طبقات مفسران شيعه ، جلد سوم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۲ -


قرن يازدهم هجرى .

قرن يازدهم هجرى و تفاسير قرآن .
قـرن يـازدهـم هـجرت , عصر حكومت صفويان در ايران , روزگاراوج گيرى فعاليتهاى مذهبى و تلاشهاى فرهنگى شيعه به شمار مى رود.

در آن عـصر تشكيل حكومت مستقل شيعى , روابط ايران با ديگر كشورهاى جهان توسعه پيدا كرده است .
از طـرفـى با هند و آسياى دور, و از سوى ديگر با اروپا وجهان غرب روابط ديپلماسى و رفت و آمد شروع گرديده است .
در اثـر اين ارتباط, شعرا و فضلا و اهل قلم , دائره فعاليت و گستره نفوذ كلامشان توسعه پيدا كرده است , به ويژه در هندوستان , سلاطين گوركانى از نظم و نثر فارسى تشويق و قدردانى بيشترى به عمل آورده اند, به همين جهت ديده مى شود كه سبك هندى در اشعار و سروده هاى شاعران ايرانى نيز تاثير گذاشته و شعرائى با اين سبك به سرودن شعر پرداخته اند.
در دربـار سلاطين صفوى شعراى مداح اهل بيت (ع ) از اهميت و اعتبارخاصى برخوردار شده اند, بـه حدى كه گاهى گوينده اى به پاداش بيتى , هموزن خود طلا دريافت نموده است , چون او در وصف مولا (ع ) سروده است .
اگر دشمن كشد خنجر وگر دوست -----به طاق ابروى مردانه اوست .
در آن قرن , گرچه مسلمين از اسپانيا طرد شده اند, ولى دارالاسلام عظيمى در قسطنطنيه برقرار شـده اسـت و مـناطق وسيعى شامل اندونزى , شمال هندوستان , دهلى , ارمنستان , آسياى صغير, سـوريـه و عـربـستان تحت حوزه اسلام درآمده اند و شهرهاى قديمى و باستانى مانند: بابل , نينوا, بغداد, دمشق ,انطاكيه , طرطوس , ازمير, فنيقيه , مكه و اورشليم در اختيار مسلمين بوده است .
در ايـن قـرن مـبارك , تفاسير قرآن همراه با ادب فارسى و عربى تا دروازه هاى اروپا در بالكان , و تا مرزهاى چين و ژاپن و تا كناره هاى شرقى و جنوبى هندوستان پيش رفته بود, چون پارسى گويان و ناشران علوم اهل بيت (ع ) درهمه اين نواحى پهناور پراكنده و در رفت و آمد بودند.
نـمـونـه روشـن و بارز اين افراد, وجود عالم آگاه و روشن , قاضى نوراللّه شوشترى صاحب تفسير (مـتـوفى1019 ه ق ) در هندوستان , و نفوذ او در تشكيلات قضائى دولت گوركانى , ووجود اديب بزرگوار, علا مه فيضى و برادرش علا مى صاحبان تفسير در دربارهندوستان مى باشند.
قـرن يـازدهـم هـجرى از آن قرون مبارك و اعصار بس ميمون و شامخى است كه تفاسير قرآن در بـالاتـريـن حـد و در وسيع ترين ظرفيت خود مطرح گرديده است , چون با مطرح شدن حكومت شيعى صفوى با آرمانهاى مذهبى واعتقادى , نياز به تفاسيرى بود كه متضمن شرح و تفصيل آيات احـكـام و تـوضيح و بسط دادن جهان بينى شيعى و آرمان گرائى مذهبى باشد, به ويژه آنكه برخى ازفقهاى عظام , مانند: محقق كركى , و شيخ بها الدين عاملى و علا مه مجلسى درتشكيلات صفوى حضور داشتند و در امور ادارى , اجتماعى و تشكيلات سياسى نيز بى نظر نبودند.
از اين رو طبيعى است كه در حل معضلات و مشكلات ادارى از قرآن و تفاسير آن استمداد به عمل آمـده بـاشـد, و همين امر موجب فعال شدن حوزه هاى علميه قزوين و اصفهان و تبريز, و مركزيت يافتن اصفهان در كشورايران بود.
به حدى كه فقها و علماى بزرگى را در خود جا داده بود و هر كدام ازطالبان علوم در زمينه هاى مـخـتـلـف فقهى به سعى و تلاش و جد و اجتهاد برخاسته بودند كه محصول تلاش آنان , امروز به دست ما نيز رسيده است .
در اواخـر قرن يازدهم بازگشت خاصى به علوم عقلى و فلسفى و حكمت متعاليه رخ داده است ,از اين رو تفاسير ارزشمند و پربار عقلى در كنار تفاسير اثرى و روائى را به يادگارداريم .
همانند تفاسير ملا صدرا و ميرداماد و تعداد ديگرى در همين رديف .
ولـى طـبيعى است تعداد تفاسير آيات احكام و شرح آيات اجرائى و عملى قرآن مجيدبيش از ديگر تفاسير بوده باشد.
تفاسيرى كه در اين عهد مورد مطالعه ما است , به چند دسته تقسيم مى شوند:.
اولا: شـروحـى بـر تفاسير قديم به وجود آمده است , مانند حاشيه بر تفسير((انوار التنزيل )) قاضى بيضاوى , از شيخ بهاالدين محمد بن حسين بن عبدالصمداصفهانى , معروف به شيخ بهائى (متوفى 1030 ه ق ) است كه در جاى خود معرفى خواهيم نمود.
ثـانـيا: تفاسيرى به زبان عربى به عرصه تاليف درآمده است , مانند تفسيركنز الدقايق ميرزا محمد رضـا قـمـى كه در سال 1097 از تاليف آن فراغت يافته است , يا الوجيز في تفسير القرآن از على بن حـسـيـن از خـانـدان ابى جامع از علماى قرن نامبرده , يا تفسير المعين تاليف نورالدين محمد بن مرتضى اخبارى و تفسيرمقتبس الانوار من الائمة الاطهار محمد بن مؤمن بن شاه قاسم سبزوارى (1070يـا 1077) و تـفـسير سوره دهر از شمس الدين محمد گيلانى معروف به ملا شمساصاحب كـتـاب ((الـتـحـقـيقات )) (فهرست كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى ) و تفسيرمرآة الانوار تاليف ابـوالـحـسـن شريف عاملى در دو مجلد, جلد اول شامل مقدمات تفسير به روش اخباريان و شيوه تاويل باطنى , و جلد دوم شامل تفسيرى است از نصف سوره بقره .
(جـلـد اول آن بـه سال 1295 در تهران به نام عبداللطيف كازرونى چاپ شده بود و اين اشتباه در چاپ دوم آن به سال 1375 اصلاح گرديده است .
) تفسير البرهان از سيد هاشم بن سليمان بحرانى (1107) با استناد به احاديث ائمه اطهار (ع ). ثـالـثـا: تـفـاسـيـرى بـه وجود آمده است كه هدف آنها استخراج احكام الهى واجرايى قرآن مجيد مـى بـاشد, مانند زبدة البيان في براهين احكام القرآن مقدس اردبيلى (متوفى 993) شامل هيجده كتاب از طهارت تا شهادت .
و تفسير آيات الاحكام ميرزا محمد على استرآبادى (متوفى 1028 ه ق )صاحب تاليفات متعدده .
و تـفـسير مسالك الافهام الى آيات الاحكام جواد بن سعداللّه كاظمينى ,معروف به ((فاضل جواد)) شاگرد شيخ بهائى و صاحب كتاب غاية المامول في شرح زبدة الاصول .
و كتاب احكام القرآن محمد بن حسن طبسى .
و شـاه قاضى يزدى , صاحب تفسير قطب شاهى و تفسير سيد محمد سعيدقهپائى (متوفى 1092 ه ق ) و تعداد كثير ديگر.
رابعا: تفاسير عرفانى و باطنى پا به عرصه وجود نهاده اند.
اين نوع تفاسيرآميخته با تعبيرهاى كلامى و حكمى نيز مى باشند.
مـانـنـد تفسير اسرار الايات وانوار البينات ملا صدرا (متوفى 1050) و تفسير آية الكرسى , و تفسير سـوره يـاسين , و تفسير سورة الجمعة , تفسير آية النور و تفسير سورة الواقعة و غيره كه تمام آنها در مجموعه اى به نام ((مفاتيح الغيب )) در سال 1320 ه ق در تهران به طبع رسيده است .
تـفـسـير صافى , اصفى و المصفى به ترتيب مفصل , متوسط, موجز, هر سه ازآثار ملا محسن فيض كاشانى (متوفى 1091 ه ق ) صاحب آثار متعدده در فقه ,حديث , حكمت , عرفان و اخلاق .
خـامـسـا: تفاسير فارسى كه نوعا از عهد تربيت يافتگان دوره تيمورى وبايندرى يا شاگردان آنان باقى مانده اند, موجود مى باشد.
مـانـند: تفسير شاهى تاليف مير سيد ابوالفتح محمد بن ابى سعيد حسينى شريفى (متوفى 950) و تـفسيرمنهج الصادقين ملا فتح اللّه كاشانى و تفسير ترجمة الخواص على بن حسن زوارى و تفسير لـطـايـف غـيـبـى و عواطف لاريبى تاليف احمد بن زين العابدين عاملى (متوفى1054 يا 1060) و ديگران كه هر كدام از اين تفاسير در جايگاه خود به تفصيل معرفى و شرح داده خواهند شد ((9)) .

