اولئك كتب اللّه فى قلوبهم الايمان , و با اين آيه مطلب را تاكيد بيشترى كرده
است .
اولئك حزب اللّه , اين آيه را در برابر اولئك حزب الشيطان , آورده است .
بـنـابـراين هيچ چيز در اخلاص مؤثرتر از دوستى دوستان خدا و دشمنان خدا نيست .
بلكه اين كار عـيـن الـخلاص است .
و معناى كتب فى قلوبهم الايمان , اين است كه ايمان را با توفيقى كه به آنها داده در
دلهايشان ثابت و استوار ساخته است وسينه هايشان را براى ايمان وسعت بخشيده است .
و ايدهم بروح منه , و با لطفى از پيشگاه خدا دلهايشان زنده شده است .
بعضى گفته اند: بروح من الايمان , با روحى از ايمان چون دلها به سبب ايمان زنده مى
شود.
سوره حشر
سوره حشر مدنى است و بيست و چهار آيه دارد.
در حـديـث امـى (بـن كعب ) است كه هركس سوره حشر را بخواند تمام بهشت ودوزخ و عرش و
كرسى آسمانها و زمينها بر او رحمت فرستاده و برايش استغفاركنند.
((135))
از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت شـده كـه فرمود: هركس به هنگام غروب سوره الرحمن و
حشر را بخواند خداوند فرشته اى را با شمشير برهنه مامور حفاظت خانه اومى كند.
((136))
تـرجمه : به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.
آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مـى گـويد, و او عزيز و حكيم است
.
(1) اوكسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد (با مـسـلمانان ) ازخانه
هايشان بيرون راند, گمان نمى كرديد آنها خارج شوند, وخودشان نيز گمان مـى كـردند كه
دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود, اما خداوند از آنجا كه گمان نمى
كردند.
به سراغشان آمد, و در قلب آنها سرش و وحشت افكند, به گونه اى كه خانه هاى خود را
بـا دسـت خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند,پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد.
(2) و اگـر نـه ايـن بـود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در
همين دنيامجازات مـى كـرد, و بـراى آنـهـا در آخـرت نيز عذاب آتش است .
(3) اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسـولـش دشمنى كردند و هركس باخدا دشمنى
كند عذاب الهى (در حق او) شديد است .
(4) هر درخـت بـا ارزش نـخـل را كه قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد, همه به
فرمان خدا بود و هـدف ايـن بـود كـه فـاسـقان را خوار و رسوا كند.
(5)آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) باز گـردانـد چـيـزى اسـت كـه شما براى
به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نـه شـتـرى , ولى خداوند رسولان
خود را بر هركس بخواهد مسلطمى سازد, و خدا بر هر چيز قادر است .
(6) تفسير: ايـن سـوره در مورد بيرون راندن يهوديان بنى نضير نازل شده كه به
[اريحاء واذرعات ] شام رانده شـدنـد جز خاندان حى بن اخطب و خاندان ابوالحقيق زيرا
آنهابه خيبر ملحق شدند آنان با پيامبر (ص ) بـه ايـن شرط كه نه (بر ضد او و نه بر
نفع ) اوباشند مطالحه كردند آنگاه پيمان را شكستند و كعب بن اشرف با چهل سوار به
كله رفت و در كنار كعبه با قريش عليه پيامبر(ص ) هم قسم شدند از ايـن رو پـيـامبر(ص
)محمدبن مسلمه را كه برادر رضاعى كعب بود فرمان داد شبانه و ناگهان كـعـب رابكشد
سپس پيامبر هنگام صبح با لشكريانى بر بنى نضير وارد و آنها را محاصر كرده تا هر چـه
خـواسـت بـه حـضـرت دادند و با آنها چنين مصاله كرد كه خونشان محفوظباشد و آنها را
از سرزمين و وطنهايشان بيرون كند و براى عر سه نفرشان يك شتر ويك مشك آب قرار داد.
لاول الحشر, لام در اين كلمه متعلق به اخرج است و نظير لام در اين گفته است .
جـفتك لوقت كذا, در فلان وقت نزد تو آمدم , معناى آيه اين است كه پيامبر(ص )كافران
را در اول برخوردشان به شام بيرون راند و آنها از نسل سبط بودند و هرگزگرفتار جلاى
وطن نشده بودند و آنان نخستين گروه از اهل كتاب بودند كه از جزيرة العرب به شام
رانده شدند, يا اين اولين حشر آنها بود و آخرين حشرشان در روزقيامت است چون محل حشر
آنها (در قيامت ) شام خواهد بود.
مـا ظـنـنتم ان يخرجوا, شما اى مؤمنان گمان نداشتيد كه بنى نظير به خاطر شوكت
ومطمئن بودن دژهايشان و بسيارى افراد و ساز و برگ جنگيشان بيرون روند.
وظنوا انهم , و پنداشتند كه دژهايشان آنها را از خشم خدا باز مى دارد.
فاتا هم اللّه , پس فرمان خدا بر آنان وارد شد.
