/ آشنايى با سوره انعام /
آشنايى با اين سوره مباركه
اين سوره مباركه، ششمين سوره از قرآن شريف است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن
به نكاتى از ويژگيهايش اشاره مى رود.
1 - نام اين سوره
نام اين سوره مباركه از خود آيات آن برگرفته شده است، چرا كه از آيات 136 تا 145
آن، قرآن با اشاره به آداب و رسوم خرافى و احمقانه مردم نادان و بى فرهنگ درباره
حيوانات سودمند و سودبخشى چون: شتر، گاو، گوسفند، بُز و موضوع قربانى و گوشت
قربانى، به نفى سنت ها و شيوه هاى زشت و ظالمانه جاهليت پرداخته، و به اصلاح انديشه
ها و پندها و عقيده ها و ديدگاهها در اين موضوعات برخاسته است.
2 - فرودگاه آن
به باور «ابن عباس» اين سوره مباركه در مكّه و كنار كهن ترين معبد توحيد و
يكتاپرستى بر قلب پاك پيامبر فرود آمده و تنها شش آيه آن در مدينه بر آن حضرت نازل
شده است.
آيات ششگانه اى كه در مدينه فرود آمده اند عبارتند از:
1 - آيه 91 - تا 93
2 - و آيه 151 - تا 153
در روايت ديگرى از نامبرده آورده اند كه همه اين سوره مباركه، جز سه آيه 151 تا
153 در مكّه فرود آمده است.
از گروهى از جمله «عكرمه» و قتاده» آورده اند كه تمام آيات اين سوره مباركه در
يك شب در مكّه و در كنار خانه خدا بر قلب پاك پيامبر نور فرود آمد وهفتاد هزار
فرشته با نداى دلنواز ستايش و تسبيح، آن را همراهى مى نمودند.
پيامبر گرامى با دريافت آن از فرشته وحى با همه وجود به ستايش و تنزيه خدا
برخاست و گفت:
«سبحان الله العظيم»
و آنگاه به سجده رفت. و پس از سجده اى طولانى نويسندگان وحى را فراخواند و آنان
همان شب آن سوره مباركه را با تلاوت پيامبر نوشتند.
در اين سوره مباركه بيشتر روى سخن با شرك گرايان و كسانى است كه روز رستاخيز را
دروغ مى شمارند.
3 - شمار آيات آن
اين سوره از ديدگاه كوفيان 165 آيه، از نظر دانشمندان بصره 166 آيه و از نظر
قاريان حجاز، 167 آيه دارد.(53)
4 - پاداش تلاوت آن
1 - در مورد پاداش تلاوتِ اين سوره مباركه، از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:
سوره انعام بطور يكباره بر من فرود آمد و به هنگام آمدنش هفتاد هزار فرشته با
ستايش و تسبيح خداى يكتا آن را همراهى نمودند؛ هركس اين سوره را تلاوت كند، همان
هفتاد هزار فرشته به شمار هر آيه اى يك شبانه روز بر او درود و صلوات مى فرستند.
«فمن قرأها صلى عليه اولئك السّبعون الف ملك بعدد كلِّ آيةٍ من الانعام يوماً و
ليلة.»(54)
2 - و نيز «جابر بن عبدالله» آورده است كه پيامبر گرامى فرمود:
هركس سه آيه از آغاز سوره انعام را تلاوت كند، خدا چهل هزار فرشته، بر او مى
گمارد تا پاداشى بسان پاداش عبادت آنان را تا روز رستاخيز در پرونده عمل او بنويسند
و فرشته اى از آسمان هفتم با سلاحى آهنين نزد او فرود مى آيد تا هرگاه شيطان خواست
او را وسوسه كند، با آن سلاح بر فرق آن موجود پليد بكوبد و او را از آن بنده خدا
دور سازد.
3 - و نيز از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
«نزلت سورة الانعام جملة واحدة شيّعها سبعون الف ملك حتى نزلت على محمدٍ (ص)
....»(55)
سوره انعام يكباره فرود آمد و هفتاد هزار فرشته آن را همراهى كردند و گرامى
داشتند؛ چرا كه در هفتاد جاى آن نام مقدّس خدا آمده است. اگر مردم مى دانستند كه در
تلاوت شايسته و بايسته آن چه پاداش پر شكوهى است، آن را از دست نمى دادند.
آنگاه فرمود:
هركسى خواسته اى دارد و بر آورده شدن آن را از خدا مى خواهد، نخست بايد وضو سازد
و چهار ركعت نماز با سوره «حمد» و «انعام» بخواند و پس از پايان قرائت آن، دستها را
به سوى آسمان بگيرد و اين گونه زمزمه كند:
«يا كريم! يا كريم! يا كريم! يا عظيم! يا عظيم! يا عظيم! يا اعظم من كل عظيم، يا
سميع الدعاء، يا من لا يغيّره الليالى و الايام. صل على محمد و آل محمد. و ارحم
ضعفى وفقرى وفاقتى و مسكنتى يا من رحم الشيخ يعقوب حين رد عليه يوسف قرة عينه. يا
من رحم ايوب بعد طول بلائه. يا من رحم محمداً و من اليتم آواه و نصره على جبابرة
قريش و طواغيتها و امكنه منهم. يا مغيث، يا مغيث، يا مغيث...»(56)
به خداى سوگند اگر پس از آن نماز اين دعا را با اخلاص بخواند و خواسته هاى خويش
را از آفريدگار هستى بخواهد، به او ارزانى خواهد شد.
4 - و نيز از حضرت رضا عليه السلام آورده اند كه فرمود:
سوره «انعام» يكجا فرود آمد و هفتاد هزار فرشته با نداى دلنواز ستايش و بزرگداشت
خدا آن را همراهى كردند. هركسى اين سوره مباركه را آن گونه كه شايسته است تلاوت
كند، فرشتگان تا روز رستاخيز به حساب او خداى را تسبيح مى گويند.
«فمن قرأها سبّحوا له الى يوم القيامة ....»(57)
5 - از «ابن عباس» آورده اند كه:
هر كس سوره انعام را هر شب تلاوت كند و آنگاه به بستر برود، در روز رستاخيز از
كسانى است كه از آتش در امان خواهند بود و آتش را نخواهد ديد.
«من قراء سورة الْأَنعام فى كلِّ ليلة كانَ من الامنين يوم القيامة و لم ير
النّار بعينه ابداً.»(58)
5 - دورنمايى از سوره مباركه(59)
در اين سوره مباركه، قرآن بيش از هر چيز، مردم را به توحيد و يكتا پرستى، به
شناخت اصل رسالت و وحى و پيام آوران خدا، به معاد شناسى و ايمان به روز رستاخيز و
حساب و كتاب و پاداش و كيفرو بهشت و دوزخ، فرا مى خواند و در قالب ها و تعابير
گوناگونى، پوچى و بى پايگى منطق شرك و شرك گرايان را برملا مى سازد، تا بدين وسيله
دست انسان را بگيرد و او را از تاريكيهاى كفرو بيداد، جهل و استبداد و خود پرستى و
حقارت، به توحيد و تقوا و عدالت و ايمان اوج بخشد.
