تفسير شيعه اماميّه
شيعه در لغت به معنى «ياران، پيروان» است و اصل آن از مشايعت به معنى متابعت
ميباشد كلمه شيعه در زبان عربى مفرد بوده و جمع آن «شيع و اشياع» است ولى در زبان
فارسى هرگاه مورد استفاده قرار گيرد از آن «جمع» اراده مىشود و معمولاً وقتى مفرد
اراده شود «شيعى» به معنى يك نفر از شيعه، منسوب به گروه شيعه، گفته مىشود.
[1]
در قرآن كريم كلمه «شيعه» به همين مفهوم به كار گرفته شده است، مثلاً آنجا كه
مىفرمايد: «و ان من شيعته لابراهيم».
[2] يعنى: و ازپيروان نوح در دعوت به توحيد به حقيقت ابراهيم بود يا فرمود:
«هذا من شيعته و هذا من عدوه»
[3] يعنى: اين يك از شيعيان وى (از بنى اسرائيل) و آن يك از دشمنان او (از
فرعونيان) بود. اما در مفهوم خاص آن «شيعه» به پيروان و ياران اميرالمؤمنين على بن
ابيطالب (ع) گفته مىشود كه پس از پيامبر اكرم (ص) به امامت او روى آوردند. چرا كه
اعتقاد داشتند پيامبر گرامى (ص) در دوران حيات خويش به نص روشن بر امامت او صحه
گذارده و او را به جانشينى خود برگزيده است. كه دراثبات اين مدعا به آيات قرآنى كه
در شأن، على (ع) نازل شده و به احاديث نبوى استناد و اتكاء مىنمايند.
ابن خلدون در كتاب مقدمه مىنويسد:
«شيعه در لغت به معنى ياران و پيروان است و در عرف فقيهان و متكلمان خلف و سلف
به پيروان و اتباع (على (ع)) و پسران او اطلاق مىشود».
[4]
دكتر محمد حسين ذهبى در التفسير و المفسرون مىنويسد:
«شيعه در اصل كسانى هستند كه از على (ع) و اهل بيت او پيروى مىكنند و به آنها
محبت و دوستى مىورزند. و مىگويند على (ع) امام بعد از رسول است و خلافت، حق اوست
به وصيت پيامبر اسلام و بعد از على (ع) امامت به فرزندانش مىرسد».
[5]
شهرستانى در ملل و نحل، شيعه را چنين تعريف مىكند:
«آن طايفه كه على (ع) را متابعت كرده و به امامت و خلافت او قائلند به نص جلى و
آنكه امامت به اولاد آن حضرت منساق شود و به غير ايشان نرسد».
[6]
علامه فقيد محمد حسين طباطبائى در تعريف شيعه فرمودهاند:
«شيعه كه در اصل لغت به معنى پيرو مىآيد و به كسانى گفته مىشود كه جانشينى
پيغمبر اكرم (ص) را حق اختصاصى خانواده رسالت مىدانند و در معارف اسلام پيرو مكتب
اهل بيت مىباشند».
[7]
و نيز ايشان در آثار ارزشمند خويش مىنويسد:
«نبايد شيعه را در اسلام اقليتى فرض كرد كه با اكثريتى كه در مقابل خود داشته در
اصول و مبادى دين مقدس اسلام كه محتويات كتاب (قرآن كريم) و سنت قطعيه بوده باشد.
اختلافات نظر داشته و پارهاى از آنها را نمىپذيرفتهاند لذا با اكثريت به مقام
مخاصمه و مشاجره در آمده، و مذهب نوبنيادى تأسيس نموده است. يا بعللى سياسى يا
تعصبات قومى يا ملى يا انتقامهاى دينى دستخوش اميال ديگران و بازيچه دست بيگانگان قرار گرفته و در نتيجه گروه قابل توجهى را از جماعت مسلمين جدا كرده و
وحدت اسلامى را به هم زده و اختلافات كلمه بوجود آورده است بلكه شيعه طايفهاى
هستند كه از مسلمين بواسطه مخالفتهائى كه از اكثريت نسبت به مسلمات كتاب و سنت
مشاهده كردهاند، در مقام اعتراض و انتقاد بر آمده و به ملازمت مسلمات كتاب و سنت
برخاسته و دعوت كردهاند. و البته اين طايفه را كه در راه چنين منظور مقدسى در طول
تاريخ و قرنهاى متمادى، هر بلا و مصيبت و هر آزار و شكنجه قابل تصور را از دست
مخالفين خود كشيده است، نبايد مخالف اصول مسلمه ديانت و هدم كننده سنت و جماعت
مسلمين ناميد».
پيدايش شيعه
الف: همانطور كه جلال الدين سيوطى از مفسرين معروف اهل سنت در كتاب تفسير
الدرالمنثور نوشته است: اولين بار خود پيامبر اكرم (ص) كلمه «شيعه» را براى ياران
على (ع) نامگذارى فرمود. سيوطى در اينمورد احاديثى را در كتاب تفسير مذكور نقل
نموده است:
1- جابر مىگويد: «نزد پيامبر (ص) بودم كه على (ع) از دور نمايان شد. پيغمبر
اكرم (ص) فرمود: سوگند به كسى كه جانم بدست اوست اين شخص (على «ع») و «شيعيانش» در
قيامت رستگارند».
2- ابن عباس مىگويد: وقتى آيه «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير
البرية» نازل شد، پيامبر اكرم (ص) فرمود: مصداق اين آيه تو على و شيعيانت مىباشيد
كه در قيامت خشنود خواهيد بود و خدا هم از شما راضى است».
[8]
ب: پيامبر گرامى (ص) بارها امامت و جانشينى على بن ابيطالب (ع) را در زمان حيات
خويش در محافل و مجالس مهم بيان فرمودند تا آنكه در يوم مبارك غدير براساس فرمان و
وحى
[2]حضرت حق تعالى مأمور به نصب امام على (ع) به امامت گرديد. زيرا خداوند متعال
همانگونه كه مستقيماً ابراهيم خليل (ع) را براى «هدايت به امر»، مصداق «انى جاعلك
للناس اماما»
[9]
قرار داد. براى استمرار خط هدايت و ابلاغ و اجراى آخرين شريعت، بنده صالح ومخلص
خود على (ع) را بدست حضرت ختمى مرتبت (ص) به مقام «امامت» جعل و نصب فرمود.
اين بود كه پيامبر گرامى در غدير خم درحضور تعداد بسيار زيادى از امت اسلامى كه
صحابه نيز درميان آنها بودند پس از اخذ اقرار و اعتراف صريح از آنها مبنى بر «ولايت
مطلقه رسول الله» و ولايت بر انفس، آنگاه در كنار امام على (ع) نداى ملكوتى:
من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه...
