تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۴۶ -


بخشش و نذر

وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نّذْرٍ فَإِنّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصارٍ(270)

إِن تُبْدُوا الصدَقَتِ فَنِعِمّا هِىَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌ لّكمْ وَ يُكَفِّرُ عَنكم مِّن سيِّئَاتِكمْ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(271)

هر چه را انفاق يا نذر كرده ايد، خدا به آن آگاه است . و ستمكاران را هيچ يارى و مددكارى نيست . (270) اگر آشكارا صدقه دهيد كار نيكوست و اگر در نهان به بينوايان صدقه دهيد نيكوتر است و گناهان شما را مى زدايد. و خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است . (271)

اعراب

((نعم)) فعل ماضى و فاعل آن مستتر و ((ما)) نكره ، در محل نصب ، بنابر تميزيت و به معناى ((نعم شيئا)) است . ((هى)) در اصل ((ابداءها)) بوده ، سپس مضاف كه ((ابداء)) باشد حذف شده است ، زيرا خود جمله بر آن دلالت دارد و مضاف اليه كه ضمير ((صدقات)) باشد، جانشين آن شده است و در تقدير: نعم شيئا هو ابداء الصدقات مى باشد. ((هو)) مبتدا و ((ابداء)) خبر آن است .

تفسير

خداوند بار ديگر انفاق را يادآور مى شود و بدان تشويق مى كند و مى فرمايد: و ما اءنفقتم من نفقة اءو نذرتم من نذر فان الله يعلمه . واژه ((نفقة)) هر چيزى را كه اين نام بر آن صدق كند و در بر مى گيرد، خواه اين نفقه واجب باشد و خواه مستحب ، زياد باشد يا كم ، در طاعت باشد يا در معصيت ، انفاق مخفى باشد يا آشكار.

((نذر)) در لغت به معناى وعده دادن و در شرع متعهد كردن انسان است خودش را به انجام و يا ترك چيزى براى خدا. صيغه نذر اين است كه نذر كننده بگويد: على لله و يا نذرت لله . تنها قصد، بدون صيغه و نيز خواندن صيغه بدون گفتن الله و يا يكى از نامهاى نيكوى او كافى نيست ، مثلا اگر كسى بگويد: بر عهده من نذر است كه اگر چنان شود، من چنان كارى را انجام دهم . با گفتن اين جمله نذر منعقد نمى شود، زيرا نام خدا برده نشده است . همچنين اگر مورد نذر، حرام و يا مكروه باشد، نذر منعقد نمى شود. در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شخصى نذر كرد كه هميشه ايستاده باشد و ننشيند، زير سايه اى استراحت نكند و سخن نگويد و روزه بگيرد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به وى بگوييد كه سخن بگويد، در سايه استراحت كند و بنشيند و روزه اش را تمام كند.

ضمير ((يعلمه)) به ((ما)) در ((ما اءنفقتم)) بر مى گردد و معنايش آن است كه نفقه به هر انگيزه اى كه باشد، خدا آن را مى داند و اگر انگيزه نيكو باشد، پاداش نيكو و اگر انگيزه بد باشد، پاداش بد مى دهد.

و ما للظالمين من اءنصار. مراد تمام ستمگران است ، بدون استثنا. از جمله اين ستمگران كسانى هستند كه به هيچ روى انفاق نمى كنند، يا رياكارانه ، يا از مال كم ارزش خود انفاق مى كنند، يا انفاق خود را با منت و آزار همراه مى نمايند و يا نابه جا انفاق مى كنند. و از جمله آنان نيز كسانى مى باشند كه پيمان را مى شكنند و به نذر وفا نمى كنند. تمام اين گروه ها و امثال آنها نه ياورى دارند و نه شفاعت كننده اى تا عذاب خدا را از آنان دفع كند.

ان تبدوا الصدقات فنعما هى . يعنى در صورتى كه هدف خدا باشد، آشكارا صدقه دادن اشكالى ندارد. از امام صادق (عليه السلام ) سوال شد. مردى كار خير انجام مى دهد و انسانى او را مى بيند و او از ديدن وى خوشحال مى شود؟ امام (عليه السلام ) فرمود: اشكالى ندارد. هر انسانى دوست دارد كه كار نيكويش در ميان مردم آشكار گردد. البته ، مشروط به آن كه اين كار نيكو را به خاطر آشكار شدن در ميان مردم انجام ندهد.

