پژوهشى در مورد حروف مقطعه قرآن
«المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ...».
اين سوره، به سان 28 سوره ديگر با حروفى آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها
را «فواتح السور» و يا «حروف مقطعه» مىنامند. و مجموع حروفى كه در آغاز 29 سوره
وارد شدهاند چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، ميم، صاد، راء، كاف، هاء،
ياء، عين، طاء، سين، حاء، قاف و نون. همه اين حروف در اين جمله زير جمع شدهاند:
«صراط على حق نمسكه؛ راه على، حق است. ما به آن چنگ مىزنيم».
مفسران در تفسير اين حروف به بحث و گفتگو پرداخته و اقوال و آراى زيادى(1)
در تفسير اين حروف بيان نمودهاند كه نقل و انتقاد اين اقوال از حوصله بحث بيرون
است.
در ميان اين نظريات، سه نظر نزديك به واقع و حايز اهميت است و پذيرفتن هر كدام
مانع از پذيرش ديگرى نبوده و به اصطلاح «مانعة الجمع» نمىباشند.
1. اين حروف به اسماى حسنى اشاره دارند و برخى افزودهاند علاوه بر اين كه
متضمّن چنين اشارهاىاند سوگند به آنها نيز هستند؛ مثلاً «المر» سوره رعد را چنين
تفسير مىكنند: «الف» به «اللّه» و لام به «لطيف» و ميم به «مجيد» و راء به «رحمان»
اشاره دارد و در عينحال سوگند به آنها نيز هست. بنابر اين معناى آيه مورد بحث ما
چنين مىشود: «به خداى لطيف و مجيد و رحيم سوگند»، اين آيات كتاب است و آنچه از
پروردگار تو نازل شد صحيح است.
از ميان مفسران اين نظر را ابن عباس و سدى و عكرمه برگزيدهاند.(2)
ابنعباس مىگويد: ممكن است كه «الف» به «احديت و اوليت و آخريت و ازليت و ابديت»
خداوند و «لام» به اسم مبارك «لطيف» و «ميم» به اسماى «ملك»، «مجيد» و «منان» اشاره
بوده باشد.
باز مىگويد: «كهيعص» يك نوع ستايشى است از خداوند در مورد خويش و «كاف» به
«كافى» اشاره دارد و «هاء» به «هادى» و «عين» به «عالم» و «صاد» به «صادق».
گاهى گفته مىشود كه اين حروف، خود اسماى الهى هستند نه اشاره به آنها. از امير
مؤمنان نقل شده كه مىفرمود: «يا كهيعص!»،«يا حم عسق!».
و نيز گفته مىشود كه اين حروف اجزا و قطعاتى از اسماى الهىاند كه اگر با هم
تركيب شوند به صورت يكى از اسما درمىآيند؛ مثلاً هر گاه «الر» و «حم» و «نون» را
با هم تركيب كنيم مجموع آنها «الرحمان» مىشود اگر چه اِعمال چنين تركيبى در حروف
ديگر در توان ما نيست.
اين سه نوع تفسير، كه امام رازى آن را نظر دوم و سوم و پنجم قرار داده است قريب
و نزديك به هم هستند و از اين جهت ما همه را تحت نظر اول ذكر كرديم و همچنين چهار
نظر ديگرى كه آنها را امام رازى نظر ششم و هفتم و هشتم و نهم ذكر كرده است هر
چهارنظر(3)،
قريب به هم و در عين حال، همگى نيز قريب به اين سه نظر شمرده مىشوند كه در اينجا
نقل شد.
مؤيد اين نظر اين است كه، شعار نظامى مسلمانان در جنگهاى «بنى قريظه» و «خندق»
و علامت دادن هر مسلمانى به مسلمان ديگر در مواقع لزوم، «حم لاينصرون» بوده است.(4)
مقصود از اين شعار اين بوده كه به خدا سوگند، شما پيروز نمىشويد. در حديث وارد شده
كه، «إذا بيتم فقولوا: حاميم لا ينصرون؛ هر موقع به شما شبيخون زدند بگوييد: حاميم
پيروز نمىشوند». ابن اثير حديث مزبور را چنين معنى كرده است:«اللهم لا ينصرون».(5)
اساس اين نظريات را، كه هر يكى از حروف اشاره به نامها و صفات خدا باشد، مطلبى
تشكيل مىدهد كه در ادبيات عربى به آن «نحت» مىگويند و حقيقت آن، اختصار كلمات و
از هر كلمهاى به نخستين حرف آن اكتفا كردن است و اين مطلبى است كه بعدها در ادبيات
عربى و فارسى كاملاً رواج يافته و از ديرباز به جاى صلى الله عليه وآله، حرف «ص» و
به جاى عليه السلام حرف «ع» و به جاى مقدم و مؤخر حرف «م» و «خ» و به جاى الى آخره،
لفظ «الخ» يا «اه» و به جاى حينئذ «ح» به كار مىرود و اين شيوه در نقل نام كتابها
و شهرها و بخشها زياد به كار مىرود؛ مثلاً محمد بن حسن، كه در قرن سوم هجرى قمرى
مىزيسته به «كشاجم» ملقب بوده و اين لفظ از ابتداى اين كلمات: «كاتب»، «شاعر»،
«اديب»، «جامع» و «منجم» كه مشاغل و مناصب وى بوده، گرفته شده است.
2. اين حروف نمونههايى از حروف تهجى هستند كه در آغاز برخى از سورهها آمدهاند
و هدف از آوردن آنها اين است كه قرآن مجيد از اين حروف تركيب يافته و اين سورهها و
آيات، كه همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان ماندهاند، از اين مواد و عناصر
تشكيل يافته و در حقيقت خميرمايه قرآن همين حروف و مانند آنهاست. اگر فكر مىكنيد
قرآن ساخته و پرداخته فكر محمد(ص) بوده و او با فكر بشرى خود، از اين حروف قرآن را
ساخته است، شما نيز برخيزيد از همين مواد، كه در اختيار همگى است، به كمك يكديگر
سورهاى مانند سورههاى آن بسازيد و حجت و دليل او را ابطال نماييد و اگر با داشتن
چنين امكانات در مقام مبارزه، با شكست روبهرو شديد، اعتراف كنيد قرآن ساخته فكر
بشر نيست، بلكه وحى الهى است كه بر او نازل گرديده است.