اگر بخواهيم دورنمايى از بحث هاى متنوّع و موضوعات سازنده و مقررات جانبخش اين
سوره را در بخشهاى كلّى به تابلو بريم، با اين موضوعات و عناوين ارزشمند روبرو مى
گرديم؛ با موضوعاتى نظير:
اصل توحيدگرايى و يكتا پرستى،
پديده وحى و رسالت،
شناخت پيامبران و پرتوى از شخصيت بزرگ آنان،
شناخت جهان پس از مرگ و روز رستاخيز،
پيكار همه جانبه با آفت ويرانگر و انحطاط آفرينِ شرك و شرك گرايى،
مبارزه با بدعتهاى ساخته و پرداخته شرك گرايان،
نبرد با اوهام و خرافات و بافته هاى دست و پاگير جاهليت،
تدبّر در پديده مرگ و حيات،
منطق پوشالى كفر گرايان،
دسته هاى كفر گرايان،
بيداد پيشه ترين انسانها،
سرنوشتِ رسواى شرك گرايان،
حق ناپذيران،
ابوطالب قهرمان ايمان و دفاع از حق،
آرزوهاى بيهوده،
زيانكاران واقعى و روز ديدار،
زندگى اين جهان و آن جهان،
سنّت هاى تغيير ناپذير خدا،
پرتوى از الطاف خاصّ خدا به پيامبر،
چرا حق ستيزى؟!
رستاخيز همه موجودات،
راه فطرت به سوى خدا،
واكنش جامعه هاى پيشين در برابر دعوتهاى پيامبران،
فرجام سياه اندرز ناپذيران،
ارزانى دارنده نعمت ها،
نابود كننده ستمكاران،
آيا آگاهان و ناآگاهان برابرند؟!
پيكار بابرترى جوييها و تبعيضات ظالمانه،
آزمون انسانها،
كليدهاى غيب نزد اوست،
قدرت وصف ناپذير خدا،
نجات بخشِ راستين انسانها،
بازيگرانِ بادين خدا را رها كن،
ما، و واپسگرايى؟
چرا شرك گرايى؟
مراحل گوناگون رشد و كمال،
شيوه جالب و درس آموز ابراهيم،
پيامبران و سه نعمت گران،
انكارگران وحى و رسالت،
ستمكارترين انسانها كيست؟
شگفتيهاى آفرينش،
با اين همه دليل و نشانه بازهم شرك و ارتجاع؟
بينش ها و روشنگريها،
حق ستيزى درژست حقجويى،
شيطانهاى جن و انس،
و دهها موضوع سازنده ديگرى كه خواهد آمد...
بسم الله الرّحمن الرحيم
1 . الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ
الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ.
2 . هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى اَجَلاً وَاَجَلٌ مُسَمًّى
عِنْدَهُ ثُمَّ اَنْتُمْ تَمْتَرُونَ.
3 . وَ هُوَ اللَّهُ فِى السَّمواتِ وَ فِى الْاَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ
وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ.
4 . وَ ما تَأْتيهِمْ مِنْ ايَةٍ مِنْ اياتِ رَبِّهِمْ اِلاَّ كانُوا عَنْها
مُعْرِضينَ.
5 . فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتيهِمْ اَنْباؤُا
ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.
6 . اَلَمْ يَرَوْا كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ
فِى الْأَرْضِ مالَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ
مِدْراراً وَجَعَلْنَا الْاَنْهارَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ
بِذُنُوبِهِمْ وَاَنْشَاْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً اخَرينَ.
7 . وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فى قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِاَيْديهِمْ
لَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ.
8 . وَ قالُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً
لَقُضِىَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ.
9 . وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ
ما يَلْبِسُونَ.
10 . وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا
مِنْهُمْ ماكانُوا بِه يَسْتَهْزِؤُنَ.
11 . قُلْ سيرُوا فِى الْاَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ
المُكَذِّبِينَ.
12 . قُلْ لِمَنْ ما فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى
نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لارَيْبَ فيهِ
اَلَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤمِنُونَ.
13 . وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.
1 جمه - 2ترجمه
1 - ستايش از آن خداوندى است كه آسمانها و زمين را آفريد، و تاريكى ها و روشنايى
را پديد آورد؛ [با اين وصف ] باز هم كسانى كه كفر ورزيده اند [گاه ديگران را] با
پروردگار [بى همتاى ]خويش برابر مى سازند.
2 - اوست كه شما را از گِلى [بى مقدار] آفريد، آنگاه [براى رشد و تكامل شما در
دنيا ]مدّتى را مقرر داشت و سر آمد معيّن [و سرنوشت محتوم ]نزد اوست؛ با [اين همه
]بازهم [برخى از] شما [در يكتايى و قدرت او] ترديد مى ورزيد.
3 - و خداى [بى همتا و بى نظير] در [كران تا كران ] آسمانها و در زمين، تنها
[ذات پاك ] اوست؛ نهان و آشكار شمارا مى داند و از آنچه به دست مى آوريد آگاه [و
دانا ]است.
4 - و [شرك گرايان ] هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنان نمى آمد، جز
اينكه از آن رو مى گردانيدند.
5 - آنان حق را آنگاه كه به سويشان آمد دروغ انگاشتند، امّا سر انجام اخبار آنچه
آن را به تمسخر [و استهزاء ]مى گرفتند، به آنان خواهد رسيد.
6 - آيا نديده اند كه پيش از آنان چه بسيار نسلهايى را نابود ساختيم؟! به آنان
[نخست ] در زمين [و زمان ] به گونه اى توان و جايگاه [بلند ]بخشيديم كه براى شما آن
توان و امكانات را فراهم نساختيم؛ و آسمان را براى بارش پياپى باران بر آنان
گمارديم، و جويبارها را از زير [پاى ] آنان روان ساختيم، [امّا] آنگاه [كه به جاى
سپاس نعمتها به بيدادگرى و سركشى برخاستند] آنان را به [كيفر ]گناهانشان به بوته
هلاكت سپرديم و پس از آنان نسلهاى ديگرى پديد آورديم.
7 - و اگر كتابى را در [صفحه ] كاغذى برتو فرو مى فرستاديم و [آنان، هم ] آن را
[مى ديدند و هم ] با دستهاى خويش [آن را] لمس مى كردند، باز هم كسانى كه كفر ورزيده
اند مى گفتند: اين جز افسونى آشكار [چيز ديگرى ]نيست.
8 - و گفتند: چرا فرشته اى بر او فرو فرستاده نشد [تا گواه رسالت او باشد]؟!
امّا [نمى دانند كه ] اگر فرشته اى [به گونه اى آشكار] فرو فرستاده بوديم، [و آنان
به سركشى مى پرداختند]، كار به پايان مى رسيد و ديگر به آنان مهلت داده نمى شد.
9 - و اگر [خودِ] آن [پيامبر و پيام رسان ] را فرشته اى قرار داده بوديم، باز هم
وى را در چهره انسانى پديدار مى ساختيم و آنچه را [كه شرك گرايان اينك بر خود
]پوشيده مى دارند [آنگاه نيز به پندارشان ] بر آنان پوشيده مى داشتيم.