مـن حيث لم يحتسبوا, از جايى كه گمان نداشتند و به دلشان خطور نكرده بود كه منظور
كشته شـدن رئيـسـشان كعب بن اشرف بود و اين قتل دلهايشان را ضعيف واطمينان و امنيت
را از آنان سلب كرد.
و قل قلوبهم الرعب , و در دلهايشان ترسى افكند كه سينه را پر مى كند.
يـخـربـون بيوتهم , يخربون با تشديد (راه ) و بدون تشديد از باب افعال و تفعيل
قرائت شده است , يـعـنـى خانه هايشان را از درون ويران مى كنند و خانه هايى را كه
به اعتقاد آنها خوب است تخريب مـى كـنـنـد تـا بـراى مـسلمانان نماند و مسلمانان
آنها را ازبيرون تخريب مى كنند علت تحريب , خودشان بودند و گويى آنها مسلمانان را
به تخريب امر كرده و مكلف ساخته بودند.
فـاعـتبروا يا اولى الانصار, پس اى اهل بينش در تدبير خداوند سبحان بينديشيد كه به
راندن يهود امر كرد و مؤمنان را بدون جنگ بر يهود مسلط ساخت .
و لـو لا ان كـتب اللّه عليهم الجلاء, و اگر خداوند راندن را براى يهود مقدر نمى
فرمود وحكمتش اين اقتضا را نداشت تبعين آنها را با كشتن در دنيا كيفر مى كرد و چنان
كه نسبت به برادرانشان بنو قريظه انجام داد.
و لهم فى الاخره عذاب و النار, عذاب دوزخ براى آنهاست چه رانده و چه كشته شوند.
مـا قـطـعـتـم مـن لـيـنة , منظور از لينة درخت خرماست و ى آن در اصل واو بوده چرا
كه ريشه ايش لون است , بعضى گفته اند منظور درخت خرماى عالى و از لين است .
مـن لينة بيان براى لما قطعتم و محل ما به فعل قطعتم منصوب است , گويى فرموده است :
امى شى قطعتم , چه چيز را قطع كرديد.
او تركتموها قاتمه ...
, ضمير در تركتموها را مؤنث آورده چون به معناى لينة است .
قباذن اللّه , پس به فرمان خدا و اجازه او درخت خرما را قطع كن .
و ليخزى الفاسقين , تا يهود را خوار كند و با قطع آن درختها آنها را خشمگين سازد,
[شـان نـزول ] چـون پـيـامبر خدا(ص ) فرمان داد كه درختان خرمايشان قطع و سوزانده
شود آنها گفتند: اى مـحـمـد تـو از فـسـاد بـر روى زمـيـن مـنع مى كردى پس چرا
درختان خرما را قطع كرده و مى سوزانى ؟ و از اين سخن در دل مسلمانان شبهه اى ايجاد
شد پس اين آيه نازل شد يعنى خداوند سبحان اجازه قـطـع آنـهـا را داده است تا خشم
شما بيشتر شود هرگاه ببينيدكه هر طور مى خواهند و دوست دارند در اموالتان به دلخواه
خود عمل مى كنند.
از ابن مسعود روايت شده كه خرماهايى كه محل جنگ بود قطع كردند.
و ما اماء اللّه على رسوله , آنچه را خداوند غنيمت ويژه براى پيامبر قرار داده است
.
فـما او جغتم عليه من خيل و لاركاب , ايجاف از وجيف به معناى حركت سريع است معناى
آيه ايـن اسـت كه آنچه براى به دست آوردن و غنيمت قرار دادن آن اسب و شتر ندوانيد.
و پياده روى كـرده ايـد و امـوال آنها را با جنگ و غلبه بر دشمن به دست نياورده ايد
و خدا رسول خود را بر آنها مـسـلط ساخته و اموالشان را به پيامبربخشيدند چنان كه
خدا پيامبرانش را بر دشمنانشان مسل ط مى ساخت , اختيار درمورد آن اموال با پيامبر
است هر طور دلش بخواهد مى تواند مصرف كند.
ولا ركاب , منظور از ركاب شترى است كه مردم را حمل مى كند و واحد آن راحله است .
ترجمه : آنچه خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند از آن خدا, و رسول , و
خويشاوندان او و يـتـيـمـان , و مـسـتـمندان , و در راه ماندگان است , تا (اين
اموال عظيم ) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد, آنچه را رسول خدا براى شما
آورده بگيريد و اجرا كنيد, وآنچه را از آن نهى كـرده خـوددارى ورزيد, و از مخالفت
خدا بپرهيزيدكه خدا سخت كيفر است .
(7) اين اموال براى مهاجران فقيرى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده
شدند, آنها فضل الهى ورضاى او را مـى طـلـبـنـد, و خدا و رسولش را يارى مى كنند, و
آنهاراستگويانند.
(8) براى كسانى كه در داراالـهجره (سرزمين مدينه ) و درخانه ايمان , قبل از مهاجران
, مسكن گزيدند, آنها كسانى را كه بـه سـويـشان هجرت مى كنند دوست مى دارند و در دل
خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احـسـاس نمى كنند, و آنها را به خود مقدم مى
دارند هر چند سخت فقير باشند,كسانى كه خداوند آنـهـا را از بـخـل و حـرص نـفـس
خـويـش باز داشته رستگارند.
