/ سوره انعام / آيه هاى 51 - 38
38 . وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ اِلاَّ
اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ ءٍ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ
يُحْشَرُونَ.
39 . وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِى الظُّلُماتِ مَنْ
يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
40 . قُلْ اَرَاَيْتَكُمْ اِنْ اَتيكُمْ عَذابُ اللَّهِ اَوْ اَتَتْكُمُ
السَّاعَةُ اَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
41 . بَلْ اِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَيْهِ اِنْ شاءَ
وَتَنْسَوْنَ ماتُشْرِكُونَ.
42 . وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلى اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ
بِالْبَاْساءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ.
43 . فَلَوْلا إِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ
وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
44 . فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَىْ
ءٍ حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذاهُمْ
مُبْلِسُونَ.
45 . فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ
الْعالَمينَ.
46 . قُلْ اَرَاَيْتُمْ إِنْ اَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَاَبْصارَكُمْ وَخَتَمَ
عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَاْتيكُمْ بِهِ اُنْظُرْ كَيْفَ
نُصَرِّفُ الْاياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ.
47 . قُلْ اَرَاَيْتَكُمْ اِنْ اَتيكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً اَوْجَهْرَةً
هَلْ يُهْلَكُ اِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.
48 . وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ فَمَنْ
امَنَ وَاَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ.
49 . وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا
يَفْسُقُونَ.
50 . قُلْ لا اَقُولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللَّهِ وَلا اَعْلَمُ الْغَيْبَ
وَلا اَقُولُ لَكُمْ اِنّى مَلَكٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ مايُوحى اِلَىَّ قُلْ هَلْ
يَسْتَوِى الْاَعْمى وَالْبَصيرُ اَفَلا تَتَفَكَّرُونَ.
51 . وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ اَنْ يُحْشَرُوا اِلى رَبِّهِمْ
لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِه وَلِىٌّ وَلا شفيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.
ترجمه
38 - و هيچ جنبده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى [در اوج آسمانها] كه
با دو بالِ خويش به پرواز در آيد، مگر اينكه [آنها نيز ]گروههايى بسان شمايند [كه
خدا آنها را آفريده و روزى مى دهد]. ما در اين كتاب هيچ چيزى فرو گذار نكرده ايم؛
آنگاه [همه و همه ]به سوى پروردگارشان كوچ داده مى شوند.
39 - و كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند، كر و گنگ هايى هستند [كه ] در
تاريكيها [ى كفر و بيداد و خود پرستى خويش گرفتارند]. خدا هركه را بخواهد [با
وانهادن به حال خويش ] گمراهش مى سازد و هركه را بخواهد [و شايسته بنگرد] بر راهى
راست قرارش مى دهد.
40 - [اى پيامبر! به شرك گرايان ] بگو: به باور شما اگر عذاب خدا به سراغ شما
بيايد، يا رستاخيز، شما را فرا رسد - اگر راست مى گوييد - [بازهم ] آيا جز خداى
يگانه [و بى همتا ]را مى خوانيد؟!
41 - [نه!] بلكه تنها او را مى خوانيد - و او اگر بخواهد آنچه را كه براى [نجات
از ]آن، [او را ]مى خوانيد، بر طرف مى سازد [و رنج و گرفتارى را از شما دور مى
گرداند]، و [درست در اوج فشار و گرفتارى ] آنچه را شريك [و همتاى او ]مى انگاريد،
از ياد مى بريد.
42 - و به يقين ما به سوى جامعه هايى كه پيش از تو بودند [نيز، پيامبرانى
]فرستاديم و آنان را به رنج و سختى دچار كرديم باشد كه [به بارگاه ما نيايش و
]تضرّع نمايند.
43 - پس چرا هنگامى كه دشوارىِ [آزمونهاى ] ما به آنان در رسيد، تضرع نكردند؟
بلكه دلهاى آنان سخت گرديد و شيطان آنچه را انجام مى دادند بر ايشان آراسته ساخت.
44 - پس هنگامى كه آنچه را بدان پند داده شده بودند، فراموش ساختند، [بر خلاف
انتظارشان ]درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم، تا آنگاه كه به آنچه داده
شده بودند، [سخت ]شادمان شدند، بناگاه آنان را [به كيفر گناهانشان ]گرفتيم، پس به
يكباره [از نجات خويش ]نوميد گرديدند.
45 - پس دنباله [و دودمان ننگين ] آن گروهى كه ستم كردند [از بيخ و بن بركنده و
]بريده شد؛ و ستايش از آن خداوندِ [يكتا]، كه پرودگار جهانيان است.
46 - [هان اى پيامبر!] بگو: به باور شما اگر خدا [قدرت ]شنوايى و [بينايى ديدگان
]شما را بگيرد و بر دلهايتان مهر نهد، جز خدا [ى يكتا] كدامين خدا آن را براى شما
[باز ]مى آورد؟! بنگر چگونه آيات [و نشانه هاى قدرت خويش ] را [در چهره ها و قالب
هاى گوناگون براى آنان به روشنى ] بيان مى نماييم، امّا آنان باز هم [خيره سرانه
]روى بر مى تابند [و حق را نمى پذيرند]!
47 - بگو: به باور شما، اگر عذابِ [نابود كننده ] خدا [بطور ]ناگهانى، يا آشكارا
به سراغ شما بيايد، آيا جز گروه بيدادگران [ديگران نيز ]نابود مى گردند؟!
48 - و ما پيامبران را جز به عنوان نويد رسان و هشدار دهنده نمى فرستيم، پس هركس
ايمان آورد و [عملكرد و رفتار خويشتن را ]اصلاح نمايد، [چنين مردمى ]نه بيمى خواهند
داشت و نه اندوهگين مى گردند.
49 - و كسانى كه آيات [و نشانه هاى قدرت ] ما را دروغ انگاشتند، به كيفر آنكه
نافرمانى مى نمودند [و در زندگى خويش ستم پيشه بودند ]عذاب [دردناك ما ]به آنان
خواهد رسيد!
50 - [اى پيامبر! به كفر گرايان ] بگو: من نه به شما مى گويم كه گنجينه هاى
[نعمت و روزى ] خدا نزد من است، و نه [بر آنم كه ]غيب مى دانم و نه به شما مى گويم
كه من فرشته ام؛ [هرگز،] من تنها از آنچه [از سوى پروردگارم ]به من وحى مى گردد
پيروى مى نمايم! [و نيز ]بگو: آيا نابينا و بينا برابرند؟! پس چرا [شما درست و
شايسته ]نمى انديشيد؟!
51 - و با اين [قرآن پرشكوه ] آن كسانى را كه مى ترسند [در روز رستاخيز ]به سوى
پروردگارشان كوچ داده شوند، هشدار ده [و از كيفر سخت خدا برگناهكاران بترسان!] كه
جز او براى آنان نه سرپرست [و دوستى ] خواهد بود و نه [نجات بخشى و ]شفاعتگرى -
باشد كه پروا پيشه سازند.
