تـرجـمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد كنيد (41) ودائم صبح و
شام او را تسبيح كنيد (42) او خدايى است كه هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت
و درود مى فرستند تا شـمـا ازتـاريكى (جهل ) به سوى روشنايى (علم و ايمان ) رهنمون
شويد و برمؤمنان بسيار مهربان است .
(43) تحيت مؤمنان در روزى كه به لقاءحق نايل شوند, سلام و بشارت الهى است و براى
آنان پـاداش پـرارزشـى فراهم ساخته است (44) اى پيامبر, ما تو را به عنوان گواه
ومژده و بيم دهنده فرستاده ايم (45) و به فرمان خدا تو را دعوت كننده به سوى اللّه
و چراغ فروزان قرار داديم (46) و مـؤمـنـان را بـشـارت ده كه ازسوى خدا براى آنان
فضل و پاداش بزرگى است .
(47) و از كافران ومنافقان پيروى مكن و از ستم و آزار آنها درگذر و بر خدا توكل كن
وهمين بس كه خدا حامى و كارساز (تو) باشد.
(48) تفسير: اذكـروا اللّه ذكرا كثيرا, خدا را با تمام اقسام ستايش از حمد, تهليل ,
تمجيد, تسبيح وتكبير ستايش كنيد و آن را بسيار انجام دهيد.
از حضرت صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود: هر كه تسبيح فاطمه (س ) رابگويد, البته
ذكر خدا را بـسيار انجام داده است .
((49))
و از همان حضرت است كه هركس سى مرتبه بگويد: سبحان اللّه والحمدللّه و لا اله
الا اللّه واللّه اكبر.
بى ترديد ذكرخدا را بسيار به جا آورده است .
((50))
و سـبـحـوه بـكـرة و اصـيـلا, تسبيح خود از جمله ذكرهاست و اختصاص آن از ميان
ذكرها مانند اخـتـصـاص جبرئيل و ميكائيل است از ميان فرشتگان و اين براى بيان برترى
و فضيلت آن است بر سـاير ذكرها, زيرا معناى آن منزه و پاك دانستن خداونداست از تمام
صفات و افعالى كه شايسته او نيست .
و رواسـت كـه مـقصود از ذكر و بسيارى آن زيادى عبادت و طاعت باشد, زيرا هرطاعتى از
جمله ذكرهاست .
سپس از ميان تسبيحها تسبيح صبح و شب را به خصوص ذكر فرموده و آن يا نماز است در
تمام وقتهاى آن به سبب فضيلت نماز برديگر عبادتها يا مقصود نماز صبح و مغرب و عشاء
است , زيرا خواندن و مراعات وقت آنها زحمت و سختى بيشترى دارد.
چون از شان نمازگزار اين است كه در هنگام ركوع و سجود نوعى انعطاف وخضوع اظهار مى
دارد [كـلـمـه صـل ] بطور استعاره بر كسى كه به ديگرى عطوفت ومهربانى مى كند آورده
شده است , هـمـچـنـيـن بـه مـعناى رحمت و رافت استعمال شده است و به اين معناست
گفتار كسانى كه مى گويند: صلى اللّه عليه , يعنى خدا به اورحمت و رافت كند.
اما صلوة فرشتگان اين است كه آنها از خداوند براى مؤمنان طلب رحمت مى كنند وچون
مستجاب الـدعـوه هستند گويا كه خود آنها رحمت و رافت كرده اند و مانند اين مورد است
سخن كسى كه مى گويد: حياك اللّه , يعنى خدا تو را زنده و باقى بدارد وعبارت حييته
يعنى دعا كردم تا خداوند او را زنده و باقى بدارد و به اطمينان اين كه دعايت مستجاب
مى شود گويا خودت در حقيقت او را زنده نگهداشته اى .
به همين معناست قول خداوند كه مى فرمايد: ان اللّه و ملائكته يصلون على النبى
يااءيها الذين آمنوا صلوا عليه , براستى كه خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى
فرستنداى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد (احزاب /56) يعنى از
خدابخواهيد كه بر پيامبر درود بفرستد.
هـو الـذى يصلى عليكم , معناى اين عبارت اين است : او خدايى است كه بر شما(مؤمنان )
رحمت و رافـت مـى كـند, زيرا به شما دستور مى دهد كه كار نيك و طاعت اورا زياد به
جا آوريد تا شما را از تاريكى گناه خارج كند و به سوى روشنى طاعت (وعبادت ) رهنمون
شود.
و اين قسمت از گفتار خداوند كه مى فرمايد: وكان بالمؤمنين رحيما دلالت دارد بر اين
كه مقصود از واژه صلات رحمت است .
تحيتهم يوم يلقونه سلام , كلمه تحيت مصدرى است كه به مفعول خودش هم اضافه شده است
يعنى تحيت مؤمنان روز ملاقات با خدا, سلام و درود است .
از بـراء بن عازب روايت شده است كه گفت : عزرائيل روح هيچ مؤمنى را نمى گيردمگر آن
كه بر او سـلام مـى كـند.
برخى گويند: مقصود از سلام , سلام فرشتگان است هنگامى كه مؤمنان از قبر بـيـرون مـى
آيـند.
بعضى گويند: سلام , هنگامى است كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند چنان كه خـداونـد مى
فرمايد: والملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم , در حالى كه فرشتگان از هر
در وارد مى شوند ومى گويند سلام و تحيت بر شما باد (رعد /23 و 24).
و اعد لهم اجرا كريما, مقصود از اجر كريم , بهشت است .
انـا ارسلناك شاهدا, ما تو را به عنوان گواه براى امتت در آنچه انجام مى
دهندفرستاديم .