اصولاً تفاوت «اعجاز» و «صنعت» در اين است كه پيامبران پيوسته براى وصول به هدف
و مطلوب از وسايل بسيار سادهاى استفاده مىكردند و امر بسيط و سادهاى را براى
وصول به هدف خارقالعاده، پايه قرار مىدادند برخلاف صنعتگران كه از وسايل پيچيده
علمى و دقيق، كه حقيقت آن براى نوع مردم معلوم نيست، براى نيل به هدف استفاده
مىكنند.
وسيله موسى براى اعجاز، همان عصاى خشك و بىروح و ساده بود كه آن را در همه
موارد، حتى بردن گوسفندان خود به كار مىبرد و در مقام اعجاز از همان وسيله استفاده
مىكرد و همگان با ديدگان خود ديده بودند كه چوب خشكى است كه به صورت حيوان
درندهاى در مىآيد؛ در حالى كه جادوگران مصر، از ابزار پيچيده و ريسمانهاى مملو
از جيوه استفاده مىكردند و نوع مردم از حقيقت آنها آگاه نبودند.
پيامبر اكرم(ص) با سادهترين وسيله به سوى آسمانها پرواز كرد، در حالى
فضانوردان شرق و غرب، با «آپولوها» به فضا مىروند و يا گام در ماه مىنهند؛
وسيلهاى كه براى ساختن يك واحد آن، از سىصد هزار مغز انسانى و صدها دستگاههاى
الكترونى كمك گرفته شده و هزاران مهندس و تكنيسين و فيزيكدان و شيمىدان و... در
تركيب قطعات و ساختن اجزاى آن تشريكمساعى كرده و سفينه را با دستگاههاى متعدد
ويژه آن به پرواز درمىآورند.
قرآن نيز كه معجزه جاودان پيامبر خاتم است از اين راه وارد شده و از سادهترين
ابزار (يعنى حروف الفباء) به عالىترين هدف دست يافته است و از سادهترين ابزار، كه
در اختيار همگان قرار داشت و دارد، كتابى عرضه كرد كه كلمات آن موزون است و معانى
بزرگى در بر دارد، جملههاى آن مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه از فصاحت قرار
دارد و معانى بلند و ژرف را در قالب زيباترين الفاظ مىريزد كه تاكنون نظيرى براى
آن ديده نشده است.
هدف از آوردن اين حروف در آغاز 29 سوره اشاره به اين است كه، اى مردم، اساس و
ريشه اين قرآن را همين حروف تشكيل مىدهد و ابزارى كه در اختيار من است در دسترس
شما نيز قرار دارد؛ هرگاه تصور مىكنيد كه اين كتاب فكر من و ساخته انديشه بشر است
برخيزيد از اين ابزار و اسباب، سورهاى به سان يكى از سورههاى قرآن بسازيد.
اين نظر گذشته از اين كه مؤيد قرآنى دارد چنانكه خواهيم گفت مورد تأييد رواياتى
كه از پيشوايان معصوم وارد شده نيز هست: شيخ صدوق از امام حسنعسكرى(ع) نقل مىكند:
قريش و يهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور كردند؛ در حالى كه خدا
مىگويد:«الم ذلك الكتاب» يعنى اى محمّد! اين كتابى كه به تو فروفرستادهام از همان
حروف «الف»، «لام»، «ميم» تركيب و تشكيل يافته است و اين كتاب كه به زبان شما نازل
شده از حروفى تركيب يافته كه با آن سخن مىگوييد هر گاه در اين نسبت راستگو هستيد
برخيزيد و به كمك يكديگر بشتابيد و نظير آن را بياوريد.(6)
پيشواى هشتم(ع) در حديثى كه در مورد قرآن، نه حروف مقطعه سخن مىگويد جملهاى
دارد كه تا حدى مؤيد اين است؛ آنجا كه مىفرمايد:
خداوند بزرگ قرآن را با حروفى نازل كرد كه تمام عرب با آن سخن مىگفته، سپس
فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آيند و نظير اين قرآن را بياورند نخواهند توانست
هر چند يكديگر را پشتيبانى نمايند.(7)
مؤيد اين نظر اين است كه در سورههاى بيست و نه گانه كه با اين حروف آغاز
شدهاند جز در سورههاى مريم، عنكبوت، روم و قلم در همگى، پس از ذكر اين حروف سخن
از قرآن و كتاب به ميان آمده است؛ مثلاً مىفرمايد:
«الم ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فِيهِ؛(8)
اين است كتابى كه در آن شك و ترديدى نيست».
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«الم أللّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَالْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ
الْكِتَابَ...؛(9)
خداوندى كه جز او خدايى نيست. اوست زنده و بىنياز، كتاب را بر تو نازل كرده
است».
همچنين بسيارى از سورههاى ديگر كه اين حروف در آغاز آنها وارد شده است.
اينكه قرآن نيمى از حروف تهجى را در آغاز 29 سوره آورده و نيم ديگر را ترك كرده
است و از انواع حروف، نيمى از آن را آورده و نيم ديگر را نياورده، بدين نكته هم،
اشاره دارد؛ مثلاً از «حروف مهموسه»(10)
نيمى از آن را كه عبارتند از: صاد، كاف، هاء، سين و حاء آورده و نيم ديگر را ترك
گفته است. همچنين نيمى از «حروف مجهوره» را كه عبارتند از: الف، لام، ميم، راء،
عين، طاء، قاف، ياء و نون، آورده و نيم ديگر را نياورده است.
