/ سوره اعراف / آيه هاى 166 - 159
159 . وَمِنْ قَوْمِ مُوسى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِه يَعْدِلُونَ.
160 . وَقَطَّعْنا هُمُ اثْنَتَىْ عَشْرةَ اَسْباطًا اُمَماً وَاَوْحَيْنا اِلى
مُوسى إِذِاسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ
مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ
وَظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَاَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ مارَزَقْناكُمْ وَما ظَلَمُونا وَلكِنْ كانُوآ اَنْفُسَهُمْ
يَظْلِمُونَ.
161 . وَاِذْقيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْها حَيْثُ
شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا نَّغْفِرْ لَكُمْ
خَطيئاتِكُمْ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ.
162 . فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذى قيلَ لَهُمْ
فَاَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمآءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ.
163 . وَسْئَلْهُمُ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتى كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ اِذْ
يَعْدُونَ فِى السَّبْتِ اِذْ تَأتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا
وَيَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لاتَاْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا
يَفْسُقُونَ.
164 . وَاِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ
مُهْلِكُهُمْ اَوْمُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَديدًا قالُوا مَعْذِرَةً اِلى رَبِّكُمْ
وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.
165 . فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه اَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ
السُّوءِ وَاَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابً بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ.
166 . فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَّانُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً
خاسِئينَ.
ترجمه
159 - واز قوم موسى گروهى هستند [كه مردم را] به [سوى ] حق [و عدالت ] راه
مى نمايند و به حق [و عدالت ]داورى مى كنند.
160 - و ما آنان را به دوازده دودمان تقسيم كرديم كه گروه هايى [از يكديگر جدا
]بودند؛ و به موسى - آن گاه كه قوم او از وى آب خواستند - وحى كرديم كه با عصاى
خويش بر آن تخته سنگ بزن، پس [به ناگاه بر اثر زدن او] از آن [سنگ سخت ]دوازده چشمه
جوشيدن گرفت، [به گونه اى كه ] هر گروهى [از بنى اسرائيل، چشمه و ]آبشخور خود را به
خوبى مى شناخت. و ابر را بر فراز سرشان سايبان ساختيم و بر ايشان «من» و «سلوى»
فروفرستاديم، [و به آنان پيام داديم كه ] از چيزهاى [پاك و ]پاكيزه اى كه روزى شما
ساخته ايم بخوريد. و آنان [باحق نا شناسى خويش ] بر ما ستم نكردند، بلكه به خويشتن
ستم روا مى داشتند.
161 - وهنگامى را [به ياد آوريد] كه به آنان گفته شد: در اين شهر مسكن گزينيد،
واز هر جاى آن كه خواستيد بخوريد و بگوييد: [بار خدايا!] گناهان ما را فروريز و از
دروازه [شهر] سجده كنان [و در نهايت تواضع ] وارد شويد تا لغزش هايتان را بر شما
ببخشاييم، و به زودى بر [پاداش ] نيكوكاران خواهيم افزود.
162 - امّاكسانى از آنان كه ستم كردند، [آن را] به سختى جز آنچه به آنان گفته
شده بود تبديل نمودند. پس به كيفر آن كه ستم مى نمودند، عذابى سخت [و دلهره آور] از
آسمان بر آنان فروفرستاديم.
163 - و [تو اى پيامبر!] در مورد [سرنوشت مردم آن ]شهرى كه در ساحل دريابود، از
آنان بپرس؛ آن گاه كه در روز شنبه [از مرز مقررات خدا] تجاوز مى نمودند [و بر خلاف
فرمان او به صيدماهى مى پرداختند]؛ همان هنگام كه ماهى هايشان در روز دست كشيدن
آنان [از صيد، روى آب ظاهر گشته و] به سوى آنان مى آمدند و روزى كه دست از كار نمى
كشيدند، به سويشان نمى آمدند. ما آنان را به سزاى آن كه نا فرمانى مى نمودند اين
گونه مى آزموديم.
