راه تسلط بر شيطان
روايتى از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) مروى است كه حضرت چند
مورد را ذكر مىفرمايد:
هرگاه مصيبتى بر تو وارد آمد، شيطان آتشت
مىكند؛ مثلاً او جوان بود، حيف بود، اگر مانده بود دكتر و مهندس مىشد، عصاكش پدر
مىشد، اگر تاب و تحمل نياورى به اعتراض به قضا و قدر وادارت مىكند.
تا مصيبتى بر تو وارد آمد، فوراً بگو: انا
لله و انا اليه راجعون.
همه ما مال خداييم و به او باز مىگرديم.
راستش را بگو، چه كسى در دنيا مىماند كه بچه تو بماند؟ همه
مىميرند؛ يكى زودتر، يكى ديرتر. زود جلو وسوسه شيطان را بگير. اگر نگرفتى چه بسا
افرادى كه ديوانه شدند به واسطه مصيبتى كه به آنها وارد آمد، گرفتار امراض روانى
گرديدند، خيالاتى شدند.
دوم: فرمود: اگر چنانچه كسى به تو ستم كرد و
شيطان اغوايت كرد مىگويد: ببين چه بر سرت آورد، آبرويت را برد، چرا تلافى نمىكنى،
چيزى نمىگويى؟ مىفرمايد: بگو من خودم بيش از اين به ديگران ظلم كردهام. همهاش
ظلم ديگران را به خودت نبين. كمى هم ظلم خودت را به ديگران متوجه باش. آرامشت را از
دست نده. نگو چه بر سرم آوردند.
سوم: هرگاه مالى از كفت رفت؛ مثلاً دزد برد، ضرر كردى، شيطان تو را
ناراحت كرد، بگو شكر خدا را كه سبكبار شدم. حق كم شد. تا پول زياد شد، حقوق هم به
همان نسبت زياد مىشود. مالدار اگر يك درهم خمس ندهد؛ خورنده مال يتيم و ايتام آل
محمد است.
آرى، كسانى كه خمس ندهند، مورد لعن هستند، يا مثلاً رحمت. قوم و
خويشت گرفتار است، همسايهات در زحمت است و تو مىتوانى او را دستگيرى كنى و نكنى،
مسؤولى؛ اما اگر مال از كف رفت، از اين جهت راحت هستى، ديگر مسؤوليتى ندارى.
ديگر اينكه به شيطان اين طور پاسخ بده بگو: شيطان! خود من هم از
بين مىروم. من كه بايد در گور بروم خانه از كف رفت، خود من هم از بين مىروم. خانه
شخصى نبود، به خانه اجارهاى هم مىشود دو روز عمر را گذراند. حتماً بايد در مقام
وسوسه شيطان با او به مقابله پرداخت وگرنه وضع روحى شخص را خراب مىكند.
در همين شيراز، تاجرى بود ورشكست شد و خانهنشين گرديد. هرچه داشت
مىفروخت و امرار معيشت مىكرد. روزى در خانه نشسته حساب مىكند از امروز كه من چيز
فروشى كنم. تا چه وقت مىتوانم بگذرانم؟ ديد تا سه سال مىتواند چيز فروشى كند. توى
سر خودش زد و گفت پس از سه سال من چه كنم؟ آيا سر كوچه بنشينم گدايى كنم؛ ترياك
خورد و خودش را كشت. شيطان اين طور سر آدمى مىآورد. آيا تو تا سه سال ديگر زنده
هستى؟ اگر زنده باشى رزقت هم با خداست. چقدر كم و زيادها در ظرف اين مدت خواهد شد.
تا شيطان كافرش نكند او را رها نمىكند؛ لذا براى هركس پيش مىآيد بايد نصيحت
پيغمبر را بپذيرد. جواب اين خيالات شيطانى را بدهد و آن را دنبال نكند.
فرمود: هرگاه پس از عمل خيرت شيطان گفت: از
كفت رفت، ضرر كردى چه بسا كسانى كه از تو مالدارترند و از اين كارها نمىكنند،
فوراً به خودت بگو: آنچه بخل كردى بيشتر از آنچه دادى هست، آن كسى كه تمام دارائيش
را داده به نظر بياور.
اگر عبادت كردى، خواست عجب، تو را بگيرد، فوراً بگو: گناهانم
زيادتر است؛ هر وقت زيارت عاشورا خواندى و خواست برايت جلوه كند، يادت بيايد كه با
اين زبان، چقدر حرام از تو سر زده است، دروغ، غيبت، تهمت، نمامى، آبروريزى و... .
اين همه لغو گويى، مقابل چقدر قرآن خواندن مىشود؟
گاه مىشود شيطان كلاه سر آدمى مىگذارد به قسمى كه نمىفهمد مگر
وقتى كار از كار بگذرد. از راه مقدسى تو را به مباح وا مىدارد تا به حرام بكشاند و
سپس به كفر، لذا بايد مرتباً به خدا پناه برد. حديثى كه هم داستان است هم متضمن
نشان دادن راه كيد شيطان و همچنين لطف و رحمت خداوند آن را نقل مىكنم.
فريب خوردن عابد از حيلههاى
شيطانى
در جلد 14 بحارالأنوار مروى است:
در بنى اسرائيل عابدى بوده است سرگرم عبادت،
روزها و شبها بيدار و سرگرم عبادت و اطاعت خداوند بود، هرچه شيطان مىكوشيد او را
از عبادت باز دارد، ايمانش كم شود، نمىتوانست. نالهاى كرد، چند نفر از شيطانكها
دورش جمع شدند پرسيدند: چه شده؟
گفت: از دست اين عابد عاجز شدهام، هرچه مىكنم او را از عبادت باز
دارم نمىتوانم.
