تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


/ سوره انفال / آيه هاى 40 - 30

30 . وَاِذْ يَمْكُرُبِكَ الَّذينَ كَفَرُوا الِيُثْبِتُوكَ اَوْيَقْتُلُوكَ اَوْيُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ.

31 . وَاِذا تُتْلَى عَلَيْهِمْ اياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْنَشآءُ لَقُلْنا مِثْلَ هَذا اِنْ هَذا إِلاّ اَساطيرُ الْاَوَّلينَ.

32 . وَاِذْ قالُوْا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هَذا هُوَ ا لْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّمآءِ اَوِائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ.

33 . وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِبَّهُمْ وَاَنْتَ فيهِمْ وَما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ

34 . وَمالَهُمْ اَلاَّ يُعِذِّبَهُمْ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَما كآنُوا اَوْلِيآءَهُ اِنْ اَوْلِيآؤُهُ اِلاَّ الْمُتَّقُونُ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُونَ.

35 . وَما كانَ صَلاتُهُمْ عِنَدَ الَْبَيْتِ اِلاَّ مُكآءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الَعَذابَ بِما كُنْتُم تَكْفُرُونَ.

36 . اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوايُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذينَ كَفَرُوا اِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ.

37 . ليميزَ اللَّهُ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعًا فَيَجْعَلَهُ فى جَهَنَّمَ اُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.

38 . قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوآ اِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَاِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْاوَّلينَ.

39 . وَقاتِلُو هُمْ حَتّى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

40 . وَاِنْ تَوَلَّوْ فَاعْلَمُوآ اَنَّ اللَّهَ مَوْلكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصيرُ.

ترجمه

30 - وهنگامى را [به يادآور] كه كفرگرايان درباره تو [مكر و ]نيرنگ مى نمودند تا تو را به بند كشند [و] ياتو را بكشند يا [از كنار كهن ترين معبود توحيد] تو را بيرون كنند، و [براى اين كار همواره ] نيرنگ مى كردند و خدا [نيز براى نقش برآب ساختن نقشه هاى شوم وابليسى آنان ] تدبير مى كرد، و خدا بهترين تدبير گران است.

31 - و هنگامى كه آيات ما بر آنان تلاوت گردد مى گويند: بخوبى شنيديم! اگر بخواهيم، ما [نيز] همانند آن را [مى آوريم و باز ]مى گوييم. اين [چيزى ] جز افسانه هاى پيشينيان نيست.

32 - و هنگامى را [به ياد آور] كه [شرك گرايان ] گفتند: بار خدايا! اگر اين [كتاب پرشكوه آسمانى ] همان [كتاب ]حق از جانب توست، سنگ هايى از آسمان بر ما بباران [و] ياعذابى دردناك برايمان بياور.

33 - امّا خدا بر آن نيست كه تا تو در ميانشان هستى آنان را [گرفتار ]عذاب كند، و [نيز] در حالى كه آنان [از خدا ]آمرزش مى خواهند، خدا عذاب كننده آنان نخواهد بود.

34 - و آنان چه [ويژگى ] دارند كه خدا [در اين جهان و جهان ديگر ]آنان را عذاب نكند؟! در صورتى كه آنان [مردمِ خداجو و با ايمان را] از [نزديك شدن به ] مسجد الحرام باز مى دارند با اين كه آنان سر رشته دار آن [خانه مقدس ] نيستند و سر رشته دار آن تنها پرواپيشگانند، امّا [شرك گرايان ] بيشتر شان [اين حقيقت روشن را ]نمى دانند.

35 - و نماز آنان در كنار آن خانه [پرمعنويت خدا] جز سوت كشيدن و دست افشاندن نيست؛ [از اين رو در سراى آخرت بر آنان گفته مى شود:] اينك به كيفر آن كه [در دنيا] كفر مى ورزيديد، [طعم تلخ ] اين عذاب [دردناك ] را بچشيد!

36 - بى گمان آنان كه كفر ورزيده اند، دارايى هاى خود را هزينه مى كنند تا [ديگران را نيز] از راه خدا باز دارند؛ پس آنان به زودى [تمام ] آن [ثروت ] را [براى مبارزه با حق و عدالت ]هزينه مى كنند و آن گاه براى آنان [مايه دريغ ] و حسرتى خواهد شد، سپس [از اين مردم با ايمان ]شكست [هم ] مى خورند. و كسانى كه كفر ورزيده اند به زودى به سوى دوزخ كوچ داده خواهند شد.

37 - تا خدا [مردم ] ناپاك را از [مردم ] پاك جدا سازد، و ناپاك ها را روى هم گذارد و همگى آنها را انباشته سازد [و] آن گاه در دوزخ قرارشان دهد؛ [چرا كه ]اينان همان زيانكارانند.

