تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۸ -


/ سوره انفال / آيه هاى 29 - 15

15 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمْ الْاَدْبارَ.

16 . وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ اِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ اَوْمُتَحَيِّزًا اِلى فِئَةٍ فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَاْويهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصيرُ.

17 . فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَما رَمَيْتَ اِذْرَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى وَلِيُبْلِى الْمُؤمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ.

18 . ذلِكُمْ وَاَنَ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ.

19 . اِنْ تَسْتفْتِحُوا فَقَدْ جآءَكُمُ الْفَتْحُ وَاِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَاِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِىَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْكَثُرَتْ وَاَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ.

20 . يآاَيُّهَآالَّذينَ امَنُوآ اَطيعُو اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَاَنْتُمْ تَسْمَعُونَ.

21 وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَهُمْ لايَسْمَعُونَ.

22 . إِنَّ شَرَّ الدَّوآبِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لايَعْقِلُونَ.

23 . وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فيهِمْ خَيْراً لَاَسْمَعَهُمْ وَلَوْ اَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ.

24 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَللِرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه وَاَنَّهُ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.

25 . وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خآصَّةً وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللَّه شَديدُ الْعِقابِ.

26 . واَذْكُرُوآ اِذْ اَنْتُمْ قَليلٌ مُسَتَضْعَفُونَ فِى الْارْضِ تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَاويكُمْ وَاَيَّدَكُمْ بِنَصْرِه وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.

27 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوآ اَماناتِكُمْ وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.

28 . وَاعْلَمُوآ اَنَّما اَمْوالُكُمْ وَاَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظيمٌ.

29 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا وَيُكَفِّرْعَنْكُمْ سَيِّأَتِكُمْ وَيَغْفِرْلَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ.

ترجمه

15 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با انبوه كفراگرايان [در صحنه كارزار] كه در حال يورش به شما هستند رو به مى شويد، به آنان پشت نكيند.

16 - و هر كه در آن روز [و در آن هنگام ] به آنان پشت كند - مگر آن كه هدف وى كناره گيرى از نبرد براى پيكارى [جدى تر] يا به آهنگ پيوستن به گروهى [ ديگر از جهادگران ] باشد - بى گمان [چنين كسى ] به خشمى از خدا گرفتار آمده و جايگاهش دوزخ است و [راستى كه ]چه بد سرانجامى است!

17 - و [اگر در پيكار بدر بر شرك گرايان پيروز شديد، بدانيد كه ]شما آنان را [به نيروى دفاعى خويش ] نكشتيد، بلكه خدا [ى توانا ]آنان را [با يارى خود] از پادرآورد. و آنگاه كه [تو اى پيامبر، به پيشنهاد فرشته وحى مشتى ريگ بر سر و روى سپاه شرك ]افكندى، [در حقيقت ]تو [آنها را] نيفكندى، بلكه خدا افكند، [تا با اين قدرت نمايى شگرف دشمن را به خفّت كشد] و تا ايمان آوردگان را از سوى خود به آزمونى نيكو بيازمايد. بيقين خدا شنوا و داناست.

18 - [آرى، رويداد بدر و سنّت خدا در يارى ايمان آوردگان و درهم كوبيدن شرك گرايان ] اين بود و [بهوش باشيد كه ] خدا هماره سست كننده [نقشه و] نيرنگ كفرگرايان است.

19 - اگر شما [مردم با ايمان سرفرازى و] پيروزى را مى خواهيد، اينك پيروزى به سراغ شما آمد؛ و اگر [از مخالفت با پيامبر در مورد غنايم يا ديگر كارها] باز ايستيد، آن [كار] برايتان بهتر است؛ و اگر [به شيوه نادرست خويش ] بازگرديد، ما [نيز به دست برداشتن از يارى شما ]باز مى گرديم و [بهوش باشيد كه در ان صورت ] هرچند كه گروه شما بسيار [و امكاناتتان فراوان ] باشد، هرگز چيزى [از شرارت دشمن ] را از شما دور نمى كند و [هشدار كه ] خدا با ايمان آوردگان است.

20 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا و پيامبرش فرمان بريد و با اين كه [سخنان او را] مى شنويد از او روى برنتابيد.

21 - و بسان آن كسانى نباشيد كه مى گفتند: شنيديم! در حالى كه نمى شنيدند.

22 - بى گمان بدترين جنبدگان در پيشگاه خدا، آن كرهاى گنگى هستند كه خرد خويش را به كار نمى گيرند.

23 - و اگر خدا در آنان خيرى مى دانست بى گمان آنان را شنوا مى ساخت؛ و اگر شنوايشان مى ساخت بازهم [از حق ] روى برتافته و [به آن ] پشت مى كردند.

24 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه [پيامبر تان ]

شما را به چيزى فرا مى خواند كه به شما زندگى [واقعى و انسانى ]ارزانى مى دارد [فراخوان ] خدا و پيامبر را پاسخ مثبت دهيد و بدانيد كه خدا ميان انسان و قلب او حايل مى گردد، [و نيز بهوش باشيد كه ] تنها به سوى او كوچ داده خواهيد شد.

25 - و از [فتنه و] عذابى كه تنها به كسانى كه ستم كرده اند نمى رسد پروانماييد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.

26 - و هنگامى را [به ياد آوريد] كه شما در روى زمين گروهى اندك و به ناتوانى كشيده شده بوديد، مى هراسيديد كه [مبادا ]مردم [مكّه ] شما را بربايند، امّا [خدا ]شما را [در نقطه هاى امن ]جاى داد و به يارى خود نيرومندتان گردانيد و از چيزهاى [پاك و ]پاكيزه روزيتان داد، باشد كه سپاس [خدا را] بگزاريد.

27 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيام آورش خيانت نكيند و [هرگز] به امانت هاى خويشتن در حالى كه مى دانيد [امانت هستند و نبايد به امانت ها خيانت نمود]، خيانت نورزيد.

28 - و بدانيد كه دارايى ها و فرزندان شما [وسيله ] آزمونى [برايتان ]هستند و خداست كه پاداشى پرشكوه نزد اوست.

29 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر پرواى خدا پيشه سازيد، [او] براى شما وسيله اى به منظور جدا سازى [حق و عدالت از باطل و بيداد] قرار مى دهد و گناهانتان را از شما دور مى سازد [و از پرونده عمل شما مى زدايد] و شما را مى آمرزد، و خدا داراى فزون بخشى پرشكوهى است.

نگرشى بر واژه ها

لقاء: برخورد نمودن و روبه رو شدن.

زحف: نزديك شدن تدريجى؛ و به باور برخى به مفهوم گروهى است كه به سوى دشمن حركت كنند.

تولية: چيزى را در پى چيزى در آوردن.