همچنان كـه شـهـادت عادل مورد قبول است شهادت تو نيز درباره امتت چه به سودشان و چه
بر ضررشان باشد مورد قبول است .
كلمه شاهدا حال است كه مفهوم آن در آينده روى مى دهد مانند اين مثال كه سيبويه در
الكتاب گفته است : مررت برجل معه صقر صائدا به غدا: به مردى گذركردم كه با او باز
شكارى بود در حـالى كه قصد داشت فردا با آن شكار كند.
در اين عبارت كلمه صائدا حالى است كه مفهوم آن در آينده رخ خواهد داد.
داعـيـا الى اللّه باذنه , كلمه باذنه كنايه است براى سهل و آسان كردن دعوت و
بيانگرآن است كه دعوت اهل شرك به سوى توحيد و دستورات اسلامى كارى است سخت و مشكل
كه آسان نمى شود مگر با آسان كردن خداوند.
سـراجـا مـنيرا, معناى عبارت اين است كه مردم به وسيله تو, به دين راهنمايى وهدايت
مى شوند هـمـچـنـان كـه در تـاريكى به وسيله چراغ راهنمايى مى شوند.
يا اين است كه به وسيله روشنايى پـيـامبرى تو ديد چشمها گسترش مى يابد همچنان كه
ديدچشمها به وسيله نور چراغ گسترش مى يابد.
فضلا كبيرا, مقصود از فضل بزرگ ثوابى است كه بيشتر از استحقاق مؤمنان به آنهاداده
مى شود.
و ممكن است مقصود اين باشد كه مؤمنان بر ديگر امتها فضل بزرگى دارند.
و لاتطع الكافرين و المنافقين , معناى عبارت , تهييج و تشويق آن حضرت است برحالتى
كه نسبت به كافران و منافقان داشت [يعنى بر مخالفت با آنها ثابت باش ].
ودع اذاهـم , اذيـت و آزار آنها را به وسيله كشتن يا زيان رساندن رها كن و به
ظاهرآنها رفتار كن و حـسـاب آنـها را به خدا واگذار, در اين صورت , مصدر (كلمه
اءذا) به مفعول (كه ضمير هم است ) اضـافـه شـده است .
و گويند كه اين دستور پيش از دستورجنگ با مشركان بوده است و با دستور قتال اين آيه
نسخ شده است .
برخى گويند: مقصود اين است كه اذيتهاى آنها را رها كن و اعتنا مكن كه در اين صورت
مصدر به فاعل اضافه شده است .
و توكل على اللّه , و بر خدا توكل كن زيرا او تو را در برابر آنها كفايت مى كند.
و كـفـى بـاللّه وكـيـلا, در صورتى كه كارها را به خداوند واگذارى خداوند كارساز
ووكيلى است كفايت كننده .
تـرجـمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با زنان مؤمنه ازدواج كرديد و پيش از
آن كه با آنها نـزديـكى كنيد طلاقشان داديد, عده اى ازشما بر آنها نيست كه بخواهيد
حساب آن را نگاه داريد, پـس آنـها را به هديه مناسبى بهره مند سازيد و به نيكى رها
كنيد.
(49) اى پيامبر, ماهمسران تو را كـه مـهـرشان را پرداخته اى بر تو حلال كرديم و
همچنين كنيزانى را كه خدا به غنيمت نصيب تو كـرد و مـالك شدى و دختران عمو و دختران
عمه هايت و دختران دايى و دختران خاله هايت كه با تـومـهاجرت كرده اند و نيز زن با
ايمانى كه خود را بدون شرط و مهر به پيامبر ببخشد اگر رسول مـايـل بـاشـد, مـى
تـوانـد با آن ازدواج كند, اماچنين حكمى تنها براى تو است نه ساير مؤمنان , ما مـى
دانـيم براى آنهادر مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرر داشته ايم , اين به
خاطر آن است كه حرج و مشكلى بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است .
(50) تفسير: من عدة تعتدونها, عدد عده را تا كامل شود شماره كنيد چنان كه گويى :
عددت الدراهم فاعتدها, درهمها را شماره كردم و آنها شماره شدند و: كلت الشى ء
فاكتاله ,آن چيز را كيل كردم و جزء كيل شده ها شد.
اين عبارت دليل بر اين است كه عده حق واجب مردان بر زنان است .
فمتعوهن , هر گاه مهريه اى براى آنها معين نشده است بهره اى به آنها بپردازيد.
و سرحوهن سراحا جميلا, آنها را به شايستگى و بدون ضرر و منع واجبى رها و آزادكنيد.
آتـيـت اجـورهـن , مقصود از كلمه اجورهن مهريه هاى آنهاست , زيرا مهر, اجر و مزدبضع
است .
و لـفـظ: ايتاء, هم به معناى پرداخت فورى مهر است و هم به معناى نام بردن و معين
كردن آن است در هـنـگـام عقد.
و خداوند براى پيامبرش راه با فضيلت ترو شايسته تر را برگزيد وآن اين است كه هـنگام
عقد هم مهريه معين و هم فوراپرداخت شود واين روش بهتر است از اين كه [يا اصلا مهريه
مـعـيـن نـشـود] و يـامـعـين شود ولى پرداخت آن به تاخير افتد.
و بدين سبب بود كه عجله (در پرداخت مهريه ) از خويها و سنتهاى گذشتگان بود.
مما افاء اللّه عليك ,كنيزانى كه اسير شده اند و خداوند از غنيمتهاى جنگى به تو
داده است حلال تر و پاكتر است از كنيزانى كه مى خرى .
اللاتى هاجرن معك , و همچنين زنانى از خويشان پيامبر(ص ) كه با او مهاجرت كردند,
بجز محارم او, با فضيلت ترند از زنانى كه با آن حضرت مهاجرت نكردند.