(9) و كسانى كه بعد ازآنها آمدند مـى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در
ايمان بر ماپيشى گرفتند بيامرز, و در دلهايمان حد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرارده
, پرورگارا! تو قهرمان و رحيمى .
(10) تفسير: من اهل القوى , از اموال كافرانى كه اهل اين آباديهايند.
فلللّه , خداوند به آنچه دوست دارد درباره آنها به شما امر مى كند.
و للرسول , خداوند آن را ملك رسول قرار داده و از آن پيامبر است .
ولذى القربى , و از آن خاندان رسول خدا(ص ) يعنى بنى هاشم و خويشاوندان آن حضرت است
.
و الـيتامى والمساكين و ابن السبيل , و از آن يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان از
آن دو گروه است .
از عـلـى بـن الـحسين (ع ) روايت است كه منظور خويشاوندان و مساكين و در راه
ماندگان از ما خانواده است .
كـيـلايكون دولة بين الاغنياء, دولة به نصب و رفع هر دو قرائت شده است , نصب به اين
معنى كه فـى در مـيان ثروتمندان دست به دست نگردد تا با آن گرفتار تكاثر ومال بسيار
شوند, يا به اين معنى كه فى ء متداول رؤسا و دولتمردان شما نشود.
كه هر طور بخواهند در آن عمل كنند چنان كـه در جـاهـلـيت رايج بود و در آن مورد اين
شعر را خواند: لك المرباع منها و الصفايا و حكمك و النشيطة و الفضول
((137))
و گفته شده : دولة اسم است براى آنچه مردم ميان خود دست به دست مى گردانندمانند
غرفه كـه اسـم است براى مقدار آبى كه اسم است براى مقدار آبى كه با دست برمى دارند,
يعنى تا فى ء چيزى نباشد كه اغنياء در ميان خود دست به دست بگردانند و به نوبت از
آن استفاده كنند.
از هـمـيـن قبيل است حديث , بندگان خدا را برده گرفتند و مال خدا را در ميان خوددست
به دست گرداندند يعنى بر هركس و هر چيز غالب شوند آن را به خوداختصاص مى دهند.
(دولـة ) را مى توان مرفوع خواند بنابراين كه كان تامه باشد, يعنى تا مانند دوره
جاهليت دست به دست نگردد يا چيزى نباشد كه ثروتمندان در ميان خود دست به دست
بگردانند.
و ما آتيكم الرسول فخذوه , سهمى كه پيامبر (ص ) از غنايم يا فى ء, به شما
دادبيگريد.
و ما نهيكم عنه فانتهو, و آنچه را از گرفتنش منعتان كرد نگيريد.
و اتقو اللّه , از مخالفت با خدا بپرهيزيد.
ان اللّه شديدالعقاب , كيفر خدا نسبت به كسى كه با رسول او مخالفت كند سخت است .
سـزاوارتر آن است كه آيه شمول داشته باشد و تمام اوامر و نواهى پيامبر(ص ) را
دربرگيرد, از اين رو پـيامبر(ص ) اموال خيبر را تقسيم كرد و بر آنها در مورد
آزادكردنشان منت نهاد و يهوديان بنى نضير و بنى قينقاع را براند و كمى مال به آنها
داد ومردان بنى قرنطه را كشت و فرزندان و زنانشان را به اسارت گرفت و اموالشان را
فقطدر ميان مهاجران تقسيم كرد و بر اهل مكه منت نهاد و آنان را آزاد كرد.
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه هر چه خداوند به پيامبران داد به محمد(ص )مانند آن
را داد, بـه سليمان فرمود: امنن او امسك بغير حساب , به هركس مى خواهى (و صلاح مى
بينى ) ببخش و از هركس مى خوهى امساك كن حسابى بر تو نيست .
(ص /39).
و به پيامبر اسلام (ص ) فرمود: ما آتيكم الرسول فخذوه تا آخر آيه .
للفقراء, بدل از لذى القربى و كلماتى است كه به آن عطف شده است .
اولئك هم الصادقون , آنان در ايمان و جهادشان راستگويند.
و الذين تبوؤ الدار و الايمان , اين جمله عطف بر مهاجرين است و منظور انصارند كه
خانه هاى خود را در مدينه به مهاجرين دادند.
و ايمانشان را خالص ساختند ماننداين گفته : عـلـفـتها تبنا و ماء باررا,
((138))
يا اين كه ايمان را قرارگاه خود قرارداده و در آن متوطن شدند چـون بر ايمان
ثابت بوده و در آن استقامت كردند چنان كه مدينه را وطن خودقرار دادند.
يا قصد خـانـه هـجـرت و ايـمان كردند بنابراين لام تعريف در الداربجاى مضاف اليه
آمده و مضاف از دارالايمان حذف و مضاف اليه بجاى آن گذاشته شده است .
من قبلهم , پيش از مهاجرين , زيرا انصار در جاى دادن در خانه هجرت و ايمان آوردن ,
بر مهاجرين سبقت گرفتند.
