تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۳ -


پس از اين مطلب ، موضوع ديگرى عنوان مى شود و آن اينكه شما يهوديان آيات خدا را در مقابل بهاى اندكى نفروشيدو اين اشاره به كار علماء يهود است كه آنها در مقابل پول و مقام ، آيات خدا را كه با آنها بود، كنار مى انداختند ودر واقع آنها را مى فروختند زيرا طبق آن آيات ، مى بايست همگى در برابر پيامبر اسلام تسليم مى شدند و به او ايمان مى آوردند ولى به جهت حفظ مقام و موقعيت خود آن آيات را ناديده مى گرفتند و معلوم است كه در مقابل آيات الهى ، هر قيمتى و هر بهايى بگيرند اندك است بنابراين ، آنها آيات خدا را به بهاى اندكى مى فروختند.
در روايتى از امام باقر آمده است كه حى بن اخطب و كعب اشرس و چند تن از يهود همه ساله يك مهمانى داشتند و براى اينكه اين مهمانى با ايمان به پيامبر اسلام از بين نرود ، آياتى از تورات را كه مربوط به او بود تحريف كردند(1)
قرآن كريم در آيه ديگرى درباره يهود و نصارى كه هر دو به خاطر حفظ مقام خود آيات الهى را به مردم نگفتند و آن را كتمان نمودند ، مى فرمايد:
و اذ اخذالله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لاتكتمونه فنبذوه و راء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون (آل عمران /187)
و چون خداوند از كسانى كه به آنها كتاب داده شده بود، پيمان گرفت كه آن كتاب را به مردم بيان كنيد و آن را كتمان ننماييد ولى آنها ميثاق خدا را پشت سر انداختند و آن را به بهايى اندك فروختند و چه بد معامله اى كردند.
در آيه مورد بحث ، خداوند، يهود را از اين كار زشت و ناپسند برحذر مى دارد و آنها را به سوى تقوا و خدا ترسى دعوت مى كند و در تكميل مطلب به آنها هشدار مى دهد كه حق را با باطل مخلوط نكنند و چهره حقيقت را نپوشانند در حالى كه خود مى دانند كه حق چيست و باطل كدام است.
در طول تاريخ همواره شيوه اهل فساد و جاه طلبانى كه خواسته اند بر مردم حكومت كنند، اين بوده كه حق را با باطل آميخته كردند و باطل را به وسيله حق جلوه دادند تا بهتر بتوانند مردم را فريب دهند زيرا مردم هيچگاه دنبال باطل صرف و شناخته شده نمى روند اما اگر حق و باطل با هم مخلوط شوند، تشخيص حق براى عموم مردم مشكل مى شود و آنها به جاى آب به سراب مى رسند.
در اينجا توجه خوانندگان را به سخن زيبايى از اميرالمؤمنين (ع) در همين زمينه جلب مى كنيم:
فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين ولو ان الحق خلص من لبس الباطل ، انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه وينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى(2)
اگر باطل از آميختگى با حق خلاص مى شود بر حق طلبان پوشيده نمى ماند و اگر حق از باطل خالص شود زبان اهل عناد از آن قطع مى شود اما قسمتى از حق و قسمتى از باطل گرفته مى شود و اين دو با هم مخلوط مى گردد و در اينجاست كه شيطان بر اولياء خود غلبه مى كند و تنها كسانى كه مورد لطف خدا بوده اند ، نجات مى يابند.

وَ أَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكواةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرّاكِعينَ (*)أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (*)وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ (*)الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ اِلَيْهِ راجِعُونَ (*)
و نماز را به پاداريد و زكات را بپردازيد وبا ركوع كنندگان ركوع كنيد (43) آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى نماييد در حالى كه شما كتاب را تلاوت مى كنيد؟ چرا نمى انديشيد؟ (44) و به وسيله صبر و نماز يارى بجوييد و آن جز برخاشعان بسى گران است(45) آنها كه باور دارند كه پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد و به سوى او بازگشت خواهند نمود (46)

نكات ادبى

1 ـ «زكوة» از زكى به معناى رشد و نمو است و يا به معناى تطهيراست كه در (قدافلح من تزكى) آمده و در اصطلاح شرع پرداختن مقدارى مال است با شرايطى كه در كتب فقهى ذكر شده است.
2 ـ «ركوع» به معناى انحناء و خم شدن و يكى از اركان نماز است و چون اين حركت روشنترين حركت در نماز است ، لذا مى توان ركوع را به نماز اطلاق كرد و براى همين است كه به فصول نماز ركعات گفته مى شود.
3 ـ «برّ» به هر نوع احسانى گفته مى شود خواه مالى باشد يا غير مالى.
4 ـ «نسيان» فراموشى، از يادبردن و گاهى به معناى ترك كردن مى آيد مانند: نسواالله فنسيهم
5 ـ «تلاوت» قرائت پياپى و با تدبر و تعمق و بيشتر در متون مذهبى استعمال مى شود.
6 ـ «خشوع» تذلل و نرم شدن و فرق آن با خضوع اين است كه خضوع بيشتر در قلب است و خضوع در جوارح.