را به آسمان بلند كرد و بدين وسيله على عزيز را به امامت و جانشينى خويش نصب
فرمود. پس از ختم خطابه روح بخش آن بزرگوار حاضرين مخاطب، بويژه صحابه و خواص گروه
گروه به امام على (ع) تبريك گفتند و حسان بن ثابت شاعر متعهد آن زمان كه درجمع حضور
داشت پس از رخصت و اجازت از محضر مقام رسالت (ص) ابيات زيبا و پر محتوايى را
بمناسبت اين روز مبارك و نصب و جعل امام بعد از پيامبر (ص) سروده و در حضور پيامبر گرامى و امت اسلامى قرائت نمود
كه سبب خشنودى و سرور رسول خدا (ص) گرديد و علماى عامه و خاصه اين ابيات و صحت سند
آن را در كتب خويش ثبت و ضبط كردهاند و جالب توجه آن است كه كلمه «مولى» را حاضرين
و مخاطبين روز غدير به معنى «امام» و «هادى» مىفهميدند نه فقط به معنى «دوست»
چنانكه حسان بن ثابت در شعر خود در آن روز تاريخى هر سه كلمه «مولى» و «امام» و
«هادى» را به يك معنى آورده است و براى تبرك به ذكر آن ابيات مىپردازيم:
يناديهم يوم الغدير نبيهم
بخم و اسمع بالرسول مناديا
يقول فمن مولاكم و وليكم
فقالوا ولم يبدوا هناك التعاميا
الهك مولانا و انت ولينا
و لمتر منا فى الولاية عاصيا
فقال له قم يا على فاننى
رضيتك من بعدى اماماً و هاديا
فمن كنت مولاه فهذا وليه
فكونوا له انصار صدق مواليا
هناك دعا اللهم ول وليه
وكن للذى عادى عليا معاديا
ندا مىدهد آنان را پيغمبرشان روز غدير غم
چه سزاست نداى پيامبر (ص) را شنيدن
مىگويد: كيست مولاى و ولى شما؟
همگى گفتند، و غفلت نورزيدند
كه خداى تو مولاى ما و تو ولى ما هستى
و نميبينى كسى را در ميان ما روگردان از ولايتت
پس بدو گفت: اى على (ع) برخيز كه من
بعد از خود تو را «امام» و «راهنما» پسنديدم
پس هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست
و همگى باشيد ياران صدق و دوستداران او
در آن موقع دعا كرد كه خدايا دوست بدارد دوستدارنده او را
و دشمن باش كسانى را كه دشمنى مىكنند با على (ع)
پيامبر اكرم (ص) پس از اتمام قرائت اين شعر توسط حسان فرمود:
لا تزال يا حسان مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.
از تأييدات روح القدس بهرهمند گردى اى حسان تا آن زمان كه ما را با زبان خود
يارى مىكنى.
مرحوم علامه فقيد عبدالحسين امينى قدس سره در كتاب شريف الغدير
[10] تعداد دوازده نفر از حافظان و راويان از اهل سنت نسبت به اين شعر را نام
برده و تعداد بيست و شش نفر از بزرگان شيعه را كه راوى اين ابيات بودهاند ذكر
فرموده است. ضمناً اين ابيات بعداً بوسيله خودحسان بصورت قصيداى در مدح على (ع)
تكميل نموده است.
براساس مطالب مذكور پيدايش شيعه از زمان حيات پيامبر گرامى و هنگام رشد و توسعه
رسالت آن حضرت بوده و در حقيقت تشيع از متن اسلام «ناب محمد» (ص) سرچشمه گرفته و
هرگز امامت على (ع) از رسالت رسول خدا (ص) انفصال و انفكاك نداشته است. پشتوانه اين
مدعا غير از مطالب ذكر شده قبل، آيات قرآنى بسيارى است كه در شأن و امامت امام على
(ع) نازل گرديده است كه علماى اهل سنت نيز از ذكر بعضى از آنها در كتب تفسير و آثار
روائى خويش ناگزير بودهاند. و روايات و احاديث متواتر ازمقام رفيع نبوت، حضرت محمد
(ص) بحد فراوان وغير قابل انكار از طريق عامه و خاصه نقل گرديده كه در جاى خود
تشريح و تفصيل يافته و هرگز شك و شبههاى براى انسان حق طلب و منصف زايل مىنمايد
براى دستيابى به اين واقعيت و رسيدن به حقيقت كافى است از ميان آثار بسيار زياد و
ارزشمند دانشمندان شيعه فقط به كتب و آثار مستدل مرحوم علامه سيد عبدالحسين شرف
الدين
[11] و دوره كتاب شريف«الغدير» تأليف علامه فقد عبدالحسين امينى
[12] و تأليف مرحوم سلطان الواعظين
[13] مراجعه شود كه در اين آثار به كتب تفسيرى و روائى مهم و معروف اهل سنت نيز
با ذكر سند و منبع استناد گشته است و با رعايت احترام و ادب و بطور منصفانه و
خداپسندانه مسائل امامت امام على (ع) و فرزندانش (ع) مطرح شده است بگونهاى كه در
كتاب المراجعات، ادب و وقار و صداقت مرحوم علامه سيد شرف الدين مخاطب اهل سنت خود
مجذوب و شيفته نموده و آن مخاطب منصف و عزيز هم كمال محبت و اخوت و رعايت احترام را
در مورد علامه نموده و در سطح بسيار خوب و براساس تفاهم كامل گفتگو نموده است كه
مسلماً اينگونه مباحثه و مناظره كردن و حق و حقيقت را تحرى و جستجو نمودن زودتر
انسان را بسر منزل مقصود مىرساند.
چرا اقليت شيعه جداى از مسلمين شمرده شدند؟
واقعه مبارك و الهى روز غدير، وضع امام على (ع) و شيعيان آن حضرت را روشن و
تثبيت نمود. و امامت و جانشينى آن بزرگوار را بر همگان بويژه خواص و صحابه، قطعى و
آشكار كرد. اما متأسفانه هنگام رحلت پيامبر مكرم اسلام (ص)، على رغم آن همه نصوص د
رامامت امام على (ع) در حالى كه هنوز پيكر پاك پيامبر اكرم (ص) به خاك سپرده نشده
بود؛ عدهاى از مسلمين با شتاب هر چه تمامتر در «سقيفه بنى ساعده» در مدينه اجتماع
نموده و به انتخاب و نصب خليفه و جانشين پرداختند و بعداً هم از«اكثريت» مسلمانان
با تأييد انتخاب خود به اخذ بيعت مبادرت نمودند.
در اين موقع امام على (ع) و يارانش همچون سلمان، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود،
عمار ياسر، عباس و زبير و... كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفه بودند پس از دفن
جسد مطهر و مقدس پيغمبر گرامى نسبت به «انتخاب خليفه!» در سقيفه اعتراض كردند و در
اينجا بود كه امام على (ع) و شيعيان آن حضرت بعنوان «اقليت معترض» از اكثريت جدا
بودند. و اكثريت پيروان و ياوران على (ع) را «شيعه على (ع)» شناختند، اگر چه دستگاه
خلافت بمقتضاى سياست مايل به تقسيم مسلمانان به اكثريت غير شيعه و اقليت شيعه نبود.