يكى از بچه شيطانها گفت: من حاضرم او را از راه زن، فريب بدهم.
گفت: اشتباه مىكنى، او اهل اين حرفها نيست. او مرد است.
ديگرى گفت: از راه مال.
گفت: تو هم اشتباه مىكنى.
سومى گفت: از راه مقدسى، كلاه بر سرش مىگذارم.
گفت: آرى اگر راهى باشد همين است (از راه مسجد و محراب و منبر و
مدرسه). بعد كمكم به چيزهاى مباح و حرام، اولش از راه مقدسى بعد به كفر مىكشاند.
گفت: آرى تو از عهدهاش بر مىآيى.
آمد سجادهاى انداخت نزد عابد و سرگرم عبادت شد! نه خوراك و نه آب
و نه خواب. همينطور شبانهروز سرگرم نماز شد. عابد متحير شد و آمد نزديك، خواست
صحبت كند، اشاره كرد مزاحم من نشو.
التماس كرد گفت: چيست حاجتت؟
گفت: چطور شده به اين مقام رسيدى، نه خوراك مىخورى، نه مىخوابى،
نه خسته مىشوى؟!
شيطانك گفت: من گناهى كردم پس از آن گناه، توبه كه كردم، نيروى
عبادتم زيادتر گرديد.
گفت: ياد من بدبخت هم بده.
گفت: بسيار خوب! بدبخت عابد پول هم نداشت. شيطان گفت: اين سه درهم
را بگير به شهر برو و در فلان كوچه، فلان خانه مىروى پول را مىدهى و با زن فاحشه
جمع مىگردى، سپس توبه مىكنى و مثل من قرب پيدا مىنمايى.
عابد بىشعور كه مسأله نمىدانست، نمىفهمد كه به گناه كسى قرب به
خدا پيدا نمىكند. نه خودش عالم است و نه نزد عالمى مىرود كه بپرسد. از كوه پايين
آمده رو به شهر مىآيد. از مردم احوال خانه فلان فاحشه را مىپرسيد. مردم متحير
مىشوند عابد را چكار با زن فاحشه؛ ولى با خود مىگفتند حتماً مىخواهد او را نصيحت
كند و به توبه وادارد.
عابد به در خانه رسيد، زن ديد عجيب است عابد
كذايى به سراغش آمده است متحير شد.
معلوم مىشود اين زن ايمانى داشته است. گفت: چه
شده اينجا آمدى، اينجا جاى تو نيست.
عابد گفت: تو را چكار، پول را بگير و كارت را
بكن.
گفت: نمىشود بايد بگويى. چون اصرار كرد، جريان
خودش را گفت كه عابدى برتر از من پيدا شده و اين طور مرا راهنمايى كرده است.
زن گفت: اى عابد! نمىدانى گناه نكردن بهتر است
از گناه كردن و توبه كردن. آيا پاره كردن و دوختن بهتر است يا اصلاً پاره نكردن. از
كجا مىدانى پس از اين گناه موفق به توبه شوى؟ و بر فرض كه موفق به توبه شوى، از
كجا كه مورد قبول واقع گردد و بر فرض هم كه قبول شود، از كجا كه آبروى اول را پيدا
كنى و به درجه قبل برسى؟ اين شيطان بوده مىخواهد تو را بدبخت كند؛ تنزل مقامت دهد.
عابد باور نمىكرد!
زن گفت: من اينجا هستم تو برو ببين آيا
همانجا هست، اگر باقى مانده برگرد و من حاضرم. ضمناً شيطان هر وقت رسوا گردد،
نمىماند و فرار مىكند.
عابد برگشت رو به صومعه ديد از آن عابد خبرى
نيست.
بقيه روايت هم جالب است:
زن شب آخر عمرش بود. فردايش مرد. به پيغمبر آن زمان وحى رسيد به تشييع جنازه اين زن
بايد بروى. پيغمبر تعجب كرد. ندا رسيد: او را آمرزيديم چون بنده گريخته ما را باز
گرداند و نگذارد بنده ما به گناه آلوده شود
(302).
الراحمون يرحمهم
(303).
اين زن به عابد رحم كرد. ديد اگر آلوده به گناه
شود، بدبخت مىشود. خدا ارحمالراحمين است. به او رحم فرموده است. او را آمرزيد.
خدا دوست دارد بندگانش به در خانهاش بيايند و از شيطان دور شوند.
تا مىتوانيد بين خلق و خدا را آشتى دهيد.
نگذاريد حكومت دست شيطان بيفتد، خدا، هم خودت و آنها را رحمت فرمايد.
جلسه بيست و
سوم: حضرت نوح (عليه السلام) و شنيدن پندهاى شيطان
أَلَمْ أَعْهَدْ
إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ
عَدُوٌ مُّبِينٌ
(304)
در خصال صدوق روايتى ذكر كرده مضمونش آن است
كه:
پس از آنكه نوح نفرين كرد
و همه قوم جز آنان كه به او ايمان آورده بودند غرق شدند، شيطان مقابلش آمد و گفت:
جناب نوح تو به ما خدمت كردى، زحمت ما را كم كردى، همه را هلاك و به جهنم فرستادى،
در مقابل اين خدمت، من مىخواهم به شما اندرزى بدهم.
جناب نوح او را نهيب كرد و از خود راند. ندا رسيد حرف او را بشنو
كه او در اين گفتار صادق است؛ يعنى حالا قصد خيانت و اغفال ندارد.
