تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۷ -


/ سوره نساء / آيه هاى 143 - 135

135 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِالْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبينَ اِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اَوْ فَقيراً فَاللَّهُ اَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى اَنْ تَعْدِلُوا وَ اِنْ تَلْوُوا اَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً.

136 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتاب الَّذى نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذى اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً.

137 . اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كُفْرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً.

138 . بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَليماً.

139 . اَلَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ اَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً.

140 . وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَءُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِى حَديثٍ غَيْرِهِ اِنَّكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ اِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ فى جَهَنَّمَ جَميعاً.

141 . اَلَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَاِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ اِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً.

142 . اِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ اِذَا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسَالى يُراءُونَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ اِلاَّ قَليلاً.

143 . مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ اِلَى هؤُلاءِ وَ لاَ اِلَى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سِبيلاً.

ترجمه

135 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هماره برپا دارندگانِ عدل و داد و گواهى دهندگان براى خدا [و خشنودى او] باشيد، گرچه [اين كار] به زيان خودتان [و] يا پدر و مادر و نزديكان شما باشد. [مبادا كه موقعيت اقتصادى و يا اجتماعى كسى شما را بر آن دارد كه د رمورد او گواهى نادرست بدهيد، چرا كه ] اگر [كسى ]توانگر [و] يا تهيدست باشد، خدا به حال آن دو [از شما] سزاوارتر است؛ از اين رو از پى خواهش [دل ] نرويد كه [دستخوش انحراف شده و] از حق به در رويد. و اگر زبان بپيچانيد [و با تحريف حقايق از حق و عدالت انحراف جوييد]، يا [از دادن گواهى درست ] روى برتابيد [بدانيد كه ] خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

136 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيام آورش و كتابى كه بر پيامبر فرو فرستاد، و [به ] كتاب هايى كه پيش تر فرو فرستاده است [با همه وجود] ايمان بياوريد؛ و هركس به خدا و فرشتگان او و كتاب هاى وى و پيام آورانش و روز باز پسين كفر ورزد، [چنين كسى ]بى گمان به بيراهه اى دور دست در افتاده است.

137 - بى ترديد كسانى كه ايمان آوردند، آن گاه كفرورزيدند، سپس ايمان آوردند و دگر باره كفر ورزيدند و باز بر كفر خويش افزودند، خدا چنين نيست كه آنان را [مورد بخشايش قرار دهد و] بيامرزد و به راهى [كه مايه نجات آنان است ]هدايت كند.

138 - [هان اى پيامبر!] به منافقان نويد ده كه برايشان عذابى دردناك خواهد بود.

139 - همانان كه كفرگرايان را به جاى ايمان آوردگان به دوستى بر مى گيرند. آيا [اينان به راستى سرافرازى و] پيروزمندى را نزد آنان مى جويند؟! [اين پندارى بى اساس است!] چرا كه پيروزمندى [و سرافرازى ]يكسره از آن خدا [و نزد او] ست.

140 - و بى ترديد [خدا] در [اين ] كتاب [در مورد آيات خود اين حكم را ]برشما فرو فرستاد كه: هرگاه شنيديد كه به آيات خدا كفر مى ورزند و آنها را به باد تمسخر مى گيرند، با آنان منشينيد تا به گفتارى ديگر بپردازند، چرا كه در آن صورت شما نيز بسان آنان خواهيد بود. بى گمان خدا همه كافران و منافقان را در [آتش شعله ور ]دوزخ گرد خواهد آورد.

141 - [منافقان ] همان كسانى [هستند] كه در انتظار [پايان كار] شما به سربرند؛ پس اگر از جانب خدا پيروزى و گشايشى براى شما برسد، مى گويند: مگر ما[درميدان كارزار] با شما نبوديم؟! و اگر براى كفرگرايان بهره اى باشد، [به آنان نيز ]مى گويند: آيا ما [به هنگام رايزنى ] برشما چيرگى نداشتيم و شما را از [سازش با توحيدگرايان و پيوستن به اردوگاه ]ايمان آوردگان باز نمى داشتيم؟ پس خداست كه در روز رستاخيز ميان شما داورى خواهد كرد، و خدا هرگز براى كفرگرايان راهى به زيان ايمان آوردگان قرار نمى دهد.

142 - منافقان [به پندار خويش ] خدا را فريب مى دهند در صورتى كه او آنان را [به كيفر فريبكارى شان ] فريب مى دهد. و هنگامى كه به نماز بر مى خيزند [سنگين و ]گرانبار بر مى خيزند؛ در برابر [ديدگان ] مردم رياكارى مى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند.

143 - ميان اين [دو اردوگاه كفر و ايمان ] سرگردانند [و گويى نمى توانند از ميان توحيدگرايان و كافران يكى را برگزينند]؛ نه با اينان هستند و نه با آنان. و هركس را خدا [به خاطر بد انديشى و گناهش ] گمراه سازد، هرگز براى [هدايت ] او راهى نخواهى يافت.