164 - و آن گاه كه گروهى از آنان [به اندرز گويان خيرخواه و دلسوز ]گفتند: چرا
گروهى را كه خدا [سرانجام ] آنان را [به كيفر گناهشان ] نابود خواهد ساخت [و] يا به
عذابى سخت عذابشان خواهد نمود اندرز مى دهيد؟! گفتند: [ما به آنان اندرز مى دهيم
]تا در پيشگاه پروردگار تان [برايمان ] عذرى باشد، و شايد كه آنان [نيز ]پرواپيشه
سازند.
165 - امّا هنگامى كه آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، به [بوته ]فراموشى
سپردند، كسانى را كه [زشت كرداران را ]از بدى [و بيداد] باز مى داشتند نجات بخشيديم
و كسانى را كه ستم كردند، به كيفر اين كه نافرمانى [خدا] مى نمودند به عذاب سخت [و
خفت آور] گرفتار ساختيم.
166 - [آرى ] هنگامى كه از آنچه باز داشته شده بودند سر پيچيدند، به آنان گفتيم:
[اينك ] بوزينگانى زبون و رانده شده باشيد.
نگرشى بر واژه ها
سبط: اين واژه به باور برخى به مفهوم فرقه و گروه است وتثنيه
وجمع مؤنث نيز ندارد و گاهى به صورت «اسباط» جمع آمده است.
پاره اى نيز بر آنند كه واژه «اسباط» جمع «سبط» و «سبط» بر وزن «ثبت» و سفت»
است؛ در اصل به مفهوم توسعه و گسترش چيزى به آسانى و راحتى است، و به همين تناسب به
فرزندان و فرزند زادگان و شاخ و برگ يك دودمان و يك فاميل «اسباط» گفته مى شود، و
در آيه شريفه منظور دودمان ها و تيره هاى بنى اسرائيل است كه هركدام از يكى از
فرزندان يعقوب ريشه مى گرفتند.
حيتان: ماهيان دريا، اين واژه جمع «حوت» است.
يعدون: تجاوز مى نمودند.
شُرّع: آشكار مى شدند. دو واژه «شرعه» و «شريعت» نيز به مفهوم مذهب و راه و رسمِ
راست و آشكار است.
معذرة: پوزش خواهى.
بئيس: دشوار، سخت.
عتوّ: سركشى و سرپيچى از مقررات و دست يازيدن به گناهان.
خاسى ء: رانده شده و مطرود.
حطّة: اين واژه در اصل به مفهوم ريزش چيزى از بالاست، و در آيه شريفه عبارت از
شعار وگفتار بنى اسرائيل به هنگام ورود به بيت المقدس است و منظور از آن، اين است
كه: بار خدايا خواسته ما اين است كه گناهان ما را فروريزى وباران عفو و رحمت خود را
بر ما ببارانى.
تفسير
گروه حق گرا و عدالت خواه پس از بيان ويژگى هاى پيامبر گرامى اسلام در دو
آيه پيش، دگرباره به سرگذشت بنى اسرائيل باز مى گردد و مى فرمايد:
وَمِنْ قَوْمِ مُوسى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِه يَعْدِلُونَ
و از قوم موسى گروهى هستند كه مردم را به حق و عدالت راه مى نمايند و در زندگى
بر اساس حق و عدالت داورى مى كنند.
اين گروه كيانند؟
در پاسخ اين پرسش كه اين گروه و اين امّت، كدامين گروه و جامعه است، ديدگاه ها
متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» «سدّى»،ربيع»، «عطا» و «ضحّاك» منظور از
اين امّت، مردمى هستند كه در نزديكى سرزمين «چين» زندگى مى كنند و يك بيابان شنزار،
سرزمين آنان را از «چين» جدا مى سازد. اين گروه، مردمى هستند كه بر مقررات خدا
احترام مى نهند و دست به تحريف و تغيير آنها نمى زنند. آنان مردمى ثروتمند و داراى
امكاناتند. آسمان شبها بر آنان باران مى فرستد و روزها نور و حرارت خورشيد را، و
خود اقتصادى شكوفادارند و به كشاورزى اهميت مى دهند. نه آنان به ما دسترسى دارند و
نه ما به آنان، و مردمى هستند كه در راه حق استوارند.