و لايجدون فى صدورهم حاجة , خودشان را محتاج نمى دانستند يعنى به طلب شى ء مورد
نياز و به آنـچه از فى ء و جز آن به مهاجرين مى دادند, گاه محتاج اليه ,حاجت ناميده
مى شود گويند: از او حـاجـتـت را بـگير و از مال خودت حاجت او رابده معناى آيه اين
است كه انصار در نفوس خود به چيزى كه به مهاجرين داده مى شد نظر نداشتند تا به آن
محتاج باشند.
و لـو كـان بهم خصاصة , اگر چه نيازمند بودند, خصاصه (شى ء مورد نياز) به معناى خله
(سوراخ ) اسـت و از خـصـاص البيت به معناى شكاف خانه است .
پيامبر (ص )اموال بنى نضير را بر مهاجرين تـقسيم كرد و هيچ چيز به انصار نداد مگر
به سه نفرنيازمند كه ابودجانه سماك بن خرشه سهل بـن حنيف , و حرث بن صمه بودند و به
انصار فرمود: اگر مايليد اموال و خانه هايتان را بر مهاجرين تقسيم كنيد و در اين
غنيمت با آنها شريك شويد و اگر خواستيد خانه ها واموالتان از خودتان باشد وچيزى از
اين غنيمت ميان شما تقسيم نشود, انصار گفتند خانه ها و اموالمان راتقسيم مى كنيم و
آنها را در تقسيم بر خودمان ترجيح مى دهيم و در غنيمت بنى نضير هم با آنها شركت نمى
كنيم , پس اين آيه نازل شد.
و مـن يـوق شـح نفسه , شح به معناى ملامت و حريص بودن نفس انسان ر ممانعت است چنان
كه شاعر مى گويد: يمارس نفسا ين جنبيه كزة اذا هم بالمعروف قالت له مهلا
((139))
ترجمه : آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب مى
گفتند: هرگاه شما را (از وطـن ) بـيـرون كـنـنـد ما هم با شماخواهيم بود, و سخن هيچ
كسى را درباره شما اطاعت نـخـواهـيـم كـرد, واگر با شما پيكار شود يارتيان خواهيم
كرد, و خداوند شهادت مى دهدكه آنها دروغگويانند!(11) اگر آنها را بيرون كنند با
آنان بيرون نمى روند, و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نـخـواهـنـد كـرد, و
اگـريـاريـشـان كنند پشت به ميدان كرده مى گريزند.
سپس كسى آنها را يارى نمى كند.
(12) وحشت آنها از شما در دلهاى آنها بيش از ترس ازخداست , اين بدان ظاهر است كـه
آنها گروهى نادانند.
(13) آنها هرگزبا شما به صورت دسته جمعى نمى جنگند جز در دژهاى مـحـكـم يـا ازپـشت
ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است (اما در برابرشما ناتوانند) به
ظـاهـرشـان مى نگرى آنها را متحد مى بينى در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است اين
بدان خاطر اسـت كـه قـومـى نـابخردند!(14) كار اين گروه از يهود همانند كسانى است
كه كمى قبل از آنها بودند, طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذاب دردناك است
.
(15) كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو(تا مشكلات تو را حل كنم !)
اما هنگامى كه كافر شد گفت : من از تـوبيزارم , من از خداوندى كه پروردگار عالميان
است بيم دارم !(16)سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند, جاودانه در آن
مى مانند, و اين است كيفر ستمكاران !(17) تفسير: يـقولون لاخوانهم , آنگاه خداوند
سبحان به ذكر منافقان پرداخت كه ميان آنها و يهودبنى نضير كه در نهاو دوستى داشتند
و ميانشان در كفر برادرى بود مى گفتند: درجنگ با شما از محمد(ص ) و يارانش فرمان
نمى بريم و اين خود دلالت بر درستى نبوت پيامبر(ص ) دارد چون خبر دادن از غيب اسـت
و دلـيل بر اين است كه خداوندچنان كه وقايع حال را مى داند وقايع آينده را نيز مى
داند كه اگـر روى مـى دهد چگونه خواهد بود, تقدير آيه چنين است كه اگر به فرض
منافقان , يهوديان را يارى مى دهندمنافقان شكست خورده و پس از آن يارى نمى شوند
يعنى خدا آنها را هلاك مى كندو نفاقشان به حالشان نفعى ندارد چون كفرشان آشكار شده
است .
لاتم اشد رهبة , رهبة مصدر فعل مجهول رهب است و گويى گفته است : اشدمرهوبية , سخت
ترسيده شدند.
فـى صدورهم , اين كلمه بر نفاق آنها دلالت دارد, يعنى آنها در ظاهر بيم از خدا
رااظهار مى دارند در حالى كه شما در سينه هايشان از خدا مهيب تر و ترسناكتريد.
بانهم قوم لايفقهون , يعنى آنها خدا را نمى شناسند تا آن گونه كه شايسته است ازخدا
بترسند.
لايقاتلونكم جميعا, اگر تمام آنها يعنى يهوديان و منافقان جمع شوند نمى توانند
باشما بجنگند.