تحرّف: انحراف جستن.

تحيّز: براى مكان مناسب جستجو نمودن.

فئة: گروهى جدا از ديگران.

استفتاح: پيروزى طلبيدن، و به مفهوم داورى خواستن نيز آمده است.

انتهاء: وانهادن كارى كه از آن هشدار داده شده است.

شرّ: بدى زشتى، ضد خويى.

دواب: جمع «دابه» به مفهوم جنبنده است، امّا بيشتر به اسب گفته مى شود.

ذكر: ياد و حضور داشتن معنى و مفهوم مورد نظر در خاطر، و ضد سهو و فراموشى.

استضعاف: خواستار ناتوانى كسى شدن از راه هاى گوناگون و به ضعف كشاندن او.

تخطّف: ربودن، بناگاه گرفتار ساختن.

خيانة: ضد امانت، و ادا ننمودن حقوقى كه اداى آن لازم است.

شأن نزول

در مورد داستان فرود و شأن نزول سيزدهمين آيه مورد بحث سه روايت آمده است:

1 - برخى آورده اند كه ابوسفيان از مكّه خارج شد و فرشته وحى براى پيامبر گرامى پيام آورد كه آن عنصر پليد در كجاست، شما هم اكنون با محرمانه نگاه داشتن جريان به سوى وى حركت كنيد... امّا يكى از منافقان جريان را به وسيله اى براى او گزارش كرد، و آن گاه بود كه آيه شريفه فرود آمد كه: يا ايها الذين آمنوا لا تخونوا اللّه...

2 - «سدّى» آورده است كه برخى از تازه مسلمانان يا نفاقگرايان چيزى را كه از پيامبر مى شنيدند و لازم بود راز دارى كنند، شرايط رازدارى را رعايت نمى كردند و در نتيجه به گوش شرك گرايان مى رسيد، و اين آيه براى هشدار آنان فرود آمد.

3 - و به باور «كلبى» و «زهرى» در مورد «ابولبابه» فرود آمد است...(100)

تفسير

پايدارى و پايمردى در برابر ستم و تجاوز در آيات پيش سخن از اين بود كه آفريدگار هستى مردم با ايمان را به وسيله فرشتگان يارى فرمود و نويد پيروزى به آنان داد و با افكندن وحشت و هراس بر دل هاى كفر گرايان و حق ستيران، مردم آزاديخواه و توحيدگرا را به اوج پيروزى و سرفرازى رساند، اينك سخن از اين است كه آنان را به پايدارى و پايمردى در پيكار و ايستادگى در برابر تجاوزكاران و تاريك انديشان سفارش مى كند و از فرار از برابر آنان هشدار مى دهد و مى فرمايد:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمْ الْأَدْبارَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با انبوه كفرگرايان رو به رو شديد كه در حال يورش به شما هستند به آنان پشت نكنيد و پا به فرار نگذاريد.

روى سخن در آيه شريفه، به باور گروهى با پيكارگران در ميدان بدر است، و به باور گروهى با همه ايمان آوردگان.

وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ اِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ اَوْمُتَحَيِّزًا اِلى فِئَةٍ فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ

و هر كسى از جنگِ با تجاوزكاران رويگردان شود و پا به فرار گذارد، سزاوار خشم خداست.و به باور گروهى به سوى خشم خدا باز مى گردد. امّا اگر كسى سنگر يا جايگاه خويش را تغيير دهد و در اين انديشه باشد كه در شرايط و موقعيت بهترى بر ضد دشمن پيكار نمايد، و يا بكوشد تا با جابه جايى خويش، به گروهى نزديك شود و از آنان يارى بگيرد، عقب نشينى او مانعى ندارد.

وَمَأْوَيهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصيرُ

و جايگاه كسى كه در ميدان جهاد از برابر دشمن بگريزد آتش دوزخ است و راستى كه دوزخ بد جايگاهى است.

به باور بيشتر مفسّران اين حكم و هشدار ويژه مجاهدان بدر است تنها در پيكار بدر بود كه مردم توحيدگرا حق جا به جا شدن در ميدان جنگ را نداشتند؛ چرا كه آنان در آن كارزار تنها يك گروه بودند و موردى براى جابه جايى به منظور پيوستن به گروهى ديگر براى پيكار قهرمانانه تر نبود؛ امّا در جنگ هاى ديگر، چون امكان چنين جابه جايى هست، انسان توحيد گرا در ميدان پيكار به هركجا برود به سوى ديگر مسلمانان گريخته است.

«ابن عمر» آورده است كه پيامبرگرامى ما را به سوى جهاد فرستاد. در آن ميدان، مردم مسلمان هنگام برخورد بادشمن ناگريز به عقب نشينى و فرار شدند و به مدينه بازگشتند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما از جنگ گريخته و به مدينه بازگشته ايم! اينك تكليف ما چيست؟

فرمود: شما با دشمن پيكار نموده ايد و من به همراه بقيه مسلمانان در مدينه گروه و پناهگاه شما هستيم و شما به سوى ما آمده ايد و به قرارگاه خويش باز گشته ايد.

و پاره اى برآنند كه حكم آيه شريفه جهان شمول و عمومى است و هر مسلمانى را - كه پشت به دشمن كند و از ميدان جهاد و دفاع بگريزد را شامل مى گردد.

هشدار از آفت غرور در ادامه سخن در اين مورد، به مسلمانان خاطر نشان مى سازد كه مبادا از پيروزى خود در جنگ بدر دچار غرور شويد؛ چرا كه اين شما نبوديد كه سران شرك را هدف قرار داديد و نابود ساختيد، بلكه اين خدا بود كه آنان را نابود ساخت.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ

منظور اين است كه خدا كارهايى انجام داد كه آن كارها سبب حقيقى كشته شدن آنان گرديد؛ كارهايى چون نويد پيروزى واميد بخشيدن به مسلمانان، دميدن روح شهامت و شجاعت بر دل هاى آنان و افكندن ترس و دلهره بر دل هاى كفرگرايان و... آرى، اين تدابير حكيمانه بود كه روند جنگ را به شكست شرك گرايان و تاريك انديشان و پيروزى شما مسلمانان و نو انديشان تغيير داد، و نه كارهايى كه شما انجام داديد؛ با اين بيان اين كار از خداست و نه از شما.

