توجيه ناروا
...إِذَا قِيلَ لَهُمْ
أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ...
(202).
وقتى به آنها مىگويند از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه خدا انفاق كنيد؛
مثلاً خمس، يك پنجم آنچه زياد آوردى پس از مخارج يك ساله، راستى كه خيلى سهل است؛
اما پاسخ مىدهد: اگر خدا مىخواست خودش به آنها مىداد!
آقاى دكاندار! مىفهمى شاگردت كسر خرج دارد،
بايد به او همراهى كنى.
...قَالَ الَّذِينَ
كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا...
(203)
كافران به آن مؤمنين كه واسطه شدند براى كمك جهت فقرا گفتند:
...أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ...
(204)؛
آيا به كسى اطعام كنيم كه اگر خدا مىخواست به او اطعام مىكرد، خدا خواسته او
گرسنه و فقير باشد.
...إِنْ أَنتُمْ إِلَّا
فِي ضَلالٍ مُبِينٍ
(205)
شما هم گمراهيد. نمىدانيد چه كنيد گدا پرورى مىكنيد و از اين قبيل حرفها. نيستيد
شما مگر در گمراهى آشكار.
مشيت تكوينى
و تشريعى
مشيت يعنى اراده
خدا دو قسم است؛ مشيت تكوينى و تشريعى؛ مشيت تكوينى
يعنى خداوند اراده فرمود كه حتماً بايد فلان وقت باران بيايد. فلان كس عمرش تمام
شود كه تخلفپذير نيست.
مشيت تشريعى آن است
كه خدا خواسته كه بشر به ميل خودش رو به خير برود، نماز بخواند، روزه بگيرد.
مشيت تكوينى، خدا خواسته كه الاغ و گاو هميشه
خميده و در حال ركوع باشد؛ اما ركوع بشرى را خواسته با اراده خود بشر به ميل و
خواست خودش عظمت خدا را درك كرده ركوع كند و بگويد: سبحان ربى
العظيم و بحمده.
خزندگان به خاك افتادهاند، جز اين هم
نمىتواند باشد؛ اما بشر را خواسته از روى علم و اراده سجده كند تا ثواب ببرد.
مستحق مقام گردد. خدا خواسته كسى كه فقير است، آنان كه بىنيازند به او اطعام كنند
و رفع نيازش نمايند.
آزمايش
ثروتمندان توسط فقرا
خداوند بشر را يكنواخت نيافريده، در هر زمان يك
عده فقير، عدهاى ثروتمند هستند براى آنكه مردمان امتحان گردند
(206).
آقاى ميليونر! خدا به تو داد تا هزاران بيچاره را از اين مال خدا بهرهمند كنى،
مرضهاى نفس خودت اصلاح شود، اگر پرده عقب رود، هركس از بيمارىهاى خودش نالهاش
بلند مىشود. با انفاق كردن، بيماريهايت علاج مىشود، سخاوت پيدا مىكنى.
براى فقير هم خوب است به بركت فقرش اگر با عفت
همراه باشد خود همين خوددارى، نعمت بزرگى است. صبر پيدا مىكند؛ اجرهاى باقى نصيبش
مىشود. فقير به اختيار خودش صبر مىكند، غنى هم به اختيار خودش انفاق مىكند، به
هر كدام خيراتى مىرسد، اين خواست خدا تشريعى است كه فقير و غنى بهره ببرند.
آدم بخيل، از بهشت محروم است. مضمون روايت:
كافر سخى به بهشت نزديكتر است از مؤمن بخيل.
به چنين مؤمن بخيل اميدى نيست. اگر با اين صفت
حيوانى بميرد، اميد نجاتى برايش نيست.
سگى كه از محلهاى خواست رد شود، از ترس اينكه
نكند در استخوانهاى اين محله شركت كند، سگهاى اين محله چه مىكنند.
آى همكارها! با همكار چه مىكنيد؟ علاج بخل به
عطاست. مكرر گفتهام نه از چيزهايى كه خودتان بىميليد، از آنچه دوست مىداريد در
راه خدا بدهيد
(207)
نه از آنچه خودتان از آن رويگردانيد
(208).