الا فى قرى محصنة , مگر در دهكده هايى باشند كه به وسيله خندقها و دروازه هامحصور
شده و به صورت دژ در آمده باشد.
او من ورآء جل ر, يا در پشت ديوارها با شما بجنگند بدون اين كه براى جنگ با شمابه
بيابان بيايند زيرا خداوند ترس شما را در دلهايشان افكنده است .
كلمه جل رجدار نيز قرائت شده است .
بـاءسـهـم بينهم شديد, يعنى نيرو و شكوه مسلمانان در ميان دشمنان بسيار شديداست و
هرگاه شـمـا را مـلاقـات كـنند مى ترسند و برايشان نيرويى نمى ماند زيرا شجاع در
هنگام پيكار با خدا و رسولش دچار ترس مى شود.
تحسبهم جميعا, آنها را به ظهار به هم پيوسته و مجتمع مى پندارى .
و قلوبهم شتى , در حالى كه دلهايشان پراكنده و مختلف است و با هم انسى ندارند.
لايعقلون , درك نمى كنند كه رشد و صلاح در چيست .
كـمـثـل الـذيـن من قبلهم , يعنى حكايت آنها حكايت كسانى است كه در گذشته نزديكى در
بدر كشته شدند و آن ششماه پيش از راندن يهوديان بنى نضير بوده است .
قريبا منصوب به مثل است به معناى : كوجود مثل اهل بدر قريبا.
از ابـن عباس روايت است آنها كه پيش از بنى نضير كشته شده اند يهود بنى قينقاع بوده
اند, به اين دليل كه پيمان شكنى كرده اند پس رسول خدا(ص ) از بدر برگشت وبه آنها
دستور داد كه بيرون روند ولى عبداللّه بن ابى گفت : بيرون نرويد كه من با شماوارد
دژ مى شدم و اين منافقان در يارى نكردشان از بنى نضير مانند آن منافقانى بودند كه
بنى قينقاع را يارى نكردند.
ذاقوا وبال امرهم , آنان بدفرجامى كفرشان را در دنيا خواهند چشيد.
ولهم عذاب اليم , براى آنان در آخرت عذابى دردناك است همانند منافقان كه يهوديان را
در جنگ فريب دادند و به آنها وعده نصرت داده و خلف وعده كردند.
كـمـثل الشيطان , مانند شيطان هرگاه آدمى را بفريبد و مراه سازد و سرانجام از
اوبيزارى بجويد چـنـان كه قريش را در روز جنگ بدر بفريبت و به آنها گفت : لا عالب
لكنم اليوم من الناس و انى جـار لـكـم تـا گتفه شيطان انى برى منك .
امروز هيچ كس ازمردم بر شما پيروز نمى شود و من هـمـسـايه (و پناهنده به ) شمايم
اما پس از آن به مشركان گفت : من از شما (دوستان و پيروانم ) بيزارم .
(انفال /48) خالدين فيها, حال براى نار است .
تـرجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از مخالفت خدا بپرهيزيد, و هرانسانى بايد
بنگرد تا چه چيز را بـراى فـردايـش از پـيـش فـرستاده , و ازخدا بپرهيزيد كه خداوند
از آنچه انجام مى دهيد آگاه اسـت .
(1) وهمچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خودفراموشى )
گرفتار كـرد, نـباشيد, و آنها فاسق و تبهكارند.
(2) هرگزاصحاب دوزخ و اصحاب بهشت يكسان نيستند, اصـحـاب بـهشت رستگار و پيروزند.
(3) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم مى ديدى كه در برابر آن خشوع مى كند و
از خوف خدا مى شكافد! واينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم تا در آن بينديشيد.
(4) اوخدايى است كه معبودى جز او نيست , از پنهان و آشكار آگاه است , واو رحمان و
رحيم است .
(5) او خدايى است كه معبودى جز او نيست ,حاكم و مالك اصلى اوست , تاز هر عيب مـنـزه
اسـت , بـه كـسـى سـتـم نـمـى كند, به مؤمنان امنيت مى بخشد, و مراقب همه چيز است ,
اوقـدرتـمـنـدى اسـت شـكـست ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى رااصلاح مى كند,
او شايسته بـزرگـى اسـت .
خـداونـد مـنزه است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند.
(6) او خداوندى است خـالـق ,آفـريـننده اى بى سابقه , و صورتگرى است (بى نظير) براى
او نامهاى نيك است و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى گويند و اوعزيز و حكيم
است .
(7) تفسير: ولتنظر نفس اقدمت لغد, خداوند سبحان به اين دليل نفس را نكره آورده كه
نفوس [انسانها] در نـگـاه كردن به اعمالى كه از پيش براى آخرت فرستاده اند استقلال
دارندوگويى خداوند فرموده اسـت : يـك نفس در آنچه از پيش فرستاده بنگرد, و غد
رانكره آورده تا اهميت آن رابرسند يعنى براى فردايى كه به خاطر اهميت آن كسى
ازحقيقتش آگاه نيست و منظور روز قيامت است .