وَما رَمَيْتَ اِذْرَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى

در روايت است كه در روز بدر فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى گفت: هان اى پيامبر: كفى از اين ريگ ها و خاك ها برگير و بر روى دشمن بپاش تا خدا به قدرت خود آنان را زمين گير سازد. هنگامى كه دو نيروى توحيدگرا و شرك پيشه روياروى هم قرار گرفتند، پيامبر به امير مؤمنان فرمود: كفى از سنگريزهاى اين دشت را به من بده. على عليه السلام مشتى سنگريزه برداشت و به آن حضرت تقديم داشت و پيامبر به نام خدا آنها را بر سر و چهره سپاه شرك پاشيد و آن خاك و ريگ ها بر چشم و دهان و بينى آنان نفوذ كرد و آنان زمين گيرشدند و از پى آن، مسلمانان به جان آنان افتادند و سپاه شرك را در هم كوبيده وگروهى را كشتند و گروهى را اسير نمودند. و بدين سان همين مشتى سنگريزه به قدرت خدا باعث شكست آنان گرديد.

«قتاده» و «انس» آورده اند كه پيامبر خدا در روز بدر سه عدد سنگريزه برداشت و يكى را به سوى راست، و دوّمى را به طرف چپ و سوّمى را به ميان شرك گرايان افكند و فرمود: چهره هايتان زشت باد! پراكنده شويد!

به همين جهت است كه خدا به پيامبرش مى فرمايد: هنگامى كه تو سنگريزه هارا افكندى، در حقيقت تو نبودى كه آنها را افكندى، بلكه خدا بود كه آنها را افكند. و اين يكى از قدرت نمايى هاى شگفت آور خدا در بدر بود.

وَلِيُبْلِىَ الْمُؤمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً

ضمير «منه» در آيه شريفه يا به «نصر» برمى گردد و يا به «خدا»؛ و منظور اين است كه خدا چنين كرد تا با اين قدرت نمايى شگرف خود دشمن را به خفّت كشد، و تا ايمان آوردگان را از سوى خود به آزمونى نيكو بيازمايد و نعمتى گران به آنان ارزانى دارد.

اِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ

به يقين خدا دعاى شما را مى شنود و به نيّت ها و كردار شما داناست.

درآيه شريفه واژه «بلاء» به مفهوم نعمت آمده، همان گونه كه گاه به معناى زيان مى آيد. و اين بدان دليل است كه «بلاء» چيزى است كه شكيبايى و سپاسگزارى انسان را پديدار مى سازد. با اين بيان خدا بندگان خود را به وسيله نعمت ها و سختى ها مى آزمايد تا شكيبايى و سپاسگزارى آنان آشكار گردد.

نظم و پيوند آيه شريفه

در چگونگى پيوند آيه شريفه با ديگر آيات دو نظر است:

1 - به باور «ابو مسلم» از آنجايى كه در آيه پيش، قرآن شريف مردم توحيد گرا را به پيكار در راه حق و عدالت فرمان مى دهد، از پى آن روشنگرى مى نمايد كه پيروزى شما و شكست شرك گرايان در بدر نتيجه يارى خدا بود؛ و به دين وسيله بر آن است كه نعمتِ گران خدا به آنان را به ياد شان آورد.

2 - اما به باور برخى ديگر از آنجايى كه مردم با ايمان پيش تر به جهاد فرمان يافته بودند و كشتن سران شرك و پيروزى را ثمره كار خود مى دانستند، خدا با فرود اين آيه مباركه خاطر نشان ساخت كه اينها از سوى خدا بود و نه شما، تا بدين وسيله آنان را هشدار داده و از گرفتار آمدن به آفت غرور بازشان دارد.

اين سيره و سنّت خداست در آيات پيش، از آزمون مردم با ايمان و آزاديخواه خبرداد، اينك در اين آيه شريفه آنان را مخاطب ساخته و مى فرمايد:

ذلِكُمْ وَاَنَ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ

اين است نعمتى كه خدا از راه پيروز ساختن شما، به جامعه اسلامى ارزانى داشت و از راه افكندن ترس بر دل هاى كفرگرايان و افشاندن بذر تفرقه و پراكندگى در ميانشان، نقشه تجاوزكارانه و نيرنگشان را سست و بى اثر ساخت و سران آنان را كشت و به اسارت شما در آورد.

اِنْ تَسْتفْتِحُوا فَقَدْ جآءَكُمُ الْفَتْحُ

در اين مورد كه روى سخن در آيه شريفه با چه كسانى است، دو نظر است:

1 - به باور برخى روى سخن به شرك گرايان است؛ چرا كه ابو جهل درروز بدر آن گاه كه دو سپاه روياروى هم ايستادند گفت: بار خدايا! محمدصلى الله عليه وآله وسلم پيوند خويشاوندى را گسسته و دين و آيينى آورده است كه ما آن را نمى شناسيم، از اين رو تو حق و طرفداران حق را بر باطل و خرافه پيروز ساز.

ابو حمزه ثمالى آورده است كه ابوجهل رو به آسمان كرد و گفت: بار خدايا دين و آيين ما، ديرين و راه ورسم محمّد جديد ونو ظهور است و تو از هردو آگاهى؛ اينك هر كدام را خود مى پسندى يارى فرما.

با اين بيان تفسير اين فراز از آيه شريفه اين است كه: اگر خواستار پيروزى و سرفرازى حق و طرفداران آن در اين رويارويى بوديد، اينك خداى فرزانه محمدصلى الله عليه وآله وسلم و ياران او و راه و رسم توحيديش را پيروزى بخشيد؛ چرا كه اينان هستند كه در شاهراه حق و عدالت اند و در انديشه آزادى و نجات تندگان او.

2 - امّا به باور برخى از جمله «عطا» روى سخن در آيه مباركه با مردم با ايمان است و مى فرمايد: اگر شما توحيد گرايان خواستار پيروزى بر شرك و شرك گرايان بوديد، اينك خدا به بركت وحى و رسالت و وجود گرانمايه پيامبرش شما را پيروزى بخشيد.

3 - از ديدگاه «زجاج» نيز روى سخن با مردم با ايمان است، امّا منظور آيه شريفه اين است كه: اگر شما مى خواستيد كه خدا در ميانتان داورى نمايد، اينك حكم او فرود آمد و حق را بر باطل پيروز ساخت. با اين بيان واژه «فتح» از اين ديدگاه به مفهوم حكم و داورى است.

وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ

و اينك اگر شما شرك گرايان دست از كفر گرايى و پيكار برضد پيامبر و راه و رسم توحيدى او برداريد اين كار براى شما بهتر است؛ امّا اگر باز هم به همان شيوه ظالمانه ادامه دهيد، ما نيز به شيوه عادلانه خويش درمورد يارى رسانى و پيروز ساختن آنان ادامه خواهيم داد.

وَلَنْ تُغْنِىَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْكَثُرَتْ وَاَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ

و در اين صورت نيرو و شمار و امكانات رزمى شما به هر اندزاه هم زياد باشد نمى تواند آفت و خطر را از شما دور سازد؛ چرا كه خدا با مردم با ايمان است و آنان را يارى و حراست مى كند و آنان را بر شما پيروز مى سازد.