سخنى جاودانه
از مولا على (عليه السلام)
يك نفر وارد شد بر خانه مولا على (عليه
السلام)، در خانه حضرت وسايل زندگى حضرت را نامرتب و خيلى مختصر يافت. گفت:
يا على! شما خليفه مسلمين هستيد اين چه وضعى است؟.
فرمود: عاقل در ملك عاريه،
تأسيس اساس نمىكند و ما هرچه داريم براى بعد فرستادهايم. جايى كه عاريه است،
اهميت دادنش خلاف عقل است
(209).
نمىگويند خانه و زندگى نداشته باش بلكه به
آخرت بيشتر اهميت بده. دنيا برايت مهم نباشد. دلت براى دنيا نرود. نگاه بالا دستت
نكن. خيال نكن اينجا ماندنى هستى.
روزى جناب بهلول عاقل در قبرستان بود. وزير
هارون رد شد، صدا زد: بهلول! مثل اينكه قبرستان را رها
نمىكنى؟.
گفت: بلى! اينجا راحتتر
است. كسى به من كارى ندارد. اگر به شهر و بازار بيايم بچهها و نادانان مرا اذيت
مىكنند.
وزير گفت: با اين مردهها
مكالمه هم دارى؟.
گفت: آرى. گفت:
سر هر قبرى مىايستم مىگويم: متى ترحلون؛
كى حركت مىكنيد؟ پاسخ مىدهند منتظر شماييم تا به ما ملحق شويد و با هم حركت
مىكنيم.
نمونهاى از
انفاق امام حسن و امام رضا (عليه السلام)
مالى عاريه به تو رسيد كه به بركت اين مال
بتوانى كارى براى پس از مرگت كنى. به قدرى مهم است كه اگر دارايى شخص بيش از يك
دانه خرما نباشد، خوب است نصف آن را بدهد. حضرت مجتبى (عليه السلام) سه مرتبه تمام
داراييش را نصف كرد و نصف آن را در راه خدا داد. همچنين على ابن موسى الرضا (عليه
السلام) سر سفره كه مىنشست، ظرفى بر مىداشت از هرچه در سفره بود مقدارى از آن را
به فقير مىداد و مىخواند:
فَلاَ اقْتَحَمَ
الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ
فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ
(210)
جلسه هجدهم:
سخنان غيرمنطقى كفار
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ
أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا
أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ
مُبِينٍ * وَيَقُولُونَ مَتَى هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * مَا
يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ * فَلاَ
يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ * وَنُفِخَ فِي
الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُون * قَالُوا
يَاوَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ
الْمُرْسَلُونَ
(211)
وَإِذَا قِيلَ...
وقتى به اين كفار گفته مىشود بياييد از اين مالى كه خدا به شما داده بهره ببريد و
به گرسنگان و ضعفا بخورانيد از آنچه خدا به شما روزى فرموده است، مىگويند: اگر
خورانيدن به آنها خوب كارى بود، خدا آنان را سير مىكرد، اطعام مىفرمود كه در
حقيقت (اين سخن) به نوعى جبر بر مىگردد.
بعضى اوقات حتى از برخى متدينين هم شنيده
مىشود بنايشان بر اين است كه هرچه خوبى و خير است از خودش مىبيند يا سببى مثل
خودش. هرچه جنبه عدمى و ضرر دارد، آن را نسبت به خدا مىدهد. موقعى كه مال مىآيد
نعمت خدا را نمىبيند؛ اما وقتى از او گرفته شد از خدا مىبيند.
به تعبير ديگر، موقع آمدن نعمت، تفويضى است و
هنگام گرفته شدن نعمت، جبرى مىشود. مال كه مىآيد از زور بازو و فن خودش مىبيند
نه خدا؛ چنانچه اگر همان مال گم شد يا دزد برد، آن را از خدا مىبيند، چطور موقع
عطا از خدا نديدى؟
ديروز گفتم فقر و غنا هر دو نعمت خداست، براى
غنى تا به بركت انفاق، بخلش كم شود، سخى گردد و فقير هم به بركت صبر، به درجات عالى
برسد.