38 - [هان اى پيامبر!] به آن كسانى كه كفرورزيده اند بگو: اگر آنان از كفر [و بيداد خود] باز ايستند، آنچه گذشته است بر آنان آمرزيده خواهد شد؛ و اگر [به شيوه زشت و ظالمانه خود] باز گردند، بى گمان [سرنوشت آنان با همان ] سنّت [خدا خواهد بود كه در مورد] پيشينيان گذشت.

39 - و [شما توحيد گرايان ] با آنان پيكار كنيد تا [تباهى و ]فتنه اى بر جاى نماند و دين [و آيين ] يكسره از آن خدا گردد؛ و اگر [از كفر] باز ايستند [و به حق گرايند، خدا توبه و بازگشت آنان را مى پذيرد] به يقين خدا به آنچه انجام مى دهند بيناست.

40 - و اگر آنان [از حق و عدالت ] روى برتافتند، بدانيد كه خدا سالار شماست؛ [و راستى كه ] چه نيكو سالار [و سررشته دار] و چه نيكو [يار و] ياورى است!

نگرشى بر واژه ها

مكر: نيرنگ و فريب، «ازهرى» در اين مورد مى گويد: مكر مردم به مفهوم نيرنگ و فريب مردم است، امّا «مكر خدا» كه در آيه شريفه آمده به مفهوم جزا و كيفر مكر آنان است.

اثبات: اين واژه به مفهوم بازداشت و زندانى كردن، و نيز به معناى زخمى ساختن آمده است.

مكاء: سوت زدن.

تصديه: كف زدن و دست افشاندن.

حسرة: دريغ و اندوهى كه از احساس گناه پديد مى آيد.

ركم: انباشتن و آكنده ساختن.

انتهاء: سرباز زدن از كارى كه از آن نهى شده است.

سنة: روش، شيوه، سيره و سبك هميشگى.

سلوف: پيشى جستن.

تولّى: روى برتافتن و روى گرداندن.

شأن نزول

1 - در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه در باره داستان «دار النّدوه» و تصميم شرك گرايان بر ضد پيامبر فرود آمده كه جريان آن اين گونه بود:

گروهى از سران قريش در خانه «قصى بن كلاب» گردآمدند و در مورد پيامبر و راه و رسم آسمانى او به گفت و شنود نشستند.

يكى از آنان در چگونگى روياروى با پيامبر و راه توحيدى او گفت: به باور من او را رهاكنيم تا با پايان زندگى و مرگش نام و ياد و دين او نيز به فراموشى سپرده شود. امّا ديگرى نظر داد كه بايد او را از مكّه بيرون برانيم تا آسوده خاطر گرديم.

شرورترين آنان كه ابوجهل بود گفت: تنها راه جلوگيرى از دعوت توحيدى او، كشتن اوست و براى اين كار خطير نيز بايد از هر تيره اى يكى را برگزينيم تا همه در خون او شركت داشته باشيم تا بدين صورت بنى هاشم راهى جز دريافت خونبها نداشته باشد.

اين پندار شرربار و ظالمانه مورد تصويب قرار گرفت و همه براى كشتن پيامبر مهر و عدالت هماهنگ و همداستان شدند و آن را كارى محرمانه و رازى سر به مهر اعلان نمودند، امّا فرشته وحى بر پيامبر فرود آمد و ضمن گزارش تصميم ظالمانه شرك گرايان قريش به آن حضرت، به او خاطر نشان ساخت كه بايد على عليه السلام را در بستر خويش بخواباند و خود دست به هجرت زند.

پيامبر جريان را با امير مؤمنان در ميان نهاد و خود به سوى غار «ثور» حركت كرد، و شرك گرايان در هجوم گروهى و هماهنگ خود به خانه پيامبر، با على عليه السلام رو به رو شدند و خدا بدين وسيله نيرنگ ناجوانمردانه آنان را بى اثر ساخت.

آنان پيامبر را از امير مؤمنان خواستند و او به آنان بهايى نداد و پرسش آنان را بى پاسخ گذاشت. آنان براى دستيابى به پيشواى گرانقدر توحيد به جستجو پرداختند و تا دهانه غار «ثور» نيز آمدند، امّا در دهانه غار با تار عنكبوت روبرو شدند و گفتند: اگر او وارد غار شده بود تارهاى تنيده عنكبوت پاره مى شد. و بدين سان سرافكنده و نگونسار به مكّه باز گشتند و پيامبر گرامى نيز پس از سه روز درنگ در آنجا به سوى مدينه حركت كرد و اين آيه برقلب پاك اوفرود آمد كه: وَإِذْ يَمْكُرُبِكَ الَّذينَ كَفَرُوا...(114)

2 - در داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث، سه نظر آمده است:

الف: به باور برخى از جمله «سعيد بن جبير» اين چند آيه در مورد نكوهش ابوسفيان فرود آمده است؛ چرا كه او افزون بر بسيج انبوهى از اشرار و شرك گرايان براى برافروختن آتش جنگ اُحُد، سه هزار تن از سپاهان را نيز به عنوان مزدوران جنگى استخدام كرد و به آنان پول داد، كه اين آيات بر قلب پاك پيامبر فرود آمد: إِنّ الّذين كفروا ينفقون اموالهم...(115)

ب: امّا برخى ديگر از جمله «ضحاك» آورده اند كه اين چند آيه در نكوهش از كسانى فرود آمد كه به نوبت، سپاه شرك در پيكار «بدر» را از مال خود تغذيه مى كردند و آنان دوزاده نفر بودند.

