تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۴ -


تفسير و توضيح

آيات (47-48) يا بنى اسرائيل اذكروا ... : يك بار ديگر نعمتهايى را كه خدا در اختيار بنى اسرائيل قرار داده به آنها تذكر مى دهد و از آنها مى خواهد كه نعمتهاى الهى را به خاطر بياورند. بعد از اين تذكر و بيان كلى كه در آيات قبل هم ذكر شده بود، مطلب مهمى را خطاب به بنى اسرائيل بيان مى كند و آن اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم.
برترى قوم بنى اسرائيل بر جهانيان افتخار بزرگى براى آنان محسوب مى شود و بدينگونه خداوند با يك روانشناسى خاصى نخست به آنها شخصيت مى دهد و حس غرور آنها را تحريك مى كند تا براى شنيدن مطالب بعدى و پذيرش آن آمادگى پيدا كنند.
بايد تمام معلمان و واعظان و متصديان امور تربيتى از اين شيوه جالب قرآنى استفاده كنند و در تربيت افراد، ابتدا به آنها شخصيت بدهند و نكات مثبت آنها را بگويند و آنگاه مطالب خود را القا كنند با رعايت اين نكته مهم روانى ، نتايج مهمى به دست مى آيد و شخص در تربيت افراد و تأثير گذارى در روحيه آنان موفق تر مى شود.
اينكه قرآن قوم بنى اسرائيل را برتر از جهانيان مى شمارد، منظور جهانيان عصر خود آنهاست يعنى آنها در زمان حضرت موسى بر تمام ملتهاى معاصر خود برترى و فضيلت داشتند بنابراين، لازمه اين سخن برترى قوم بنى اسرائيل بر امت اسلام نيست و بدون شك امت محمد(ص) از قوم بنى اسرائيل با فضيلت تر و برتر هستند به گواهى اين آيه:
كنتم خير امة اخرجت للناس (آل عمران /110)
شما بهترين امتى هستيد كه براى مرم پديد آمده ايد.
ممكن است برترى بنى اسرائيل برتمام جهانيان و حتى امت محمد(ص) درست باشد منتهى نه به طور مطلق و در همه ابعاد بلكه در امورى مانند كثرت انبياء از بنى اسرائيل ، نزول «منّ و سلوى» براى آنها كه خواهد آمد و گذشتن از دريا و غرق فرعون در آن و چيزهايى از اين قبيل كه در امت اسلام اتفاق نيفتاده است و اتفاقاً پس از آيه مورد بحث كه در آن به برترى بنى اسرائيل تصريح شده، بسيارى از كرامتهاى منحصر به فرد آنان آمده است.
ضمناً بگوييم كه جمله «فضلتكم على العالمين» درباره بنى اسرائيل سه بار در قرآن آمده يكى در همين آيه و دومى آيه 122 همين سوره (بقره) كه در آنجا عين همين آيه از اول تا آخر و آيه بعدى هم با تفاوت مختصرى تكرار شده و سوم در آيه16 سوره جاثيه.
به هر حال پس از بيان برترى قوم بنى اسرائيل بر جهانيان و تحريك حسّ قومى و غرور و شخصيت و كرامت آنها، زمينه براى بيان يك مطلب مهم تربيتى و اعتقادى فراهم مى شود و آن يادآورى روز قيامت است. روزى كه در آن روز، پارتى و رشوه و عوض دادن و چيزهايى از اين قبيل فايده ندارد و كارگر نيست.
قوم بنى اسرائيل به خود مغرور بودند و گمان مى كردند كه خدا آنها را به جهنم نمى برد و آنها از شفاعت پيامبران بسيارى كه دارند، برخوردار مى شوند و اگر هم به جهنم افتادند چند روزى بيش در آنجا نمى مانند و خيلى زود از جهنم خلاص مى شوند:
و قالوا لن تمسنا النار الا اياماً معدودة (بقره /80)
و گفتند: آتش به ما نمى رسد مگر روزى چند.
ملتهايى هم بودند كه با مرده هاى خود چيزهايى مانند طلا و نقره و آلات و ابزار جنگى و مانند آنها دفن مى كردند به اين منظور كه وقتى مرده زنده شد، با آنها احتياجات خود را برآورده كند و يا از خود دفاع نمايد و بخصوص در ميان مردم مصر قديم چنين رسمهايى وجود داشت.