نوح فرمود: بگو.
شيطان گفت: در سه مورد من تا آدمى را در گناه نيندازم او را رها
نمىكنم.
يكى: خلوت با اجنبيه است. در خانه يا اتاق دربسته كه ديگرى نتواند
در آيد، مرد و زن بيگانه (نه زن و شوهر و محارم) نبايد با هم باشند.
سومى آنها شيطان است تا آنها را به حرام واندارد رها نمىسازد.
دوم: حالت خشم كه محل شاهد ماست.
سوم: حالت قضاوت و حكم است. قاضى بدبخت اگر به
يك طرف ميل كرد، كار خراب است. در محكمه اسلامى، عدل را دقيقاً بايد رعايت كرد،
كدام دادگسترى
(305)؟.
رعايت تساوى
بين مدعيان در محكمه
در حالات آقا اميرالمؤمنين رسيده در زمان عمر
بن خطاب يك نفر ادعايى با على (عليه السلام) داشت، بنا شد نزد قاضى بروند.
اميرالمؤمنين با مدعى بر عمر وارد شدند. عمر اسم مدعى را آورد؛ مثلاً گفت: يا زيد!
اجلس؛ بنشين و به آقا عرض كرد: يا اباالحسن! حضرت نظر تندى به او فرمود. عمر متوجه
شد، پرسيد چه شده؟
فرمود: چرا فرق گذاشتى؟ به
من احترام بيشترى گذاشتى، كنيه مرا ذكر كردى ولى نام طرف را بردى، يا نام هر دو، يا
كنيه هر دو را ذكر كن.
در محكمه، قاضى حق ندارد يكى از دو طرف را
ترجيح دهد هرچند در تشريفات، يا پيش پاى هر دو بلند شود يا هيچ كدام.
تازگيها خانمهاى حقوقخوان اعتراض كردهاند كه
ما زحمت كشيديم درس خوانديم، حقوق مىدانيم، چرا ما را از منصب قضاوت محروم
كردهايد.
چه حقى بر ملت داريد كه بخواهيد بر ملت حكم
كنيد. در اسلام قضاوت زن حرام است، از شرايط قطعى قاضى ذكوريت است. زن عاطفهاى و
احساساتى است؛ ادراكاتش در زيبايى و جلوه دادن خود و دلربايى است
(306).
اهليت براى قضاوت ندارد؛ يعنى نمىتواند به عدالت و بدون غرض ورزى؛ خواهى نخواهى
حكم كند؛ چنانچه حكومت و ولايت نيز بر زن حرام است. از عهده نمىآيد. فقه ما غنى
است، نيازى نداريم از احكام شرق و غرب بگيريم و شرق يا غرب زده باشيم.
پرهيز از
وسوسههاى شيطانى
اگر كسى بگويد من كه شيطان را نمىبينم كه
فريبش را نخورم، پيرويش نكنم. درست است او را نمىبينى؛ ولى كارش را كه مىفهمى.
وسوسه، كار عمده ابليس است. هرگاه ديدى خيال شر و گناه در تو پيدا شد، بدان وسوسه
ابليس است. دارد كار مىكند. گاهى نيز به زبان ديگرى در دل آدمى مىاندازد مثل رفيق
نامناسب. بيا به فلان محل برويم؛ جايى كه افراد ضدانقلاب هستند، اباطيل و مزخرفات
بىدينى و كمونيستى كار مىكند. عمل شيطان را ملاحظه كن. آنچه به دلت مىاندازد يا
به زبان ديگرى مىاندازد.
از كجا بفهمى وسوسه شيطان است؛ هرچه خلاف شرع
است، نهى رسيده است؛ چه كسى مقابل خدا دستور مىدهد؟ شيطان. پس در اين مواقع بايد
حواست جمع باشد.
مىگويند: اگر شيطان دشمن
آدمى است، چگونه آدمى از دشمنش اطاعت مىكند؟.
بلى اين دشمن دامهايى دارد. شهوات و خوشيهاى
نفس، دام شيطان است. از هرچه حرام است، نفس خوشش مىآيد؛ شيطان هم به آن وا
مىدارد.
پس ميزان ديگرى نيز براى درك اين مطلب است كه
آيا اين خيال شيطانى است يا نه؟ ببين با نفست سازگار است يا نه.
از كلمات على (عليه السلام) در نهجالبلاغه:
ان الجنة حفت بالمكاره، و ان النار حفت بالشهوات
(307).
در روايت هم دارد كه: پس
از آفريدن بهشت، جبرئيل گفت: پروردگارا! كدام بشر است كه به چنين مهمانخانهاى
نيايد؟ ندا رسيد: نگاه راهش بكن. ديد در راهش گودالها و خار و خاشاكها و غولها و...؛
يعنى چه محروميتهايى. بايد پانزده ساعت شكمش را بگيرد. روزه بگيرد. زبانش را كنترل
كند. شب كوتاه بينالطلوعين خوابش لذيذ و برخاستنش طاقت فرساست؛ ولى بايد نماز صبح
را بخواند، راه بهشت است. بايد پول از دلش كنده شود، يك پنجم منافعش را بدهد. خلاصه
گفت: اگر اين راه بهشت است، مشتريش كم است. همت
مىخواهد. ترك نفس مىخواهد.