آنچه در تفسير آيه آمد طبق ديدگاه نخست بود، امّا اگر از آغاز تا فرجام آيه روى سخن با ايمان آوردگان باشد منظور اين است كه: اگر شما مردم با ايمان در مورد غنايم و اسيران جنگى با ديدگاه حكيمانه پيامبر مخالفت ورزيد، در آن صورت مانيز سنّت خود را در مورد يارى شما و پيروزى بخشيدنتان بركفرگرايان تغيير داده و كارتان را ناپسند شمرده و از حمايت و دفاع از شما خوددارى خواهيم نمود و آن گاه است كه گروه و امكانات شما به هر اندازه هم زياد باشد سودتان نخواهد بخشيد؛ چرا كه پيروزى و سرفرازى تنها از آن خدا و از سوى اوست.

حق ناپذيران

در اين آيه شريفه در ادامه هشدار به مردم با ايمان مى فرمايد:

يآ اَيُّهَآالَّذينَ امَنُوآ اَطيعُو اللَّهَ وَرَسُولَهُ

هان اى مردم با ايمان! خدا و پيام آور او را فرمان بريد كه راه پيروزى و سرفرازى در اين راه است.

روشن است كه فرمانبردارى از خدا و پيامبر برهمه انسان ها لازم است، امّا آيه شريفه تنها مردم باايمان را بدان فرمان مى دهد؛ چرا كه قرآن به كسانى كه خدا و پيامبرش را فرمان نبرند بها نمى دهد.

به باور برخى نيز روى سخن با همه مردم است، امّا به منظور بزرگ داشت مردم با ايمان تنها از آنان ياد مى كند و آنان را مخاطب مى سازد.

وَلا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَاَنْتُمْ تَسْمَعُونَ

و در حالى كه دعوت خدا را مى شنويد و هشدارش به وسيله پيامبر به گوش شما مى رسد، از او روى برنتابيد.

در هفتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَهُمْ لايَسْمَعُونَ

و بسان آن كسانى نباشيد كه مى گفتند شنيدم، امّا مردمى بودند كه حق را نمى شنيدند.

آيه شريفه در اوج بلاغت و درنهايت زيبايى واژه ها و رسايى مفاهيم است، و منظور از اين كه مى گفتند شنيديم و نمى شنيدند، اين است كه با تعمق و هشيارى مى شنيدند، امّا حق را نمى پذيرفتند؛ چرا كه واژه «سماع» به مفهوم پذيرش نيز آمده است و نمونه اى از آن، جمله «سمع الله لمن حمده» مى باشد كه منظور اين است كه خدا ستايش بنده خود را مى پذيرد.

درباره اين گروه حق ناپذير كه چه كسانى هستند، سه ديدگاه آمده است:

1 - به باور برخى منظور نفاق گرايانند كه مى گويند شنيديم، امّا حق را نمى پذيرند.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور يهود مى باشند.

3 - و از ديد گاه پاره اى نيز منظور شرك گرايان عرب مى باشند؛ چرا كه آنان مى گفتند: ما آيات قرآن را شنيديم و اگر بخواهيم همانند آن را مى آوريم.

از بزرگترين بلاهاى اجتماعى در ادامه سخن از كسانى كه مى گفتند: آيات خدارا شنيده اند و نمى پذيرند، و در نكوهش از اين بلاى اجتماعىِ گفتار بدون عمل شايسته، و شنيدن بدون به كار بستن و ترتيب اثر دادن دادن، در اين آيه شريفه مى فرمايد:

اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لايَعْقِلُونَ

بدترين جنبندگان در پيشگاه خدا آن موجودات كر و گنگى هستند كه نمى انديشند. به عبارت ديگر منظور آيه شريفه اين است كه آن شرك گرايان و بيداد پيشگانى كه حق را مى شنوند، امّا از اآن سودى نمى برند و به آن اقرار و اعتراف نمى كنند و آن را باور نمى دارند، آنان بدترين ها نزد خدايند. و بدين سان آنان را بدترين جانوران نشان مى دهد.

حضرت باقر عليه السلام فرمود: اين آيه شريفه در اصل در مورد دو تيره حق ستيز مكّه «بنى عبدالدار» و گروه هم پيمان آن «سويبط» فرود آمد؛ چرا كه از آنان كسى جز «مصعب» ايمان نياورد و حق را نپذيرفت.

و به باور پاره اى در مورد يكى از سركردگان آن تيره كه «نضر بن حارث» نام داشت، فرود آمد.

آن گاه در همين مورد مى افزايد:

وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فيهِمْ خَيْرًا لَاَسْمَعَهُمْ

اگر خدا مى دانست كه آنان حق وهدايت را مى پذيرند آنچه را كه از شنيدن آن مى گريزند، همه راه به گوش آنان مى رساند.

به باور «زجاج» منظور اين است كه پرسشهاى آنان را پاسخ مى داد.

امّا به باور«زجاج» منظور اين است كه صداى «قصى بن كلاب» را به گوش آنان مى رسانيد؛ چرا كه آن بهانه جويان مى گفتند: اى پيامبر! اگر مى خواهى رسالت و دعوتت را بپذيريم «قصّى» را زنده ساز تا به پيامبرى تو گواهى دهد و ما صداى او را بشنويم.

وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ

و اگر خدا خواسته ناصواب آنان رامى پذيرفت و گواهى و صداى فرد مورد اشاره را نيز به آنان مى شنوانيد باز هم سرپيچى نموده و از حق روى برمى تافتند.

پيام آيه

از آيه شريفه اين پيام و اين نكته ظريف دريافت مى گردد، كه خداى پر مهر هيچ كس را در زندگى اين جهان از لطف و مهر خويش محروم نمى سازد، و اين خود حق ناپذيران و غفلت زدگانند كه از لطف و مهر خدا بهره نمى گيرند.

فراخوان خدا و پيامبر به زندگى شرافتمندانه در اين آيه مباركه آفريدگار هستى بندگان خويش را به زندگى شرافتمندانه و درخورشأن انسان كه درگرو فرمانبردارى از پيامبر اوست اين گونه فرامى خواند:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَللِرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و فراخوان پيامبرش را در آنچه به شما دستور مى دهند و از آنچه شما را باز مى دارند، پاسخ مثبت دهيد؛ چرا كه اين دستورات حيات بخش است كه شما را به زندگى شرافتمندانه و حيات انسانى جهت مى دهد.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها اندكى متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور از آنچه خدا و پيامبر به آن فرا مى خوانند، جهاد در راه خداست. با اين بيان تفسير آيه شريفه اين خواهد بود كه: هان اى مردم با ايمان! در راه خدا تا سرحدّ فداكارى و شهادت جهاد نماييد، چرا كه شهيدان راه حق و فضيلت دربارگاه خدا زنده اند.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور ايمان است؛ چرا كه ايمان به خدا مايه حيات دل و قلب، و كفر و زندقه مايه مرگ و تباهى دل ها وجان هاست.