اين آيه شريفه به همه اين خرافات و بخصوص به عقيده انحرافى يهود خط بطلان مى كشد و متذكر مى شود كه در روز قيامت و به هنگام زنده شدن مردگان، آن چيزهايى كه در دنيا ، زورمندان براى پيشبرد اهداف خود به آنها متوسل مى شدند، هيچ تأثيرى نخواهد داشت و شگردهايى كه در دنيا بكار برده مى شد در آنجا بى فايده است. آنگاه به چهار نوع از اين شگردها اشاره مى كند و بى اثر بودن آنها را تذكر مى دهد:
1 ـ در قيامت هيچ كس نمى تواند از طرف كس ديگرى چيزى بپردازد كه او را مجازات نكنند و اين همان رشوه است كه در دنيا معمول است: لاتجزى نفس عن نفس شيئا
2 ـ در قيامت شفاعت به معناى پارتى بازى پذيرفته نيست و كسى نمى تواند درباره كس ديگرى واسطگى كند و او را از مجازات رها سازد: و لايقبل منها شفاعة البته توجه كنيم كه اين شفاعت با شفاعتى كه پيامبران و ائمه و صلحا ، با شرايط مخصوص و براى اشخاص مخصوصى مى كنند، تفاوت بسيار دارد و طبق آيات ديگرى از قرآن ، شفاعت شفيعانى كه از طرف خدا مأذون باشند درباره افرادى كه مورد رضايت خداست، پذيرفته خواهد شد. بحث درباره شفاعت و بررسى آيات گوناگون آن را به آينده موكول مى كنيم.
3 ـ در قيامت فديه قبول نمى شود يعنى كسى نمى تواند مجازات خود را با پولى يا چيز ديگرى بخرد و اين با نوع اول فرق مى كند در اولى كس ديگرى از طرف شخص ، پول مى داد تا حكم به مجازات داده نشود كه همان رشوه است ولى در اينجا خود شخص با پذيرش حكم ، مى خواهد آن را بخرد و به جاى رفتن در آتش جهنم معادل آن را بپردازد! و لايؤخذ منها عدل
4 ـ در قيامت هيچ قدرتى نيست كه به مجرم كمك كند و مثلا با اِعمال زور و فشار و يا با قهر و غلبه مجرم را از چنگال عدل الهى بربايد: ولاهم ينصرون
غير از اين چهار چيزى كه در اين آيه آمده ، در آيات ديگرى از قرآن كريم از يك سلسله اسباب و علل كه در دنيا به كار مجرمان مى آيد نام مى برد و متذكر مى شود كه هيچيك از آنها در قيامت فايده اى ندارد و كسى از آنها سودى نخواهد برد. بعضى از آن اسباب و علل كه در قيامت به درد نمى خورد عبارتنداز:
1 ـ خويشان و فرزندان: لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم يوم القيمة (ممتحنه /3)
در روز قيامت خويشاوندان و فرزندانتان شما را سودى نخواهند داشت.
2 ـ ثروت: يوم لاينفع مال و لابنون (شعراء/88)
روزى كه مال و فرزندان فايده نمى دهند.
3 ـ معذرت خواهى: يوم لاينفع الظالمين معذرتهم (غافر / 52)
روزى كه معذرت خواهى ظالمان بر آنها سودى نخواهد داشت.
4 ـ دوستى: يوم لا بيع فيه و لاخلّة (بقره /254)
روزى كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى.
5 ـ داد و ستد: يوم لابيع فيه و لاخلال (ابراهيم /31)
روزى كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى.
6 ـ قدرت بر نفع و ضرر: فاليوم لايملك بعضكم لبعض نفعا و لاضراً(سباء/42)
پس در اين روز بعضى از شما بر بعضى ديگر توانايى رساندن سود و زيانى ندارد.
7 ـ نيرنگ و حيله: يوم لايغنى عنهم كيدهم شيئا (طور /46)
روزى كه نيرنگ آنها ، آنها را سودى ندهد.
8 ـ بت ها و معبودهاى باطل: فما اغنت عنهم الهتهم التى يدعون من دون الله من شىء (هود /101)
پس به آنان سودى نداد معبودهايشان كه جز خدا آنها را مى پرستيدند.
9 ـ يار و ياور: ما للظالمين من حميم (غافر /18)
براى ظالمان (در روز قيامت) يارو ياورى نيست.
10 ـ بازخريد: فاليوم لايؤخذمنكم فدية (حديد /15)
امروز از شما بازخريدى گرفته نخواهد شد.
11 ـ برداشتن بارديگرى: و لاتزر وازرة وزر اخرى (فاطر /35)
هيچ كس بار گناه ديگرى را برنمى دارد.
اين بود نمونه هايى از عوامل و اسبابى كه در دنيا انسانها به آن چنگ مى زنند تا از زير بار مسؤليت و محكوميت شانه خالى كنند ولى در روز قيامت هيچ يك از اينها مؤثر نيست و هر انسان در گرو اعمالى است كه در دنيا انجام داده است.