ج: «محمد بن اسحاق» آورده است كه اين آيات در نكوهش گروهى از سردمداران شرك همچون: ابوجهل، عكرمه، صفوان و... فرود آمده؛ چرا كه آنان پس از جنگ بدر نزد ابو سفيان آمدند و از او و كسانى كه در كاروان تجارتى قريش سرمايه و كالاى تجارتى داشتند، تقاضا كردند كه آنها را ميان خانواده هاى كشته شدگان در «بدر» تقسيم كنند، و آنان پذيرفتند و تقسيم نمودند.

سرآغاز هجرت

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى روى سخن را به پيامبر برگزيده اش نموده و مى فرمايد:

وَاِذْ يَمْكُرُبِكَ الَّذينَ كَفَرُوا

هان اى پيامبر! هنگامى را به ياد آور كه شرك گرايان براى برچيدن راه ور سم آسمانى تو و شكست يارانت و نيز براى از ميان برداشتن وجود ارجمند خودت به چاره انديشى ظالمانه و فريب و تدبير و مشاوره نشستند و بسيارى از سران شرك از جمله عتبه، شيبه، ابوجهل، ابوالبخترى، زمعه، حكيم بن حزام، امية بن خلف و... در اين نشست ظالمانه و ابليسى شركت داشتند.

لِيُثْبِتُوكَ

به باور گروهى از جمله ابن عباس منظور اين است كه: آنان در اين انديشه شيطانى بودند كه تو را به بند كشند. امّا به باور برخى از جمله «عطا»، آنان مى خواستند تو را بازداشت و زندانى سازند. و از ديدگاه گروهى، از جمله «ابو حاتم» بر آن بودند كه تو را زخمى سازند؛ چرا كه اين واژه به مفهوم زخم و جراحت آمده است.

شاعر مى گويد:

فقلت ويحك ماذا فى صحيفتكم

قالوا الخليفة امسى مثبتاً و جعاً

و به آنان گفتم: واى بر شما در صحيفه شما چيست؟ گفتند: خليفه است كه سخت زخمى شده است.

اَوْيَقْتُلُوكَ اَوْيُخْرِجُوكَ

يا از ميان بردارند و يا از مكّه بيرون كنند و به جاى ديگر گسيل دارند.

پاره اى نيز آورده اند كه: تو را بر شترى چموش سوار و آن را رها كنند تا به هر جايى كه خواست تو را ببرد.

وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ

در تفسير اين فراز سه نظر است:

1 - به باور «ابو مسلم» منظور اين است كه: آنان در مورد تو به پندار شرك گرايانه خويش به تدبير و چاره انديشى نشسته اند و خدا نيز در مورد بى اثر ساختن نقشه هاى ابليسى آنان تدبير مى كند.

2 - امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: آنان در مورد تو، به نيرنگ مخفيانه پرداخته اند و خداى توانا نيز به طورى كه آنان ندانند گرفتار كيفر كارشان خواهد ساخت.

3 - و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: آنان بر ضد تو به نيرنگ و فريب پرداخته اند و خدا نيز كيفر مكر آنان را به آنها مى چشاند.

اين ديدگاه درست بسان اين آيه است كه مى فرمايد: و كيفر بدى و زشتى مانند آن بدى است: وجزاء سيئة سيئة مثلها(116)

وَاللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور بيشتر مفسّران منظور اين است كه خدا بهترين تدبير كنندگان است؛ چرا كه او جز آنچه بر اساس حق و عدالت است تدبير نمى كند، و عذاب خود را تنها بر كسانى كه در خور آن هستند فرو مى فرستد.

و نيز بدان دليل كه مردم گاه تدبير عادلانه مى انديشند و گاه ظالمانه، آنچه كه ظالمانه است، كه بطور قطع براى مردم زيانبار است و تدبير عادلانه مردم نيز بيشتر براى سود و منافع و مصالح شخصى است و نه براى مردم با ايمان، امّا تدبير خدا هماره به سود مردم با ايمان و عدالت خواه است؛ از اين روست كه خدا بهترين تدبير كنندگان است.

2 - و به باور برخى نيز منظور اين است كه خدا بهترين كيفر دهندگان است.