تفسير و توضيح

آيه (43) و اقيموا الصلوة... : در آيات قبلى خطاب به بنى اسرائيل مطالبى درباره اصول اعتقادى و بخصوص ايمان به پيامبر اسلام بيان شد و اينك بعضى از احكام عملى نيز بيان مى شود كه يكى از آنها اقامه نماز و ديگرى پرداخت زكات است. پس از ذكر اين دو واجب مهم، اضافه مى شود كه همراه با ركوع كنندگان ركوع كنند و شايد اين دستور اشاره به دو مطلب باشد:
يكى اينكه نماز را به همان صورتى كه در اسلام آمده است برگزار كنند زيرا نماز يهوديان ركوع نداشت. دوم اينكه نماز را با جماعت بخوانند كه مطلوب اسلام است.
آيه (44) تأمرون الناس بالبر... : در اين آيه از عملكرد بزرگان قوم بنى اسرائيل انتقاد شديدى شده است و آن اينكه چرا مردم را به سوى كارهاى نيك دعوت مى كنند ولى خود را ازياد مى برند و از آن كارها نمى كنند؟
علماء قوم يهود و كارگزاران رسمى آن دين، مطابق وظيفه شغلى كه داشتند همواره عموم مردم را به سوى خوبيها مى خواندند و از آنها مى خواستند خدا را اطاعت كنند و مرتكب معصيت نشوند ولى خودشان خدا را اطاعت نمى كردند و مرتكب انواع و اقسام گناهان مى شدند.
شايد بزرگترين معصيت و گناه آنها كتمان آيات الهى بود كه از آمدن پيامبر اسلام خبر داده بود و آنها اين آيات را به مردم نمى خواندند و حتى به خاطر منافع شخصى خود آيات خدا را تحريف مى كردند. در آيات ديگرى از قرآن، فساد مالى و انحراف اخلاقى آنها نيز بيان شده است:
سماعون للكذب اكالون للسحت (مائده /42)
گوش دهندگان به دروغ و خورندگان حرام هستند.
يا ايهاالذين آمنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان لياكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله (توبه /34)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد بسيارى از احبار و راهبان، اموال مردم را به باطل مى خواند و از راه خدا منع مى كنند.
و بدينگونه علماء يهود خود به هر نوع فسادى آلوده بودند ولى همواره مردم را به سوى نيكيها دعوت مى كردند و خداوند آنها را به خاطر همين كار، شديداً مورد انتقاد قرار داد و خطاب به آنها اظهار داشت كه شما چگونه اين كار را مى كنيد در حالى كه همواره تورات را مى خوانيد آيا شما عقل نداريد و يا عقل خود را به كار نمى اندازيد.
بايد بدانيم درست است كه اين خطاب مربوط به علماء يهود است ولى مضمون آن عموميت دارد و شامل تمام كسانى مى شود كه ديگرى را به سوى اعمال خير دعوت نمايد ولى خود به آن عمل نكند. بنابراين تمام عالمانِ بدون عمل و دعوت كنندگان به سوى خير و صلاح كه خود اهل آن نيستند ، مشمول انتقاد شديد اين آيه شريفه مى باشند.
در اين باره رواياتى داريم كه بعضى از آنها را ذكر خواهيم كرد.
آيات (46-45) و استعينوا بالصبر والصلوة... : با توجه به انتقادهايى كه از علماء يهود به عمل آمد و دستوراتى كه به آنها داده شد و بخصوص اينكه از آنها خواسته شد كه به پيامبر اسلام ايمان بياورند، ممكن بود كه علماء يهود از بهم خوردن وضع موجود بترسند و بترسند از اينكه با ايمان به دين جديد كمكهايى كه به آنان مى شد قطع شود و آنها دچار يك نوع مضيقه اجتماعى و اقتصادى گردند و يا مقام و موقعيت خود را از دست بدهند لذا خداوند به آنها راه استقامت و پايدارى را نشان مى دهد و به آنها مى آموزد كه در اين راه از دو چيز كمك بگيرند: نخست اينكه روحيه خود را نبازند و صبر واستقامت و پايدارى نشان دهند و ديگر اينكه با اتصال به خدا و اداى نماز، خود را در معرض الطاف بيكران الهى قرار دهند و مطمئن باشند كه با اين دو برنامه هيچ وقت انسان درمانده نمى شود و روحى آرام و قلبى مطمئن پيدا مى كند. بعضيها گفته اند: منظور از «صبر» در آيه روزه است و البته روزه دارى نمايش عينى مراتب صبر و استقامت و عزم و اراده يك انسان باايمان است.
اين نسخه اى كه قرآن كريم براى علماء يهود مى دهد، نسخه اى است كه همه مردم بايد از آن استفاده كنند و بدانند كه هرگاه كسى از درون اراده اى قوى و محكم داشته باشد و از برون با يگانه منبع قدرت يعنى خداوند توانا متصل شود، هيچ مشكلى نمى تواند او را از پاى درآورد و هيچ خطرى براى او تهديد كننده نيست.
آرى «صبر» و «صلوة» دو سرمايه عظيم و گرانسنگ است كه هر كس آنها را بدست آورد ، گنجى بزرگ يافته است ولى مسأله اين است كه بدست آوردن اين دو، بسى دشوار است بخصوص انجام نماز به آن صورتى كه خدا خواسته است و با خضوع و خشوع و شرايط خاصى كه دارد، كار هر كس نيست و لذا در پايان آيه به همين معنا اشاره مى كند و مى فرمايد: و انها لكبيرة الاعلى الخاشعين و نماز بسيار گران و سنگين است مگر براى خاشعان. البته ممكن است مراد، صبر و نماز هردو باشد و اينكه استعانت از اين دو، مشكل و سنگين است مگر براى آنها كه در برابر خداوند خشوع دارند آنها خود را براى صبر و نماز آماده كرده اند و به جهت ايمان محكمى كه دارند ، صبر و نماز نه تنها براى آنهاگران نيست بلكه مايه آرامش و خوشحالى آنها است و لذا پيامبر مى فرمود: قرة عينى فى الصلوة روشنى چشم من در نماز است.
انسانهاى ضعيف الايمان اگر هم نماز بخوانند، با سستى و تنبلى و براى اينكه از گردنشان بيفتد نماز مى خوانند و نماز را كار دشوارى مى پندارند كه بايد انجام داد ولى آنها كه ايمان قوى دارند، به نماز عشق مىورزند و در حال نماز به آن آرامش و سكونى مى رسند كه در هيچ حالتى به آن نمى رسند و از نماز لذتى مى برند كه از هيچ چيز ديگر آن لذت را نمى برند.
اينها كه نماز و روزه برايشان مايه آرامش و اطمينان و موجب لذت و خوشى است كسانى هستند كه به ملاقات با پروردگارشان باور دارند ومى دانند كه بالاخره به سوى او باز مى گردند و انتظار اين ملاقات جانبخش و فرح انگيز آنها را چنان در مقابل پروردگارشان خاشع و نرم كرده كه نماز و روزه و ساير عبادات در كام آنها بسى شيرين و گواراست.
كلمه «يظنون» در اين آيه را بعضيها به معناى «مى دانند» گرفته اند و گفته اند كه در اينجا ظن به معناى علم است در حالى كه نيازى به اين توجيه نيست و آدمى حتى اگر ظن و گمان آن را داشته باشد كه روزى خدا را ملاقات خواهد كرد، بايد در مقابل او خشوع كند تا چه رسد به علم و يقين.