و خلافت را امرى «اجماعى» مىخواند و «معترض» به خلافت را، «متخلف» از بيعت و جماعت
مىناميد!! و گاهى آنها را «مرتد»
[14] يا نزديك به مرتد معرفى مىكرد!! اگر چه امام على (ع) براساس مصلحت اسلام
و وحدت مسلمين دست به سلاح نبرد و قيام و اقدام نظامى نفرمود. ولى امام (ع) و
شيعيانش از جهت عقيده هرگز تسليم اكثريت نشدند و براى خلافت خليفه انتخابى مشروعيت
قائل نبودند و جانشينى و امامت را بطور «منصوص» و مستند پس از پيامبر اسلام (ص) حق
مسلم امام على (ع) مىدانستند و شيعيان مراجعه علمى و معنوى را فقط به آن حضرت روا
مىدانستند و تعاليم اسلام و معارف قرآن را از آن حضرت مىگرفتند. و در دعوت به راه
خود اصرار مىورزيدند و در عين حال براى حفظ هسته و حوزه اسلام و گسترش قدرت مسلمين
با حكومت مخالفت علنى نمىكردند و حتى افراد شيعه دوش به دوش اكثريت به جهاد عليه
دشمنان اسلام به جبهه مىرفتند. و در امور عموم مسلمانان دخالت مىكردند. و امام
على (ع) در موارد ضرورى اكثريت را به نفع اسلام راهنمائى مىفرمودند
[15] پس ازشهادت امام على (ع) در سال چهل هجرى قمرى معاويه با تطميع سپاهيان
امام حسن (ع) و توسل به زور و زور و تزوير لشكريان آن حضرت را تضعيف نمود و امام
(ع) نيز براى مصالح اسلام و رسوا كردن دشمن مزور، به انعقاد صلح با معاويه مبادرت
فرمود. معاويه در سال چهل هجرى بر خلافت اسلامى استيلا يافت و بلافاصله به عراق آمد
و در سخنرانى به مردم خطاب و اخطار نمود كه:
«من با شما بر سر نماز و روزه نمىجنگيدم، بلكه مىخواستم بر شما حكومت كنم كه
به مقصودم رسيدم!!».
[16]
معاويه اعلام كرد هر كس در مناقب «اهل بيت عليهم السلام» حديثى نقل كند مصونيت
جان و مال و عرض ندارد!!
[17] و دستور داد هر كس در مدح و منقبت ساير صحابه و خلفا حديثى بياورد جايزه
كافى مىگيرد. و در نتيجه اخبار بسيارى در مناقب صحابه و در تضعيف «شيعه» جعل و وضع
گرديد!.
براى كسب اطلاع در مورد جعل حديث و وضع روايت در مناقب صحابه و نظام حاكم در عهد
خلافت امويان و نيز عباسيان و بطور كلى جعليات خلفاى جور، مىتوان به آثار و كتب
علامه مرتضى عسگرى، مانند كتابهاى «سرگذشت حديث» و «عبدالله بن سبا» و يكصد و
پنجاه صحابى دروغين» و نيز به آثار علامه فقيد عبدالحسين امينى مانند «الغدير»
[18] مراجعه نمود.
در اينجا لازم به يادآورى است. با اين همه جعل حديث عليه اهل بيت عليهم السلام و عليه شيعه با تشويق خلفا و بعضى از كسانى كه برادران اهل سنت
آنها را (صحابه پيامبر «ص») مىدانند مانند «معاويه» مع الاسف آقاى دكتر محمد حسين
ذهبى (از برادران اهل سنت) در كتاب معروف التفسير و المفسرون جلد دوم؛ در بحث موقف
شيعه اماميه در تفسير قرآن؛ شيعه را جاعل واضع حديث قلمداد مىكند!! و اهل سنت را
مبرى از اين موارد و مسائل مىشمارد و حتى كسانى از اهل سنت را كه در تفسير خود
ناگزير به ذكر مناقب و مناصب الهى ائمه عليهم السلام شدهاند، زير رگبار تحقير
مىگيرد.
موقف شيعه در تفسير قرآن كريم
شيعه فهم و درك قرآن مجيد را از سه طريق زير ممكن مىداند:
الف: فهم ساده در ظواهر آيات قرآن.
ب: فهم عقلى يا تدبر در عميق آيات.
ج: فهم معنوى يا درك بواطن آيات.
الف: فهم ظواهر آيات قرآن
قرآن مجيد در آيات خود عموم مردم «ناس» را مخاطب قرار مىدهد .مانند امر كردن به
پذيرش اصول اعتقادات چون، توحيد ونبوت و معاد و امر به احكام عملى، مانند: نماز و
روزه و مانند آن و نهى از محرمات اين بيانات لفظى قرآن كريم «ظواهر» دينى ناميده
مىشوند. ظواهر آيات قرآن چون لفظى بوده و به سادهترين زبان القاء شدهاند، در
دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفيت فهم خود از آنها بهره مىگيرد. قرآن
مجيد كه سرچشمه زلال و منبع اصلى تفكر مذهبى در اسلام است به ظواهر الفاظ در برابر شنوندگان خويش «حجيت» و اعتبار داده است .
قرآن كريم خود را «نور»
[19] و روشن كننده همه چيز
[20] معرفى مىكند و نيز در مقام «تحدى» از مردم بويژه منكرين خود مىخواهد در
آيات قرآن انديشه كنند تا نبودن تناقض و اختلاف را كه ويژه تأليفات و تصنيفات بشرى
است، در آن بنگرند. حال اگر قرآن مجيد براى همگان قابل فهم نبود هرگز اينگونه
خطابها مورد نداشت. اما از طرفى چون قرآن بخشى از معارف اسلامى كه احكام و قوانين
شريعت است، بصورت «كليات» بيان فرموده و متذكر جزئيات نشده است ؛ بنابراين تفصيل و
تبيين آن جزئيات متوقف بر سنت رسول الله (ص) و سنت ائمه عليهم السلام «از نظر شيعه»
مىباشد كه پيامبر مكرم اسلام (ص) و امامان معصوم عليهم السلام در حقيقت «قرآن ناظق
و اسلام مجسم» هستند.
مصادر تبيين ظواهر آيات
از نظر شيعه اماميه براى روشن كردن و توضيح جزئيات و تفصيل كليات از ظواهر آيات،
دو مصدر مهم وجود دارد: 1- سنت، 2- عترت .
1- سنت
منظور از سنت در اينجا گفتار و كردار و سكوت و تقرير پيامبر گرامى (ص) است كه در
ارتباط توضيح ظواهر آيات صورت گرفته است و قرآن مجيد، بيان پيامبر الهى را تالى
بيان قرآن قرار مىدهد. آيات ذيل بيانگر اين واقعيت مىباشد كه پيامبر قرآن ناطق است و بيان و تبيين جزئيات بعهده اوست.
1- «هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم
الكتاب و الحكمة».
[21]
2- «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون».
[22]
3- «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة».
[23]
بديهى است اگر گفتار و رفتار و حتى سكوت و امضاء پيامبر اكرم (ص) براى ما مانند
قرآن مجيد «حجت» نبود آيات ذكر شده مفهوم درستى نداشت. پس در بيان ظواهر آيات قرآن،
بيان پيامبر و بطور كلى سنت پيامبر حجت و لازم الاتباع مىباشد.