از انواع ديگر حروف نيز، مانند «شديده» و «رخوه» و «مطبقه» و «منفتحه» و
«مستعليه» و «منخفضه»(11)،
نيمى را آورده و نيم ديگر را ترك گفته است. خلاصه در مورد تمام انواع حروف، چنين
كارى را انجام داده است.(12)
بهطور مسلم چنين تبعيضى خالى از نكته نبوده و از اشاره به اين وجه نيز خالى
نيست. شايد علت اينكه از حروف تهجى و انواع حروف نيمى را آورده و نيم ديگر را ترك
گفته است اين باشد كه نيمى از اعجاز قرآن به زيبايى لفظ و نيمى ديگر آن به عظمت
معانى قرآن مربوط است. و از اينكه قرآن در مجموع اين سورهها، نيمى از حروف الفبا
را آورده خواسته است برساند اگر مىانديشيد كه زيبايى ظاهر و اعجاز لفظى آن، مولود
قريحه پيامبر است شما نيز برخيزيد از همين مواد و عناصر چنين كلام زيبا و معجزهاى
بياوريد.(13)
برخى به اين نظريه ايراد و خرده گرفتهاند كه بيانگر عدم تأمل كافى در آن است.
اكنون اين اشكالها را بيان مىكنيم:
الف) موقع نزول قرآن خود عربها متوجه بودند كه حضرت محمد(ص) عبارات عربى را
تلاوت مىكند.
ب) در چند سوره از قرآن تصريح شده است كه خدا اين قرآن را به زبان عربى نازل
كرده است چنانكه در سوره شعراء آيه 192 مىفرمايد: «بلسان عربى مبين؛ به زبان عربى
روشن».
ج) اگر اين نوع حروف به حروف زبان عربى اشاره دارد؛ چرا تمام حروف ذكر نشده و
برخى از حروف، چند بار تكرار شده است؟(14)
پاسخ: هدف از آوردن حروف بيان اين نكته نيست كه اين قرآن به زبان عربى نازلشده
و از حروف عربى تشكيل يافته است، بلكه هدف اين است كه اين قرآن - به هر زبانى
مىخواهد باشد و اصلاً كار به زبان آن ندارد - از همين حروف تشكيل يافته و مواد
نخستين و خمير مايه قرآن، همين حروف است. اگر تصور مىكنيد كه اين قرآن زاييده
انديشه و ساخته فكر من است برخيزيد به كمك يكدگير نظير آن را بياوريد. و اين هدف،
غير از آن است كه بگوييم هدف از آوردن اين حروف، اشاره به عربى بودن آن است.
اينجا پاسخ يك سؤال باقى مىماند و آن اينكه همه عربها مىدانستند ريشه و
اساس قرآن همين حروف هجايى و الفباى عربى است ديگر چه لزومى داشت به اين مطلب اشاره
شود.
پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا جامعه عربى اگر چه توجه داشتند اين قرآن از همين
كلمات تركيب يافته است، ولى از نتيجهاى كه قرآن از اين مقدمه روشن گرفته است
كاملاً غافل بودند؛ زيرا قرآن از اين مقدمه روشن و همگانى چنين نتيجه مىگيرد كه
اين قرآن نمىتواند ساخته فكر بشر باشد، چرا كه در اين صورت، همه بايد بتوانند چنين
كارى انجام دهند.
يكى از نوآورىهاى قرآن در ارشاد و توجه مردم به حقايق، اين است كه از يكرشته
امور فطرى و وجدانى و همگانى، عالىترين نتيجه را مىگيرد؛ مثلاً مىفرمايد:
«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم لَميِّتونَ؛(15)
تو مىميرى و آنان نيز خواهند مرد».
در اينكه چراغ عمر پيامبر و تمام افراد بشر به خاموشى خواهد گراييد، سخنى نيست؛
ولى هدف قرآن از يادآورى اين موضوع اين است كه آنان را توجه دهد براى پس از مرگ
فكرى كنند و به اين عمر محدود، اين قدر اهميت ندهند و به فكر زندگى ديگرى باشند كه
پيوسته و نامحدود است.
دليل اينكه همه حروف را نياورده است از توضيحى كه قبلاً داديم روشن شد؛ زيرا از
اينكه از هر نوعى، نيمى را آورده؛ مثل اين است كه همه حروف را آورده است تو گويى
ذكر همه حروف گاهى به صورت ذكر افراد و آحاد آنهاست و گاهى ذكر نمونهاى از تمام
انواع آنها.
خلاصه، اين نوع سؤالات و پرسشها نمىتواند چنين نظرى را، كه احاديث اسلامى و
تناسب اوايل اين سورهها آن را تأييد مىكنند، غير صحيح جلوه دهد.
3. دكتر رشاد خليفه با زحمات پىگير و صرف دهها هزار دلار، همراه با يك جهان
شوق و علاقه و فكر و ابتكار توانسته است پرده از روى چهره ديگرى از اعجاز قرآن
بردارد و از طريق محاسبات علمى، كه جز با كمك مغز الكترونيكى امكانپذير نبود، ثابت
نمايد، محال است اين كتاب محصول فكر انسان باشد و اگر انسانهاى جهان دور هم گرد
آيند و بخواهند كتابى مثل اين بياورند نخواهند توانست هر چند پشتيبان يكديگر باشند.
كوششهاى پىگير استاد، براى اين بوده است كه ثابت كند ميان حروف مقطعهاى كه در
آغاز 29 سوره است و ديگر حروف اين سورهها، رابطه خاصى وجود دارد و رعايت اين
رابطه، جز براى بشرى كه با جهان غيب ارتباط دارد، امكانپذير نيست.
اكنون متن نظر ايشان، كه خود استاد آنرا در اختيار خبرنگار مجله معروف مصرى،
آخر ساعة (بزرگترين مجله مصور خاورميانه) قرار داده است در اينجا، مىآوريم:(16)
دكتر رشاد مىگويد: مىدانيم قرآن مجيد 114 سوره دارد كه از ميان آنها 86 سوره
در مكه نازل گرديده و 28 سوره در مدينه، و از ميان مجموع سورههاى قرآن، 29 سوره
است كه در آغاز آنها حروف مقطعه آمده است.
جالب اينكه اين حروف مجموعاً درست نصف حروف 28 گانه الفباى عربى را تشكيل
مىدهد و آنها به ترتيب عبارتند از: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه، ى، كه
گاهى آنها را «حروف نورانى» مىنامند.
