/ سوره اعراف / آيه هاى 188 - 179
179 . وَلَقَد ذَرَأَنا لِجَهَنَّمَ كَثيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ لَهُمْ
قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ
لايَسْمَعُونَ بِهآ اُولئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ
الْغافِلُونَ.
180 . وِلِلَّهِ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذينَ
يُلْحِدُونَ فى اَسْمآئِه سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
181 . وَمِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وِبِه يَعْدِلُونَ.
182 . وَالَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا
يَعْلَمُونَ.
183 . وَاُمْلى لَهُمْ اِنَّ كَيْدى مَتينٌ.
184 . أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهمْ مِنْ جِنَّةٍ اِنْ هُوَ اِلاَّ
نَذيرٌ مُبينٌ.
185 . أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَما خَلَقَ
اللَّهُ مِنْ شَىْ ءٍ وَاَنْ عَسى اَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ
فَبِاَىِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤمِنُون.
186 . مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِىَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فى طُغْيانِهِمْ
يَعْمَهُونَ.
187 . يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ اَيَّانَ مُرْسها قُلْ اِنَّما عِلْمُها
عِنْدَ رَبىّ لا يُجَلِّهَا لِوَقْتِهآ اِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمواتِ
وَالْاَرْضِ لاتاْتيكُمْ اِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَاَنَّكَ حَفِىٌّ عِنْها
قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَلكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ.
188 . قُلْ لا اَمْلِكُ لِنَفْسى نَفْعاً وَلا ضَرّاً اِلاَّ ما شآءَ اللَّهُ
وَلَوْكُنْتُ اَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنْ الْخَيْرِ وَما مَسَّنِىَ
السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذيرٌ وَبَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.
ترجمه
179 - و بيقين بسيارى از جنيان و آدميان را براى [آتش هاى شعله ور ]دوزخ
آفريده ايم؛ [چراكه ] آنان دل هايى دارند كه با آن [واقعيت ها را] در نمى يابند، و
ديدگانى دارند كه با آن نمى بينند، و گوش هايى دارند كه با آن نمى شنوند. آنان بسان
چهارپايانند بلكه گمراه ترند. [آرى ] آنان همان [بى خبران و ]غافلانند؛ [ چرا كه با
داشتن اين همه ابزار شناخت و معرفت، باز هم در بيراهه ها سرگردانند].
180 - و [شايسته ترين و] نيكوترين نام ها تنها از آن خداست؛ پس [شما بندگانش ]او
را با آن [نام ها و وصف ها] بخوانيد، و كسانى را كه در مورد نام هاى [باعظمت ومقدس
] او به كژى مى گرايند وانهيد. به زودى در برابر آنچه انجام مى دادند كيفر داده
خواهند شد.
181 - و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه [مردم را ]به [سوى ] حق
[وعدالت ] راه مى نمايند و [خود نيز] براساس آن داورى مى كنند.
182 - وآن كسانى كه آيات [و نشانه هاى يكتايى و قدرت ]ما را دروغ انگاشتند، به
تدريج از جايى كه نمى دانند [گريبانشان را گرفته و] آنان را نابود خواهيم ساخت.
183 - و به آنان مهلت [نيز] مى دهم [و در كيفرشان شتاب نمى كنم تا مجازاتشان
سهمگين تر باشد]؛ چرا كه تدبير من [حكيمانه تر و ]استواتر است.
184 - [آيا شرك گرايان آيات ما را دروغ شمردند] و آيانينديشيدند كه در همنشين
آنان [محمد] هيچ گونه [نشان و اثرى از] ديوانگى نيست؟! [آرى ] او تنها بيم دهنده اى
روشنگر است.
185 - و آيا در فرمانروايى آسمان ها و زمين و آنچه كه خدا آفريده است ننگريستند
و [آيا در] اين [مورد نيز نينديشيدند] كه شايد هنگام مرگ آنان نزديك شده باشد؟! پس
از اين [آخرين پيام خدا قرآن، ديگر] به كدامين سخن ايمان مى آورند؟
186 - هر كس را خدا [به كيفر كردار ظالمانه اش ] گمراه سازد، براى او هيچ
هدايتگرى نخواهد بود و [اينان هستند كه آفريدگارشان ]آنان را در حالى كه سرگردانند
در سر كشى شان وامى گذارد.
187 - [اى پيامبر!] از تو در باره [فرارسيدن ] رستاخيز مى پرسند كه تحقّق آن چه
زمانى خواهد بود؟ [در پاسخ آنان ] بگو: دانش آن تنها نزد پروردگار من است. جز او
[هيچ كس ] آن را به هنگام [تحقق ] آن آشكار نخواهد ساخت. [فرارسيدن رستاخيز رويدادى
است كه ] بر آسمانها و زمين [نيز] گران است و جز يكباره [و به ناگاه ] به سراغ
شمانخواهد آمد. [آنان دگرباره در اين مورد] از تو مى پرسند چنانكه گويى از هنگامه
فرارسيدن آن بطور كامل آگاهى. [به آنان ] بگو: علم آن تنها نزد خداست، امّا بيشتر
مردم نمى دانند.
