و من يستنكف عن
عبادته و يستكبر فسيحشرهم اليه جميعا. در قيامت عذاب دردناكى در انتظارشان
خواهد بود. از نظر ما آيه
فاءما الذين
آمنوا و عملوا الصالحات تفسيرى ندارد؛ زيرا روشن تر از آن است كه تفسير شود،
حتى اين سخن من : در قيامت عذاب دردناكى در انتظارشان خواهد بود، از باب خالى نبودن
عريضه بود؛ چنان كه خواننده عزيز خود ملاحظه كرده است . البته ، تنها من اين كار را
نكردم ، بلكه مفسران ديگر نيز چنين كرده اند. استاد مفسران طبرى گفته است :
((لن يستنكف ؛ يعنى لن ياءنف ... و من يستنكف ؛ يعنى من
يتعاظم .)) فيلسوف مفسران ، رازى گفته است :
((لن يستنكف ))، زجاج گفته است : ((اءى
لن ياءنف ... و من يستنكف ، المعنى : من استنكف )) تا آخر
آيه 173. از اين قبيل زياد است . اين تفسيرها در واقع مصداق اين سخن شاعر است كه
و فسر الماء بعد الجهد بالماء؛ آب را پس از مدت ها تلاش ، به خود آب تفسير
كردند.
اين مفسران بدان جهت ، عمل فوق را انجام داده اند كه به گمان آنها، مفسر قرآن بايد
هر چه را كه در قرآن آمده ، تفسير كند، هر چند معناى آن چيز روشن باشد. آنان از سخن
خود در تفسير آيه
منه آيات محكمات هن اءم الكتاب و اءخر
متشابهات غافل شدند كه محكمات ، يعنى واضحات ؛ اما واضحاتى كه توضيح آنها از
مشكل ترين مشكلات است .
بر شما حجتى آمد
يَا
أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ
نُورًا مُّبِينًا (174)فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ
فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا
مُّسْتَقِيمًا (175)
اى مردم ! از جانب پروردگارتان بر شما حجتى آمد و براى شما نورى آشكار نازل كرده
ايم . (174) اما آنان را كه به خدا ايمان آورده اند و به او توسل جسته اند به آستان
فضل و رحمت خويش در آورد و به راهى راست هدايت كند. (175)
واژگان :
برهان : حجت .
مراد از نور در اين جا قرآن است .
اعتصام به الله : يعنى به خاطر او كار بد را انجام ندهند.
مراد از صراط مستقيم دى استوار است .
اعراب :
((صراطا)) مفعول دوم است براى
((يهديهم ))؛ چرا كه به معناى
((يعرفهم )) است . ((اليه
)) متعلق است به ((مستقيم
))، نه به ((يهديهم ))
و يا اين كه متعلق به محذوف و حال از ((الصراط))
مى باشد و معناى آن اين است : يهديهم الله صراطا مؤ ديا اليه تعالى .
تفسير :
يا اءيها الناس
قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا. در آيات پيشين دلايلى
عليه يهود و نصارا بيان شد. خداوند پس از آن كه حجت را بر همگان تمام مى كند،
مردم را به ايمان آوردن به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كريم فرا مى
خواند. مفسران بر اين موضوع وحدت نظر دارند كه مراد از برهان ، محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم ) و مراد از نور مبين ، قرآن است . و هر كدام از سنت محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم ) و كتاب خدا، دليلى قاطع است براى اثبات حق و ابطال باطل ، و نيز
نور آشكارى است كه رهنمون مى شود به آنچه استوار است ؛ زيرا اين دو، تنها آنچه را
از سوى خدا وحى شده بيان مى كنند.
قل ما كنت بدعا
من الرسل و ما اءدرى ما يفعل بى و لابكم ان اءتبع الا ما يوحى الى و ما اءنا الا
نذير مبين ؛(314)
بگو: من نو آمده اى از پيامبران نيستم و نمى دانم كه بر من ، يا بر شما چه خواهد
رفت . من از چيزى ، جز آنچه به من وحى مى شود، پيروى نمى كنم و من جز بيم دهنده
آشكار نيستم .
قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله ؛(315)
بگو: اگر شما خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.
اما دليل بر اين كه سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كريم ،
وحى خدا و برهان و نور مى باشند، به چند كلمه اى كه در تفسير يكى از آيات گفته مى
شود، خلاصه نمى شود. دانشمندان در اين باره صدها كتاب نوشته اند. مقدارى از مطالب
آنها را در لابه لاى اين تفسير يادآورى كرديم و مقدارى را هم به مناسبت هاى ديگر
يادآورى خواهيم كرد و بر جوينده حق است كه تحقيق و تفحص كند. البته ، ما يك چيز را
از اين جوينده حق تقاضا داريم كه نبايد از آن غفلت كند و آن اين كه تعاليم قرآن را
با تعاليم كتابهاى اديان ديگر مقايسه كند و نيز تاريخ قرآن را با تاريخ كتابهاى
ديگر و مراحلى كه در طى قرن ها و نسل ها پشت سر گذشته اند، بسنجد. همچنين و به ويژه
درباره تعداد انجيل ها و انتشار آن و اين كه در قرن اول و قرن دوم ميلادى چند تا
بوده اند، تحقيق كند. و نيز جستجو كند كه چرا مجمع مسكونى در شهر ((نيكايا))
در سال 325 ميلادى تشكيل شد و 2040 اسقف به عنوان نمايندگان كليساهاى جهان مسيحيت
در آن شركت كردند و در اين مجمع چه كارى انجام شد؟ و آيا تمام اسقف ها وحدت نظر
داشتند كه عيسى خداست و يا اين كه عده اى از آنان معتقد بودند كه او بشرى است
آفريده شده و دسته اى گفتند: او خداست ؟ و نيز آيا اين مجمع درباره عنصر سوم ، يعنى
روح القدس به بحث پرداخت و خدايى او را تصويب كرد، يا اين كه خدايى اين عنصر را
مجمعى به تصويب رسانيد كه در ((قسطنطنيه ))
در سال 381 ميلادى تشكيل شد و پيش از اين تاريخ كسى اين عنصر را نمى شناخت ؟
ما از جستجوگر حق مى خواهيم كه درباره مطالب فوق به تحقيق و كاوش بپردازد و به هر
نتيجه اى كه پس از تحقيق رسيد ما با او همراه خواهيم بود.
فاءما الذين
آمنوا بالله واعتصموا به فسيدخلهم فى رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما.
ضماير سه گانه ((به ))،
((منه )) و ((اليه
)) به الله بر مى گردند. برخى از مفسران ميان
((رحمت )) و ((فضل
)) فرق گذاشته اند؛ بدين ترتيب كه رحمت در دنيا و فضل در
آخرت است . ديگرى به نقل از ابن عباس گفته است : رحمت ، عبارت از بهشت و فضل چيزى
است كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى شنيده است . اشكالى كه بر اين گوينده وارد مى
باشد آن است كه وى به جاى اين كه ميان رحمت و فضل فرق بگذارد، آنها را جمع كرده است
؛ زيرا اين وصف ، عينا همان وصف بهشت است . لكن ما هيچ گونه فرقى ميان رحمت و فضل
نمى بينيم . (اگر بگوييد: چرا بر يكديگر عطف شده است ؟ مى گوييم :) در صحت عطف
اختلاف لفظى كافى است . در زبان عربى ، عطف برخى از الفاظ مترادف بر يكديگر، هم
زياد است و هم نيكو و از آن به نام عطف تفسيرى ياد مى شود.
معناى آيه به طور كلى اين است : كسى كه به خدا ايمان آورد و تنها به او تكيه كند،
در دنيا و آخرت از فضل و رحمت او برخوردار خواهد بود. در دنيا خداوند به او توفيق
مى دهد كه راه هدايت و راهى را كه به سوى حق مى انجامد، در پيش گيرد و ابدا از آن
منحرف نشود. اما در آخرت ، وى در آسايش و روزى و بهشت پر نعمت خواهد بود. كوتاه
ترين تفسير براى اين آيه سخن اميرالمومنين على (عليه السلام ) است :
((پروردگارى مهربان و دينى استوار)). هر انسانى با
آنچه بر مى گزيند خواهد بود.