فشار صوفيه :

از سوى ديگر, آنچه در قرن يازدهم هجرى قابل توجه مى باشد, اين است كه به علت تمايل حكومت صفوى به تصوف , و مطرح ساختن صوفيان ,برخورد شديد و مبارزه تندى بين آنان و علماى اسلام رخ داده اسـت و آثـار اين مبارزات را مى توان در كلمات شيخ بهائى , علا مه مجلسى (البته محمد باقرمجلسى ), محمد طاهر قمى , و مقدس اردبيلى و صدرالمتالهين 4 مشاهده و مطالعه نمود.
فـى الـمـثـل ملا صدرا در مقام حمله به آنان گويد: ((برخى از جاهلان از صوفيه كه مقلد و پيرو هـسـتـند, آنان كه نتوانستند راه عرفا را تحصيل نمايند و به مقام عرفان به علت ضعف عقول نائل نيامده اند, تصور نموده اند كه براى ذات احديت تحقق فعلى وجود ندارد((10)). او در كـتـاب ((كسر اصنام الجاهلية )), فضايح و معايب فاحش و روشن اين گروه را برملا و علنى ساخته است .
در اين كتاب اخير مى نويسد:.
((قسم به خدا, آنان (صوفيان ) چيزى از اين معانى را جز با اسامى و نامهانمى شناسند, در حالى كه آنـان در پـيـشـگاه الهى از فجار و منافقين مى باشند, و درپيشگاه اهل دل , از احمقان مجنون و از اشقياى مردود شمرده مى شوند((11)). بـا ايـن ترتيب ملاحظه خواهيد نمود كه بستر فرهنگى و زمينه اعتقادى دراين عصر, چگونه بوده است , چون در مضامين و محتويات تفاسير اين قرن , به چنين محورهايى خواهيم رسيد.
(پيوست قرن دهم ).

278 ـ تفسير سيد نورالدين محمد شاه مرعشى .

