گفته شده منظور از اولين پيشينيان امت محمد(ص ) و آخرين پپسينيان آن امتند.
و قـلـيـل مـن الاخـرين , در مورد سابقين امت محمد است و ثلة من الاخرين در
مورداصحاب اليمين .
از حـسن [بصرى ] روايت است كه پيشينيان ديگر امتها بيشتر از سابقين امت ما(محمد)
هستند و تابعان امتها مانند تابعان امت محمد(ص ) اند.
ثلة خبر مبتداى محذوف است يعنى هم ثلة .
على سرر موضونه , بر تختهاى بافته شده كه با شمشهاى طلايى ساخته شده و با در وياقوت
آراسته گرديده است چنان كه حلقه هاى زره بافته مى شود و هر حلقه اى درحلقه ديگر
داخل مى گردد, گفته شده : تختهايى به هم پيوسته كه بعضى به بعضى نزديك است .
متكئين حال است از ضمير على يعنى استقر و اعليها, بر روى آنها مستقر شده وتكيه داده
اند.
مـتـقـابـلـيـن بـعـضى از آنها به بعض ديگر و به پشت سرشان نگاه نمى كنند,
خداوندآنان را به خوشخوى و حسن همنشينى توصيف كرده است .
ترجمه : نوجوانانى جاودانه (در شكوه و طراوت ) پيوسته گرداگرد آنهامى گردند.
(17) با قدحها و كـوزه هـا و جـامـهـايـى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور)!(18)
شرابى كه از آن دردسر نـمـى گيرند ومست نمى شوند.
(19) و ميوه هايى از هر نوع كه مايل باشند.
(20) وگوشت پرنده از نـوع كه بخواهند.
(21) و همسرانى از حورالعين دارند.
(22) همچون مرواريد در صدف پنهان .
(23) اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند.
(24) در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مـى شوند نه سخنان گناه آلود.
(25) تنها چيزى كه مى شنوند سلام است سلام !(26) و اصحاب يـمـيـن , چه اصظحاب يمينى
؟!(27) آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند.
(28) و درسايه درخـت طـلـح پـربـرگ بـسـر مـى برند (درختى است خوشرنگ وخوشبو).
(29) و سايه كشيده و گـسـتـرده .
(30) و در كـنـار آبـشـارهـا.
(31)و ميوه هاى فراوانى .
(32) كه هرگز قطع و ممنوع نـمـى شود.
(33) وهمسرانى گرانقدر.
(34) ما آنها را آفرينشى نوينى بخشيديم .
(35) وهمه را بكر قـرار داده ايـم .
(36) هـمـسـرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و خوشزبان و فصيح و همسن و سـالـنـد.
(37) ايـنـهـا هـمه براى اصحاب يمين است .
(38) كه گروهى از امت نخستين اند.
(39) وگروهى از امتهاى آخرين .
(40) تفسير: بـر گـرد ايـشـان كـودكـانـى بـراى خدمت گردش مى كنند كه ابدى هستند و
همواره به شكل كـودكـانـند و از آن حالت تغيير نمى كنند.
گفته شده : كودكانى هستند كه گوشواره در گوش دارنـد و خـلـده به معناى گوشواره است
, بعضى گفته اند: آنها فرزندان اهل دنيايند كه حسناتى نـدارنـد كه پاداش داده شوند
و نه گناهى دارند كه كيفر شوند اين مطلب از على (ع ) روايت شده است .
از پيامبر(ص ) درباره اطفال مشركان سؤال شد حضرت فرمود آنها خادمان اهل بهشتند .
باكواب , كوزه هاى دهن گشاد و بى دسته و لوله , و جمع كوب است .
واباريق , كوزه هايى است كه دسته و لوله دارند.
لايـصدعون عنها, يعنى با آشاميدن آن دردسرى عارضشان نمى شود و از آن پريشان حال و
ناراحت نمى شوند.
مما يتخيرون , بهترين آن ميوه ها را برمى دارند.
و لحم طير مما يشتهون , و گوشت پرنده اى كه دلشان بخواهد و آرزو كنند.
و حـور عـيـن , بـه رفـع قرائت شده بنابراين كه رفيها حور عين , باشد مانند شعرى كه
درالكتاب (سيبويه ) آمده است .
بادت و غير آيهن مع البلى ----- الا رواكد جمرهن هباء و مشجج اما سواء قذاله -----
فبدا و غير ساده المغراء
((104)).
زيرا معناى شعر اين است كه در آن خانه ها رواكد و مشجج (اجاقهاى غذاپزى وميخهاى
چاد) باقى اسـت يـا حـورعين و را بر وللان عطف بگيريم يا مجرور وعطف بر جنات النعيم
باشد و گويى خداوند فرموده است : فى جنات و فاكهة ولحم و حور.
ابى (بن كعب ) و ابن مسعود, و حورا عينا به نصب قرائت كرده اند بنابراين كه ويؤتون
حورا, باشد.
جزاء, مفعول له است , يعنى خداوند تمام آن كارها را براى پاداش دادن به اعمالشان
انجام مى دهد.
سـلاما سلاما, بدل از قيلا است به اين معنى كه در آن باغها چيزى جز سلام نمى شنوند,
يا مفعول به براى قيلا باشد به اين معنى كه در آن باغها چيزى نمى شوند مگر اين كه
بگويند سلام سلام , و مقصود اين است كه آنان به يكديگربلند سلام مى كنند و بعد از
هر سلامى دوباره سلام مى دهند.