صحيه آسمانى
و گرفتن جانها
وَيَقُولُونَ مَتَى هذَا
الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
اين آيه راجع به معاد است و مىگويند:
اين وعده قيامت كى هست اگر راست گويانند. وعده پيغمبران
به معاد، ثواب و عقاب، مورد دعوت همه انبيا بود. همه به مبدأ و معاد مىخواندند. از
روى استبعاد مىگويند: كى عالم جزاء برپا مىشود؟.
خداوند در پاسخ مىفرمايد:
مَا يَنظُرُونَ إِلَّا
صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ
دهانه عالم جزا اول مرگ است. طليعه عالم برزخ و
قيامت ما ينظرون يعنى ما ينتظرون، ايشان انتظار نمىبرند جز نفخه، اماته را صيحهاى
كه در اين آيه است، صيحه اول كه اماته است مىباشد. نفخه اماته يعنى ميراندن و جان
گرفتن، احيا كه نفخه دوم است، زنده شدن مردههاست
براى گرفتن جان اين بشر، يك صيحه بس است. يك
فرياد ملكالموت كافى است. زحمتى براى او نيست.
در روايات معراجيه دارد:
در آسمان چهارم رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به ملكى رسيد در نهايت گرفتگى در
حالى كه هر ملكى را پيغمبر مىديد با چهره باز بود. خلاصه جبرئيل گفت: اين
ملكالموت است.
فرمود: اين لوح جلوش چيست؟
عرض كرد: اسماى همه جانداران در اين لوح است. آن وقت خودش به
پيغمبر گفت هرگاه اجل كسى برسد، اسمش محو مىشود و فوراً من جانش را مىگيرم و تمام
عالم نسبت به من مانند سفره است، هر نوع خوراكى را چگونه شخص با كمال سهولت
مىتواند بردارد، من هم هر موجودى را موقع مرگش به آسانى مىميرانم. صيحه مرگ
مىآيد در حالتى كه در جنگ و منازعهاند وَهُمْ يَخِصِّمُونَ.
مروى است: وقتى صيحه اماته مىرسد، مردم در
بازار مشغول كسب و كارند، فروشنده فروخته و هنوز خريدار تحويل نگرفته كه صيحه اماته
مىآيد، ديگر كارى از هيچكدام بر نمىخيزد
(212).
فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلاَ
إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ. پس توانايى وصيت كردن نداشته و نمىتوانند
به سوى خانوادههايشان برگردند.
آرزو مىكند بتواند به خانهاش نزد اهلش برگردد، بتواند وصيتى كند.
چندى قبل در بازار وكيل شيراز قبل از ظهر با كمال صحت و سلامتى
بدون سابقه بيمارى، سر مغازه مرد. آيا يك نفر از بازاريهاى شيراز به فكر افتاد كه
شايد من هم بروم بازار و برنگردم، پس فكر خودم باشم؟
گرگ اجل يكايك از اين گله مىبرد
|
|
وين گله را نگر كه چه آسوده مىچرند
(213)
|
ديگر تا يك زن لختى مىرسد، نگاه خيانت نكند، خانم بفرماييد، خانم
بفرماييد نگويد.
يخصمون يعنى
يختصمون ينازعون؛ صيحه اماته مىآيد در حالى كه اين بشر در مجادله و نزاع و
گفتگو هستند. مواردى در نظر دارم كه در حال نزاع سكته كردند، خون به جوش مىآيد و
سكته مىكند. واى از آن بدبختى كه در حال گناه بميرد! آيا در آن حال ايمانى هست يا
نه؟ راستى بايد ترسيد در آن وقتى كه شياطين از هميشه بيشتر مواظبند كه ذره ايمانى
هم اگر هست بربايند، حملاتشان را تشديد مىكنند؛ البته اگر ايمان در دل جاى گرفت،
شيطان نمىتواند آن را بربايد. خدا وعده داده است. خدا ايمان شما را ضايع
نمىفرمايد
(214)،
بلى اگر ايمان بر سر زبان باشد، آن جداست
(215)؛
لذا دعا كنيد: اسئلك ايماناً لا اجل له دون لقائك؛
خدايا! به من ايمانى بده كه با خود ببرم.
اسئلك ايماناً تباشر به قلبى؛ آن
ايمانى كه هميشه با من بوده، در قلبم جا گرفته باشد.