188 - بگو: من جز آنچه خدا بخواهد، براى خود [نيز ]اختيار هيچ سود و زيانى را
ندارم، و اگر [جز به خواست او] غيب [و اسرارنهان ] را مى دانستم، [هم نعمت و ]خوبى
بسيارى به دست مى آوردم و [هم ] هرگز آسيبى به من نمى رسيد. [آرى ] من تنهابيم
دهنده و نويد رسان براى مردمى هستم كه ايمان مى آورند [و حق و عدالت را مى پذيرند].
نگرشى بر واژه ها
ذرءَ: پديد آورد، آفريد.
اسم: نام و واژه اى كه به طور اشاره بر مفهومى دلالت نمايد.
إِلحاد: انحراف از راه راست.
استدراج: گرفتن تدريجى.
املاء: تأخير و مهلت دادن.
متين: استوار، سخت.
كيد: تدبير، مكر.
جِنّة: جنون و ديوانگى؛
ملكوت: فرمانروايى حقيقى و واقعى بر هستى.
إِيّان: چه زمانى؟ در پرسش از هنگام تحقّق و رويداد پديده اى به كار مى رود.
ساعة: رستاخيز.
ارساء: اثبات يا تحقق چيزى را مى گويند.
حفّى: كنجكاو و جستجوگر.
شأن نزول
1 - در شأن نزول و داستان فرود نهمين آيه مورد بحث، «ابن عباس» آورده
است كه گروهى از يهود نزد پيامبرگرامى آمدند و گفتند: اگر تو به راستى پيامبر خدا
هستى بگو كه رستاخيز چه زمانى فراخواهد رسيد؟ و آن گاه بود كه اين آيه شريفه بر قلب
پاك پيامبر گرامى فرود آمد:
يسئلونك عن السّاعة....
و پاره اى از جمله «قتاده» آورده اند كه گروهى از قريش اين پرسش را نمودند كه
آيه شريفه فرود آمد.
2 - در داستان فرود آخرين آيه مورد بحث آورده اند كه: گروهى از قريش نزد پيامبر
گرامى آمدند و گفتند: اى محمدصلى الله عليه وآله وسلم آيا پروردگارت به تو خبر نمى
دهد كه چه زمانى نرخ كدامين كالا بالا مى رود، تا آن را خريدارى كنى و سود سرشارى
ببرى؟ پيامبر گرامى چيزى نگفت: دگرباره از آن حضرت پرسيدند: آيا خدايت به تو پيام
نمى دهد كه كدامين سرزمين دچار خشكسالى مى گردد تا به سرزمينى كوچ كنيم كه گياه
وزراعت آن هماره مى رويد و نعمت بسيار مى دهد؟ در اين هنگام بود كه اين آيه شريفه
فرود آمد: قل لا املك لنفسى نفعاً و لا ضرّا اِلاّ ما شاء اللّه...
تفسير
رستاخيز و جهان پس از مرگ در آيات گذشته سخن از عملكرد و وصف كفرگرايان و
بيدادگران و خدمتگزاران به بارگاه كفر و بيداد بود، اينك در اين آيات آفريدگار هستى
از فرجام شوم وسرنوشت سياه آنان سخن مى گويد و مى فرمايد:
وَلَقَد ذَرَاْنا لِجَهَنَّمَ كَثيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ
و بسيارى از پريان و آدميان را براى دوزخ و آتش هاى شعله ور آن آفريده ايم؛ چرا
كه آنان به كيفر كفرگرايى و حق ستيزى و بيداد و گزينش بد، سر انجام به دوزخ افكنده
خواهند شد. در آيه ديگرى مى فرمايد: و جنيان و آدميان را جز براى آن كه مرا بپرستند
نيافريده ام: وما خلقت الجنّ و الإنس اِلاّ ليعبدون(51)
با اين بيان آفرينش انسان به منظور پرستش آفريدگار هستى و رشد و كمال است، نه
سرنگون شدن در آتش دوزخ؛ و اين سرنوشت شوم را خود انسان ها باسوء استفاده از نعمت
آزادى و قدرت انتخاب و بد انديشى و عملكرد ظالمانه براى خود رقم مى زنند.
نشانه هاى دوزخيان نگون بخت در ادامه سخن به ترسيم نشانه هاى دوزخيان پرداخته و
مى فرمايد:
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها
وَلَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِهآ
آنان دل هايى دارند كه بر اثر بد انديشى و تدبير نادرست به وسيله آن حق را در
نمى يابند و چشم هايى دارند كه به وسيله آنها راه درست را نمى بينند و گوشهايى
دارند كه با آنان سخن حق و اندرز را نمى شنوند.
منظور آيه شريفه اين است كه آنان با وجودِ داشتن ابزارهاى شناخت و آگاهى و
عرفان، از ديدن و شنيدن روى بر مى تابند، و به خاطر عدم بهره ورى درست از اين
ابزارها و نعمت ها به كسى مى مانند كه فاقد آنهاست.
در آيات ديگر، از آنان به كوران و كران و گنگ ها تعبير مى كند و مى فرمايد: صمّ
بكم عمى فهم لا يرجعون(52)
اينان كر، گنگ و كور هستند و در نتيجه به سوى حق و عدالت باز نمى گردند.
اُولئِكَ كَالْاَنْعامِ
اينان در آيات و نشانه هايى يكتاى و قدرت خدا نظاره نمى كنند و از نظر فهم و
شعور و دريافت شبيه به دام ها و چهارپايانند.