فى سدر مخضود, منظور از سد درخت سدر است و مخضود درختى است كه خار ندارد يا خار آن
كنده شده است .
از مجاهد روايت است كه سدر آن درختى است كه بر اثر بسيارى ميوه سنگين شده و شاخه
هايش خميده است
((105)).
و از خضدالفصن گرفته شده هرگاه در حال تربودن شاخه را خم كنند.
وطـلح منضود, طلح درخت موز است , گفته شده منظور درخت ام غيلان است كه گل فراوان
دارد و خوشبوست .
از سـدى روايـت شـده كـه درخـتـى است شبيه طلح دنيا ولى ميوه اى دارد كه از عسل
شيرين تر است
((106))
, و منضود درختى است كه از پايين تا بالا بار دارد وساقه هايش ديده نمى شود.
وظـل ممدود, سايه كشيده شده و گسترده اى كه منقبض نمى شود مانند سايه اى كه ميان
طلوع سپيده دم تا طلوع خورشيد است .
و مـاء مـسكوب , آبى كه هر جا بخواهند جارى مى شود و در آشاميدن آن به زحمت نمى
افتند, و به قولى آبى است كه هميشه جارى است و قطع نمى شود و به قولى آبى است كه
همواره ريخته شده و بر روى زمين بر غير جدولها جارى مى شود.
لامقطوعة , يعنى هميشگى است و مانند ميوه هاى دنيا نيست كه در بعضى اوقات قطع شود.
ولا مـمـنـوعـة , به هيچ رو درختان بهشت به خاطر داشتن خار يا خطر يا در دسترس
نبودن قطع نمى شود چنان كه در باغهاى دنيا چنين است .
و فرش مرفوعة , فرش جمع فراش است , مرفوعه روى هم چيده شد تا بلند شد,يا بر روى
تختها بـلند شده , بعضى گفته اند: منظور زنانند زيرا زن كنايه از فراش
((107))
است كه بر روى اريكه ها قـرار دارد و آيـه , انـا انـشـانا هن انشاءا, بر اين
مطلب دلالت دارد.
بنابر تفسير اول (لهن ) در تقدير گرفته شده چون ذكر فرش كه همان بسترهاست بر زنان
دلالت مى كند.
انا انشانا هن انشاءا, آفرينش آنها را آغاز كرديم آغازى نو بدون اين كه ولادتى در
كارباشد, بنابراين يا مقصود زنانى هستند كه آفرينش آنها را آغاز مى كنيم يا آنهايى
كه دوباره آنها را مى آفرينيم .
از پيامبر(ص ) روايت است كه به ام سلمه فرمود: آنها زنانى هستند كه در دنيا درحالى
كه عجوزه و ميان سال بوده و از چشمانشان چرك مى آمده قبض روح شده اندو خدا آ نها را
پس از پيرى همسن و سـال و با يك ولادت برابر قرار داده و هر زمان كه شوهرانشان نزد
آنها بروند آنها را بكر مى يابند, عـايـشـه چـون ايـن سخن را شنيد گفت :چه دردناك
است ؟ پيامبر(ص ) فرمود: در آن جا دردى نيست
((108)).
عربا , جمع عروب و آن زنى است كه در نزد شوهرش محبوب است , عربا به سكون ر نيز
قرائت شده است .
اترابا , زنانى كه در سن با هم برابرند و شوهرهايشان نيز در سن برابرند.
در حديث است كه اهل بهشت جوانانى هستند كه موى به صورت ندارندسفيدروى با موى فرفرى
و چـشـمـان سـرمه كشيده و به سن سى و سه سالگى واردبهشت مى شوند, لام جاره در اصحاب
اليمين متعلق به انشانا و جعلنا است .
تـرجمه : و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى ؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست
چپ آنـها داده مى شود).
(41) آنها در ميان بادهاى سوزان و آب داغ قرار دارند.
(42) و در سايه دودهاى مـتـراكـم و آتـش زا! سـايه اى كه نه خنك است نه مفيد.
(43) آنها پيش از اين درعالم دنيا مست و مـغـرور نـعـمت بودند.
(44) و بر گناهان بزرگ اصرارداشتند.
(45) و مى گفتند: هنگامى كه ما مـرديـم و خـاك و اسـتـخـوان شديم آيا برانگيخته
خواهيم شد؟(46) با نياكان نخستين ما؟(47) بگواولين و آخرين .
(48) همگى در موعد روز معينى جمع مى شوند.
(49) سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده .
(50) قطعا ازدرخت زقوم مى خوريد.
(51) و شكمها را از آن پر مى كنيد.
(52) وروى آن آب جـوشـان مـى نـوشـيـد.
(53) و هـمچون شترانى كه مبتلا به بيمارى عطش شده اند از آن مـى آشـامـيد.
(54) اين است وسيله پذيرايى از آنها در قيامت .
(55) ما شما را آفريديم , چرا آفرينش مـجـدد راتصديق نمى كنيد؟(56) آيا از نطفه اى
كه در رحم مى ريزيدآگاهيد؟(57) آيا شما آن را (در دوران جـنـيـنى ) آفرينش پى درپى
مى دهيد, يا ما آفريدگاريم ؟(58) ما در ميان شما مرگ را مـقـدر سـاخـتـيم و هرگز
كسى بر ما پيشى نمى گيرد.