اين ديدگاه از حضرت باقر نيز روايت شده است.
«ابن جريح» آورده است كه : چون بنى اسرائيل به كفر گراييدند و به كشتار پيامبران
خدا پرداختند، از دوازده تيره آنان، تنها يك تيره از ديگران و عملكرد زشت و ظالمانه
آنان بيزارى جست و با پوزش خواهى بسيار، از خدا تقاضا نمودند كه ميان آن تيره و
تيره هاى بيدادگر و گناهكار فاصله افكند. خدا دعاى آنان را پذيرفت و در زمين
برايشان راهى گشود كه يك سال و نيم راه پيمودند و سرانجام از پشت «چين» سردرآوردند.
اينان مردمى هستند كه تسليم فرمان خدايند و به سوى قبله نماز مى گزارند.
و نيز برخى آورده اند كه در شب معراج و آن سير آسمانى پيامبر، فرشته وحى آن حضرت
را از آنجا عبور داد و پيامبر قرآن را بر آنان تلاوت نمود كه همگى ايمان آوردند و
فرمان يافتند كه در همان جا بمانند و ضمن ترك مراسم شنبه، نماز بخوانند و حقوق مالى
خويش را بپردازند، و از آن پس ديگر دستورى به آنان داده نشده است.
«ابن عباس» مى گويد: گويى به همين دليل است كه قرآن مى فرمايد: پس از او به
فرزندان اسرائيل گفتيم: دراين سرزمين سكونت گزينيد، پس هنگامى كه وعده مسيح فرا رسد
شما را، همه باهم خواهيم آورد.(42)
و دانشوران و همفكران ما روايت آورده اند كه: آنان با قائم آل محمّدصلى الله
عليه وآله وسلم ظهور خواهند كرد: انّهم يخرجون مع قائم آل محمدصلى الله عليه وآله
وسلم.
و نيز آورده اند كه «ذوالقرنين» آنان را ديد و گفت: اگر دستور داشتم، شادمان مى
شدم كه در ميان شما بمانم و باشما زندگى كنم.لو امرتُ بالمقام لسرّنى أن اقيم بين
اظهركم
2 - به باور «جبايى» اينان گروهى از بنى اسرائيل هستند كه به هنگام گمراهى تيره
هاى گوناگون، آنان در راه حق ثابت و استوار ماندند و تا پيش از ظهور مسيح و نسخ
آيين موسى بر دين و آيين او بودند. با اين بيان تقدير آيه شريفه اين گونه است: و من
قوم موسى امّةٌكانوايهدون بالحّق...
و از قوم موسى گروهى بودند كه به سوى حق و عدالت راه مى نمايند و نه گروهى هستند
كه به سوى حق و عدالت راهنمايى مى كنند، چرا كه اگر آنان تا رسالت پيامبر و پس از
آن باشند بر اثر ايمان نياوردن به او كافرند و اگر ايمان آورده باشند هم ديگر تعبير
به قوم موسى درست نيست. امّا اين ديدگاه درست به نظر نمى رسد؛ چرا كه ممكن است آنان
از اين دين و آيين محمدصلى الله عليه وآله وسلم بى خبر باشند؛ بنا بر اين نمى توان
آنان را كفرگرا ناميد؛ و نيز ممكن است از رسالت محمد صلى الله عليه وآله وسلم آگاه
گشته و به آن حضرت ايمان آورده باشند.
3 - و ازديدگاه پاره اى نيز منظور از گروه مورد اشاره «عبدالله بن سلام» و «ابن
صوريا» و ياران آنان مى باشند، كه ايمان آورده و در راه حق و عدالت استوارى و
پايدارى نشان دادند.