10 - و بى گمان پيش از تو [نيز] پيام آورانى [به خاطر هشدارشان از عذاب خدا
]مورد تمسخر قرار گرفتند، امّا سر انجام [وعده عذاب در رسيد و ]آنچه [را كه شرك
گرايان ] به تمسخر گرفته بودند، بر همان كسانى كه آنان را به ريشخند مى گرفتند فرود
آمد.
11 - [اى پيامبر!] بگو: در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد كه سر انجامِ دروغ
شمرندگان [آيات خدا و پيامبرانش ] چگونه بوده است.
12 - [و به آنان ] بگو: آنچه در آسمانها و زمين است، از آن كيست؟ [خداى يكتا يا
خدايان دروغين شما، كدام يك؟ بى ترديد با اندك خرد و انصاف خواهند گفت: خداى يكتا -
و اگر سركشى و بى خردى كردند و نگفتند، تو با همه وجود] بگو: از آن خداست كه مهر و
بخشايش را بر خود نوشته است؛ بى ترديد همه شما را در روز رستاخيز - كه ترديدى در
[فرا رسيدن ] آن نيست، گرد خواهد آورد، [آرى ]كسانى كه [بر اثر گناه ]سرمايه وجود
خويشتن را باخته اند، ايمان نمى آورند!
13 - و آنچه در [كران تا كران ] شب و روز قرار يافته است از آن اوست، و او شنوا
و داناست.
نگرشى بر واژه ها
«عدل»: در اصل به مفهوم قرار دادن هر چيز بر جاى خويش، و دادن
حق هر صاحب حقى به آن آمده است، كه در برابر ستم و بيداد است؛ امّا «عِدْل» بر وزن
«حِفظ» به مفهوم هموزن، و همتا، و نظير و شريك است.
«اجل»: سر آمد معيّن، پايان مدت و پايان عمر انسان.
«تمترون»: ترديد مى ورزيد.
«قرن»: اين واژه به چند معنا آمده است:
1 - مردم يك عصر و زمان، كه معاصر يكديگرند.
2 - هشتاد يا هفتاد و يا يكصد سال.
3 - و به باور ما، به مردمى گفته مى شود كه معاصر دانشمندى برجسته و يا پيام
آورى باشند.
پيامبر گرامى فرمود: خيركم قرنى، ثم الّذين يلونهم، ثم الّذين يلونهم.
بهترين شما، مردم معاصر من مى باشند، آنگاه نسل پس از آنان، سپس مردمى كه پس از
آنان زندگى مى كنند.
«تمكين»: قدرت و امكانات دادن به ديگرى براى انجام كار، خواه با دادن ابزار آن
كار و يا گشودن راه، يا هر وسيله ديگر.
«اقدار»: قدرت و توان بخشيدن.
«مدراراً»: باران شديد و بسيار. اين واژه، از واژه ها و صيغه هايى است كه در
بردارنده مفهوم مبالغه است.
قضاء»: اين واژه داراى مفاهيم گوناگونى است كه در اصل به مفهوم پايان دادن است.
«لبس»: پيچيده ساختن كار و چيزى، به گونه اى كه انسان به اشتباه افتد و از
دريافت درست از نادرست و حق از باطل، باز ماند.
«حيق»: فرو گرفتن و دامنگير شدن كار زشتى كه كسى در زندگى انجام داده است.
تفسير
ستايش ويژه اوست آفريدگار هستى، اين سوره مباركه را با ستايش خود آغاز مى
كند، تا بدين وسيله به مردم حق شناس و حقگرا روشن سازد كه او در خور شايسته ترين و
بايسته ترين ستايشهاست؛ چرا كه همه نعمت هاى كوچك و بزرگ و اصلى و فرعى، از اوست
وبرترين صفات جلال و جمال ويژه اوست:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْاَرْضَ
ستايش از آنِ خداوندى است كه آسمانها و زمين را با همه نظامات شگرف و حكمت هاى
بديع و بى نظير آنها آفريد.
به باور برخى منظور اين است كه: يكتا آفريدگار هستى را كه پديد آورنده آسمانها و
زمين است، ستايش كنيد.
با اين بيان، جمله گرچه به صورت گزارشى است امّا در حقيقت «فرمان» است و بدان
دليل به صورت خبر آورده، كه در بيان مفهوم رساتر است، چرا كه اين بيان در بردارنده
دو پيام است:
نخست اينكه، ستايش از آنِ يكتا آفريدگار هستى است؛ ديگر اينكه مردم بايد تنها او
را بپرستند و نه هيچ كس ديگر را.
وَجَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ
يَعْدِلُونَ.
و تاريكيهاو نور را پديد آورد، امّا كسانى كه كفر ورزيده اند براى پروردگار خويش
همتا و نظير و شريك قرار مى دهند.
به باور گروهى از مفسّران، منظور از آفرينش تاريكيها و نور، آفرينش شب و روز
است. امّا به باور برخى منظور بهشت و دوزخ مى باشد. و بدان دليل واژه «ظلمات» را
پيش از واژه «نور» آورده است، كه نخست تاريكيها را پديد آورد و آنگاه نور و روشنايى
را. همانگونه كه آسمانها را پيش از زمين آفريد.
آنگاه قرآن از شرك گرايى و كفر پيشگى كسانى كه با وجود اين همه دليلهاى روشن -
كه نشانگر يكتايى خداست - از حق روى گردانده اند اظهار شگفتى نموده و مى فرمايد:
سپس با اين همه دليل و برهان بر يكتايى خدا و بى همتايى او، خدا را باديگران برابر
پنداشته و براى او همتا و شريك قرار مى دهند.
قرار گرفتن واژه «ثم» در آغاز اين جمله: ثم الّذين كفروا... بيانگر يك نكته ظريف
است و آن اين حقيقت است كه از يك سو شيوه زشت كفر گرايان را كه حق ستيزى است، مردود
اعلان مى كند، و از دگر سو شگفتى و حيرت توحيد گرايان را از گمراهى آنان بر مى
انگيزد. و نظير اين جمله در آخر آيه بعد هم آمده است كه شرك گرايان با همه دليلهاى
روشن بر يكتايى و قدرت خدا، باز هم در اين مورد ترديد مى كنند: ثم انتم تمترون.
و دليل اين شگفتى نيز اين است كه شرك گرايان از يك سو خدا را آفريدگار همه نعمت
ها اعلان مى كردند و او را پديد آورنده و روزى رسان بندگان مى شناختند، امّا از سوى
ديگر بر خلاف اين عقيده و اعتراف خويش، به پرستش سنگ و چوبهاى بى جان و بى سود و
زيان مى پرداختند.
در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به آفرينش انسان مى فرمايد:
هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى اَجَلاً
او كسى است كه شما را از گل آفريد، پس از آن مدتى مقرّر داشت تا انسان در روى
زمين پرورش و تكامل يابد.
به باور برخى منظور اين است كه خدا پدر شما را از خاك آفريد و شما نيز فرزندان
او هستيد و بسان او از خاك پديد آمده ايد. و پس از آفرينش شما برايتان سر آمد
مشخّصى مقرّر فرمود كه تا هنگام فرار سيدن آن، در اين جهان خواهيد زيست.
واژه «قضى» به مفهوم فرمان، حكم، پايان بخشيدن به كار و كامل ساختن آن است.
وَاَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ
در تفسير اين فراز ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى از مفسّرين، منظور از «اجلِ» نخست در آيه شريفه دوران زندگى
انسان از ولادت تا مرگ، و منظور از «اجل» دوّم، از مرگ تا روز رستاخيز است.
از «ابن عباس» در اين مورد آورده اند كه، خدا از هنگامه ولادت انسان تا مرگ او،
سر آمدى مقرّر فرموده است و از مرگ تا روز رستاخيز سر آمدى ديگر، كه آگاهى از
هنگامه فرا رسيدن آن تنها نزد خداست. هرگاه انسان شايسته كردار باشد، خدا بر دوران
زندگى او در اين جهان مى افزايد و از دوران دوّم زندگى او كه زندگى در جهان برزخ
است مى كاهد، امّا اگر زشت كردار باشد از عمر او در دنيا كاسته و بر زندگى برزخى او
مى افزايد، چنانكه در اين آيه مى فرمايد:
و ما يعمّر من معمّر و لا ينقص من عمره الاّ فى كتاب... .(60)
و هيچ سالخورده اى عمر طولانى نمى يابد و يا از عمرش كاسته نمى شود، مگر اينكه
همه اينها در كتابى به ثبت رسيده است ... .
2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «سعيد بن جبير» منظور از «اجلِ» نخست، عمر
انسان در دنيا، و منظور از «اجل» دوّم سراى آخرت است، چرا كه دوران زندگى انسان در
سراى آخرت بى پايان است و جز آفريدگار هستى كسى هنگامه فرا رسيدن آن را نمى داند.
و منظور از آگاهى خدا به فرا رسيدن آن، اين است كه هنگامه آمدن آن در آسمان و در
«لوح محفوظ» نوشته شده است. و لوح محفوظ چيزى است كه تنها خدا در آن، در مورد سر
نوشت مردم حكم مى كند.
3 - «ابومسلم» بر آن است كه منظور از «اجل» يا سر آمد نخست، «اجل» پيشنيان است و
منظور از «اجل» دوّم، «اجل» آيندگان.
4 - و از «ابن عباس» آورده اند كه منظور از «اجل» نخست خواب است كه روح انسان به
هنگام خواب برگرفته مى شود و آنگاه براى بيدار شدن باز مى گردد؛ و منظور از «اجلِ»
دوّم، مرگ انسان مى باشد.
شايد اين آيه شريفه اين ديدگاه را تأييد نمايد كه مى فرمايد:
و يرسل الاخرى الى اجلٍ مُسمَّى.(61)
و آن ديگر نَفَسْها را تا سر آمدى معّين به سوى زندگىِ دنيا باز پس مى فرستد...
لازم به ياد آورى است كه واژه «اجل» در اصل به مفهوم مدّت و وقت است. به همين
جهت «اجلِ حيات» مدتى است كه انسان در آن فرصت و مدّت زندگى مى كند و «اجلِ موت» يا
«اجل قتل» به هنگامه مرگ يا كشته شدن انسان، گفته مى شود. گرچه به نظر مى رسد در
مورد «قتل» به طور مجاز به كار رفته باشد، چرا كه در «قتل» كه مرگ ناخواسته است،
«اجلِ» حقيقى انسان فرا نرسيده است.
در پاره اى از روايات آمده است كه: پيوند با بستگان يا صله رحم، عمر انسان را
فزونى و بركت مى بخشد و صدقه و انفاق در راه خدا، سر آمد و «اجل» را به تأخير مى
افكند... و در روايات آمده است كه خدا «اجل» قوم «يونس» را به دلايلى به تأخير
افكند.
با اين بيان، هم به «اجلِ» واقعى انسان سر آمد و «اجل» گفته مى شود، و هم به سر
آمد غير حقيقى او.
ثُمَّ اَنْتُمْ تَمْتَرُونَ.
در اين فراز روى سخن با كفرگرايان است كه در مورد رستاخيز ترديد مى نمودند؛ و به
آنان مى گويد:
خدا شما را آفريد و به تدريج دگرگونيهاى بسيارى را در شما پديد آورد و شما را از
حال و شرايطى، به حال و شرايطى ديگر انتقال داد و مرگ را به عنوان يك قانون
جهانشمول براى همگان مقرّر داشت، شما كه همه اينها را مى نگريد چگونه در مورد زنده
شدن مردگان و فرا رسيدن رستاخيز ترديد مى كنيد؟ آيا نمى دانيد كه آغازگر و پديد
آورنده هر چيزى بر باز گردانيدن آن تواناست؟
خداى دانا و آگاه در آيه پيش سخن از توحيد و يكتا گرايى و يكتا پرستى بود، در
اين آيه نيز در ادامه سخن مى فرمايد:
وَ هُوَ اللَّهُ فِى السَّمواتِ وَ فِى الْاَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ
وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ.
روى سخن در اينجا با همه انسانها و نيز فرشتگان و جنيّان است. به همه آنهايى كه
در آسمانها و زمين هستند و خدا به رازها و اسرار و نيّت ها و كارها و حالاتشان آگاه
است و چيزى از اينان بر آفريدگارشان پوشيده نيست چرا كه مى فرمايد:
وَيَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ.
و او آنچه انجام مى دهيد و به دست مى آوريد، نيك يا بد، همه را مى داند و بر
اساس كردارتان شما را پاداش خواهد داد.
پاره اى بر آنند كه ممكن است روى سخن تنها با انسانها باشد كه در آن صورت تفسير
آيه اين گونه است:
اوست خدايى كه در آسمانها و زمين خداى همه پديده هاست. او به نهان و آشكار شما
آگاه است و هر كار شايسته و يا زشتى انجام دهيد، همه را مى داند و چيزى از نيت ها و
انديشه ها و گفتار و عملكرد شما بر او پوشيده نمى ماند.
از آيه شريفه اين نكته هشدار دهنده دريافت مى گردد كه خدا نه تنها به انديشه
وگفتار و عملكرد انسانها آگاه است كه به ذات پاك خود نيز عالم است و اين علم و دانش
را از ديگرى كسب نكرده بلكه جزء ذات بى همتاى اوست؛ چرا كه علم اكتسابى محدود است و
اين دانش ذاتى است كه بى كرانه و نامحدود مى باشد.
خصلت حق ناپذيرى در اين آيه شريفه آفريدگار هستى در مورد كفرگرايانِ حق ستيزى كه
در آغاز سوره مباركه از آنها سخن رفت، مى فرمايد:
وَ ما تَأْتيهِمْ مِنْ ايَةٍ مِنْ اياتِ رَبِّهِمْ اِلاَّ كانُوا عَنْها
مُعْرِضينَ.
و هيچ نشانه و آيه و دليل و معجزه اى، نظير «شق القمر» و يا آيات قرآن يا ديگر
معجزات، از جانب پروردگارشان براى آنان نمى آمد، جز اينكه از آنها روى بر مى
گردانيدند و آنها نه به دليل يكتايى آفريدگار هستى مى نگريستند و نه به سند صداقت و
رسالت پيامبر خدا.
در ادامه نكوهش آنان به كيفر ستيزيشان مى افزايد:
فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتيهِمْ اَنْباؤُا
ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.