وَ اِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنآءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسآءَكُمْ وَ فى ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ (*)وَ اِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنآ آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ(*)

(به يادآوريد) هنگامى را كه شما را از خاندان فرعون نجات داديم كه شما را به تحمل شكنجه سختى وامى داشتند پسران شما را سر مى بريدند و زنانتان را زنده مى گذاشتند و در اين ، شما را آزمايش بزرگى از پروردگارتان بود (49) و هنگامى كه دريا را به وسيله شما شكافتيم پس شما را نجات داديم و خاندان فرعون را غرق كرديم در حالى كه شما مى نگريستيد (50)

نكات ادبى

1 ـ «تنجيه» نجات دادن ، رهانيدن و به مكان بلند «نجوه» گفته مى شود كه رها از آب است.
2 ـ «آل» خاندان، عترت. از آل يؤل به معناى رجوع كرد گويا اعضاء خاندان به رئيس خود باز مى گردند. گفته شده كه اصل آن ا زاهل است چون مصغر آن «اُهيل»مى آيد.
3 ـ «فرعون» يك واژه عبرى است و لقب عام پادشاهان مصر قديم است همانگونه كه قيصر لقب پادشاهان روم و كسرى لقب پادشاهان ايران و خاقان لقب پادشاهان ترك و نجاشى لقب پادشاهان حبشه است. در عربى از واژه اجنبى فرعون مصدر جعلى درست مى كنند و مى گويند: تفرعن كه به معناى طغيان كردن است. ضمناً بگوييم كه نام فرعون زمان حضرت موسى «رامسيس دوم» بوده است.
4 ـ «يسومونكم» از سوم مشتق است كه به معناى واداشتن به ذلت است و به نوعى مداومت دلالت دارد يعنى واداشتن مداوم.
5 ـ «سوءالعذاب» شديدترين نوع عذاب.
6 ـ «يذبّحون» ذبح به معناى قطع و در اصطلاح به قطع رگهاى گردن گفته مى شود و اينكه در اينجا از باب تفعيل آمده دلالت بر كثرت ذبح مى كند.
7 ـ «نساء» و «نسوة» و «نسوان» همگى جمع هستند ولى از جنس خود مفرد ندارند.