در روايت است كه وقتى موسى الواح را برگرفت، رو به بارگاه خدا آورد و گفت:
بارخدا يا در اين لوح ها امتى را مى نگرم كه بهترين امّت هاست كه براى مردم پديد
آمده است؛ امّتى است كه به ارزش ها فرا مى خواند و از ضد ارزش ها باز مى دارد؛ بار
خدايا اين امّت را از پيروان من قرار ده. پيام پروردگارش رسيد كه: هان اى موسى!
اينان مردمى از امّت احمد مى باشند.
موسى گفت: بار خدايا در اين الواح امّتى را مى نگرم كه در فرجام تاريخ و آخر
الزّمان خواهد آمد و افراد آن بيشتر از افراد ديگر امتّها وارد بهشت مى شوند، پس
آنان را از امّت من قرار ده.
پيام آمد كه آنان نيز از امّت احمد هستند.
گفت: بار خدايا در اين الواح امّتى را مى نگرم كه به نخستين و آخرين پيام وكتاب
آسمانى ايمان مى آورند و دجّال فريبكار را نابود مى سازند، پس اينان را از امّت من
قرارده.
پيام آمد كه آنان نيز از امت احمد مى باشند.
گفت: در اين الواح امّتى را مى نگرم كه هرگاه يكى از آنان بخواهد كار نيكى انجام
دهد و موّفق نشود يك پاداش براى او نوشته مى شود، و اگر موفق گردد و انجام دهد ده
پاداش، واگر بخواهد به كار ناپسند و گناهى دست يازد و به دلايلى از آن چشم پوشد،
گناهى برايش نوشته نمى شود، و اگر دست يازد تنها يك گناه بر اونوشته مى شود، بار
خدايا اينان را از امّت من قرار ده.
پيام آمد كه آنان از امت احمدصلى الله عليه وآله وسلم مى باشند.
گفت: بار خدايا، امتى را مى نگرم كه برايشان شفاعت شده و اين شفاعت مورد پذيرش
قرار گرفته است، اينان را از امت من گردان.
پيام آمد كه آنان از امت احمدصلى الله عليه وآله وسلم مى باشند.
آنگاه بود كه موسى گفت: بار خدايا پس مرا نيز از امّت او قرار ده.
«ابو حمزه» در ادامه اين روايت آورده است كه در پاسخ تقاضاى موسى دو نشانه به او
ارزانى گرديد كه به امّت پيامبر ارزانى نشده است:
1 - يكى از آن دو نعمت گران اين است كه پيام آمد: هان اى موسى! من تورا با
پيامهاى خود و با سخن گفتن باتو، بر مردم برترى بخشيدم...
2 - ديگر اين كه فرمود: واز قوم موسى كسانى هستند كه مردم را به سوى حق و عدالت
راه مى نمايند و بر اساس حق داورى مى كنند.
و موسى آن پيامبر بزرگ خدا از اين دو نويد و ارزانى شدن اين دو نعمت گران شادمان
گرديد.
ونيز آورده اند كه پيامبر گرامى هنگامى كه اين آيه شريفه را تلاوت كرد كه: «و
ممن خلقنا امةٌ يهدون بالحق و به يعدلون»، رو به مردم نمود و فرمود: هذه لَكُمْ و
قد اعطى اللّه قوم موسى مثلها: اين آيه مباركه در مورد شماست، و خدا به قوم موسى
نيز نظير آنچه به شما ارزانى داشت، عطا فرموده است.
پرتويى از نعمت هاى خدا بر اين قوم در اين آيه شريفه در اشاره به برخى از نعمت
هاى خدا به بنى اسرائيل مى فرمايد:
وَقَطَّعْنا هُمُ اثْنَتَىْ عَشْرةَ اَسْباطًا اُمَمًا
و مافرزندان اسرائيل را به دوازده گروه و تيره كه هر يك شاخه اى از دودمان آن
است تقسيم كرديم.
دليل اين تقسيم از سوى خدا اين بود كه تكليف هر كدام در خوردنى ها و نوشيدنى ها
روشن باشد و در اين مورد به مسئول خويش مراجعه نمايند تا بدين وسيله، هم كار موسى
آسان شود و هم كينه و عداوتى در ميانشان پديدار نگردد.