(زنده در اواسط قرن 10). مؤلف آن سيد ضيا الدين نوراللّه بن سيد شمس الدين بن محمد شاه بن مبارز الدين مرعشى (زنده در سـال 930 هـ ق ), يـكـى از اعـلام قرن دهم هجرى مى باشد كه در قرن مزبور موفق به درج آن نشديم .
صاحب رياض العلما, پس از توصيف فراوان از مجاهدتها و تلاشهاى ايشان در اوايل تشكيل حكومت صفوى , و همكارى او با حكومت نوبنياد, وعلم و آگاهى او از علوم رياضى و هيات , از كتاب تفسير او پـيـرامـون آيـه شـريفه (و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ) (سوره بقره آيه 32) يادمى كند, كه بنا به خواهش جمعى از اعيان حكومت خوزستان گردآورى و تنظيم نموده است , و در آن تفسير بسيارى از حقايق و دقايق معارف اسلامى را آورده است .
او در ضـمـن مـى افـزايـد: ((وى از اجـداد قاضى نوراللّه شوشترى مى باشد, ياآنكه خود قاضى در مجالس المؤمنين كه شرح حال او را آورده است , به اين نكته عنايت داشته باشد((12)). مـرحـوم حـاج آقـا بـزرگ تهرانى در الذريعه , از تفسير او ياد كرده است , ومى گويد: ((مزار او در شـوشـتـر مـورد زيارت مى باشد, و او جد قاضى شهيد نوراللّه شوشترى (مستشهد 1019) مى باشد بـى آنكه به تاريخ وفات , و نوع تفسير اواشارتى داشته باشد((13)) و اين اجمال گويى مى رساند كه وى آن تفسير را خودنديده است .
با توجه به قراين و نشانه هايى كه صاحب رياض از همكارى وى باشاه اسماعيل صفوى , و انتخاب او به استاندارى كرمان , و ديگر امارات , حدس زده مى شود كه او تا اواسط قرن دهم زنده بوده است .
(پيوست قرن دهم ).

279 ـ تفسير آية الكرسى سماكى .

(زنده در سال 956 ه ق ). مـؤلـف آن , شـيخ محمد بن حسين مدعو به مير فخر الدين حسينى سماكى (زنده در سال 956), يكى از اعيان تفسيرى قرن دهم هجرى مى باشد.
او ازسـادات اسـتـرآبـاد, و از عـلـماى آن منطقه مى باشد, و از محضر غياث الدين منصوردشتكى (متوفى 948) تلمذ نموده است .
او حاشيه اى بر الهيات تجريد دارد.
تـفسيرشريف او, پيرامون آية الكرسى مى باشد, كه به نام شاه طهماسب خان بهادر,عنوان و مصدر شده است , و فراغت از آن در سال 952 رخ داده است .
محل نگهدارى آن , مدرسه باقريه مشهد مقدس رضوى (ع ) مى باشد ((14)) .
صـاحـب طبقات اعلام , در قرن دهم شرح حال او را آورده است , و درصفحات 102 و 179 و 180 , اسـامـى مـتـعددى را مى آورد, و احتمال مى دهد هرسه نفر يكى بوده باشند, بى آنكه به تفسير آية الكرسى اشارتى داشته باشد.
شايداين تفسير در ضمن كتابى كه به نام ((اثبات اللّه )) در سال 941 به نام شاه طهماسب نوشته اند, آمده باشد.

مكاتبه با شهيد ثانى :.

وى در ضمن سؤالاتى كه از شهيد ثانى دارد, در پاسخ مرحوم شهيدعنوان او مشخص مى گردد.
ايـشان در جواب مى نويسد: ((و بعد, فقد وصلت رسالتك ايها المولى الجليل الفاضل العالم العامل , خـلاصة الابرار و زبدة الاخيار, والمسائل هى : 1 ـ الوسخ تحت الظفر 2 ـ الجلد المنفصل عن جسد الحى 3 ـ حدشعور المريض فى الوصية .
تـفـصـيـل تـالـيـفـات او در الـذريـعه , ج 2 , ص 86 , و ج 5 , ص 206 و 228 , وج 20 , ص 6 آمده است ((15)) .

گفتار صاحب ادبيات فارسى :.

صـاحـب ادبـيـات فارسى استورى مى نويسد: ((مير فخر الدين محمد بن حسين حسينى سماكى اسـترآبادى , استاد و معلم شيخ الاسلام شهر سبزوار بوده ,سپس در شمار درباريان شاه طهماسب يكم درآمده است .
او نـگـارنـده حـواشى برشرح هداية الحكمة ميبدى است , كه به سال 1873 م در لكنهو چاپ شده است .
و بر شرح دوانى بر تهذيب المنطق (حاج خليفه , ج 2 , ص 480) و بر شرح قوشجى بر تجريد العقايد نصير الدين طوسى .
او در سالهاى 952 ه ق , گفتار زيررا به پايان رسانده و به شاه طهماسب پيشكش كرده است :.
((تفسير آية الكرسى , تفسيرى است شيعى , بر آيت 256 سوره دوم قرآن .
محل نگهدارى :.
1 ـ ايـوانف 1 , ص 11 ـ مشهد عبدالحميد مولوى , ص 17 , شماره 82 ـالذريعه , ج 4 , ص 330 , كد مـعـرفى 1407 كه در آن از دو نسخه خطى بى تاريخ ‌ياد شده است كه در كربلا و نجف , در ملكيت خصوصى كسان مى باشد.
2 ـ مجلس شورى , ج 15 , ص 161 , شماره 66/5138 از سده 11هجرى , و 17 ميلادى .
هـفـت اقـلـيـم , شماره 1167 ـ عالم آراى عباسى , چاپ افشار, ج 1 , ص 145 ـ حسن روملو, چاپ سدون , ص 940 كه تاريخ مرگ اورا, 9 ذيقعده 984 - 28 ژانويه 1577 ياد كرده است ((16)) .
(پيوست قرن دهم ).