بَلْ هُمْ اَضَلُّ
بلكه از آنها نيز گمراه ترند؛ چرا كه چهارپايان از هر كارى هشدار داده شوند آن
را وامى گذارند، و هرگاه به راهى هدايت شوند، پيش مى روند. امّاكفرگرايان و
بيدادگران بر اثر كفر و سركشى دچار حق ستيزى و خيره سرى مى گردند، و با اين كه خدا
بر آنان نعمت خرد ارزانى داشته است تابينديشند، به وسيله آن نيك و بد و زشت و زيبا
و حقيقت و سراب را تميز نمى دهند.
به باور برخى، قرآن بدان جهت اينان را گمراه تر از دامها مى داند كه آنها از
نعمت فهم و درك و خرد و انديشه بى بهره اند، به همين جهت بر آنها سرزنشى نيست، امّا
اين انسان نماها از اين نعمت ها بهره ورند و از آن استفاده نمى كنند. افزون بر آن،
اگر دامها كارهاى شايسته انجام ندهند، به گناه و زشتى نيز دست نمى يازند، امّا اين
انسان نماها چطور؟
اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.
اين تيره بختان از آيات و نشانه هاى خداى يكتا و از دليل و برهان اقتدار و عظمت
و فرزانگى او و استدلال به آنها غافل و بى خبرند؛ امّا دامها رام و فرمانبردار مى
باشند و خود را به غفلت نمى زنند.
به باور پاره اى منظور اين است كه اينان از عذاب سراى آخرت بى خبرند.
نيكوترين نام ها تنها از آن خداست در اين آيه شريفه به نام هاى پاك و مقدّس خدا
اشاره مى كند ومى فرمايد:
وِلِلَّهِ الْاَسْمآءُ الْحُسْنى
و شايسته ترين و نيكوترين نام ها از آن خداست؛ چرا كه همه نام هاى او از جواد
گرفته تا رزّاق، غفور، كريم، رحيم و... همه و همه مقدّس و پسنديده و الهام بخش و
پرمعناست.
اقسام نام ها نام هاى پاك و مقدس آفريدگار هستى بر سه بخش قابل تقسيم است:
1 - بخشى از نام هاى پاك خدا، بيانگر صفات ذات پاك اويند؛ نام هايى چون عالم،
قادر، حىّ، اللّه، سميع، بصير، قديم و... از اين جمله اند.
2 - بخش دوّم بيانگر صفات فعل يا كارهايى هستند كه انجام مى دهد؛ نام هايى چون
خالق، رازق، مبدع، مميت، محيى و... از اين جمله اند.
3 - و برخى از نام هاى مقدس او نيز بيانگر پاك شمردن ذات بى همتاى او از عيوب و
نقايصى است كه شرك گرايان به او نسبت مى دهند. نام هاى چون احد، واحد، غنى، قدوس
و... از اين جمله اند.
به هرحال برخى بر آنند كه منظور از «نام هاى نيكوتر» آن نام هاى مقدّسى است كه
انسان را بيشتر به سوى ذات پاك او جذب مى كند؛ نام هايى چون رحيم، غفور، ودود و...
نه آن نام هاى مقدسى كه نشانگر خشم و عدل و انتقام گرفتن او از ستمكاران و ظالمان
است.
فَادْعُوهُ بِها
پس خدا را با آن نام ها بخوانيد و از ژرفاى جان بگوييد: يا اللّه، يا رحمان، يا
رحيم، يا خالق. گفتنى است كه همه نام هاى خدا بيانگر اوصاف او و به منزله اشاره به
حضور ذات پاك او، و الهام بخش وانسان ساز و درس آموزند.
در روايت است كه: انّ لله تسعة و تسعين اسماً من احصاها دخل الجنة...(53)
براى خدا نود و نه نام است، هر كس آنها را آن گونه كه هست فراگيرد و با عرفان و
ايمان آنها را بشمارد و از آنها درس گيرد، به بهشت پرطراوت و زيباى او درخواهد آمد.
وَذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ فى اَسْمآئِه
در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه آن كسانى كه نام هاى
مقدّس و الهام بخش خدا را از مفاهيم و معانى حقيقى آن برمى گردانند و بر روى بت هاى
خود مى گذارند، و يا آن نام هاى مقدّس را تحريف و تغيير مى دهند، و يا به پندار
احمقانه خود نام بت هايى چون «لات»، «عزّى» و «منات» را از نام هاى مقدّس اللّه،
عزيز و منّان برمى گيرند، همه اين گمراهان را رها كن.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه آن گمراهانى را كه خدا يكتا را به نام
هايى مى خوانند كه در خور مقام والاى او نيست، آنان را رها كن.
3 - و از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه كسانى را كه مسيح را پسر خدا مى نامند
رهاكن.
گفتنى است كه ديدگاه دوّم، از ميان سه ديدگاه مورداشاره بهتر است. از آيه شريفه
اين نكته دريافت مى گردد كه آفريدگار هستى را تنها بايد با نام هايى كه در خور ذات
پاك اوست و خودش خوانده است بخوانيم.
سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
به زودى آنان در برابر آنچه انجام مى دادند در سراى آخرت كيفر خواهند شد. پاره
اى بر آنند كه در دنيا و آخرت كيفر داده مى شوند.