و ان تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم . بى ترديد، پنهان كردن صدقه از آشكار ساختن آن بهتر است ؛ زيرا اين كار موجب مى شود كه ريا در آن نباشد و نيز نيازمندى فقير در ميان مردم آشكار نگردد. گاهى در آشكار دادن صدقه مصلحتى وجود دارد از قبيل اين كه شخص صدقه دهنده بخواهد تا ديگران هم به او اقتدا كنند، در اين صورت ، آشكار دادن بهتر است . برخى گفته اند: پنهان كردن صدقه مستحب از آشكار دادن آن بهتر است ، اما صدقه واجب بر عكس آن است . دليلى براى اين تفصيل وجود ندارد. و اما حديث : ((صدقه مخفى خشم پروردگار را خاموش مى كند)) هم صدقه مستحب را شامل مى شود و هم صدقه واجب را، چنان كه واژه ((فقراء)) در آيه ، فقير مسلمان و فقير غير مسلمان ، هر دو را در بر مى گيرد. فقها فتوا داده اند كه دادن صدقه مستحب به غير مسلمان ، در صورتى كه نياز داشته باشد جايز است ، زيرا پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((سيراب كردن هر جگر تشنه پاداش دارد)).

و يكفر عنكم من سيئاتكم . ((من)) در اين جا براى تبعيض است ، يعنى صدقه برخى از گناهانتان را مى زدايد. سبب اين كه ((من)) در اين جا آمده است كه صدقه تمام گناهان را محو نمى كند، بلكه برخى از آنها را محو مى كند.

والله بما تعملون خبير مادام كه خداوند، پنهان را به سان آشكار مى داند، صدقه دادن پنهان بهتر است ، زيرا ريا در آن راه ندارد، مگر اين كه در آشكار دادن مصلحتى وجود داشته باشد نظير آن كه شخص بخواهد ديگران نيز در اين كار به وى اقتدا كنند. بسيارى از مخلصان در مخفى دادن صدقه مبالغه مى كنند و از اين رو، كارهاى خيريه خود را به نام افراد نيكوكار ديگر انجام مى دهند.

پيامبر و هدايت مردم

لّيْس عَلَيْك هُدَاهُمْ وَ لَكنّ اللّهَ يَهْدِى مَن يَشاءُ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَلأَنفُسِكمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ يُوَف إِلَيْكمْ وَ أَنتُمْ لا تُظلَمُونَ(272)

لِلفُقَرَاءِ الّذِينَ أُحْصِرُوا فى سبِيلِ اللّهِ لا يَستَطِيعُونَ ضرْباً فى الأَرْضِ يحْسبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التّعَفّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَهُمْ لا يَسئَلُونَ النّاس إِلْحَافاً وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ(273)

الّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُم بِالّيْلِ وَ النّهَارِ سِرّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(274)

هدايت يافتن آنان بر عهده تو نيست ، بلكه خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مى كند و هر مالى كه انفاق مى كنيد ثوابش از آن خود شماست و جز براى خشنودى خدا چيزى انفاق مكنيد و هر مالى انفاق كنيد پاداش آن به شما مى رسد و بر شما ستم نخواهد شد. (272) اين صدقات از آن بينوايانى است كه خود را در طاعت حق محصور كرده اند و در طلب قوت ناتوانند و آن چنان در پرده عفافند كه هر كه حال ايشان نداند پندارد كه از توانگرانند. آنان را از سيمايشان مى شناسى كه به اصرار از كسى چيزى نخواهند و هر مالى كه انفاق مى كنيد خدا به آن آگاه است . (273) آنان كه اموال خويش را در شب و روز، در پنهان و آشكار انفاق مى كنند، اجرشان نزد پروردگارشان است ، نه بيمناك مى شوند و نه غمگين . (274)

واژگان

الحصر: جلوگيرى كردن ، حبس نمودن .

الضرب فى الاءرض : گردش در زمين .

التعفف : اظهار پاك دامنى .

السيما: علامتى كه چيز به وسيله آن شناخته مى شود.

الالحاف : اصرار كردن .