دوزخ را كه آفريد گفت:
خدايا! كدام بشر است كه خودش را به چنين شكنجه گاهىبيفكند؟ ندا رسيد به راهش نگاه
كن. ديد راهى صاف و قشنگ، مطابق ميل، صورتش قمار و زنا و شكمخوارى و... همه شهوات
و مطابق ميل؛ دلربا و فريبنده. گفت: خدايا! مشتريش فراوان است.
به خدا نمىارزد يك عمر خوشى با سختى جان
كندنش، آن ساعتى كه از همه علايق او را جدا مىكنند، در گور و برزخ و قيامت ديگر چه
عرض كنم.
معاملهاى با
خداوند
مثلى در فارسى مشهور شده خيلى غلط است كه
مىگويند: آب كه از سر گذشت چه يك وجب، چه صد وجب؛ چون
ضرر هرجا جلويش گرفته شود، نفع است. اگر دستت آتش گرفت، پايت آتش نگيرد؛ اگر بدنت
آتش گرفت، سرت آتش نگيرد. يك شعله هم كمتر بهتر است، چطور فرق نمىكند؟ يك درجه
حرارت با صد درجه حرارت البته فرق مىكند؛ هرچه گناه كمتر به همان نسبت بهتر. در
دعاى توبه زينالعابدين (عليه السلام) مىخوانى:
و شرطى ان لا اعود فى
مكروهك... اللهم و أنه لا وفاء لى بالتوبة الا بعصمتك
(308)
پروردگارا! شرطى با تو
مىكنم، تو هم معاملهاى با من بكن؛ گذشتههاى مرا پاك كن، من هم شرط مىكنم از
امروز رو به گناه نياورم. در راه جهنم نيفتم. رو به شيطان و پشت به رحمان نكنم.
خدايا! من اين شرط را مىكنم؛ ولى وفاى به آن جز به كمك تو ميسر نيست. دلم مىخواهد
به شرطم وفا كنم؛ ولى چكنم زورم به خودم نمىرسد، يادم مىرود عهد كردم، مگر تو مرا
نگهدارى.
وقتى از امام مىپرسد:
مؤمن كه عهد كرده گناه نكند ولى عهدش را مىشكند، چه كند؟.
امام مىفرمايد: برگردد
توبه كند.
گفت: دوباره بر مىگردد.
امام فرمود: بازگردد.
تعجبكنان گفت: آقا چند
مرتبه توبه شكست
(309)؟.
فرمود: صد دفعه هم اگر
توبه شكست، باز بيايد. روى صدق توبه كند، خدا مىآمرزد. مگر مىشود رحمت خدا
را محدود كرد؟ سوءظن به خداست. گمانت را به خداى خودت نيك گردان. صد بار اگر توبه
شكستى بازآ.
جلسه بيست و
چهارم: انسان بر سر دو راهى
أَلَمْ أَعْهَدْ
إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ
عَدُوٌ مُّبِينٌ
(310)
انسان بر حسب تكوين و خلفت، آمادگى عبوديت
دارد. بنده فرمانبردار است. خاضع شدن در ذات بشر افتاده است؛ ولى سر دو راهى است؛
يا عبدالرحمان و يا عبدالشيطان، ثالثى ندارد. نمىتواند بگويد نه بنده خدا و نه
بنده شيطان. يا آخرت يا دنيا، ثالثى ندارد. يا عبدالدنيا و الهوى و الشيطان است، يا
طالب العقبى و طالب جوار الله.
روايت در وافى است در ضمن خطبه رسول خداست، در
خطبه نماز جمعه يا عيد، پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود:
اى مردم! اگر كسى در ولايت
خدا و ولايت آل محمد (صلىاللهعليهوآله) در آمد، مرگ برابر چشمانش قرار مىگيرد،
آمال و آرزوها را پشت سر مىاندازد. اگر كسى در ولايت شيطان رفت، مرگ يادش مىرود و
همهاش آمال و آرزوها مقابل چشمانش قرار مىگيرد. (اهل ولايت خدا) مىگويد: شايد
ماه رمضان آخر عمرم باشد. مرگ را نزديك مىبيند
(311).
خلاصه، يا خدا، يا شيطان، يا آنچه مربوط به
خداست، يا آنچه مربوط به شيطان است، راه سومى وجود ندارد. اگر سجده به خدا نكردى،
براى خدا خاضع نشدى، براى غير خدا خاضع هستى؛ خواه پول باشد، يا شهوت و زن، يا
رياست و شهرت. هركس بنده خدا نشد، بنده شهوات است. در اخبار آخرالزمان چنين رسيده
است: ...نساؤهم قبلتهم...؛ زنانشان قبلهشان است.
بندگى خدا كه راه (راست) است
و أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
(312)
فعل واجبات و ترك محرمات است، راه شيطان ضد آن است: ترك واجبات و فعل محرمات. يا
بايد مطيع خدا يا شيطان و يا عبادت يا معصيت؛ آن وقتى كه عبادت مىكنى، بنده
رحمانى، آن وقتى كه گناه مىكنى، بنده شيطانى. اول مغرب اگر در مسجد آمدى، بنده
خدايى، اگر رو به سينما رفتى، در طاعت شيطانى.
به يك صفير پيروانش را مىكشاند
(313).
صفيرش چيست؟ همان عكسهاى سكسى و زنندهاى كه بر سر در سينماها زده است پيروانش را
به داخل سينما مىكشاند.
شيخ انصارى
(رحمة الله) و پاره كردن ريسمان ابليس
در حالات شيخ انصارى نوشتهاند:
روزى يكى از فضلا در مجلس
بحث شيخ گفت: خوابى براى شما ديدم ولى خجالت مىكشم نقل كنم.
شيخ فرمود: بگو.