نظم و پيوند آيات

در مورد نظم و پيوند اين آيات دو نظر آمده است:

1 - به باور «ابو مسلم» آيه مورد بحث به آيه: واذ كروا إذ انتم...(117)

پيوند مى خورد و منظور اين است كه: هنگامى را به ياد آوريد كه شما در زمين گروهى اندك و به نا توانى كشيده شده بوديد... و نيز هنگامى را كه اى پيامبر: شرك گرايان درباره شما به نيرنگ و فريبكارى پرداختند تا...

2 - و به باور برخى ديگر آيه شريفه به آيه پيش از خود پيوند مى خورد كه مى فرمايد: إن تتقوا لله يجعل لكم فرقاناً.. و منظور اين است كه: اگر پرواى خدا پيشه سازيد، ذات پاك و بى همتاى او براى شما وسيله شناخت و جدا سازى حق از باطل و راه نجات و رستگارى قرار مى دهد؛ درست همان گونه كه پيامبر گرامى و ياران توحيد گراى او را از نيرنگ و شرارت شرك گرايان رها ساخت. آرى، اين نعمت خدا را به خاطر داشته باشيد.

جنگ روانى بر ضد قرآن و پيامبر در ادامه سخن، آفريدگار هستى در مورد كينه توزى و بدانديشى كفر گرايان ومشركان مى فرمايد:

وَاِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا

و هنگامى كه قرآن بر اين شرك گرايان تلاوت مى گردد مى گويند: شنيديم.

ياد آورى اين نكته لازم است كه «سماع» به مفهوم دريافت صدا و سخن از راه گوش است.

لَوْ نَشآءُ لَقُلْنا مِثْلَ هَذا

و اگر بخواهيم نظير اين آيات و اين كتاب را مى آوريم و باز مى گوييم.

آنان اين گزافه را زمانى مى گفتند كه ناتوانى و در ماندگى شان از آوردن آيه اى بسان آيات قرآن همه جا به چشم مى خورد، و اين گفتار كينه توزانه و بى اساس تنها از دشمنى آنان سر چشمه مى گرفت؛ چرا كه انسان گاه از شدّت دشمنى وكينه توزى دست به گزافه بافى مى زند.

برخى نيز برآنند كه شرك گرايان هنگامى چنين گفتند كه هنوز از آوردن آيه اى نظير قرآن نوميد و سرافكنده نشده بودند، و چون مى ديدند كه قرآن از همين حروف و واژه هاى عربى پديد آمده است، مى پنداشتند باتلاش هماهنگ و به كار گيرى همه امكانات خواهند توانست؛ با قرآن رقابت كنند، و مبارزه با قرآن بسان پيكار با عصاى موسى - كه به صورت اژدها درآمد - نبود كه بى درنگ به ناتوانى خود پى ببرند.

إِنْ هَذا ِلاّ اَساطيرُ الْاَوَّلينَ

و اين قرآن چيزى جز افسانه ها و داستان هاى پيشينيان نيست كه آن را گرم و گيرا و جالب و شيوا براى ما مى خوانى.

به باور گروهى گوينده اين گفتار بى اساس «نضر بن حارث» بود، و پيامبر گرامى در روز بدر دستور داد او و «عقبه» را كه دستگير شده بودند، به كيفر شرارتشان برسانند.

آن روز، هنگامى كه نامبرده را آوردند، پيامبر گرامى به اميرمؤمنان فرمود: «نضر» را نزد من بياور؟

على عليه السلام موى پيشانى اورا گرفت و پيش آورد، و او درمانده و ناتوان گفت: اى محمدصلى الله عليه وآله وسلم به حق خويشاوندى ميان من و شما از شما تقاضا دارم كه با من نيز بسان قريش رفتار نماييد؛ اگر آنان را محكوم به مرگ ساختى مرا نيز چنين كن و اگر از آنان «فديه» پذيرفتى از من نيز بپذير.

پيامبر فرمود: خداى دادگر با ارزانى داشتن اسلام و فرود قرآن اين ملاكهاى پوسيده را خط بطلان كشيده و آنگاه دستور داد او را به كيفركارهاى زشت و ظالمانه اش برسانند...

«سعيد بن جبير» مى گويد: روز «بدر» پيامبر سه تن از قريش را به كيفر زشتكارهاى بسيارشان به مرگ محكوم ساخت كه نامشان «معطم بن عدى»، «نضر بن حارث» و «عقبه» بود.

و نيز در ترسيم حق ناپذيرى و تاريك انديشى آنان مى افزايد:

وَإِذْ قالُوْ اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هَذا هُوَ ا لْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّمآءِ اَوِائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ

و هنگامى را به يادآور كه شرك گرايان گفتند: بارخدايا! اگر آنچه محمدصلى الله عليه وآله وسلم آورده، حق و از سوى توست، همان گونه كه بر قوم لوط بارانى از سنگ باراندى، بر ماهم از آسمان بارانى از سنگ بباران و يا اين كه ما را دچار عذابى سخت و دردناك ساز.