لزوم راضى نمودن ذوى الحقوق
نكتهاى بعضى از مفسرين در توصيه نقل
نمودهاند، به قدرى عاجز و بيچاره شده است كه يك كلمه وصيت هم نمىتواند بكند تا چه
رسد به كارهاى ديگر؛ لذا عاقل عمل به احتياط مىكند. پيش از آنكه در چنين روزى -
كه قطعاً خواهد آمد - گرفتار شود، ذوى الحقوق را از خود راضى مىكند، نمىگذارد به
آخرت برسد:
تا كه دستت مىرسد كارى بكن
|
|
پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
(216) |
اينها طليعه قيامت بود. اينها نفخه اماته و ميراندن بود. مرتبه دوم
نفخه احياست.
زنده شدن مردگان با نفخه احيا
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ.
نفخه احيا چطور است؟ ندانيم. روايتى نقل شده راجع به صور اسرافيل كه دو سر دارد؛
يكى رو به بالا، يكى رو به پايين. صدا مىزند: ايتها العظام
البالية و الشعور المتخدرة...؛ اى استخوانهاى پوسيده شده، گوشتهاى از بين
رفته، برخيزيد براى موقف حساب
(217).
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ
فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُون.
تا در صور دميد، بدون معطلى همه از قبرها بر
مىخيزند به سوى پروردگارشان براى موقف حساب. به سرعت حركت مىكنند مىگويند:
يَاوَيْلَنَا مَنْ
بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ
يعنى: واى بر ما! چه كسى
ما را از قبرهايمان برانگيخت؟ اين همان وعده الهى بود (حالا يا خودشان مىگويند يا
از قول ملائكه نقل مىفرمايد) كه اين همان وعده الهى است و پيغمبران راست گفتند.
نكتهاى
درباره مرقد و برزخ
نكتهاى در كلمه مرقد
است؛ مرقد اسم مكان به معنى محل رقود يعنى محل خواب و خوابگاه است. روز قيامت پس از
آنكه از قبرها سر در آوردند گويند: چه كسى ما را از
خوابگاهمان بلند كرده است در حالى كه در برزخ معذب بودهاند
(218).
هركس از دنيا رفت، در برزخ مورد ثواب و عقاب
است تا برسد به بهشت و جهنم اصلى در قيامت. گناهانى كه كرده، وبالش دامنش را
مىگيرد و چه بسا در همان برزخ، پاك مىشود، معالوصف مىگويد
مرقد با اينكه در برزخ بوده است.
جوابى كه داده شده و درست است، گويند: عوالم به
حسب پيش آمدش، قوه و ضعفش مثل خواب و بيدارى است.
حيات روى خاك نسبت به عالم برزخ، اينجا خواب
هستى، آنجا بيدارى است؛ چون قوت اثر برزخ به مراتب بيشتر از دنياست.
مردم همه خوابند، وقتى مردند بيدار مىشوند
(219).
اين روايت از على (عليه السلام) مروى است. كسانى كه رؤياهاى صادقانه از اموات
دارند، اين عرض را تصديق مىنمايند. در كتاب داستانهاى شگفت در اينباره،
نمونههايى ذكر شده، همچنين در دارالسلام حاجى نورى شواهدى ذكر فرموده است.
تفاوت قيامت
با برزخ
چنانكه قيامت هم نسبت به برزخ، بيدارى نسبت به
خواب است. قوت تأثير اصلش در قيامت است. در برزخ چه ثواب و چه عقابش حد وسط است. هر
چيز نسبت به دنيا بيدارى است؛ ولى نسبت به حيات پس از مرگ، خواب است؛ لذا وقتى سر
از قبر بر مىدارد، مىگويد: كى مرا بيدار كرد؟ چشمش به جرقه جهنم مىافتد كه چون
كوهى زبانه مىكشد. مأمورين غلاظ و شداد يك طرف، مأمورين براى احضار خلايق جهت
حساب، يك طرف مىبيند روها سياه
(220).
چيزهايى عجيب و غريبى مىبيند كه در برزخ هم
اين اوضاع نبود؛ چنان تكان مىدهد كه همه به زانو در مىآيند
(221).