280 ـ حاشيه شاه طاهر بر تفسير بيضاوى .

(متوفى 956 ه ق ). مـؤلـف آن , شاه طاهر بن رضى الدين , اسماعيل حسينى كاشانى , از سادات خانديه (متوفى 956), يكى از اعيان تفسيرى قرن دهم هجرى مى باشد.
صـاحب ريحانة الادب , او را يكى از اكابر علماى اماميه اثناعشريه , ازتلامذه محمد بن احمد خفرى معرفى مى نمايد كه در دكن هند اقامت گزيد.
نـظام شاه و عادلشاه و قطب شاه , از ملوك هند, از بركت ارشاد او مستبصر شده , و مذهب تشيع را پذيرفته اند.
صاحب مجالس المؤمنين , قضاياى لطيفه اى از وى نقل مى كند, و ازتاليفات اوست :.
1 ـ احوال معاد.
2 ـ انموذج العلوم .
3 ـ حاشيه الهيات شفا.
4 ـ حاشيه بر تفسير قاضى بيضاوى .
5 ـ شرح باب حادى عشر.
6 ـ شرح تهذيب الاصول علا مه .
7 ـ شرح جعفريه محقق كركى .
ضـمـنـا او يك قصيده 56 بيتى در مدح و منقبت مولى على (ع ) سروده است , كه مطلع آن چنين است :.
باز وقت است كه از طبق تقاضاى كمك -----افكند بر سر ايوان چمن گل توشك .
او به سال 952 يا 956 ه ق در احمدنگر هند وفات يافته , و همانجا مدفون گرديد.

گفتار حاج آقا بزرگ تهرانى :.

صـاحـب ((احـيـا الـداثـر مـن الـقرن العاشر)) مى نويسد: ((ميرشاه طاهركاشانى بن رضى الدين الحسينى , نزيل دكن , از سادات خانديه , از نوادگان خلفاى علويه اسماعيليه مصر مى باشد.
برخى از اجداد او به ايران مهاجرت نمودند.
او كلام و حكمت را از محقق شمس الدين محمد بن احمد خفرى كسب نمود,و به دكن مهاجرت كرد, و به نظام شاه اتصال يافت .
و بـا ارشـاد او بـود كـه نظام شاه ,عادلشاه و قطب شاه مستبصر شدند و در بلاد هند, خطر از شيعه بـرطـرف گـرديد,به آن تفصيلى كه قاضى نوراللّه شوشترى , در مجالس المؤمنين , ص 340 ذكر كرده است .
و در پيوست دستور العلما, چاپ 1331 ذكر نموده است كه او در سال956 در احمدنگر از دنيا رفت و همانجا مدفون گرديد, و آن صحيح ترين اقوال مى باشد.
پس از مدتى جنازه اش به كربلا حمل شد ((17)) .
صـاحـب احـيا الداثر, آنگاه اسامى جمعى از شاگردان او را در احمدنگر نام مى برد, و از تاليفات او: الوثيقة في شرح الشافية , الصرفة الحاجبية , حاشيه تفسير بيضاوى , الحيدرية في شرح الجعفرية در مورد صلوة محقق كركى , كه درسال 950 آن را تاليف نموده است .
و انموذج العلوم كه در كتابخانه راجه سيدمهدى در فيض آباد موجود مى باشد ((18)) .

281 ـ تفسير معين الدين محمد حسينى .

(زنده در سال 1001 ه ق ). مـؤلـف آن , مـولـى مـعين الدين محمد حسينى (زنده در 1001) يكى از اعيان تفسيرى اوائل قرن يازدهم هجرى مى باشد.
تفسير او مختصر و كوتاه , پيرامون آيه شريفه (يوم ياتى بعض آيات ربك ) مى باشد, كه در تاريخ ششم ربيع الثانى 1001 از تاليف و نگارش آن فراغت يافته است .
نسخه اى از آن در خزانه آستان قدس رضوى (ع ) موجودمى باشد.
(الـذريـعـه , ج 4 , كـد 1430) او مـتـاخرتر از همنام خويش , محشى شرح الطوالع مى باشد, كه در الذريعه , ج 6 , تحت كد 676 معرفى شده است ((19)) .

282 ـ تفسير منبع العلوم شيخ مبارك يمانى هندى .

(متولد 911 ـ متوفى 1001 ه ق ). در ايـن بـخـش سـخـن خود را با مفسرين خطه حاصل خيز جهان ,هندوستان , سرزمين عجايب و غرايب و شگفتى ها آغاز مى نمائيم .
در اين گوشه از جهان تفاسير متنوع و مفسرين عاليقدر و بزرگوارى سراغ داشته و داريم .
دريغا كه دست ما كوتاه و منابع موجود بسيار كم و نارسا است .
در عـيـن حـال تلاش اين است تا خوشه هايى از خرمن گسترده علم و فضيلت آن ديار نيزچيده و ارمغان دوستان و علاقمندان معارف قرآنى نموده باشيم .
مؤلف بزرگوار تفسير ((منبع العلوم )), شيخ مبارك بن خضر يمانى هندى (متوفى 1001 هجرى ), پـدر دو مـفـسـر عـالـيـقـدر, ابـوالفيض فياضى و ابوالفضل علا مى , يكى از بزرگان علماى وقت هندوستان و يكى از اعلام قرن دهم و آغازقرن يازدهم مى باشد.
او در عصر خود مرجعيت شيعيان آن خطه را به عهده داشته است .
او بى بهره از اصول عرفان و تصوف نيز نبود.
قـرآن را بـا قـرائات دهـگـانـه حـفظ كرده بود و در پايان عمر تفسيرى به نام ((منبع العلوم )) در چهارمجلد به يادگار گذاشت .
او در سن 90 سالگى , به سال 1001 در لاهور از دنيارخت بربست .
او علاوه بر تفسير فوق , تاليفات ديگرى نيز از خود به جاگذاشته است ((20)) .