تفسير و توضيح

آيه (49) و اذا نجيناكم من آل فرعون... : در آياتى كه گذشت نعمتهايى را كه خداوند به بنى اسرائيل داده است به طور كلى يادآور شد و از اين آيه به بعد مشروح آن نعمتها را بيان مى كند يكى از آن نعمتهاى مهم در اين آيه آمده است و آن اينكه خداوند بنى اسرائيل را از عذابها و شكنجه هاى سخت و مرگبار فرعونيان رهايى داد.
بنى اسرائيل در مصر قومى بيگانه به شمار مى رفتند و پس از آمدن حضرت يوسف و برادرانش به مصر، و توالد و تناسل آنها به وجود آمده بودند. قبطى ها يا همان ساكنان اصلى مصر همواره به بنى اسرائيل به ديده حقارت نگاه مى كردند و در عين حال از آنها بيگارى مى كشيدند. تمام كارهاى سخت و طاقت فرسا را به عهده آنان گذاشته بودند و آنها مثل بردگان شب و روز كار مى كردند. قبطيان آنها را به زور به انجام اعمال شاقه وادار مى كردند. حمل سنگهاى بسيار سنگين براى بناى معابد و قصر شاهان و مقابر آنها بخصوص اهرام مصر از راههاى دور، به عهده بنى اسرائيل بود به طوريكه گاهى رسيدن يك تخته سنگ به معبد به قيمت تلف شدن چندين نفر از بنى اسرائيل تمام مى شد.
از آنجا كه بنى اسرائيل خود را ملت برتر مى دانستند و آداب و رسوم خود را حفظ مى كردند، فرعون از قدرت گرفتن آنها مى ترسيد بخصوص اينكه آنها به شدت و سرعت تكثير نسل مى كردند و لذا براى از بين بردن توانايى آنها و محروم كردنشان از يك نيروى انسانى قوى، فرعون دستور داد كه تمام نوزادهاى بنى اسرائيل تحت نظر قرار بگيرد و هر نوزادى كه پسر باشد كشته شود و دختران زنده بمانند تا در خدمت قبطيان باشند. هدف فرعون از اين نسل كشى تضعيف قدرت بنى اسرائيل بود.
البته در بعضى از روايات آمده است كه فرعون خوابى ديد و تعبير آن را از كاهنان پرسيد آنها گفتند: به زودى از نسل بنى اسرائيل پسرى به دنيا مى آيد كه سلطنت فرعون را به مخاطره مى اندازد و فرعون براى پيشگيرى از اين خطر دستور داد كه تمام نوزادهاى پسر را از بنى اسرائيل بكشند ولى قدرت خدا بود كه حضرت موسى كه يكى از آن نوزادها بود از چشم مأموران فرعون مخفى ماند و مادرش او را روى تخته پاره اى به نيل انداخت و امواج آب او را به كاخ فرعون آورد و فرعون كه هزاران كودك را به خاطر موسى سربريده بود، خود موسى را پرورش داد كه داستان آن در مواردى از قرآن كريم آمده است.
البته ما نمى دانيم كه روايات مربوط به پيش بينى كاهنها تا چه اندازه درست است ولى به هر حال قرآن مجيد به طور صريح از كشته شدن نوزادهاى پسر به دستور فرعون خبر مى دهد و اين كار قدرت فيزيكى بنى اسرائيل را كم مى كرد واز شدت تناسل آنها كه در عرض چهارصد سال از يك نفر به ششصد هزار نفر رسيده بودند جلوگيرى مى كرد.
كشته شدن پسران به هر دليلى كه باشد براى پدران و مادران، سخت دردناك است و عذابى بزرگ به شمار مى رود و لذا خداوند در اين آيه به بنى اسرائيل يادآور مى شود كه خداوند شما را از اين عذاب دردناك نجات بخشيد و اين نعمت بسيار بزرگى بود كه خداوند به بنى اسرائيل مرحمت كرد و بدينگونه آنها را به بوته آزمايش گذاشت همانگونه كه شكنجه و عذابى كه از دست فرعون مى كشيدند نيز آزمايشى بزرگ بود.