3 - ازديدگاه پاره اى منظور فراگرفتن قرآن و مفاهيم و مقررات آن و دانش دينى و ديندارى است؛ چرا كه نادانى، مرگ و مايه بدبختى است، و دانش و آگاهى سرمايه بزرگ زندگى و حيات انسانى است. و روشن است كه قرآن از راه دعوت به دانش و بينش، راه زندگى شرافتمندانه و وسايل آن را فراهم مى كند و خود در حقيقت برترين و پر شكوه ترين سرمايه رستگارى و نجات و نيكبختى است.

4 - و از ديدگاه پاره اى نيز منظور فراخوان به سوى بهشت پرنعمت و زيباست كه حيات جاودانه و دلنشينى در آنجاست.

وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه

در تفسير اين فراز نيز ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: بدانيد كه خدا به وسيله مرگ، انسان را از سود بردن از قلب خويش مانع مى گردد، و آنگاه است كه انسان نمى تواند اشتباهات و كوتاهى هاى گذشته را جبران نمايد. بنابراين

پيش از فرارسيدن مرگ، خداى خويش را آن گونه كه شايسته است عبادت و بندگى كنيد و كار امروز را به فردا مگذاريد.

«جبايى» ضمن بيان اين ديدگاه در تفسير آيه شريفه مى افزايد: اين آيه مباركه مردم را تشويق مى كند كه پيش از فرارسيدن مرگ به فرمانبردارى از خدا برخيزند.

2 - امّا به باور «حسن» و «قتاده»، منظور اين است كه خدا از خود انسان نيز به قلب او نزديك تر است؛ همان گونه كه مى فرمايد: و نحن اقرب اليه من حبل الوريد(101) وما از شاهرگ انسان به اونزديك تريم. و بدين وسيله به انسان سخت در مورد انديشه و عقيده و عملكردش هشدار مى دهد.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه خدا تواناست كه دل ها را دگرگون سازد، چرا كه در آن دعاى معروف مى خوانيم «يا مقلّب القلوب و الأبصار» هان اى خداى توانا! اى دگرگونساز دل ها و ديدگان! و آيه شريفه با اين بيان به مردم با ايمانى كه در روز «بدر» از فزونى سپاه شرك بيم داشتند، خاطر نشان ساخت كه: هان اى مردم با ايمان! بدانيد كه خدا مى تواند ميان شما و بيم و هراسى كه بردل هايتان سايه افكنده است جدايى بيندازد و ترس را به امنيّت و آرامش تبديل سازد.

4 - از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه: مفهوم حايل شدن ميان انسان و قلب او اين است كه قلب به خواست او حق و عدالت را باطل و بيداد نمى نگرد و نمى پذيرد، و باطل و بيداد را نيز به عنوان حق و عدالت نمى پذيرند.

و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود: منظور اين است كه خدا اجازه نمى دهد كه كسى باطل و بيداد را به عنوان حق و عدالت بپذيرد و بر آن يقين پيدا كند.

گفتنى است كه اين دو روايت را «عياشى» در تفسيرش آورده است.

5 - و پاره اى نيز بر آنند كه منظور اين است كه قلب نمى تواند چيزى را از خدا پوشيده و نهان دارد.

وَاَنَّهُ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ

و نيز بدانيد كه در روز رستاخيز و سراى آخرت در پيشگاه خدا گردآورده خواهيد شد و به پاداش و كيفر كارهاى شايسته و نا شايسته خود خواهيد رسيد.

فرجام وانهادن مسئوليت اجتماعى در اين آيه شريفه خدا به آنان هشدار مى دهد و مى فرمايد:

وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خآصَّةً

و از فتنه اى كه تنها به بيداد گران شما نمى رسد بترسيد.

منظور آيه مباركه اين است كه به اين «فتنه» نزديك نشويد كه دامان شما را نيز بسان همان فتنه گران مى گيرد.

در اين آيه شريفه فعل نهى به جاى فعل امر به كار رفته است و در قرآن اين شيوه از سخن نمونه دارد؛ از جمله اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: و مباد كه جز مسلمان جهان را بدرود گوييد. و لا تموتنّ الاّ و انتم مسلمون(102).

واژه «فتنه» و منظور از آن در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور از آن، عذاب و كيفرى است كه گريبان بيدادگران رامى گيرد؛ چرا كه خدا فرمان مى دهد كه به ضد ارزش ها و گناهان نزديك نشويد كه در اين صورت شما را گرفتار عذاب مى سازد؛ و اين آيه هشدار به ياران پيامبر است.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور آفت و بلايى است كه باطن آلوده گناهكاران را آشكار مى سازد. و به پندار «حسن» اين آيه شريفه در باره طلحه و زيبر و عمّار و امير مؤمنان فرود آمده است.

از «زبير» آورده اند كه مى گفت: من مدتى اين آيه را تلاوت مى كردم و نمى دانستم كه در باره ماست. آرى، ما با اين آيه مخالفت ورزيديم و فتنه اى كه از آن هشدار داده شده است دامان ما را گرفت.

3 - از ديد گاه پاره اى آيه مورد بحث درباره مجاهدان بدر نازل شده است؛ چرا كه آنان در روز فتنه جمل دچار بلا شدند و به جنگ داخلى پرداختند.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور گمراهى و تفرقه است.

5 - و گروهى نيز بر آنند كه منظور بى نظمى و از هم گيسختگى جامعه است كه ستم و حق كشى در آن موج برمى دارد و زيان آن دامان همه را مى گيرد.

اين عذاب دامان چه كسانى را مى گيرد؟ در اين مورد دو نظر است:

1 - به باو «ابن عباس» منظور اين است كه اين فتنه و عذاب هم دامانگير ظالم مى گردد و هم ستمديده و هم تماشاگر ستم.

در روايت است كه در اين مورد از «ابن عباس» پرسيدند كه او گفت : چيزى را كه خدا در پرده ابهام بيان فرموده است شما نيز همان گونه رهاكنيد و از آن بترسيد.

2 - امّا به باور برخى اين عذاب و فتنه ويژه بيدادگران است. و قرائت ديگرى كه واژه «لا يُصِيبنَّ» را «لاتُصِيبنَّ» مى خواند اين ديدگاه را تأييد مى كند.

«ابو مسلم» در اين مورد مى گويد: از آن بترسيد كه مبادا اين عذاب دامان ستمكاران شما را بگيرد بنابراين ستم نكنيد؛ چرا كه عذابى دامانگيرتان خواهد شد كه نجات از آن تنها در دورى گزيدن از آن و روى آوردن به عدل و داد ممكن است.

وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللَّه شَديدُ الْعِقابِ

و بدانيد كه كيفر خدا براى كسانى كه از گناه دورى نجويند سخت است.

«ثعلبى» از «حذيقه» آورده است كه مى گفت: فتنه هايى بسان پاره هاى شب تار شما را فرا گرفته و هرقهرمان پرشهامت و هر سوارى يكّه تاز و جنگ طلب و هر سخنور توانا و هوشمندى را نابود مى سازد.

«ابو ايوب» آورده است كه پيامبر گرامى به عمّار فرمود: پس از من مردمى مى آيند كه شمشير را بر روى يكديگر كشيده و ضمن ريختن خون هم، از يكديگر بيزارى مى جويند؛ هرگاه با چنين شرايط ناهنجارى روبه رو شدى به على عليه السلام كه اينك در سمت راست من نشسته است روبياور. اگرهمه مردم از يك سو روند و او از سوى ديگر، تو از راه وى برو و مردم را رها كن؛ چرا كه او تو را از راه هدايت باز نداشته و به هلاكت سوق نمى دهد.

هان اى عمّار! فرمابنردارى از على فرمان بردارى از من است و فرمانبردارى از من فرمانبردارى از خداست. ياعمّار، سيكون بعدى هنات، حتى يختلف السّيف فيما بينهم، و حتى يقتل بعضهم بعضاً، و حتى يبرأ بعضهم من بعض، فاذا رأيت ذلك فعليك بهذا الاصلع عن يعنى على بن ابى طالب، فان سلك الناس كلهم وادياً و سلك على وادياً فاسلك وادى علّى و خلّ عن الناس... يا عمّار! طاعة علىّ طاعتى و طاعتى طاعة اللّه.(103)

و نيز «ابن عباس» از پيامبرگرامى آورده است كه پس از فرود آيه مورد بحث فرمود: من ظلم علياً بعد وفاتى فكانّما جحد بنبوتى و نبوة الانبياء قبلى.(104)

هر كسى پس از رحلت من و پس از اين نشست و گفتار به على عليه السلام ستم روا دارد چنان است كه گويى رسالت من و پيامبران پيش از مرا انكار كرده است.

يادى از گذشته

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى دست مردم با ايمان و مسلمان را گرفته و به گذشته تاريخى جامعه شان باز مى گرداند و به ياد شان مى آورد كه چگونه از نظر نفرات و امكانات دربرابر انبوه دشمنان در ضعف و ناتوانى بودند و خدا چگونه ياريشان كرد تا پيروز شدند.

وأَذْكُرُوآ اِذْ اَنْتُمْ قَليلٌ مُسَتَضْعَفُونَ فِى الْارْضِ

و شما مهاجران و مجاهدان به ياد آوريد كه چگونه شما وامكانات شما در برابر دشمن خيره سر ناچيز بود و چگونه پيش از هجرت به مدينه، در مكّه زير فشار بوديد و دشمن شما را خوار مى شمرد و به شما ستم روا مى داشت و به ناتوانى و استضعاف محكومتان مى كرد.

تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ

و مى ترسيديد كه اگر از مكّه خارج گرديد، شرك گرايان عرب و يا قريش و يا ايران و روم شما را غافلگير سازند و بر شما بتازند.

فَاوكُمْ وَاَيَّدَكُمْ بِنَصْرِه

پس خدا شمارا درمدينه مسكن و پناهگاه داد و نيرو وامكانات شما را تقويت كرد.

وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ

واز چيزهاى پاك و پاكيزه روزى شما ساخت.

به باور برخى منظور از اين روزى پاكيزه غنايم جنگى است كه خدا آن را بر اين امّت روا ساخت، امّا به باور برخى منظور همه نعمت هاى الهى است.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

باشد كه سپاس خدا را به جاآوريد.

آرى هدف اين است كه وضعيت و شرايط امروز تان را با گذشته خويشتن مقايسه كنيد تا قدر نعمت ها و مهر خدا را بدانيد واو را سپاس بگزاريد.

هشدار از خيانت به امانت ها در مورد شأن نزول اين آيه شريفه آورده اند كه اين آيه درباره «ابولبابه» فرود آمده است.

جريان اين گونه بود كه پيامبر گرامى، يهوديان «بنى قريطه» را به كيفر خيانت و پيمان شكنى شان محاصره كرد و اين محاصره بيست و يك شبانه روز به طول انجاميد و سرانجام آنان از پيامبر تقاضاى صلح و آشتى كردند و اصرار ورزيدند كه با آنان نيز بسان گروه «بنى نضير» رفتار گردد و خيانت آنان ناديده گرفته شده و آزاد گردند تا به سوى شام كوچ نمايد.

پيامبر گرامى نپذيرفت و پيشنهاد فرمود كه «سعد بن معاذ» جريان را رسيدگى و داورى كند.

آنان گفتند: بنابر اين به «ابولبابه» كه خاندان و دارايى اش نزد ماست اجازه دهيد به دژهاى ما بيايدتا در اين مورد با او به مشورت بنشينيم.

پيامبر پذيرفت و «ابولبابه» را نزد آنان گيسل داشت. آنان ضمن مشورت از نامبرده پرسيدند كه آيا صلاح مى داند به داورى «سعد» رضايت دهند؟

او با اشاره به گلوگاه خود براى آنان روشن ساخت كه حكم خيانت وپيمان شكنى در حال جنگ بسيار سخت است و «سعد» در داوريش مجازات سختى را براى آنان در نظر خواهد گرفت؛ از اين رو نبايد به داورى او رضايت دهند.

فرشته وحى در اين هنگام فرود آمد و پيامبر را از خيانت «ابولبابه» آگاه ساخت. و او هنوز به بيان خويش از جاى خود حركت نكرده بود كه به خيانت خويش پى برد، و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد: يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَخُوانُو اللَّهَ...

پس از فرود اين آيه، «ابولبابه» خودرا به يكى از ستونهاى مسجد بست و گفت: به خداى سوگند كه من نه چيزى مى خورم و نه مى نوشم تا يا بميرم و يا خداى پر مهر توبه ام را بپذيرد.

هفت شبانه روز در آنجاماند و به عهد خويش وفا كرد تا بيهوش شد و نقش زمين گرديد، و آنگاه كه خدا توبه او را پذيرفت. به او خبردادند كه خدا توبه اش را پذيرفته است، امّا او گفت: به خداى سوگند خود را از اين ستون نخواهم گشود تا پيامبر خدا بيايد و مرا از بند نجات دهد. سرانجام پيامبر گرامى آمد و بند را از گردن او گشود و او گفت : اينك كه خدا توبه ام را پذيرفته است كمال توبه ام در اين است كه خانه و كاشانه فاميلى و پدرى خويش را كه در آنجا دستخوش اين لغزش شده ام رهاكنم و از دارايى ام نيز چشم بپوشم، امّا پيامبر گرامى فرمود: نه، بلكه يك سوم ثروت خود را در راه خدا انفاق كن كه بسنده است.