او مىگويد: سالها بود كه من مىخواستم بدانم معناى اين حروف به ظاهر از هم
بريده در آغاز سورههاى قرآن چيست و هر قدر به تفاسير مفسران بزرگ و آراى مختلفى كه
در اين زمينه داده بودند مراجعه كردم پاسخ صريح و قانعكنندهاى نيافتم؛ به خصوص
اينكه خودشان تصريح داشتند تفاسيرى كه درباره اين حروف شده است از حدود حدس و
تخمين تجاوز نمىكند و شايد از اسرار باشد. از خداوند يارى جستم و به مطالعه پىگير
و مداومى دست زدم: گاهى فكر مىكردم شايد اين حروف با اسماى حسناى خداوند ارتباط
دارد ولى مطالعات من نشان داد چنين نيست.
زمانى فكر مىكردم شايد ميان اين حروف و نامهاى انبيا و پيامبران رابطهاى هست؛
ولى مطالعات من آنرا نفى كرد.
ناگهان به اين فكر افتادم كه شايد ميان اين حروف و حروف هر سورهاى كه آنها در
آغازش قرار گرفتهاند رابطهاى وجود داشته باشد.
اما بررسى تمام حروف 14 گانه نورانى در 114 سوره قرآن و تعيين نسبت هر يك از
آنها و محاسبات فراوان ديگرى كه مىبايست در اين زمينه بشود چيزى نبود كه بدون
استخدام مغزهاى الكترونيكى امكانپذير باشد. لذا قبلاً تمام حروف مزبور را در 114
سوره قرآن بهطور جداگانه و همچنين مجموع حروف سوره را دقيقاً تعيين كرده و با
شماره هر سوره به مغز الكترونيكى، براى انجام محاسبات پيچيده بعدى سپردم و به
اصطلاح مغز را تغذيه كردم. اين كار و مقدمات ديگر، در مدت دو سال عملى شد.
آنگاه مغز الكترونيكى را يك سال تمام براى انجام محاسباتى كه به آن اشاره شد به
كار گرفتم. نتيجه اين محاسبات و آن همه زحمات، بسيار درخشان و عالى بود و براى
نخستين بار در تاريخ اسلام پرده از حقايق شگفت انگيزى برداشته شد كه اعجاز قرآن را
علاوه بر جنبههاى ديگر، از نظر رياضى و نسبت حروف قرآن، كاملا روشن مىساخت.
نتيجه اعجابانگيز محاسبات
سپس دكتر رشاد ضمن توضيحاتى نتايج كار خود را چنين شرح مىدهد:
مغز الكترونيكى با محاسبات خود براى ما روشن ساخت كه ميزان هر يك از حروف 14
گانه در هر سوره از 114 سوره قرآن، به نسبت مجموع حروف آن سوره، چند درصد است؛
مثلاً پس از محاسبه در مىيابيم كه نسبت حرف قاف كه يكى از حروف نورانى قرآن است در
سوره «فلق» بزرگترين رقم را دارد (6/700 درصد) و در درجه اول، در ميان سورههاى
قرآن است (البته به استثناى سورهق).
بعد از آن، سوره «قيامت» قرار دارد كه تعداد قافهاى آن نسبت به حروف سوره مزبور
(3/907 درصد) مىباشد. و پس از آن سوره والشمس است (3/906 درصد).
همانطور كه ملاحظه مىكنيم تفاوت سوره «قيامت» و «والشمس» فقط 0/001 درصد است و
به همين ترتيب اين نسبت را در تمام 114 سوره قرآن به دست مىآوريم نه تنها درباره
اين يك حرف بلكه درباره تمام حروف چهاردهگانه نورانى. و به اين ترتيب، حروف هر يك
از سورهها با مجموع حروف روشن مىشود.
اكنون به نتايج عجيب و حيرت آورى كه از اين محاسبات به دست آمده توجه فرماييد:
1. نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سورههاى قرآن بدون استثنا بيشتر است؛ يعنى
آياتى كه در طى 23 سال دوران نزول قرآن در 113 سوره ديگر قرآن آمده آن چنان هست كه
حرف قاف در آنها كمتر به كار رفته است و اين راستى حيرت آور است كه انسانى بتواند
مراقب تعداد هر يك از حروف سخنان خود در طول 23 سال باشد و در عين حال، آزادانه
مطالب خود را بدون كمترين تكلفى بيان كند.
مسلماً چنين كارى از عهده يك انسان بيرون است حتى محاسبه آن براى بزرگترين
رياضىدانها جز به كمك مغزهاى الكترونيكى ممكن نيست.
اينها همه نشان مىدهد كه نه تنها سورهها و آيات قرآن، بلكه حروف قرآن نيز روى
حساب و نظام خاصى است كه فقط خداوند، قادر بر حفظ آن است.
2. همچنين محاسبات نشان مىدهد كه حرف «ص» در سوره ص نيز همين حال را دارد؛
يعنى مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است.
حروف «ن» در سوره ن و القلم بزرگترين رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. تنها
استثنايى كه در اين زمينه وجود دارد سوره حجر است كه تعداد نسبى حرف «ن» در آن
بيشتر از سوره ن و القلم است. اما جالب اين است كه سوره حجر يكى از سورههايى است
كه آغاز آن «الر» مىباشد و بعداً خواهيم ديد اين سورهها كه آغاز آنها «الر» است
بايد همگى در حكم يك سوره محسوب گردد و اگر چنين كنيم نتيجه مطلوب به دست خواهد
آمد؛ يعنى نسبت تعداد «ن» در مجموع آنها از سوره ن و القلم كمتر خواهد شد.
3. چهار حرف «آلمص» را در آغاز سوره اعراف در نظر بگيريد، اگر الفها و ميمها و
صادهايى كه در اين سوره وجود دارد با هم جمع كنيم و نسبت آن را با حروف اين سوره
بسنجيم خواهيم ديد كه تعداد مجموع آن، از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است.
همچنين چهار حرف «المر» در آغاز سوره رعد همين حال را دارد و نيز پنج حرف
«كهيعص» در آغاز سوره مريم اگر روى هم حساب شوند، با مجموع اين پنج حرف بر هر سوره
ديگر قرآن فزونى دارند.