(59) به اين منظور كه گروهى رابجاى گـروه ديـگـرى بـيـاوريـم و شما را در جهانى كه
نمى دانيد آفرينش تازه بخشيم .
(60) شما عالم نـخـسـتـين را دانستيد, چگونه متذكرنمى شويد (كه جهانى بعد از آن است
).
(61) آيا هيچ درباره آنـچـه كـشـت مى كنيد انديشيده ايد؟(62) آيا شما آن را مى
رويانيد, يا مامى رويانيم ؟(63) هرگاه بخواهيم آن را تبديل به كاه درهم كوبيده مى
كنيم به گونه اى كه تعجب كنيد!(64) (به گونه اى كـه بـگـويـيد:)براستى ما زيان كرده
ايم .
(65) بلكه ما بكلى محروميم .
(66) آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟(67) آيا شما آن را از ابر نازل مى كنيد؟
يا مانازل مى كنيم ؟(68) هرگاه بخواهيم اين آب گـوارا را, تـلـخ و شـور قـرارمـى
دهـيـم , پـس چـرا شـكـر نمى كنيد؟(69) آيا در باره آتشى كـه مـى افـروزيـد فكر
كرده ايد؟(70) آيا شما درخت آن را آفريده ايد؟ يا ماآفريده ايم ؟(71) ما آن را
وسيله يادآورى (براى همگان ) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم .
(72) تفسير: فى سموم و حميم , در باد گرمى كه به سوراخها و منافذ بدنشان وارد مى
شود.
و حميم , در آب جوشى كه به آخرين نقطه گرما و جوش رسيده است .
و ظل من يحموم , دودى بسيار سياه .
لابـارد و لاكـريـم , دو صـفـت ظـل را نفى مى كند (صفت سرد بودن و كريم بودن را
ازسايه نفى مى كند) يعنى سايه اى است داغ و زيانبار نه چون ديگر سايه ها.
عـلـى الـحنث العظيم , حنث به معناى گناه است و از همين ريشه است گفتار عرب بلغ
الغلام الحنث , نوجوان به سن بلوغ و مؤاخذه به گناهان رسيده است .
اوآباونا الاولون , همزه استفهام بر حرف عطف داخل شده است .
اوآباؤناالاولون (به فتح واو) نيز قرائت شده است .
الـى ميقات يوم معلوم , يعنى تا زمانى كه براى دنيا معين شده و آن روز قيامت است و
اضافه بيانيه به معناى (من ) است مانند خاتم فضة , (انگشترى از نقره ) است وميقات ,
محدود شدن چيزى است و از همين ريشه است مواقيت احرام .
مـن شـجر من زقوم , من اولى براى ابتداى غايت و من دوم بيانى است و شجر راتبين و
تفسير مى كند.
ضـمـيـر شجر در منها, به اعتبار معنى مؤنث آمده و در عليه به اعتبار لفظ شجر
مذكرآورده شده است .
شرب الهيم , شرب به فتح و ضم ش قرائت شده است و هر دو مصدرند و هيم شترى است كه بـه
او بـيـمـارى هيام (كه تشنگى سخت است ) رسيده باشد و جمع آن اهيم و هيما, است و
گفته شـده : هـيـم زمين ريگستان است در اين صورت جمع هيام به فتح (هاء) است كه بر
فعل جمع بسته شده مانند سحاب و سحب سپس همان كارى كه نسبت به جمع ابيض شده نسبت به
هيم نيز انجام شده است ومعناى جمله اين است كه خداوند بر آنها نوعى گرسنگى مسلط مى
كند كه آنها را بـه خوردن زقوم مجبور مى سازد و چون از زقوم شكم را پر كردند عطشى
بر آنها مسلطمى شود كـه آنـان را به نوشيدن حميم مجبور مى سازد, در نتيجه روده و
معده آنها راقطعه قطعه مى كند پس آن را مانند (هيم ) مى نوشند.
هـذا نـزلـهـم , نزل رزقى است كه به احترام مهمانى كه وارد مى شود مهيا مى كنند و
دراين تعبير نـوعـى خـشـم گـرفـتـن است , مانند گفتار خداوند: فبشرهم بعذاب اليم ,
(پس آنهارا به عذاب دردناك بشارت ده .
انشقاق /24).
فـلـولاتـصـدقـون , تشويقى است كه زنده شدن مردگان در قيامت را تصديق كنند زيراكسى
كه مى تواند بيافريند مى تواند برگرداند.
افرايتم ماتمنون , يعنى نطفه هايى كه در رحمها مى ريزيد.
ءانتم تخلقونه , آيا شما آن نطفه ها را صورت بندى و اندازه گيرى مى كنيد.
نـحـن قدرنا بينكم الموت , با مرگ را در ميان شما به اندازه و متفاوت و به مقتضاى
حكمت مقدر كرديم در نتيجه عمرهايتان متفاوت است .
قدرنا, بدون تشديد نيز قرائت شده است .
و مـا نـحـن بمسبوقين , گويند: سبقته على الشئ , هرگاه بر او غالب آيى و او را در
آن كار ناتوان سازى بنابراين معناى آيه اين است كه ما مى توانيم مرگ را در ميان
شمامقدر سازيم و در آن كار بر ما چيره نخواهيد شد.