نگرشى بر واژه ها
«دابه»: جنبنده. در روايت آمده است كه «لايدخل الجنة ديبوب»
انسان كه ميان مردم در جنب و جوش است و براى سخن چينى رفت و آمد مى كند، هرگز وارد
بهشت نخواهد شد.
و نيز در روايت است كه پيامبر در پيشگويى از آينده و هشدار به همسران خويش
فرمود: «ايتكنّ صاحبة الجمل الأَدبب تنبحها كلاب الحوأب؟»
كدامين شما زنان، صاحب آن شتر پشمالو خواهد بود كه سگهاى منطقه «حوأب» به او
حمله مى كنند؟ و اين اشاره به جنگ «جمل» و «عايشه» بود كه پرچم مخالفت با
اميرمؤمنان را به تحريك قدرت پرستان بيدادگر بر افراشت.
«جناح»: بال.
«بأساء»: خوف و ترس و تنگى معيشت. اين واژه از ريشه «بأس» گرفته شده است.
«ضرّاء»: به زيان و رنج و بيمارى گفته مى شود.
«تضرّع»: گريه و زارى و نيايش خاضعانه در برابر خدا.
«مبلس»: به فرد نوميد و حسرت زده و به كسى كه وامانده شده است، گفته مى شود.
«دابر»: دنباله و پشت. و به همين مناسبت به نسل و دودمان و بازماندگان نيز گفته
مى شود.
«يصدفون»: از ريشه «صدف» برگرفته شده كه به مفهوم انحراف جستن و روى برتافتن
است. و نيز به معناى ساختمان بلند آمده است.
در روايت داريم كه در مورد پيامبر گرامى مى فرمايد: «كان صلى الله عليه وآله
وسلم اذا مرّ بصدف مايل اسرع المشى» هرگاه آن حضرت از كنار ديوار يا ساختمان بلندى
كه خطر ويرانى داشت مى گذشت، به سرعت عبور مى كرد.
تفسير
رستاخيز همه موجودات زنده در آيات گذشته سخن از جمله در مورد قدرت وصف
ناپذير خدا بود و قرآن روشنگرى فرمود كه: او مى تواند هر معجزه اى كه بخواهد بر
پيامبر خويش ارزانى دارد، اينك در اين آيه شريفه در ترسيم پرتوى از آن قدرت بى كران
و زيبايى تدبير و حكمت و فرزانگى وصف ناپذير آفريدگار هستى مى فرمايد:
وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ اِلاَّ
اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ
حيوانات به دو دسته قابل تقسيم اند:
دسته اى از آنها جنبندگان و جاندارانى هستند كه برروى زمين در حركت و گردشند، و
دسته اى ديگر در آسمان پرواز مى كنند.
ممكن است اين پرسش طرح گردد كه چرا خدا مى فرمايد:
«و نه هيچ پرنده اى كه بادو بال خود پرواز مى كند»؟ همين اندازه كه مى فرمود
پرنده اى كه با بال خود پرواز مى نمايد، روشن بود؛ چرا آن گونه فرمود؟
پاسخ اين است كه اين تعبير تنها براى بيان روشن تر مطلب است، درست بسان گفتار
فرمانروايى كه به يكى از كار گزارانش مى گويد: در پى خواسته من پرواز كن! كه منظور
سرعت و شتاب در كار است و گرنه فرد كه پرواز نمى كند...
با اين بيان براى اينكه فردى پرواز را، شتاب و سرعت نپندارد، خداى فرزانه آنگونه
روشنگرى فرموده است.
پاره اى نيز بر آنند كه: آفريدگار فرزانه بدان دليل آن گونه فرمود، كه ماهيان
دريا نيز در كران تا كران درياها و اقيانوسها بنوعى پر مى كشند وپرواز مى كنند،
امّا، نه بسان پرندگان بال دارند و نه پرنده به شمار مى روند.
به هر حال، آيه شريفه نظر به همه موجودات زنده دارد، خواه پرنده باشند و صاحب
بال، و يا بر روى زمين راه بروند. اين موجودات بى شمار، گوناگونند و هر نوع از آنها
نيز داراى شمارى بسيار و فراوانند و به شما انسانها از جهاتى شباهت دارند.
در مورد شباهت آنها به انسان نظراتى آمده است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه آنان بسان شما آفريده خداى يكتا هستند و هر
كدامشان نشان و دليل بر قدرت و عظمت و علم و حكمت آفريدگار خويش اند.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: آنها نيز بسان شما انسانها در
موضوع تغذيه، پوشش، خواب و بيدارى و راهيابى به چگونه زيستن، نيازمند تدبيرگرى
فرزانه اند تا خطوط زندگى شايسته و بايسته را براى آنان ترسيم نمايد.
3 - و پاره اى مى گويند: منظور اين است كه آنها بسان شما مى ميرند و پس از مرگ
دگرباره برانگيخته مى گردند.
نكته اى ظريف و درس آموز از آيه شريفه از جمله اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه
انسان نبايد حيوانات و جانداران و جنبندگان و پرندگان را بيازارد و در مورد آنها
ستم روا دارد، چرا كه آفريدگار هستى همه را آفريده و قرآن به رستاخيز عمومى اشاره
دارد و روشن است كه خدا در روز رستاخيز انتقام ستمديدگانِ از آنها را نيز از
انسانهايى كه به آنها ستم كنند مى گيرد.(94)
ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ ءٍ
ما هيچ چيز را در اين كتاب فرو گذار نكرده ايم. يا از بيان هيچ حقيقتى خوددارى
ننموده ايم.
در مورد واژه كتاب و منظور از آن در اين آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور از اين كتاب، قرآن است، چرا كه همه مقررات مورد نياز
جامعه و فرد در زندگى، سر بسته و يا به روشنى و گستردگى در آن آمده است. آنجايى كه
روشن است همگان در مى يابند و آنجايى كه بطور سربسته آمده است بوسيله پيامبر گرامى
براى مردم بيان مى گردد و همه انسانها به پذيرش فرمان و هشدار آن حضرت دستور داده
شده اند.
در اين مورد قرآن مى فرمايد:
و ما اتاكم الرّسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا.(95)
و آنچه را پيامبر براى شما آورد و به شما داد، بگيريد و از آنچه شما را باز
داشت، بازايستيد...
و نيز مى فرمايد:
و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شى ءٍ.(96)
و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مردم مسلمان رهنمود و رحمت و
بشارتگرى است، برتو اى پيامبر فرو فرستاديم.
در اين مورد از «عبدالله بن مسعود» آورده اند كه مى گفت: چرا كسانى را كه خدا در
قرآن لعنت كرده است، من آنان را لعنت نكنم؟!
پرسيدند منظورت كيانند «عبدالله»!
گفت: زنان ظاهرساز و آرايشگر را كه با خالكوبى و آرايش و بزك و پيوند گيسوان
مصنوعى، زنان زشت را زيبا و جوان جلوه مى دهند و زيبا رويان جوان را، پير و زشت مى
نمايانند و ديگران را بدين وسيله مى فريبند، آرى، من اينان را لعنت مى كنم!
