تكامل و تعادل در اسلام
از آن جا كه انسان از جسم خاكى و نابود شدنى و از سر جاويد الهى يعنى روح
تشكيل شده ،(285)
خداوند تعاليم و تكاليف اسلامى را بر پايه اين دو امر و تنظيم آنها، بدون آن كه يكى
موجب ستم بر ديگرى شود، قرار داده است ؛ به بيانى ديگر: انسان دو جزء دارد كه بى
توجهى نسبت به هر يك ، در واقع بى توجهى نسبت به خود انسان است .
اسلام ، رهبانيت و ستم كردن بر خود را حرام كرده ، چنان كه
كارهاى زشت ، زياده روى در برآوردن تمايلات نفسانى و آسايش طلبى به وسيله مال
ديگران را حرام نموده است . اما بهره گيرى از زيبايى ها و متاع هاى زندگى نظير
خوراك و پوشاك حلال و چيزهاى ديگر از اين قبيل را حلال دانسته است . كسى كه آيات
قرآنى را بررسى كند، در مى يابد كه تمام آنچه در دنيا وجود دارد، براى زندگى تواءم
با آسايش و خشنودى همه مردم آفريده شده است و نيز بى توجهى به نعمتهاى دنيا، بى
توجهى به دين است . همچنين ، در مى يابد كه حرص و آز نسبت به احتكار متاعهاى دنيوى
و محروم كردن ديگران از آن ، فساد در زمين و خطرى براى تمام افراد جامعه مى باشد.
بهترين روزى از ديدگاه اسلام ، آن است كه با رنج دست و عرق پيشانى به دست آيد.
انس مى گويد: در سفرى همراه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوديم . برخى از
همراهان روزه داشتند و برخى نداشتند. يكى از روزها كه به شدت گرم بود، در منزلى
فرود آمديم . روزه داران (از فرط خستگى ) از پاى افتادند و آنان كه روزه نداشتند به
خدمت آنها پرداختند. در اين ميان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
امروز، آنان كه روزه نداشتند تمام پاداش را از آن خود كردند.
آرى ، عدالت و حد ميانه اى كه اسلام بر آن استوار است و مردم را به سوى آن فرا مى
خواند همين است ؛ يعنى به اندازه اى بايد خدا را عبادت كنى كه مانع كار و تلاش نشود
و به اندازه اى به كارهاى دنيوى بپردازى كه تو را از خدا و عبادت او باز ندارد.
لتكونوا شهداء
على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا. معناى يكايك واژه ها و نيز معناى جمله
به طور كلى روشن است ، لكن اشكال و ابهام در مشخص كردن چيزى است كه ما مسلمانان ،
آن را عليه ديگران شهادت مى دهيم ، كه مراد از آن چيز (مشهود به ) چيست ؟ پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روز قيامت بر ضد آن عده از مسلمانان كه به
اسلام و احكام آن عمل نكرده اند، شهادت مى دهد و آيا ما نيز به غير مسلمانان كه با
كتاب و سنت مخالفت كرده اند، در روز قيامت شهادت خواهيم داد؟ نظريات مفسران در اين
باره متعدد و گاه متضاد است و من به هيچ يك از اين نظريات اطمينان ندارم .
به نظر من ، علماى مسلمان ، از لحاظ دينى مكلفند كه رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم ) را، آن گونه كه هست ، به مردم برسانند خواه اين مردم ، مسلمانانى
باشند كه نسبت به (اسلام و) رسالت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) شناخت ندارند
و يا غير مسلمان باشند. بنابراين ، هر عالمى كه اين وظيفه مقدس را انجام دهد، بر
كسى كه رسالت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به او رسانده و بدن عمل نكرده
است ، شاهد خواهد بود. و اگر عالمى از اين وظيفه اش خوددارى كند و اسلام را تبليغ
نكند، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روز قيامت و در پيشگاه خدا شهادت
خواهد داد كه وى نسبت به اين رسالت ، پس از آن كه آن را شناخته و پذيرفته ، خيانت
نكرده است .