امثالكم , جمع مثل است يعنى به عوض شما آفريدگانى همانند شمامى آوريم .
ونـنـشئكم فيما لاتعلمون , شما را در چهره اى از هياتهاى گوناگون كه نمى دانيد و با
آن آشنايى نـداريـد ايـجـاد كـرديـم يعنى ما بر هر دو كار قادريم هم به آفريدن
موجوداتى نظير شما و هم بر آفريدن موجوداتى كه مانند شما نيستيد پس چگونه از
برگرداندن شما (در قيامت ) عاجز خواهيم بـود؟ و مـى تـوانـد امثال جمع مثل باشد
يعنى ماصفاتى را كه بر آن صفات آفريده شده ايد از نظر خلقت و خلق تغيير مى دهيم و
شمارا با صفاتى ايجاد مى كنيم كه از آن آگاهى نداريد.
و لقد علمتم النشاة الاولى , نشاة و نشاة قرائت شده است .
ما تحرثون , يعنى دانه هايى را كه مى كاريد و در زمين آن كار مى كنيد.
ءانـتـم تـزرعونه ام نحن الزارعون , آيا شما آن را مى رويانيد و به صورت گياه درمى
آوريد كه رشد مى كند و بلند مى شود تا به آخرين حد خود مى رسد يا ما اين كاررا
انجام مى دهيم ؟ در حديث است كه هيچ كس از شما نگويد زرعت (كاشتم ) و بايد حرثت
بگويد.
لجعلناه حطاما, حطام گياهى است كه خشك و خرد مى شود.
فظلتم تفكهون , از آنچه به شما مى رسد شگفت زده مى شويد.
از حـسـن [بـصـرى ] روايـت اسـت , بر رنجى كه برده و انفاقى كه كرده ايد پشيمان مى
شويد, يا از گـنـاهـانـى كه مرتكب شده و به سبب آنها به اين بلاها گرفتار آمده
ايداظهار ندامت مى كنيد و مى گوييد
((109))
: (انا لمغرمون ) انا لمغرمون , يعنى آنچه انفاق كرديم براى ما خسارت بود يا از
غرام به معناى هلاكت باشد يعنى به سبب از بين رفتن رزقمان هلاك شديم .
بـل نـحـن (قـوم ) مـحرومون , ما از رزق , محروم و محدود و كم اقبال و بى بهره ايم
و اگرمحدود مى شديم اين بلا به ما نمى رسيد.
من المزن , مقصود ابر است .
اجاج , نمكى است تلخ كه كسى قادر به آشاميدن آن نيست , و حذف شدن لام ازجواب لو در
اين جا به خاطر اختصار است ولى معنايش ثابت است .
تـورون , آن آتش را مى افروزيد و از آتش گيرانه آن را بيرون مى آوريد و عربها با
دوچوب كه به هم مى ساييدند آتش مى افروختند و چوب بالايى را زندو پايينى را زنده مى
ناميدند.
ءانـتـم انـشـاتـم شـجـرتـهـا, آيا شما درختى را كه از آن آتش مى جهد ايجاد كرده
ايد و شماآن را رويانيده ايد؟ تذكرة , نوعى يادآورى از آتش دوزخ است چرا كه تمام
اسباب زندگى را به آن منوطدانسته ايم , و نياز به آنها را تعميم داده ايم تا براى
مردم حاضر باشد و به آن بنگرند, ووعده هاى عذابى كه به آنها داده شده ياد كنند.
يا آن را نمونه اى از دوزخ قرارداديم .
ومتاعا, منفعت براى مسافرانى قرار داديم كه وارد سرزمينهاى بى آب و علف مى شوند و
آنها فقرا و كسانى هستند كه شكمهايشان يا توشه هايشان از غذا خالى است .
فسبح باسم ربك , يعنى با ياد كردن نام پروردگارت تسبيح او بگو.
العظيم , عظيم يا صفت مضاف است يا صفت مضاف اليه و آن اين است كه بگويى سبحان اللّه
, تا او را از آنچه ستمگران منكر نعمتهاى خدا مى گويند منزه بدارى يا به عنوان سپاس
بر اين نعمتهايى كه خداى سبحان برشمرده و هشدار داده است او رامنزه بدان .
تـرجمه : نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار.
(73) سوگند به جايگاه ستارگان و محل طلوع و غـروب آنـهـا.
(74) و ايـن سـوگـنـدى اسـت بـسياربزرگ اگر بدانيد.
(75) كه آن قرآن كريمى اسـت .
(76) در كـتـاب مـحـفوظ جاى دارد.
(77) و جز پاكان نمى توانند آن را مس كنند.
(78)اين چـيزى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده .
(79) آيااين سخن را (اين قرآن را با اوصافى كـه گـفـته شد) سست و كوچك مى
شمريد؟(80) و بجاى شكر روزيهاى كه به شما داده شده آن راتـكذيب مى كنيد.
(81) پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد(توانايى بازگرداندن آن را
نداريد)؟!(82) و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست ).
(83) و ما به او از شمانزديكتريم ولى نمى بينيد.
(84) اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد,(85) پس او را بـازگـردانيد اگر
راست مى گوييد.
(86) اما اگراو از مقربان باشد,(87) در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است .