به باور برخى گوينده اين سخن «نضر بن حارث» بود، و به باور برخى ديگر ابوجهل.

چرا عذاب؟

چرا شرك گرايان به خاطر كتابى كه آسمانى است و بر پيامبر اسلام فرود آمده است به جاى تقاضاى خير و بركت از فرو فرستنده آن، عذاب و نگونسارى براى خود خواستند؟

پاسخ

آنان بر اين پندار باطل بودند كه آنچه پيامبر آورده است حق و از سوى خدا نيست، و بر اين پندار عذاب نيز نخواهد آمد.

چرا از آسمان؟

چرا شرك گرايان مى گفتند: بار خدايا! اگر چنين است بارانى از سنگ از آسمان بباران، در حالى كه از آسمان جز بارش باران نشايد؟

پاسخ

ممكن است سنگ از نقاط پرفراز و بلندى جز آسمان فرو ريزد و ببارد، به اين دليل آن گونه تقاضا مى كردند. پاره اى نيز بر آنند كه «من» درآيه شريفه براى بيان است.

بركت آن وجود گرانمايه در اين آيه شريفه به يكى ازسنت هاى خدا اشاره دارد و روشنگرى مى كند كه باوجود پيامبر در ميان جامعه، خدا بلا بر آن فرو نخواهد فرستاد. و بدين سان سبب مهلت به آنان را اين گونه ترسيم مى كند:

وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِبَّهُمْ وَاَنْتَ فيهِمْ

خداى فرزانه به خاطر كرامت و حرمت تو مردم مكّه را گرفتار عذاب نخواهد كرد؛ چرا كه او تو را به عنوان رحمتى براى جهانيان فرستاده است و اين مهلت براى آنان خواهد بود، مگر اين كه تو را از آن شهر و جامعه خود برانند، آنگاه ديگر براى آنان مهلتى نخواهد بود.

«ابن عباس» مى گويد خدا آنان را گرفتار عذاب نساخت مگر زمانى كه پيامبر را از مكه بيرون كردند.

وَما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ

و پس از بيرون كردن تو نيز در حالى كه گروهى از ايمان آوردگان در ميان آنان هستند و از بارگاه خدا طلب آمرزش مى كنند خدا آنان را عذاب نخواهد كرد.

به باور گروهى از مفسّران، پس از هجرت پيامبر گروهى از مردم با ايمان به دليل نداشتن امكان هجرت در مكّه بودند. آنان در انديشه اسلام و پيامبر و خواهان هجرت بودند، امّا برايشان ميّسر نبود؛ از اين رو خدا عذر آنان را پذيرفته و به احترام آنان و به خاطر دعاها ونيايشها و آمرزش خواهى شان مردم مكّه را دچار عذاب نساخت، امّا پس از هجرت آنان دستور فتح مكّه صادرشد.

امّا به باور برخى منظور اين است كه خدا آنان را در دنيا بدان دليل كه طلب آمرزش مى كنند عذاب نمى نمايد، بلكه عذابشان را براى سراى آخرت مى گذارد.

در تفسير «علىّ بن ابراهيم» آمده است كه پيامبر گرامى به قريش فرمود: من سردمداران كفر و بيداد جهان را درهم مى كوبم و به شما اقتدار جهانى مى بخشم، پس بياييد به آنچه شمارا فرا مى خوانم پاسخ مثبت دهيد تا در پرتو آن بر دنياى عرب فرمانروايى يابيد و عجم نيز راه و رسم شمارا گردن نهند. ابوجهل از شدّت حسد گفت: بار خدايا! اگر اين سخن حق است بارانى از سنگ از آسمان بر ما بباران... و آن گاه بى درنگ پيشمان شد و از ترس فرود عذاب گفت: بار خدا! از تو آمرزش مى طلبم، ما را مورد عفو قرار ده، و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد: و ماكان الله ليعذبّهم... و زمانى كه براى كشتن پيامبر گرامى همدست و همداستان شدند و او را از مكّه بيرون كردند اين آيه فرود آمد كه: و مالهم ألاّ يعذبهم الله... چرا خدا آنان را به كيفر زشت كرداريشان عذاب نكند... و آنگاه در جنگ «بدر» آنان را به شمشير ستم سوز پيامبر و على عليه السلام سپرد.

به باور برخى منظور آيه شريفه اين است كه اگر آنان طلب آمرزش نمايند و به راستى توبه كنند خدا عذابشان نخواهد كرد، و بدين سان خداى پر مهر در اين آيه شريفه آنان را به آمرزش خواهى ترغيب مى نمايد.

امّا به باور «مجاهد» در صلب اين شرك گرايان كسانى بودند كه از خدا آمرزش مى خواستند.