2- عترت (سنت ائمه عليهم السلام)
براساس روايات قطعى و احاديث متواتر از رسول اكرم صلوات الله عليه، بيان اهل بيت
عليهم السلام نيز مانند بيان آن حضرت «حجت» است و بيان اهل بيت تالى بيان آن حضرت
مىباشد و ائمه اطهار عليهم السلام در اسلام سمت مرجعيت علمى دارند. و در بيان
احكام و معارف قرآن هرگز خطا نمىكنند كه اين بحث در جاى خود (دراصول اعتقادات در
مبحث امامت)، اثبات گرديده است. بخصوص كه پيامبر گرامى (ص) در حديث شريف تقلين
«عترت» را در معيت قرآن و غير قابل افتراق از آن معرفى فرموده است و به زبان ديگر
آن حضرت قرآن مجيد را «ثقل اكبر» و عترت را «ثقل اصغر» ناميدهاند كه به ذكر چند
نمونه از آن احاديث و روايات مىپردازيم:
1- قال رسول الله: انى تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى ولن يفترقا حتى
يردا على الحوض.
[24]
2- قال رسول الله: انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى اهل بيتى و انهما
لن يفترقا.
[25]
3- قال رسول الله: انى تارك فيكم الثقلين الا ان احدهما اكبر من الاخر كتاب الله
حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على
الحوض.
[26]
علامه بزرگ سيد مير حامد حسين هندى، صاحب عبقات الانوار، حديث ثقلين را از قريب
دويست نفر از بزرگان علماء در طول قرن دوم هجرى تا قرن سيزدهم، و از صحابه بيش ازسى
نفر روايت مىكند كه طريق آنها همه متصل و مرفوع به پيغمبر اكرم (ص) مىباشد.
احاديث صحابه
به اعتقاد شيعه احاديث و رواياتى منقول ازصحابه اگر متضمن قول يا فعل پيامبر
اكرم (ص) باشد و مخالف بااحاديث اهل بيت (عترت) نباشد. قابل قبول است. و اگر متضمن
نظر و رأى خود صحابى باشد داراى «حجيت» نيست و حكم صحابه مانند حكم ساير افراد
مسلمان مىباشد و فرد صحابى با يك نفر غيرصحابى از اين نظر تفاوتى ندارند.
صحابى كيست؟
از نظر شيعه اماميه مراد از صحابى، كسى است كه با پيغمبر مكرم اسلام (ص) مصاحبت
زمانى و مكانى داشته و با تعليمات آنحضرت هم آهنگ بوده است. مانند ابوذر وسلمان
و... و صرف صحابى بودن «وثاقت» و مصونيت ايجاد نمىكند، بلكه قابل جرح و تعديل
مىباشد. بنابراين لفظ صحابى دراصطلاح اماميه «مشروط» است و استعمال آن بصورت
«مطلق» صحيح نمىباشد. با اين توضيح كه تفسير صحابيان مىتواند مورد استفاده و
بهرهگيرى مسلمانان قرار گيرد.
روش پيامبر (ص) واهل بيت (ع) در تفسير قرآن
با دقت و تفحص در روايات و احاديث معلوم و روشن مىگردد كه بدون شك روشن تفسير
قرآن به قرآن تنها روشن پيامبر مكرم اسلام (ص) و روش ائمه اطهار عليهم السلام بوده
است علاوه بر اينكه آن بزرگواران مهبط وحى الهى(پيامبر مورد وحى تشريعى و تسديدى و
ائمه مورد وحى تسديدى) بودهاند. مىدانيم بخشى از معارف قرآن كه مسائل اعتقادى و
اخلاقى است اگر چه مضامين آنها براى عموم قابل فهم است ولى در درك معانى درست آنها
بايد روش پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت اطهار (ع) را اتخاذ نمود. يعنى بايد هر آيه
قرآن را با آيات ديگر قرآن تفسير نموده و توضيح داد، نه به رأى و نظر شخصى خود عمل
نمود.
چنانكه امام على (ع) فرمودند:
كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به. و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه
على بعض.
[27]
كتاب خدا (قرآن كريم) است كه بوسيله آن (حق را) مىبينيد و مىگوئيد و مىشنويد.
و بعضى از آن بعض ديگر گويا (پارهاى از آيات آن آيه ديگر را تفسير مىنمايد) و
بعضى از آن بربعض ديگر گواه است. (براى فهم مراد آيهاى به آيات ديگر استشهاد
مىشود).
و پيامبر گرامى (ص) فرمودند:
«بخشى از قرآن بخشى ديگر را تصديق مىكند».
[28]
و نيز سيوطى در تفسير خود حديثى بشرح زير از پيامبر اكرم (ص) نقل نموده است:
قال رسول الله (ص): ان القرآن لم ينزل ليكذب بعضه بعضا ولكن نزل يصدق بعضه
بعضاً...
[29]
مثالى ساده براى «تفسير قرآن به قرآن» مىتوان آيات زير را مورد دقت و مطالعه
قرار داد:
خداى تعالى در قصه قوم لوط در جائى مىفرمايد:
«و امطرنا عليهم مطراً فساد مطر المنذرين».
[30]
بر ايشان باران بد بارانيديم.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«.. و امرنا عليهم حجارة من سجيل».
[31]
بر ايشان سنگ بارانيديم.
و از انضمام آيه دوم به آيه اول روشن مىشود كه مراد از «باران بد»، «سنگهاى
آسمانى» است .
ب: فهم عقلى يا تدبر در عمق قرآن
از سوى ديگر قرآن كريم در آيات بسيارى انسان را بسوى «حجيت عقل» رهبرى مىكند و
مردم را به «تفكر» و «تعقل» و «تدبر» در آيات قرآن دعوت مىفرمايد. و خود نيز در
مورد احقاق حق به استدلال مىپردازد. قرآن كريم با چنين بيانات و پرداختن به
استدلالات اعتبار حجيت عقل واعتبار دليل عقلى و استدلال برهانى را مسلم مىشمارد.
يعنى نمىگويد كه اول حقانيت معارف اسلامى را بپذيريد سپس به استدلال عقلى پرداخته
و معارف را از آنها،استنتاج كنيد. بلكه مىگويد: با استدلال عقلى حقانيت معارف
اسلامى را از آن دريابيد و بپذيريد وايمان را از نتيجه دليل بدست آوريد.
به عبارت ديگر نه اينكه اول ايمان بياوريد و بعد دليل اقامه كنيد. پس «تفكر
فلسفى» نيز راهى است كه حجيت و رسائى آن را قرآن مجيد تصديق مىنمايد.
چنانكه خداوند فرموده است:
«كتاب انزلنا اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولو الالباب».
[32]
ج: فهم معنوى و بواطن قرآن كريم
قرآن كريم از طرفى با بيان روشن دلهاى پاك و تزكيه شده را ظرف و محل فهم حقايق
خود معرفى مىكند و با ذكر و بيان آيه: «... لا يمسه الا المطهرون» اين حقيقت را
آشكار مىسازد. قرآن مجيد دل پاك و روح مزكى را كه با عنوان «قلب سليم، صدر، و
فؤاد» ياد مىكند. آن را ابزار معرفت و محل دريافت حقايق معنوى و روحى مىداند كه
حتى از قلمرو انديشه و عقل بشرى فراتر است و خلاصه يكى از طريق درك حقايق قرآن و دستيابى به بواطن نورانى آن تزكيه نفس و تصفيه باطن است كه با
اخلاص عمل و دورى از معاصى حاصل مىگردد. بندگان صالح و مخلص خداوند كه تمام قواى
خود را متوجه عالم ملكوت نموده و ديده به نور حضرت حق تعالى روشن ساختهاند و با
چشم واقع بين «حقايق اشياء» و «ملكوت» آسمان و زمين را ديدهاند و به مقام والاى
«يقين» رسيداند و شهد وصال به حق را چشيدهاند، قابليت و ظرفيت و شايستگى فهم معنوى
و درك عميق آيات الهى را پيدا كردهاند. و آيات ذيل شاهد مدعاى ما است:
1- «و اعبد ربك حتى يا تيك اليقين».