اعراب

((لاءنفسكم)) خبر مبتداى محذوف است به تقدير: ((فهو لاءنفسكم)). ((للفقراء)) نيز خبر مبتداى محذوف و در تقدير: ((صدقاتكم للفقراء)) مى باشد. ((الحافا)) قائم مقام مفعول مطلق و به معناى : لا يساءلون الناس ‍ سوالا ملحفا است . و جايز است نصبش بنا بر مفعول مطلق بودن باشد به معناى ((يلحفون الحافا)). ((سرا)) جانشين مفعول مطلق و در معنا: ((انفاقا سرا)) است نظير ((قمت تطويلا)) كه به معناى ((قياما طويلا)) مى باشد. ((علانية)) عطف است بر ((سرا)) و نيز جايز است نصب هر دو بنابراين كه حال و به معناى ((مسرين و معلنين)) باشند.

تفسير

ليس عليك هداهم ولكن الله يهدى من يشاء در آيه 26 همين سوره گفته شد كه هدايت داراى چند معناست :

1. هدايت به وسيله بيان و ارشاد و اين ، وظيفه پيامبر است .

2. توفيق خدا بر كار نيك ، از طريق آماده كردن مقدمات آن .

3. پذيرفتن هدايت و اندرز و عمل كردن بدان و اين امر، وظيفه بنده است .

4. پاداش .

5. دستور دادن به بنده كه هدايت را بپذيرد.

در جمله ((ليس عليك هداهم)) واژه ((هدايت)) به معناى پذيرفتن هدايت و قبول كردن اندرز است . خداوند مى فرمايد: (اى پيامبر)! هدايت يافتن به معناى عمل كردن آنان به حق بر عهده تو نيست بلكه وظيفه تو، رساندن حق است به آنها و بس .

فانما عليك البلاغ و علينا الحساب (427) و در جمله ولكن الله يهدى من يشاء واژه هدايت ، به معناى توفيق دادن در راه خير است .

برخى در سبب نزول آيه ((ليس عليك هداهم)) گفته اند: مسلمانان جز به همكيشان خود صدقه نمى دادند. از اين رو، خدا پيامبرش را مخاطب قرار داد، اما مقصودش تمام مسلمانان است و براى آنان بيان كرد كه كافر در دنيا به خاطر كافر بودنش مجازات نمى شود و نبايد روزى او را مانع شد و بر او سخت گرفت تا مجبور شود كه ايمان بياورد. هيچ كس و حتى پيامبر خدا هم حق ندارد كه با كافر چنين برخورد كند: اءفاءنت تكره الناس حتى يكونوا مؤ منين ؛(428) آيا تو مردم را به اجبار وا مى دارى كه ايمان بياورند.

آيه دلالت دارد كه صدقه دادن به غير مسلمان جايز است ، خواه اين صدقه مستحب باشد و خواه واجب ؛ ولى سخن پيامبر: ((من مامور شدم كه صدقه را از ثروتمندانتان بگيرم و به نادارانتان بدهم)) اين آيه را تخصيص مى زند و بيان مى دارد كه تنها دادن صدقه مستحب به كار جايز است ، نه صدقه واجب .

و ما تنفقوا من خير فلاءنفسكم . ممكن است كسى توهم كند كه انفاق نوعى زيان براى انفاق كننده و محروميت براى خانواده اش محسوب مى شود.

خداوند اين توهم را رد كرده فرموده است : نفع صدقه هم در دنيا و هم در آخرت به خود انفاق كننده بر مى گردد. در آخرت ، خدا به او پاداش مى دهد و اما در دنيا، شيخ محمد عبده گفته است : ((انفاق ، شر فقيران را از ثروتمندان باز مى دارد، زيرا اگر زندگى بر فقيران سخت بگذرد آنها وادار خواهند شد اموال ثروتمندان را بدزدند و چپاول كنند و خود آنان را مورد آزار قرار دهند و آن گاه اين شرارت به ديگران هم سرايت كند و چه بسا به يك مفسده عمومى تبديل شود و آسايش و امنيت جامعه را بر هم زند)).

نمى دانم كه آيا شيخ محمد عبده اين سخن را از سنديكاهاى كارگرى گرفته است ، سنديكاهايى كه براى كارفرمايان مشكل مى آفرينند و آنان را مجبور مى كنند تا دستمزد بيشترى به كارگران پرداخت كنند؟

و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله . يعنى مادام كه هدفتان از انفاق ، خشنودى خدا باشد، او هم از شما مى پذيرد، خواه به مسلمان انفاق كنيد و خواه به كافر. البته ، مشروط به آن كه انفاق از مال خوب باشد نه از مال بد و نيز توام با منت و آزار نباشد.