و «عكرمه» مى گويد: در صلب آنان كسانى بودند كه در آينده، اسلام مى آوردند.

از امير مؤمنان آوره اند كه فرمود:

كان فى الأرض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونكم الاخر فتمسكوا به، و قرأ هذه الآية.(118)

در روى زمين دو پناهگاه امنيت بود كه مردم را از عذاب خدا به كيفر گناهانشان امان مى داد: يكى وجود گرانمايه پيامبر كه رحمتى براى جهانيان بود، و ديگر طلب آمرزش از بارگاه خدا. اينك كه با رحلت جانسوز پيامبر يكى از آن دو برداشته شد بر شما باد كه به دومى چنگ زنيد و از خدا آمرزش بخواهيد. و آن گاه به تلاوت اين آيه پرداخت.

وَمالَهُمْ اَلاَّ يُعِذِّبَهُمْ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ

چرا خدا آنان را به كيفر گناهانشان عذاب نكند در حالى كه مردم دوستدار مسجد الحرام را از زيارت آن باز مى دارند؟

گفتنى است كه واژه «اوليائه» بقرينه ادامه آيه و آمدن واژه مورد بحث،حذف شده است.

وَما كآنُوا اَوْلِيآءَهُ

آن شرك گرايان، دوستداران و اداره كنندگان مسجد الحرام نيستند، اگر چه درآبادانى آن بكوشند.

اِنْ اَوْلِيآؤُهُ اِلاَّ الْمُتَّقُونُ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُونَ

به باور «حسن» منظور اين است كه دوستداران مسجد الحرام كسانى هستند كه پرواى خدا پيشه سازند، امّا بيشتر شرك گرايان اين واقعيت را نمى دانند.

از حضرت باقرعليه السلام نيز تفسير آيه شريفه همين گونه است. امّا برخى برآنند كه منظور آيه اين است كه اين شرك گرايان دوستان خدا نيستند، بلكه دوستان او كسانى هستند كه از گناه دورى مى جويند و مقررات خدا را رعايت مى كنند.

چرا؟

قرآن در آيه پيش مى فرمايد: اى پيامبر! تا تو در ميان مردم مكّه هستى و تا آنان از خدا طلب آمرزش مى كنند. خدا آنان را عذاب نخواهد كرد، امّا در اين آيه مى فرمايد: آنان را به دليل دور ساختن شما و مردم با ايمان از مسجد الحرام عذاب خواهيم كرد، اين دوگانگى ونا سازگارى دو آيه چرا؟

پاسخ

در اين مورد سه پاسخ آمده است:

1 - منظور از عذاب نخست كه قرآن آن را نفى مى كند و روشن مى سازد كه با وجود حضور پيامبر در ميان آنان گريبانگير شان نخواهد شد، فروفرستادن بلاهايى است كه برامّت هاى پيشين به كيفر گناهانشان فرود مى آمد، و منظور از عذاب و كيفرى كه برايشان خواهد بود و آيه دوّم از آن سخن مى گويد، كشته شدن و اسير گرديدن است كه پس از بيرون كردن مردم با ايمان از مكّه به تدريج دامنگير شرك گرايان گرديد.

2 - منظور از عذاب نخست كه نفى شده است عذاب اين جهان و منظور از عذاب درآيه دوّم كه از آن هشدار داده شده اند عذاب سراى آخرت است.

3 - و ديگر اين كه قرآن نخست آنان را به طلب آمرزش از خدا فرا مى خواند تا گرفتار عذاب سراى آخرت نگردند؛ چرا كه هركسى توبه نمايد و آمرزش بخواهد، در دنيا و آخرت از عذاب الهى نجات خواهد يافت. امّا در آيه دوّم آنان را در خور عذاب مى داند؛ چرا كه مردم با ايمان را از نزديك شدن به مسجد الحرام باز مى داشتند.

كارهاى احمقانه شرك گرايان در خانه خدا در ادامه سخن، در اين آيه شريفه در وصف عبادت آنان در مسجد الحرام مى فرمايد:

وَما كانَ صَلاتُهُمْ عِنَدَ الَْبَيْتِ اِلاَّ مُكآءً وَتَصْدِيَةً

و نماز و عبادت آنان در كنار آن خانه پر معنويت جز سوت كشيدن ودست افشاندن چيز ديگرى نبود.

«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه شرك گرايان قريش با اندام برهنه به طواف خانه خدا مى پرداختند و با سوت كشيدن و دست افشاندن و كارهاى احمقانه ديگر به پندار خود به خدا تقرب مى جستند، و بدين سان عبادتشان چيزى جز بى بندوبارى و بيهودگى نبود. توحيد گرايانى كه مى خواهند در كنار اين خانه مقدس به عبادت خالصانه و نيايش عارفانه خدا بپردازند، بايد شرك گرايان را از آن مكان مقدّس دور سازند.