(88) و اما اگر از اصحاب يمين باشد,(89) به او گفته مى شود:سلام بر تو از سـوى
دوسـتـانـت كـه از اصـحـاب الـيـمين هستند.
(90) امااگر او از تكذيب كنندگان گمراه بـاشـد,(91) بـا آب جـوشـان دوزخ از
اوپـذيـرايى مى شود!(92) سپس سرنوشت او ورود در آتش جـهـنم است .
(93) اين همان حق و يقين است .
(94) حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار.
(95) تفسير: فلا اقسم , يعنى سوگند ياد مى كنيم , لا زايده و براى تاكيد است .
حسن [بصرى ]فلاقسم قرائت كرده و معنايش فلانا اقسم , است .
بمواقع النجوم , به محل سقوط و مواضع ستارگان يا به منزلها و محل حركت آنها.
و انـه لـقسم لو تعلمون عظيم , جمله اى است معترضه كه ميان قسم مواقع النجوم ومقسم
عليه انه لقرآن كريم واقع شده است .
لـو تـعـلـمـون , جـمله معترضه اى است كه در وسط جمله معترضه آمده و ميان صفت عظيم
و موصوف قسم قرار گرفته است .
گفته شده : منظور از مواقع النجوم اوقات نزول قرآن است , و به صورت مفرد بموقع نيز
قرائت شده است چون اسم جنس است و بجاى جمع به كار مى رود.
انـه لـقـرآن كـريـم , قـرآنى است كه در پيشگاه پروردگار محترم است و خدا آن را
عزيز ومحترم شـمرده و منافع آن همگانى و خيرش بسيار است و با تلاوت و عمل كردن به
محتواى آن آدمى به پاداش بزرگى مى رسد يا مهم و عاجزكننده است و در ميان جنس كتابها
پسنديده مى باشد.
فـى كـتـاب مـكنون , كتابى كه از غيرفرشتگان مقرب محفوظ است و جز آن فرشتگان كسى از
آن آگـاه نـمـى شـود و آنها از تمام پليديها پا كند, اگر جمله صفت براى كتاب مكنون
كه همان لوح مـحفوظ است قرار داده شود.
اما اگر جمله را صفت قرآن قراردهى معنايش اين است كه قرآن را لمس نمى كند مگر مردمى
كه پاك باشند.
تـنـزيـل مـن رب الـعـالـمـين , تنزيل صفت ديگرى براى قرآن است يعنى كتابى است كه
ازسوى پروردگار جهانيان نازل شده است , يا صفت مصدر باشد چون قرآن در ميان ديگر
كتابهاى آسمانى به تديج نازل شده است و گويى خود قرآن تنزيل است از اين رو يكى از
اسمهاى قرآن است آنگاه كه گـويـنـد در تنزيل چنين گفته است و در تنزيل چنان آمده
است يا قرآن تنزيل است بنابراين كه مبتدا (هو) حذف شده باشد.
افبهذا الحديث , يعنى به قرآن .
انـتم مدهنون , يعنى نسبت به آن سهل انگارى مى كنيد مانند كسى كه به خاطرمسامحه در
كارى جانب خود را نرم مى كند و در كار سخت گيرى نمى كند.
وتـجـعـلون رزقكم , بنابراين كه مضاف حذف شده و اصل آن بوده وتجعلون شكررزقكم
التكذيب , يعنى بجاى شكر تكذيب كرديد, از على (ع ) روايت است كه وتجعلون شكركم
قرائت كرده است و آن از امـام بـاقـر و صـادق (ع ) روايـت شده است يعنى شكرگزاريتان
از نعمت قرآن را تكذيب آن قرار داده ايـد.
يـا شـكـر بـارانـى را كه خدا به شما روزى كرده تكذيب قرار داده و باران را به
ستارگان نسبت داده ايد.
تـكـذبـون , تـكذبون نيز قرائت شده است و آن گفتار مشركان درباره قرآن است كه سحر و
شعر و افتراست و در مورد باران مى گفتند از ستارگان نشات گرفته است وبراى اين كه هر
كس حق را تكذيب كند دروغگوست .
فـلـولا اذا بـلغت الحلقوم , ترتيب آيه فلولا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم ان كنتم
غيرمدينين , است و لـولاى دوم تـكرار براى تاكيد است و ضمير در ترجعونها به نفس
يعنى روح برمى گردد و ضمير در اقرب اليه به شخص در حال احتضاربرمى گردد.
غـيـرمـديـنـيـن , از دان السلطان الرعية , است هرگاه سلطان رعيت را سياست كند يعنى
برده و مملوك نيستيد.
و نـحـن اقـرب الـيـه مـنـكـم , اى خـانـدان مـيت ما از نظر علم و قدرت به ميت
نزديكتريم يابه فـرشـتگانمان كه روحش را قبض مى كنند نزديكتريم .
و معناى آيه اين است كه شمادر انكار آيات خـداى سـبحان به آخرين حد رسيده ايد اگر
كتابى به عنوان معجزه برشما نازل شود مى گوييد سـحـر و افـتراست و اگر پيامبرى
راستگو بر شما فرستاده شود مى گوييد ساحر و دروغگوست و اگر بارانى نصيب شما شود كه
به وسيله آن زنده شويد مى گوييد, فلان ستاره راست گفت , پس چـرا روح (شـخـص محتضر)
راپس از رسيدن به حلقوم برنمى گردانيد اگر فرشته قبض روحى نيست و شما دركفرورزى
نسبت به خدا راستگو هستيد.