بانويى كه سخن او را شنيده بود، كران تا كران قرآن را مطالعه كرد امّا اين سخن
«عبداللَّه» را در هيچ آيه اى نيافت و نزد او شتافت و گفت:
«عبدالله»! من همه را قرآن را نگريستم و آنچه را تو گفتى در آن نيافتم، از كجا
اين سخن را آورده اى؟
«ابن مسعود» پاسخ داد: اگر قرآن را نيك خوانده بودى به اين آيه شريفه مى رسيدى
كه: و ما اتاكم الرسول فخذوه...(97)
هر آنچه را پيامبر براى شما آورد و به شما داد بگيريد... آيا اين آيه در قرآن
نيست؟
آن زن پاسخ داد چرا.
«عبدالله» گفت: به دستور اين آيه، هر سخنى روشن شد كه از پيامبر است، بسان سخن
او و در حكم مقررات خداست، آيا اين گونه نيست؟
گفت: چرا!
«عبدالله» گفت: پيامبر گرامى فرمود:
لعن الله الواشمة و المستوشمة و الواصلة و المستوصلة.(98)
لازم به ياد آورى است كه اين ديدگاه را بيشتر مفسران پذيرفته اند.
2 - امّا در برابر ديدگاه بيشتر قرآن پژوهان، به باور برخى منظور از «كتاب» در
آيه مورد بحث، «لوح محفوظ» مى باشد كه نزد خداست، و هر چيز و هر رويدادى - از گذشته
گرفته تا آينده، روزى حيوانات و انسانها تا مرگ و زندگى و كار و سرنوشت همه آنها،
در آن نوشته شده است، به گونه اى كه حتى كارى از كارهاى حيوانات نيز ناپديد و
فراموش نمى گردد، تا چه رسد به عملكرد انسانها.
3 - و به باور «ابومسلم» منظور از كتاب در آيه شريفه، «اجل» و سرنوشت است و
تفسير آيه اين است كه ما هيچ موجود و پديده اى را فرو گذار ننموده ايم جز اينكه
براى آن، سر آمد و مدتى قرار داده ايم، كه پس از سپرى شدن آن مدّت مقرّر، همگى فنا
پذيرندو سر انجام نيز همه آنها به سوى خدا محشور خواهند شد.
ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.
پس از آنكه از اين جهان رفتند و مردند، همگى در روز رستاخيز به سوى پروردگارشان
محشور خواهند شد. درست بسان انسانها كه بر انگيخته مى شوند و هركدام در خور عملكرد
شايسته و عادلانه يا كردار زشت و ظالمانه خويش پاداش و كيفر خود را دريافت خواهند
داشت.
از «ابوهريره» آورده اند كه:
در روز رستاخيز آفريدگار هستى همه موجودات و آفريده هاى خويش را بر مى انگيزد.
در آن روز است كه خدا انتقام حيوان بى شاخ را از شاخ زن، در پرتو عدل خود مى گيرد؛
و آنگاه آنها را به خاك تبديل مى سازد. به همين دليل است كه كفرگرا و بيدادگر مى
گويد: اى كاش من نيز خاك بودم!
يوم ينظر المرء... و يقول الكافر يا ليتنى كنتُ تراباً.(99)
از «ابوذر غفارى» آورده اند كه:
ما در محضر پيامبر گرامى بوديم كه در برابر ديدگان ما دو گوسفند با شاخ به جان
يكديگر افتادند.
آن حضرت فرمود: مى دانيد چرا اين دو چنين مى كنند؟ أَتدرون...؟
پاسخ دادم: خير! فقلنا لا ندرى.
فرمود: امّا خدا مى داند و به زودى ميان آن دو داورى خواهد فرمود:
لكنّ اللَّه يدرى و سيقضى بينهما.(100)
با توجه به اين روايت، شباهت حيوانات به ما از جمله اين است كه آنها نيز در روز
رستاخيز بر انگيخته مى شوند و كيفر بديهاى خود را مى چشند.
و اين ديدگاه را قرآن نيز تاييد مى كند كه مى فرمايد:
و إذا الوحوش حشرت:(101)
و آنگاه كه حيوانات وحشى را گرد آورند.
و اين فراز از آيه شريفه كه مى فرمايد: ثم الى ربهم يحشرون، منظور اين است كه
آنها بجايى مى روند كه در آنجا جز خداى بى همتا هيچ كس ديگرى قدرت رساندن ذره اى
سود و يا زيان به انسان و يا جاندارى را ندارد و فرمانروايى سراسر از آن خداست.
يك پندار بى اساس پاره اى از طرفداران پندار خرافى و بى اساس «تناسخ» با دستاويز
ساختن اين آيه شريفه بر آنند كه حيوانات نيز بسان انسانها مسؤول و مُكلّف هستند،
چرا كه قرآن مى فرمايد: آنان امتهايى بسان شمايند...(102)
امّا به باور متفكّران و دانشوران اين پندار، سست و بى اساس است؛ چرا كه در
گذشته خاطر نشان ساختيم كه حيوانات در اينكه محشور مى گردند، شباهت به انسانها
دارند، نه از نظر تكليف و مسؤوليت. اگر بخواهم با دستاويز ساختن اين آيه شريفه
بگوييم جنبندگان و حيوانات از هر جهت و هر بعدى شبيه به انسانها هستند، ناگزير بايد
گفت آنها در سيما و صورت و در سيرت و عملكرد و رفتار و كردار و خُلق و خو نيز بسان
انسانهايند. آيا اين منطق، خردمندانه است؟
به علاوه، چگونه مى توان آنها را بسان انسان مسؤول و مكلّف به حساب آورد در حالى
كه آنها از خرد و عقل - كه نخستين شرط تكليف است - بى بهره اند؟!
با اين بيان، پندار اين گروه خرافه پرست، بى اساس است و با دستاويز ساختن آيه
نيز كارى از پيش نخواهد برد.
كرها و گنگهاى واقعى دگرباره قرآن در اين آيه شريفه به حال و روز كفرگرايان و حق
ستيزان پرداخته و مى فرمايد:
وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِى الظُّلُماتِ
و آنان كه قرآن و ديگر نشانه ها وآيات ما را دروغ انگاشتند، كرها و گنگ هاى
واقعى اند و در چنگال تاريكيها و كفر و بيداد و خود پرستى و خودخواهى خويش اسيرند.
نه راه به سوى نجات و رهايى خويش مى برند، و نه روشنايى دين و آئين.
در مورد دو واژه «صُمٌ» و «بُكمٌ» در گذشته بحث كرديم(103)، امّا در مورد جمله
فوق برخى بر آنند كه: كسانى كه آيات خدا را دروغ مى شمارند، در جهان ديگر به كيفر
زشتى كردارشان در دنيا، هم كر هستند و هم گنگ، و هم در تاريكيها گرفتار خواهند شد.
چرا كه اين آيه پس از موضوع رستاخيز و بر انگيخته شدن موجودات آمده است.
مَنْ يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ
هركه را خدا بخواهد، به كيفر گناهانش گمراهش مى سازد.