و نيز آورده اند كه وقتى پيامبر گرامى در خانه خدا به نماز مى ايستاد، چند تن از شرك گرايان قريش در دوسوى آن حضرت قرار مى گرفتند و به سوت زدن و دست افشاندن مى پرداختند و نمى گذاشتند آن بزرگوار با آرامش خاطر خداى يكتا را عبادت كند. اينان شرارت بسيار مى كردند، به همين جهت پيامبر آنان را در جنگ «بدر» از ميان برداشت.

در ادامه آيه شريفه قرآن به آنان هشدار مى دهد كه:

فَذُوقُوا الَعَذابَ بِما كُنْتُم تَكْفُرونَ

اينك به كيفر كفرتان عذاب ستم سوز «بدر» را بچشيد.

و به باور برخى، پس طعم تلخ عذاب آخرت را بچشيد! چرا كه همه كارهاى شما، حتى عبادتتان احمقانه است.

حسرت واندوه جانكاه انفاق نادرست در اين آيه شريفه در مورد شرك گرايانى كه ثروت و امكانات خويش را در راه ستم و گناه و باز داشتن مردم از راه خدا هزينه مى نمودند مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوايُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً

كسانى كه در راه جنگ با پيامبر ثروت و امكانات خويش را هزينه مى كنند و بر آنند كه بدين وسيله مردم را از دين خدا باز دارند، به زودى دچار حسرت و دريغى جانسوز خواهند شد و در خواهند يافت كه در اين جهان و جهان ديگر از آن سودى نبرده و با آن، وسيله نگونسارى و بدبختى خويش را فراهم آورده اند.

ثُمَّ يُغْلَبُونَ

آن گاه در ميدان پيكار نيز دچار شكست و رسوايى خواهند شد.

از اين آيه شريفه يك بار ديگر صداقت پيامبر در دعوت و رسالت آسمانى اش به روشنى دريافت مى گردد؛ چرا كه از چيزى خبر مى داد كه هنوز روى نداده بود، و آنگاه روى داد.

وَالَّذينَ كَفَرُوآ اِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ

و كسانى كه كفر ورزيدند، پس از شكست خفت بار در اين جهان و دچار آمدن به اندوه و حسرتى جانكاه، در سراى آخرت نيز به سوى شعله هاى آتش دوزخ رانده خواهند شد.

در آيه شريفه، «والّذين كفروا» تكرار مى گردد و اين بدان دليل است كه برخى از آنان پس از مدتى ايمان آورده اند. قرآن روشن مى سازد كه اين عذاب دردناك ويژه كسانى است كه دارايى خود را براى مبارزه بر ضد قرآن و پيامبر هزينه كردند و بى آن كه توبه كنند و اسلام آورند به همان حال كفر مردند.

و بدين سان قرآن هشدار مى دهد كه اين تبهكاران سه كيفر خواهند داشت:

1 - حسرت و اندوهى جانكاه.

2 - شكست خفت آور.

3 - عذاب آخرت.

اين يك سنت خداست در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

ليِميزَ اللَّهُ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ فى جَهَنَّمَ

اين حسرت و شكست و آتش دوزخ براى شرك گرايان به خاطر اين است كه انفاق خدا پسندانه مردم با ايمان از انفاق تبهكارانه آنان باز شناخته شود؛ چرا كه اين از سنت هاى خداست كه سرانجام پاك از ناپاك، عدالت خواه از بازيگر، خيرخواه از بدانديش، و با ايمان از عوام فريب باز شناخته خواهد شد.

و خدا انفاق شرك گرايان را كه در راه تبهكاراى و شرارت هزينه مى كنند، همه را روى هم انباشته و در سراى آخرت همه را يكباره و يك جا در آتش شعله ور دوزخ قرار مى دهد و بدين وسيله آنان را به كيفرى دردناك گرفتار مى سازد، همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: يوم يحمى عليها فى نارجهنّم...(119)

به باور برخى منظور آيه شريفه اين است كه: خدا مى خواهد در اين جهان مردم با ايمان را به وسيله پيروزى و مقررات خاص خويش، و در سراى آخرت به وسيله پاداش و بهشت از ديگران جدا و ممتاز سازد.

و به باور پاره اى ديگر، براى اين كه خدا كفر گرايان را در دوزخ و مردم با ايمان را در بهشت درآورد، و مردم پليد را به گونه اى روى هم انباشته سازد كه عرصه برآنها تنگ و سخت زير فشار قرار گيرند و بسان ابرهاى متراكم درهم فشرده و يكجا به شعله هاى آتش دوزخ سپرده شوند.

اُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ

اينان همان مردم زيانكارند، چرا كه با انفاق ثروت وامكانات خويش در راه گناه و ستم، براى آخرت خويش عذاب و كيفر مى خرند.