براى توضيح مطلب فوق ، مثالى مى آورم ، فرض كنيد، مردى است كه داراى ثروت مى باشد و
نيز فرزندى دارد كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است . هنگامى كه اين مرد احساس مى كند
اجلش فرا رسيده است ، به همسايه مورد اعتمادش وصيت مى كند كه اين مال را براى آموزش
و پرورش فرزند وى خرج كند. اگر اين شخص بر طبق وصيت پدر عمل كند و فرزند او نيز از
لحاظ آموزش و پرورش موفق شود، مقصود حاصل شده است و اگر وصى ، وظيفه اش را انجام
دهد، لكن فرزند صاحب مال مخالفت كند و درس نخواند، وصى ، عليه اين فرزند شهادت
خواهد داد. و اگر وصى كوتاهى كند و وصيت صاحب مال را به مورد اجرا نگذارد، صاحب مال
عليه وصى شهادت خواهد داد و وصى در پيشگاه خدا و صاحب مال مسئول خواهد بود.
همچنين ، ما عالمان نسبت به انتشار مكتب اسلام در ميان پيروان اديان ديگر از طريق
حكمت و اندرز و نيز نسبت به آموزش احكام به مسلمانانى كه آن را نمى دانند در پيشگاه
خدا و پيامبرش مسئول هستيم . اگر كسى نسبت به انجام اين وظيفه مهم كوتاهى كند، سرور
دو جهان در روز پاداش به طور آشكار در پيشگاه عزيز جبار عليه او گواهى خواهد داد. و
واى بر كسى كه رسول خدا عليه او شهادت دهد و خدا نيز بر ضد او حكم صادر كند. البته
، آنچه گفته شد، وضعيت عالمى است كه سهل انگارى كند و به تبليغ احكام دين نپردازد.
بنابراين ، چگونه خواهد بود وضعيت آن عالمى كه مرتكب خلاف شود و اين عمل او موجب
تشكيك ديگران نسبت به دين و پيروان آن گردد؟!
و ما جعلنا
القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه .
پس از آن كه خداوند به پيامبرش دستور داد تا به جاى بيت المقدس به سوى كعبه نماز
بخواند، برخى از پيروان آن حضرت دچار ترديد شدند و گفتند: يك بار اين جا و يك بار
آن جا. يهود از اين موضع گيرى جاهلان سوء استفاده و نسبت به پيامبر ايجاد ترديد مى
كردند، چرا كه يهود در آن زمان و نيز در تمام زمانها و همواره فتنه انگيزى و
تبهكارى كرده و خواهند كرد و ابزار نيرنگ و فريب در ذات و طبيعت آنها نهفته است .
آنان بر سر راه هر مخلصى مشكل ها مى آفرينند، و موانع ايجاد مى كنند و اگر توان
داشته باشند، جوامع را به جهنم تبديل مى كنند. آرى دشمنان حق ، همواره و در هر دوره
اى با كم خردان و ساده لوحان ، چنين برخورد مى كنند و آنان را وسيله اى براى توطئه
، تخريب و شورش قرار مى دهند. امام على (عليه السلام ) اين گروه را به رساترين بيان
چنين وصف مى كند: ((آنان مگسانى هستند كه از هر صدايى پيروى
مى كنند و با وزش هر بادى اين سو و آن سو مى روند. نه از نور دانشى برخوردارند و نه
به جايگاه محكمى تكيه دارند)).
خداوند به پيامبر بزرگ خود خبر داد: كسانى كه شك و ترديد دارند، در واقع مومن نمى
باشند، بلكه ايمانشان باطل و دروغين است ما آنان را در معرض آزمايش قرار داديم تا
حقيقت آنها براى تو و نيز براى ديگران آشكار گردد. ((هر چند
- پذيرش قبله جديد - دشوار است ، مگر براى كسانى كه خدا آنان را هدايت كرده است))
مقصود، كسانى هستند كه داراى ايمان استوار و راستين مى باشند، نه ايمان ناپايدار و
دروغين .
پرسش : خداوند هر چيزى را پيش از وقوع آن مى داند. بنابراين ، چرا مى گويد:
((لنعلم من يتبع الرسول ؛ تا كسانى را كه از پيامبر پيروى مى
كنند بشناسيم))؟
پاسخ : مقصود آن است كه فرمان بردار و گناهكار شناخته شوند و مردم هر كس را آن گونه
كه هست بشناسند. بيشتر مفسران گفته اند: علم خدا نسبت به حادثه بر دو قسم است : علم
به حادثه ، پيش از وقوع آن و اين علم در عالم غيب است . و علم به حادثه ، پيش از
وقوع آن و اين علم در عالم حضور است و مقصود از علم در اين جا، علم دم است ، نه اول
، بدين معنا كه خداوند مى خواهد نسبت به اين حادثه در زمان وجودش علم پيدا كند،
همان گونه كه در زمان عدمش نسبت به آن علم داشت . البته ، آنچه گفته شد بازى با
الفاظ است ، وگرنه علم خدا يكى است و عالم غيب براى خدا كاملا همانند عالم حضور و
شهادت است .