[33]
پروردگارت را پرستش نما تا «يقين» بر تو فرا رسد.
2- «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض وليكون من الموقنين».
[34]
همچنين ما بر ابراهيم حقيقت و باطن آسمانها و زمين رانشان داديم تا به مقام «اهل
يقين» برسد.
3- «كلا ان كتاب الابرار لفى عليين» .
چنين نيست، همانا كتاب نيكوكاران در عليين است .
«و ما ادريك ما عليون»؟
و تو چگونه بر حقيقت عليين آگاه توانى شد؟
«كتاب مرقوم يشهده المقربون».
[35]
مقربان خداوند سرنوشت ابرار را در مقام قرب مىبينند.
بنابر آيات مذكور فوق و مطالب مزبور، فهم معنوى قرآن كريم با تطهير باطن و تزكيه
نفس و تلطيف روح ميسر مىگردد منتها چون طهارت نفس از ملكه عدالت تا قوه قدسيه عصمت
داراى مراتب عالى و متعالى است فهم بواطن قرآن نيز در اين مسير داراى مراتب است كه
درك پيامبر اكرم (ص) و معصومين (ع) با اهل تقوى متفاوت است .
ظاهر و باطن قرآن كريم
پيامبر مكرم اسلام (ص) فرمود:... فعليكم بالقرآن... ظاهره انيق و باطنه عميق
[36] يعنى: قرآن ظاهرى زيبا و خوش آيند و باطنى ژرف و عميق دارد.
و نيز در اين مورد فرموده:
ان للقرآن ظهراً و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن.
[37]
و در كلمات اهل بيت رسالت (ع) نيز از «باطن قرآن كريم» بسيار نام برده شده است.
[38] ريشه اصلى اينگونه روايات «مثلى» است كه خداوند متعال در قرآن مجيد آن را
بيان فرموده است:
«انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبداً» .
[39]
خداى متعال در اين آيه شريفه افاضات آسمانى را تشبيه فرموده به بارانى كه از
آسمان نازل مىشود و حيات زمين و اهل زمين بسته به آن است. با آمدن باران سيل راه
مىافتد و سيلهاى گوناگون هر كدام به اندازه ظرفيت خود از آن «سيل» برداشته، جريان پيدا مىكنند...
پس بهرهگيرى و استفاضه از منبع عظيم و بىپايان قرآن كريم بستگى به ظرفيت و
قابليت انسان دارد. محمد حسين ذهبى نويسنده متعصب اهل سنت كه در كتاب خود در مورد
شيعه اماميه گزنده قلم زده است، درباره ظاهر و باطن قرآن كريم كه از اعتقادات محكم
و مستند شيعه است مىنويسد:
يقول الامامية الاثنا عشرية: ان القرآن له ظاهر و باطن. و هذه حقيقة نقرهم عليها
ولا نعارضهم فيما بعد ما صح لدينا من الاحاديث التى تقرر هذا المبدء فى التفسير...
[40]
شيعه اماميه مىگويد: قرآن ظاهرى دارد و باطنى، و اين سخن حق است. ما به صحت آن
اقرار مىكنيم و معارضه و برخوردى با اين عقيده نداريم زيرا در نزد ما احاديث در
تفسير هست كه صحت دارد و اين حديث از آنها است.
قرآن مجيد كلام متجلى خداوند متعال است. كه در حقيقت مرتبه عالى و مجرد آن در
نزد خداوند مىباشد «فى ام الكتاب لدينا» و مرتبه تنزيل يافته آن بر انسانها در
دنيا نازل گرديده است و مرتبه نازله آن همان ظاهر قرآن است كه در دسترس همگان قرار
دارد ولى اصل آن كه بطن قرآن است در نزد پروردگار عالميان است كه در اين مورد
فرمود:
«انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون»
[41]
قرآن در كتابى پنهان است و فقط پاكان به آن دسترسى پيدا مىكنند.
قرآن پنهان و مكنون را چه كسانى مىتوانند دريابند؟ پاكان. پاكان كه درك كنندگان
حقيقت و بطون قرآن هستند چه كسانى مىباشند؟ پاسخ اين سئوال را خود قرآن بيان فرموده و مصاديق پاكان كه همان معصومين هستند را ذكر فرموده:
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيراً» .
[42]
خداوند چنين مىخواهد كه رجس و پليدى را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از
هر عيب مصون گرداند.
طبق آيه شريفه فوقالذكر روشن است كه پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت طهارت عليهم
السلام قابليت و ظرفيت فوق بشرى را دارا هستند. زيرا آنها از گناه و اشتباه مصونيت
كامل دارند و معصوم هستند در اينكه اهل البيت همان پنج تن مقدس (محمد «ص» و على و
فاطمه و حسن وحسين عليهم السلام) هستند در جاى خود طبق روايات غير قابل ترديد منقول
از علماى عامه و خاصه، به اثبات رسيده و در اينجانيازى به ذكر آن ادله نيست. در اين
بحث با توجه به دو آيه فوقالذكر بطور وضوح نتيجه مىشود كه قرآن مجيد داراى حقيقتى
است كه باطن آن ناميده شده و فقط معصومين عليهم السلام (پيامبر اكرم «ص» و امامان
معصوم «ع») قابليت و صلاحيت درك و فهم بطون ومفاهيم ژرف آيات نورانى قرآن را دارند.
و آن حضرات (ع) مىتوانند واسطه فيض بين حضرت فياض و بندگان حق طلب و تشنگان
حقيقت بوده باشند اين است كه پيامبر گرامى (ص) فرمود:
نحن معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم.
[43]
ما طايفه پيامبران مأموريك كه با مردم و با هر كس به اندازه فهم و شعورشان صحبت
كنيم.
و نيز از حضرت امام صادق (ع) منقول است كه در اين باره فرمودهاند:
كتاب الله عزوجل على اربعة اشياء: على العبارة و الاشارة و اللطايف و الحقايق
فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقايق للانبياء.
[44]
كتاب خدا (قرآن) بر چهار گونه است: عبارات، اشاره، لطايف و حقايق.
عبارت قرآن براى عامه مردم است. اشاره براى خواص، لطايف براى اولياء و حقايق
براى انبياء.
و نيز منقول است كه ابن عباس گفت: وجوه تفسير قرآن، بر چهار نوع است:
1- تفسيرى كه هيچ كس نسبت به ندانستن آن معذور نيست.
2- تفسيرى كه اعراب (اهل زبان قرآن) به مقتضاى طبيعت و شعور خود آن را درك
مىكنند.
3- تفسيرى كه دانشمندان از آن آگاهى دارند.
4- تفسيرى كه جز خداوند، كس ديگرى از آن اطلاع ندارد.
اما تفسيرى كه هيچ كس نسبت به ندانستن آن معذور نيست، آن مقدار از معارف قرآن
است كه مربوط به شرايع و احكامى است كه به عهده مردم واگذار شده است و نيز آن قسمت
از معارف كه به دلايل اثبات توحيد ارتباط دارد.