منظور از اين فراز و فرازهايى از اين گونه كه در قرآن شريف آمده، اين است كه:
خدا هر كه را بخواهد و شايسته بداند، به حال خود وا مى گذارد و او را از مهر و لطف
خويش بى بهره مى سازد، تا گمراه گردد. و اين كار را خداى فرزانه هنگامى در مورد كسى
انجام مى دهد كه رگبار دليلهاى روشن و روشنگرش را بر او بباراند و او از پذيرش حق
روى برتابد و به سركشى برخيزد.
پاره اى نيز بر آنند كه ممكن است منظور و پيام اين گونه آيات اين باشد كه خدا
هركس را بخواهد از راه بهشت و رسيدن به پاداش پرشكوه خود گمراه مى سازد.
وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
و هركه را بخواهد مورد مهر و لطف خويش قرارش داده و او را به راه راست كه راه
بهشت زيبا و پر طراوت و نعمت است راه مى نمايد و قرارش مى دهد.
راه فطرت به سوى خدا در اين آيه شريفه به پيامبر دستور مى رسد كه كفرگرايان را
از راه فطرت و راه دل، به سوى توحيدگرايى و يكتا پرستى فراخواند و اين گونه با آنان
به گفتگو بپردازد:
قُلْ اَرَاَيْتَكُمْ اِنْ اَتيكُمْ عَذابُ اللَّهِ اَوْ اَتَتْكُمُ السَّاعَةُ
اَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
واژه «ساعت» به مفهوم لحظه برخورد صاعقه به انسان، و نام لحظه اى است كه انسان
به خواست خدا زنده مى شود و به سوى حساب و كتاب و پاداش و كيفر مى رود. با اين بيان
منظور آيه شريفه اين است كه:
هان اى پيامبر! به كفرگرايان بگو: اگر همان گونه كه قوم «عاد» و «ثمود» به كيفر
حق ستيزى وسركشى خود، گرفتار عذاب دردناك خدا شدند، شما نيز دچار عذاب گرديد، و يا
ساعتى كه به شما وعده داده شده است كه بميريد و زنده شويد، آن لحظه ازراه برسد، آيا
باز هم در آن دو لحظه حسّاس و سرنوشت ساز، دست يارى به سوى بتها و خدايان دروغين و
ساختگى دراز مى كنيد و آنها را مى خوانيد كه فرياد رس شما باشند و شما را نجات
بخشند يا خداى يكتا و بى همتا را؟
اگر راست مى گوييد كه آنها خدا هستند، پس بناگزير بايد از همانها يارى بخواهيد و
آنها را به فرياد رسى بخوانيد و نه خداى يكتا را.
اين شيوه استدلال و اين گونه دليل و برهان آنان را زمين گير مى كند و پاسخى
نخواهند داشت، چرا كه آنان در آن شرايط حساس و حياتى، بت ها را وا مى گذارند و دست
نياز به بارگاه خداى يكتا مى گشايند و از او يارى مى جويند. اين را خود با همه وجود
و در ژرفاى جان مى پذيرند.
بَلْ اِيَّاهُ تَدْعُونَ
نه، هرگز شما در آن لحظاتى كه خاطر نشان گرديد، خدايان دروغين را نمى خوانيد،
بلكه خداى يكتا را مى خوانيد و بس.
بدينسان آفريدگار فرزانه روشنگرى مى كند كه شما كفرگرايان و شرك زدگان نيز هرگاه
در خشكى و دريا و دشت و كوهسار و هوا، در كام خوف و خطر گرفتار مى گرديد، خداى يكتا
را به يارى مى خوانيد و به سوى او رو مى آوريد.
فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَيْهِ اِنْ شاءَ وَتَنْسَوْنَ ماتُشْرِكُونَ.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه اگر خدا بخواهد آن گرفتارى و عذاب را از
شما دور مى سازد و شما را نجات مى بخشد؛ و شما در آن شرايط پر خطر خدايان ساختگى را
از ياد مى بريد و از روى آوردن به سوى آنها و يارى خواستن از آن ناتوانان خوددارى
مى كنيد. چرا كه آنها نه مى توانند به شما سودى رسانند و نه زيانى را از شما دور
سازند.
و «زجاج» بر آن است كه: منظورِ آيه شريفه اين است كه، شما به گونه اى از بت ها و
خدايان دروغين خويش روى بر مى تابيد كه گويى آنها را بكلّى از ياد برده ايد، چرا كه
از يارى رسانى آنها نوميديد و مى دانيد از آنها كارى ساخته نيست.
و ممكن است «ما» مصدريه باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: شما شرك خود را از
ياد مى بريد.
واكنش جامعه هاى پيشين در برابر دعوتهاى آسمانى در اين آيه شريفه آفريدگار هستى
به ترسيم سرگذشت امت ها و جامعه هاى پيشين و كردار و رفتار آنان در برابر پيامبر و
دعوتهاى آسمانى پرداخته و روشنگرى مى كند كه رفتار كفرگرايان عرب و مكّه نيز با
پيامبر گرامى بسان واكنش كفرگرايان گذشته در برابر دعوتهاى توحيدى و پيام آوران
خداست. در اين مورد مى فرمايد:
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلى اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَاْساءِ
وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ.
و به يقين، ما به سوى امت هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم، امّا
سردمداران آنان در برابر پيامبران و دعوتهاى آسمانى به مخالفت برخاستند و ما نيز
آنان را به سختى و فقر و به بيمارى گرفتار كرديم، باشد كه به تضرّع و زارى و
خاكسارى در آيند.
به باور «زجاج» واژه «لعلّ» براى اميد و اميدوارى است، امّا اميداورى در مورد
آفريدگار هستى مفهومى ندارد؛ بنابراين منظور اين است كه ما براى آنان فقر و بيمارى
پديد آورديم، تا اميدى كه بندگان ما به تضرّع و خاكسارى آنان داشتند تحقّق يابد.
و در سرگذشت فرعون و موسى نيز آمده است كه:
... لعلّه يتذكّر او يخشى:(104)
و با او سخنى نرم بگوييد، شايد كه اندرز پذيرد [و] يا بترسد.
منظور آيه شريفه اين است كه شما - موسى و هارون - بر آن اميد هستيد كه فرعون پند
پذيرد و ايمان آورد، پس برويد و او را به حق فرا خوانيد، امّا خدا به حال او آگاه
است كه حق را نخواهد پذيرفت.
آرى، آفريدگار فرزانه سرگذشت جامعه هاى گذشته را - كه در كام سنگدلى و حق ستيزى
در غلطيده و از راه فطرتِ توحيدى و وجدان انسانى انحراف جسته و در بيراهه ها
سرگردان بودند - براى پيامبرش ترسيم مى كند و خاطرنشان مى سازد كه كار آنان به جايى
رسيده بود كه به كيفر كردارشان دچار فقر و بيماريشان ساختيم تا به خود آيند و در
برابر فرمان خدا و مقررات سعادت آفرين او سر فرود آورند، امّا آنان به خود
نيامدند... و بدينسان پيامبر گرامى را در پايدارى و شكيبايى اش در برابر فشار
كفرگرايان و شرارت تيره بختان آرامش خاطر مى بخشد و در نكوهش آنان مى افزايد:
فَلَوْلا إِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا
پس چرا هنگامى كه عذاب هشدار دهنده ما به سراغ آنان آمد به تضرّع و توبه در
نيامدند و راه كفر و گناه وسركشى را رها نساختند؟
وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا
يَعْمَلُونَ.