سنّت خدا در مورد بيدادگران

قرآن در ادامه سخن و هشدار به كفرگرايان و ظالمان، اينك به آنان يادآورى مى كند كه اگر از شرك و ستم باز ايستند و به راه حق و عدالت گام سپارند، گذشته آنان مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد:

قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوآ اِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ

هان اى پيامبر! به كفر گرايان بگو: اگر از كفر و بيداد توبه كنند و دست كشند، گناه گذشته آنان مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد.

وَاِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْاوَّلينَ.

و اگر باز هم به بد انديشى و جنگ تجاوزكارانه و در راه كفر پاى فشارند، روش و سنّت خدا در مورد گذشتگان اين بوده است كه مردم توحيد گرا و آزاديخواه را هماره يارى كند و دشمنان دين و تقوا و تجاوزكاران به آنان را به ذلّت و حقارت محكوم سازد، و اين سنّت و روش خدا بر قرار است.

چرا سنّت پيشينيان

چرا قرآن از سنّت و روش جارى و هماره خدا، به سنّت پيشينيان تعبير مى كند؟

پاسخ

اين تعبير بدان دليل است كه سنّت و روش خدا درمورد آنان تحقق يافته است؛ همان گونه كه در آيه ديگرى از آن به عنوان سنّت و روش پيامبران ياد مى كند؛ چرا كه سنّت خدا به دست آنان پياده شده است. از اين رو در آيه ديگر هشدار مى دهد كه در سنّت و روش ما تغيير ودگرگونى راه ندارد و ماهماره شايستگان را يارى مى كنيم و بيدادگران را به كيفر بيداد وگناهانشان، به خفّت و ذلّت محكوم مى سازيم: ولا تجد لسنّتنا تحويلاً(120)

چه سالار و ياورى! در اين آيه روى سخن با پيامبر و مردم با ايمان است و از آنان مى خواهد كه همچنان پيكار سنجيده و عادلانه خويش را برضد آفت كفر و استبداد و كفرگرايان و تجاوزكاران ادامه دهند تا ديگر تجوز و فتنه اى برجاى نماند:

وَقاتِلُو هُمْ حَتّى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ

با اين شرك گرايان بيداد پيشه با بهترين و مؤثرترين شيوه ها همچنان پيكار كنيد تا تاريك انديش و شرك گرايى باقى نماند؛ يا همه آنان به سوى حق بگرايند وايمان آورند و يا با ايمان آوردگان پيمان ببندند و دست از شرارت بردارند، چرا كه اگر جز اين باشد آنان در ميان قبيله و عشيره خود ديگران را به كفر و شرك و تجاوز به حقوق و آمنيت حق طلبان فرا مى خوانند و با وسوسه و شگردهايشان در دين خدا فتنه پديد مى آوردند.

وَيَكُونَ الدّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ

و دين حق يكسره از آن خدا گردد و مردم همه برگرد دين گردآيند و انديشه و عقيده ها اصلاح گردد وتوحيد گرايى و پرواپيشگى راه و رسم همه شود.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه پيام اين آيه شريفه هنوز تحقّق نيافته و تأويل نهايى آن نرسيده است، و هنگامى كه قائم ماخاندان وحى و رسالت به پاخيزد، كسانى كه در عصر درخشان او باشند تأويل آيه شريفه را در خواهند يافت و خواهند ديد. به خدا سوگند كه در آن روزگارِ دوست داشتنى دين و آيين پاك محمدصلى الله عليه وآله وسلم كران تاكران گيتى را كه شب پرده آرام بخشش را بر آن مى افكند، فراخواهد گرفت و ديگر در زمين و زمان شرك گرا و بيداد پيشه اى حاكم نخواهد بود، و همان گونه كه خدا نويد مى دهد، جز يكتا آفريدگارهستى پرستش نخواهد شد:

لم يجى تأويل هذه الاية، و لو قام قائمنا بعد سيرى مَنْ يدركه ما يكون من تأويل هذه الاية، و ليبلغن دين محمدصلى الله عليه وآله وسلم ما بلغ الليّل حتىَّ لا يكون مشرك على ظهر الارض(121)، كما قال الله تعالى: يعبد وننى لا يشركون بى شيئاً(122)

در ادامه آيه مباركه مى فرمايد:

فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ

واگر از كفر و بيداد باز ايستند، خدا به درون و برون آنان بيناست و پاداش كارشان را ارزانى مى دارد.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوآ أَنَّ اللَّهَ مَوْلكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصيرُ

و اگر از دين خدا و فرمانبردارى او روى برتافتند، بدانيد كه خدا يار و سالار شماست و راستى كه او چه نيكو سالار و چه نيكو يار وياورى است. او مردم با ايمان را در راه حق و عدالت يارى مى كند و ياران خود را به حال خود واگذار نمى كند.(123)