برخى گفته اند: اين آيه نهى است به صورت خبرى و به معناى لا تنفقوا الا ابتغاء وجه الله مى باشد.

و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و اءنتم لا تظلمون . حتى اگر به غير مسلمان نيازمند هم انفاق كنيد، از پاداش شما چيزى كم نخواهد شد.

اهل صُفّه

گروهى از مسلمانان در دوران پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى حفظ دينشان به مدينه هجرت و شهرها و اموال و خانواده هايشان را رها كردند. آنان در مدينه ، مسكن و فاميلى نداشتند. نه وسيله اى براى امرار معاش داشتند و نه مى توانستند براى به دست آوردن روزى سفر كنند. تعداد آنها به سيصد و بنا به گفته برخى ، به چهار صد تن مى رسيد. اين گروه ملازم مسجد شدند و در آن به عبادت مى پرداختند و نيز از خانه هاى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پاسدارى مى كردند و قرآن مى آموختند. حفظ و آموختن قرآن از بهترين عبادتها بود، چرا كه حفظ قرآن ، حفظ دين به شمار مى رفت و در عين حال ، در هر غزوه اى با پيامبر شركت مى كردند. آنان در سايه بان مسجد اقامت گزيدند و از همين جهت ، ((اهل صفه)) ناميده شدند.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با سخنان خود دلهاى اين گروه را شاد مى كرد و به آنها فرمود: ((بشارت باد شما را اى اصحاب صفه ، هر كس (در روز قيامت ) مرا با ويژگى اى كه شما داريد ديدار كند و در آن خشنود هم باشد، از همراهانم خواهد بود)).

اين گروه بر حسب آيه زير كه به جهت آنها نازل شد از سزاوارترين افرادى هستند كه بايد به آنها صدقه پرداخت شود.

للفقراء الذين اءحصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الاءرض ‍ يحسبهم الجاهل اءغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يساءلون الناس ‍ الحافا. اين آيه اهل صفه را با پنج ويژگى توصيف كرده است .

1. اشتغال داشتن به جهاد و آموختن دانش و معناى سخن خدا: ((احصروا فى سبيل الله)) نيز همين است ، زيرا به شخص بى كار نمى توان گفت : او خود را در راه خدا محصور كرده است .

2. ناتوانى در كار (به خاطر نداشتن سرمايه و ناامن بودن راه ها براى سفر تجارت ) و مراد سخن خدا: لا يستطيعون ضربا فى الاءرض همين معناست .

3. كرامت نفس : يحسبهم الجاهل اءغنياء من التعفف .

4. وضعيت و حالت ظاهرى آنان نشان دهنده فقرشان باشد، نه سماجت آنها در سوال . و اين ، مقصود و سخن خداوند تعالى است : ((تعرفهم بسيماهم)).

5. از مردم ، با اصرار و سماجت چيزى را نمى خواهند. عبارت ((لا يساءلون الناس الحافا)) به همين نكته اشاره دارد.

ما در تفسير آيه 177 همين سوره متذكر شديم كه سوال كردن بدون ضرورت ، حرام است .

الذين ينفقون اءموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اءجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون . خداوند درباره احكام انفاق ، چهارده آيه به طور پى در پى بيان كرده كه آخرين آنها آيه مذكور است . اين آيه خلاصه اى است از آيات قبلى و نيز تاكيدى است بر فضيلت انفاق در تمام اوقات ، شب يا روز و در تمام حالات ؛ پنهان يا آشكار. رازى درباره سبب نزول آيه مزبور، چند نظريه را متذكر شده است و از جمله اين نظريه مى باشد كه از ابن عباس نقل شده است : على بن ابى طالب (عليه السلام ) چهار درهم داشت . يكى را در روز، يكى را در شب ، يكى را پنهانى و يكى را آشكارا انفاق كرد. از اين رو، خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد.

زكات

زكات غير از صدقه مستحبى و داوطلبانه است . مسلمان در دادن و يا ندادن صدقه مستحبى مخير است و اين صدقه مشروط به نصاب و شرايط ديگر نيست . تنها شرط آن ، قصد تقرب به خداى يكتاست . و پاداش آن بر حسب اختلاف انگيزه ها و نيت هاى اعطا كنندگان متفاوت است ؛ و از ده برابر آغاز مى شود و تا هفتصد برابر و بى نهايت نيز مى رسد.