آرى، حق اين بود كه آنان به خود آيند، امّا واقعيت اين است كه دلهايشان سخت شده
بود و بر اثر همين قساوت قلب وسنگدلى، در راه كفر و بيداد و حق ستيزى خويش به اصرار
و پافشارى پرداخته و عبرت نگرفتند و شيطان نيز از اين موقعيت سوء استفاده نمود و
عملكرد زشت و ظالمانه آنان را برايشان آراسته ساخت و عطش و شهوت دنيا طلبى و لذت
جويىِ آنان را برانگيخت و شعله ور ساخت.
رهنمود آيه
پاره اى بر آنند كه خدا از كفرگرايان ايمان نخواسته است، امّا آيه شريفه بر اين
نكته رهنمون است كه خدا از كفرگرايان نيز ايمان و گرايش به حق را مى خواهد، چرا كه
آيه شريفه نشانگر آن است كه: فرود سختى و رنج و فقر و بيمارى بر كفرگرايان و ظالمان
و ناسپاسان، به منظور هشدار به آنان و براى بيدار شدن و حق پذيريشان بوده است، امّا
شيطان با وسوسه خود، كفر و ظلم را در نظر شان آراسته و به آنها امكان بيدارى و
هدايت نداده است.
نكته ديگر در اينجا اين نكته ظريف است كه بر خلاف پندار «جبرگرايان» كه آراستن
كفر و گناه در نظر كفر گرايان را، كار خدا قلمداد مى كنند، آيه شريفه نشانگر آن است
كه خدا راه هدايت و نجات را به آنان نشان داد و براى بيداريشان زنگهاى هشدار و خطر
را به صدا در آورد، امّا اين ثمره شوم عملكرد آنان بود كه شيطان را بر آنان چيره
ساخت و آن موجود پليد نيز گناه و كفر را در نظرشان زيبا جلوه داد و آنان را به
تباهى كشيد.
فرجام سياه اندرز ناپذيران
در ادامه سخن، قرآن شريف به ترسيم فرجام سياه حق ستيزان و اندرز ناپذيران
پرداخته و مى فرمايد:
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَىْ ءٍ
منظور اين است كه: آنگاه كه اندرزها و هشدارهاى ما را، كه در چهره سختى و بيمارى
و رنج و نياز براى بيدارى آنان رخ گشود، و آنان به جاى به خود آمدن همه را به بوته
فراموشى سپردند و انديشه و راه و رسم زشت و ظالمانه خويش را اصلاح نكردند و دعوت
هاى توحيدى و خيرخواهى هاى پيامبران ما را ناديده گرفتند، ما نيز به كيفر كردارشان
درهاى نعمت ها و بركتهاى آسمانى و زمينى را به روى آنان گشوديم و بر خلاف انتظارشان
همه نعمت ها و لذّتها را در دسترس آنان قرار داديم.
با اين بيان خداى فرزانه در مرحله نخست آنان را دچار سختى و رنج نمود تا به خود
آيند و توبه كنند.
در مرحله دوّم كه آنان به جاى بيدارى و توبه و اصلاح خويشتن در گمراهى و شقاوت و
گناه پا فشارى كردند، نعمت هاى دنيا را در دسترس آنان قرار داد و رزق و روزى و
ارزشهاى ماديشان را گسترش بخشيد تا به اينها سرگرم باشند و به كيفر رفتارشان به
نعمت هاى جاودانه آخرت توجّه پيدا نكنند و تلاشى در راه نيك بختى و بدست آوردن بهشت
پرطراوت و زيباى خدا ننمايند.
روشن است كه به نظر مى رسد مرحله دوّم مى بايست، مرحله كيفر كفرگرايان و
بيدادگران باشد و نه مرحله گشودن درهاى رحمت و بركت از هر سو بر آنان، امّا خداى پر
مهر و فرزانه چنين مى كند تا انسانها را از اين رهگذر به ياد بخشاينده نعمت ها
بيندازد و آنان را به خود آورد. و مى دانيم كه دعوت به بيدارى و هوشيارى و
فرمانبردارى از خدا و دورى از شرك و گناه، هميشه از راه هشدار و كيفر و سخت گيرى
نيست، بلكه گاه از راه لطف و مهر است و آفريدگار هستى از هر دو شيوه كيفر و هشدار و
نعمت دهى و مهر براى هدايت و حق پذيرى بندگانش بهره مى برد.
به باور پاره اى ممكن است آن نعمت بخشى و گشايش بدان جهت باشد كه كيفر آنان در
سراى آخرت سخت تر باشد.
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذاهُمْ
مُبْلِسُونَ.
تا آنگاه كه آنان به نعمت ها و لذّتها شادمان شدند و از سپاس آن همه نعمت به
بارگاه ارزانى دارنده آنها خوددارى ورزيدند، در اين هنگام ما آنان را غافلگير ساخته
و يكباره گريبانشان را گرفتيم و باران كيفر خويش را بر آنان بارانديم و در نتيجه
آنان دچار يأس و نوميدى شدند و در كام خفت وسرگردانى درغلطيدند.
لازم به ياد آورى است كه منظور از «كل شى ءٍ» نه همه نعمتها، بلكه نعمت هاى
بسيار است.
از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:
إِذا رأَيت الله تعالى يُعطى على المعاصى فانّ ذلك استدراج منه ثم تلاهذه الاية:
فلمّا نسوا...(105)
هرگاه ديديد كه خداى فرزانه بر گناهكاران در برابر گناه و بيدادشان بجاى كيفر،
نعمت ارزانى مى دارد، هشدارتان باد كه به آنان مهلت داده شده و اين مقدّمه كيفر است
و سر انجام گرفتار كيفر خواهند شد و آنگاه به تلاوت اين آيه پرداخت كه:
فلمّا نسوا...(106)
و نيز از اميرمؤمنان عليه السلام است كه فرمود:
يا بنى آدم إذا رايت ربّك يتابع عليك نعمه و انت تعصيه فاحذره.(107)
هان اى فرزند آدم! هنگامى كه ديدى خدا نعمت هاى خويش را پياپى به تو ارزانى مى
دارد و تو در همان حال او را نافرمانى مى كنى، از كيفر او بترس!
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ
الْعالَمينَ.
پس ريشه آن گروهى كه ستم نمودند از بيخ و بن بركنده و بريده شد، آنان به كيفر
بيدادشان دچار عذاب شدند و دودمانشان نابود شد؛ و ستايش ويژه خداوند يكتاست كه
پروردگار جهانيان است. ويژه هموست كه دشمنان حق و فضيلت را نابود و پيامبران خويش
را پيروز و بلند آوازه مى سازد.
در آخرين فراز از آيه مورد بحث خداى پر مهر و فرزانه، خود را ستايش مى كند و اين
بدان دليل است كه:
1 - اوست كه ريشه و دودمان ننگين بيدادگران و خودكامگان و ناسپاسان را از بُن
بركنده و آنان را نابود مى سازد.