نگرشى بر واژه ها

«قسط»: عدل و داد.

«قوّام»: اين واژه مبالغه از واژه قيام است و به مفهوم كسى است كه به عدل و داد عادت كرده و عدالت و دادگرى راه و رسم اوست.

«لّىِ»: در اصل به مفهوم جلوگيرى و به تأخير افكندن و پيچانيدن و تاب دادن است و در اين جا در مورد تحريف حقايق براى حق كشى به كار رفته است.

«بشارت»: اين واژه در اصل به مفهوم گزارش شادى آفرين است كه اثر شادمانى را برچهره دريافت دارنده خبر نمايان مى سازد. اما پس از آن در خبرهاى اندوهبار و دهشتناك هم به كار رفته است.

«عزّت»: در اصل به مفهوم دشوارى است و به همين جهت به زمين سخت «عزاز» مى گويند، و «عزيز» به مفهوم نيرومندى، سرافرازى، توانايى و ارجمندى و شكست ناپذيرى است.

«تربّص»: انتظار.

«استحواذ»: به مفهوم سوق دادن به همراه چيرگى و غلبه آمده است.

«ذبذبه»: اين واژه به مفهوم تحريك نمودن و اسم فاعل آن «مذبذب» به معناى حركت دهنده، و اسم مفعول آن كه در آيه به كار رفته به مفهوم سرگردان بودن ميان كفر و ايمان است.

شأن نزول

1 - در شأن نزول و داستان فرود دومين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه مباركه در مورد گروهى از بزرگان اهل كتاب، بسان «عبد الله بن سلام» و «اسدبن كعب» و «اسيدبن كعب» .... فرود آمد؛ چرا كه آنان به حضور پيامبرگرامى رسيدند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما به رسالت تو و كتابى كه به سوى شما فرود آمده، و نيز به رسالت موسى و كتاب او ايمان مى آوريم، اما به ساير پيامبران وكتاب هاى آسمانى آنان ايمان نداريم؛ آن جا بود كه اين آيه مباركه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد كه: يا ايها الّذين آمنوا آمِنوا باللّه و رسوله...(57)

2 - در داستان نزول ششمين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه شريفه در مورد منافقان و گروهى از دانشوران يهود فرود آمد؛ چرا كه برخى از نفاق پيشگان نزد دانشمندان يهود مى رفتند و در محفل آنان نشستند، در حالى كه در آن جا آيات قرآن به باد تمسخر گرفته شد؛ به همين دليل بود كه خدا با فرو فرستادن اين آيه شريفه، هم از زشتكارى آنان خبر داد و هم از اين شيوه پست نهى فرمود.

تفسير

براى عدالت به پاخيزيد!

در آيه گذشته، خداى پرمهر روشنگرى فرمود كه پاداش شكوهبار دنيا و آخرت يكسره به دست اوست؛ اينك در اين آيه مردم را به عدالت و دادگرى در همه ميدان ها سفارش مى كند و از آنان مى خواهد كه براى عدالت به پاخيزند و به ستم و بيداد نزديك نشوند و ديگران را نيز هشدار دهند:

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هماره براى عدالت و دادگرى به پاخيزيد و براى خدا گواهى دهيد. آرى، بايد عدالت و دادگرى شيوه و راه و رسم و عادت شما باشد و در ميدان هاى گفتار، نوشتار و ميدان عمل، براساس عدالت رفتار كنيد و براى عدالت حركت نماييد.

شُهَداءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِالْوالِدَيْنِ وَ الْاَقْرَبينَ

اين واژه جمع واژه «شهيد» است و مفهوم آيه اين است كه خدا به بندگانش فرمان مى دهد كه در گفتار و گواهى خويش راستى و حق گرايى را راه و رسم خويش قرار دهند و در اين كار پايدار باشند تا هم خشنودى خدا را به دست آورند، و هم به بارگاه او نزديك گردند، گرچه اين حقگويى و گواهى بر اساس عدالت به زيان خود و يا پدر و مادرشان باشد؛ و هرگز به خاطر ثروت ثروتمند و يا تهيدستى بينوا از عدالت انحراف نجوييد!

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه در گواهى و داورى خود، هماره جانبدار عدل و داد باشيد، خواه به سود خود يا نزديكانتان باشد و يا به زيان شما و بستگانتان؛ چرا كه خداى دادگر همه را در برابر قانون و در برابر عدل و داد و گواهى و آيين دادرسى و داورى، برابر نگريسته و كسى را بر ديگرى برترى نداده است.

پيام آيه شريفه

آيه مباركه نشانگر اين واقعيت است كه گواهى پدر براى فرزند و گواهى فرزند براى پدر، خواه به سود آنان باشد و يا به زيانشان، جايز است؛ و نيز نشانگر آن است كه گواهى نزديكان و بستگان در مورد يكديگر رواست. «ابن عباس» نيز در اين مورد همين ديدگاه را بر گزيده است.