چند روايت

1 ـ و روى عن ابى جعفر (ع) فى هذه الايه (ولاتشتروا باياتى ثمنا قليلا) قال: كان حى بن اخطب و كعب الاشرس و آخرون من اليهود لهم مأكلة على اليهود فى كل سنة ، فكرهوا بطلانها بأمر النبى (ص) فحرّفوا لذلك آيات من التوراة فيها صفته و ذكره(3)
از امام باقر (ع) در تفسير آيه شريفه (ولاتشتروا باياتى...) روايت شده كه فرمود: حى بن اخطب و كعب الاشرس و ديگران از يهود ، مهمانى و سفره اى داشتند كه هر سال يهوديها به آنان مى دادند، آنها نخواستند كه با مطرح كردن پيامبر اسلام اين مهمانى با طل شود و لذا آياتى از تورات را كه در آنها ذكر پيامبر و اوصاف او آمده بود تحريف كردند.
2 ـ قال رسول الله (ص) مررت ليلة اسرى بى على اناس تقرض شفاهم بمقاريض من نار، فقلت: من هؤلاء يا جبرئيل؟ فقال: هم خطباء من اهل الدنيا ممن كانوا يأمرون الناس بالبرو ينسون انفسهم(4)
پيامبر فرمود: شبى كه به معراج رفتم مردمانى را ديدم كه لبهاى آنها با مقراضهايى از آتش بريده مى شود. پس گفتم: اى جبرئيل اينها چه كسانى هستند؟ گفت: آنان خطيبهايى از اهل دنيا هستند. از كسانى كه مردم را به نيكى دعوت مى كردند و نفس خود را از ياد مى بردند.
عن ابى عبدالله (ع) قال: من اشد الناس عذابا يوم القيامة من وصف عدلا و عمل بغيره(5)
امام صادق (ع) فرمود: از كسانى كه در روز قيامت به شدت به آنها عذاب خواهد شد، آن كسى است كه عدالت را تعريف كند ولى خودش به غير آن عمل نمايد.
4 ـ عن ابى عبدالله (ع) فى قول الله عز و جل (و استعينوا بالصبر) قال: يعنى بالصبر الصيام و قال : اذا نزلت بالرجل النازلة و الشدة فليصم(6)
از امام صادق (ع) درباره سخن خدا كه فرمود: (به وسيله صبر يارى جوييد) فرمود: منظور از صبر روزه است و فرمود: هنگامى كه بر كسى مصيبتى وارد مى شود، روزه بگيرد.
5 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال: كان على (ع) اذا اهاله شىء فزع قام الى الصلوة ثم تلاهذه الاية (واستعينوا بالصبر و الصلوة)(7)
امام صادق(ع) فرمود: على (ع) وقتى به او چيز نگران كننده اى مى رسيد به نماز برمى خواست. سپس امام صادق(ع) آيه را تلاوت كرد.