2 - اوست كه همه راههاى هدايت و وسايل نجات را براى توحيدگرايى و تقوا پيشگى و
راهيابى كفرگرايان برايشان گشوده و در اختيارشان مى گذارد. براى نمونه:
الف: پيامبر و كتاب برايشان فرو مى فرستد و گسيل مى دارد.
ب: موج خوشيها و سختى ها و رنجها و شاديها و اندرزها و هشدارها را براى بيدارى
آنان و هدايت و حق پذيريشان متوجّه آنان مى سازد.
ج: به آنان مهلت و فرصت مى دهد، و همه اينها به منظور راهيابى آنان و نشانگر مهر
وصف ناپذير خدا به بندگان است؛ و زيبنده است كه انسانهاى حق شناس در برابر اين همه
مهر و فرزانگى و لطف و شكوه او را سپاس گزارند.
3 - افزون بر آنچه آمد، قرآن با ستايش خدا به مردم با ايمان و حق شناس اين درس
انسانساز را مى دهد كه آفريدگار هستى و ارزانى دارنده نعمت ها را ستايش كنند، او را
سپاس گزارند كه از سنت هاى جهان شمول و هماره اش اين است كه هر از چند گاهى شرّ
بيدادگران و خودكامكان را از سر مردم توحيد گرا و عدالتخواه و درست كردار كوتاه مى
كند و با نابودى آنان نسيم آزادى و سرفرازى وزيدن مى گيرد، و اين خود نعمت ارجدارى
است كه براستى بزرگترين نعمت ها و سخت درخور سپاس است.
از «فضيل بن عياض» است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: سرورم پرهيزگارى
چيست؟
سألته عن الورع؟
در پاسخ فرمود:
الورع هو الّذى يتورّع عن محارم الله...(108)
پرهيزگار كسى است كه از آنچه خدا تحريم فرموده است دورى جويد. آنگاه افزود:
كسى كه از امور مشتبه دورى نجويد، بى آنكه حلال و حرام خدا را بشناسد، به حرام
گرفتار مى شود و كسى كه كار زشتى را بنگرد و با داشتن توان و امكانات لازم در
انديشه اصلاح و جلوگيرى از آن برنيايد، دوستدارِ آن گناه و زشتى و بيداد است ودشمنى
خود را با ارزشها و آفريدگار ارزشها آشكار ساخته است و كسى كه ادامه حيات بيدادگران
را دوست بدارد او نيز دوستدار ستم و گناه است. آرى، ستم و بيداد به گونه اى منفور
است كه خدا خود را به خاطر به هلاكت رساندن بيدادگران ستايش مى كند.
... من احبّ بقاء الظّالمين فقد احبّ أَن يعصى الله، انّ الله تعالى حمد بنفسه
بهلاك الظّلمة فقال...(109)
ارزانى دارنده نعمتها كيست؟ در اين آيه شريفه دگرباره قرآن در دعوت كفرگرايان به
سوى توحيدگرايى و يكتا پرستى و توجّه دادن آنان به پوچى و پوكى و ويرانگرى شرك و
شرك گرايى مى فرمايد:
قُلْ اَرَاَيْتُمْ إِنْ اَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَاَبْصارَكُمْ وَخَتَمَ عَلى
قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَاْتيكُمْ بِهِ
اى پيامبر به آنان بگو: به باور شما اگر خداى يكتا قدرت شنوايى و بينايى
ديدگانتان را بگيرد و كور و گنگ گرديد و بردلهاى شما مهرنهد كه چيزى را درنيابيد،
آيا جز خداى يكتا و بى همتا، خدايى سراغ داريد كه آنها را به شما باز پس دهد؟! و
اين نعمتهاى گران را - كه در ميان نعمت هاى خدا بى نظيرند، و رشد و كمال و نيك بختى
و نجات شما در دنيا و آخرت در گرو سلامت آنهاست - به شما باز گرداند؟
به باور «زجاج» ضمير در «به»، به معناى اين كار بر مى گردد و منظور اين است كه:
آيا كسى هست كه آنچه از شما گرفته است، آن را به شما باز پس دهد؟ سپس مى افزايد:
ممكن است اين ضمير بطور مستقلّ به واژه «سمع» باز گردد، و دو واژه «ابصار» و «قلوب»
نيز تابع آن باشد.
امّا به باور «ابن عباس» منظور آيه اين است كه: اين خدايان دروغين نمى توانند به
پرستشگران خويش نعمت گوش و چشم و قلب ارزانى دارند و آنان را از نعمت گرانبهاى خرد
و دريافت بهره ور نمايند، بلكه اين تنها خداى يكتاست كه توانايى ارزانى داشتن اين
نعمتها را دارد و به همين دليل نيز پرستش و ستايش تنها درخور اوست كه بى همتا و بى
نظير است.
اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْاياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ.
در تفسير اين فراز ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور «كلبى» منظور از «تصريفِ آيات» يا دگرگون و گوناگون ساختن آنها بيان
روشن آيات و پيام آنهاست.
2 - امّا به باور برخى منظور بيان روشن رنجها و سختى ها و نعمتها بوسيله آيات
است، به گونه اى كه مردم را تكان دهد و بيدار سازد.
3 - و به باور پاره اى منظور اين است كه آيات خدا به گونه اى ارائه مى گردند كه
داراى پيامها و درسهاى گوناگونند، درست همانگونه كه معجزه ها كه هركدام از سويى
نشانگر راستى و درستى دعوت پيامبر و پيام اوست و از دگرسو، ترسيم كننده قدرت شگفت
انگيز و دانش و توانِ نظام بخش يكتا و بى همتاى هستى است.
به هر حال آخرين فرازِ آيه شريفه مى فرمايد: اى پيامبر بنگر كه ما آيات و نشانه
هاى قدرت خود و اسناد درستى و راستى رسالت و دعوت تو را چگونه به صورت گوناگون و با
بيانى رسا و روشن ترسيم مى كنيم، امّا اين كفرگرايان بدون بكار گرفتن خرد و انديشه
خويش در مورد آنها، كفر مى ورزند و از حق روى بر مى تابند.
نابود كننده ستمكاران و اينك به ترسيم دليل ديگرى در يكتايى آفريدگار هستى
پرداخته و مى فرمايد:
قُلْ اَرَاَيْتَكُمْ اِنْ اَتيكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً اَوْجَهْرَةً هَلْ
يُهْلَكُ اِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.