و امـراة مومنه ان وهبت نفسها للنبى , و ما زنى را كه به يگانگى خدا گواهى دهد
اگرخودش راه بدون مهر, به تو بخشيد [و تو هم ] كه نبى هستى مايل به نكاح با اوباشى
براى تو حلال كرديم .
خالصة لك من دون المؤمنين , اين حكم خاص , تنها براى تو حلال است و براى غيرتو چنين
نيست .
خـداى سـبـحان شرط حلال شدن را بخشيدن زن خودش را به پيامبرو تمايل پيامبر به نكاح
با او, قرار داده است .
و گويا خدا مى فرمايد: ما زنى را با دوشرط بر تو حلال مى كنيم , يكى آن كه آن زن
خـودش را بـدون مـهر به تو ببخشد, وديگر آن كه تو هم نكاح با او را اراده كنى و
راغب باشى , زيرا اراده و ميل پيامبر قبول هبه آن زن است .
و عـلت اين كه در اين آيه از خطاب به غيبت برمى گردد اين است كه بفهماند اين حكم
مخصوص پـيامبر است و به كار بردن لفظ نبى دلالت دارد كه اين حكم خاص , به خاطر مقام
نبوت اوست و تكرار آن بيانگر شايستگى و كرامت مقام نبوت است .
كـلـمـه (خالصة ) مفعول مطلق تاكيدى است مانند: وعداللّه , و: صبغة اللّه , و تقدير
آن چنين است : خلص لك احلال ما احللنا لك خالصة : ما آنچه را كه براى تو حلال كرديم
در حد اعلاى خلوص تنها براى تو خالص كرديم .
قـد عـلـمـنـا مـا فـرضنا عليهم , ما مى دانيم كه براى مؤمنان نسبت به همسران و
كنيزان آنهاچه حدودى و چه خصوصيتهايى لازم است تا فرض و معين شود.
لـكـيـلايـكـون عليك حرج , اين عبارت علت است براى مفهوم خالصة يعنى ما اين حكم را
به تو اختصاص داديم تا براى تو در امور دين و دنيايت تنگنايى و حرجى نباشد.
و كان اللّه غفورا رحيما, و خداوند نسبت به گناهان بندگانش غفور و آمرزنده است ودر
گشايش نعمتها رحيم و مهربان است .
ترجمه : اى رسول ما نوبت هر يك از همسرانت را كه بخواهى مى توانى به تاخير اندازى و
هر كدام را كه بخواهى مى توانى پيش خود, جاى دهى , و هر گاه بعضى از آنها را كه
بركنار ساخته اى بخواهى نـزد خود جاى دهى , گناهى بر تو نيست , اين حكم الهى براى
روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نـبـاشـنـد و بـه آنچه در اختيار آنان مى گذارى راضى
باشند, نزديكتر است و خدا به آنچه در دل شماست و نيز از همه چيز آگاه و نسبت به هر
چيز بردبار است (51) اى پيامبر,بعد از اين ديگر هيچ زنـى بـر تـو حـلال نـيـسـت و
نـمى توانى همسرانت رابه همسران ديگرى تبديل كنى , هر چند از زيـبـايى اش به شگفت
آيى مگر آنچه را كه به صورت كنيز مالك شوى و خداوند بر هر چيزمراقب و نـگهبان است
(52) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, درخانه هاى پيامبر وارد نشويد, مگر اين كه شما
را براى صرف غذادعوت كند و اجازه دخول دهد, در آن حال هم نبايد زودتر از وقت غذا
بياييد و در انتظار غذا بنشينيد, اما هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد و پس از صرف
غذا پراكنده شويد و به گفتگو و سرگرمى ننشينيد كه اين كار پيامبر را آزار مى دهد و
او از اظهار آن به شما شرم مى كند, ولـى خـدا از اظهار حق شرم نمى كند و هر گاه
متاعى ازهمسران پيامبر مى خواهيد از پشت پرده بـخـواهـيـد, اين كار دلهاى شماو آنها
را پاكتر نگه مى دارد, و شما نبايد رسول خدا را آزار دهيد و نـه هـرگـز هـمـسران او
را بعد از او به همسرى خود درآوريد كه اين كارپيش خدا گناهى بسيار بزرگ است .
(53) اگر چيزى را آشكار يا پنهان كنيد خداوند از همه چيز آگاه است .
(54) تفسير: ترجى من تشاء, كلمه : ترجى , چه با همزه و چه بى همزه خوانده شود به
معناى تاخير انداختن است .
و توى اليك من تشاء, لفظ تؤى به معناى نزد خود جاى دادن و به خود ضميمه كردن است .
مقصود اين است كه همبستر شدن با هر كدام را مى خواهى ترك كن و با هر كدام رامى
خواهى ترك نـكـن .
يـا هـر كـدام را مـى خـواهـى طـلاق ده و هـر كدام را مى خواهى نگه دار.
يا قسمت و سهم [هـمـخوابى ] هر كدام را كه مى خواهى ترك كن و هر كدام را كه مى
خواهى ترك نكن .
آن حضرت قسمت ميان همسرانش را كاملا مراعات مى كرد و پس از نزول اين آيه ترك آن
براى او مباح و جايز شـد.
يـا مـقـصـود ايـن اسـت كـه با هر زنى از امتت را كه مى خواهى ازدواج كن و با هر
زنى را كه نـمى خواهى ازدواج نكن .
و هر گاه آن حضرت زنى را خواستگارى مى كرد, براى ديگرى جايزنبود كه او را خواستگارى
كند تا اين كه پيامبر او را ترك گويد.