از حسن [بصرى ] روايت است كه خدا پيوسته آن روز را نزديك جلوه داد تا جايى كه آن را
مانند فردا قرار داد, و نظير آن در نزديك كردن زمان گذشته اين آيه است :كاءن لم تغن
بالامس كه گويى هرگز نبوده است .
(يونس /24).
و اتقوا اللّه ان اللّه خبير, تكرار جمله واتقوا اللّه به اين دليل است كه اولى
درمورد اداكردن واجبات اسـت چـون پيوسته به عمل است و دومى در مورد ترك كارهاى زشت
است زيرا پيوسته به انذار و بيم است .
نسوا اللّه فانسيهم انفسهم , حق خدا را از ياد بردند پس خدا با مخذول كردن آنها
كارى كرد كه حق خـودشـان را نـيـز فراموش كنند تا به كارهايى كه در پيشگاه خدا به
حالشان سودمند است تلاش نـكنند, يا خداوند وحشتهاى روز قيامت را به آنان نشان مى
دهد و در آن روز خود را از ياد مى برند مانند گفته خداوند: لا يرتد اليهم طرفهم حتى
پلك چشمهايشان بى حركت مى ماند (چرا كه به هر طرف نگاه كنندنشانه هاى عذاب آشكار
است ).
(ابراهيم /43).
لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة , اين جمله هشدارى است به مردم و اعلانى است كه
آنان بر اثر غفلت بسيار و برگزيدن دنيا بر آخرت گويى از تفاوت ميان بهشت و دوزخ و
دورى بهشتيان و دوزخـيـان از يكديگر آگاه نيستند و حق آنهاست كه اين تفاوت به آن ها
گوشزد شود چنان كه به عاق پدر مى گوييم : او پدر توست و اورا به منزله كسى قرار مى
دهيم كه پدر را نمى شناسد و با اين سخن حق پدرى را كه موجب نيكى و مهربانى است به
او گوشزد مى كنيم .
مـتـصـل ها من خشية اللّه , تصدع پراكنده و ريز ريز شدن پس از به هم پيوستگى است
واين نوعى تـمثيل و تخييل است چنان كه در آيه : انا عرضنا الامانه على السموات
,گذشت : ما امانت (تعهد, تكليف , مسووليت و ولايت الهيه ) را بر آسمانها نهاد...
عرضه داشتيم .
(احزاب /72) و بر آن تمثيل دلالـت مـى كند آيه : و تلك الامثال نضربها للناس , و
اينها مثالهايى است كه براى مردم مى زنيم .
(حشر /21).
مقصود سرزنش انسان بر كمى تفكر وتعقل در قرآن و نواهى موعظه هاى آن است .
عـالـم الغيب و الشهادة , خداوند به معدوم و موجود عالم است و به قولى آنچه ازمردم
نهان است و آنچه را مى بينند, مى داند, يا منظور علم الهى به نهان و آشكاراست .
از حضرت باقر(ع ) روايت است كه مقصود علم خداوند است به آنچه بوده و نبوده است .
الـمـلـك القدوس السلام , خدايى كه از زشتيها منزه و از هر عيب و نقصى پاك است
وسبوح نيز نـظير آن است , السلام , به معناى سلامت است و خداوند در توصيف خود به
سالم بودن از عيبها, يا سلامت بخشيدن به مؤمن مبالغه فرموده است .
المؤمن , خدايى كه امنيت بخشيده است .
المهيمن , مراقب هر چيز و حافظ آن است , گفته شده : منظور امينى است كه حق هيچ كس
در پيشگاه او ضايع نمى شود.
مهيمن مفيعل و از امن است و همزه اش قلب به (هاء) شده است .
الـجـبـار نـيـرومـنـد غـالبى است كه آفريدگانش را بر هر چه اراده كند ملزم مى
سازد,بعضى گـفـته اند: جبار كسى است كه در قدرت و سلطنت مقامى بزرگ دارد وصفت جبار
بر غير خدا اطلاق نمى شود مگر به صورت نكوهش .
المتكبر كسى كه به درجه اعلاى بزرگى و عظمت رسيده است .
هـو اللّه الخالق البارى المصور, خالق يعنى خدايى كه آنچه را ايجاد مى كند به
اندازه است .
البارئ خـدايى كه بعضى از آفريدگان را از بعضى ديگر با شكلهاى گوناگون متمايز و جدا
ساخته است , الـمـصـور صورتگر, از پيامبر(ص ) درباره اسم اعظم خدا سؤال شد فرمود:
بر شما باد به خواندن آيات آخر سوره حشر.
سوره ممتحنه
سيزده آيه دارد در حديث ابى (بن كعب ) است كه هركس سوره ممتحنه را قرائت كند
مردان و زنان مؤمن در روز قيامت او را شفاعت كنند.
ازامـام چـهـارم (ع ) روايـت شـده كه هركس سوره ممتحنه را در نمازهاى واجب ومستحب
خود بـخـواند خداوند قلبش را براى ايمان خالص و آماده مى كند و نوربصيرت به او مى
بخشد و هرگز فقير نشود و خود و فرزندانش به جنون گرفتارنيابند.