در اينجا به چهره تازه و پيچيدهترى برخورد مىكنيم كه نه تنها يك حرف جداگانه
در اين كتاب آسمانى روى حساب و نظم خاص آورده شده، بلكه حروف متعدد آن نيز چنين وضع
حيرت آورى دارند.
4. تاكنون بحث درباره حروفى بود كه تنها در آغاز يك سوره قرآن قرار داشت اما
حروفى كه در آغاز چند سوره قرار دارد، مانند «الر» و «الم» شكل ديگرى به خود
مىگيرد و آن اين كه بر طبق محاسبات مغز الكترونيكى مجموع اين سه حرف، مثلا (ا - ل
- م) اگر در مجموع سورههايى كه با «الم» آغاز مىگردد حساب شود و نسبت آن با مجموع
حروف اين سورهها به دست آيد از ميزان آن در هر يك از سورههاى ديگر قرآن بيشتر
است.
در اينجا باز مسأله، صورت جالبترى به خود گرفته و آن اين كه نه تنها حروف هر
سوره قرآن تحت ضابطه و حساب معينى است، بلكه مجموع حروف سورههاى مشابه نيز ضابطه و
نظام واحدى دارند. ضمناً علت اين موضوع نيز روشن مىشود كه از چه لحاظ، چند سوره
مختلف قرآن با «الم» يا با «الر» آغاز شده و اين موضعى تصادفى و بىدليل نيست.
دكتر رشاد محاسبات پيچيدهترى روى سورههاى مشتمل بر «حم» انجام داده است كه
براى اختصار از آن صرف نظر مىكنيم.
استاد مزبور در ضمن اين مطالعات به نكات جالب و شگفت آور ديگرى دست يافته كه به
ضميمه نكات تازهاى كه ما استنتاج كردهايم در اينجا مىآوريم:
1. حفظ رسم الخط اصلى قرآن
او مىگويد تمام محاسبات فوق در صورتى صحيح خواهد بود كه به رسمالخط اصلى و
قديمى قرآن دست نزنيم؛ مثلاً اسحق و زكوة و صلوة را به همين صورت بنويسيم نه به
صورت اسحاق و زكاة و صلاة؛ چون در غير اين صورت محاسبات ما به هم خواهد ريخت و به
همين دليل بر مسلمانان لازم است رسم الخط قديمى و اصلى قرآن را، كه حافظ اين نكته
اعجاز است، حفظ كنند.
2. دليل ديگرى بر عدم تحريف قرآن
از تحقيقات استاد مزبور مىتوانيم اين نتيجه را نيز بگيريم كه در قرآن مجيد حتى
يك كلمه و يك حرف كم و زياد نشده است و گرنه به يقين محاسبات كنونى روى قرآن فعلى،
صحيح از آب در نمىآمد و كلمات و حروف حساب شده، نظام كنونى حروف قرآن را به كلى به
هم مىريخت.پس اين خود نشانه ديگرى بر عدم كوچكترين تحريف در قرآن مجيد است.
3. تفاوتهايى در حدود 0/0001
دكتر رشاد مىگويد: ضمن بررسى علميات محاسباتى كه با مغز الكترونيكى روى سوره
«مريم» و «زمر» به جا مىآوردم ديدم كه نسبت (درصد) مجموع حروف (ك - ه' - ى - ع -
ص) در هر دو سوره مساوى است با اين كه بايد در سوره مريم بيش از هر سوره ديگر باشد؛
زيرا اين حروف مقطعه فقط در آغاز سوره مريم قرار دارد.
اما هنگامى كه محاسبات مربوط به نسبتگيرى حروف دو سوره را از رقم سوم اعشار
بالاتر بردم روشن شد كه نسبت مجموع اين حروف در سوره مريم يكده هزارم (0/0001) بيش
از سوره «زمر» است. اين تفاوتهاى جزئى راستى عجيب و حيرت آور است.
4. اشارات پرمعنا
در بسيارى از سورههاى قرآن كه حروف مقطعه در آغاز آنها هست پس از ذكر اين حروف،
بلافاصله به حقانيت و عظمت قرآن اشاره شده و با جملههايى مانند: «الم ذلِكَ
الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»(17)
و «الم اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ
بِالْحَقِّ...»(18)
حروف مزبور بدرقه شده است و اين خود اشاره لطيفى است به اين كه حروف مزبور رابطه
مرموزى با اعجاز قرآن و اهميت و حقانيت آن دارد.
نتيجه بحث (دقت كنيد): آيا شما حساب كلمات و حروفى را كه در يك روز با آن سخن
مىگوييد داريد؟
اگر فرضاً چنين باشد تعداد كلمات و حروف سخنان يك سال خود را مىتوانيد به خاطر
بسپاريد؟
فرضاً چنين باشد آيا هرگز امكان دارد نسبت اين حروف با يكديگر در روز و ماه و
سال در عبارات شما، مدّ نظرتان باشد؟
مسلماً چنين چيزى محال است؛ زيرا با وسايل عادى طى قرنها نيز نمىتوانيد اين
محاسبات را انجام دهيد.
آيا اگر مشاهده كرديم انسانى در مدت 23 سال، با آن همه گرفتارى سخنانى آورد كه
نه تنها مضامين آنها حساب شده و از نظر لفظ و معنا و محتوا در عالىترين صورت ممكن
بود، بلكه از نظر نسبت رياضى و عددى حروف، چنان دقيق حساب شده بود كه نسبت هر يك از
حروف الفبا در هر يك از سخنان او، يك نسبت دقيق رياضى دارد، نمىفهميم كه كلام او
از علم بىپايان پروردگار سرچشمه گرفته است؟
كوتاه سخن اين كه، قطع نظر از جنبههاى مختلف اعجاز قرآن از حيث محتويات و
تعبيرات، طرز تقسيم بندى حروف آن و تعداد هر يك و پخش آنها در سورههاى مختلف قرآن
نيز، كه بر طبق نظام بسيار دقيقى صورت گرفته است، خارق العاده و بيرون از قدرت بشر
است و اين همان چيزى است كه نام اعجاز قرآن از جنبه رياضى به آن داده شدهاست.