از عـايـشـه روايـت شـده اسـت كـه گـفـت : مـى بينم كه پروردگارت در خواسته هاى
توشتاب مى كند.
((51))
و من ابتغيت ممن عزلت , و اگر زنى از زنانى را كه از آنها دورى كرده اى بخواهى
نزدخود بخوانى گناهى و حرجى بر تو نيست .
ذلك اين امورى را كه به اختيار و مشيت تو واگذار كرديم .
ادنـى ان تـقر اعينهن ...
, نزديكتر است به اين كه چشمشان روشن و اندوهشان كم شود و همگى به آنچه در
اختيارشان قرار مى دهى راضى و خشنود باشند.
زيرا اگرميان آنها از لحاظ به خود نزديك كـردن و بـه تاخير انداختن و كناره گرفتن و
پيش خود خواستن , مساوات و برابرى برقرار شود, و آنـچـه را كـه بـراى يكى بخواهى
يانخواهى براى همه همان باشد و بدانند كه اين اختيار از طرف خـداسـت , روح
آنـهـاآرام مـى شـود, رقـابـت و خـودخـواهى از ميان مى رود و براى همه رضايت حاصل
مى شود.
عبارت كلهن تاكيد براى نون يرضين است .
و اللّه يعلم ما فى قلوبكم , اين فراز از آيه , از طرفى تهديدى است براى آن عده
ازهمسران پيامبر كه بـه آنـچـه خداوند به آن حضرت تفويض كرده بود راضى نبودند.
واز طرفى تشويق و تحريك است براى به دست آوردن رضايت پيامبر(ص ).
و كـان اللّه عليما حليما, خداوند به مصالح بندگانش آگاه , و نسبت به آنها بردبار
است و در كيفر آنها شتاب نمى كند.
لايـحـل لـك الـنـساء من بعد...
, اى پيامبر هيچ زنى بعد از زنانى كه بر تو حلال كرديم برتو حلال نـيـسـت .
و آن زنـان را كـه حلال كرديم از اين قرار است : زنانى كه مهريه هايشان را ادا كنى
, زنان خـويـشـاوندت كه با تو مهاجرت كرده اند, زنانى كه به سبب اسيرى كنيزان تو
شده اند و زنانى كه خودشان را به تو هبه كنند, از اين نوع زنهاهر چند نفر كه بخواهى
بر تو حلال است .
و لا ان تبدل بهن , تو نمى توانى از ميان همسران مسلمانت بعضى را رها كنى و به جاى
آنها از زنان اهل كتاب بگيرى , زيرا آنها آن شايستگى را ندارند كه مادران مسلمانان
(اءم المؤمنين ) باشند.
الا ما ملكت يمينك , مگر آن زنان اهل كتاب را كه به عنوان كنيز مالك شوى .
و برخى از مفسران گويند: مقصود از تبديل نكردن , تبديل حرام است و آن رسمى بود كه
در زمان جـاهـليت انجام مى دادند و آن اين بود كه مردى به مرد ديگرى مى گفت زنت را
با زن من عوض كن و هر يك همسرش را به ديگرى واگذارمى كرد.
نـقل شده كه : عيينة بن حصن , در حالى كه عايشه پيش پيامبر(ص ) بود بدون اجازه بر
آن حضرت وارد شد.
پيامبر(ص ) به او فرمود: اى عيينه كسب اجازه ات كو؟گفت : يا رسول اللّه من هنگام
وارد شـدن هـرگـز از مردى اجازه نگرفته ام .
سپس گفت اين زن زيباى پهلويت كه بود؟ پيغمبر(ص ) فـرمود: اين عايشه دختر ابوبكر است
.
عيينه گفت : آيا نمى خواهى زيباترين خلق را برايت بفرستم [مـقـصـودش مـبـادلـه
همسران بود] حضرت فرمود: اين رسم در اسلام حرام شده است .
هنگامى كه رفت عايشه پرسيد اين مرد كه بود؟ پيامبر(ص ) فرمود: مرد احمق و نادانى
است كه از او پيروى مى كنند و با اين حماقتش كه ديدى رئيس طايفه اش نيز هست .
برخى ديگر گويند: معناى عبارت اين است كه هيچ زنى بر تو حلال نيست بعد اززنانى كه
اختيار كـردى و آنها هم خدا و رسول را اختيار كردند كه همان نه نفرند.
ونمى توانى يكى از آنها را طلاق دهى و زن ديگرى به جاى او بياورى , هر چند كه
زيبايى آن زن تو را به شگفت بياورد.
و از زنانى كه بر تو حرام هستند, تنها كنيزهااستثنا شده اند.
الا ان يوذن لكم , عبارت اءن يؤذن لكم در معناى ظرف است و تقدير آن چنين است : الا
وقت اءن يؤذن لكم , مگر زمانى كه به شما اجازه دهند.
غـيـر ناظرين , اين عبارت حال است براى جمله لاتدخلون و استثنا هم بر زمان و هم بر
حال , هر دو, واقـع شده است , گويا خداوند مى فرمايد: وارد منزل پيامبر نشويدمگر
زمانى كه به شما اجازه دهند و همچنين وارد نشويد مگر به موقع غذا كه ديگرمنتظر غذا
نباشيد.
ايـن گروهى كه مورد خطاب واقع شدند كسانى بودند كه اميد و انتظار دعوت به غذاى
پيامبر را داشـتـنـد و بـه هـمـين سبب زودتر وارد مى شدند و منتظر آماده شدن غذامى
نشستند, بنابراين مقصود اين است كه اى جماعتى كه مى دانيد براى غذا دعوت مى شويد تا
شما را دعوت نكنند وارد نشويد و گرنه براى هيچ فردى جايز نبود كه بدون اجازه وارد
خانه هاى پيامبر شود مگر اين كه به او اجـازه خـاصـى براى غذاخوردن دادن شود.