بحثى درباره لقاء الله

در آيات متعددى از قرآن كريم، يكى از اوصافى كه براى اهل ايمان و پيروان مكتب انبياء آورده شده ، ايمان به ملاقات پروردگار است و در مقابل ، از كافران و مشركان انتقاد شده است كه آنها به لقاء پروردگار باور ندارند و يا با اين تعبير كه آنها به لقاء خداوند اميدوار نيستند.
منظور از ملاقات پروردگار چيست؟ و انسان چگونه و كجا به ملاقات خداوند خواهد رسيد؟
«لقاء» در لغت به معناى حضور دونفر در كنار يكديگر است و نقيض آن «حجاب» است(8) و يا لقاء به معناى اجتماع دو چيز و روبرو قرار گرفتن آنها و يا رسيدن دو جسم به يكديگر (9) و يا روبرو شدن و مصادف شدن دو چيز با يكديگر است(10). به طوريكه ملاحظه مى فرماييد همه مشابه يكديگرند اكنون بايد ديد كه ملاقات با پروردگار چه معنايى دارد.
قبل از بررسى مفهوم ملاقات انسان با خدا قسمتى از آيات قرآنى را كه در اين زمينه است ذكر مى كنيم:
در بعضى از آيات خداوند به مؤمنين خبر مى دهد كه آنها خدا را ملاقات خواهندكرد:
و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤمنين (بقره /223)
و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان مژده بده.
و در بعضى از آيات هدف از ارسال رسل و انزال كتب ايمان آوردن مردم به ملاقات پروردگار معرفى شده است:
يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون (رعد /2)
آيات را تفصيل مى دهد شايد شما به ملاقات پرودگارتان يقين داشته باشيد.
و در بعضى از آيات كسانى را كه اميد به ملاقات پروردگار دارند ترغيب به عمل صالح مى كند:
فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا (كهف /110)
كسى كه به ملاقات پروردگارش اميدوار است پس عمل صالح انجام بدهد.
و در بعضى از آيات از كافران به خاطر اينكه به ملاقات خدا باور ندارند انتقاد مى كند:
قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله و ماكانوا مهتدين (يونس / 45)
آنها كه ملاقات خدا را تكذيب كردند، زيان بردند و از هدايت شدگان نبودند.
اولئك الذين كفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم (كهف / 105)
آنان كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و ملاقات او كافر شدند پس اعمال آنها حبط گرديد.
و آياتى از اين قبيل در قرآن بسيار است و ما فقط نمونه هايى را آورديم.
درباره اينكه انسان چگونه و كجا خدا را ملاقات خواهد كرد نظريه هاى متعددى است كه ما بعضى از آنها را ذكر مى كنيم و سپس نظر خود را اعلام خواهيم كرد:
1 ـ اهل سنت و اشاعره معتقدند كه منظور از اين ملاقات ديدن خداوند است كه در روز قيامت اتفاق مى افتد. به طورى كه مى دانيم يكى از عقائد آنها امكان رؤيت خداوند در روز قيامت است و به ظواهر چند آيه و حديث استناد مى كنند با توجه به اين عقيده، آنها ملاقات خدا را به معناى ديدار خدا مى گيرند.
علماء و متكلمين شيعه و معتزله اين عقيده اهل سنت را رد كرده اند و ديدن خداوند را كه جسم نيست و سمت و جهت ندارد محال دانسته اند و آيات و رواياتى را كه آنها دليل آورده اند طور ديگرى معنا كرده اند كه در جاى خود خواهد آمد.
از اين گذشته گاهى انسان كسى را از دور مى بيند ولى با او صحبت نمى كند در اينجا نمى گويند كه با فلانى ملاقات كرد با اينكه او را ديده است و بر عكس اگر فرد نابينائى با كسى روبرو شود و با او حرف بزند مى گويند كه با او ملاقات كرده با اينكه او را نديده است.
2 ـ بعضيها گفته اند كه منظور از ملاقات پروردگار ديدن جزا و پاداش الهى است و اهل طاعت پاداش نيك اعمال خود را خواهند ديد و اهل معصيت نيز به سزاى اعمال خود خواهند رسيد و معناى ملاقات پروردگار همين است.
اين تأويل علاوه بر اينكه خلاف ظاهر آيات است با بعضى از آيات مربوط جور در نمى آيد ، مثلا آيه زير:
من كان يرجو لقاء الله فانّ اجل الله لآت (عنكبوت / 5)
كسى كه ملاقات پرودگارش را اميدوار باشد، همانا وقت تعيين شده خداوند خواهد آمد.