همه، رب نفسى
گويانند جز محمد (صلىاللهعليهوآله) كه (گويد:) رب أمتى
و گويد: پروردگارا! به فرياد امتم برس. همه از پا در
مىآيند از هول. زنهاى باردار، بچه مىاندازند و زنهاى بچه شيرده، از بچه خود غافل
مىشوند. مردمان را مىبينى مستاند ولى مست نيستند؛ اما عذاب خدا سخت است
(222)،
از قيامت خبرى مىشنويم. هرچند در برزخ هم معذب بوده است ليكن عذاب برزخ كجا! عذاب
قيامت كجا! نيش پشه در برابر نيش عقرب چيزى نيست؛ آرى، اين همان وعده پيغمبران است
كه ديدند راست گفتند.
ان كانت الا صيحة وحدة
(223)
صيحه احضار، يكى بيش نيست. هيچكس نتواند تخلف
بورزد؛ چنانچه صيحه اماته يكى بيش نبود.
به قول على (عليه السلام) در بين بشر، قدرت
ظاهرى و باطنى مثل سليمان نداشته و نخواهيم داشت. سلطنت جن و انس و طيور و وحوش
معالوصف در برابر مرگ، نفخه اماته، ضعيف و ناتوان بود. چه كسى مىتواند تخلف نمايد
(224)؟
جلسه نوزدهم:
برپا شدن قيامت پس از دو نفخه
إِن كَانَتْ إِلَّا
صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ * فَالْيَوْمَ لاَ
تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّ
أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ * هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي
ظِلاَلٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ * لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا
يَدَّعُونَ
(225)
از روى انكار و استهزا مىگويند:
وعده پيغمبران چه وقت است؟.
پاسخشان اين است كه دو صيحه در پيش داريد؛
صيحه اماته كه همه خواهند مرد و
صيحه احيا كه همه زنده مىشوند. فاصله اين دو صيحه هم خدا داند چقدر است؛
العلم عندالله. و روايات در اينباره مختلف نقل شده
است. صيحه، توسط ملك مقرب الهى اسرافيل است. بوقى دارد كه يك سرش به زمين و يك سرش
به آسمان، با دميدن در آن، اهل زمين و آسمان مىميرند
(226)،
پس خداوند به او امر مىفرمايد بمير؛ خودش هم مىميرد، جز خدا كسى باقى نمىماند.
اندر دو جهان خداى مىماند و بس
|
|
باقى، همه كل من عليها فان
|
ندا مىرسد: ...لمن الملك اليوم...
(227)؟؛
امروز كجايند كسانى كه دعوى ملك داشتند؛ مال من، سلطنت من، كسى نيست پاسخ دهد، خودش
پاسخ مىفرمايد:
...لله الوحد القهار...
(228).
براى خداوند يكتا كه چيره شونده است.
امام (عليه السلام) مىفرمايد:
در اين فاصله دو نفخه - كه صاحب نفسى باقى
نمانده - زمين متلاشى مىشود؛ كوهها ريزهريزه مىشود
(229)؛
آسمانها و زمين دگرگون مىگردد و
(230)
ديگر درختى، كوهى، پستى و بلندى باقى نمىماند، وضع ديگرى است
(231).
ظهور عدل خداوند در محشر
نفخه احيا كه دميده مىشود، همه زنده شده براى محكمه عدل الهى
محضرون؛ حاضر شدگانند. هر
فردى با دو مأمور سآئق و شهيد مىآيند
(232).
يك نفر نتواند تخلف از حضور پيدا كند. روز ظهور عدل حقيقى الهى است. در عالم ماده،
عدل ظاهر نمىشد؛ اما اينجا كوچكترين عمل، هموزن ذره از قلم نمىافتد.
امروز هيچ كافر و مؤمن، فاسق و عابد، به او ستم نمىشود
(233)؛
اگر كار بد كرده بيش از استحقاقش به او جزا نمىدهند. كار خيرش ملاحظه مىشود، ثواب
داده مىشود و گناه نكرده عقوبت نمىبيند و عقوبت هر گناه مربوط به خودش هست؛ يعنى
شخص گناهكار نه ديگرى
(234).