و همين مى رساند كه خطاب مخصوص اين گروه است .
انـه , واژه انـاه بـه مـعناى فرارسيدن وقت هر چيزى و آماده شدن آن براى مصرف است .
چنان كه گويند: اءنى الطعام انى , غذا پخته و آماده شده است و برخى گويند:مقصود از
اناه در اين مورد, زمان و ساعت خوردن طعام است .
روايـت شـده كـه پـيامبر(ص ) براى ازدواج با زينب گوسفندى را ذبح كرد و با خرما
ونان گندم ولـيـمـه داد و بـه انـس دسـتور داد كه اصحابش را دعوت كند, پس دسته دسته
مى آمدند و غذا مـى خـوردنـد و مـى رفتند تا اين كه انس گفت يا رسول اللّه ديگر كسى
نيست كه دعوت كنم پس فرمود غذا را برداريد و پس از جمع شدن سفره مردم متفرق شدند جز
سه تن كه ماندند و سرگرم صحبت بودند و به درازا كشيد.
رسـول خـدا(ص ) بـرخاست و به طرف حجره هاى خود رفت تا شايد آنها بيرون روند و پس از
دور زدن حـجـره هـا بـرگـشـت ولـى آن سـه نـفـر هنوز نشسته بودند وحضرت از شدت شرم
و حيا نمى توانست چيزى به آنها بگويد, لذا پشت به آنها كردو آنها چون ديدند كه
پيامبر(ص ) پشت به آنها كرده بيرون رفتند و حضرت بازگشت و اين آيه نازل شد.
ولا مستاءنسين لحديث , عبارت مستاءنسين يا مجرور است بنابراين كه عطف برناظرين باشد
و يـا مـنـصـوب است بنابراين كه عبارت چنين باشد: ولاتدخلوهامستانسين , يعنى داخل
نشويد در حالى كه با يكديگر در گفتگو مانوس شويد, يا به گفتگوى اهل بيت مانوس شويد
و در اين صورت معناى استيناس گوش دادن به تجسس است .
فـيـسـتحيى منكم , در اين عبارت ناگزير مضافى ميان من و كم در تقدير است واصل آن من
اخـراجـكـم اسـت و دليل آن هم فرموده خداوند است كه مى فرمايد:لايستحيى من الحق
يعنى بيرون كردن شما حق است و شايسته نيست كه از آن حيا و شرم شود.
و چـون شرم چيزى است كه مانع مى شود تا انسانى بعضى از كارها را انجام دهد گفته شده
: واللّه لايستحيى من الحق حيا و شرم نسبت به خداوند مانع از انجام كار حق نمى شود
و خداوند آنچه را كـه يكى از شما, به سبب حيا, ترك مى كنيد ترك نمى كند.
اين ادبى است كه خداوند به وسيله آن كسانى را كه در نشستن سنگين هستند و ديربرمى
خيزند تاديب فرموده است .
عـايـشـه گـفته است : همين براى صحابه اى كه سنگين مى نشينند كافى است كه خداوندبر
آنها وظيفه اى تحميل نكرد و گفت هر گاه كه غذا خورديد متفرق شويد.
((52))
و اذا سـالتموهن , ضمير هن به همسران رسول خدا برمى گردد.
و چون موقعيت آيه بر آن دلالت مى كند نام آنها صريحا ذكر نشده است .
فاسالوهن من وراء حجاب , و هر گاه چيزى از آنها مى خواهيد از پشت پرده بخواهيد.
روايـت شـده است كه رسول خدا(ص ) با بعضى از اصحاب غذا مى خوردند كه دست يكى از
آنها به دست عايشه اصابت كرد و بر پيامبر(ص ) اين قضيه ناگوار آمدپس آيه حجاب نازل
شد.
و نـيـز روايـت شده است كه بعضى از اشخاص گفتند: آيا ما نهى مى شويم كه با
دخترعموهايمان گـفـتـگـو كـنيم مگر از پشت پرده ؟ به خدا قسم اگر محمد بميرد بى
ترديدمن با عايشه ازدواج مى كنم .
مقاتل گفته است : اين شخص طلحة بن عبيداللّه بود, ازاين رو آيه نازل شد: و مـا كـان
لـكم ان توذوا رسول اللّه , صحيح نيست كه شما رسول خدا را اذيت و آزاركنيد و بعد از
وفـاتـش هـمـسـران او را به همسرى بگيريد.
و اين حرمت ازدواج باهمسران آن حضرت به خاطر بزرگداشتن مقام پيامبر و نگهداشتن
احترام اوست چه در زندگى و چه بعد از وفاتش .
ان تـبـدوا شيئا او تخفوه فان اللّه كان بكل شى ء عليما, قصد ازدواجى را كه با
همسران پيامبر داريد چه به زبان اظهار كنيد يا در سينه ها پنهان كنيد, خداوند به
تمام آنها آگاه است .
تـرجـمه : گناهى بر آنها (همسران پيامبر) نيست كه در نزد پدران وفرزندان و برادران
و فرزندان بـرادران و فـرزنـدان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خويش (بى حجاب
باشند) و از خدا بترسيد كه خدابر همه چيز آگاه است (55) خدا و فرشتگانش بر پيامبر
درودمى فرستند, شما هم اى كـسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيدو با تسليم
فرمانش بر او سلام گوييد (56) آنان كـه خـدا و پـيامبرش رااذيت مى كنند, خداوند
آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده است و ازرحمت خـود دور فرموده است و براى آنان
عذاب خواركننده اى آماده كرده است .