تـرجـمـه : بـه نام خداوند بخشاينده بخشايشگر اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من
و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد, شمانسبت به آنها اظهار محبت مى كنيد, در حالى
كه به آنچه از حـق براى شما آمده كافر شده اند, و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان
به خداوندى كه پروردگار هـمه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند, اگر شما براى
جهاد در راه من و جلب خشنوديم هـجـرت كـرده ايـد پـيـوند دوستى با آنها برقرار
نسازيد, شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مـى كـنـيد در حالى كه من آنچه را
پنهان يا اشكار مى كنيداز همه بهتر مى دانم , و هركس از شما چنين كارى كند از راه
راست گمراه شده .
(1) اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنتان خواهند بود, ودست و زبان خود را به بدى بر
شما مى گشايند و دوست دارند شما به كفر باز گرديد.
(2) هرگز بـسـتـگـان و اولاد شما سودى به حالتان نخواهند داشت , و در قيامت ميان
شما جدايى مى افتد, و خـداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
(3) براى شما تاسى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه بـا او بـودنـد وجـود داشـت ,
هـنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مـى پـرسـتـيـد
بـيـزاريـم , مـا نسبت به شما كافريم , و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى
آشـكـارشـده اسـت , و ايـن وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد,
جز آن سخن ابـراهـيم كه به پدرش (عمويش آذر) وعده داد كه برايت طلب آمرزش مى كنم ,
و در عين حال در بـرابـر خـداونـد بـراى تـومالك چيزى نيستم .
پروردگار!, ما بر تو توكل كرده ايم , و به سوى توباز گشتيم , و سرانجام همه به سوى
توست .
(4) پروردگار! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده , و ما را ببخش اى پروردگار ما كه
تو عزيز وحكيمى .
(5) تفسير: يـا ايـها الذين آمنوا لاتخذوا عدوى , اين آيه درباره حاتم بن ابى بلتغه
نازل شد وعلتش اين بود كه سـاره كنيز ابوعمروبن صيفى بن هاشم در مدنيه خدمت رسول
خدا(ص ) آمد در حالى كه حضرت آماده فتح مكه مى شد حضرت به ساره فرمود:آيا مسلمان
شده و آمده اى ؟ گفت : نه , فرمود: انگيزه آمدنت چيست ؟ گفت : شما اساس عشيره و
آقاى من هستيد, سرپرستان مـن در روز بـدر كـشـته شده اند و سخت نيازمندم , حضرت
جوانان بنى هاشم را تشويق كرد به او كـمـك كـنـند و آنها به ساره لباس دادند و توشه
راه ومركب سوارى در اختيارش گذاشتند پس حاتم بن ابى بلتغه نزد ساره آمد و ده
ديناربه او داد و نامه اى را كه به اهالى مكه نوشته بود تحويل او داد و در آن نوشته
بودبدانيد كه رسول خدا آهنگ شما كرده پس احتياط و پرهيز كنيد, جبرئيل (ع ) نـازل
شـد و جـريان را به پيامبر(ص ) خبر داد, حضرت على (ع ) و عمار و عمر و طلحه وزبير و
مـقـداد و ابـومرثد را كه همگى سوار كار بودند فرستاد فرمود: برويد تا به باغ (خاخ
) برسيد چرا كه آنـجـا زنى [ساره ] در كجاوه است و نامه طلب را كه مشركان كله نوشته
به همراه دارد نامه را از او بـگـيريد, پس بيرون رفتند تا در همان جايى كه پيامبر
فرموده بود و او را ديدند و او جريان نامه را منكر شد و قسم خورد پس تصميم گرفتند
برگردند كه على (ع ) فرمود: به خدا پيامبر(ص ) به ما دروغ نگفت و مانيز گفته او را
تكذيب نمى كنيم و شمشير بركشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه به خدا گردنت
را مى زنم پس نامه را از لابلاى موهايش بيرون آورد.
روايـت شـده كه حاطب عرض كرد: اى رسول خدا به خدا از آن زمان كه به اسلام گرويده ام
كافر نـشـده ام ولى در ميان قريش غريبم و تمام مهاجرانى كه همراه شماهستند در مكه
خويشاوندانى دارنـد كه از خاندان و اموالشان حمايت مى كنند وخواستم در نزد آنها حقى
داشته باشم و مى دانم كه خداى متعال عذابش را بر آنهافرو مى فرستد و نامه من مشكلى
از آنها حل نمى كند پيامبر (ص ) عذر حاطب راپذيرفت .
((140))
عدوى و عدوكم , عدو به جاى جمع واقع شده است .
تـلـقـون الـيـهم باالمودة , در تلقون سه قول است حال از ضمير لاتتخذواباشد 2 -صفت
براى اولياء باشد 3 - جمه مستانفه باشد, و القاء, رساندن مودت و دوستى به آنهاست و
در ب باالموده , و قـول اسـت : 1 - زايـده و تـاكـيـدى و بـراى متعدى ساختن است
نظير آيه : و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة , (و با ترك انفاق ) خود را به دست خود
به هلاكت نيفكنيد.
(بقره /195).