و ما كان الله
ليضيع ايمانكم ان الله بالناس لرؤ ف رحيم . اين آيه بشارتى است از سوى
خداوند براى كسانى كه بر ايمان خود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در
هنگام آسانى و سختى ، استوار باقى ماندند و نسبت به هيچ يك از اوامر و نواهى او
ترديد نكردند. عده اى از مفسران و يا بيشتر آنان گفته اند: سبب نزول آيه آن بوده
است كه گروهى از اصحاب با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى قبله
نخستين نماز گزاردند و آنان پيش از آن كه به سوى قبله دوم روى گردانند از دنيا
رفتند. از اين رو، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيده شد: آيا
نماز آنان درست است يا نه ؟ خدا فرمود: ((ما كان الله ليضيع
ايمانكم ؛ خدا ايمان شما را تباه نمى كند)).
ما به روايات اسباب نزول اعتماد نداريم ، جز به اندكى از آنها كه به حد يقين و
اطمينان رسيده اند؛ زيرا علما، اين روايات را مورد بررسى قرار نداده اند و موثق
آنها را از غير موثق جدا نكرده اند - چنان كه نسبت به احاديث احكام اين كار را كرده
اند -، از اين رو، روايات اسباب نزول ، با ضعفها و معايب خود باقى مانده اند (و در
نتيجه نمى توان به آنها اعتماد كرد.)
نگريستن پيامبر به اطراف آسمان
قَدْ نَرَى تَقَلّب وَجْهِك فى السمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنّك قِبْلَةً
تَرْضاهَا فَوَلِّ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْث مَا كُنتُمْ
فَوَلّوا وُجُوهَكُمْ شطرَهُ وَ إِنّ الّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب لَيَعْلَمُونَ
أَنّهُ الْحَقّ مِن رّبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمّا يَعْمَلُونَ(144)
وَ لَئنْ أَتَيْت الّذِينَ أُوتُوا الكِتَب بِكلِّ ءَايَةٍ مّا تَبِعُوا قِبْلَتَك
وَ مَا أَنت بِتَابِعٍ قِبْلَتهُمْ وَ مَا بَعْضهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ
لَئنِ اتّبَعْت أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ إِنّك إِذاً
لّمِنَ الظلِمِينَ(145)
نگريستنت را به اطراف آسمان مى بينيم . تو را به سوى قبله اى كه مى پسندى مى
گردانيم ، پس روى به جانى مسجدالحرام كن . و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد.
اهل كتاب مى دانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است . و خدا از
آنچه مى كنند غافل نيست . (144) و هر آينه اگر براى اهل كتاب هر برهان و نشانه اى
بياورى از قبله تو پيروى نخواهند كرد، و تو نيز از قبله آنها پيروى نمى كنى ، و
آنها هم خود پيرو قبله يكديگر نخواهند بود. هرگاه پس از آگاهى پى خواهش هاى ايشان
بروى ، از ستمكاران خواهى بود. (145)
واژگان
الشطر: واژه ((شطر)) به معناى
قسمتى از چيز به كار مى رود. برخى گفته اند: اين واژه هنگامى كه مطلق استعمال شود
نصف چيز از آن فهميده مى شود براى نمونه ، وقتى مى گويى : شطرته شطرين ، معنايش اين
است كه آن را دو نصف برابر قرار دادى . همچنين ، از ((شطر))،
جهت و سمت نيز اراده مى شود و همين معنا در اين جا مراد است .