اما زكات ، واجب عينى و حق لازم و مشخصى است كه به اموال ثروتمندان تعلق مى گيرد و بايد آن را به مستحقان بپردازند. زكات سومين ركن از اركان پنجگانه اسلام است كه عبارتند از: شهادتين ، نماز، زكات ، روزه و حج .

برخى از افرادى كه نسبت به اسلام تعصب دارند، مى گويند: زكات يك نوع سيستم اقتصادى و يا جزئى از سيستم اقتصادى اسلام است و برخى ديگر آن را يك نوع ماليات دانسته اند كه به اموال ثروتمندان تعلق مى گيرد؛ اما درست آن است كه بگوييم : زكات نه ماليات است و نه سيستم اقتصادى ؛ زيرا شرط اساسى در پذيرفته شدن و درستى زكات ، قصد تقرب به خداست و بدون آن مطلقا قبول نمى شود، در حالى كه هيچ يك از انواع ماليات و سيستم هاى اقتصادى ، چنين شرطى ندارد.

به علاوه ، سيستم اقتصادى به معناى جديد خود، در مرحله نخست به ابزار توليد نظير زمين ، معدن و كارخانه مى نگرد و آن را ملك شخصى افراد مى داند، به گونه اى كه اين افراد كاملا بر آن تسلط دارند. چنان كه نظام سرمايه دارى بر اين نظريه است و يا آن را ملك عمومى مى داند كه دولت اداره اش را به عهده دارد و بر آن ، مسلط است ، همان گونه كه نظام سوسياليستى بر اين عقيده مى باشد. در حالى كه زكات به هيچ روى به ابزار توليد توجه ندارد.

وانگهى ، ماليات را دولت جمع آورى و مصرف مى كند و در هيچ حالتى اجازه نمى دهد كه مالك ، ماليات را به دولت نپردازد و خودش آن را در مواردش به مصرف برساند.

فقها اجماع دارند كه مالك مى تواند زكات را خودش ، بدون اجازه حاكم به مصرف برساند و هرگاه بگويد: من زكات را در موردش خرج كردم ، بدون آن كه گواه بياورد و يا سوگند ياد كند، مورد تصديق قرار مى گيرد. و حتى فقها به عامل (جمع كننده ) زكات اجازه مى دهند كه زكات را خودش به فقيران بدهد و آن را به بيت المال تحويل ندهد. امام على (عليه السلام ) به يكى از كارگزاران خود فرمود: ((آنچه از مال در نزد خود دارى (مقصود مال بيت المال است ) براى عاليه مندان و گرسنه گان خرج كن و آن را در جاهايى كه فقر و نادارى جاى گرفته است برسان)).

روشن است كه مامور ماليات ، اجازه چنين تصرفى را (از سوى دولت ) ندارد.

سوال : معناى فريضه زكات آن است كه فقر، يك امر حتمى است و راه فرارى از آن وجود ندارد، ولى اسلام آن را از طريق صدقات و تبرّعات درمان مى كند و زندگى را روى پايه بذل و بخشش بر پا مى دارد. در نتيجه ، اسلام مردم را به دو طبقه ثروتمند و فقير تقسيم مى كند؟

پاسخ : اولا، مصرف زكات تنها به فقيران و مسكينان منحصر نمى شود؛ زيرا از جمله موارد مصرف زكات ، مصالح عمومى و موسسات عام المنفعه است كه خداوند در چند آيه را آن به عنوان ((سبيل الله)) تعبير كرده است . بنابراين ، اگر فقير وجود نداشت ، زكات در اين راه به مصرف مى رسد. در اين صورت ، فريضه زكات ، وجود فقر را حتمى نمى كند تا گفته شود: وجوب زكات يك نوع اقرار و اعتراف است به اين كه فقر لازم است و راه فرار از آن وجود ندارد.

ثانيا، تامين اجتماعى كه سرپرستى بينوايان را به عهده دارد و مانع از گدايى آنان در جامعه مى شود، حتى در كشورهاى سوسياليستى نيز كه به امتيازات مادى و طبقات اجتماعى قائل نمى باشند، وجود دارد.