اين كفرگرايانِ حق ستيز، قرآن و ديگر آيات و نشانه ها را كه از جانب پروردگارشان
بر ايشان آمد و بر اساس حق بود، همه را دروغ شمردند و انكار كردند، امّا به زودى
خبر آنچه را كه به باد تمسخر مى گرفتند، به آنان خواهد رسيد و آنجاست كه كيفر
عملكرد نادرست خود را دريافت داشته و از كيفر سهمگين زشت كارى هاى خويش در سراى
آخرت آگاه خواهند شد.
واژه «استهزاء» به مفهوم كوچك شمردن فرد يا گروه و يا چيزى، با بيان و سخنى است
كه به ظاهر بزرگداشت و تجليل است.
به سرنوشت بيدادگران بنگريد! در اين آيه شريفه آفريدگار هستى حق ستيزان و
بيدادگران را به ياد سرنوشت شوم و عبرت انگيز بيدادگران گذشته افكنده و مى فرمايد:
اَلَمْ يَرَوْا كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِى
الْأَرْضِ مالَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ
آيا اين كفرگرايان نديده اند و نمى دانند كه ما چه بسيار از جامعه هاى پيشين را
به بوته هلاكت سپرديم؟ جامعه ها و ملت هايى كه از شما نيرومندتر و داراى امكانات
افزونترى بودند و به آنان قدرت و ثروتى ارزانى داشتيم كه به شمايان ارزانى نداشته
ايم.
منظور اين است كه به آنان خدمتگزاران بسيار، ثروت و امكانات فراوان، اقتدار و
حكومت و قلمرو نفوذ گسترده و عمر طولانى و گشايش و رفاه ارزانى داشتيم؛ و شما
سرگذشت آنان را شنيده، و خانه ها و شهرهاى آنان را ديده، و آثار برجاى مانده از
آنان را نگريسته ايد.
وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: ما بارانهاى پياپى و سود بخش و بركاتِ رزق
و روزى را براى آنان فرستاديم.
لازم بياد آورى است كه واژه «سماء» در آيه به مفهوم باران است.
وَجَعَلْنَا الْاَنْهارَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ
و آبها و جويبارها را از زير شهر و ديار آنان روان ساختيم، امّا هنگامى كه از
مرزهاى حق و عدالت گذشتند و به بيدادگرى و سركشى برخاستند، آنگاه بود كه هيچ كدام
از اين ثروتها و امكانات بر ايشان سود بخش نيفتاد و آنان را به كيفر گناهانشان
نابود ساختيم.
وَاَنْشَاْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً اخَرينَ.
و پس از به بوته هلاكت سپردن آنان، جامعه و مردم ديگرى پديد آورديم.
پيام و رهنمود آيه
از آيه شريفه اين درس و پيام دريافت مى گردد كه تفكّر و تدبّر در سرنوشت
پيشنيان، و نيز گفتگوى روشنگرانه با انكارگران روز رستاخيز، ضرورى است. بايد به
آنان روشن ساخت كه آن آفريدگار توانايى كه گذشتگان را به كيفر بيداد و طغيانشان به
بوته هلاكت سپرد و جامعه ها و تمدّنها و ملت هاى ديگرى را به جاى آنان آفريد، همو
تواناست كه هر لحظه اى كه مقرر فرموده است اين جهان را به سوى فنا برد و به جاى آن،
جهان ديگر پديد آورده و نيز براى او بسيار آسان است كه همه انسانها را پس از مرگ،
زندگى بخشد و از گورها بيرون آورد و آنگاه به حساب كار شايسته و يا ناشايسته آنان
برسد و در برابر نيكى و زشتىِ عملكردها پاداش و كيفر دهد. آرى خدايى كه هستى را
آفريد، بر آفرينشِ ديگر تواناست.
آفت ستيزه جويى و حق ناپذيرى در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پرده از حق ناپذيرى
و ستيزه جويى كفرگرايان برداشته و مى فرمايد:
وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فى قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِاَيْديهِمْ
لَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ.
«كلبى» بر آن است كه اين آيه شريفه در مورد بهانه جويانى چون : «نضر بن حارث»،
«عبدالله بن اميّه» و «نوفل بن خويلد» فرود آمد، چرا كه آنان به پيامبر گرامى
گفتند: ما هنگامى به تو ايمان خواهيم آورد كه خدا كتابى آسمانى به همراه چهار فرشته
برتو فرو فرستد؛ و آن فرشتگان نيز گواهى دهند كه تو پيامبرخدايى و كتاب فرود آمده
نيز از سوى اوست؛ آنگاه بود كه اين آيه شريفه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد:
و لو نزّلنا عليك كتاباً فى قرطاسٍ...(62)
منظور از واژه «قرطاس» به باور برخى كتاب يا صحيفه و يا صفحه كتاب است. و به
باور «ابن عباس» كتابى است كه از آسمان به زمين آويخته شده باشد. به هر حال آنان در
ستيزه جويى و حق ناپذيرى به گونه اى خيره سرى كردند كه خداى پر مهر به پيامبرش
فرمود:
هان اى پيامبر! اگر ما پيام و وحى خود را به صورت مفاهيم و مطالبى كه بر صفحاتى
نقش بسته و بصورت كتابى در آمده است، بر تو فرو فرستيم و آنان افزون بر ديدن اين
كتاب، آن را با دست هاى خويش نيز بگيرند و لمس كنند، باز هم خواهند گفت: اين چيزى
جز افسون آشكار نيست.
چرا كه كفر گرايان، حق ستيزى و بهانه تراشى و لجاجت را به اوج رسانده اند.
منظق پوشالى كفرگرايان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به ترسيم منطق سست و
بهانه جوييهاى كفرگرايان پرداخته و مى فرمايد:
وَ قالُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ
و گفتند: چرا فرشته اى بر پيامبر اسلام فرود نيامد تا ما آن را به چشم به همراه
محمّدصلى الله عليه وآله وسلم بنگريم و آنگاه رسالت و دعوت او را تصديق كنيم و به
آن ايمان بياوريم.
آنگاه در نمايش ستيزه جويى و بهانه تراشى بى حدّ و مرز آنان مى فرمايد:
وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ.
به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه: اگر بر اساس هواى دل آنان، فرشته
اى نيز فرو بفرستيم، باز هم به خاطر لجاجت و حق ستيزى، ايمان نمى آورند و آنگاه
حكمت و مصحلت حكم مى كند كه مهلت داده نشوند و كار تمام شود و عذاب بر آنان فرود
آمده و نابود گردند.
امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: اگر فرشته اى در سيماى واقعى اش مى
فرستاديم، رستاخيز فرا مى رسيد و يا اينكه عذاب بر آنان فرود مى آمد.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً
و اگر فرشته اى را به عنوان پيامبر و پيام رسان، و يا براى اينكه بر اساس هواى
دل آنان به رسالت پيامبر گواهى دهد، مى فرستاديم، بازهم او را در سيماى انسانى در
مى آورديم، چرا كه انسانها نمى توانند فرشتگان را در سيماى حقيقى و واقعى شان
بنگرند، به همين دليل است كه فرشتگان به هنگام فرود بر پيامبران در چهره انسان فرود
مى آمدند.