خدا درباره كلاله برايتان فتوا مى دهد
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ
لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن
لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ
مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ
حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ
شَيْءٍ عَلِيمٌ (176)
از تو فتوا مى خواهند، بگوى كه خدا درباره كلاله برايتان فتوا مى دهد: هرگاه مردى
كه فرزندى نداشته باشد بميرد و او را خواهرى باشد، به آن خواهر نصف ميراث او مى
رسد. اگر خواهر را نيز فرزندى نباشد، برادر از او ارث مى برد. اگر آن خواهران دو تن
بودند، دو ثلث دارايى را به ارث مى برند. و اگر چند برادر و خواهر بودند، هر مرد
برابر دو زن مى برد. خدا براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و او از هر چيزى آگاه
است . (176)
اعراب :
((فى الكلالة )) متعلق به
((يفتيكم )) است ، نه به
((يستفتونك ))؛ چنان كه برخى گفته
اند. ((امرؤ )) فاعل است براى فعل
محذوف و در تقدير ((ان هلك امرؤ هلك ))
مى باشد. اين محذوف ذكرش جايز نيست ؛ زيرا فعل موجود جانشين آن است . جمله
((ليس له ولد)) حال از ضمير
((هلك )) است . ((و
له اخت )) نيز جمله حاليه است . ((و
هو يرثها))، جمله اى مستاءنفه است و محلى از اعراب ندارد.
مفسران و نحويان در مورد اعراب ((فان كانتا اثنتين
)) و اعراب ((و ان كانوا اخوة
)) اختلاف دارند. سبب اختلاف آن است كه الف
((كانتا)) ضميرى است كه به ((اءختان
)) بر مى گردد و واو ((كانوا))
به ((اخوة ))؛ چنان كه از سياق فهميده
مى شود. بنابراين ، معنايش اين مى شود:
فان كانت
الاءختين اءختين و يا الاثنتين اثنتين و ان كانت الاخوة اخوة ... ترديدى
نيست كه قرآن از چنين سخنى منزه است .
براى درستى اين عبارت ، وجود زيادى را ذكر نموده اند. بهترين آنها، به گمان من ،
چيزى است كه صاحب البحر المحيط گفته است : مرجع ضمير ((كانتا))،
((وارثتان )) است نه
((اختان )) و سياق كلام دلالت بر اين مطلب مى كند.
صفت ((اثنتين )) حذف شده و صفت و
موصوف خبر ((كانتا)) مى باشد و تقدير
آن چنين است :
فان كانت الوارثتان اثنتين من الاخوات ؛ يعنى دو خواهر باشند. اين ، سخن
درستى است ؛ زيرا ((وارثتان )) اعم از
دو خواهرند، به عنوان نمونه : گاهى دو دختر، گاهى دو جده ، گاهى دو عمه و گاهى دو
خاله اند. همچنين ضمير ((كانوا)) به
((ورثه )) بر مى گردد. و معناى آن اين
است : اگر ورثه برادران ميت باشند.
((رجالا و نساء)) بدل از
((اخوة )) مى باشند و اين نوع بدل را
بدل مفصل از مجمل مى نامند. ((اءن تضلوا))
بنا بر حذف مضاف ، مفعول لاجله و تقدير آن
يبين الله لكم مخافة ضلالكم است .
تفسير :
(يستفتونك ) -
يا محمد - (قل الله يفتيكم فى الكلالة .) ((كلالة
)) در لغت به معناى احاطه كردن است و مقصود از آن در ميراث ،
خويشاوند پدرى انسان است ، به استثناى پدر و مادر و اولاد، مثل برادران و عموها؛
چرا كه پدر و مادر همانند دو ستونند. گاه مرده اى را كه از خود ارث بر جاى گذشته ،
كلاله مى نامند؛ زيرا ارث خود را براى پدر و مادر و فرزندانش بر جاى گذارده است . و
گاهى وارث ميت را كه زنه است ، كلاله مى نامند؛ به اين اعتبار كه از غير صنف پدران
و فرزندان ارث مى برد و در هر دو صورت نتيجه يكى است . لفظ كلاله در دو آيه قرآن
كريم آمده است و هر دو آيه در سوره نساء قرار دارند: يكى در ابتداى سوره است و مراد
از كلاله در آن آيه ، برادران مادرى ميت مى باشند. ديگرى در همين آيه اى كه ما در
صدد تفسير آن هستيم . مراد از كلاله در اين آيه ، برادران و خواهران تنى ميت و يا
برادران و خواهران او، كه تنها از پدر او هستند، مى باشد.