گفتار صاحب اعلام الشيعه :.

مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى درباره او مى نويسد:.
((شيخ مبارك يمانى هندى , پدرش در سال نهصد و اندى از يمن واردهندوستان شد.
او در سال 911 در هندوستان متولد گرديد.
فرزندش علا مى ,شرح حال پدر را در كتاب ((آئين اكبرى )) آورده است .
در آن كتاب مشايخ واسلاف و اخلاف او را ذكر مى كند و گويد او هشت پسر داشته است كه همگى بـاكنيه شهرت يافته اند: ابوالفيض در سال 954 , ابوالفضل در سال 957 ,ابوالبركات در سال 960 , ابوالخير در سال 967 , ابوالمكارم در سال 976 ,ابوتراب در سال 988 و ابوالمحامد در سال 1002 و ابـوراشـد در سـال 1002 پـس از فـوت پـدر بـه صـورت دوقـلـو به دنيا آمده اند (اين هم نشانى از عجايب هندوستان !) آنگاه تصانيف او را ذكر مى كند.
در آن ميان , از تفسير او ياد مى كندكه با نام پادشاه وقت , تصدير و توشيح نشده بود.
فرزندش ابوالفضل پس ازفوت پدر آن را نشر داده است ((21)) .

283 ـ تفسير مجتهد كركى عاملى .

(متوفى 1001 ه ق ). مـؤلـف آن سـيد حسين بن سيد حسن مجتهد كركى عاملى (متوفى 1001 ه ق ), يكى از اعلام بارز قرن دهم و اول قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او يكى از مجتهدين متبحر اماميه در عهد شاه طهماسب و شاه عباس صفوى بوده است .
آثار و تاليفات متعددى دارد كه حاكى از علم و دانش وسيع اوست .
از آن مـيـان حـاشـيـه صحيفه سجاديه طهماسبيه در امامت , عيون الاخبار,الاشراف على سيادة الاشراف در اثبات سيادت كسانى كه از طريق مادر نسب به هاشم بن عبدمناف مى رسانند و اخيرا تـفسير آيه شريفه (اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم ((22)) .

گفتار صاحب ريحانة الادب :.

وى مـى نـويـسد: ((سيد حسين بن حسن بن محمد معروف به مجتهد كركى , ازمتبحرين علماى اماميه عهد صفوى , خاله زاده ميرداماد و نوه دخترى محقق كركى است .
بعد از محقق كركى , در نزد امرا و سلاطين وقت , قائم مقام او, وداراى اعتبار و منزلت تمام بود.
چـندى در قزوين سكونت داشت , سپس به دستور شاه عباس اول به سمت شيخ الاسلامى اردبيل منصوب شد.
او تاليفاتى دارد.
از آن ميان : التبصرة فى العقائد الحقة ـ تحقيق معنى السيد و السيادة ـ رفع البدعة في حل المتعه ـ اللمعة في عينية الجمعه , و تفسير (احل لكم الطيبات ) ((23)) .
نظر مؤلف :.
البته ما اين تفسير را نديده ايم .
احـتـمال مى رود با توجه به باز شدن راه مراوده و رفت و آمد بين دربار صفوى و اروپائيان , مساله مـبـاح بـودن يـا عدم اباحه طعام اهل كتاب مورد سؤال و بحث و گفتگو بوده , و او به عنوان مقام شـيخ ‌الاسلامى حكومت صفوى , نظر اسلام و قرآن را در اين مورد تشريح و تفسيرنموده باشد,واللّه اعلم .

284 ـ تفسير البدر الباهر خوانسارى .

(متوفى 1002 ه ق ). مؤلف آن زين العابدين بن محمد باقر خوانسارى , از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
تفسير فوق پيرامون برخى از آيات مربوط به قصص و داستانهاى قرآن مجيد مى باشد.
صاحب ايضاح المكنون در اين باره مى نويسد:.
((تـفـسـيـر الـبـدر الـباهر پيرامون برخى از آيات مربوط به قصص وداستانهاى قرآنى , تاليف زين العابدين بن محمد باقر خوانسارى شيعى , صاحب كتاب انيس المشتغلين مى باش ((24)). البته ايشان توضيحات بيشترى در اين باره نداده اند.
اميد است با تحقيق بيشترى كه در اين زمينه صورت مى پذيرد, وضعيت آن روشن تر شود.

285 ـ تفسير خولانى يمنى زيدى .

(متوفى 1003 ه ق ). مـؤلـف آن , عـبـدالرحمن بن عبداللّه بن داود بن ابراهيم بن احمد خولانى طرزى يمنى , (متوفى 1003 ه ق ), يكى از اعلام قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجرى مى باشد.
صاحب اين تفسير به قرينه يمنى بودن , در عداد شيعيان زيدى شمرده مى شود.
صاحب ايضاح المكنون به وجود اين تفسير و تاريخ وفات اوتصريح دارد ((25)) .

گفتار صاحب مؤلفات :.

صاحب ((مؤلفات الزيديه )) نيز نام تفسير او را آورده است و تاريخ وفات او را 1003 معرفى مى كند و او را بـه عنوان عبدالرحمن بن عبداللّه شعبى خولانى نام مى برد و تفسير فوق را اين گونه توصيف مى كند كه در آن تفسير تمام صناعات مصاحف گردآورى شده است ((26)). در جلد سوم آن كتاب , در عداد تاليفات ديگر او, از كتاب ((النظر الى الاجنبيه )) نام مى برد ((27)) .