وَاَوْحَيْنا اِلى مُوسى إِذِاسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ
الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناسٍ
مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَاَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ
وَالسَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ مارَزَقْناكُمْ وَما ظَلَمُونا وَلكِنْ كانُوآ
اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون
و هنگامى كه قوم موسى در آن بيابان از او آب خواستند، به او وحى فرستاديم كه
عصاى خود را بر آن سنگ بزن. او چنين كرد و ناگاه دوازده چشمه از آن، جوشيدن آغاز
كرد و آبى گوارا و زلال از آنها روان شد. اين آب به آرامى مى جوشيد و به هنگام جوشش
از تخته سنگ چندان زياد نبود، امّا به تدريج زياد مى شد، به گونه اى كه هر گروه
چشمه و آبشخور خود را مى شناخت. و ابر را بر سر آنان سايبان ساختيم، و بر آنان دو
نعمت «منّ» و «سلوى» را فرو فرستاديم، و به آنان پيام داديم كه از روزى هاى پاك و
پاكيزه اى كه به شما ارزانى داشته ايم بخوريد و سپاس او را به جا آوريد، امّا آنان
نا فرمانى خدا و ستم و بيداد را پيشه ساختند. آرى، آنان به ما ستم نكردند بلكه به
خود ستم روا مى داشتند.
گفتنى است كه قرآن در اين آيه شريفه در مورد جريان يافتن آب از آن چشمه هايى كه
بر اثر عصاى موسى پديدآمد، واژه «انبجاس» را به كار مى برد و در آيه ديگرى(43) واژه
«انفجار» را و تفاوت اين دو واژه اين است كه واژه نخست به مفهوم جوشيدن آب كم است
كه به تدريج افزون مى گردد، امّا واژه دوّم به مفهوم جريان يافتن آب بسيار است.
و مى افزايد:
وَاِذْقيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ
وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطيئاتِكُمْ
سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ.
و آن گاه را به ياد آوريد كه به آنان گفته شد در اين سرزمين سكونت گزينيد و از
نعمت هاى فراوان آن هر گونه كه مى پسنديد و از هر كجاى آن كه مى خواهيد بهره ور
گرديد و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و با نهايت خضوع از دروازه بيت المقدس وارد
شويد، كه اگر چنين كنيد لغزشهايتان را مى آمرزيم و به شايسته كرداران پاداش بهتر و
بيشتر و شكوهبار ترى خواهيم داد.
در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذى قيلَ لَهُمْ
فَاَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمآءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ.
امّا با همه اين نعمت ها و با وجود گشايش درهاى رحمت و آمرزش خدا بر روى آنان،
بيدادگران بنى سرائيل اين پيام و اين گفتار را به سخنى جز آنچه به آنان گفته شده
بود تبديل كردند و غير از آنچه از آنان خواسته شده بود رفتار كردند؛ از اين رو به
خاطر ستم و بيدادى كه روا مى داشتند، بلايى از آسمان بر آنان فرو فرستاديم و آنان
را به كيفر بيدادشان به سختى كيفر كرديم.
هشدار از خود فريبى در ادامه سخن از بنى اسرائيل، قرآن در اين آيه شريفه به
ترسيم سرگذشت درس آموز و عبرت انگيزى از تيره اى از آنان پرداخته و مى فرمايد:
وَسْئَلْهُمُ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتى كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ
در مورد سرنوشت آن شهرى كه در ساحل دريا بود از آنان بپرس. به باور «ابن عباس»
منظور اين است كه اى پيامبر! به منظور سرزنش و نكوهش بنى اسرائيل از آنان درباره
شهرى كه بر ساحل درياى «ايله» بوده است بپرس.