اى پيامبر! به آنان بگو: به باور شما اگر عذاب نابود كننده خدا، پس از اين باران
دليل و برهان و اتمام حجّت و با آمدن پيامبران و فرود كتابهاى آسمانى، ناگهانى و يا
آشكارا، شب هنگام و يا روز به سراغ شما بيايد، آيا جز ستمكارانى كه راه كفر و بيداد
را در پيش گرفته اند نابود خواهند شد؟
به باور برخى منظور اين است كه كفرگرايان در خواست فرود عذاب مى نمودند كه در
پاسخ تقاضاى بى خردانه آنان فرمود: اين چگونه درخواست و تقاضايى است؟! مگر فرود
آمدن عذاب و كيفر خدا جز بر ستمكاران خواهد بود؟ و مگر جز نابودى و نگونسارىِ آنان
ارمغان ديگرى خواهد داشت؟ آرى، اين عذاب براى كفرگرايان و ظالمان است و اگر خدا
مصلحت بداند و فرو فرستد، آنان را فرا مى گيرد، نه ديگران را، و اگر گاهى بى گناه و
يا كودكى نيز بسان شاخه گل در جنگلِ شعله ور شده بسوزد، خدا به او پاداش بسيارى
ارزانى مى دارد، به گونه اى كه اين رنج و ناراحتى در برابر آن پاداش پرشكوه، صفرى
در برابر بى نهايت خواهد بود.
ياد آورى مى گردد كه منظور از عذاب مورد اشاره، عذاب دنياست و نه سراى آخرت.
در ادامه سخن به بيان اين نكته ظريف مى پردازد كه پيامبران خدا براى رساندن
پيامهاى جانبخش او به بندگانش آمده اند، و كار آنان نويد رسانى و هشدار دادن است،
آمده اند تاراه زندگى شرافتمندانه و انسانى را به فرد و جامعه بياموزند و عدالت و
آزادى و تقوا و پارسايى و ارزشهاى والاى بشرى را به ارمغان آورده وخود الگوى
شايستگيها و برازندگيهايند. و هشدار مى دهد كه آنان را خدا نفرستاده است تا در
برابركفرگرايان و بهانه جويان و حق ستيزان تسليم شده وخواسته هاى پوچ و ابلهانه و
بى اساس آنها را از خدا بخواهند.
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ
و ما پيام آوران خود را جز به عنوان بشارتگر و هشدار دهنده نفرستاديم.
و آنگاه در ادامه آيه مباركه به بيان پاداش موافقان و مخالفان رسالتها و دعوتهاى
آسمانى پرداخته و مى فرمايد:
فَمَنْ امَنَ وَاَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ.
پس آن كسانى كه ايمان آورند و پيامبران خدا و برنامه هاى آسمانى آنان را، راه و
رسم خويش سازند و كار شايسته انجام دهند، در سراى آخرت و جهان ديگر، بسان دوزخيان
دچار بيم و هراس نشده واندوه و حسرت گذشته را نخواهند خورد.
وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا
يَفْسُقُونَ.
و آن كسانى كه آيات و دليلهاى روشن ما و معجزات پيامبر و رسالت او را دروغ مى
انگارند، در روز رستاخيز به كيفر كفرگرايى و كردار زشت خويش خواهند رسيد.
آيا آگاهان با نا آگاهان برابرند؟ پس از نفى خواسته هاى بى خردانه كفرگرايان در
مورد فرود عذاب و... اينك خدا به پيامبرش فرمان مى دهد كه به آنان روشنگرى نمايد كه
من، تنها بنده خدا و پيامبر برگزيده او هستم و نه فراتر از آن و هماره گوش جان به
فرود وحى و فرمان خدا دارم و هر آنچه هست از سوى اوست:
قُلْ لا اَقُولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللَّهِ
اى پيامبر به كفرگرايان بگو: من نمى گويم كه گنجينه هاى رحمت و رزق و روزى و
نعمتهاى خدا نزد من است، تا مردم به انگيزه پول پرستى و به طمع مال و ثروت، ايمان
آورند.
وَلا اَعْلَمُ الْغَيْبَ
و من - جز آنچه خدا به من بياموزد و در پرتو وحى و رسالت از حقايق وموضوعاتى
چون: زنده شدن مردگان و بهشت و دوزخ و... آگاهم سازد - از غيب آگاه نيستم.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: من فرجام كار شما را مى دانم، امّا آن را
خدا به من آموخته است. با اين بيان آنچه ويژه خداست و به من نياموخته است، از آن
آگاهى ندارم.
وَلا اَقُولُ لَكُمْ اِنّى مَلَكٌ
و به شما نمى گويم كه من فرشته اى از فرشتگان خدا هستم؛ نه، من انسان و از
بندگان خدايم و شما مرا خوب مى شناسيد. و بدانيد كه كارهايى كه از يك فرشته ساخته
است، از من ساخته نيست.
پاره اى با توجّه به اين آيه، بر آنند كه فرشتگان از پيامبران برترند، امّا به
باور ما اين پندارى بى اساس است، چرا كه اين آيه در مقام بيان موضوع مورد اشاره
نيست بلكه مى خواهد روشنگرى كند كه پيامبر گرامى فرشته نيست و نمى تواند بسان آنان
در مورد سرنوشت انسانها چيزهايى را ببيند و دريابد.
اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ مايُوحى اِلَىَّ
و من جز آنچه را كه از سوى خدا وحى مى گردد، پيروى نمى كنم؛ و هر آنچه به شما
گفته ام و مى گويم در پرتو وحى الهى است.
قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْاَعْمى وَالْبَصيرُ
به آنان بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟
منظور اين است كه آيا كسى كه خداى يكتا را آن گونه كه بايد مى شناسد و به مقررات
و دين و آيين او آگاه است، با آن كسى كه او را نمى شناسد و از دين بى خبر است، اين
دو باهم برابرند؟!
در آيه شريفه انسان آگاه و دانا به بينا و انسان نا آگاه و گرفتار به آفت نادانى
به كور تشبيه شده است.
و در روايات و تفسير خاندان رسالت از آيه شريفه نيز آمده است كه:
هل يستوى مَنْ يعلم و مَنْ لايعلم.
آيا كسى كه مى داندو آن كه نمى داند، اين دو باهم برابرند؟
به باور «بلخى» منظور اين است كه آيا كسى كه خدا و خويشتن را مى شناسد و به
نيازمندى خود و بى نيازى يكتا آفريدگار هستى آگاه است و ايمان دارد، بسان كسى است
كه ديده دل و بينش قلب او كور شده و حق و ناحق را نمى شناسد؟
اَفَلا تَتَفَكَّرُونَ.
چرا نمى انديشيد تا درست و منصفانه داورى كنيد؟ چرا تفكّر نمى كنيد تا وظيفه
خويشتن را دريابيد و در پرتو شناخت به يكتا پرستى و توحيد گرايى خالص روى آورده و
از كفرگرايى و شرك و پرستش هاى خفت بار دورى گزينيد.
آرى، درست بينديشيد تا دريابيد كه كور و آگاه و بينا با هم يكسان نيستند.
در آخرين آيه مورد بحث آفريدگار هستى به پيامبرش دستور مى دهد كه پس از ترسيم
دليلهاى روشن و روشنگرى كه براى يكتايى خدا آوردى، اينك به كفرگرايان هشدار ده.
وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ اَنْ يُحْشَرُوا اِلى رَبِّهِمْ
و به وسيله اين قرآن و آيات دگرگونساز آن، كسانى را كه از روز رستاخيز و زنده
شدن مردگان و حساب و كتاب و كوچ داده شدن همگان به سوى پروردگارشان مى ترسند، هشدار
ده و آنان را پند و اندرز بگو!