286 ـ الهدى الى طريق الصواب حسينى .

(زنده در سال 1003 ه ق ). مـؤلـف آن , سيد شجاع بن على حسينى (زنده در 1003) يكى از اعيان تفسيرى اوايل قرن يازدهم هجرى مى باشد.
نام تفسير او ((الايات البينات )) است كه به ((الهدى الى طريق الصواب )) نيزناميده شده است .
(الـذريـعـه , ج 25 , كـد 202) و شـرح و توجيه آن به نام البشرى في شرح الهدى مى باشد, و روش تفسيرى آن , توضيح و استدلال با آيات قرآنى ,در مورد اصول عقايد مى باشد.
فراغت از آن در روز يكشنبه , دوم رمضان1003 هجرى رخ داده است , و در پايان تفسير وعده داده است كه رساله ديگرى در خصوص براهين عقلى جهت عقايد دينى تاليف نمايد ((28)) .
البته روشن نشده است چنين تاليفى صورت پذيرفته است , يا نه ؟.

287 ـ تفسير غيرمنقوط سواطع الالهام فياضى .

(متولد 954 ـ متوفى 1004 ه ق ). مـؤلـف آن اديـب اريب و عالم وارسته , ابوالفضل فرزند شيخ مبارك ناگورى (متوفى 1004 ه ق ), يكى از اعلام و برجستگان ادبى قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجرى مى باشد.
ديار هند يكى از عجايب و غرايب جهان خلقت و از شاهكارهاى طبيعت و صناعت به شمار مى آيد.
((تاج محل )) آن در آگرا, خود يكى از عجايب هفتگانه جهان محسوب است .
عـجـبـى نـيست تفسير قرآنى هم كه در آن ديار به رشته تحريردرآمده باشد, خود يكى از عجايب حيرت انگيز جهان تفاسير شيعه به شمار آيد.
نـويـسنده اين تفسير, ابوالفيض ناگورى , متخلص به ((فيضى )) و در اواخر,((فيضى فياضى )), يا ((اكبرآبادى )) شهرت پيدا كرده است .
او در سـال 954 در آن سـرزمـيـن اعجوبه ها و شگفتيها پا به عرصه حيات نهاد و از محضر پرفيض پـدربهره ها برد, تا به مرحله تاليف و تصنيف رسيد, و تاليفات متعددى از خود به يادگار گذاشت كـه يكى از آنها تفسير ((سواطع الالهام )) است كه هنوز ناتمام مى باشد و حدود 30 سال در تدوين آن رنج برده است .
مـؤلـف در ايـن مـدت طـولانـى كـوشـيـده اسـت كـه مـطـالـب و خواسته هاى خود را در قالب حروف غيرمنقوط (مهمله ) ادا نمايد.
او تـصـمـيـم گـرفته است حتى يك كلمه نقطه دار در تمام متن تفسير به كار نگيرد و از حروف نقطه دار به كلى پرهيز و اجتناب نمايد.
گرچه در اين تكلف و تقشف , گاهى معانى , فداى الفاظ, و ضوابط فداى روابط گرديده است , ولى هـرچـه بـاشـد, نويسنده تصميم گرفته است با اين حركت ادبى , يك نوع ابداع و نوآورى در مورد قرآن انجام دهد كه افراد را به سوى ابداع جديد, و درنتيجه به سوى قرآن بكشاند.
او در سـال 1002 از تـاليف آن فراغت يافته است ودر برابر اين خدمت , مبلغ ده هزار روپيه از سوى اكبر شاه جايزه و صله دريافت نموده است .
ايـن امـر خـود مـوجـب حـسـد رقيبان و حسودان گرديده , و اين عمل رانوعى بدعت و نوآورى غـيـرمـقـبـول قـلـمـداد نـموده اند, ولى او بدون اعتنا به افكارآنان , به راه خود ادامه داده و آثار ماندگارى از خود به يادگار گذارده است .
اين تفسير در سال 1306 , همراه با تقريظهايى در 780 صفحه بزرگ درلاهور به چاپ رسيده است .
يكى از آن تقاريظ, تقريظ مرحوم شهيد قاضى نوراللّه شوشترى مى باشد.
يكى ديگر از اعلام در توصيف آن سروده است :.
گشت مطبوع نسخه عالى -----فيض بخش دل صغير و كبير.
اشرف نكته سنج تاريخى -----گفت ((شد طبع بى نقط تفسير)). مير حيدر ذهنى كاشانى , دو رباعى درباره اين تفسير دارد كه به قرار ذيل مى باشد:.
اين نسخه نه از باب رسمست و رسوم -----مخفى است در او جهان جهان گنج علوم .
تا نير حرفش از ورق طالع شد -----پنهان گشتند نقطه ها همچو نجوم .
و در رباعى ديگر مى گويد:.
تا بر سر اين صحيفه , جنگى نشود -----وز نقطه ورق جلد پلنگى نشود.
اين نسخه , از آن ساده فتاد از نقطه -----تا صفحه به صفحه جنگ سنگى نشود.
گـفـتـه شـد, پـاره اى از حـساد, فيضى را در اين عمل متهم به بدعت دانستندكه خلاف شرع و شريعت انجام داده است , اما فيضى در پاسخ آنان چنين گفت :((جمله ((لا اله الا اللّه محمد (ص ) رسول اللّه )) كه بدان اسلام آوردند, سراسر بى نقطه است ((29)).

مطلع آن :.