آنچه عقوبت است از كار خود شخص است نه اينكه از خارج چيزى
بياورند. به زبانت فحش و دروغى گفتى، در گند زبان خودت هستى؛ چنانچه اگر صلوات
فرستادى در عطر زبان خودت هستى، جزا داده نمىشود مگر به آنچه كردهايد
(235).
بعد گزارشاتى از بهشتيان و چند جمله از جهنميان ذكر مىفرمايد.
مؤمنين بايد هر دو را بشنوند، شوق ثواب و خوف عقاب. غرض اين است كه از آيات بهشت،
شوق پيدا شود، چرا از مردن بدمان مىآيد؟ چون شوق بهشت نداريم؛ چون خيال كرديم مرگ
اژدهايى است مخوف:
ان أصحب الجنة اليوم فى شغل فكهون.
سرگرمى به نعمتهاى بهشت و
بىخبرى از دوزخ
نخستين مدحى كه از بهشتيان است مىفرمايد:
آنان در شغل هستند. شغل در لغت عرب عبارت از كارى است كه آدمى را از غير آن
باز مىدارد. سرگرم كردن آن از غير آن؛ مثلاً اگر كسى مشغول بنايى شد، تمام وقت و
حواسش را صرف آن كرده التفاتى به غير آن ندارد، شغل گويند. خدا براى بهشتيان شغل
قرار مىدهد كه سر و صداهاى محشر، نعره جهنم، ضجه گنهكاران، زلزلهها و... هولها و
ترسها كارى به آنها ندارد؛ حتى اگر بستگانش هم در جهنم باشند چنان سرگرم نعمت خداست
كه متوجه آنان نمىشود.
پس شغل از جهنم و ناراحتيها و ناملايمتها يادى از جهنميان نمىكنند
مگر وقتى كه خدا خواسته و در قرآن خبر مىدهد و آن وقتى است كه روزنهاى باز مىشود
و بهشتيان را مشاهده مىكنند، صدا مىزنند منتى بر ما گذاريد از اين آب يا از
نعمتهايى كه خدا به شما عنايت فرموده است به ما هم بدهيد
(236)،
پاسخشان مىدهند كه خدا آنها را بر كافرها حرام فرموده است
(237)،
هركس بىايمان از دنيا رفت، بهرهاى از اين نعمتها ندارد.
شغل كه انسان را از چيزهاى ديگر باز مىدارد، گاهى از هول و ترس
است و گاهى از شوق. بهشتيان فكهون در خوشى و ناز و
نعمت هستند، متنعماند كه شغل از غير نعمت پيدا كردهاند.
همسران بهشتى نعمتهاى بزرگ الهى
بعضى از مفسرين گفتهاند دو آيه بعد، بيان قسمتى از شغل بهشتيان
است:
هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلاَلٍ عَلَى
الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ * لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ
ايشان و همسرانشان در سايه، بر تختها تكيه
زنندگانند، بر ايشان در آن بستان ميوه و هرچه بخواهند مىباشد.
استيناس با همسران بهشتى، شغل و سرگرمى بهشتيان است، حالا با
حوريان يا زنهاى مؤمنه كه بهشتى هستند كه مكرر گفتهايم هر زنى كه بهشتى شد، در
بهشت با شوهرش اگر بهشتى شده يا به شفاعت ديگرى بهشتى گردد، ازدواج مىكند؛ حقيقت
وصال و مواقعه در بهشت است. حورالعين كه خداوند او را مدح فرموده
(238)،
چشمهايشان از غير شوهرانشان كوتاه است؛ يعنى نظرى به غير شوهر ندارند، شوهر دوست و
شوهر خواه و شوهر شناسند، همچون ياقوت و مرجان مىدرخشند
(239).
نكاح در بهشت و يادآورى نعمت
خداوند
نكته مهم ديگر، فرق است بين ازدواج در بهشت و دنيا؛ كسى خيال نكند
مثل هم است، كاملاً متفاوت است. اولين تفاوت، مواقعه در دنيا علاوه بر كثافت دفع
شهوت؛ غفلتآور است؛ اما مواقعه در بهشت، ذكر و يادآور است. غنا و آواز خوانى در
بهشت، ذكر و تسبيح خداست؛ از پيغمبر مىپرسند آواز خوانى در بهشت هست؟ مىفرمايد:
بلى اعلايش
(240).