انتقادهاى ناروا
يكى از كارهاى ناشايست براى نويسنده باهدف اين است كه در انتقاد از نظريهاى
علمى به مصدر اصلى آن مراجعه نكند و به جاى اين كه مطالب را از مصدر دست اول بگيرد
به ترجمههاى اين و آن اكتفا ورزد؛ آن هم ترجمه افرادى كه مايه علمى درست ندارند و
جز تهيه كردن خبر براى روزنامهاى كه هر روز بايد در صفحات زيادى منتشر گردد، هدف
ديگرى را تعقيب نمىكنند.
نظريه دكتر رشاد، كه از طريق روزنامهها در اختيار افراد قرار گرفت دچار همين
گرفتارى گرديد. چه انتقادهاى غير اساسى از اين نظريه شد كه همگى حاكى از آن بود كه
منتقدان از حقيقت نظريه وى آگاه نبوده و تكيه گاه آنها تيترهاى روزنامه و مطالعه
چند ستون از ترجمه غير اصيل آن بوده است.
يكى از خردهگيران، كه انتقادهاى وى در روزنامه اطلاعات پس از انتشار نظريه دكتر
رشاد نيز چاپ گرديد، نظريه دكتر رشاد را چنين خلاصه كرده است: دكتر رشاد خليفه،
شيمى دان مصرى به يارى مغز الكترونيك در مدت سه سال به اين نتيجه رسيده است كه حروف
واقع در آغاز سورهها دال بر كثرت استعمال آن حروف در همان سورههاست؛ به تعبير
روشنتر مثلا «الم» در آغاز سوره بقره نشان مىدهد، سه حرف الف و لام و ميم، بيشتر
از همه حروف ديگر الفباى عربى در همان سوره به كار رفته است.(19)
يك چنين تقرير در بيان نظريه دكتر رشاد خليفه حاكى از آن است كه نويسنده به منبع
اصلى مطلب مراجعه نكرده و يا دسترسى نداشته و به ترجمههاى غير صحيح اكتفا ورزيده
است؛ زيرا هر گز دكتر رشاد يك چنين مطلب بىاساسى را ادعا نكرده است؛ چون بنابراين
تقرير بايد حرف «ص» در سوره ص بيش از حروف ديگر باشد در صورتى كه يك نظر اجمالى و
محاسبه كوتاه درباره حروف اين سوره، خلاف آن را نشان مىدهد.
همچنين او هرگز نمىخواهد بگويد تعداد حرف «ق» در سوره ق بيش از حروف ديگر است؛
زيرا هرگز تعداد «ق» در اين سوره بيش از «ق»هاى سوره بقره نيست، بلكه مقصود وى در
تمام موارد، يك تفوق نسبى است و اينكه نسبت حروف «ص» و يا «ق» در اين سوره به حروف
ديگر در حدى است كه اين نسبت به اين پايه در هيچ يك از سورهها وجود ندارد؛ يعنى
تعداد «ق» در سوره بقره ممكن است بيش از تعداد آن در سوره «ق» باشد؛ ولى آن نسبتى
را كه اين حرف در سوره ق نسبت به حروف ديگر دارد در سوره بقره موجود نيست(20).
اشكالات ديگر نويسنده
نويسنده مقاله كه به مناسبت يادنامه پدر خود پژوهشى در باره «فواتح سور» انجام
داده است اشكالات ديگرى بر نظريه دكتر رشاد دارد كه از نظر خوانندگان گرامى
مىگذرانيم:
1. تحقيق دانشمند مصرى صرفاً لفظى است و حسن تعبير، اگر چه پايه اصلى بلاغت و
شيوايى است اما لفظ وسيله است نه هدف؛ هدف معنا و مفهوم است. نقش و وظيفه لفظ تا
آنجاست كه شنونده يا خواننده را به معنا راهبر شود؛ چون اين امر انجام گرفته شد
وظيفه آن انجام يافته است. متأسفانه مسلمانان به اين نكته مذكور توجه ننمودهاند كه
كوششى كه در آداب تجويد و قرائت قرآن شده صد يك آن در فهم معانى آيات قرآن به عمل
نيامده است و از آثار اين قصور است كه مشاهده مىشود اغلب به شمردن حروف و كلمات
قرآن پرداختهاند. اين تحقيق جديد دكتر رشاد نيز از همين مقوله است. اگر اين
دانشمند بر اعجازى دست يافته است صرفاً اعجازى لفظى و صورى است و به معنا و مفهوم
ارتباطى ندارد(21).
جاى گفتگو نيست كه اعجاز قرآن منحصر به جنبههاى لفظى و شيوايى ظاهرى و زيبايى
الفاظ آن نيست، بلكه اين مطلب يك بخش از اعجاز قرآن را تشكيل مىدهد و قرآن از جهات
گوناگونى مىتواند امرى خارق العاده باشد(22).
ولى جاى سخن اين جاست كه اگر مردى با زحمات توانفرسايى در مورد الفاظ و حروف
قرآن تحقيق شايستهاى انجام داد و از اين راه بر تعداد جهات اعجاز قرآن افزود،
نبايد آن را به بهانه اين كه مربوط به الفاظ و صورت قرآن است و به معنا و مفهوم
ارتباطى ندارد، ناديده بگيريم؛ زيرا همانطور كه گفته شد يكى از جهات اعجاز قرآن
مسأله زيبايى الفاظ و رسايى تعبير و جاذبه و كشش الفاظ و جملهها و آيات آن است و
اگر محققى در اين قسمت كار كرد نبايد كار او را به دليل اين كه مربوط به اين بخش از
اعجاز قرآن است، نقد كنيم.
اگر اين انتقاد صحيح باشد بايد كليه بحثهايى كه دانشمندان بزرگ فن فصاحت و
بلاغت، پيرامون الفاظ و تعبيرات و جنبههاى ادبى و لفظى قرآن انجام دادهاند، كم
ارزش شمرده شود و كتابهاى دلائل الاعجاز شيخ عبدالقاهر جرجانى و اعجاز القرآن
باقلانى و رافعى(23)
و دهها كتابى كه در اين زمينه نوشته شده است كمارزش قلمداد گردند.