او مطلع تفسير را اين گونه آغاز مى كند:.
((احـامـد الـمحامد و محامد الاحامد للّه مصعد لوامع العلم و ملهم سواطع الالهام , مرصص اساس الـكـلم و مؤسس محكم الكلام , مرسل الكلام سهما سهما,اصالح الحصص و اكامل السهام و محدد السور كلاما كلاما.
انـجـام نـسـخه : (( هو عال عما و هموه كالولد والعرس والمساهم والوكل والوكس و له الكمال كله اصلا و لسواه وصلا)). در مقدمه ديوان فيضى كه توسط آقاى حسين آهى در تهران چاپ شده است , تفسير سوره كوثر از آن كتاب بزرگ براى نمونه ذكر شده , كه نقل وبازگويى آن خالى از لطف و فايده نيست :.
((لـما رحل ولد رسول اللّه صلعم و ادركه السام و صمه العاص و كلم و هوعسور لا ولد له لو ادركه السام علك و حسم اسمه صلعم ارسل اللّه (انا اعطيناك )محمدا (الكوثر) العطا الكامل علما و عملا و الـمـورد الامـر ما و الاحمد هوا وورد ما المدام و هو مورد رسول اللّه صلعم اعطا اللّه صلعم كرما او الـمراد الاولاداو علما الاسلام و كلام اللّه المرسل (فصل ) دواما (لربك ) للّه لا لما سواه كما هوعمل مـرة مـرة عـمـد الا سهوا (وانحر) و اسدح للّه و اعطه اهل السؤال و هو عكس الكلام الاول المصرح لاحـوال اهـل الـسهو و العمد و اعمالهم (ان شانئك ) عدوك (هو الابتر) المعدوم لا ولد له ادام اللّه اولادك و مراسم و امرك و مكارم عصرك ومحامد مراسمك ((30)). آن چـنـانـكـه مـلاحظه مى شود, حتى يك كلمه نقطه دار در سراسر تفسير به همين شيوه به كار گرفته نشده است .
مطلع اين تفسير در 20 صفحه كامل همچنان ادامه پيدا مى كند.
البته اين نوع تقيد به الفاظ و حروف , گاهى تكلف زا ومشكل آفرين است , ولى چه بايد كرد, تصميم هـنـرنمايى در مورد زيباترين شاهكار خلقت گرفته شده است , و ران ملخ به بارگاه شامخ و بلند سليمانى به نمايش گذاشته است .
البته اين عمل فياضى , يك كار بى سابقه نيست .
پـيـش از او, خـطـبـه هـايـى بـى نـقـطه از مولاى متقيان على (ع ), و به تبع آن بزرگوار, شعرا و نـويـسـنـدگـانـى مـانندابومحمد قاسم بن محمد بن عثمان حريرى بصرى , بدرالدين جاجرمى (مـتـوفـى686 ), از شعراى معروف قرن هفتم قصيده اى به پارسى , و شاعرى به نام سنجركاشانى , متخلص به ديوانه , و قطره اصفهانى از شعراى دوره قاجار, رضا قليخان هدايت , (متوفى 1288) در مـدح حـضـرت رضا (ع ), ميرزا عبدالوهاب معتمدالدوله متخلص به نشاط, در نامه اى كه به ناصر الدين شاه , رفعت سمنانى (متوفى1310 ه.
ش ) اشـعـار و خـطـبه هاى بى نقطه گفته اند, كه ما در اين مقام به عنوان تلطيف حال خواننده و توسل به امام بزرگوار, امام رضا (ع ), مديحيه رضاقليخان هدايت را مى آوريم :.
سرور هرمس دها داور دارا علم -----مالك ملك عطا عالم علم كرم .
عدل و كرم را مطاع , داد و دول را معاد -----عالم علم اله حاكم ملك حكم .
داور كاوس كوس كام ده روم و روس -----دادگر ملك طوس راد امام امم .
حمد سرا مرو را ملك و ملل در محل -----سده گر امرور اروح و ملك در حرم .
كلك درر سلك او داده درر را عموم -----لعل گهروار او كرده گهر را عدم .
درگه او آمده مكه داده و دول -----سده او آمده سدره عدل و همم .
آمده معلوم او گر سمك و گرمساك -----آمده معدوم او گر گهر و گر درم .
در هوس علم او روح و ملك را امل -----در طمع حلم او كوه احد را الم .
هم حمل و دلو را حامل او كرده رام -----هم اسد و گاو را عامل او داده رم .
گوهر عمال را هم دل او داده دل -----كوره آمال را هم دم او داده دم .
هر كه مراو را عدم گر همه مه وركه مهر -----سود مراو را حرام عمر مر او را هد ((31)) .
مركز نگهدارى :.
اين تفسير در نوالكشور هند منتشر گرديده , و در اكثر مراكز علمى وفرهنگى يافت مى شود.
نـسخه اى از اين تفسير بى نظير در كتابخانه آية اللّه مرعشى در قم موجود مى باشد, و در ج 5 , ص 295 , تحت كد 1925 فهرست نسخه هاى خطى معرفى شده است , كه در 298 برگ 19 سطرى قرار دارد, ونگارنده به زيارت و مطالعه آن مشرف شده است ((32)) .
تاليفات ديگر:.
او عـلاوه بـر تفسير فوق , كتابهاى ديگرى نيز دارد كه يكى از آنها شرحى پيرامون آية الكرسى است كـه بـنـا بـه گـزارش صـاحب الذريعه نسخه اى از آن دركتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود.
او عـلاوه بـر تـاليفات قرآنى , دررشته شعر و ادب هم تبحر و مهارتى داشته است و به عنوان ملك الشعرائى دربارجلال الدين اكبرشاه نائل آمده است .
ابتدا در شعر به ((فيضى )), سپس به ((فياضى )) تخلص مى كرده است , و ديوانى نيز به زبان فارسى دارد.
او شيعه آزادمنش و آزادفكر بود و اين عقيده را در دربار اكبرشاه توسعه داد و تبليغ نمود.
او به اعتراضات عبداللّه خان اوزيكى پاسخهاى لازم را داد.
وى از اكبرشاه ده هزار روپيه به عنوان انعام گرفت ((33)) .