از ديدگاه پاره اى منظور شهر «مدين» و به باور «زهرى» منظور «طبريه» است
اِذْ يَعْدُونَ فِى السَّبْتِ اِذْ تَأتِيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ
شُرَّعًا وَيَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لاتَأَتيهِمْ
ابن عباس مى گويد: هنگامى كه در روز شنبه كه روز تعطيل آنان بود، با صيد ماهى،
از مرز مقرّرات خدا تجاوز مى كردند؛ چرا كه ماهيان دريا آن روز كه روز تعطيل عمومى
بود با احساس امنيّت بر روى آب به طور آشكار پديدار مى شدند، امّا در روزهاى ديگر
زير آب مى رفتند.
ضحّاك مى گويد: منظور اين است كه در روز شنبه ماهيان دريا روى آب انبوه انبوه در
پى هم و در كنار هم پديدار مى شدند؛ امّا «حسن» بر آن است كه در آن روز ماهيان بسان
برّه سفيد تا نزديك ساحل و به خانه هاى آنان نزديك مى شدند.
چگونه؟
چگونه بنى اسرائيل در روز شنبه به صيد ماهيان دريا مى پرداختند؟
در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى، آنان روز شنبه تورهاى ماهيگيرى خويش را به دريا مى افكندند تا
ماهى ها را به دام اندازند، امّا اين تورها را در روزهاى ديگر بيرون مى كشيدند.
روشن است كه چنين كارى از سوى كسانى كه در روز شنبه از صيد ماهى باز داشته شده
بودند، يك بازيگرى و تجاوز به مقررات و شكستن حكم حرمت بود.
از «ابن عباس» آورده اند كه: آنان حوضچه هاى بزرگى در كنار آب هاى دريا و نزديك
ساحل درست مى كردند كه ماهيان را در روز شنبه كه روز تحريم صيد ماهى بود، در آنها
گرفتار آورند و آن گاه در روزهاى ديگر به شكار آنها مى پرداختند. و برخى برآنند كه
در روز شنبه به صيد ماهيان مى پرداختند و آنها را مى خوردند.
كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ.
ما آنان را به كيفر آن كه نافرمانى مى نمودند اين گونه مى آزموديم.
در ادامه آيات در اين مورد مى افزايد:
وَاِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ
اَوْمُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَديدًا
و آن گاه كه گروهى از آنان به اندرز گويان خيرخواه و بشردوست گفت: چرا گروهى را
كه خدا سرانجام به كيفر گناه و بيدادشان نابود خواهد ساخت، و يا به عذابى دردناك
كيفرشان خواهد كرد اندرز مى دهيد؟!
از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه مردم اين شهر ساحلى در اين مورد بر سه گروه
بودند:
1 - گروهى از آنان مقررات را مى شكستند و به صيدماهى مى پرداختند.
2 - گروه دوّم خود به صيد ماهى و تجاوز به مقررات نمى پرداختند امّا به جاى
هشدار تجاوزكاران و نهى از منكر آنان، دربرابرشان سكوت را برگزيده بودند.
3 - و گروه سوّم مردمى بودند كه هم ضمن احترام به مقررات، از صيد ماهيان در آن
روز خود دارى مى كردند و هم تجاوز كاران را اندرز و هشدار مى دادند.
در اين شرايط، گروه دوّم به گروه سوّم مى گفتند: چرامردمى را پند واندرز مى دهيد
كه خدا آنان را به خاطر عملكرد زشتشان سرانجام نابود خواهد ساخت؟
اين سخن آنان نشانگر اين است كه از حق پذيرى گروه تجاوز كار نوميد بودند، و مى
دانيم كه امر به معروف و نهى از منكر هنگامى واجب مى گردد كه اميدى به حق پذيرى
باشد.
«جبايى» ضمن بيان اين مطلب مى افزايد: چرا كه پند و اندرز و دعوت به ارزش ها و
هشدار از ضد ارزش ها براى كسى كه حق را نمى پذيرد سودى نخواهد بخشيد؛ چنين كسانى را
آفريدگار هستى در اين جهان نابودخواهد ساخت و يا در سراى آخرت به عذابى كيفر خواهد
نمود.
قالُوا مَعْذِرَةً اِلى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.