براى نمونه: فرشته وحى در سيماى «دحيه» بر پيامبر گرامى فرود مى آمد. و نيز
فرشتگانى كه بر «داوُد» فرود آمدند در سيماى دو انسان پديدار شدند و او را به داورى
طلبيدند.
و نيز فرشتگانى كه بر «ابراهيم» و «لوط» فرود آمدند، در سيماى انسان و به عنوان
ميهمان وارد شدند.
وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ.
و آنچه را كه شرك گرايان اينك برخود پوشيده مى دارند، آنگاه نيز به پندارشان آن
را بر آنان پوشيده مى داشتيم. به باور «زجاج» منظور اين است كه كفرگرايان در صورت
پذيرفته شدن پيشنهادشان باز هم مردم ساده لوح را در مورد پيامبر دچار ترديد و
اشتباه مى ساختند و بهانه مى آوردند كه: اين هم بشرى بسان شماست.
به باور گروهى منظور اين است كه: اگر فرشته اى هم به صورت انسان مى فرستاديم،
همانگونه كه مردم ساده اندش دچار اشتباه شده اند، آن كفرگرايان نيز دچار اشتباه مى
شدند و بدينسان فرو فرستادن فرشته نيز براى بهانه جويان و حق ستيزان كارساز نمى شد.
برخى مى گويند: منظور اين است كه، اگر فرشته اى نيز از سوى خدا به رسالت و يا به
عنوان گواه رسالت پيامبر گسيل گردد، جز از راه تفكّر وانديشه درست و حق طلبانه نمى
توان او را شناخت و از آنجايى كه اينان اهل خرد و انديشه نيستند، همچنان بر كج فهمى
و اشتباه خويش باقى مى مانند.
و اينكه مى فرمايد: ما كار را بر آنان مشتبه مى ساختيم، به خاطر اين است كه عامل
اصلى خداست، چرا كه با پذيرش پيشنهاد آنان و فرو فرستادن فرشته، اين اشتباه پديد مى
آمد.
پس از اين مطالب، اينك در اين آيه شريفه براى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر مى
فرمايد:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ
و بسيارى از پيامبرانِ پيش از تو را نيز به باد تمسخر گرفتند؛ بنابراين، نه تو
نخستين پيامبرى هستى كه مورد استهزاء قرار مى گيرى و نه اينان نخستين مردم ناسپاسى
هستند كه پيامبر خود را مسخره مى كنند.
فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ماكانُوا بِه يَسْتَهْزِؤُنَ.
امّا سر انجام آنچه پيامبران براى بيدارى مردم از آثار شوم گناه و زشتى به آنان
هشدار داده و گناهكاران، آنها را به باد تمسخر مى گرفتند - دامانشان را گرفت.
به بارو برخى از جمله «زجاج»، منظور اين است كه سر انجام به كيفر تمسخر و
ريشخندشان عذاب خدا آنان را احاطه كرد.
آنگاه براى بيدار ساختن آن حق ستيزان روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در
يازدهمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
قُلْ سيرُوا فِى الْاَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ
المُكَذِّبِينَ.
هان اى پيامبر! به آنان بگو: در روى زمين گردش كنيد و با چشم ظاهر و بنيش درونى
بنگريد كه فرجام كار آن كسانى كه آيات و نشانه هاى خدا و پيام رسانان او را تكذيب
نموده و خيره سرانه به باد تمسخر مى گرفتند، چه شد و به چه سرنوشتى گرفتار شدند؟!
روشن است كه اگر خود طغيانگران و تكذيب كنندگان و حق ستيزان نابود گرديده اند،
شهر و ديار و آثار برجاى مانده از آنان باقى است ونشانگر اين حقيقت است كه آنان
چگونه به كيفر سركشى و حق ناپذيرى خويش به عذاب خدا گرفتار گشته و نابود شدند.
در دوازدهمين آيه مورد بحث و در ادامه سخن با شرك گرايان مى فرمايد:
قُلْ لِمَنْ ما فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ
اى پيامبر! از اين ناسپاسان خيره سر بپرس و به آنان بگو: آنچه در آسمانها و زمين
است، از آن كيست و چه كسى آنها را پديد آورده است؟ خداى يكتا و يا بتهاى جاندار و
بى جان شما، كدام يك؟
روشن است كه با اندك تفكّر و خرد ورزى خواهند گفت: خداى يكتا. اگر خيره سرى
نمودند و اين واقعيت را به زبان نياوردند تو با همه وجود بگو: آفريدگار هستى، همه
را پديد آورده و كران تا كران هستى و آسمان و زمين و همه پديده ها از آن اوست و او
پديد آورنده، مالك، صاحب اختيار و فرمانرواى جهان و انسان است و هرگونه كه بخواهد و
شايسته بداند در آنها تصرّف مى نمايد.
قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
او رحمت و بخشايشِ بربندگان را برخود واجب ساخته و برخود نوشته است كه به همه
انسانها و ديگر موجودات نعمت بخشد.
به باور برخى او برخود مقرّر ساخته است كه در برابر عملكرد شايسته مردم به آنان
پاداشى نيكو ارزانى دارد.
امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه او بر خود لازم ساخته است كه به مردم
مهلت دهد تا اشتباهات و كوتاهيهاى گذشته را جبران كنند و از گناهان خويشتن توبه
نمايند.
و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه خداى فرزانه برخود لازم كرده كه امّت
محمدصلى الله عليه وآله وسلم را بسان ديگر امّتها در برابر سركشى و گناه، در اين
سرا دچار كيفر و عذاب فورى نسازد، بلكه براى كيفر كامل تا روز رستاخيز مهلت دهد.
لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ
آرى مهر و رحمت نسبت به شما مردم اين است كه تا روز رستاخيز به شما مهلت مى دهد،
آنگاه شما را گرد آورده و به كارها رسيدگى مى كند.
اين فراز از آيه شريفه، واژه «الرحمة» را تفسير مى كند و روشن مى سازد كه انسانِ
لغزشكار بايد از اين مهر و بخشايش و مهلت حكيمانه خدا بهره جويد و براستى بر
اشتباهات گذشته اشك حسرت و ندامت بريزد و روى توبه به بارگاه خدا آورد.
پاره اى بر آنند كه در اين جمله روى سخن با كسانى است كه رستاخيز را دروغ مى
شمردند، و به آنان هشدار مى دهدكه از يك سو آنان و روز رستاخيز را - كه اينك آنرا
دروغ مى انگارند - و از دگر سو همه نسلها را در آن روز با هم گرد خواهد آورد.
لارَيْبَ فيهِ
روز رستاخيز، همان روزى است كه در آمدن آن ترديدى نيست.
چگونه؟
چگونه قرآن شريف شرك گرايان را از روز رستاخيز مى ترساند؟ مگر نه اينكه آنان آن
را نمى پذيرند و آمدن آن را انكار مى كنند؟ و روشن است كسى كه وجود چيزى را انكار
مى كند، طبيعى است كه از آن نمى ترسد.
پاسخ
در آيه شريفه آفريدگار هستى نخست شرك گرايان را به پذيرش اين حقيقت فرا مى خواند
و با باراندن دليل و برهان، آمدن آن را ترديد ناپذير اعلان مى كند.