(57) و آنان كه مردان و زنـان بـا ايمان را بى تقصير و گناه آزار مى دهند دانسته
گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند.
(58) تفسير: هـنگامى كه آيه حجاب نازل شد, پدران و فرزندان و بستگان نزديك به
همسران پيامبر(ص ) به آن حضرت گفتند: آيا ما نيز با آنها بايد از پشت پرده سخن
گوييم ؟اين آيه نازل شد: لا جـنـاح عـليهن ...
, بر همسران پيامبر گناهى نيست كه در نزد اين شش گروه كه درآيه گفته شده است , بى
حجاب باشند.
و ايـن كـه در مـيان محارم , عمو و دايى ذكر نشده است بدين سبب است كه اين دو به
جاى پدر و مـادر هـسـتـنـد چنان كه خداوند در اين آيه عمو را به نام پدر خوانده است
:و اله آبائك ابراهيم و اسـمـاعـيل و اسحاق ...
, و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل واسحاق را (بقره /133) و اسماعيل عموى يعقوب
بود.
بـرخـى از مـفـسـران گويند: مكروه است كه (همسران پيامبر) پيش آن دو بى حجاب باشند,
زيرا ممكن بود آنها آنچه را مى بينند براى پسرانشان توصيف كنند و حال آن كه پسران
آنها نامحرمند.
و اتقين اللّه , نقل كلام از غيبت به خطاب , دلالت دارد بر شدت بخشيدن و تاكيد
برامرى كه به آنها شـده است از حجاب داشتن و پوشاندن خود, يعنى راه تقوى وخداترسى
را در آنچه به شما دستور داده شده است پيش گيريد و در آن كاملااحتياط كنيد.
ان اللّه على كل شى ء شهيدا, و خداوند بر هر چيزى از پنهان و آشكار و ظاهر و باطن
حجاب گواه و آگاه است و هيچ يك از اين حالتها در علم او تفاوتى ندارد.
ان اللّه و ملائكته يصلون على النبى , صلوات خدا بر پيامبر(ص ) اين است كه مقام
ومنزلت او را بالا مى برد و او را بزرگ مى دارد ومانند اينها از انواع كرامتهاى
خداوندنسبت به آن حضرت .
و صـلـوات فـرشـتگان اين است كه اين كرامتها و نعمتها را براى او از خداونددرخواست
و مسالت مى كنند.
يـا ايـهـا الـذيـن آمـنـوا صلوا عليه , شما مؤمنان بگوييد: خدايا بر محمد و آل
محمد درودبفرست همچنان كه بر ابراهيم و آل ابراهيم , درود فرستادى .
((53))
و سلموا تسليما, در تمام امور تسليم و منقاد امر او باشيد و او را پيروى كنيد
يا اين كه : سلمو عليه , يعنى بر او سلام كنيد, به اين طريق كه بگوييد: سلام بر تو
اى رسول خدا.
((54))
ان الـذين يوذون اللّه و رسوله , اذيت خداوند عبارت است از اذيت رسول او و
اولياى او.
و براى نشان دادن بزرگى اين گناه , آن را به خود نسبت داده است .
از حـضـرت عـلى (ع ) روايت شده كه رسول خدا, در حالى كه يك تار مويش را گرفته بود,
به من فرمود: هر كس به اندازه مويى تو را اذيت كند مرا اذيت كرده است و هركس كه مرا
اذيت كند خدا را اذيت كرده است و هر كس كه خدا را اذيت كند پس لعنت خدا بر اوست .
((55))
والـذيـن يـوءذون الـمـؤمـنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا, چون ايذاى خدا و
پيامبر او درهر حال بـرخـلاف حـق اسـت در آيه مطلق ذكر شده است , ولى پس از آن
ايذاى مردان و زنان مؤمن را به عـبـارت بـغير ما اكتسبوا مقيد كرده , زيرا تنها
مؤمنان هستندكه ممكن است به حق يا به ناحق اذيت شوند.
و معناى بغير ما اكتسبوا اين است كه بدون ارتكاب جنايت و بدون استحقاق ,اذيت و آزار
شوند.
فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا, واژه بهتان به معناى دروغ است , يعنى آنها نسبت
به مؤمنان كارى را انجام داده اند كه در مرتبه گناه مانند بهتان است و آن همان اذيت
به زبان است .
تـرجـمه : اى پيامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را با
چادرهاى خود بـپـوشـانـند كه اين كار, براى اين كه درعفت شناخته شوند تا مورد آزار
قرار نگيرند, بهتر است و خـداونـدهمواره آمرزنده و مهربان است .
(59) اگر منافقان و آنان كه دردلهايشان مرض و ناپاكى اسـت , و هم آنان كه در مدينه
اخبار دروغ وشايعه هاى بى اساس , پخش مى كنند, دست از كار خود برندارند, تو رابر ضد
آنان برانگيزيم , سپس جز اندك زمانى نمى توانند در كنار تو دراين شهر زيست كنند.
(60) و از همه جا رانده مى شوند و هر جا يافت شوند بايد دستگير و بسختى كشته شوند.
(61) ايـن سـنت خداست كه در دوره هاى پيشين نيز بوده است و براى سنت الهى هيچ
تغييرى نخواهى يافت .
(62) تفسير: جـلباب لباسى است كه از روسرى بزرگتر و از چادر كوچكتر است , زن آن را
برسرش مى اندازد به طورى كه زيادى آن سينه را هم مى پوشاند.
ابـن عـبـاس گفته است كه ردا (عبا يا چادر) لباسى است كه از سرتا پا بدن رامى
پوشاند.