دو نشان اساسى از بهشتيان اينك در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به دو نشان اساسى
و بنيادى از بهشتيان مى پردازد و روشنگرى مى كند كه:
وَمِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وِبِه يَعْدِلُونَ.
و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه مردم را به توحيد گرايى و
يكتاپرستى و حق و عدالت فرا مى خوانند و خود به گونه اى به آن ايمان دارند كه در
ميدان عمل نيز بر اساس حق و عدالت داورى و حكومت مى كنند.
از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:
هى لِأُمتى بالحقّ يأخذون و بالحق يعطون...(54)
اين آيه مباركه در وصف شايسته كرداران امت من است؛ در وصف آنانى كه بر اساس حق و
عدالت داد و ستد مى كنند و روابط تجارى و اقتصادى و اجتماعى و سياسى آنان بر اساس
حق است.
آن گاه افزود نظير اين امتياز به خوبان امت هاى گذشته نيز ارزانى گرديد.(55)
«ربيع بن انس» آورده است، كه پيامبر گرامى اين آيه شريفه را تلاوت نمود و فرمود:
اِنّ من امتى قوما على الحقّ حتى ينزل عيسى بن مريم.(56)
گروهى از امت من هماره بر اساس حق و عدالت رفتار مى كند تا مسيح فرود آيد.
و «عياشى» از امير مؤمنان آورده است كه ضمن تلاوت اين آيه شريفه فرمود:
وَالّذى نفسى بيده لتفترقّن هذه الأمّة على ثلاث و سبعين فرقة، كلّها فى النّار
اِلاّ فرقة واحدة...(57)
به خدايى كه جان من در كف قدرت اوست سوگند كه اين امت به هفتاد و سه گروه تقسيم
مى گردد و همه آنها در آتش دوزخ سرنگون خواهند شد، جز يك گروه كه نجات خواهند يافت.
پرسيدند: كدامين گروه؟
فرمود: كسانى كه به سوى حق و عدالت فرامى خوانند و بر اساس حق و عدالت داورى و
حكومت مى كنند، و آن گاه به تلاوت آيه پرداخت كه: و ممن خلقنا امة...(58)
و از حضرت صادق و باقرعليهما السلام آورده ند كه: امّت مورد نظر اين آيه شريفه
ماخاندان وحى و رسالت هستيم. نحن هم(59)
نظم و پيوند آيه
در موردپيوند آيه مورد بحث دو نظر است:
1 - نظم وپيوند اين آيه بدين صورت است كه در آيه پيش حال مردمى را بيان كرد كه
از حق غفلت ورزيده بودند، اينك در اين آيه به وصف مردمى مى پردازد كه هم به حق و
عدالت فرا مى خوانند و هم بر اساس آن داورى و حكومت مى كنند.
2 - امّا برخى برآنند كه آيه شريفه به «ذرأنا» پيوند مى خورد و منظور اين است كه
ما مردمى را آفريده ايم كه وصفشان چنان است، و نيز مردمى آفريده ايم كه وصفشان چنين
است.
عذاب مرحله به مرحله و تدريجى در آيه پيش سخن در مورد مردم راه يافته و با ايمان
بود، اينك در مورد كسانى كه آيات خدا را دروغ مى آنگارند مى فرمايد:
وَالَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ
و آن كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند، ما آنان را مرحله به مرحله و به تدريج
از راهى كه نمى دانند، از نعمت هايى كه ارزانى شان داشته ايم محروم ساخته و گرفتار
كيفر كردارشان خواهيم ساخت، تا به ناگاه گرفتار گردند و راه رهايى نيابند.
در آيه ديگرى در اشاره به همين موضوع مى فرمايد: بل تأتيهم بغتةً فتبهتهم فلا
يستطيعون ردّها و لاهم ينظرون.(60)
بلكه عذاب به طور ناگهانى به آنان مى رسد و آنان را بهت زده مى سازد، به گونه اى
كه نه مى توانند آن را از خود دور سازند و برگردانند و نه به آنان مهلت داده مى
شود.
پاره اى بر آنند كه ممكن است منظور آيه شريفه عذاب سراى آخرت باشد كه در آن صورت
تفسير آيه اين است: ما عذاب سراى آخرت را مرحله به مرحله و به تدريج به آنان نزديك
مى سازيم تا از راهى كه نمى دانند در آن گرفتار آيند.
و پاره اى مى گويند: منظور اين است كه آنان را به گونه اى زير شكنجه و عذاب مى
گيريم كه ندانند از كدامين راه رفتند؛ چرا كه به سوى خداى باز مى گردند. از اين رو
نه كسى بر من چيره مى گردد ونه پيشى مى گيرد و نه مى تواند از قلمرو قدرت خدا
بگريزد.
از ديدگاه برخى منظور اين است كه ما آنان را نابود مى سازيم و به كيفر زشت
كردارشان از زمين برمى داريم. و از ديدگاه برخى ديگر، آنان هرچه گناهان خود را
تجديد نمايند ما هم نعمتى براى آنان تجديد مى كنيم.
و به باور پاره اى، ما آنان را به تدريج به كيفر عملكرد زشت و ناهنجار شان به
سوى گمراهى و كفر مى بريم.