به باور «زجاج» منظور اين است كه: خدا به پيامبرش فرمان مى دهد كه همه آنانى را
كه به روز رستاخيز ايمان دارند، خواه مسلمان باشند و يا غير مسلمان، آنان را هشدار
ده!
روشن است كه پيامبر در دعوت توحيدى اش با همه سخن مى گويد و پيام خدا را به
همگان مى رساند و همه را از فرجام كارشان هشدار مى دهد، امّا طبيعى است كه تنها
كسانى پيام او را مى شنوند و از روز رستاخيز و كيفر سخت آن روز حساب مى برند كه به
آن روز ايمان داشته باشند، آرى كسانى كه آن روز را باور دارند، اگر گناهكار هم
باشند زودتر تحت تأثير قرار مى گيرند.
ششمين امام نور مى فرمايد: پيام آيه شريفه اين است كه اميدواران به بخشايش و
آمرزش خدا را هشدار ده و آنان را به سوى وعده هاى پاداش پرشكوه خدا در قرآن تشويق
نما، چرا كه قرآن شفاعت كننده آنان است و شفاعت آن پذيرفته مى شود.
لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِه وَلِىٌّ وَلا شفيعٌ
آرى، آنان را از آن روز بترسان، چرا كه در آن روز جز خداى يكتا براى آنان نه يار
و ياورى خواهد بود و نه سرپرست و شفاعتگر و فريادرسى.
«زجاج» مى گويد: يهوديان و مسيحيان با تحريف آيات و كتابهاى خويش، خود را براساس
آن بافته ها پسران و دوستان خدا عنوان مى دادند و مدّعى بودند كه عذاب نخواهند شد،
خدا در اين آيه مباركه به روشنى اعلام مى دارد كه كفرگرايان و گناهكاران نيز بسان
شايستگان جز خداى يكتا، دوست و فرياد رسى نخواهند داشت.
بر اين اساس است كه به باور ما شفاعت پيامبران و ديگر پاكان بارگاه خدا هم چون
امامان اهل بيت در مورد مردم با ايمان و شايسته كردار نيز تنها به خواست و اجازه
خدا انجام مى پذيرد و هيچ كس جز به اذن خدا هيچ كس ديگر را نمى تواند شفاعت
نمايد.(110)
لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.
آرى، آنان را از روز رستاخيز هشدار ده، باشد كه به خود آيند و پروا كنند و از
مقررات خدا و آيات و كتاب و پيامبر او پيروى نمايند.
پرتوى از آيات در آيات جانبخش و درس آموزى كه گذشت، افزون بر آنچه در ترجمه و
تفسير آنها آمد اين جمع بندى و نتيجه گيرى و يادآورى نيز در خور نگرش و تعمّق است:
1 - آيا از اين همه بيداد و حق كشى بازخواست نخواهد شد؟
در نخستين آيه مورد بحث، قرآن رستاخيز عمومى را طرح مى كند، و روشنگرى مى فرمايد
كه هان اى انسانها! به هوش باشيد كه رستاخيز فرا مى رسد و نه تنها شما كه هر جنبنده
و جاندارى نيز به خواست همان پديد آورنده هستى، دگرباره لباس حيات پوشيده و همه به
سوى او كوچ داده خواهيد شد، و آنگاه است كه هركدام به پاداش شايستگيها و درستكاريها
و يا به كيفر زشت كرداريهاى خويش خواهيد رسيد. بنابراين درست بينديشيد و شايسته
انتخاب كنيد و بايسته و برازنده عمل نماييد!
آيا اين واقعيت هشدار دهنده زنگ خطر را براى ما به صدا در نمى آورد كه براستى
مسئولانه و درست بينديشم و برگزينيم و عمل كنيم؟
هنگامى كه به بيان پيامبر نور در آن روز از شاخ زدن حيوانى بازخواست مى گردد،
آيا كشتارها، قتل عامها، شقاوتها، بى رحمى ها، قساوتها، غارتها، پليديها، آزادى كشى
ها، خودكامكيها، دروغها، تهمت ها، القاب تراشى ها، كينه توزيها و بيدادهاى گوناگونى
كه انسانها در حق همنوعان خويش روا مى دارند و با بازيگرى و فريب همه اينها را
عدالت و انسانيت جلوه مى دهند، از اينها بازخواست نخواهد شد؟
انّ اللَّه يحشر هذه الامم يوم القيامة و يقتص من بعضها لبعض حتى يقتص للجماء من
القرناء.(111)
خداى يكتا همه انسانها و تمامى اين جنبندگان و جانداران را در روز رستاخيز
برخواهد انگيخت و داد ستمديدگان را از بيداد گران خواهد گرفت، و حساب و بازخواست و
پاداش و كيفر به گونه اى دقيق است كه حتى داد حيوانى ناتوان و بدون شاخ را از حيوان
شاخدارى كه ظالمانه شاخ زده است خواهد گرفت.(112)
2 - سنّت خدا در نابودى ستمكاران عصرها و نسلها
در پنجمين تا هشتمين آيه مورد بحث كه از نظر شما خواننده گرامى گذشت، قرآن پس
ازروشنگرى جالب و درس آموزى، از مراحل چندگانه مهر و لطف خدا به بندگان براى هدايت
ونجات آنان، سرانجام به سرنوشت سياه حق ستيزان واندرز ناپذيران و بيدادگرانِ
سياهكار پرداخته و سنّت و سيره خويش را پس از مهر و لطف بسيار، نابودى ظالمان و بر
افكندن ريشه پليد آنان و نابودى نسل و تبارشان اعلان مى كند و جالب است كه بر اين
كار بزرگ، خود را مى ستايد و به همگان مى آموزد كه او را بستانيد كه: خود عادل است
و با آن قدرت وصف ناپذير ستم روا نمى دارد.
براى هدايت و نجات همگان حتى ستمكاران از نهايت مهر و لطف به صورتهاى گوناگون
فروگذار نمى كند، امّا هنگامى كه سركشى و حق ستيزى و ستم آنان به نهايت رسيد، به
صورتى عبرت آموز آنان را نابود مى كند و اين آيات نشانگر اين واقعيت است كه:
الظّلم امّ الرذائل.(113)
ستم و بيداد ريشه و اساس تمام ضد ارزشها و پليديها در جامعه است.
و اين واقعيت كه:
الظّلم فى الدّنيا بوارٌ و فى الاخرة دمار.(114)
ستم و بيداد در زندگى اين جهان باعث ويرانى و تباهى است و در سراى آخرت مايه
نگونسارى به آتش دوزخ.
و اين حقيقت كه:
الظّلم يزل القدم و يسلب النّعم و يهلك الأُمم.(115)
بيدادگرى، گامها را مى لغزاند و مى لرزاند، نعمت ها را نابود مى سازد و به
ديگران انتقال مى دهد و جامعه ها و تمدّنها و نظامها را به سقوط و انحطاط مى كشاند.
و اين حقيقت كه:
بئس الزّاد الى المعادالعدوانُ على العباد.(116)
ستم بر بندگان خدا، بد زاد و توشه اى براى روز رستاخيز است. هان اى خردمندان
عبرت گيريد.