ذكراين نكته لازم است كه اين روايت را افزون بر «كلبى» و «زهرى» از دو امام نور حضرت باقر و صادق عليهما السلام نيز روايت كرده اند.

به هر حال قرآن در اين آيه شريفه به همگان هشدار مى دهد و مى فرمايد:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَخُوانُو اللَّهَ وَالرَّسُولَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خداى يكتا با وانهادن دستوراتش و به پيامبر با ترك عمل به سيره و سنت اش خيانت نورزيد؛ چرا كه به باور مفسران هر كس چيزى از مقررات دين را آگاهانه و آزادانه واگذارد و يا آن را تباه و پايمال سازد، به خدا و پيامبرش خيانت كرده است.

وَتَخُونُوآ اَماناتِكُمْ

ونيز در كارهايى كه خداانجام آنها را به شما سپرده و شما را امانتدار آنها ساخته است خيانت نورزيد و آنها را بى كم و كاست و آن گونه كه شايسته و بايسته است به انجام رسانيد.

به باور «سدّى» كسى كه به خدا و پيامبر خيانت ورزد، به امانتهاى خويش خيانت ورزيده است.

وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

و شما مى دانيد كه خيانت، كارى زشت است و عذاب و كيفرى سخت در پى دارد، پس از آن بپرهيزيد. و به باور برخى منظور اين است كه شما كه مى دانيد اينها امانتهاى شما هستند پس از خيانت به آنها بر حذر باشيد.

و روشنگرى مى كند كه:

وَاعْلَمُوآ اَنَّما اَمْوالُكُمْ وَاَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

بدانيد كه ثروت ها و فرزندان شماوسيله آزمونى براى شما هستند؛ و «ابولبابه» بدان دليل كه دارايى و خاندانش نزد يهود بود، دستخوش خيانت شد و از احساسات و علايق مادى پيروى كرد و خود را گرفتار لغزش ساخت.

وَاَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظيمٌ.

و خداست كه نزد او پاداشى پرشكوه است، و اين پاداش از آن كسانى است كه خدا را فرمان برند و در راه او جهاد نمايند و دستخوش انحراف و خيانت نگردند، و روشن است كه پاداش خدا از ثروت و فرزند بهتر است.

آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه خدا انسان را به وسيله ثروت و فرزندانش آزمايش مى كند تا به دين وسيله آنانى را كه به تقدير و اندازه گيرى حكيمانه خدا خشنودند، و نيز آن كسانى كه ناخشنودند، به روشنى شناخته شوند.

روشن است كه خدا از انديشه وعملكرد و درون و برون انسان «آگاه است و فلسفه و حكمت اين آزمون اين است كه انسانها كارى انجام دهند كه به وسيله آن درخور پاداش ياكيفر گردند.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود:لا يقولن أَحدكم اللّهم انّى أَعوذ بك من الفتنة، لأَنّه ليس احدٌ الاّ وهو مشتمل على فتنة...(105)

كسى به هنگام نيايش با خدا نگويد كه: بار خدايا! من، از فتنه و آزمون به تو پناه مى برم؛ چرا كه همه انسان ها گرفتار اين فتنه و آزمون هستند. بنا بر اين هر كسى به خدا پناه مى برد بايد از فتنه هاى گمراه كننده به خدا پناه برد، چرا كه خدا مى فرمايد:

بدانيد كه دارييها و فرزندان شما وسيله اى براى آزمون شمايند.

در آخرين آيه مورد بحث مردم را به پرواى از خدا فرامى خواند و مى فرمايد:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر با ترك گناه وانجام واجبات و رعايت مقرّرات خدا و حقوق و آزادى مردم پرواى او راپيشه سازيد، خدا دردل هاى شما نور و روشنايى ويژه اى پديد مى آورد كه به وسيله آن مى توانيد حق و عدالت را از باطل و بيداد جدا سازيد.

به باور برخى منظور اين است كه اگر پرواى خدا پيشه سازيد، او در اين جهان و جهان ديگر راه بيرون آمدن از بدبختى ها و گرفتاريها را براى شما آسان مى سازد.

پاره اى واژه «فرقان» را به مفهوم نجات و رهايى، و برخى به معناى پيروزى گرفته اند؛ چرا كه در آيه ديگرى به اين معنى آمده است.(106)

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه اگر پروا پيشه سازيد، خدا در اين جهان به شما عزّت و شكوه، و در جهان ديگر پاداشى بزرگ ارزانى مى دارد و دشمنان شما را به ذلّت وكيفر گرفتار مى نمايد، و اينها همان چيزى است كه ميان شما و شرك گرايان و بدانديشان جدايى مى افكند.

وَيُكَفِّرْعَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَيَغْفِرْلَكُمْ

و بدى ها و زشتى هايتان را از شما مى پوشد و مى زدايد و گناهانتان را مى آمرزد.

وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ

و خدانسبت به انسانها و همه آفريدگان خود داراى فزون بخشى بزرگى است؛ چرا كه بندگانش را بدون اين كه در خور چيزى باشند مورد مهر ولطف قرار مى دهد و به آنها نعمت مى بخشد؛ و خدايى كه داراى چنين مهر و بخشايشى است، بى گمان پاداش كارهاى شايسته آنان را نيز ارزانى مى دارد.

به باور برخى منظور اين است كه خدا در اين جهان بدون اين كه كسى در خور مهر و لطف باشد مورد لطف قرار داده و نعمت ارزانى مى دارد و در سراى آخرت نيز همين لطف وارزانى داشتن، نعمت - خواه بندگان در خور آن باشند يا نه - ادامه مى يابد.

نظم و پيوند آيه شريفه

در مورد نظم و پيوند آيه شريفه دو نظر است:

1 - به باور برخى آيه شريفه به آغاز سوره پيوند دارد و درباره جهاد است.

2 - امّا به باور برخى ديگر، خدا در آيات پيش به فرمانبردارى از خود و ترك خيانت فرمان داد، و اينك در اين آيه به بيان پاداشى كه براى فرمانبرداران وامانتداران فراهم است مى پردازد.