در اينجا اين نكته را يك بار ديگر تذكر مى دهيم كه اين آيه خطاب به يهود معاصر پيامبر اسلام است ولى منظور ، اجداد و نياكان آنهاست و اين خطاب به اين جهت است كه همه آنها به هر حال يك ملت هستند و تمام سختيها و نيز مفاخر گذشتگان به آيندگان هم مربوط است. عين همين مطلب در آيات بعدى هم صادق است.
آيه (50) و اذفرقنا بكم البحر... : نعمت ديگرى از نعمتهايى را كه به بنى اسرائيل داده شده بيان مى كند و آن اينكه وقتى حضرت موسى (ع) از هدايت فرعون مأيوس شد و فرعون، موسى و پيروان او از بنى اسرائيل را مورد تهديد قرار داد، از جانب خداوند مأموريت يافت كه شبانه بنى اسرائيل را كوچ دهد. او در پى اين كار متوجه شد كه فرعون و لشكر او به دنبال موسى و قوم اوست، وحشت عجيبى بنى اسرائيل را فرا گرفت زيرا روبروى آنها دريا بود و پشت سرشان هم كه لشكر فرعون قرار داشت و راه فرارى براى آنها نبود در اين گيرودار خداوند به موسى دستور داد كه عصاى خود را به دريا بزند چون موسى عصا را به دريا زد بستر دريا نمايان شد واز ميان آبها چندين راه گشوده شد و موسى و بنى اسرائيل با سلامتى از دريا گذشتند.
لشكر فرعون كه اين جريان را ديدند، خواستند آنها نيز به دنبال بنى اسرائيل از دريا بگذرند و چون به راههاى گشوده شده در دريا وارد شدند آبها از هر طرف به هم آمدند و فرعون و فرعونيان را در برگرفتند و همگى هلاك شدند و جسد فرعون روى آبها ديده شد و جالب اينكه بنى اسرائيل از آن طرف دريا شاهد و ناظر اين صحنه بودند و آنها ديدند كه چگونه فرعون و فرعونيان هلاك شدند. گفته شده كه اين دريا همان «بحراحمر» بوده است.
داستان عبور بنى اسرائيل از دريا و غرق فرعونيان درآن، علاوه بر اين آيه در آيات ديگرى هم بيان شده و مفصل تر از همه جا در سوره شعرا آيه 59 تا 67 آمده است.
اين جريان يكى از معجزات حضرت موسى بود و چون به صراحت در قرآن آمده ترديدى در واقعيت آن نيست ولى متاسفانه بعضى از نويسندگان كه مى خواهند همه چيز را توجيه مادى كنند اين جريان را مربوط به جزرومدّ دريا دانسته اند كه گويا بنى اسرائيل در حال جزر از دريا گذشتند و فرعونيان در حال مدّ وارد آن شدند.
ما معتقديم كه اين گونه تأويل و توجيه ، نوعى بازى كردن با آيات قرآنى و بسيار خطرناك است و يك مسلمان بايد به وجود معجزه براى پيامبران معتقد باشد و اين يكى از ضروريات است.
وَ اِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِه وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (*)ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (*)وَ اِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (*)وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِه يا قَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ(*)
(و به يادآوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم آنگاه بعد از او ، شما گوساله را (به پرستش) برگرفتيد در حالى كه شما ستمگران بوديد (51) پس از آن از شما در گذشتيم تا مگر سپاسگزارى كنيد (52) (وبه يادآوريد) هنگامى را كه به موسى كتاب و فرقان داديم تا مگر هدايت شويد (53) (وبه يادآوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم ، شما با برگرفتن گوساله به خود ستم كرديد پس به پيشگاه آفريدگارتان توبه كنيد پس خود را بكشيد. اين كار براى شما نزد آفريدگارتان بهتر است. پس خدا توبه شما را پذيرفت كه همانا او بسيار توبه پذير و مهربان است(54)