آنان پاسخ دادند كه: ما به خاطر انجام وظيفه و بدان دليل كه نزد پروردگارتان
معذور باشيم و مورد بازخواست قرار نگيريم، ونيز به اميد حق پذيرى و بيدارى آنان به
اندرز گويى و هشدار انسانى بر مى خيزيم.
فرجام سياه ستم و تجاوز قرآن در ادامه سخن در اين مورد، به ترسيم فرجام سياه
بيداد و بيدادگران، و ثمره رهايى بخش اندرزگويى به ظالمان و مبارزه با ستم پرداخته
و مى فرمايد:
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه اَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ
السُّوءِ وَاَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ.
پس هنگامى كه مردم آن شهر فرمان خدا را به بوته فراموشى سپردند و آنچه را بدان
هشدار داده شده بودند همه را از ياد بردند و به صيد ماهى ادامه دادند، در اين هنگام
كسانى را كه از گناه و ستم هشدار مى دادند رهايى بخشيديم و بيدادگران را به خاطر
ستمِ بر خود و فسق و نافرمانى شان به كيفر سختى گرفتار ساختيم. و اين عذاب پيش از
مسخ شدن آنان دامنگيرشان گرديد.
«جبايى» مى گويد: در اينجا قرآن در مورد سرنوشت گروه دوّم كه تجاوز به مقرّرات
شنبه نمى كردند، امّا تجاوزكاران را نيز هشدار نمى دادند، چيزى نمى گويد، و روشن
نمى سازد كه آنان نيز نابود شدند و يا نجات يافتند؛ امّا از «ابن عباس» در مورد
سرنوشت آنان سه روايت رسيده است:
1 - بر اساس روايت نخست دو فرقه تجاوز كار و بى تفاوت نابود شدند و تنها نهى
ازمنكر كنندگان و كسانى كه در برابر سرنوشت جامعه و روند تاريخ احساس مسئوليت مى
نمودند، نجات يافتند.
2 - بر اساس روايات دوّم دو گروه هشدار دهنده و دورى جوينده از گناه و گروه ساكت
و بى تفاوت نجات يافتند و تنها تجاوز كارانِ به مرزهاى مقرّرات خدا نابود شدند.
3 - و براساس خبر سوّم سرنوشت گروه بى تفاوت نامعلوم است.
«عكرمه» مى گويد: روزى بر «ابن عباس» وارد شدم كه اين آيه شريفه را تلاوت مى كرد
ومى گريست. آنگاه رو به من كرد و گفت: برايم روشن است كه تجاوزكاران به مقرّرات خدا
و كسانى كه در روز شنبه صيد ماهى مى كردند، نابود شدند، و مى دانم كه دعوت كنندگان
به حق و عدالت و هشدار دهندگان به آنان نيز نجات يافتند، امّا سرنوشت گروه سوّم
برايم روشن نيست، و حال و رفتار مانيز اين گونه است.
به باور «حسن» خدا گروه دوّم را نيز نجات داد؛ چرا كه آنان به عنوان اعتراض به
گناهكاران بود كه مى گفتند: چرا مردمى را كه به كيفر عملكرد شان نابود خواهند
شداندرز مى دهيد؟ اينان را كه گوش شنواى حق ندارند رها كنيد تا ثمره شوم گناه خويش
را بنگرند، واين نشانگر نارضايتى وخشم آنان از گناه و گناهكاران است.
به هرحال اينان نيز نجات يافتند؛ چرا كه مردمى با ايمان بودند و مى دانيم كه
كشتن انسان با ايمان گناهش سهمگين تر از كشتن ماهيان دريا در روز شنبه است.
و در آخرين آيه مورد بحث در توضيح بخشى از كيفر ستم و سركشى مى فرمايد:
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً
خاسِئينَ.
پس هنگامى كه از فرمانبردارى از مقرّرات خدا سر پيچيدند وسركشى كردند و با
گستاخى به راه گناه گام سپردند و از هشدار پذيرى و بازگشت از ستم و بيداد سرباز
زدند، ما نيز آنان را به شكل بوزينگان مسخ نموديم و افزون بر آن رانده بارگاه خويش
ساختيم.