اعراب
واژه ((قد)) هرگاه بر فعل مضارع در
آيد، در كلام مخلوق افاده معناى كم بودن را مى كند، اما در كلام خالق ، همواره به
معناى تحقق و ثبوت است . ((حيث)) و
((اذ)) تنها در صورتى كه با
((ما)) بيايند جزم مى دهند. بنابراين
، هر گاه ((ما)) با يكى از دو كلمه
((حيث)) و ((اذ))
همراه شود، دو فعل را جزم مى دهد: يكى فعل شرط و ديگرى جزاى شرط. ((كنتم))
در محل جزم و فعل شرط و ((فولوا))
جواب شرط است . لام در ((لئن)) براى
قسم و به معناى ((تالله لئن)) است و
((ان)) شرطيه است . لام قسم و
((ان)) شرطيه ، هر كدام نياز به جواب
دارد و جمله ((ما تبعوا)) جواب قسم
است و از همين جهت ((ما)) بر سر آن در
آمده است . اما جواب ((ان)) محذوف مى
باشد كه جواب قسم بر آن دلالت دارد. واژه ((شطر))
منصوب است بنا بر ظرفيت .
تفسير
صاحب مجمع البيان گفته است : ((از امام صادق (عليه السلام )
روايت شده است كه فرمود: پس از آن كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه
به مدت سيزده سال به سوى بيت المقدس نماز گزارد و پس از هجرت به مدينه ، مدت هفت
ماه به سوى بيت المقدس نماز خواند، قبله از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت . سبب
تغيير قبله آن بود كه يهود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعتراض مى
كردند و به او مى گفتند: تو پيرو ما هستى ، زيرا به سمت قبله ما نماز مى گزارى . از
اين رو، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به شدت اندوهگين شد و در نيمه شب
، بيرون آمده به اطراف آسمان نگاه مى كرد، و منتظر بود تا درباره قبله از سوى خدا
دستورى برسد. وقتى كه صبح شد و هنگام نماز ظهر فرا رسيد، پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) در مسجد ((بنى سالم))
بود. دو ركعت از نماز ظهر را به جاى آورده بود كه جبرئيل (عليه السلام ) فرود آمد و
بازوهايش را گرفت و او را به سوى كعبه برگردانيد و اين آيه را بر او نازل كرد:
قد نرى تقلب وجهك
فى السماء فلنولينك قبلة ترضاها فول وجهك شطر المسجد الحرام پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) دو ركعت را به سوى بيت المقدس و دو ركعت را به سوى
كعبه به جاى آورد.
فول وجهك شطر
المسجد الحرام . خداوند اين مسجد را به صفت حرام وصف كرده است ، زيرا تقديس
آن واجب و هتك آن حرام است و كعبه جزء مسجدالحرام مى باشد. و مسجدالحرام جزئى از
حرم است كه مكه و حومه آن را - كه در كتابهاى فقهى ، باب حج ، مسئله محرمات احرام و
صيد در حرم ، مشخص شده - در بر مى گيرد.
روش معمول قرآن كريم آن است كه هر حكم شرعى كه ظاهرا، خطاب به پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) است ، تمام مكلفان را در بر مى گيرد؛ همانند
و اءقم الصلوة
طرفى النهار و زلفا من الليل .(286)
تكليفى كه در قرآن بيان مى شود، تنها به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
اختصاص ندارد، مگر اين كه قرينه اى بر اختصاص وجود داشته باشد؛ نظير آيه
و من الليل فتهجد
به نافلة لك .(287)
كه لفظ ((لك)) دلالت دارد كه اين
تكليف به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اختصاص دارد. همچنين روش قرآن
اين است كه هر حكمى را كه خطاب به مكلفان بيان مى كند، حضرت محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) نيز در تحت آن داخل است و از اين جهت هيچ تفاوتى ميان او و ديگران وجود
ندارد. بر اين اساس ، آيه
فول وجهك شطر
المسجد الحرام تمام امت را در بر مى گيرد.
و حيث ما كنتم
فولوا وجوهكم شطره . يعنى هر جا كه باشيد: دريا، يا خشكى ، در دشت يا كوه ،
در شرق يا غرب ، بايد در هنگام خواندن نماز رو به روى مسجدالحرام بايستيد و پست
كردن به آن در نماز و يا در سمت چپ و راست قرار دادن آن جايز نيست . از اين رو، با
اختلاف مناطق ، قبله مسلمانان نيز اختلاف پيدا مى كند؛ براى نمونه ممكن است قبله
ساكنان يك منطقه به سمت غرب باشد و قبله ساكنان منطقه ديگر به سمت شرق و از اين جهت
است كه مسلمانان نسبت به موضوع قبله اهميت ويژه اى قائلند و در اين باره ، علم خاصى
را وضع كرده اند كه از آن به نام ((علم جهت قبله))
ياد مى شود. بر خلاف نصارا كه هميشه در هر جا كه باشند خود را به سمت شرق و يهود به
سمت غرب ملتزم مى دانند، حتى اگر اين عمل مستلزم پشت كردنشان به بيت المقدس باشد.