اما تفسيرى كه اهل زبان (اعراب) مىفهمند، عبارت از حقيقت معانى لغوى و مناسبات
كلام عرب است .
و اما تفسيرى كه علما و دانشمندان مىدانند، عبارت از تأويل آيات متشابه و آيات
مربوط به احكام است .
و اما تفسيرى كه جز خداوند، ديگر كسان را از آن آگاهى نيست، عبارت از امورى است
چون غيب، قيام قيامت و...
[45]
و نيز در كتب روائى منقول است كه: وقتى جابر از حضرت امام باقر (ع) تفسير آيهاى را سئوال نمود، حضرت بگونهاى پاسخ دادند و مرتبه ديگر جابر همان
آيه را از حضرت پرسيد. امام (ع) بگونه ديگر آن را تفسير فرمودند. جابر عرض كرد
قبلاً اين آيه را طور ديگر تفسير فرموديد.
حضرت در جواب فرمودند: يا جابر:
ان للقرآن بطنا و للبطن بطن و ظهراً و للظهر ظهر...
[46]
و پيامبر گرامى (ص) قرآن را قرين عترت و ثقل اكبر ناميد و فرمود آن ريسمانى است
كه از عالم اعلى و آسمان به عالم اسفل و زمين كشيده شده و آنان كه پيوند و مراتب
متصل اين ريسمان الهى را واقف اند و مىتوانند بيانگر حقايق مكنون و بواطن آن باشند
پيامبر و عترت آن حضرت است كه فرمود:
انى تارك فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله تبارك و تعالى حبل ممدود
من السماء الى الارض، و عترتى...
[47]
و شيعه اماميه در استفاضه از كتاب الهى و آيات نورانى و حقايق و بواطن آن متمسك
به مقام نبوت و رسالت و ذوات مقدس و مطهر اهل بيت عليهم السلام است .
عدم تحريف قرآن از نظر شيعه
متأسفانه عدهاى از نويسندگان و مؤلفين اهل سنت در آثار خود شيعه را قائل به
تحريف قرآن كريم دانستهاند. و اخيراً ايادى ومزدوران فتنهانگيز و تفرقه انداز
استكبار جهانى بويژه فرقه سياسى و ضاله وهابى براى پيشگيرى از صدور انقلاب اسلامى
ايران و شيوع ارزشهاى اسلام ناب محمدى (ص) اين «اتهام» را بصورت مكتوب در كشورهاى اسلامى منتشر ساختهاند! در صورتى كه اگر هر
محقق منصفى با آثار و منابع اصيل شيعه اماميه آشنائى متوسطى داشته باشد اين خلاف و
اتهام ناروا را كه به شيعه نسبت دادهاند نفى خواهد نمود. و در خواهد يافت كه در
نزد شيعيان مصونيت قرآن مجيد از تحريف و نيز «حجيت» اين كتاب الهى قطعى و محرز
مىباشد و علما و دانشمندان شيعه در كتب و آثار خود با ادله محكم و براهين متقن اين
حقيقت را اثبات نموده و با استناد به آيات شريفه و روايات و احاديث مأثوره به رفع
شبهات اجانب و اغيار و رفع اشتباهات احبا و اخيار پرداختهاند.
منظور از تحريف وقوع مسائل زير مىباشد:
1- (تحريف به زياده)، يعنى زياد شدن لفظ يا الفاظى در قرآن كريم .
2- (تحريف به نقيصه)، يعنى كم شدن لفظ يا الفاظى در قرآن كريم .
3- (تحريف به معنى)، يعنى تغيير معنى لفظ يا الفاظى قرآن خلاف مراد الله تعالى .
قبل از ذكر ادله عدم تحريف قرآن مجيد فرازى از سخنان استاد شهيد آيت الله مطهرى
را ذكر مىكنيم. ايشان فرمودند:
«... احدى نمىتواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگرى از قرآن وجود
داشته و يا دارد. هيچ مستشرقى هم در دنيا پيدا نشده كه قرآنشناسى را بخواهد از
اينجا شروع كند كه بگويد، بايد بسراغ نسخههاى قديمى و قديمىترين نسخههاى قرآن
برويم و ببينيم در آنها چه چيزهائى هست و چه چيزهائى نيست. اگر در مورد تورات و
انجيل و اوستا و يا شاهنامه فردوسى و گلستان سعدى و هر كتاب ديگر، اين نياز هست
براى قرآن چنين نيازى نيست».
[48]
دلايلى چند بر اثبات عدم تحريف قرآن كريم
1- قرآن كتاب هدايت:
«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور».
[49]
يعنى: اين قرآن كتابى است كه ما به سوى تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا از
ظلمات بيرون آورى و به نور رسانى .
طبق مفاد آيه شريفه فوق وآيات مانند آن معلوم است كه قرآن مجيد، «كتاب هدايت»
است. و كتابى است كه پيامبر اسلام مأموريت و مسئوليت دارد كه بوسيله آن، مردم را از
ظلمات كفر و جهل به سوى نور راهنمائى كند.
يعنى نجات و هدايت مردم و راهنمائى پيامبر منوط به قرآن كريم است. حال اگر اين
كتاب عظيم با چنين برنامه خطير، مورد تحريف قرار گيرد و اصالت و وثاقت آن مخدوش
گردد، ديگر چگونه مىتواند وسيله هدايت و چراغ راه براى رسيدن انسان به كمال باشد؟
2- قرآن آخرين شريعت:
«ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين» .
[50]
يعنى: محمد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست (پس زن زيد زن فرزندش نبود كه پس
از طلاق او را نتواند گرفت) ليكن او رسول خدا و خاتم انبياء است.
طبق آيه شريفه مذكور مسلم است كه پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر است و شريعت
اسلام آخرين دين الهى است و براى همه زمانها ونسلها مىباشد. و نظام فكرى و معارف اعتقادى و نظام ارزشى و عملى قرآن براى انسان از ظهور اسلام تا
ظهور قيامت است. و معقول نيست كه چنين شريعتى با چنين هدفى مورد تحريف و تغيير قرار
گيرد و ارزش و اصالت و اعتبارش سلب شود. زيرا اگر چنين شود از زبان تحريف و سلب
اعتبار قرآن با توجه به نيامدن شريعت ديگر از جانب خداوند متعال، انسانها بدون
تكليف و مسئوليت و به خود وانهاده خواهند بود و در ارتكاب معاصى وجرائم هيچگونه
مسئوليت و كيفرى نخواهند داشت كه اين مسئله با حكمت و هدايت الهى معارض مىباشد.
3- قرآن معجزه جاويد
الف: «ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداء كم
من دون الله ان كنتم صادقين».
[51]
ب: «لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو
كان بعضهم لبعض ظهيراً».
[52]
قرآن كريم براساس آيات شريفه فوقالذكر «تحدى» مىكند و تمام انس و جن را به
مقابله دعوت مىنمايد. و اين تحدى براى همه زمانها و براى همه انسانها است. چون
اسلام دين جهانى و پايانى، است. پس نبايد هيچ نقص و كاستى و خدشهاى در قرآن راه
يابد والا تحدى آن معنى ندارد.
4- قرآن بطلان ناپذير
«... و انه لكتاب عزيز - لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم
حميد».