2 - غـير زايده بنابراين كه مفعول تلقون خذف شده باشد و معنايش اين است كه اخبار
مربوط به پيامبر(ص ) را به سبب دوستيى كه ميان آنها و شما بود به آنهامى رساندى و
همچنين است تسرون اليهم باالمودة , (آيه يكم از همين سوره ) يعنى در نهان با آنها
اعلان مى كنيد كه ميان شما و آنها دوستى است يا در نهان احوال پيامبر (ص ) را به
سبب دوستى كه ميان شما و آنها وجود دارد به آنان خبرمى دهيد.
و قدكفروا, حال براى تلقون است , يعنى با اين كه چنين حالى دارند با آنها دوستى مى
ورزند.
يخرجون الرسول و اياكم , اين جمله مانند تفسيرى براى كفر آنهاست يا حال براى كفروا
است .
و ان تؤمنوا, علت براى يخرجون است يعنى شما را به خاطر مؤمن بودنتان بيرون مى كنند.
ان كـنـتـم خـرجـتم , شرط است و جوابش به دلالت جمله ما قبل آن حذف شده است و متعلق
به لاتتخذوا است و معناى آيه اين است كه اگر شما دوستان ببنيد بادشمنانم دوستى
نورزيد.
تسرون اليهم باالمودة , جمله مستانفه است يعنى در پنهان داشتن شما چه فايده اى است
در حالى كـه مـى دانـيـد پنهان داشتن و آشكار ساختن در عالم من يكسان است ومن
پيامبر خدا را بر آنچه پنهان مى داريد آگاه مى سازم و هركه مرتكب نهان كارى شود از
راه حق منحرف و از عدالت تجاوز كرده است .
ان تيقفوكم , اگر كافران بر شما مسلط شوند دشمنان خالص شما خواهند بود.
ويـبسطوا اليكم ايديهم والسنتهم باالسوء, دستهايشن را براى كشتن شما و زبانشان
رابراى دشنام دادنتان بگشايند.
و ودوا لوتكفرون , آرزو مى كنند كه شما مرتد شويد.
لـن تـنـفعكم امرحامكم , خويشاوندان و فرزندانتان كه به خاطر آنها با كافران دوستى
ورزيده و به آنان تقرب مى جوييد به حال شما نفعى ندارند.
يـوم الـقـيـامـة يـفـصل بينكم , آنگاه خداوند مى فرمايد: در روز قيامت ميان شما
وخويشاوندان و فـرزنـدانـتـان جـدايـى مـى انـدازد بنابراين شما را چه شده است كه
به خاطر آنها خدا را معصيت مى كنيد.
يفصل به تشديد ص و بدون تشديد و به صورت معلوم قرائت شده است وخداست كه در آن روز
(قـيـامـت ) بـعضى از شما را از بعضى ديگر جدا مى سازد پس خويشاوند مؤمن كه در بهشت
است خـويـشاوند كافر دوزخى خود را نمى بيند,بعضى گفته اند: خداوند ميان شما داورى
مى كند و از فصل القضاء, حكم قطعى دادن گرفته شده است .
قد كانت لكم اسوة حسنة , براى شما در ابراهيم و قومش اسوه و الگوى نيك و روش خوبى
است كه به آن تاسمى جوييد.
اذقـالـوا لقومهم انا برءوامنكم , مؤمنان به خويشاوندان كافر خود مى گفتند ما از
شما وبتهايى كه مـى پرستيد يا از عبادتتان بيزاريم يعنى به شما و خدايانتان اعتنايى
نداريم و در نزد ما هيچ ارزشى نداريد وانگيزه دشمنى ما با شما اين است كه به
خداكافريد.
كـفـرنا بكم , يعنى ما منكر دين شماييم و دشمنى ميان ما و شما استوار است تا به
يگانگى خدا اقرار كنيد.
الا قـول ابـراهـيم , اين جمله از اسوة حسنة استثنا شده است زيرا مقصود از اسوة
حسنة گفتار ابـراهـيـم (ع ) و قوم اوست كه واجب است به آن تاسى شده و به عنوان سنت
گرفته شود, يعنى به سـخـن ابراهيم (ع ) كه به پدرش (عمويش ) فرمود:لاستغفرن لك ,
برايت طلب آمرزش مى كنم .
(مـمـتحنه /4) اهميت ندهيد چرا كه اين وعده ابراهيم (به آذر) براى زمانى بود كه
ايمان بياورد و چون آشكار شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست .
و مـا امـلـك لـك مـن اللّه من شى ء, در پى وعده استغفارى است كه ابراهيم (ع ) به
آذرداده بود و گويى ابراهيم (ع ) فرموده من برايت استغفار مى كنم و جز اين كارى از
من ساخته نيست .
ربنا عليك توكلنا, اين جمله دو صورت دارد: 1 - ممكن است متصل به ما قبل استثنا باشد
و جزء گفتار ابراهيم (ع ) و قومش به حساب آيد.
2 - مـى تـوانـد آمـوزشـى از سـوى خـداونـد سـبحان به بندگانش باشد كه كارهايشان را
به خدا واگـذارند كه همان سخن (ابراهيم ) را بگويند در اين صورت معناى جمله
قولواربنا است يعنى بگوييد پروردگارا.