عرض كرد: ديشب در خواب شيطان را ديدم طنابهاى مختلف نازك و ضخيم
داشت. پرسيدم اين طناب ضخيم براى كيست؟ گفت: براى استادت شيخ انصارى است. خيلى زور
مىخواهد تا شيخ را بكشانم. ديروز به هر زحمتى بود او را به دام انداختم تا بازار
كشاندمش ولى طناب را پاره كرد و فرار نمود. اين خواب نمىدانم حقيقت دارد يا اضغاث
احلام است.
شيخ تبسم كرد و فرمود: ملعون راست گفته است.
ديروز در منزل چند مهمان زن به ما وارد شدند. به من پيشنهاد كردند مقدارى ميوه براى
مهمانان بگيرم. پولى كه به اين مصرف برسد نداشتم. فقط از بابت صوم و صلات يك قران
عجمى به عنوان قرض برداشتم كه به بازار بروم ميوه بخرم بعداً كه پول رسيد جايش
بگذارم، تا در دكان آمدم ناگهان به خود آمدم گفتم مرتضى شايد مردى، از كجا زنده
بمانى و دينت را ادا كنى. برگشتم و پول را به جاى خودش گذاشتم، اين است پاره كردن
طناب ضخيم.
جالب، قسمت آخر اين رؤياست. آن فاضل محترم گفت:
از شيطان پرسيدم طناب من كدام است؟ نگاهى به من افكند و گفت:
تو نياز به طناب ندارى؛ به قول من با يك عكس بالاى سر در سينما يا با شنيدن
ترانهاى مىآيى. قوتى ندارى كه بتوانى مقاومت كنى.
در سينما اجتماع حيوانى ابدان است. گله گوسفند پهلوى هم اجتماعشان
چه فايده؟ اما اگر در مسجد بيايى همه به وجهه واحد به ياد خدا و آل محمد
(صلىاللهعليهوآله) هستند. از اين اجتماع چقدر بركات بر مىخيزد. خوشى دل به ياد
خداست، با اهل دل ساعتى بنشين تا معنى خوشى را بفهمى. از صبح كه بر مىخيزى تا شب
كه مىخوابى اگر توانستى همهاش در راه خدا باش.
اما كيست كه چنين باشد! دائماً در صراط مستقيم باشد و بندگى خدا را
رها نكند و از شيطان بگريزد؛ از دشمن داخلى كه نفس هركس هست دورى كند!؟ راه شيطان
پر از اضطراب و دلهره است؛ چنانچه برعكس، راه خدا امن است.
از صبح در بازار و ادارات مراجعه كن، مىبينى همه مىروند براى پول
و مقام با چهره دلهره و اضطرابى. يك نفر نمىبينى كه در دل قانع باشد؛ به خواست خدا
راضى باشد، حرص نزند، خدا را رازق بداند. همهاش تكيه به خود و اضطراب. سرى به
بيمارستانها بزن تا بهتر بفهمى، اين اضطرابها از شيطانست؛ راه بندگى خدا را رها
كردى، گرفتار اضطرابها شدى.
تو بايد بنده باشى در هر حالى. مريض شدى شفا از اوست. اگر از
بستگانت مرد، بگو هرچه خدايش صلاح دانسته. به من چه يحيى و
يميت اعتراض به خدا برخلاف بندگى است؛ هركس جانش داده حالا خودش هم پس گرفته
است.
در هر حال، تكيه دلت خدا باشد. بدان خدا با تو است. رزقت با خداست.
مشكلت را بايد خدا حل كند. از خانه كه بيرون مىآيى به اسم خدا و با تكيه به خواست
او باشد. هرچه خدا خواست و هرچه خدا كرد.
اين امن، نتيجه راه خداست؛ چنانچه اضطراب از راه شيطان است. اگر به
وسوسههاى شيطان گوش گرفتى، مبتلا به راه شيطان مىشوى. در خانه تنها نباش؛ چون
وقتى تنها شدى، وسوسههاى شيطان تو را رها نمىكند. پشت سر هم مىبافى، با زنها
زياد نشستن، موجب فساد مىشود؛ زيرا (دلايلى هست كه ذيلاً ذكر مىشود).
زن نوعاً فكرش در زيبايى است. اصلاً در زيبايى و دنبال زيبايى رفتن
پرورش پيدا كرده است؛ بنابراين، حد فكرش در اين امور خلاصه مىشود؛ اما مرد آن است
كه زن را بالا بياورد. مثل خودش بنده خدا كند. از بندگى نفس و شيطان بيرونش بياورد.
مروى است كه: خداوند
مباهات مىفرمايد به مردى كه براى نماز شب برخيزد و همسرش را هم با خودش رو به خدا
بياورد.
خلاصه، استمرار بر خداپرستى خيلى مشكل است كه
شخص 24 ساعت به دام شيطان نيفتد؛ چون دامهاى شيطان شيرين است؛ لذا نيازى به قوه
الهى دارد.
يارى گرفتن از نماز در دفع شيطان
قرآن مجيد مىفرمايد: با
نماز و روزه طلب يارى كنيد
(314).
خداوند منت بر ما گذاشت با اينكه ما للتراب و ربالأرباب
بشر خاكى را چه نسبتى با ربالعالمين. معالوصف اذن فرمود شبانه روزى پنج مرتبه رو
به خدا بياورى. نيرويى كسب كنى كه اين دامها ديگر تو را نربايد. در محضر
ربالعالمين كسب نيرو كنى. نماز بخوان تا اضطرابهايت كم شود.