افزون بر آن، از آنجايى كه هشدار از رستاخيز و پاداش و كيفر آن روز پس از بيان
دليل آمدنش ترسيم مى گردد، هشدارى درست و بجاست.
ديگر اينكه در آيه شريفه از رستاخيز بطور كلّى نفى ترديد و شك شده است، در حالى
كه كفر گرايان گاه در مورد فرارسيدن آن ترديد مى كردند و گاه در مورد ديگر جنبه هاى
آن.
و نكته مهم اين است كه حق، حق است، خواه كسى آن را بپذيرد و يا در مورد آن ترديد
ورزد، آن هم با توجه به اين واقعيت ظريف كه دلايل و برهانهاى آن به گونه اى آمده
است كه در مورد آن ترديد باقى نمى گذارد، چرا كه نعمت هاى گوناگون اين جهان هم براى
شايسته كرداران است و هم براى رستگاران. با اين بيان آيا حكمت و عدالت حكم نمى كند
كه بايد جايى وروزى باشد كه ميان عدالت خواه و بيداد پيشه، درست كردار و زشت كار آن
گونه كه شايسته است فرق گذارد؟
دليل ديگر آمدن روز رستاخيز آن است كه بر اساس وعده تخلّف ناپذير خدا، انجام
وظائف و احساس مسؤوليت از سوى هر انسانى، پاداش پرشكوه خدا رادر پى دارد و از
آنجايى كه در يافت پاداش كامل در اين جهان امكان پذير نيست، و اين جهان، جهان رنجها
و مشكلات و ناراحتى هاست و آن پاداش خالص در اين جهان نيست، و نيز بدان دليل كه
پاداش خالص نبايد بارنج و زحمت انجام وظائف توأم باشد، بنابراين بايد جهان ديگرى
باشد تا در آنجا پاداش سراسر شكوه و دلنشين و خالص به آنان ارزانى گردد.
و آخرين نكته در اين مورد اين است كه: ما به چشم خود از سويى مى نگريم كه بيداد
گران در اين جهان پر آشوب و فريب به هر بيداد و جنايتى دست مى يازند و چه بسا كه
هيچ دادرسى داد مظلومان را در اين جهان از آنان نمى ستاند، و از دگر سو گروهى را مى
بينيم كه در كام دردها و رنجها، بدون اينكه درخور آنها باشند و يا پاداش و عوضى به
آنان داده شود، گرفتار شده اند. به باور همه خردمندان، درست انديشان و متفكران با
انصاف اينها ايجاب مى كند كه جهان ديگرى باشد تا داد ستمديده از ستمكار باز ستانده
شود و به رنجديدگان و انجام دهندگان كارهاى شايسته، پاداش بايسته ارزانى گردد.
اَلَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤمِنُونَ.
آن كسانى كه با آفت ناسپاسى و حق ستيزى سرمايه هاى وجود خويشتن را به باد داده،
و خود را به ورطه نگونسازى و نابودى افكنده و گرفتار زيانى جبران ناپذير گرديده
اند، ايمان نمى آورند و در برابر حق خضوع نمى كنند.
فرمانروايى بر كران تا كران زمان و مكان
در آيات پيش قرآن روشنگرى فرمود كه فرمانروايى آسمانها و زمين و مالكيت آنها
تنها از آن خداست، اينك در اين آيه مباركه در مورد پديده هايى كه در آسمانها و زمين
هستند و در افق زمان و مكان قرار مى گيرند، مى فرمايد:
وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ
آفرينش و مالكيت و فرمانروايى همه پديده ها و هر آنچه در پوشش پرده تاريكى شب و
يا در زير پرده روشن روز قرار مى گيرد، از آن خداست.
در آيه پيش روشنگرى كرد كه تمام پديده هايى كه در كران تا كران آسمانها و زمين
هستند، همه را خدا آفريده و از آن اويند، و اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد:
همه پديده هايى كه زير پرده سياهى شب و نور و روشنايى روز قرار مى گيرند، از آن
خدايند. و بدينسان آيه شريفه فرمانروايى و قدرت بى كران و بى همتاى او را در قلمرو
زمان و مكان گسترش مى بخشد و روشن مى سازد كه تمامى پديده ها و اجسام و اشياء و
عوارض آنها در پرتو خواست و اراده اوست.
ياد آورى مى گردد كه منظور از «سكون» در حقيقت وجود مى باشد.
پاره اى بر آنند كه منظورِ آيه شريفه اين است كه: همه پديده هايى كه در شب
آرميده و يا در روز به تلاش و كوشش مى پردازند، آفريده خدا هستند.
چرا ؟
چرا در آيه شريفه تنها از سكون و آرامش پديده ها سخن رفته و به تحرّك آنها اشاره
نرفته است؟
پاسخ
1 - دليل اين نكته اين است كه، موجودات بيشتر در حال سكون و آرامش هستند و كمتر
در تحرّك و تلاش اند.
2 - افزون بر آن، از پى هر تحرك و تلاشى، سكون و آرامشى است. با اين بيان مفهوم
آيه شريفه اين است كه، همه پديده ها و جاندارانى كه شب و روز در حال آرامش و يا
تحرك و تلاشند آفريده خدا و از آن اويند. امّا در فرهنگ و ادبيات عرب يك سوى موضوع
و مطلب بيان مى گردد و سوى ديگرش رها مى شود، چرا كه خود بخود روشن است.
3 - ديگر اينكه فرازى از حقيقت كه بيان گرديد، نشانگر فرازى است كه در تقدير
است. درست بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: جامه هايى كه شما را از گرما و سرما
پاس مى دارد و محافظت مى كند:
سرابيل تقيكم الحرّ(63)
و با اينكه تنها در آيه شريفه واژه «حرّ» - كه به مفهوم گرما مى باشد - آمده
است، ما سرما را نيز در مى يابيم.
پرسشى ديگر
چرا از ميان كران تا كران پديده ها و نظامات بهت آور دستگاه شگفت انگيز آفرينش،
قرآن به سراغ آرامش و حركت رفته است؟
پاسخ
1 - دليل اين نكته اين است كه حركت و آرامش يافتن پديده ها نشانگر اين واقعيت
است كه آنها از نيستى، جامه هستى پوشيده اند و با اين بيان بايد پديد آورنده و هستى
بخش آنها را شناخت.
2 - افزون بر اين نكته در خور تعمّق، بايد بياد داشته باشيم كه هيچ جسمى بدون
حركت و سكون نخواهد بود. بنابراين همه اين پديده ها و موجودات گوناگون براى حركت
خويش نيازمند به حركت آورنده اند و براى آرامش و سكون خود نيز به قدرتى نياز دارند
كه آنها را از حركت باز داشته و آرامش بخشد، چرا كه نه حركتى بدون علّت پديد مى آيد
و نه آرامشى بدون آرامش بخش براى جسم ممكن است.
به هر حال از آنجايى كه در آغاز آيه شريفه سخن از يكتا آفريدگار هستى بود، اينك
در پايان آيه نيز به بيان پاره اى از اساسى ترين صفات و ويژگيهاى تدبيرگر جهان هستى
پرداخته و مى فرمايد:
وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.