فاما ان كان من المقربين , اگر شخص متوفا از مقربان سابق باشد.
فروح داراى استراحت است .
وريـحـان و داراى رزق اسـت , روح بـه ضم راء نيز قرائت شده و اين قرائت ازحضرت
باقر(ع ) روايـت شـده است , يعنى رحمت است چون رحمت براى مرحوم مانند حيات است , و
گفته شده : مـنظور بقا و جاودانگى است يعنى اين هر دو براى شخص متوفا وجود دارد كه
جاودانگى همراه با رزق است .
فسلام لك من اصحاب اليمين , يعنى اى صاحب يمين تو در برادرانت كه اصحاب يمين اند
سلامتى از ناگواريها مى بينى مانند آيه : الا قيلا سلاما سلاما.
فنزل من حميم , مانند گفته خداوند: هذا نزلهم يوم الدين است .
ان هـذا لـهـوالـحـق الـيقين , همانا آنچه در اين سوره نازل شده حق است و ثابت
وترديدى در آن نيست .<
سوره حديد
ايـن سـوره مدنى است و بيست و نه آيه دارد.
علماى كوفه من قبله العذاب , را يك آيه شمرده اند و علماى بصره والانجيل را.
در حديث ابى (بن كعب ) است كه هر كس سوره حديد را بخواند در زمره كسانى نوشته مى
شود كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند
((110)).
از حضرت باقر(ع ) روايت شده كه هر كس پيش از خواب تمام سوره هايى را كه باتسبيح خدا
شروع مى شود بخواند نمى ميرد تا حضرت قائم را درك كند و اگر بميرددر جوار رسول
خدا(ص ) خواهد بود
((111)).
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه هر كس سوره حديد و مجادله را در نمازواجب بخواند و
بر آن مـداومـت كـنـد خـدا هـرگـز او را عـذاب نـكـنـد تـا بميرد و هرگز درخود و
خانواده اش بدى نبيند
((112)).
تـرجـمـه : بـه نـام خـداوند بخشاينده بخشايشگر, آنچه در آسمانها و زمين است براى
خدا تسبيح مـى گـويـند, و او عزيز و حكيم است .
(1)مالكيت (و حاكميت ) آسمانها و زمين از آن اوست , زنده مـى كند ومى ميراند, و او
بر هر چيز قادر است .
(2) اول و آخر و ظاهر و باطن اوست , و او از هر چيز آگـاه اسـت .
(3) او كـسى است كه آسمانها وزمين را در شش روز ( شش دوران ) آفريد, سپس بر تخت
قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت ) آنچه را در زمين فرو مى رودمى داند و
آنچه را از آن خـارج مى شود, و آنچه از آسمان نازل مى گرددو آنچه به آسمان بالا مى
رود, و او با شماست هر جا كه باشيد وخداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
(4) مالكيت آسمانها وزمين از آن اوست , و همه چيز به سوى او باز مى گردد.
(5) شب راداخل روز مى كند, و روز را داخل شب , و او به آنچه بر دلها حاكم است
داناست .
(6) تفسير: سـبـح , خـود مـتعدى است و به لام هم متعدى مى شود ولى اصل آن است كه
خودمتعدى باشد چـنـان كـه در قول خداوند متعال وتسبحوه گذشت زيرا معناى سبحته ,
بعدته عن السوء, است , يـعنى او را از بدى دور ساختم و از سبح نقل شده هرگاه برود و
دور شود و لام مانند لام در نصحته , و نصحت له است يا به معناى ايجاد تسبيح خالص
براى خداست .
ما فى السموات و الارض , از آنچه مى تواند تسبيح بگويد.
يحيى , در اعراب اين كلمه سه احتمال هست : 1 - محلا مرفوع و اصل آن هويحيى باشد.
2 - به عنوان حال از مجرور له منصوب باشد و حرف جر در آن عمل كند.
3 - جـمـلـه مـسـتـقـل شمرده شود و محلى از اعراب نداشته باشد مانند گفته خداوند:له
ملك السموات , حكومت آسمانها از آن خداست .
هوالاول , او اولين موجود است و بر همه موجودات تقدم دارد به آنچه نهايت ندارداز
اوقات يا تقدير اوقات .
والاخر, خدايى كه پس از نابودى تمام موجودات باقى مى ماند.
والظاهر, خدايى كه ظاهر است به وسيله دليلهايى كه بر وجودش دلالت دارند.
والباطن , خدايى كه آفريدگانش نمى توانند با حواس او را ادراك كنند.
گفته شده :معناى ظاهر و بـاطن داناى به آشكار و نهان است و هر جا هستيد به وسيله
علم خود با شماست و هيچ چيز از حالات شما بر او پوشيده نيست .
ترجمه : به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را نماينده (خود) در آن قرار
داده انفاق كنيد (زيـرا) كـسـانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى
دارند.
(7) چرا ايمان نياوريد در حـالـى كه رسول (خدا) شما را مى خواند كه به پروردگارتان
ايمان بياوريد واز شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خرد) اگر آماده
ايمان هستيد.