3 ـ گفته شده كه منظور از ملاقات پروردگار مبعوث شدن در روز قيامت است و در قيامت انسان با خداوند ملاقات مى كند و در اين ملاقات است كه به حساب او رسيدگى مى شود ، البته منظور ديدن پروردگار نيست بلكه حضور در پيشگاه او جهت دادرسى و حسابرسى است.
البته آيات مربوط به لقاءالله با اين نظريه قابل تطبيق است بخصوص اينكه يكى از نامهاى روز قيامت «يوم التلاق» يعنى روز ملاقات مى باشد و نيز در آياتى كه مشابه آيات لقاءالله است ، صحبت از لقاء روز قيامت شده است:
والذين كذبوا بآياتنا و لقاء الاخرة حبطت اعمالهم (اعراف /147)
وكسانى كه آيات ما و ملاقات قيامت را تكذيب كردند، اعمال آنها حبط مى شود.
(اين آيه را با آيه 105 سوره كهف كه قبلا آورديم مقايسه كنيد.)
ما تصور مى كنيم كه منظور از ملاقات پرودگار چيزى بالاتر از اينهاست و آن نوعى وصول و رسيدن به خداست كه با مرگ انسان و جدايى روح از بدن حاصل مى شود و تا روز قيامت و بعد از آن هم باقى مى ماند البته منظور ما از اين وصول چيزى نيست كه عرفاء و قائلين به وحدت وجود اراده مى كنند بلكه اين نوعى حضور در پيشگاه خداوند است كه از كيفيت و نحوه آن آگاهى نداريم و همين قدر مى دانيم كه تا انسان زنده است قابليت چنين حضور و ملاقاتى را ندارد با اينكه در حال حيات هم همواره در محضر پرودگار است ولى حضورى كه پس از مرگ و پياده شدن روح از مركب بدن و شكستن قفس تن و ورود در عالم مجردات حاصل مى شود، با اين حضور متفاوت است.
در واقع انسان با مردن به اصل خويش برمى گردد و همان اصلى كه از او برخاسته است و انسان از خداست و به سوى او بازمى گردد. و خدا هم مبدء است و هم مقصد هم اول است و هم آخر. مى توانيم چنين تشبيه كنيم كه حركت و سير انسان مانند حركت يك نقطه بر روى دايره است كه از هر كجا حركت را آغاز كند پس از سير فراوان بالاخره به همان نقطه آغازين مى رسد و آن نقطه كه آغاز او بود پايان او نيزمى شود.
يا چنين بگوييم همانگونه كه خداوند علت فاعلى انسان است علت غايى او نيز هست و اين درست مضمون اين آيه قرانى است:
انالله و انا اليه راجعون (بقره / 156)
ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم.
اين نوع بازگشت به خدا و اينكه پايان و نهايت سير بشر وصول به خداوند است، در آيات متعددى از قرآن كريم با تعبيرهاى گوناگون آمده است. ملاحظه كنيد:
ولله ملك السموات و الارض والى الله المصير (نور /42)
و براى خداست ملك آسمانها و زمين و بازگشت به سوى خداست.
و ان الى ربك المنتهى (نجم 42/)
بازگشت و پايان همه به سوى پروردگار توست.
ان الى ربك الرجعى (طارق /8)
بازگشت به سوى پروردگار توست.
اليه مرجعكم جميعا وعدالله حقا انه يبدء الخلق ثم يعيده (يونس /4)
بازگشت همه شما به سوى خداست وعده حقى كه خدا داد، همانا او خلق را آغاز مى كند و سپس بر مى گرداند.
با توجه به اين آيات و مطالبى كه گفته شد منظور از ملاقات پروردگار وصول به حق و حضور در پيشگاه پروردگار است و اين ملاقات مخصوص مؤمنان نيست بلكه همه انسانها چنين ملاقاتى را دارند و طبق آيه زير حتى منافقان نيز با خداى خود ملاقات مى كنند:
فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه (توبه /77)
نفاق را در دلهاى آنها قرار داد تا روزى كه خدا را ملاقات كنند.
بنابراين همه انسانها چه مؤمن چه كافر با مرگ خود خدا را ملاقات مى كنند ولى كسانى كه اهل ايمان بوده اند در پيشگاه خدا سرافرازند اما آنها كه به دستورات الهى عمل نكرده اند و با كفر و نفاق و معصيت از دنيا رفته اند، در ملاقات با پروردگار شرمنده و خجل خواهند بود و سرخجلت به پيش خواهند افكند:
ولو ترى اذالمجرمون ناكسوا رؤسهم عندربهم (سجده /12)
اگر ببينى هنگامى كه مجرمهاسرهاى خودرانزدپروردگارشان به پايين انداخته اند.
رواياتى هم داريم كه خداوند با گنهكاران با غضب ملاقات مى كند.