واژه «سميع» به مفهوم شنوا و «عليم» به معناى دانا و آگاه آمده است، با اين بيان
خدا هماره شنواست چرا كه هر پديده اى كه به خواست خدا پديد آيد و جامه هستى بپوشد،
آفريدگارش نداى او را مى شنود و او هماره داناست، چرا كه تدبير شئون كران تا كران
آفرينش و تنظيم امور آن بدون دانايى و آگاهى امكان پذير نيست. از اين رو قرآن
نشانگر اين واقعيت است كه خدا به تدبير جهان آفرينش و هر پديده اى هماره دانا و
آگاه است.
نكته ديگر در اينجا اين است كه: قرآن در اين آيه شريفه، شب و روز را بسان مسكن
موجودات به شمار آورده است، چرا كه آرامش و سكون موجودات از شب و روز نيست، بلكه
آنان در شب و روز آرامش مى يابند و اين شب و روز است كه گويى آنان را در بر مى گيرد
و هيچ پديده اى از آن دو بيرون نخواهد بود.
و آخرين نكته در اينجا اين است كه قرآن با همين جمله كوتاه به كران تا كران
پديده ها و موجودات هستى اشاره مى كند، و اين از فصاحت و بلاغت وصف ناپذير اين كتاب
پرشكوه الهى و از زيبايى قالب و رسايى مفهوم آن است.
پرتوى از آيات در آياتى كه ترجمه و تفسير آنها از نظر شما خواننده گرامى گذشت،
افزون بر آنچه ترسيم شد، نكاتى ديگر در خور تعمّق و تدبّر بسيار است كه به برخى
اشاره مى رود:
1 - سرچشمه پيوندها در نخستين آيه شريفه از ششمين سوره قرآن آفريدگار هستى به
هنگام سخن از «نور» و «ظلمت» يا تاريكى و روشنايى مى فرمايد:
و جعل الظّلمات و النّور ...
ستايش از آن خداوندى است كه آسمانها و زمين را آفريد، و تاريكيها و روشنايى را
پديد آورد ... و بدينسان از نعمت گران روشنايى به «نور» تعبير مى كند، امّا از
تيرگى و تاريكى به واژه «ظلمات»، آن را با واژه مفرد مى آورد و اين را با واژه جمع
ترسيم مى كند، چرا؟
به باور متفكّران هر دليل و رازى كه در اين دوگانگى تعبير باشد، اين راز ظريف و
دقيق و درس آموز در اين دو تعبير تفكّر انگيز نهفته است كه قرآن از جمله مى خواهد
هشدار دهد كه تيرگى ها و تاريكيها، - خواه حسّى و مادّى يا معنوى و فكرى - هماره
خاستگاه پراكندگيها، تفرقه ها، جدايى ها و بيگانگيها و از هم گسستن ها هستند، امّا
نور و روشنايى هماره سرچشمه پيوندها، هماهنگى ها يگانگيها يكدلى ها و راز اتحاد و
بهم پيوستن نيروها و رمز حيات و ترقى است. بنابراين جامعه اسلامى بايد از تيرگى ها
و تاريكيهاى فكرى و مادّى، در همه ابعاد دورى جويد و به روشنايى علمى و دينى و
انسانى و اخلاقى و مادّى مجهّز گردد.
بايد بداند همانگونه كه روشنايى يك مشعل در يك بيابان گسترده و در يك پهن دشت در
تيرگى و تاريكى شب تار مى تواند همه گمشدگان آن وادى را به سوى آن نور بكشاند و همه
را راه نمايد، در زندگى جامعه ها و تمدنها و انسانها نيز نور دانش و بينش، نور
ايمان و تقوا، نور قرآن و آورنده آن، براستى سرچشمه اتحاد و يگانگى و يكپارچگى و
برادرى و بهم پيوستن نيروها براى ساختن دنياى بهتر است و در برابر آن تاريكى جهل و
بيداد و تيرگى ستم و استبداد مايه پراكندگى و انحطاط و نگونسارى انسانهاست. هان اى
خردمندان درس عبرت گيريد!
2 - مرگ طبيعى و زودرس در دوّمين آيه مورد بحث، قرآن شريف از دو «سر آمد» يا دو
«اجل» ياد مى كند كه به نظر مى رسد يكى از آن دو اشاره به مرگ زودرس است و ديگرى به
مرگ و سر آمد طبيعى. كه البته هر دو از سوى خداست و از جانب او مقرّر مى گردد، با
اين تفاوت كه يكى از آنها مطلق است و ديگرى مشروط.
به عبارت روشن تر، بسيارى از پديده هاى جهان آفرينش به گونه ى آفريده شده اند كه
از نظر ساختمان طبيعى و استعداد و امكانات ذاتى توانايى آن را دارند كه مدتى بس
طولانى زندگى كنند، امّا ممكن است در مسير حيات آفتى دامانگير آنها شود و آنها را
به مرگ زودرس گرفتار سازد. براى نمونه، يك مشعل يا چراغ، يا يك باطرى ويژه يا مواد
سوختى معيّن، توان 30 ساعت نور دهى دارد، امّا ممكن است آفتى چون طوفان فرارسد و آن
را پيش از به پايان رسيدن موادّ روشنى بخش و سوختى اش خاموش سازد، اگر بر اين مشعل
آفتى نرسيده بود عمر طبيعى اش 30 ساعت بود امّا با وزش باد و يا طوفان، به مرگ
زودرس گرفتار شد و خاموش گرديد. با اين بيان اگر آن مشعل بدون برخورد با مانع و
آفتى تا آخرين قطره و آخرين ذرّه از توانايى خويش را به كار گيرد و مصرف نمايد و
خاموش گردد، با مرگ طبيعى خاموش شده، و اگر به آفت برخورد نمايد و به خاموشى گرايد،
به مرگ زودرس گرفتار شده است.
انسانها نيز در مسير حيات اين گونه اند.
اگر براى زندگى شايسته و بايسته انسان همه شرايط حيات و امكانات زندگى همچون
غذاى سالم، آب و هواى مفيد، بهداشت درست، امكانات شايسته زندگى، آرامش اعصاب و ديگر
امكانات مادّى و معنوى فراهم باشد، وموانع حيات نيز مهار گردد، ساختمان جسم و جان و
دستگاههاى سازمان وجود او استعداد و توانايى يك زندگى طولانى را دارد كه سر انجام
به مرگ طبيعى جهان را بدرود مى گويد،(64) امّا اگر براى او امكانات سالم زندگى نبود
و موانع و آفتهاى سلامت و امنيّت و آرامش نيز او را در ميان گرفت تا سرانجام در
فشار آنها به خودكشى يا مرگ زودرس گرفتار شد، اين انسان با مرگ غير طبيعى و زود رس
مرده است.
با تعمق در اين دو گونه مرگ طبيعى و زودرس، يا سرآمد قطعى و غير قطعى، بسيارى از
روايات روشن مى شود. براى نمونه در مى يابيم كه چگونه در روايات آمده است كه صدقه،
بلا را دفع مى كند و يا صله رحم، عمر را طولانى و قطع رحم، آن را كوتاه مى سازد.