(8) او كسى است كه آيات بينات بر بـنـده اش (محمد)نازل مى كند تا شما را از
تاريكيها به نور ببرد, و خداوند نسبت به شمامهربان و رحـيـم اسـت .
(9) چـرا در راه خـدا انفاق نمى كنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن
خـداسـت (و كـسـى چـيزى را با خودنمى برد) كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و
(سپس ) پيكارنمودند (با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند
آنهابلندمقام ترند از كسانى كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند, وخداوند به
هر دو وعده نيك داده است , و خدا به آنچه انجام مى دهيدآگاه است .
(10) تفسير: وانـفقوا, از مالهايى كه خداوند شما را از نظر تصرف كردن در آنها خليفه
خود قرارداده و شما را از آن بـهـره مند ساخته است انفاق كنيد, بنابراين اين اموال
در حقيقت مال شما نيست و شما فقط از سـوى خـدا وكـيل در اموال هستيد و بايد بخشيدن
آنهابر شما آسان باشد چنان كه بخشيدن مال ديگران در صورتى كه اذن انفاق بدهدآسان
است , يا شما را با ارث بردن از گذشتگان جانشين آنها قـرار داده اسـت پـس ازحال
آنها عبرت بگيريد چرا كه مال آنها به شما رسيده و بزودى از شما به اشـخاص بعد از
شما منتقل خواهد شد پس به مال بخل نكنيد و به طور كامل از آن بهره ببريدپيش از آن
كه مال ديگران شود.
لاتـؤمـنون , حال است از معناى فعل كه در مالكم است چنان كه مى گوييد مالك قائما,
يعنى ما تصنع قائما (ايستاده چه مى كنى ؟) معناى آيه ما لكم كافرين بااللّه ,(شما
را چه شده كه به خدا كافر شده ايد) است .
والـرسـول يـدعـوكـم , واو در والرسول نيز حاليه است بنابراين لاتؤمنون والرسول دو
حال مـتداخل هستند و معناى آيه اين است : شما در ايمان نياوردن چه عذرى داريد در
حالى كه پيامبر شـما را به خدا دعوت مى كند و شما را بر آن آگاه ساخته و قرآنى را
كه معجزه است بر شما تلاوت مى كند.
وقد اخذ ميثاقكم , خداوند پيش از اين از شما پيمان گرفته كه به او ايمان بياوريدچون
كه خدا در ساختار وجودى شما عقل قرار داده و براى شما دليل اقامه كرده وبه شما قدرت
تفكر در دليلها را داده اسـت و هـرگـاه پـس از دلايـل عـقـلى و هشدارپيامبر عذر و
بهانه اى نمانده است و شما با مـخـتـصرترين دليل ايمان مى آوريد, چرابا وجود اين
دلايل عقلى ايمان نمى آوريد؟ زيرا دليلى از دليل عقلى و نقلى بالاترنيست .
اخذ ميثاقكم , به صورت فعل مجهول نيز قرائت شده است .
لـيـخـرجـكـم , ضمير يخرج به خدا يا رسول برمى گردد يعنى تا خدا شما را به وسيله
نشانه ها و دليلهايش يا پيامبر با دعوتش از ظلمات كفر به سوى نور ايمان خارج سازد.
و ما لكم الا تنفقوا, چه دليلى بر ترك انفاق داريد.
وللّه مـيـراث الـسموات و الارض , در حالى كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است
ميراث خداست و بـراى هـيـچ كس چيزى از مال و غير آن باقى نمى ماند, معناى آيه اين
است كه چه غرضى از انفاق نـكـردن در راه خدا و جهاد با رسول خدا داريد درحالى كه
خدا شما را مى ميراند و وارث اموالتان مى شود.
لايستوى منكم من انفق , آنگاه تفاوت ميان انفاق كنندگان را بيان كرده و فرموده است
: كسانى از شما كه پيش از فتح مكه و قبل از عزت اسلام و قدرت اهل اسلام انفاق كرده
اند با كسانى كه پس از فتح مكه انفاق كرده اند برابر نيستند.
من قبل الفتح , مضاف اليه (مكه ) به خاطر معلوم بودن حذف شده است .
اولئك الذين انفقوا, آنان كه پيش از فتح مكه مال انفاق كرده اند درجه بيشترى دارند.
وكلا وعداللّه الحسنى , هر يك از دو گروه (ياد شده ) را خدا وعده پاداش نيك كه بهشت
است داده است ليكن با درجات متفاوت .
كلمه وكلا به رفع نيز قرائت شده بنابراين كه وكل وعده اللّه الحسنى , باشد.
بعضى گفته اند: مقصود از فتح فتح حديبيه است .
ترجمه : كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق
كند) تا خداوند آن را بـراى او چندين برابر كند و براى اواجر فراوان پرارزشى است .
(11) (اين پاداش بزرگ ) در روزى اسـت كـه مـردان و زنـان بـاايمان را مى نگرى كه
نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حـركـت مى كند (و به آنها مى گويند) بشارت
باد برشما امروز, به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درخـتـانـش جـارى است ,جاودانه
در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است .
(12) روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا ازنور
شما شعله اى برگيريم , به آنـها گفته مى شود: به پشت سرخودبازگرديد و كسب نور كنيد!
در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى شود كه درى دارد, درونش رحمت است و برونش
عذاب .