گفتار مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى :.

مرحوم تهرانى در اعلام الشيعه مى نويسد:.
((فيضى ناگورى (متولد 954 و متوفى 1004), آن چنانكه برادرش ابوالفضل در ((آئين اكبرى )) و ((شيرعلى خان )) در ((مرآة الخيال )) به عنوان ابوالفيض مى نويسند, صاحب تاليفاتى است .
از آن ميان كتاب ((خمسه )) و((سواطع الالهام )) مى باشد كه به چاپ رسيده است و كتاب ((موارد الكلام )) و ((تل و دمن )) و ديوانى كه برادرش پس از فوت او در سال 1006 گردآورى نموده است .
شامل كليات , غزليات و متفرقات .
همه در كتابخانه آصفيه حيدرآبادموجود است .
هـمو بود كه تشيع را در هندوستان به وسيله اكبرشاه ترويج نمود وبه اعتراضات و شبهات عبداللّه اوزيك پاسخ گفت و هم اكنون پاسخهاى او دربين منشتش موجود است ((34)) .

گفتار دكتر ذبيح اللّه صفا:.

او مى نويسد: ((ابوالفيض پسر شيخ مبارك ناگورى كه بعدها به ((فيضى )) ودر اواخر به ((فيضى فياضى )) و ((اكبرآبادى )) شهرت يافت , به سال 954 درسرزمين هند ولادت يافت .
او برادر بزرگتر شيخ ابوالفضل علا مى , نويسنده ومورخ عصر اكبرى بود.
او علاوه بر شعر و انشا, در طب هم مهارت داشت واهل حكمت و تصوف نيز بود.
بـا آنكه در آغاز جوانى بيشتر دانشهاى زمان رافرا گرفته بود, در عين حال نتوانست در آن مرحله عمر از حمايت دربارگوركانيان هند برخوردار باشد.
از اين رو زندگى او لختى در تنگ حالى گذشت .
امـا سـرانـجـام بـه پـايـمردى يكى از نزديكان امپراتور اكبرشاه , به سال 974 به درباراو راه يافت و قصايدى در ستايش او سرود.
در آن زمـان غـزالـى مـشـهدى , ملك الشعراى دربار بود و فيضى مى بايست براى احراز اين مقام , چندين سال صبركند.
پـس از فـوت غزالى , كار ابوالفيض در دربار اكبرشاه بالا گرفت و در مقام ملك الشعرايى درگاه , نواختها و جوايز بسيار يافت .
در اين زمان با آنكه مورداحترام اكثر شاعران هم روزگار خود بود, برخى از معاندان تهمت بددينى بر اوبستند.
سـبـب ايـن تـهـمـتها بيشتر از آن رو بود كه فيضى و برادرش علا مى , شيعه مذهب و آزادانديش بودند ((35)) .

گفتار صاحب كشف الظنون :.

صاحب كشف الظنون در مورد تفسير او مى نويسد:.
((سـواطـع الالـهام فى تفسير كلام اللّه , تاليف فاضل ابوالفيض هندى ,متخلص به ((فيضى )), يك تـفـسـير منحصر به فرد و مشهور بين تفاسير قرآن مى باشد, چون او آيات الهى را با كلمات مهمله تفسير نموده است .
هنگامى كه پايان پذيرفت , مير صدرالدين معمايى , سوره اخلاص را تاريخ آن قرار داد وفراغت از آن در سال 1002 واقع شد, و در تاريخ پايانى آن آمده است :.
صد شكر كه تفسير من از علم يقين ----- بنمود جمال و مختمش شد پروين .
دوشنبه عاشر ربيع الثانى -----از سال عرب شمار الف و اثنين ((36)) .
باز او در جلد اول كشف الظنون به اين تفسير اشاره دارد و مى گويد:.
((سـواطـع الالـهام , تفسير هندى , و آن تاليف شيخ فيض اللّه متخلص به فيضى , متوفى در حدود 1000 هجرى مى باشد.
او قـرآن را بـا حـروف مـهـمـله تفسير نموده است و در اين كار بى نهايت به تكلف و زحمت افتاده است ((37)) .

نمونه اى از شعر او:

هـمـان گـونـه كه در شرح زندگى او گذشت , او اهل ادب و شعر بود و اشعارفراوانى از خود به يادگار گذارده است .
دو نمونه از سروده هاى وى را به عنوان پايان بخش زندگيش مى آوريم :.
هواى عشق مرا تازه در دل افتاده است -----نظر كنيد كه دريا به ساحل افتاده است .
گمان مبر كه به دريوزه دست بگشايم -----مرا كه گوهر شب تاب در گل افتاده است .
ز من به قافله سار راه عشق بگو -----كه ناقه مانده و در دست محمل افتاده است .
نگاه همت ((فيضى )) به سوى صيدگهى است -----كه صد هزار هما نيم بسمل افتاده است .
باز ياران طريقت ! سفرى در پيش است ----- رهنوردان بلا را خطرى در پيش است .
كس نمى گويدم از منزل اول خبرى -----صد بيابان بگذشت و دگرى در پيش است .
همرهان ! اين همه نوميد مباشيد از من -----كه دعاى سحرم را اثرى در پيش است .
ما نه آنيم كه ناديده قدم بگذاريم -----شكر كن قافله را راهبرى در پيش است .
((فـيـضـى )) از قـافـلـه كـعـبـه روان بيرون نيست -----اين قدر هست كه از ما قدرى در پيش اس ((38)).