يا بَنى اِسْرآئيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتى أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (*)وَ اتَّقُوا يَوْمًا لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئًا وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌوَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (*)

اى فرزندان اسرائيل ! نعمت مرا كه بر شما ارزانى داشتم به يادآوريد و اينكه شما را بر جهانيان برترى دادم (47) و از روزى بترسيد كه كسى از طرف كسى چيزى را به عنوان جزاى عمل نمى دهد و شفاعتى از او قبول نمى شود و از او همانند و بدلى گرفته نخواهد شد و نه آنها يارى مى شوند (48)

نكات ادبى

1 ـ «يوما» منصوب است به عنوان مفعول بودن نه به عنوان ظرف بودن و معنا اين است كه از خود آن روز بترسيد.
2 ـ «جزاء» پاداش ، عوض و مجازات به معناى مكافات است كه هم در خوبى و هم در بدى استعمال مى شود.
3 ـ «شفاعة» از شفع به معناى جفت است گويا كسى كه براى او شفاعت مى شود با كسى كه شفاعت مى كند با هم هستند.
4 ـ «لايقبل» فعل مذكر است كه فاعل آن «شفاعة» مى باشد و چون شفاعة مؤنث حقيقى نيست فعل آن مذكر آمده مانند: (فمن جائه موعظة)
5 ـ «عدل» به معناى فديه ، همانند، بدل.

پى‏نوشتها:‌


1 - نورالثقلين ج 1 ص 73
2 - نهج البلاغه خطبه 50
3 - نورالثقلين ج 1 ص 73
4 - مجمع البيان ج 1 ص 215
5 - كافى ج 2 ص 299
6 - كافى ج 4 ص 63
7 - البرهان ج 1 ص 94
8 - لسان العرب ج 15 ص 254
9 - تاج العروس ج 10 ص 330
10 - مفردات راغب ص 473
11. فصلت
12.فصلت
13. فصلت
14. فصلت
15. فصلت
16. فصلت