جز نمازگزاران همه بدبختند. جزع و فزع دارند،
نيرو ندارند خودشان را بگيرند
(315).
از خوف فقر، به حرص مىافتد. گرفتار چه حرامها كه مىشود:
إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ؛ تنها تو را مىپرستيم و تنها از
تو يارى مىجوييم. در نماز، مكرر مىخوانيم اى خداى من! يار و مددكار من! در برابر
هر مشكلى، تو يار من باش. در هر پيش آمد ناگوارى، اگر دو ركعت نماز بخوانى، برايت
آسان مىشود.
صبورى كردن
بانوى چپر نشين در مرگ فرزند
در كتاب مستطرف، داستان آن زن بيابانى را نقل
كرده است كه:
قافلهاى از حجاج در صحرا
به خيمهاى رسيدند. خواستند استراحت نمايند. اجازه گرفتند در خيمهاش وارد شدند. زن
گفت: اى زائران خانه خدا! خوش آمديد. شتران من به چرا رفتهاند وقتى برگشتند از شما
پذيرايى مىكنم.
زن بيرون شد. از دور چوپان مويه كنان آمد. به زن گفت: شترها نزديك
چاه آب كه رسيدند هجمه كردند پسرت را به چاه افكندند. بديهى است چاههاى كذايى كه
عمق زياد و آب فراوان دارد، افتادن و مردن است، اميد نجاتى نيست.
زن جلو رفت تا چوپان را آرام كند. گفت: ما ميهمان داريم. صدا نده
مبادا ميهمانها ناراحت شوند. ميهمان نوازى، لازمه مسلمانى است. فوراً دستور داد
گوسفندى كشتند و آماده پذيرايى شد.
وقتى زن وارد خيمه شد حاجيها به او گفتند ما خيلى متأسفيم كه چنين
جريانى رخ داده و در چنين موقعى مزاحم شديم.
زن گفت: آقايان حجاج، من نمىخواستم شما بفهميد و متأثر شويد؛ ولى
حالا كه دانستيد پس اذن بدهيد من دو ركعت نماز بخوانم، چرا؟ چون خدا در قرآن
فرموده: ...اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ...
(316).
به نماز طلب يارى كنيد. من هم براى بردبارى در اين مصيبت نماز بخوانم.
من و شما اسمى از اهل قرآن داريم، زن بيابانى به يك آيه قرآن
درباره نماز عمل مىكند.
بعد گفت: كدامتان قرآن مىتوانيد بخوانيد؟ يكى از حاجيها شروع به
خواندن آيات استرجاع كرد: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ
الْخَوْفِ وَالْجُوعِ...
(317).
زن گفت: خدايا! اگر بنا بود كسى در اين دنيا بماند، بايد حبيبت
محمد (صلىاللهعليهوآله) مىماند. پروردگارا! در قرآن مجيدت امر به صبر فرمودى و
وعده اجر دادى، من در مصيبت جوانم صبر مىكنم، تو هم در عوض پاداشت را شامل حال من
گردان، اين جوانم را بيامرز.
آن وقت مثل اينكه خبرى نشده است، سرگرم كارهاى
معمولى خود شد، اين قدرت است! (كه خدا مىدهد).
لزوم تشويق
كودكان براى نماز
اى بىنماز! تو در هر پيش آمدى از پا در
مىآيى. آتش مىگيرى. جزوع هستى. اگر كسى به تو اذيتى كرد، چه مىكنى؟ طاقت ندارى
خودت را بگيرى: وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوع
(318).
اين قدر ضعيفى كه از مالى كه خدا به تو داده است خرج نمىكنى. قدرتش را ندارى، چون
مىترسى كم شود. اين قدر ضعيف هستى، بيا نماز بخوان تا قدرت پيدا كنى
الا المصلين.
بياييد فرزندانتان را به هر اندازهاى كه
بتوانيد به نماز وا داريد. دختر از هفت سالگى، پسر از دوازده سالگى، با تشويق و
ترغيب، آنان را به نماز واداريد تا وقتى مكلف شد نمازخوان گردد وگرنه اگر كوتاهى
كرديد وقتى مكلف شد معلوم نيست به آسانى نمازخوان گردد. مسائل مورد ابتلا را به
تدريج يادشان بدهيد.
جلسه بيست و
پنجم: تقاضاى هدايت به سوى راه راست از خداوند
وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا
صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ
تَكُونُوا تَعْقِلُونَ
(319).
صراط مستقيم كه در شبانه روز اقلاً ده مرتبه
بايد بخوانيم: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
خدايا! راه راست را به ما راهنمايى بفرما آن راهى كه با قصرالطرق يعنى كوتاهترين
راه مرا به جوار محمد (صلىاللهعليهوآله) مىرساند، به من نشان بده، نه راههاى كج
و انحرافى. در راه دور و دراز مخالف مقصد نيفتم. آن قدر پيچ و خم كه اصلاً نمىرسد
يا اگر برسد، پس از هزاران سال معطلى در برزخ و قيامت، به در بهشت برسد.
راه راست چيست؟ خودش صريحاً بيان مىفرمايد:
و أن اعبدونى؛ يكتاپرستى خدا بدون شيطانپرستى و
هواپرستى، راه مستقيم اين است.
البته نكته در يكتاپرستى است؛ يعنى از هر جهت
خداپرست باشد نه گاهى خدا و گاهى غير خدا. تا امروز ماه رمضان و جاده بندگى خدا ولى
از فردا در جاده شيطان آن وقتى كه در نماز مسامحه كردى حرف شيطان را شنيدى؛ از صراط
مستقيم سقوط كردهاى
(320).