و برخى گـويـنـد: جلباب ملافه يا عبا يا چادر و هر چيزى است كه با آن بدن را
بپوشانند چنان كه شاعر گفته است : مجلبب من سواد الليل جلبابا.
((56))
يدنين عليهن من جلالبيبهن , معناى اين عبارت اين است كه زنها جلباب را به دوش
خود بيندازند و صـورت و اطـراف بـدن خـود را بـا آن بـپوشانند.
و هنگامى كه روپوش از صورت زنى كنار رود گويند: اءدنى ثوبك على وجهك , صورتت را با
لباست بپوشان .
اين دستور به اين سبب بود كه در ابتداى اسلام زنها مانند زمان جاهليت با لباس مبتذل
تنها با يك پـيـراهـن و روسـرى بيرون مى آمدند و افراد اوباش و هوسباز مزاحم كنيزها
مى شدند.
گاهى هم مـزاحم زن آزادى , به گمان اين كه كنيز است , مى شدند.
بنابراين به زنان آزاد دستور داده شد كه لـبـاس و پوشش خود را برخلاف لباس كنيزان
كنند تا فرد هوسرانى به آنها طمع نكند.
و به همين منظور است اين بخش ازآيه كه فرمود: ذلـك ادنـى ان يـعرفن فلايوذين , اين
عمل (پوشاندن كامل بدن ) سبب مى شود كه زودتر شناخته شوند و افراد فاسق متعرض آنها
نشوند و آنچه را كراهت دارند به آنها نگويند.
حرف من در عبارت من جلابيبهن براى تبعيض است , يعنى خود را با قسمتى ازچادرهاى خود
بپوشانند.
يا صورت خود را با قسمتى از لباسهاى خود بپوشانند.
و كان اللّه غفورا رحيما, و خداوند نسبت به گذشته هاى شما در اين مورد آمرزنده
ومهربان است .
و الـذيـن فـى قـلوبهم مرض , كسانى كه ايمانشان ضعيف است .
برخى گويند: مقصودزناكاران و تـبهكارانند به دليل اين فرموده خداوند: فيطمع الذى فى
قلبه مرض : تابيماردلان به شما طمع كنند (احزاب /32) والـمـرجـفـون فـى الـمدينه ,
مرجفون كسانى بودند كه در مدينه براى مضطرب كردن دلهاى مـسلمانان خبرهاى دروغ پخش
مى كردند و مخصوصا درباره سريه هاى پيغمبر(ص ) جنگهايى كه خـود حـضـرت در آن حـضور
نداشت , به دروغ مى گفتند,مسلمانان فرار كردند و كشته شدند.
و اصل مرجف از ماده رجفه است كه به معناى زلزله و جنبش است .
وچون خبر دروغ خبر غيرثابت و مـتـزلـزل است , آن را رجفه گويند.
و مقصود از آيه شريفه اين است كه اگر منافقان از دشمنى و نـيـرنـگـشـان
وتـبـهـكـاران از اذيـت زنـان و دروغـگويان از ساختن و به هم بافتن خبرهاى بد دسـت
بـرنـدارنـد, بـى ترديد ما تو را به دشمنى با آنها برمى انگيزيم و ناگزير مى شوند
كه ازمدينه جـلاى وطـن كـنـند.
سپس پيش تو در مدينه نمى مانند مگر زمان اندكى .
و همين معنا به طريق مجاز اغراء ناميده شده است .
و اغراء به معناى : تهييج و تحريك مردم به دشمنى با يكديگر است .
مـلـعـونين , اين كلمه منصوب است بنابراين كه يا مخصوص به ذم و يا حال باشد و
درتقدير چنين اسـت : لايـجـاورونـك الا ملعونين در اين صورت حرف استثناى الا بر
هردوى ظرف و حال با هم داخل شده است چنان كه در اين آيه : الا اءن يؤذن لكم الى
طعام غير ناظرين اناه (احزاب /53) ذكر آن گذشت .
و برخى گويند كه لفظ قليلانيز به عنوان حال منصوب است و به معناى اءقلاء اءذلة بوده
است , يعنى در حالى كه ناچيز و خوارند.
لا يجاورونك , اين عبارت عطف بر لنغرينك است و جواب ديگرى براى قسم است .
سـنـة اللّه , كـلـمه سنة , مصدر و مفعول مطلق تاكيدى است و تقدير آن چنين است :سن
اللّه فى الذين ...
, يعنى خداوند اين كار را سنت قرار داده است كه هر گاه افرادى با پيامبران نفاق و
دورويى كنند, هر جا كه آنها را بيابند بايد بكشند.
تـرجـمـه : اى رسـول مـا مـردم دربـاره ساعت (قيامت ) از تو سؤال مى كنند.
بگو: علم آن تنها نزد خـداست و تو چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد.
(63) خداوند كافران را لعن كرده و براى آنان آتـش سـوزانـنده اى مهيا نموده است .
(64) آنان همواره در آن آتش تا ابد خواهند ماند وهيچ يار و ياورى نخواهند يافت .
(65) در آن روز كه صورتهاى آنهادر آتش دگرگون خواهد شد مى گويند: اى كـاش خـدا و
پـيـامـبـر رااطـاعـت كرده بوديم .
(66) و مى گويند: پروردگارا ما از بزرگان وپـيـشوايان خود پيروى كرديم و آنها ما را
گمراه كردند.
(67) پروردگاراعذاب آنها را دوچندان گردان و آنها را لعن بزرگى فرما.
(68) اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند مردمانى نباشيد كه موسى را آزاردادند و
خداوند او را از آن تهمت مبرا ساخت و او پيش خدا پيامبرى مقرب و گرانقدر بود.