[53]
قرآن كريم كتابى است گرانمايه كه، باطل، نه در عصر نزولش ونه در آينده، در آن
راه ندارد. نازل شده از خداى فرزانه ستوده است. از اين آيه شريفه بوضوح استفاده
مىشود كه قرآن مجيد از هر زياده ونقصان و تغيير لفظى محفوظ بوده و خواهد بود.
5- قرآن خالى از اختلاف
«افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً».
[54]
در اين آيه شريفه خداوند بزرگ دير باوران و ناباوران را به تدبر و بررسى و تحقيق
در قرآن دعوت فرموده و عدم اختلاف در آن را دليل حقانيت خود قرار داده است.
بنابراين هيچگونه اختلاف و زياده و نقصانى در قرآن وجود ندارد كه خداوند اين چنين
قاطع صحت و اصالت الهى بودن آن را تأييد فرموده است .
6- نگهدارنده قرآن خداوند است
«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».
[55]
ما قرآن را نازل نموديم و نگهدارنده آن ما هستيم.
علامه طباطبائى قدس سره در شرح و تفسير آيه شريفه مذكور مطالب ارزشمندى را در
تفسير الميزان و ديگر آثار خود بيان فرموداند. كه مجمل آن را مىتوان چنين بيان
نمود: سياق صدر اين آيه، سياق حصر است و ظاهر سياق نامبرده اين است كه حصر در آن ناظر به گفتار مشركين است، كه قرآن را هذيان،
ديوانگى! و رسول خدا (ص) را ديوانه! ناميدهاند و همچنين ناظر به اقتراح و پيشنهادى
است كه كرده، نزول ملائكه را خواسته بودند تا او را تصديق نموده قرآن را بعنوان
كتابى آسمانى و حق بپذيرند. بنابراين معنى آيه (و خدا داناتر است) اين مىشود كه
اين ذكر را تو از ناحيه خودت نياوردهاى تا مردم عليه تو قيام نموده و بخواهند آن
را به زور و قلدرى خود باطل ساخته و و در نگهداريش بزحمت بيفتى و سرانجام هم
نتوانى، و همچنين از ناحيه ملائكه نازل نشده تا در نگهدارى آن محتاج آنان باشى تا
بيايند و آن را تصديق كنند. بلكه ما آن را نازل كردهايم، و تدريجاً نازل كردهايم
و خود نگهدار آن هستيم و به عنايت كامله خود آن را با صفت ذكريتش حفظ مىكنيم.
پس قرآن كريم ذكرى است زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از
زيادتى كه ذكريتش باطل شود و از نقصى كه باز اين اثرش را از دست دهد و از جابجا شدن
آياتش بطورى كه ديگر ذكر و مبين حقايق معارفش نباشد، از همه اينها محفوظ است .
پس آيه شريفه فوقالذكر دلالت بر مصونيت قرآن از تحريف نيز مىكند. چه تحريف
بمعناى دستبرد در آن به «زياد كردن» و چه به «كم كردن» و چه به «جابجا» نمودن باشد.
چون قرآن ذكر خداوند متعال است. همانطورى كه خود پروردگار الى الابد باقى است ذكرش
هم باقى است .
بايد دانست در مورد اثبات عدم تحريف قرآن كريم، اگر هيچ دليل ديگرى وجود نداشته
باشد، همين آيه شريفه به عنوان دليل روشن و بينه متقن، كفايت مىكند. زيرا سلامت و
صحت و مصونيت آن از هرگزند و خدشه، مستقيماً از طرف خداوند توانا تضمنين گرديده است
كه اگر امرى را او اراده كند هيچ مانعى و رادعى در پيش ندارد .
7- حجيت قرآن
اگر قرآن كريم تحريف شده باشد، «حجيت» آن باطل مىگردد. در اين صورت نبوت پيامبر
اسلام (ص) باطل مىشود، و معارف دينى لغو و عبث خواهد شد. و تكليف از امت اسلامى
ساقط مىگردد چون احكام بىاعتبار خواهد شد و خلاصه قرآن مجيد به سرنوشت كتب محرف
اديان قبل دچار و امت مسلمان به سرگردانى و بى تكليفى گرفتار مىشوند!
8- قرآن كنونى واجد (تمام صفات كلام خدا)
دليل مهم ديگر بر عدم تحريف قرآن كريم اين است كه: قرآنى كه امروز در دست ما است
همه آن صفاتى را كه خداى تعالى در قرآن براى «كلام الله» آورده است، واجد است. اگر
آن قرآن واقعى كه بر رسول خدا (ص) نازل شد (قول فصل) و رافع اختلاف در هر چيزى است،
اين نيز هست. اگر آن قرآن «ذكر» و «هادى» و «نور» است، اين نيز هست. اگر آن قرآن
مبين معارف حقيقى وشرايع فطرى است. اين نيز هست. اگر آن معجزه است و كسى نمىتواند
مانندش بياورد، اين نيز هست و هر صفت ديگرى كه آن دارد، اين نيز دارد. در اين صورت
خود قرآن، بر مصونيتش از «تحريف» و بر صحت و حجيت خود گواه و شاهد است.
9- قرآن حلال مشكلات (هنگام بروز فتنهها)
پيامبر مكرم اسلام (ص) فرمود:
فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم، فعليكم بالقرآن... و هو الدليل يدل
على خير سبيل و هو كتاب تفصيل و بيان و تحصيل....
[56]
پس آن هنگام كه فتنهها همچون پارههاى شب ظلمانى بر شما هجوم مىآورند، به قرآن
پناه آوريد. و آن قرآن دليل و راهنمايى است بر بهترين راه، كتاب تفصيل (جدايى بين
حق و باطل) و بيان و تحصيل (سعادت) است .
اين حديث شريف دلالت كامل بر عدم تحريف قرآن كريم و مصونيت آن از هر گزند دارد.
10- قرآن ثقل اكبر
حديث شريف ثقلين كه قرآن كريم (ثقل اكبر) را از عترت (ثقل اصغر) در معيت يكديگر،
و غير قابل افتراق مىداند، دلالت كامل بر عدم تحريف كتاب خدا دارد.
11- قرآن ملاك صحت و سقم روايات
به سفارش پيامبر گرامى (ص) روايت اسلامى با قرآن كريم سنجيده مىشود و اين دليل
عدم تحريف اين كتاب الهى است .
12- تلاش پىگير و بى امان مسلمانان درحفظ و نگهدارى قرآن
براى حفظ و نگهدارى هيچ كتابى به اندازه قرآن مجيد تلاش نشده است. زيرا مسلمين
از همان ابتداى نزول تدريجى قرآن اهتمام در حفظ آن داشتند و اين امر به چند علت
انجام مىشد:
الف: از آنجا كه قرآن كريم در اوج فصاحت و بلاغت بوده از شيوايى خاصى برخوردار
است، مسلمين از خواندن و حفظ كردن آن لذت مىبردند بطورى كه حتى مشركين بطور مخفيانه، نيمه شب مىآمدند و به تلاوت قرآن توسط رسول اكرم (ص)
گوش فرا مىدادند.
ب: قرآن كريم بگونهاى است كه براحتى مىتوان آن را به حافظه سپردكه اين خود از
وجوه اعجاز آن است .