سوال : اگر همه امت ، مشمول خطاب تكليفى مى باشند كه متوجه پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) است و نيز خطاب تكليفى كه متوجه امت مى باشد، پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) را در بر مى گيرد، پس چرا خداوند، دو خطاب را در يك آيه و
در يك موضوع جمع كرده است و حتى فاصله اى ميان اين دو خطاب نيز وجود ندارد؛ زيرا
خداوند فرموده است :
فول يا محمد وجهك شطر المسجد الحرام و حيثما كنتم اءيها المسلمون فولوا وجوهكم شطره
؟
پاسخ : تغيير قبله از رويدادهاى بزرگ در اسلام بود و نيز اين تغيير بر طبق خواسته
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به وقوع پيوست . از اين رو، خداوند خواست
كه بدان توجه دهد و از طريق تكرار بر آن تاكيد ورزد.
به علاوه ، تكليف در اصل براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد، چرا كه
بر طبق خواسته او آمده است و بالتبع براى امت وى است .
چه وقت بايد رو به قبله ايستاد؟
كعبه قبله كسانى است كه در داخل مسجدالحرام - كه كعبه در آن واقع شده است -
باشند. و مسجد الحرام قبله اهل حرم يعنى مكه و حومه آن مى باشد و حرم و يا جهتى كه
حرم در آن واقع شده است نيز قبله مردم شرق و غرب است . رو به قبله ايستادن ، در
نمازهاى يوميه ، ركعتهاى احتياط، اجزاى فراموش شده نماز، دو سجده سهو و در هر نماز
واجب از جمله نماز ميت و دو ركعت نماز طواف واجب است . همچنين ، واجب است كه ميت را
در هنگام احتضار و دفن رو به قبله كنند و نيز رو به قبله نمودن حيوان در هنگام ذبح
و نحر واجب مى باشد. در نماز مستحب ، تنها در حالت استقرار و آرامش رو به قبله
ايستادن واجب است ، اما در حالت راه رفتن و يا سوار بودن واجب نيست .
اهل قبله
اهل قبله ، اهل قرآن ، اهل شهادتين و مسلمانان ، واژه هاى مترادفى مى باشند
كه يك معنا دارند. اما نام محمديون (محمدى ها) را دشمنان اسلام براى ما ساختند و به
كار مى برند. هدف آنان از اين كار آن است كه مى خواهند بگويند: مسلمانان پيرو يك
شخص هستند، نه پيرو يك دين آسمانى ، نظير بوداييان كه پيرو ((بودا))
و زردشتيان كه پيرو ((زردشت)) مى
باشند.
در هر صورت ، هدف از نوشتن اين بخش توجه دادن به اين موضوع است كه هر چند مسلمانان
از لحاظ كشور، رنگ و زبان با يكديگر اختلاف دارند، ولى يك سلسله اصول وجود دارد كه
آنها را گرد هم جمع مى كند و متحد مى سازد. اين اصول حتى از حيات آنان نيز عزيزتر و
با ارزش تر است ، زيرا مسلمانان به خاطر حفظ اين اصول از زندگى خود مى گذرند، و به
خاطر حفظ حيات خود از اين اصول دست بر نمى دارند. برخى از اين اصول عبارتند از:
ايمان به خدا و كتاب او، ايمان به حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و سنت او
و نماز گزاردن به سوى قبله . بنابراين ، كسانى كه افرادى را كه به سوى قبله نماز مى
خوانند از زمره مسلمانان خارج كنند، خواسته يا ناخواسته ، قدرت اسلام را تضعيف ،
وحدت مسلمانان را پراكنده و دشمنان دين را عليه دين يارى كرده اند.