به باور ما آخرين ديدگاه درست به نظر مى رسد؛ چرا كه آيه شريفه در مورد
كفرگرايان بوده و بيانگر اين نكته است كه آنان را در آينده به تدريج به كيفر كفرشان
گرفتار خواهيم ساخت.
وَاُمْلى لَهُمْ اِنَّ كَيْدى مَتينٌ
و به آنان مهلت مى دهم و در كيفر شان شتاب نمى كنم؛ چرا كه از قلمرو قدرت ما
بيرون نخواهند رفت؛ و كيفر من نيز سخت ودشوار است و كسى نمى تواند از آن جلوگيرى
كند.
در آيه شريفه، قرآن از عذاب خدا به «كيد» ياتدبير تعبير مى كند، چرا كه به
طورناگهانى دامان آنان رامى گيرد.
به باور برخى منظور اين است كه كيفر مكر و فريبكارى آنان سخت است. امّا به نظر
مى رسد ديدگاه نخست بهتر است.
در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
اَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهمْ مِنْ جِنَّةٍ
آيا اين كفرگرايان و حق ستيزان نينديشيدند كه مردى همچون محمدصلى الله عليه وآله
وسلم نشان و اثرى از جنون ندارد، چرا كه گفتار و كردار او بسيار دقيق و حساب شده و
حكيمانه است؟!
«حسن» و «قتاده» آورده اند كه پيامبرگرامى بر بالاى كوه صفا رفت و با ندايى جان
بخش مردم را به توحيد و تقوا فراخواند و از كيفر گناهانشان هشدار داد، امّا شرك
گرايان به جاى ايمان به خدا گفتند: او ديوانه شده است. و آنگاه بود كه خدا اين آيه
را بر قلب مصفاى پيامبر خرد و دانش فرو فرستاد.
اِنْ هُوَ اِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ
او تنها بيم رسانى روشنگر است و به مردم هشدار مى دهد و خطرات را به آنان نشان
مى دهد تا پرواپيشه سازند و در انديشه وسايل نجات و راه هاى تأمين امنيّت خويش
باشند.
و مى افزايد:
اَوَلَمْ يَنْظُرُوا فى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَما خَلَقَ اللَّهُ
مِنْ شَىْ ءٍ
و آيا اين شرگ گرايان درباره شگفتى هاى آسمان ها و زمين و پديده هاى گوناگونى كه
در آنها پراكنده اند و همه آنچه خدا آفريده است نمى انديشند، تا دريابند كه جهان را
با همه پديده هاى زيباو بهت آورش آفريدگار و تدبير گرى توانا و فرزانه است؟!
روشن است كه كران تا كران هستى، از ناچيزترين ذرّات تا عظيم ترين كهكشان ها و
تمامى پديده هاى رنگارنگ، رساترين دليل و برهان بر وجود آفريدگار آنها و يكتايى و
اقتدار و عظمت وصف ناپذير او است.
وَاَنْ عَسى اَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ
و آيا در اين نمى انديشند كه ممكن است مرگ آنان نزديك شده باشد، تا به خود آيند
و پروا پيشه سازند و سراى آخرت را قربانى فخر فروشى جنون و عزّت و شرف پوشالى و
فناپذيراين دنيا نسازند؟!
فَبِاَىِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤمِنُون
پس از قرآن شريف كه معانى و مفاهيم آن روشن است، اينان ديگر به كدامين سخن ايمان
مى آورند؟ مگر نه اين كه اين قرآن همان كتاب پرشكوه و بى همانندى است كه سند حقانيت
پيامبر و معجزه جاودانه و ماندگار اوست كه هيچ يك از حق ستيزان و مخالفان وحى و
رسالت نتوانستند سوره و آيه اى بسان آن بياورند؟ گفتنى است كه آيه مباركه بدان دليل
از قرآن به «حديث» تعبير مى كند كه قديم نيست.
و هشدار مى دهد كه:
مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِىَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فى طُغْيانِهِمْ
يَعْمَهُونَ
هركس را خدا به كيفر زشتكارى هايش گمراه سازد، براى او راهنمايى نخواهد بود، و
آنان را در گمراهى و سرگردانى شان رها خواهيم ساخت تا به كيفر كارهايشان برسند.
چه زمانى فراخواهد رسيد؟ در آيات پيش، به شرك گرايان از كيفر سراى آخرت هشدار
داده شد، اينك در اين آيه شريفه، در پاسخ آنان و گروهى از يهود كه با تشرف به حضور
پيامبر، از فرارسيدن روز رستاخيز پرسش مى كردند مى فرمايد:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ اَيَّانَ مُرْسها
اى پيامبر! از تو درباره فرارسيدن رستاخيز مى پرسند، ومى گويند: اين رستاخيزى كه
ما را از آن مى ترسانى چه زمانى خواهد آمد؟!
به باور «زجاج» منظور از واژه «ساعت»، آستانه رستاخيز و هنگامى است كه همه مردم
مى ميرند.
امّا به باور بيشتر مفسّران منظور هنگامى است كه مردم زنده مى شوند و به سوى
صحراى محشر روان مى گردند. و از ديدگاه «جبايى» منظور لحظه فرارسيدن فناى خلق است.
به هر حال پرسش آنان اين بود كه آن لحظه وحشتناك چه زمانى فرا مى رسد؟!
قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبىّ
بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است، و هيچ كس از مردم از زمان فرارسيدن آن
آگاهى ندارند. دليل اين نكته كه خداى فرزانه از لحظه فرارسيدن آن روز سهمگين ديگران
را آگاه نمى سازد اين است كه مردم از آن بترسند وضمن دورى از گناه و زشتى به انجام
كارهاى شايسته و فرمانبردارى از خدا روى آورند.
لا يُجَلَيها لِوَقْتِهآ اِلاَّ هُوَ
جز خداى يكتا هيچ كس هنگام فرارسيدن آن را به موقع خودش آشكار نمى گرداند، و كسى
جز او از زمان تحقّق آن آگاه نيست.
به باور «مجاهد» منظور اين است كه جز خدا هيچ كس روز رستاخيز را پديد نمى آورد:
ثَقُلَتْ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ
در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «سدّى» منظور اين است كه آگاهى در فرارسيدن آن، براى
آسمانيان و زمينيان دشوار است؛ چرا كه هر آنچه دانش و آگاهى اش بر كسى پوشيده است،
براى او گران و دشوار است.
به بيان «ابو على» چيزى كه انسان از آن آگاه است و به آن احاطه دارد برايش آسان
و سبك است امّا به چيزى كه احاطه ندارد برايش گران است.
2 - امّا به باور «حسن» و «ابن جريح» منظور اين است كه وصف روز رستاخيز براى
آسمانيان و زمينيان گران است؛ چرا كه در آن هنگام ستارگان پراكنده مى گردند و
خورشيد تيره و تار مى شود و كوهها به حركت در مى آيند.
3 - از ديدگاه گروهى از جمله «ابو مسلم» و «جبايى»، منظور اين است كه تحقق روز
رستاخيز بر آسمانيان و زمينيان گران است؛ چرا كه از سويى عظمت و شدت آن دشوار است و
از سوى ديگر حسابرسى دقيق و كيفر سخت آن.
4 - و از ديدگاه «قتاده» منظور اين است كه تحقّق رستاخيز بر خود آسمانها و زمين
گران و دشوار است؛ چرا كه آنها توان تحمل عظمت و شدّت آن را ندارند، به بيان ديگر
اگر آسمانها و زمين زنده بودند و از نعمت حيات برخوردار، نمى توانستند شكافته شدن
ماه و خورشيد و تيره و تار شدن ستارگان و به لرزه در آمدن كوهها را تحمّل نمايند.
لاتَأْتيكُمْ اِلاَّ بَغْتَةً
براى اين كه اين روز بزرگ سهگمين تر و هراس انگيزتر جلوه كند، به ناگاه به شما
در مى رسد و بر سرتان فرود مى آيد.
يَسْئَلُونَكَ كَاَنَّكَ حَفِىٌّ عِنْها
دراين مورد نيز سه نظر آمده است:
1 - به باور «مجاهد» و «ضحّاك» منظور اين است كه آنان به گونه اى در مورد
فرارسيدن رستاخيز از تو مى پرسند كه گويى تو در مورد آن بسيار جستجو و كندوكاو
نموده و به آن آگاهى يافته اى.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه از تو به گونه اى در اين مورد مى پرسند
كه گويى تو از پرسش آنان شادمان مى گردى.
3 - و از ديدگاه پاره اى نيز منظور اين است كه آنان در اين مورد به گونه اى از
تو پرسش مى كنند كه گويى تو از هنگام فرارسيدن آن پرس و جو نموده و از آن آگاهى
يافته است.
يادآورى مى گردد كه طبق آخرين ديدگاه، واژه «حفّى» به مفهوم «سائل» آمده است.
قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّه
اى پيامبر : بگو: دانش و علم آن تنها نزد خداست.
تكرار اين فراز بدان جهت است كه به ادامه آيه پيوند مى خورد.
وَلكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ
امّا بيشتر مردم نمى دانند.
چرا تكرار؟
در مورد تكرار اين فراز از آيه شريفه دو نظر آمده است:
1 - به باور بيشتر مفسّران، تكرار آن بدان دليل است كه به فراز پس از خود پيوند
خورده است.
2 - امّا به باور «جبايى» منظور از فراز پشين كه مى فرمايد: «قل اِنّما عِلمها
عند ربّى»، اشاره به لحظه فرارسيدن رستاخيز است، امّا فراز دوّم اشاره به آگاهى از
چگونگى تحقق آن روز سهمگين مى باشد.
يك دريافت نادرست از ديدگاه «جبايى» آيه مباركه نشانگر اين نكته است كه عقيده
شيعيان درباره علم امام معصوم و اين كه هر امام راستين، امام واقعى پس از خود را به
فرمان خدا بر مردم معرّفى مى كند تا روز رستاخير فرارسد، هردو ديدگاه سست و بى اساس
است؛ چرا كه اگر درست باشد، بايد آخرين امام راستين بداند كه هنگام تحقّق رستاخيز
چه زمانى خواهد بود، و آن را اعلام دارد؛ و مى دانيم كه اين، با آيه مورد بحث به
طور كامل ناسازگار است؛ چرا كه آيه شريفه مى فرمايد: علم و آگاهى به لحظه فرارسيدن
رستاخيز و زمان تحقّق آن تنها نزد خداست. قل إنّما علمها عند ربّى...