«زجاج» مى گويد: ممكن است آنان فرمان خدا را شنيدند كه خطاب به آنان فرمود: اينك
به كيفر سركشى و نافرمانيتان بوزينگانى رانده شده باشيد. و اين براى نشان دادن وحشت
و شدّت بلايى كه بر آنان فرود آمد، رساتر است.
«قتاده» بر آن است كه همه مردان و زنان تجاوزكار به كيفر بيداد شان به صورت
بوزينگان دم دار در آمدند و بسان آنها صدا مى كردند.
«ابن عباس» مى گويد: آنها پس از مسخ سه روز زنده بودند ومردم آنان را در برابر
چشم خود مى ديدند، آنگاه نابود شدند ونسل آنان ريشه كن شد. و اين نشانگر اين است كه
هر فرد يا گروهى مسخ شد، بيش از سه روز نزيست.
امّا به باور «مقاتل» آنها هفت روز زيستند، و «حسن» بر آن است كه بيشتر زيستند و
توليد مثل نيز نمودند، كه اين حرف بى اساس است؛ چرا كه روشن است كه بوزينه ها و
سگها از نژاد انسانها نيستند.
«ابن مسعود» از پيامبر گرامى آورده است كه خدا هر كه را مسخ نمود از او نسلى
پديد نياورد.
اشاره اى به داستان مسخ شدگان برخى در اين مورد آورده اند كه اين داستان در زمان
حضرت داود روى داد.
و «ابن عباس» آورده است كه آنان گروهى از بنى اسرائيل بودند و به آنان فرمان
رسيده بود كه روز جمعه را به عنوان روز تعطيل برگيرند، امّا آنان شنبه را برگزيدند؛
از اين رو فرمان رسيد كه آن روز را احترام نمايند و به صيدماهى نپردازند. با تعطيل
شدن صيد ماهى در روز شنبه، ماهيان دريا در آن روز احساس امنيّت مى كردند و ماهى هاى
سفيد ودرشت و پرگوشت به گونه اى بر روى آبها پديدار مى شدند كه سطح آب را مى
پوشاندند. مردم مدتى با رعايت مقررات از شكار آنها در روز شنبه خود دارى كردند،
امّا پس از مدتى شيطان آنان را وسوسه كردو به تدريج با گستاخى و فريبكارى حوضچه ها
و تورهايى براى صيد فراهم آوردند و با نقشه خاصى به صيد ماهيان در روز شنبه و بيرون
آوردن آنها از آب در روز يكشنبه پرداختند.
«ابن زيد» مى گويد: اين گناه و تجاوز به مرز مقررات به اين صورت آغاز شد كه نخست
يكى از آنان در روز شنبه يك ماهى درشت صيد كرد، و آن را با شيوه اى خاصّ تا روز
يكشنبه در آب نگاه داشت و پس از آن بيرون كشيد و گوشت آن را خورد، مردم به سرزنش او
پرداختند و از فرود آمدن عذاب بر او هشدار دادند، امّا هنگامى كه عذاب نيامد ديگران
نيز به گناه روى آوردند و مقررات شنبه را ناديده انگاشتند. مردم آن شهر به باور
برخى حدود دوازده هزار نفربودند كه بر سه گروه گناهكار، بى تفاوت در برابر گناهكار،
وهشدار دهندگان به گناهكاران تقسيم شدند، و گروه خيرخواه واندرز دهنده از آنان جدا
شدند. پس از آن ديدند ديگران از خانه هاى خويش بيرون نمى آيند، زمانى كه درها را
گشودند بامشتى بوزينه ندامت زده و گريان رو به رو شدند.
بر آنان خروشيدند كه آياما نسبت به شما خيرخواهى نكرديم و اندرزتان نداديم؟
بوزينه هاى گريان با سرانگشتان خود اشاره مى كردند كه چرا! چرا! و مى گريستند.
«قتاده» آورده است كه جوانان آن گروه به شكل بوزينه ها در آمدند، و سالخورده
گانشان به شكل خوكها.