و ان الذين
اءوتوا الكتاب ليعلمون اءنه الحق من ربهم . مراد از اهل كتاب يهود و نصارا
است ، نه خصوص يهود - چنان كه برخى گفته اند - زيرا واژه اهل كتاب عام است و دليلى
بر تخصيص وجود ندارد. مفسران در ضمير ((اءنه))
اختلاف نظر دارند كه آيا به ((رسول))
بر مى گردد و يا به ((مسجدالحرام)) -
سبب اختلاف آن است كه ((رسول)) در آيه
((قد نرى تقلب وجهك)) و نيز
((مسجدالحرام))، پيش از ضمير آمده است
، لكن به نظر ما ضمير به ((مسجد)) بر
مى گردد؛ زيرا نزديك تر به ضمير است و ضمير به مرجعى كه به آن نزديك تر باشد بر مى
گردد. بنابراين ، معناى آيه اين مى شود: اهل كتاب مى دانند كه ابراهيم (عليه السلام
) پدر انبيا و بزرگ آنان ، همان كسى است كه پايه هاى خانه كعبه را بالا برد، ولى آن
را نكار مى كنند. تنها بدين سبب كه در دست اعراب است و آنان پرده داران و حافظان آن
مى باشند و اگر اين خانه در دست اعراب نمى بود، يهود و نصارا جلوتر و بيشتر از
ديگران آن را تقديس مى كردند.
و لئن اءتيت
الذين اءوتوا الكتاب بكل آية ما تبعوا قبلتك . يعنى اهل كتاب حتى از قبله تو
پيروى نمى كنند، چه رسد به اين كه از آيين تو پيروى كنند. بنابراين ، از آنان روى
برگردان ؛ زيرا پس از آن كه نادانى و تعصب آنان را كور كرده است ، دليل و منطق به
حال آنها فايده اى ندارد.
و ما اءنت بتابع
قبلتهم . شايد برخى از اهل كتاب انتظار داشتند كه پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) به قبله نخستين خود برگردد. خداوند با اين سخن خود:
((و ما اءنت بتابع قبلتهم))، انتظار و
توقع آنها را از بين برد. همچنين ، آرزوى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
را كه مى خواست اهل كتاب از قبله او پيروى كنند، با اين سخن خود: ((ما
تبعوا قبلتك)) از بين برد.
و ما بعضهم بتابع
قبلة بعض . يهود به سمت مغرب و نصارا به سمت مشرق نماز مى گزارند و هيچ كدام
از آنها رويه خود را رها نكرده و از ديگرى پيروى نمى كند، پس چگونه اى محمد، از
قبله تو پيروى كنند؟ بلكه حتى اختلاف موجود ميان فرقه هاى يهودى با همديگر و اختلاف
ميان فرقه هاى نصرانى به مراتب ، شديدتر از اختلاف آنان با مسلمانان است . جنايت ها
و كشتارهايى كه ميان فرقه كاتوليك و فرقه پروتستان صورت گرفت ، در تمام دوران ها
نظير ندارد.
و لئن اتبعت
اءهواءهم من بعد ما جاءك من العلم انك اذا لمن الظالمين . محال است كه
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از هوسهاى اهل كتاب پيروى كند، زيرا او
معصوم است ؛ اما هدف از اين نهى آن است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) در برخوردش با يهودى جدى باشد و در برابر آنان موضع سرسختانه بگيرد، چرا كه در
سازش با آنان هيچ خيرى و در حسن رفتار با آنها هيچ اميدى نيست و هر گونه تلاشى براى
باز داشتن آنها از توطئه و فساد بى فايده خواهد بود، زيرا بدى ، دشمنى با حق و
جنايت نسبت به كسى كه به آنان نيكى مى كند، با طبيعت آنها سرشته شده است . ما در
اين باره ، در تفسير آيه 120 تحت عنوان ((دشمنان دين و خدا))
سخن گفتيم .
اسلام و پيروان متعصب اديان
بسيار خردمندانه است كه دانشمندان ، از هر نوع و گروهى كه باشند بر سر يك
مسئله غير دينى با يكديگر اختلاف نظر پيدا كنند و پس از بررسى و تبادل نظر درباره
موضوع مورد اختلاف وحدت عقيده پيدا كنند - چنان كه اين موضوع عملا به وقوع پيوسته
است - اما اگر علمايى كه هر كدام پيرو دين خاصى هستند درباره يك مسئله دينى اختلاف
پيدا كنند، محال است كه با يكديگر وحدت نظر پيدا كنند، حتى اگر يكى از آنان هزار و
يك دليل اقامه كند. از ديدگاه روانشناسان ثابت شده است كه تغيير دادن طبيعت و اخلاق
مردم ، به مراتب ، از تغيير دادن دين آنان آسان تر است . دليل اين امر آن است كه
مردم ، دين خود را از پدران و اجدادشان فرا مى گيرند و نسبت به آن تعصب مى ورزند و
حتى هيچ دينى نيست كه به تقليد از پدران و نياكان فرا نخواند، جز دين اسلام كه در
تثبيت اصول خود تنها به عقل تكيه مى كند. كه كسى آيات قرآنى و احاديث نبوى را مورد
بررسى قرار دهد، خواهد ديد كه اين دو منبع اسلامى ، به همان اندازه كه به ايمان به
خدا اهميت مى دهند به پيروى از عقل نيز اهميت مى دهند، چرا كه ايمان به خدا هيچ گاه
از هدايت عقل سليم جدا شدنى نمى باشد.