و نظير آن درباره آواز خوانى درختان بهشتى از حضرت صادق (عليه
السلام) نيز رسيده است
(241).
اگر صداى مرغان بهشتى را اينجا بشنوى، غش مىكنى.
ويژگى خوراكى بهشتى
شنيدهايد حضرت داوود (عليه السلام) وقتى زبور مىخواند، مرغان،
پرندهها و چرندهها در صحرا اطرافش جمع مىشدند و بعضى مىافتادند و ديگر بلند
نمىشدند، طاقت نمىآوردند، جناب داوود خواننده بهشتى بوده است.
برگهاى درختهاى بهشتى نيز نغمه سر مىدهند، چه نغمهاى؟
سبحان الله و الحمدلله راستى كيفآور است، در و ديوار
و تمام جوانب بهشت ياد خداآور است، همسرش نيز چنين است.
چنانچه در خوراك خوردن نيز همين است، در دنيا با زحمت تهيه و بعد
رنج هضم و سپس دفع فضولات دارد؛ اما در بهشت اين زحمتها ديگر در كار نيست؛ لذا بعضى
از بزرگان تصريح كردهاند كه: بهشتيان دبر ندارند؛ زيرا
مدفوعى در كار نيست، خوراك بهشت، زائد و تفاله ندارد كه از مجرا بيرون رود.
حور، مظهر رحمت رحمان و رحيم
روايتى مروى است از خاتم انبيا محمد (صلىاللهعليهوآله) كه:
يك نوع حور، خدا آفريده بر لبانش
بسم الله الرحمن الرحيم نقش بسته است؛ البته نور است،
بر پيشانىاش محمد رسول الله و بر چانه او على ولى الله، گونه راست و چپش الحسن و
الحسين
(242).
چه جمالى دارد و براى چه كسانى است؟ معلوم است از اين جملات و
اسماء حسنى، براى كسى است كه اهل توحيد و خداشناس باشد، صفات رحمان و رحيم را
فهميده باشد، مراتب تقوا را طى كرده باشد، لذا پرسيدند: يا
رسول الله (صلىاللهعليهوآله) اين حور براى كيست؟.
فرمود: لمن يقول بالحرمة و التعظيم بسم الله
الرحمن الرحيم
(243).
هركس با احترام و بزرگداشت بسم الله الرحمن
الرحيم گويد.
من درباره بسم الله ماندهام تا برسد به اسماء الله و رحمان و
رحيم. باء استعانت است، انقطاع من به پروردگارم كجاست؟
نشانه عبوديتم چيست؟
هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلاَلٍ عَلَى
الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ
بهشتيان و همسرانشان (مخصوصاً اگر همسر
دنيائىاش هم باشد؛ چنانچه خدا وعده داده است، همسران مؤمن به يكديگر مىرسند و از
بعضى روايات چنين بر مىآيد كه هرچند زن و فرزند در مقام پايينتر باشند، آنان را
به شفاعت مؤمن به او ملحق مىكنند) بهشتيان و همسرانشان در سايهها (اگر ظلال جمع
ظل باشد يا جمع ظله به معنى تحت است) يا بر روى تختها تكيه زنندگانند.
در بهشت، خيمههايى است، هر خيمه چهار فرسخ در چهار فرسخ طول و عرض
آن است كه در آن تختهاى بهشتى است كه آسايشگاه مؤمن و همسرانش مىباشد.
مروى است از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله): كه
مؤمن در يك روز صد دختر باكره را در بهشت تصرف مىنمايد و عجب اين است كه بلافاصله
باكره مىشود، بدون اينكه براى دختر ناراحتى باشد
(244).
چنانچه نسبت به خوراكش مىفرمايد: برابر صد
نفر در دنيا اشتها دارد، بدون ناراحتيهاى دنيوى
(245)
كه مكرر عرض كردم.
حسن صد يوسف جمال ذوالجلال
روايت دارد: اگر حورى در دنيا بيايد، همه
مردمان بىهوش مىشوند؛ زيرا طاقت ديدن چنين جمالى را در دنيا ندارند
(246).