گذشته از اين، هرگاه دكتر رشاد و امثال او جهات اعجاز قرآن را منحصر به جنبه
لفظى و صورى و آمارگيرى مىنمود جا داشت كه چنين انتقادى از شيوه كار و نتيجه
انحصارى وى انجام بگيرد، ولى اگر هدف خدمت به يك گوشه از جهات اعجاز قرآن باشد نه
تنها، جاى ملامت و انتقاد نيست، بلكه جاى تشكر و سپاسگزارى است.(24)
2. آيا قرآن مجيد پيش از اختراع مغز الكترونيكى معجزه بوده است يا نه؟ هنگامى كه
قرآن با نداى «يا ايها الناس» مردم را مخاطب قرار داد مردم دنيا در چه حدى در فرهنگ
و تمدن بودهاند؟ قدر مسلم اين است كه درك آنان در باب معجزه بودن قرآن بر مبناى
روش آمارى نبوده كه دانشمندى پس از گذشت قرنها به يارى مغز الكترونيك و سه سال رنج
مطالعه و تحقيق و آزمايش به آن پى برده است.(25)
پاسخ اين اعتراض نيز روشن است. قرآن كتاب بشرى نيست كه محتويات و معانى محدودى
داشته باشد و تمام مفاهيم و معانى آن براى همه مردم در روز نخست روشن باشد و مردم
قرون و اعصار بعدى جز آنچه را ياران رسول خدا مىفهميدند چيز ديگرى نفهمند.
يك چنين نظرى درباره قرآن، نوعى اهانت و جسارت غير قابل عفو به ساحت قرآن است.
مفاهيم و حقايق فلسفى و علمى و تقنين و تشريع قرآن و همچنين مطالبى كه در مورد
اسرار خلقت و جهان آفرينش و ديگر معارف بيان كرده است، محدود به فهم مردم و فرهنگ و
تمدن آن روز نيست و اگر از قرآن از طريق صحيح و معقول مطلبى را فهميديم كه عقل و
خرد و تمدن و فرهنگ مردم آن روز قدرت درك آن را نداشت نبايد آن را به جرم اين كه
مطلب از افق فرهنگ عصر نزول قرآن بالاتر و برتر است، ناديده بگيريم و بر ديده دل
مهر بزنيم.
نه تنها چنين نيست بلكه روش مسلمانان و تجربه و آزمايش بر خلاف آن گواهى مىدهد،
چه بسا حقايقى در قرون بعدى از قرآن به دست آمده كه بر مردم آن زمان كاملا مخفى و
پنهان بوده است و گواه «نهايت ناپذيرى قرآن» اين است كه با اينكه صدها متخصص روى
كشف معانى و درك مفاهيم عالى قرآن كار كردهاند؛ با اين وجود هنوز اسرار و
گنجينههاى گرانبهايى دارد كه پنجه فكر بشر به آنها دست نيافته است و هر چه درباره
تعاليم عالى و قوانين استوار و معارف بلند، و قوانين اخلاقى و اجتماعى و معجزات
علمى آن، غور و دقت بيشترى به عمل آيد، حقايقى مكشوف مىگردد كه متخصصان پيشين قرآن
بر آن دست نيافته بودند. تو گويى قرآن، اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانهاىست كه با هيچ
قدرت نمىتوان به ژرفاى آن رسيد و با هيچ نيرو نمىتوان بال انديشه بشر را در
كرانههاى آن به پرواز درآورد.
تو گويى قرآن نسخه دوم جهان طبيعت است كه هر چه بينشها وسيعتر و ديدهها
عميقتر گردد و هر چه درباره آن تحقيقات و مطالعات زيادترى انجام گيرد، رموز و
اسرار آن تجلى بيشترى نموده حقايق نوى از آن كشف مىشود.
البته از كتابى كه از جانب خداى نامتناهى براى هدايت بشر فرستاده شده است جز اين
انتظار نمىرود. كتاب او بايد به سان خود او نامتناهى بوده و در نماياندن انتساب
خود به مبدأ جهان و عالم وحى، به دليل و برهانى نيازمند نگردد و مانند آفتاب، كه
دليل و راهنماى خود است و حقيقت و واقعيت خود را نشان دهد.
پيامبر عالىقدر اسلام به اين حقيقت (خصيصه نهايت ناپذيرى قرآن) در سخنان تاريخى
خود - كه درباره اهميت و عظمت قرآن ايراد فرموده - چنين تصريح نموده است:
«ظاهره أنيق و باطنه عميق... لايحصى عجائبه و لاتبلى غرائبه؛(26)
قرآن ظاهرى زيبا و باطنى عميق دارد. شگفتىهاى آن پايانناپذير است و تازههاى
آن كهنه نمىشود».
تربيت يافته ممتاز اين مكتب الهى، اميرمؤمنان على(ع) در يكى از خطبههاى خود، از
قرآن چنين ياد كرده است:
«سراجاً لاتخبو توقده، و بحرا لايدرك قعره؛(27)
قرآن مشعل فروزانى است كه فروغ و تابش آن، به خاموشى نمىگرايد و درياى عميقى
است كه فكر بشر به ژرفاى آن نمىرسد».
اين حقيقت براى بشر امروز كه با ديد وسيع و معلومات سرشار و جهانبينى عظيمى به
قرآن مىنگرد به روشنى تجلى كرده و روز به روز ايمان و عقيده او به نهايت ناپذيرى
قرآن زيادتر و افزونتر مىشود. مفسران عالىقدر كه با امكانات و تجهيزات علمى كافى
قرآن را مطالعه كرده و بررسى مىنمايند هر روز حقايق تازه و شگفتانگيزترى از آن به
دست مىآورند.