پاسخ به اين پندار
به باور ما اين دريافت از آيه شريفه دريافتى سست است، چرا كه:
1 - چه مانعى دارد كه آخرين امام راستين آگاه باشد كه پس از او ديگر امام معصومى
نخواهد بود و رستاخيز مى رسد و در همان حال لحظه، تحقّق رستاخيز را نيز نداند؟! چرا
كه او زمان مرگ خود را نيز به طور دقيق و قطعى نمى داند.
2 - در صورت درست پنداشتن اين دريافت، تازه اين پندار در صورتى است كه واژه
«ساعت» در آيه شريفه به زمان مرگ همه موجودات زنده از جمله انسانها تفسير گردد؛
امّا اگر اين واژه به زمان بر انگيخته شدن تفسير گردد هيچ اشكالى نمى ماند؛ چرا كه
وقتى امام معصوم بداند كه پس از او همه انسانها مى ميرند، ديگر چه لزومى دارد بداند
كه هنگامه حشر آنان كى فرامى رسد؟
3 - افزون بر آنچه آمد، در روايت است كه با فرارسيدن رحلت آخرين امام راستين،
ديگر تكليف بر داشته مى شود؛ چرا كه جهان هستى در آستانه رستاخيز قرار مى گيرد و
نشانه هاى فرارسيدن آن همچون طلوع خورشيد از باختر و... پديدار مى گردد.
4 - و با همه اينها امام معصوم ممكن است از غيب به خواست خدا آگاه باشد و درهمان
حال به خواست خدا از لحظه تحقّق رستاخيز آگاه نباشد، و اين مشكلى ايجاد نمى كند.
تنها او از ژرفاى دل ها آگاه است در آيه گذشته سخن در مورد دانش و آگاهى از لحظه
فرارسيدن رستاخيز بود، اينك در اين آيه شريفه روشنگرى مى كند كه اين تنها خداى
يكتاست كه از رازها و اسرار درون آگاه است و آنچه در اعماق دل ها و درون سينه ها و
ژرفاى جانها نهفته است همه را مى داند نه هيچ كس ديگر.
قُلْ لا اَمْلِكُ لِنَفْسى نَفْعاً وَلا ضَرّاً اِلاَّ ما شآءَ اللَّهُ
آورده اند كه مردم مكّه به پيامبر گرامى گفتند: آيا خدا از ترقى قيمت كالاها تو
را آگاه نمى سازد تا آنهايى كه مطلوب است خريدارى كنى و سود سرشارى از آنِ خود
سازى؟ و آيا به تو پيام نمى دهد كه كدامين سرزمين دچار خشكسالى و قحطى مى گردد تا
به نقاط پرناز و نعمت كوچ كنيم؟
در پاسخ آنان اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه: هان اى پيامبر
بگو: جز آنچه خداى يكتا بخواهد و در اختيار من قرار دهد، من اختيار هيچ سودى و
زيانى رابراى خود ندارم.
وَلَوْكُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنْ الْخَيْرِ
من از دانش غيب، تنها چيزهايى را كه خدا بخواهد و به من بياموزد آگاهى دارم، و
اگر از نزد خود چيزى مى دانستم، در سالهاى پرنعمت و فراوانى امكانات و كالاها آنچه
لازم بود براى سالهاى قحطى و تنگى ذخيره مى كردم و در روزهاى فراوانى و ارزانى مى
خريدم و براى روزهاى گرانى انبار مى كردم.
به باور «مجاهد» و «ابن جريح» منظور اين است كه: اگر غيب مى دانستم، پيش از
فرارسيدن آخرين لحظات زندگى و آمدن مرگ، كارهاى شايسته بسيارى انجام مى دادم و آنچه
برتر و پاداشش شكوهبار تر بود آن را برمى گزيدم.
امّا به باور «زجاج» منظور اين است كه: اگر غيب مى دانستم، هر آنچه در مورد
رستاخيز و ديگر موضوعات پرسيده مى شد همه را پاسخ مى دادم.
وَما مَسَّنِىَ السُّوءُ
و به من آسيبى نمى رسيد و گرفتار زيان و تهيدستى نمى گرديدم.
به باور برخى منظور اين است كه: اگر غيب مى دانستم، به پندار شما جنون نداشتم،
يا با تكذيب شما رو به رو نمى شدم؛ چرا كه اگر همه چيز را مى دانستم و به شما مى
گفتم رسالتم را گواهى مى كرديد. و از ديدگاه پاره اى، ديگر از سوى دشمن زيانى به من
نمى رسيد؛ چرا كه در صورت آگاهى از غيب خود را از همه رويدادهاى ناخوشايند حفظ مى
كردم.
اِنْ أَنَا اِلاَّ نَذيرٌ وَبَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.
من براى مردمى كه ايمان مى آورند، تنها هشدار دهنده از عذاب ونويد رسان به پاداش
پرشكوه كارهاى شايسته ام.
با اين كه آن حضرت پيامبر خدا براى همه مردم و تمامى عصرها ونسل هاست، در آيه
شريفه خود را بيم رسان و بشارتگر براى مردم با ايمان عنوان مى سازد، و اين بدان
دليل است كه تنها اين گروه از پيام و هشدار او بهره مى برند و نه ديگران.
به پندار جبرگرايان همه كارها، ساخته و پرداخته و مخلوق خداست و انسان مقهور و
مجبور است؛ اگر به راستى اين پندار درست باشد، «إلاّ ما شاءاللّه» در آيه شريفه
نادرست است.