ثالثا، ما با بيمارى كه پول دارو را ندارد و با گرسنه اى كه در يك جامعه به هم ريخته وسيله اى براى تامين غذا ندارد، چگونه برخورد كنيم ؟ آيا آنها را رها كنيم تا اوضاع سامان يابد و آثار فقر و تهى دستى به كلى از بين برود و يا قانونى وضع كنيم كه زندگى اين دو را تامين و نيازمندى هايشان را برطرف سازد؟ وانگهى ، آيا تغيير اوضاع اجتماعى و نابودى فقر با يك چرخش و حركت قلم ، بدون اين كه اجتماع مراحل سير تكاملى خود را سپرى كند، امكان پذير است ؟ اسلام با تمام انواع مظاهر و نمادهاى ناتوانى به ويژه با پديده فقر مبارزه مى كند و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن به خدا پناه مى برد و در برخى از روايات از آن حضرت نقل شده است : ((فقر نزديك به كفر است ... مومن نيرومند بهتر از مومن ضعيف است)).

مكتب آسمانى ، كرامت و سعادت انسان را مى خواهد، در حالى كه فقر، يك نوع كمبود، ذلت ، بدبختى و بلا به شمار مى رود و محال است كه اسلام بدان اعتراف كند. البته ، اسلام به وجود ثروتمند و ثروتمندتر، نيرومند و نيرومندتر اعتراف دارد، اما وجود فقير و ضعيف را در جامعه نمى پذيرد.

اسلام ، زكات را - آن طور كه برخى مى پندارند - تنها براى فقرا تشريع نكرده ، بلكه آن را براى حل چندين مشكل اجتماعى وضع كرده است . برخى از اين مشكلات عبارتند از:

1. مشكل فقر، در صورتى كه در جامعه وجود داشته باشد.

2. مشكل برده دارى ، چرا كه بردگان را مى توان با دادن زكات آزاد كرد.

3. مشكل تامين هزينه سربازان جهادگر.

همچنين ، تشريع زكات براى تامين مصالح عمومى است ، نظير تاسيس ‍ مدارس ، درمانگاه ها و پرورشگاه ها و يتيم خانه ها و نيز ساختن راه ها و مجارى آب ها.

ان شاء الله تعالى در آيه شصتم سوره توبه درباره مصرف زكات سخن خواهيم گفت .

اگر فرض كنيم ، زمانى براى بشر فرا رسد كه فقيرى وجود نداشته باشد و تمام مصالح عمومى تحقق يافته باشد، به گونه اى كه ديگر به هيچ روى ، موردى براى مصرف زكات پيدا نشود، بى ترديد قانون زكات لغو خواهد شد و اين يقينا خواهد آمد، چرا كه در جزء نهم صحيح بخارى باب فتنه ها از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه فرمود: ((صدقه بدهيد، زيرا زمانى بر مردم خواهد آمد كه شخص با صدقه اش راه مى رود و كسى را پيدا نمى كند كه آن را قبول كند)).

به علاوه ، اسلام بر صاحب زكات واجب كرده است كه وقتى آن را به نيازمند مى پردازد، كرامت و احساس انسانى او را خدشه دار نكند و بر اين عقيده باشد كه يك واجب را ادا مى كند و دينى را مى پردازد كه بايد بپردازد. قرآن بر اين معنا چنين تاكيد مى كند: والذين فى اءموالهم حق معلوم للسائل والمحروم .(429) تفسير آيه 262 و آيه 263، قبلا بيان شد: الذين ينفقون اءموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما اءنفقوا منها و لااءذى ... قول معروف مغفرة خير من صدقة يتبعها اءذى .

با وجود اين كه اسلام در تشريع قانون زكات بر تمام مكتبهاى آسمانى و بشرى سبقت گرفته است و صاحبان مكتب هاى اقتصادى ، تنها صدها سال پس از اسلام بدان پى بردند و نام آن را ((تاءمين اجتماعى)) گذاشتند، اما بهترين چيزى كه از ديدگاه اسلام مى توان آن را به نيازمندان اهدا كرد آن است كه بايد كار مناسب براى آنها آماده كرد تا آنان ارزش خود را در زندگى احساس كنند؛ چرا كه خداوند بنده مومن و كارگر خود را دوست مى دارد.

بهترين جمله اى كه اين بخش را با آن به پايان مى بريم سخنى است از امام صادق (عليه السلام ): ((بر هر عضوى از اعضايت زكات خداست : زكات چشم عبرت گرفتن و نگاه نكردن به محرمات ، زكات گوش شنيدن علم و حكمت ، زكات زبان حمد و سپاس خدا و نصحيت كردن مسلمانان ، زكات دست بخشش ، زكات پا تلاش براى جهاد و ايجاد صلح در ميان مردم است)).