شايد يكى از علل اين خصيصه (نهايتناپذيرى) علاوه بر آنچه گفته شد اين است كه،
قرآن معجزه جاويدانى براى آيين ابدى و هميشگى است و كتابى كه داراى چنين موقعيتى
است بايد آنچنان عميق و نامتناهى باشد كه در تمام اعصار، دانشمندان جهان به فراخور
دانش و اطلاعات خود از آن بهرهمند شوند و بهرهرسانى و نورافشانى آن به قشرى و
جمعيتى و يا دوره و زمانى، مخصوص نباشد.
مردى از امام صادق(ع) پرسيد: چرا همواره قرآن تازه است و خواندن و مطالعه آن، نه
تنها از طراوت آن نمىكاهد، بلكه بر تازگىهاى آن مىافزايد؟
امام صادق(ع) فرمود: نكته آن اين است كه، خداوند قرآن را براى عصر محدود و اشخاص
معينى نفرستاده است از اين جهت آن در هر عصرى و نزد هر گروهى تازه و طراوت آن تا
روز قيامت باقى است.(28)
امام با جمله خود: «قرآن تا روز قيامت طراوت و تازگى خود را حفظ خواهد كرد» به
نهايت ناپذيرى آن از نظر زيبايى ظاهر و عمق معنا اشاره مىنمايد. ازاينرو بايد در
هر عصرى در انتظار كشف تازهاى از حقايق عالى قرآن بود.
پىنوشتها:
1. خطيب رازى در مفاتيح الغيب (ج 1، ص 160 - 162) 21 نظر، و شيخ طوسى در تبيان
(ج 1، ص51-47) متجاوز از ده قول ذكر نمودهاند.
2. تفسير طبرى، ج 1، ص 66.
3. خلاصه چهار نظر اين است كه اين حروف، به صفات ذات، صفات فعل، يا به فرشته و
پيامبر اشاره دارند.
4. واقدى، مغازى، ج 1، ص 8؛ سيره ابن هشام، ج 2، ص 226.
5. تاريخ القرآن، ص 73.
6. تفسير برهان، ج 1، ص 34.
7. «انَّ اللهَ تبارك و تعالى اُنزل هذا القرآن بهذه الحروف التى يتداولها جميع
العرب ثم قال:"لئنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلى أَنْ يأتُوا بِمِثلِ هذا
الْقُرْآنِ لا يَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً»" -
توحيد صدوق، ص162.
8. بقره(2) آيه 1 و 2.
9. آل عمران(3) آيات 1 - 3.
10. حروفى كه اعتماد هر يكى به مخرج خود ضعيف است و هنگام تلفظ، صدا به نرمى و
آهسته بيرون مىآيد و نفس در جريان بوده و قطع نمىگردد «مهموسه» مىنامند؛ مانند
كاف، خاء، حاء، ثاء، شين، سين، صاد، و غير آنها را «مجهوره» مىنامند.
11. درباره توضيح صفات حروف ر.ك: فقيد علم و ادب، مرحوم مدرس تبريزى،
نثراللئالى، ص39-33.
12. تفسير كشاف، ج 1، ص 78 - 79. در اين كتاب بهطور مشروح اين مطلب بيان شده
است.
13. علامه شهرستانى، المعجزة الخالده، ص 122.
14. تفسير آيات مشكله قرآن، ص 11.
15. زمر(39) آيه 30.
16. شماره 1996 (20 ذوالحجه 1392، 24 يناير 1973). متن عربى آن را دانشمند محقق،
جناب آقاى مكارم به فارسى ترجمه كرده و در مجله مكتب اسلام (شماره چهارم، سال
چهاردهم) درج شده است. با تشكر از زحمات ارزنده ايشان، براى رعايت امانت و احتياط
بيشتر ترجمه ياد شده را به طور اجمال با متن عربى آن يك بار تطبيق نموده، علاوه بر
اين، خود متن عربى آن را چند بار به دقت خواندم.
17. بقره (2) آيه 1 و 2.
18. آل عمران (3) آيات 1 -3.
19. يادنامه استاد، مقاله دكتر جعفر شعار، ص 5.
20. براى توضيح بيشتر به متن عبارت عربى دكتر رشاد توجه كنيد:
«إنّ حرف القاف مثلاً يظهر متفوقا حسابيا فى سورة القاف؛ أى إن نسبته فى هذه
السورة إلى بقية الحروف الأبجدية الأخرى أعلى منها عن نسبته فى جميع سور القرآن
الكريم الأخرى.
و قد شاء اللَّه أن تكون هذه السورة التى تحمل رقم 50 فى المصحف الشريف هى التى
تحتوى على أعلى نسبة لحرف القاف بين مختلف سور القرآن الكريم و شاءت أرادته أيضاً
أن تبدأ هذه السورة بحرف القاف كفاتحة للسورة و أن يطلق عليها اسم سورة القاف...».
21. يادنامه استاد، ص 5 - 7.
22. ر.ك: آلاء الرحمان (مقدمه)؛ الوحى المحمدى؛ مرزهاى اعجاز؛ قرآن و آخرين
پيامبر.
23. ر. ك: آية الله جعفر سبحانى، مرزهاى اعجاز (مقدمه).
24. اين كه مىگويد نقش الفاظ تا آن جايى است كه معنا را برساند و هر موقع اين
كار انجام گرفت وظيفه آن به پايان رسيده است درباره آن الفاظ و جملههايى است كه
نقشى جز افاده معنا ندارند و اما آن رشته الفاظ و جملههايى كه علاوه بر رسانيدن
معنا، خود جمله و الفاظ، جنبه اعجاز دارند (مانند قرآن) در اين موارد، رسالت الفاظ
با رسانيدن معنا، به آخر نمىرسد. از اين رو، قرآن علاوه بر جهات ديگر، از نظر
تركيب و جمله بندى و الفاظ و تعابير، معجزه است و بحث پيرامون آنها ادامه دارد.
25. يادنامه استاد، ص 7.
26. اصول كافى، چاپ سنگى، ص 591.
27. نهجالبلاغه عبده، خ 193.
28. «ما بال القرآن لايزال عندالنشر والدرس إلا غضاضة؟ فقال: إن الله تعالى لم
يجعله لزمان دون زمان و لاناس دون ناس؛ فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض إلى
يوم القيامة» - تفسيربرهان، ج1، ص18.