(13)آنها را صدا مى زنند كه مگر با شـمـا نـبـوديـم ؟! مى گويند: آرى , ولى شماخود
را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كـشـيديد, و (درهمه چيز) شك و ترديد
داشتيد, و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خـدا فـرا رسيد, و شيطان
شما را در برابر خداوند فريب داد.
(14) لذا امروز از شما غرامتى پذيرفته نـمـى شـود, و نـه از كـافـران ,
وجـايـگـاهـتـان آتـش اسـت , و هـمان سرپرستتان مى باشد و چه بدجايگاهى است .
(15) تفسير: فيضاعفه , فيضعفه نيز قرائت شده و هر دو كلمه منصوب و مرفوع خوانده شده
است يعنى خدا در برابر انفاقى كه كرده است به لطف خود چندين باربر به وى مزدمى دهد.
وله اجر كريم , خدا پاداش خالصى مى دهد كه هيچ چيز آن را تيره نمى سازد.
يوم ترى , ظرف (زمان ) براى وله اجر كريم است .
يـسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم , دليل اين كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان
به سرعت حـركـت مـى كـنـد اين است كه نامه هاى عملشان را از اين دو سو به آنها مى
دهند و در دو سو نور مـى دهـد و اين شعار آنها و نشانه سعادت و رستگارى آنهاست .
و هرگاه آنها را به بهشت ببرند و بر صراط بگذرند اين نور همراهشان حركت مى كند.
بشريكم اليوم , فرشتگانى كه با آنها برخورد مى كنند و مى گويند: امروز بشارت بادشما
را به باغها.
از ابـن مـسـعود روايت است كه نور آنها به اندازه عمل آنهاست بعضى نورشان مانندكوه
است نور كمترين آنها بر روى انگشت سبابه اش هست گاه خاموش مى شود وگاه روشن
((113)).
يوم يقول , بدل از يوم ترى است .
انـظـرونـا, مـنـتـظرمان بمانيد زيرا فرشتگان , مؤمنان را با شتاب به طرف بهشت مى
برند.
يا به ما بـنگريد, زيرا هرگاه مؤمنان به منافقان مى نگرند با چهره هاى مؤمنان
روبرومى شوند در حالى كه نور, در برابر مؤمنان است و منافقان از آنها نورمى گيرند.
انـظـرونـا, از نـظـرة به معناى مهلت نيز قرائت شده است , تانى و آرام حركت كردن
مؤمنان , به منظور ملحق شدن منافقان به آنها را مهلتى براى منافقان قرار داده است .
نقتبس من نوركم , از آن نور به ما برسد و از آن اقتباس كنيم .
قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا, نوعى طرد كردن و ريشخند براى منافقان است ,يعنى
برگرديد به جايى كه ما اين نور را داديم و از آنجا طلب كنيد چرا كه اين نور ازآنجا
اقتباس مى شود, يا به دنيا برگرديد و از آنجا نور به دست آوريد زيرا ما در آنجاكسب
نور كرديم .
بـعـضـى گـفـتـه اند: وراءكم اسم ارجعوا است و ظرف براى رجوع نيست چنان كه مى گويى
وراءك به معناى ارجع برگرد, و تقدير آن ارجعوا, ارجعوا بوده است .
فـضرب بينهم بسور, ميان مؤمنان و منافقان ديوارى مى زنند كه ميان ناحيه بهشت وناحيه
دوزخ مانع مى شود و آن ديوار, درى براى اهل بهشت دارد كه از آن واردمى شوند.
باطنه , باطن آن ديوار يا در, و آن قسمتى است كه پشت بهشت است .
فيه الرحمة , يعنى در آن بهشت قرار دارد.
و ظاهره , آنچه براى دوزخيان ظاهر مى شود.
من قبله , از نزد وجهت آن آتش و عذاب است .
ينادونهم الم نكن معكم , قصد منافقان از اين كه صدا مى زنند و مى گويند آيا ما با
شمانبوديم اين اسـت كـه مـا در ظـاهـر بـا شـمـا مـوافق بوديم مؤمنان جواب مى دهند
آرى شما با ما بوديد نماز مى خوانديد, روزه مى گرفتيد ولى در معرض فتنه و فساد
قرارگرفتيد و به سبب نفاق خود را به زحمت افكنده و هلاك ساختيد.
وتربصتم , و انتظار مردن مؤمنان را داشتيد.
وارتبتم , در دين شك آورديد.
وغرتكم الامانى , آرزوهايى كه در سر مى پرورانديد شما را فريفت .
حتى جاء امراللّه , تا مرگ آمد.
وغـركـم بـااللّه الـغـرور, شـيـطان شما را به حلم خدا فريب داد, بعضى گفته اند
منظور ازغرور, دنياست .
فاليوم لايؤخذ, لايؤخذ يا ياء و تاء قرائت شده است .
فدية , آنچه به آن فديه داده شود, امروز از شما فدايى گرفته نمى شود.
ماويكم النار, قرارگاهى كه شما به آن پناه مى بريد آتش و دوزخ است .
هى مولاكم , آتش براى شما از هر چيزى سزاوارتر است چنان كه لبيد گويد: فغدت
كلاالفرجين تحسب انه ----- مولى المخافة خلفها و امامها
((114))
معناى جمله اين است كه آتش است كه بر شما واقع مى شود و بر شما از هر چيزى
سزاوارتر است .