نكات ادبى

1 ـ «مواعده» مفاعله از وعده و به معناى وعده گذاشتن دو نفر با يكديگر است.
2 ـ «موسى» يك نام قبطى يا عبرى است و مركب از: «مو» به معنى آب و «سى» به معناى درخت است و در زبان عبرى موشى با شين تلفظ مى شود و نسب او طبق گفته مفسران بدينگونه است: موسى بن عمران بن يصهر بن فاهت بن لاوى بن يعقوب.
3 ـ «عجل» گوساله.
4 ـ «فرقان» مصدر به معنى فاعل است ، فرق گدارنده ميان دو چيز مانند حقوباطل.
5 ـ «بارئ» از صفات خدا و به معناى خالق است.

تفسير و توضيح

آيات (51-53) و اذ واعدنا موسى اربعين... : پس از عبور موفقيت آميز بنى اسرائيل از دريا و غرق و هلاكت فرعونيان، وقت آن رسيده بود كه موسى شريعت خود را به قوم خود عرضه كند براى اين منظور خداوند با موسى وعده گذاشت كه چهل شبانه روز از قوم خود جدا شود و به كوه طور برود و موسى چنين كرد و در اين مدت تورات بر حضرت نازل شد.
در چهل روزى كه موسى در ميان قوم خود نبود، مردى به نام «سامرى» از طلا مجسمه گوساله اى را ساخت و كارى كرد كه او حركت كند و سخن بگويد. آنگاه به بنى اسرائيل اظهار داشت كه خداى موسى و خداى شما همين است. قوم نادان حرف او را پذيرفته و گوساله را پرستش كردند و بدينگونه از توحيد به دور افتادند و بر نفس خويش ظلم كردند. ولى پس از بازگشت موسى از طورسينا و آگاهى از اين جريان، به آنها دستور توبه داد و آنها به صورتى كه در آيه بعدى خواهد آمد توبه كردند و خدا توبه آنها را پذيرفت.
تفصيل داستان سامرى و گوساله پرستى بنى اسرائيل و اينكه سامرى چگونه آن مجسمه طلايى را وادار به ايجاد صدا كرد، در تفسير آياتى كه در اين زمينه در سوره اعراف آمده، بيان خواهد شد. فقط در اينجا به ذكر اين نكته مى پردازيم كه اين داستان در تورات يا همان عهد عتيق نيز آمده با اين تفاوت كه به جاى سامرى از هارون نام برده كه گويا او مردم را به گوساله پرستى وادار كرد! در حالى كه به طور قطع اين كار از مقام پيامبران دور است و هارون نيز مانند موسى پيامبر بود.
وعده اى كه موسى با خداى خود داشت چهل شبانه روز بود كه در اينجا به صورت «چهل شب» از آن ياد شده و در جاى ديگرى از قرآن به عنوان «سى شب به اضافه ده شب» ذكر شده (اعراف/142) مفسران گفته اند كه آن چهل شب عبارت بود از سراسر ماه ذيقعده به اضافه ده شب اول ماه ذيحجه.
غيبت چهل روزه موسى و جدايى از قوم خود هر چند باعث به وجود آمدن داستان سامرى و گوساله او شد ولى به هر حال موسى در اين مدت موفق شد كه از جانب خداوند متعال الواحى را دريافت كند كه تورات در آن نوشته شده بود و همچنين مشتمل بر احكام شرع و مايه هدايت بود.
در اين آيه از قرآن كريم ، از تورات به عنوان كتاب و فرقان يادشده همچنين در آيه اى ديگر به تورات عنوان فرقان داده شده است:
و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان (انبياء /48)
و همانا به موسى و هارون فرقان داريم.
معلوم مى شود كه «فرقان» نام مشترك تورات و قرآن است و اين نام هم به تورات وهم به قرآن اطلاق شده است زيرا هر دو كتاب ، باعث تشخيص حق از باطل و مايه فرق گذرى ميان اين دو، مى باشند.
آيه (54) و اذقال موسى لقومه... : در آيات قبلى داستان گوساله پرستى بنى اسرائيل و اينكه خداوند آنان را مورد عفو قرار داد، به طور اجمال ذكر شد و اينك در اين آيه چگونگى توبه آنها كه يك توبه بى سابقه و عجيب بود بيان مى شود.
انحراف بنى اسرائيل از خداپرستى به اين صورت زشت و زننده آنهم باوجود آيات و معجزات بسيارى كه ديده بودند، كار ساده اى نبود كه بتوان از كنار آن به آسانى رد شد. آن بى خردان پيش از اين هم از موسى خواسته بودند كه براى آنها خداى مجسمى قرار بدهد! به جهت اين گستاخيها و كج فكريها ، لازم بود كه خداوند آنهارا ادب كند و با مجازات سنگينى آنها را گوشمالى دهد به صورتى كه سنگينى اين مجازات هيچوقت فراموش نشود.
اين بود كه حضرت موسى از جانب خداوند مأموريت يافت كه آنهارا به يك توبه عجيبى دعوت كند و آن اينكه آنها همديگر را بكشند و ننگ اين گناه بزرگ را با كشته شدن از بين ببرند.
دستورى عجيب و امتحانى سخت بود آنها بايد شمشير به دست مى گرفتند و يكديگر را كه با هم خويشاوند يا دوست بودند مى كشتند. آنها كه از كرده خود سخت پشيمان شده بودند براى تطهير خود از اين گناه بزرگ، دستور موسى را عملى ساختند به اين صورت كه دو صف شدند و با شمشير به يكديگر حمله كردند و كشتار عجيبى به راه افتاد تا اينكه دستور رسيد كه ديگر بس است و با اين دستور ، دست از كشتار برداشتند. گفته شده كه در اين جريان هفتاد هزار نفر كشته شدند و ابر يا مه غلظى منطقه را فرا گرفته بود و آنها يكديگر را نمى ديدند.
البته كسى يا كسانى كه پايه هاى استقلال يك ملت و يا كشور را فرو بريزند و اصل حاكميت يك ملت را مورد تهديد جدى قرار بدهند، سزايى جز مرگ نخواهند داشت و اين رسمى است كه ميان تمام اقوام و ملل جارى است و حتى امروز هم به اين سنت عمل مى شود و كسانى را كه در توطئه براى براندازى حكومت دست داشته باشند، اعدام مى كنند و در اسلام نيز توبه مرتد ملى قبول نيست و بايد كشته شود. بنابراين نبايد از اين دستورى كه به بنى اسرائيل داده شد، تعجب كرد زيرا آنها با پرستش گوساله اساس دين را به مخاطره انداخته بودند و گناه بزرگى را مرتكب شده بودند كه سزاى آن مرگ بود. بخصوص اينكه اگر آنها اين مجازات را خودشان درباره يكديگر اعمال مى كردند، دليل بر توبه و پشيمانى واقعى آنها بود و بدينگونه با اين روش عجيب هم گنهكاران مجازات مى شدند و هم توبه واقعى به عمل مى آمد.