كتاب را به سان فرزندان خود مى شناسند
الّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَب يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ
أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقّ وَ هُمْ
يَعْلَمُونَ(146)
الْحَقّ مِن رّبِّك فَلا تَكُونَنّ مِنَ الْمُمْترِينَ(147)
اهل كتاب همچنان كه فرزندان خود را مى شناسند آن را مى شناسند، ولى گروهى از ايشان
در عين آگاهى حقيقت را پنهان مى دارند. (146) آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده ، حق
همان است ؛ ترديد مكن . (147)
واژگان
الامتراء: شك و ترديد.
اعراب
((الحق)) خبر مبتداى محذوف و تقدير آن
، ((هو الحق)) مى باشد.
((من ربك)) متعلق است به حال محذوف و
نون در ((لا تكونن)) نون تاكيداست كه
امر و نهى به وسيله آن تاكيد مى شود.
تفسير
الذين آتيناهم
الكتاب يعرفونه كما يعرفون اءبناءهم . بسيارى از علماى يهود و نصارا، همان
گونه كه نسبت به فرزندانشان شناخت دارند، كامل و آشكارا به درستى نبوت حضرت محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم ) شناخت دارند و در اين باره شك و ترديدى ندارند؛ چرا
كه تورات و انجيل به آمدن او بشارت داده و خصوصيات وى را ياد كرده اند به گونه اى
كه اين خصوصيات جز بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر كسى ديگر تطبيق نمى
شود. خداوند در آيه 157 از سوره اعراف گفته است : ((نامش را
در تورات و انجيل خود نوشته مى يابند)). همچنين در آيه ششم
سوره صف گفته است : ((عيسى بن مريم گفت : اى بنى اسرائيل ،
من پيامبر خدا بر شما هستم . توراتى را كه پيش از من بوده است تصديق مى كنم و به
پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش احمد است ، بشارتتان مى دهم . چون آن پيامبر با
آيا روشن خود آمد، گفتند: اين جادويى است آشكار)). عبدالله
بن سلام از بزرگان يهود بود سپس اسلام آورد. از جمله سخنان او اين بود كه شناخت من
نسبت به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از شناختم نسبت به فرزندم بيشتر
است . از وى پرسيدند: چرا؟ او گفت : زيرا من ترديدى ندارم كه محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) پيامبر من است ؛ اما فرزندم پس شايد مادرش خيانت كرده باشد.
و ان فريقا منهم
ليكتمون الحق و هم يعلمون . آرى ، حتى اگر آنان نام محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) را دو لوح محفوظ بخوانند، به خاطر حفظ رياست دنيوى و منافع شخصى خود،
آن را كتمان مى كنند. البته ، دشمنى با حق تنها به يهود نصارا اختصاص ندارد؛ چرا كه
سبب كتمان فراگير و انگيزه آن (در همه دشمنان حق ) يكى است . ما برخى از بزرگان را
ديده ايم كه صرفا به سبب داشتن حسد و روا داشتن ستم ، فضيلت همكارش را انكار مى
كنند.
الحق من ربك فلا
تكونن من الممترين . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگز به آنچه
از سوى پروردگارش براى او آمده است شك نداشت و اساسا اين شك محال بود و خدا نيز مى
دانست كه پيامبرش شك نداشت . بنابراين ، هدف آيه فوق بيان اين نكته است كه آنچه بر
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، مطلقا قابل شك و ترديد نيست .
از اين رو، اگر كسى آن را انكار كند، جز تعصب و دشمنى ، انگيزه ديگرى ندارد.