ان امرؤ هلك ليس
له ولد. مقصود از ولد، عام است ؛ يعنى خواه پسر باشد، خواه دختر؛ چرا كه
واژه ولد بر هر مولودى اطلاق مى شود. خداوند فرموده است : ((ما
اتخذ الله من ولد)).(316)
همچنين مراد از ولد در اين جا، فرزندى است كه پدر و يا مادر نداشته باشد؛ زيرا لفظ
كلاله اشاره به همين معنا دارد. به علاوه رواياتى نيز در اين زمينه موجود است .
و له اءخت فلها
نصف ما ترك . مراد از اخت در اين جا خواهرى است كه از پدر و مادر باشد و اگر
نبود، خواهرى كه تنها از پدر است جانشين او مى شود. اما خواهرى كه تنها از مادر
باشد، حكم او در اول سوره ، آيه 11 بيان شد. هرگاه به همراه خواهر تنى و يا خواهرى
كه تنها از پدر است فرزند و يا يكى از والدين نباشد، نصف را به فرض و نصف ديگر را
به رد مى برد و از ديدگاه شيعه ، تمام آنچه از ميت بر جاى مانده ، از آن اوست ،
خواه ميت خويشاوندان پدرى ديگرى داشته باشد و يا نداشته باشد. اما اهل سنت نصف ديگر
را به خويشاوندان پدرى ميت مى دهند و اگر خويشاوند پدرى نداشته باشد، در آن صورت
تمام تركه از آن خواهر خواهد بود. بنابراين ، اختلاف ميان شيعه و سنى تنها در صورت
وجود خويشاوندى پدرى است .
و هو يرثها ان
لم يكن لها ولد. اگر خواهر را فرزندى نباشد خواه پسر، خواه دختر و نيز يكى
از والدين نباشد، برادر وارث او خواهد بود و به اجماع مذاهب ، تمام تركه از آن او
مى باشد. (فان كانتا اثنتين ؛) يعنى اگر دو وارث ، دو خواهر باشند، از پدر و مادر و
يا تنها از پدر، چنان كه پيش تر در بخش واژگان گفتيم . و از آن جا كه بنابر اجماع
مذاهب حكم چند دختر، همانند دو دختر است ، بنابراين معناى جمله فوق اين است : اگر
وارث دو خواهر و يا بيشتر باشد
فلهما الثلثان مما ترك ؛ به آن دو خواهر، دو سوم
دارايى خواهد رسيد، و تفاوت نمى كند كه ميت برادر باشد و يا خواهر.
و ان كانوا اخوة
رجالا و نساء فللذكر مثل حظ الانثيين . پس از آن كه خداوند نصيب يك خواهر و
نيز نصيب دو خواهر و بيشتر را كه برادر به همراه آنها نباشد، بيان كرد، اكنون حكم
خواهران و برادران را كه با يكديگر باشند بيان مى كند؛ بدين ترتيب كه هر مرد برابر
دو زن ارث مى برد. ما قبلا به طور مفصل درباره ارث دختران و خواهران ، در هنگام
تفسير آيه 11 از همين سوره سخن گفتيم و نظريات سنى و شيعه و دلايل آنها و قضاوت
درباره آنها و همچنين قول حق را با ذكر ارقام بيان كرديم .
با پايان يافتن تفسير سوره نساء جلد دوم نيز به پايان مى رسد. خدا را سپاس مى گويم
كه مرا به انجام دادن اين كار توفيق داد و از او مسئلت دارم كه به حق پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) و آل او - كه بهترين تحيت ها و درودها بر آنان باد -
براى تكميل بقيه مجلدات ، به من توفيق عنايت كند.(317)