ج: عرب جاهلى سواد نداشتند تا بتوانند از روى لوح و نوشته بخوانند. از همين روى
بهترين راه براى دستيابى به قرآن مجيد، حفظ كردن آن مىدانستند.
د: قرآن مجيد براى مسلمانان از ارزش و اصالت ويژهاى برخوردار بوده و هست زيرا
اساس احكام و سنج اصلى فرهنگ اسلامى است. بنابراين عموم مسلمانان در صدد حفظ كردن
هر چه بيشتر آن بودند. بهترين گواه بر كوشش پيگير مسلمانان براى حفظ كردن قرآن
كريم، واقعه جنگ يمامه است. در اين جنگ كه در سال دوازده هجرى پس از وفات پيامبر
(ص) بين مسلمانان و طرفداران مسيلمه كه مدعى نبوت بود، واقع شد. شمار زيادى از
حافظان قرآن كريم كه تعداد آنها را هفتاد تا هفتصد نفر گفتهاند، شهيد شدند و اين
مسائل صحت و مصونيت قرآن را ثابت مىكند.
علما و مراجع بزرگ شيعه اماميه قائل به عدم تحريف قرآن كريم مىباشند،من جمله:
1- شيخ صدوق (ابن بابويه).
2- شيخ مفيد .
3- سيد مرتضى علم الهدى.
4- شيخ الطايفه طوسى.
5- شيخ طبرسى صاحب مجمع البيان.
6- علامه حلى .
7- شيخ حر عاملى .
8- قاضى نورالله شوشترى .
9- فاضل تونى .
10- محقق بغدادى.
11- كاشف الغطاء.
12- مولا محسن فيض كاشانى .
13- محقق كركى.
14- شيخ زين الدين بياضى.
15- بحرالعلوم (سيد مهدى طباطبائى).
16- علامه فقيد سيد محمد حسين طباطبائى.
17- علامه سيد حسين كوه كمرهاى .
18- مولا صالح مازندرانى .
19- سيد عاملى شامى (سيد محسن عاملى).
20- مولا فتح الله كاشانى.
21- رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران حضرت آية الله العظمى امام روح الله خمينى
قدس سره الشريف.
22- آية الله سيد شهاب الدين نجفى مرعشى (قدس سره الشريف).
23- علامه سيد هبة الدين شهرستانى.
24- علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى.
25- آية الله سيد محمد رضا گلپايگانى مدظله العالى.
26- علامه سيد محمد مهدى شيرازى .
27- شيخ آقا بزرگ تهرانى (شيخ محسن).
28- شيخ الفقهاء عبدالحسين رشتى حائرى.
29- شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به مسجد شاهى.
30- محقق تبريزى - شارح (الرسائل).
31- شيخ محمد جواد بلاغى.
32- سيد ميرزا محمد حسين شهرستانى.
33- حاج ميرزا حسن آشتيانى .
34- شيخ عبدالله مامقانى.
35- علامه حاج ميرزا على ايروانى .
36- حاجى كلباسى (محمد ابراهيم اصفهانى).
37- محقق قمى .
38- حاج شيخ هادى تهرانى.
39- شيخ بهاء.
40- مرحوم آية الله العظمى حاج سيد حسين بروجردى (قده).
پىنوشتها:
[1]. مصاحب: دائرة المعارف فارسى، ذيل كلمه شيعه.
[2]. سوره صافات، آيه 83.
[3]. سوره قصص، آيه 15.
[4]. ابن خلدون: مقدمة العبر، ج 1، ص 376.
[5]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 3.
[6]. شهرستانى: محلل و نحل، ج 1، ص يو.
[7]. علامه طباطبائى: شيعه در اسلام، ص 4.
[8]. جلال الدين سيوطى: الدرالمنثور، ج 1، ص 379، غاية المرام، ص 326.
[9]. سوره بينه، آيه 7.
[10]. سوره بقره، آيه 124.
[11]. علامه امينى: الغدير (ترجمه فارسى)، ج 2، ص 94 و ج 3، ص 56 و سلطان
الواعظين: شبهاى پيشاور، ص 625.
[12]. سيد شرف الدين: المرجعات (ترجمه فارسى آن به نام رهبرى على «ع» جعفر
امامى). الفصول المهمه (ترجمه آن در راه تفاهم، محمد يزدى). النص و الاجتهاد.
[13]. علامه امينى: دوره الغدير 20 جلدى.
[14]. سلطان الواعظين: شبهاى پيشاور (مناظره در بحث امامت).
[15]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 447.
[16]. تاريخ يعقوبى، ص 111 و 126 و 129.
[17]. تاريخ طبرى، ج 4، ص 124؛ ابن اثير، ج 3، ص 203.
[18]. علامه طباطبائى: شيعه در اسلام .
[19]. علامه امينى: الغدير (عربى)، ج 5، و ترجمه فارسى الغدير، ج 10.
[20]. سوره اعراف، آيه 157، «و اتبعوا النور الذى انزل معه = و پيروى كردند از
نورى كه با محمد (ص) نازل گرديده است».
[21]. «ان انزلنا عليك الكتاب» «تبيانا لكل شىء» = ما قرآن را براى بيان هر
چيز به تو نازل كرديم».
[22]. سوره جمعه، آيه 2.
[23]. سوره نحل، آيه 44.
[3]. سوره احزاب، آيه 21.
[24]. قانون تفسير كمالى دزفولى، ص 406 به نقل از عيون اخبار الرضا.
[25]. همان مدرك، به نقل از عيون.
[26]. كمال الدين وجامع الاخبار، نقل از قانون تفسير دزفولى.
[27]. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 133.
[28]. تفسير صافى، ص 8، به نقل از بحار، ج 19، ص 28.
[29]. سيوطى: الدرالمنثور، ج 2، ص 8.
[30]. سوره شعرا، آيه173.
[31]. سوره حجر، آيه 74.
[32]. سوره ص، آيه 29.
[33]. سوره حجر، آيه 99.
[34]. سوره انعام، آيه 75.
[35]. سوره المطففين، آيه 18 - 21.
[36]. تفسير صافى، ص 4؛ قانون تفسير دزفولى، ص 333.
[37]. قانون تفسير، ص 328 ؛ تفسير صافى، ص 15.
[38]. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 28.
[39]. سوره رعد، آيه 17.
[40]. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 28.
[41]. سوره واقعه، آيه 79 - 77.
[42]. سوره احزاب، آيه 33.
[43]. قانون تفسير دزفولى.
[44]. بحار، چاپ بيروت، ج 89 ،ص 13. مراة الانوار، ص 17.
[45]. مجمع البيان، ج 1، ص 6 و 7.
[46]. بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 89، ص 91، 94، 95، 110، 111.
[47]. همان مدرك، ص 107.
[48]. استاد مطهرى(قده): شناخت قرآن، ص 12.
[49]. سوره ابراهيم، آيه 1.
[50]. سوره احزاب، آيه 40.
[51]. سوره بقره،آيه 23.
[52]. سوره بنى اسرائيل، آيه 88.
[53]. سوره فصلت، آيه 42.
[54]. سوره نساء، آيه 82.
[55]. سوره حجر، آيه 9.
[56]. علامه طباطبائى (قده)، تفسير الميزان (عربى)، ج 1، ص 10.