آن وقتى كه گناه كردى، راه خدا را رها كردى، در
صراط شيطان افتادى.
رياء و عجب،
عوامل سقوط از طريق بندگى
البته صراط امرى
است معنوى، قابل لمس و حس نيست. آى مؤمن روزهدار! نمازگزار! اگر خداى نكرده اخلاص
نداشتى، يكتاپرستى نشد، رياكار، مشرك و منافق است كارى به خدا ندارد. يا كسى كه عجب
او را مىگيرد به خيالش كار فوقالعادهاى كرده است؛ مثلاً روزه گرفته مگر چه شده؟
چند ساعت ناهار را تأخير انداخته است، اين چيزى نيست، منتى ندارد بلكه خدا عنايت
مىفرمايد و مىپذيرد در برابر اين كار جزئى، اجرى عظيم عنايت مىفرمايد. من و تو
چيستيم و كيستيم تا كارمان چه باشد ران ملخى نزد سليمان بردن
را ميليونها برابر كن.
پس صراط مستقيم، بندگى خداست، ترك گناه و انجام
واجبات است.
بعد براى تأكيد مىفرمايد:
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ
تَكُونُوا تَعْقِلُونَ. به بشر عقل داده شده است تا عبرت بگيرد. متنبه شود.
حيوان عقل ندارد از او هم تكليفى نخواستهاند. آدم است كه بايد عبرت بگيرد:
َلَقَدْ أَضَلَ...؛ چقدر اشخاص از شما كه شيطان آنان
را گمراه كرد و عاقبت آنها را هلاك كرد، آيا تعقل نمىكنيد؟
فرو رفتن
قارون و ثروت او در زمين
امروزه عجيب است همه دنبال ثروت هستند. عزت را
در مال مىدانند. آى ثروتپرستهايى كه در راه شيطان هستيد، بزرگتر شما قارون است.
هيچ ثروتمندى به درجه قارون نمىرسد. در اثر علم كيميا كه به بركت موسى به او رسيد،
آن قدر طلا و گنج جمعآورى كرد كه در قرآن مجيد در بيان ثروتمندى او چنين
مىفرمايد:
به مقدارى ثروتمند شد كه
كليدهاى گنجهايش را پهلوانان به زحمت بر مىداشتند
(321).
جايى كه كليد خزينههايش چنين است، خود اموالش
چقدر است؟
آى آقاى پولدار! هر قدر هم كه ميليونر بشوى به
اندازه قارون ثروت نخواهى داشت. عاقبت او را بنگر. مطابق آيه، اول جلو چشمش اموالش
به زمين فرو رفت و سپس خودش را زمين فرو برد
(322).
چه مالدارهايى را در مدت عمرتان سراغ داريد. چه
اشخاصى كه وقتى مردند ماليات بر ارثشان ميليونها تومان شد. چطور شد. خودش با دست
خالى رفت. عبرت بگيريد. آن بدبختى كه در رباخوارى افتاد، مال جمع كرد، حالا نگاه به
گورش كن.
اى جوان! چشمت به زنى افتاد و گرفتار شدى، نگاه
كن كسانى را كه شهوات را پيروى كردند به كجا رسيدند و چه شدند.
تمام دامهاى شيطان را بايد عاقل متوجه باشد.
كسانى كه مبتلا شدند به كجا رسيدند.
آقاى عالم و طلبه! بلعم باعور را نگاه كن، ببين
چه بر سر او آمد
(323).
آيا عبرت نمىگيريد؟ متنبه نمىشويد؟
عبرتى نيكو
براى انسانهاى حريص و فرصت طلب
صاحب منتخب التواريخ مىنويسد:
در كربلا عطارى كه مشهور
به قدس و تقوا بود، مريض مىشود و مرضش نيز طولانى مىگردد. يك نفر از دوستان به
عيادتش مىرود مىبيند از وسايل زندگى و خانه چيزى برايش نمانده. حصيرى زير پايش و
متكايى زير سرش هست. اين آقاى تاجر به چنين روزى افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر
براى نسخه امروز پول نيست تا دوا بخريم. متكاى زير سرش را به او داد گفت: اين را هم
ببر و بفروش ببينم راحت مىشوم يا نه؟
دوست عيادت كننده پرسيد مطلب چيست؟
گفت: من در كربلا نمايندگى فروش آبليموى شيراز
داشتم، آبليمو وارد مىكردم به مبلغ گزاف مىفروختم. ناگهان در كربلا تب حصبه عمومى
شد و طبيبها مداواى عام كردند كه آبليمو نافع است. روز اول كارى نكردم. از فردا به
خودم گفتم چرا آبليمو را ارزان بفروشم حالا كه خريدار فراوان دارد دو برابر و بعد
چند برابر كردم! مردم بيچاره هم ناچار مىخريدند. بعد ديدم آبليمو دارد كم مىشود و
هرچه گران مىكنم باز مردم مىخرند؛ ولى تمام مىشود، شروع كردم آب در آبليمو كردن
و سپس آبليموى مصنوعى و تقلبى درست كردم! مال فراوانى به دست آوردم ليكن چندى بعد
بسترى شدم. در اثر اين بيمارى آنچه پول آبليمو به دست آوردم دادم تا امروز كه ديدى
همين متكا باقى مانده بود. اين را نيز دادم ببينم راحت مىشوم يا نه؟.
فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي
الْأَبْصَارِ
(324)
نه اين كه اين جزاى او است. گاهى گوشمالىها داده مىشود تا براى ديگران نيز عبرت
گردد وگرنه جزا براى پس از مرگ است. تعقل كنيد چه اشخاصى كه در راه شهوت هلاك شدند.
جوان عزيز! تو نظرت را از همان اول كنترل كن
(325).
اگر با چشمت نگاه زن اجنبيه كنى در صراط شيطان
افتادى؛ چه بسا پس از نگاه، تكرار نظر و مبتلا شدن تا به كجا؟
و كم من نظرة اورثت حسرة طويلة
(326)
سر چشمه شايد گرفتن به بيل
|
|
وليكن چو پر شد نشايد به پيل
(327) |
تو چرا نگاه مىكنى يا اگر به چشمت خورد چرا تكرار نظر بكنى؟ صفحه
حوادث روزنامهها را ملاحظه كنيد، نتيجه پيروى شيطان در همين دنياست!
آيه بعد: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى
أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا
يَكْسِبُونَ
(328).
امروز روزى است كه دهانها را مىبنديم و
دستهايشان با ما سخن گويند و پاهايشان به آنچه انجام دادند، گواهى دهند.
كلمه حكمتى عرض كنم. هر بشرى در اين دنيا هر طور ملكهاى پيدا كرد،
اين عادت براى او هميشگى است؛ يعنى در برزخ و قيامت هم همين است برطرف شدنى نيست؛
اگر كسى عادتش فحش دادن شد، به همه بد دهان است. ساعت مرگ تا چشمش به ملكالموت
افتاد، فحش مىدهد. به ملكين بد مىگويد. فردا در جهنم هم همين است. اگر عادت كردى
هر كارى خواستى بكنى، بسم الله بگويى، فرداى قيامت هم نامه عملت را كه به دستت
دادند تا بخوانى، بسم الله مىگويى، به همان عادت در دنيا. مىبينى گناهانت پاك شده
است، مىپرسى چه شد؟ ندا مىرسد: بنده ما! تو ما را به رحمان و
رحيم خواندى، ما هم با تو به همين رحمت معامله كرديم، همانطورى كه مضمون
روايت رسيده است.
پس اگر كسى خلقش انكار حق است، ادعاى تنها است، اين عادت هم او را
رها نمىكند. در اينجا مدعى بود پاكدامن و راستگو است، ادعاى خالى. يا مثلا اگر
كسى حقى بر او داشته ابدا زير بار طرف نمىرود، منكر مىشود.
آدم دروغگو كه عادتش دروغگويى شده، در برزخ و قيامت هم همين است.
نامه عملش را تا به دستش مىدهند، فورا مىگويد: اشتباه شده، كى من اين كارها را
كردم؟ لذا خداوند پيشگيرى فرموده، دهانها را مهر مىكند. زبان مدعى و كاذب را، نه
مؤمن كه خودش معترف است
(329).
او ديگر مهر زدن به دهانش لازم نيست. او خودش اذعان دارد سر به زير
است. واى از قلدرى! آن هم با خدا جل و علا.
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ
امروز دهانها را مهر مىكنيم. كسى نمىتواند انكار حقى نمايد. آنگاه دستها و پاهايش
(يعنى ساير اعضا كه براى نمونه دست و پا را ذكر مىفرمايد) اعضا و جوارح، گواهى
مىدهند به آنچه انجام دادهاند چند جاى از قرآن اين معنى را ذكر فرموده است
(330).
وقتى كه اعضا و جوارح شهادت مىدهند، بيچاره آدمى چه كند؟
بعضى گفتهاند: اين شهادت طورى است كه گناهانى
كه انجام دادهاند آشكار مىشود. حالا به چه نحو است، خودش بهتر مىداند. به
اعضا و جوارح مىگويند چرا بر عليه ما گواهى داديد؟ گويند: ما
اختيارى از خودمان نداريم، خدا ما را گويا كرد.
خوش به حال كسى كه همين جا با خداى خودش بسازد، پيش از اقامه شهود
براى خدايش خاضع و خاشع شود. اقرار به گناه كند. خودش اعتراف كند: خدايا! بد
بندهاى بودم. به زبان اعتذار عذرى بياورد:
كنونت كه چشم است اشكى ببار
|
|
زبان در دهانت عذرى بيار
|
نه پيوسته باشد زبان در دهان
|
|
نه همواره باشد روان در بدن
|
كنون بايدت عذر تقصير گفت
|
|
نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت
(331)
|
اگر غلامى به پاى خودش بيايد، سر به زمين گذارد، عذر گريز پائيش را
بخواهد، مولا با او چه مىكند؟ آن بنده گريز پايى كه مأمور دنبالش فت با زور احضارش
كرد، مستحق عقوبت است، مولا با او چه مىكند؟ اينها امورى است وجدانى.
هميشه در خانه خدا باز است ليكن بعضى اوقات است كه توسعهاى داده
شده است غير اين ماه، شرايط دارد بايد با نيت پاك و اخلاص بيايد؛ ولى در ماه رمضان
شرايط كم است، همه را مىپذيرند. بار عام است. قدر اين ماه را بدانيد در حال تمام
شدن است. شهرالمغفرة است. هر چند مغفرت خدا هميشگى است ليكن در اين مهمانخانه هركس،
هرچه باشد، هرچند واقعا سزاوار هم باشد، ولى به حرمت ماه رمضان او را مىپذيرند.
خدا به حرمت ماه رمضان مستحقين آتش را مىآمرزد؛ چنانچه در خطبه شعبانيه پيغمبر
اكرم (صلىاللهعليهوآله) است
(332).