و نيز به پندار آنان انسان مالك چيزى نمى شود، امّا قرآن مى فرمايد: چرا، آنچه
را خدا بخواهد مالك مى گردم.
و نيز آيه شريفه نشانگر اين نكته است كه قدرت و توان انجام كار، از شرايط تكليف
است و بايد پيش از آغاز كار باشد؛ چرا كه مى فرمايد: اگر غيب مى دانستم خوبيهاى
بيشتر مى اندوختم: وَلَوْكُنْتُ اَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنْ الْخَيْرِ
پرتوى از آيات از آياتى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت، مهم ترين و اساسى ترين
نشانه هاى دوزخيان و بهشتيان دريافت مى گردد كه براى هر انسان سعادت خواه، درس آموز
وهشدار دهنده است، كه نشانه هاى هر گروه به طور فشرده ترسيم مى گردد.
الف : نشانه هاى دوزخيان در برخى از آيات گذشته، قرآن در يك تشبيه هشدار دهنده
نشانه هاى دوزخيان را در چند اصل اساسى نشان مى دهد:
1 - بى فكرى و بى خردى نخستين خصلت و نشان دوزخيان نگون بخت، بى فكرى و بى خردى
و نينديشدن است.
آنان با اين كه خدا نعمت خرد و فكر را به آنها ارزانى داشته است، نه در مورد خدا
مى انديشند و نه در مورد آفرينش، نه فكر مى كنند از كجا آمده اند و نه مى انديشند
كه به كجا روانند؟! و نه در مورد وظيفه ومسئوليت خويش فكر مى كنند. لهم قلوب لا
يفقهون بها
2 - چشم دارند امّا... دومين نشان دوزخيان نگون بخت اين است كه خدا به آنان
ديدگان روشن ارزانى داشته است، امّا با آنها حقايق را نمى بيند و به واقعيت هاى
زندگى نظاره نمى كنند؛ چشم دارند امّا بسان نا بينا زندگى مى كنند. و لهم اعين لا
يبصرون بها
3 - سخنان حق را نمى شوند سومين نشانه آنان اين است كه با وجود گوش هاى سالم
ودرستى كه خدا به آنان ارزانى داشته است، سخنان حق و درست رانمى شنوند، و هشدارها و
اندرزهاى خير خواهانه و پندهاى حكيمانه در گوششان جاى نمى گيرد و بسان كرها از
دريافت حق محروم اند. و لهم آذان لا يسمعون بها
4 - درست بسان دام ها اينان با آن كه انسان آفريده شده اند و خدا به آنان فطرت
خدا گرايانه، وجدان اخلاقى، استعداها و توانمندى هاى فكرى و روحى ارزانى داشته
ودستگاه تعقّل وتفكّر و شناخت به آنان داده است، همه را پايمال مى سازند و بسان دام
ها مى گردند.
با اين بيان، چهارمين نشان دوزخيان اين است كه در دنيا به شكم و شهوت و خشم و
غضب وديگر تمايلات حيوانى مى انديشند. اولئك كالانعام
درست بسان آنچه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود و از آن بيزارى مى جست و به
استاندارش مى نوشت و به مردم هشدار مى داد: أاقنع من نفسى بأَن يقال هذا امير
المؤمنين.... فما خلقت ليشغلنى اكل الطيّبات كالبهيمة المربوطة همّها علفها...(61)
آيا به همين بسنده نمايم كه مرا امير مؤمنان و پيشواى توحيدگرايان بخوانند امّا
در سختى هاى روزگار با آنان همراه و همگام نباشم و درتلخى هاى زندگى مقتدا و پيشواى
آنان نگردم؟! من هرگز آفريده نشده ام كه خوراكى هاى پاك وپاكيزه مرا به خود مشغول
دارد، درست بسان حيوانى كه تمام همت آن خوردن است...
5 - و باز هم گمراه ترند واينان از دامها نيز بد تر وگمراه ترند چرا كه:
1 - دام ها از استعداد و امكانات و ابزارهاى شناخت و تفكّر و آينده نگرى بى بهره
اند، امّا اينان اين نعمت ها را دارند و همه را نابود مى سازند.
2 - دام ها اگر اطاعت و كار شايسته به مفهوم انسانى اش را ندارند، به گناه و
زشتى و پليدهاى و شقاوت نيز دست نمى يازند، امّا اينان به بيداد وشقاوتى دست مى
يازند كه هيچ درنده و شيطانى به آن دست نمى يازد.
6 - غفلت زدگى و خصلت زشت و نشان ديگر شان، بى خبرى و غفلت زدگى است؛ و بدين سان
خود زمينه نگونسارى خويش را فراهم مى سازند. اولئك هم الغافلون
ب : سه نشان اساسى بهشتيان و نيز در آياتى كه گذشت، قرآن روى مهم ترين نشانه هاى
شايستگان و بهشتيان انگشت مى نهند، كه عبارتند از:
1 - آراستگى به ايمان و تقوا و ارزش هاى والاى انسانى و الهى.
2 - دعوت مردم به سوى ارزش ها و والايى ها با همه وجود و امكانات و از بهترين
راه ها.
3 - و در ميدان عمل نيز بر اساس حق و عدالت داورى و حكومت مى كنند.