(69) تفسير: مـشركان از روى انكار و استهزاء زمان قيام روز قيامت را با عجله از
پيامبر(ص )سؤال مى كردند.
و يـهود براى امتحان سؤال مى كردند.
بنابراين به پيامبر(ص ) دستورداده شد كه به آنها بگويد: زمان روز قيامت از چيزهايى
است كه علم آن منحصر به خداوند است .
لـعـل الـسـاعـة تكون قريبا, سپس خداوند مى فرمايد شايد آمدن آن ساعت نزديك باشد يا
آن چيز نزديكى است يا در زمان نزديكى است .
و اعدلهم سعيرا, واژه سعير به معناى آتش سوزاننده است .
يـوم تـقـلب وجوههم , تقليب وجوه يا به معناى گرداندن صورت است به اطراف همچنان كه
يك قطعه گوشت را در تابه براى سرخ شدن از طرفى به طرف ديگرمى گردانند.
و يا معنا اين است كـه حـالـت چـهـره تغيير مى كند و يا منظور اين است كه آنها را
در حالى كه مغلوب و منكوبند از صورت به آتش مى اندازند.
و چون صورت مهمترين عضو بدن است تنها آن ذكر شده است و ممكن است كه مقصود از وجه
تمام بدن باشد.
لـفـظ يـوم يـا به وسيله يقولون منصوب است و يا به وسيله فعل مقدر اذكر, كه دراين
صورت يقولون حال است .
انا اطعنا سادتنا...
, كلمه سادتنا ساداتنا نيز خوانده شده و آنها پيشوايان و رؤساى كافران بودند كه
آنها را گمراه كردند.
حـرف الـف در كلمه السبيلا براى اطلاق و هماهنگى اصوات است و مانندقافيه هاى شعر
براى فاصله هاى آيه هاست و فايده آن وقف است و دلالت مى كند كه كلام تمام شده است و
عبارت بعد از آن جمله مستانفه است .
ربـنـاءاتـهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا, كلمه كبيرا به صورت كثيرا
نيزخوانده شده و كـثـرت در اين مورد مناسبتر است , زيرا خداوند آن كافران را بارها
لعن كرده است .
و واژه كبير به مـعناى شدت و بزرگى است .
و مقصود از دو ضعف ضعفين اين است كه يك ضعف براى اين كه گمراه بودند و يك ضعف هم
براى اين كه ديگران را گمراه كردند.
لا تـكـونـوا كـالـذيـن ءاذوا مـوسى , شما مانند مردمانى كه موسى را اذيت كردند
نباشيد.
برخى از مفسران گويند: اين آيه درباره زيد و زينب و سخنانى كه بعضى از مردم درباره
او مى گفتند نازل شده است .
برخى ديگر گويند: درباره اذيتهاى حضرت موسى (ع ) است .
و از جمله اذيتهاداستان مومسه زن بدكارى است كه قارون او را وادار كرد كه موسى را
متهم به زنابا خودش كند.
و پاره اى گويند: مـقـصـود آن هنگامى است كه موسى و هارون به كوه رفته بودند و
هارون فوت كرد, بنى اسرائيل مـوسـى را مـتـهـم بـه قتل او كردند.
فرشتگان جنازه او را آوردند و به بنى اسرائيل نشان دادند تا بـفـهـمند كه او مرده
است و كشته نشده است .
و پاره اى ديگر گويند: او را به داشتن عيب بدنى , مـانـند مرض برص وباد فتق متهم مى
كردند.
و خداوند (به وسايلى ) بنى اسرائيل را آگاه كرد كه موسى ازتمام اين اتهامات پاك و
مبرا است .
و كـان عـنـداللّه وجـيـها, يعنى موسى پيش خداوند داراى جاه و مقام و منزلت بزرگى
است .
و به هـمـيـن سـبب خدا او را از وارد شدن اين عيبها نگهدارى كرد و تمام اتهامات را
از او دور ساخت .
همچنان كه پادشاهان نسبت به كسى كه پيش آنها مقام و منزلتى دارد چنين مى كنند.
مـقصود از آيه مباركه اين است كه خداوند موسى را از گفتار يا از گفته آنها پاك و
مبراساخت .
و مـراد از قـول يا مقول مفهوم و معناى آن , كه همان عيبهاست , مى باشد.
چنان كه لفظ قاله را به جاى كلمه سبه كه به معناى عيب و بدى است به كاربرده اند و
قاله , به معناى قول است .
ترجمه : اى اهل ايمان از خدا بپرهيزيد و هميشه سخن حق و صواب گوييد.
(70) تا خدا اعمال شما را اصـلاح كـنـد و گناهانتان را بيامرزد وهر كه اطاعت خدا و
رسولش كند به رستگارى بزرگى نايل شده است .
(71) ما امانت (مسؤوليت , تكليف ) را بر آسمانها و زمين و كوههاعرضه داشتيم , آنها
از قبول و حمل آن سرباز زدند و از آن هراس داشتند, اما انسان آن را قبول كرد و بر
دوش كشيد, او [در مـقـام آزمايش ] بسيار ستمكار و نادان بود.
(72) هدف از عرض امانت اين بود كه خدا مردان و زنـان مـنـافق و مردان و زنان مشرك
را عذاب كند واز مردان و زنان مؤمن درگذرد كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است .
(73) تفسير: و قولوا قولا سديدا, قول سديد سخنى است كه در آن قصد و نيت حق و راستى
باشد.
و واژه سداد بـه مـعـناى قصد به سوى حق و سخن به عدل است چنان كه گويند: سدد السهم
نحو الرمية : تير راست و مستقيم به طرف شكار رفت .
همچنان كه اين مفهوم را به اين طريق هم مى گويند: سهم قاصد نحو الرمية .