پرتوى از آيات در آيات روشنگر وانسان سازى كه گذشت اين نكات و درس هاى تاريخ ساز نيز در خور دقت و عمل است:

الف: حق جويان و حق پويان از اين آيات اين واقعيت درس آموز دريافت مى گردد كه واكنش انسان ها در برابر پيام و دعوت به قرآن وآورنده گرانقدر آن گوناگون است:

1 - گروهى به گونه اى دچار آفت تعصّب و جمود ونادانى و سادگى هستند كه گويى در مغز آنان دستكارى شده كه دروازه هاى فهم و گوش هاى خويش را بر روى هر گفتار و سخن و پيامى مى بندند و جز يك صدا و يك ندا و يك دعوت و يك گفتار را نمى شنوند، و مى پندارند آنچه خود دارند بهترين است و آنچه ديگران مى گويند دشمنانه و بد خواهانه و باطل است:

كل حزب بمالديهم فرحون.(107)

2 - گروه دوّم و واكنش آنان اين است كه نداها و صداها وواژه ها را مى شنوند، امّا در مفاهيم آن نمى انديشند تا اهل شناخت و معرفت گردند و از ميان دعوت ها، حق را از باطل و مترّقى را از منحط و سود بخش و آزادمنشانه را از زيانبار و اسارت آور جدا سازند:

قال الّذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن...(108)

3 - گروه سوّم كسانى هستند كه به سخنان و مفاهيم آن گوش مى سپارند، امّا نه با انگيزه حق جويى، بلكه از آغاز تصميم بر حق ناپذيرى دارند و مى كوشند تا بهانه اى بيابند و حق ستيزى نمايند: و منهم من يَستَمِعَ اليك حتى إِذا خرجوا من عندك...(109)

4 - گروه چهارم آنانى هستند كه هم پيام و دعوت را مى شنوند و هم به مفاهيم آن گوش مى سپارند و هم احساسات و واكنشى مناسب و خردمندانه نشان مى دهند، امّا همان ساعت و همان روز... و برايشان تفاوت نمى كند كه آهنگ هاى موسيقى باشد و يا آهنگ دلنواز قرآن... به هردو «بَه بَه» مى گويند و احساسات نشان مى دهند، امّا عمل به قرآن در وجود آنان و خانه و سياست و جامعه و تمدنشان نيست. عدالت قرآن، آزادى قرآن، امنيت مورد نظر قرآن، تقواى سياسى وقضايى و فرهنگى و... قرآن حضور ندارد.

5 - و گروهى اندك هستندكه آگاهانه و با انگيزه حق جويى، به دعوت ها گوش مى سپارند. حق جويانه مفاهيم آن ها را مى شنوند، حق جويانه مقايسه و انتخاب مى كنند، و حق جويانه عمل مى نمايند.

قرآن چهار گروه گذشته و واكنش آنان را مردود اعلان مى كند؛ و تنها به اين گروه نويد نجات و رستگارى داده و اينان را خردمند واقعى مى نگرد:(110) فبشر عبادالّذين يستمعون القول و يتبعون احسنه...

ب: زندگى ها زندگى انسان ها به ظاهر همانند و همگون است در حالى كه از نظر يك انسان ژرف نگر و انديشمند، گوناگون و به چند نوع قابل تقسيم است:

1 - زندگى شيطانى گاه گروهى به گونه اى زندگى مى كنند كه زندگى آنان را تنها مى توان زندگى ابليسى و شيطانى عنوان داد؛ چرا كه در زندگى، خود را به خصلت هاى نكوهيده شيطانى آلوده كرده اند و زندگى شان با خود بزرگ بينى، فريبكارى، انحصارگرى، برترى جويى، دجالگرى، آتش افروزى، تاريك انديشى، خودكامگى، بحران سازى، خشونت و ترور و تخريب آميخته است.

2 - زندگى حيوانى بسيارند كه در زندگى تمام هدفشان بسان حيوانات درخوردن و بردن، لذت جويى و بى بندبارى، و خود دوستى و بى فكرى و عياشى خلاصه مى شود، و باوجود نعمت خرد، فطرت، وجدان، دانش، رسالت و مذهب به همه آنها پشت پازده و نمى انديشند و بسان حيوانات و گاه گمراه تر از آنها مى گردند.

لهم قلوب لا يفقهون بها...(111)

3 - زندگى انسانى واسلامى و به راستى آنهايى كه زندگى شان انسانى و خردمندانه و اسلامى باشد در هر عصر و روز كارى اندكند، و اينان انسان هاى راستين و بندگان شايسته و آزادمنش و وارسته خدايند. اينان كسانى هستند كه براساس دانش و بينش، شناخت و آگاهى، ايمان راستين و پرواى از خدا، عدالت پيشگى و آزادگى، جوانمردى و قانون گرايى و براساس وجدان انسانى زندگى مى كنند. و قرآن در آياتى كه گذشت مردم را به اين زندگى شرافتمندانه فرا مى خواند.(112)

ج : امانت وخيانت واژه زشت و نكوهيده خيانت در برابر واژه زيبا و دلنشين امانت و امانتدارى است. اين يكى به مفهوم رعايت حقوق خدا وخلق اوست و آن به مفهوم خود دارى از اداى حق يا حقوقى است كه انسان رعايت و اداى آن را تعهد سپرده است.

اقسام خيانت و امانت گر چه بسيارى قلمرو امانت و امانتدارى ونيز خيانت و خيانتكارى را در حقوق مادّى و مالى و گاه خانوادگى منحصر مى سازند، امّا در نگرش اسلامى قلمرو امانت و خيانت بسيارگسترده است و كران تاكران زندگى فكرى عقيدتى، اخلاقى، فردى، خانوداگى،اجتماعى، سياسى، اقتصادى، هنرى، نظامى، كشور دارى، آب و خاك، دين و آيين و... را دربر مى گيرد، تا آنجايى كه در روايت آمده است كه: مشورت و گفتگوى خصوصى دو يا چند نفر در يك جلسه امانت محسوب مى گردد و بايد رعايت شود.

هشدار از خيانت در نگرش اسلامى، ويژگى امانت نشان ايمان به خدا و از وظايف اساسى و از حقوق ديگران بر عهده ماست، و خيانت هرگز با اسلام و ايمان وانسانيت راستين سازش نداشته و از زشت ترين و نفرت بارترين كارهاست. به همين دليل حتى در مورد گناهكاران و آلودگان و بيدادگران نيز رواشناخته نشده است.

پيامبر گرامى فرمود: نشان نفاقگرايان و تاريك انديشان اين سه خصلت نكوهيده است، گر چه بسيار نماز بخوانند و روزه بگيرند و لاف و گزاف مسلمانى زنند:

1 - دروغگويى و دورغ پردازى.

2 - پيمان شكنى.

3 - و خيانت درامانت ها.

آية المنافق ثلاث:

إِذا حدث كذب،

و إِذا وعد اخلف،

و إذا ائتمن خان، و ان صام وصلى و زعم انّه مسلم.(113)