براى روشنتر شدن مطلب به داستان يوسف و زنان مصر - كه در قرآن
مجيد بيان فرموده - توجه كنيد. با اينكه جناب يوسف بشر است و در دنيا و عالم ماده
است، خداوند جمال بيشترى به او داد نه جمال بهشتى كه در اين دنيا نمىشود، معالوصف
دستهاى خود را به جاى ترنج بريدند هنگامى كه چشمشان به يوسف افتاد و عجب اين است كه
متوجه نبودند دستشان را مىبرند
(247).
پس هرچه هست در زحمت كشيدن است كه طاقتى تحصيل كنيم بتوانيم اين
جمال و يا بهتر از آن را كه جمال محمد (صلىاللهعليهوآله) است درك كنيم:
شمس و قمر در زمين حشر نتابد
|
|
نور نتابد مگر جمال محمد
(صلىاللهعليهوآله)
(248)
|
و چه خوب سروده است:
كاش آنان كه عيب من گفتند
|
|
رويت اين دلستان بديدندى
|
تا به جاى ترنج در كف خود
|
|
دستها را همى بريدندى
(249)
|
شرح صدر براى درك جمال
در آيه شريفه مىفرمايد:
هركس خدا خواست او را هدايت فرمايد، سينهاش
را براى اسلام توسعه مىدهد
(250).
و از قول موسى نقل فرموده و در دعا نيز مىخوانيد:
خدايا! شرح صدر به من عنايت فرم
(251).
شرح صدر چيست؟ توانايى درك جمال است. قوتى پيدا كند بتواند جمال را
ببيند بهره ببرد. در بهشت جمال اندر جمال است؛ اما كيست كه استفاده كند؟ آنكس كه
شرح صدر يافته است، از علو على (عليه السلام) بهرهاى برده باشد؛ لذا مىگويم خود
را براى بهشت آماده كنيد. رشدى صفايى پيدا كنيد تا بتوانيد جمال را درك نماييد. كسى
كه خودش از جمال بهرهاى ندارد، كجا مىتواند جمال مجرد را بفهمد.
وصول به حوريان بهشتى پس از مرگ
در كتاب بحرالمعارف نقل كرده از يكى از بزرگان كه مىفرمايد:
حورى به من نشان دادند كه از جمالش مبهوت شدم.
گفتم: تو كيستى؟
گفت: خدا مرا براى تو آفريده. خواستم به او نزديك شوم، فاصله گرفت
و گفت: وصل پس از مرگ است.
گفتم پس به من بگو گونههايت چرا اينقدر مىدرخشد؟
گفت: اين نتيجه اشكهاى چشم تو است.
پس هرچه هست در ايمان و عمل است
(252).
خودت را لطيف كردى در دارالسلام بهشت هستى، اگر بيمار كردى خودت را در بيمارستان
جهنم هستى
(253).
سايه لطف خدا بر سر بهشتيان
بعضى هم گفتهاند: ظل به معنى عزت است،
وقايه و حفظ از آلام است، مثل سر سايه كه از زحمت گرما نگه مىدارد، هرچيزى كه سبب
شد شخص از آلام و اندوهها برهد، به آن ظل مىگويند؛
چنانچه در اصطلاح خودتان مىگوييم خدا سايه شما را كم نكند، يعنى شما مرا از آفات و
آلام حفظ مىكنى، بهشتيان و ازواجشان در حفظ از آلام هستند.
به تعبير روايت، زير سايه عرش رحمان هستند. تحت سايه لطف حق
مىباشند.
لهم فيها فكهة. شغل و سرگرمى دوم
ايشان ميوههاى بهشتى است؛ سيب و انار و رطب بهشتى است كه تمام اشتراك در لفظ است و
حقيقت چيز ديگرى است، يك صد هزار مزه مىدهد.
و لهم ما يدعون هرچه خواسته باشند،
مايل باشند، اشتها داشته باشند برايشان آماده است. كدام سلطان در دنياست كه هرچه
بخواهد بشود، بلكه محروميتهايش بيشتر است از آنچه به آن رسيده است. تو را در اين
عالم آورد و همه عالم را براى تو آفريد و تو را براى خودش و عالم آخرت. تو را براى
ابديت آفريد نه براى از بين رفتن: خلقتم للبقاء لا للفناء.
محروم كسى است كه خودش را به اين نعمتهاى الهى نرساند.