«ابن شهاب» در اين مورد آورده است كه: مسلمانان پيشين بيشتر بر اين راه و رسم عادلانه و انسانى بودند، تا دوره هاى بعد از راه رسيد و از مردم كارهايى پديدار شد كه زمامداران را به تهمت زدن به آنان برانگيخت و آن گاه گواهى افرادى كه مورد اتهام حكومت قرار مى گرفتند ترك شد و نيز گواهى به سود آنان از سوى بيداد گران ممنوع گرديد.

ذكر اين نكته لازم است كه منظور از گواهى دادن انسان به زيان خود، اقرار وى به سود طرف مقابل است كه پذيرفته است. اما گواهى دادنِ انسان به سود خود، به تنهايى پذيرفته نيست مگر اين كه دلايل و مدارك و گواهان، ادعاى او را گواهى كنند.

اِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اَوْ فَقيراً فَاللَّهُ اَوْلى بِهِما

اگر كسانى كه به سود و زيانشان گواهى داده مى شود، ثروتمند باشند و يا تهيدست و بينوا وناتوان، نبايد هيچ يك از اين موضوعات باعث شود كه از گواهى عادلانه انحراف جوييم و از اداى گواهى صحيح و خدا پسندانه و يا داورى و قضاوت عادلانه دورى گزينيم.

بسيار ديده شده است كه افرادى به خاطر ثروت و يا زورمدارى كسى كه گواهى به زيان اوست، از اداى گواهى خود دارى نموده و حقيقت را كتمان مى كنند، و پاره اى نيز به خاطر تهيدستى و گرفتارى فردى، از گواهى به زيان او چشم مى پوشند و بدين سان آفت ترس از زر دار و زور دار و يا دلسوزى كاذب و بيجا باعث خوددارى از گواهى عادلانه مى شود. به همين جهت است كه آيه شريفه از هردو آفت هشدار مى دهد و مى فرمايد: «فاللّه اولى بهما».

خدا به يارى آن دو و نجاتشان از گرفتارى، از شما سزاوارتر است؛ بنا بر اين، از اداى گواهى عادلانه به خاطر ثروت و قدرت يك طرف و يا تهيدستى و بينوايى او، خوددارى نكنيد و ترس و دلسوزى بى مورد، شما را از حق و عدالت منحرف نسازد؛ چرا كه خداوند شما را به اين كار فرمان داده و خود مى داند كه شرايط آن دو چگونه است. بر شماست كه مقررات او را رعايت كنيد كه او به مصالح و منافع واقعى شما و جامعه بشرى از همگان داناتر است.

فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى اَنْ تَعْدِلُوا

پس بنابراين از پى هواى دل نرويد و در اداى شهادت، غرض ها و مرض ها و دوستى ها و دشمنى ها را دخالت ندهيد و يا از اداى گواهى به خاطر دلسوزى بى مورد سر باز نزنيد، و تمايل قلبى به يك طرف و يا پيوند خويشاوندى و ديگر آفت هاى حقگويى و دادگرى، شما را به بيداد و گواهى ناروا سوق ندهد كه عدالت را فداى مصلحت شخصى يا گروهى و يا پيوندها و وسوسه ها نماييد.

«فرّاء» در مورد اين فراز از آيه مى گويد: اين جمله بسان اين است كه بگوييم: از هواى دل پيروى مكن تا خدايت خشنود گردد. پاره اى نيز واژه «ان تعدلوا» را به مفهوم انحراف دانسته و از عدول از راه عادلانه و درست گرفته اند كه در اين صورت معناى آيه اين گونه است: پس از هواى دل پيروى مكن كه در نتيجه، از حق و عدالت به انحراف كشيده خواهى شد.

وَ اِنْ تَلْوُوا اَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً

و اگر از اداى گواهى درست به انحراف گراييد و يا روى گردانيد، خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است و مى داند كه به اداى گواهى عادلانه قيام كرده ايد و يا با تحريف حقايق و كتمان واقعيات و يا روى برتافتن از اداى گواهى به بيراهه گام سپرده ايد.

در مورد تفسير اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس» برآنند كه منظور اين است كه: اگر از اداى شهادت خوددارى كنيد...

2 - اما گروهى ديگر مى گويند: روى سخن با زمامداران است و مى فرمايد: شما اى زمامداران و قاضيان! اگر از قضاوت و داورى عادلانه خوددارى كنيد و به سود يكى بدون دليل انحراف جوييد خدا از آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

3 - برخى نيز بر اين باورند كه منظور آيه شريفه اين است كه: اگر گواهى درست را به نادرست تبديل كنيد و حقايق را تحريف نماييد و آن را كتمان داريد خدا آگاه است...

پيام آيه

پيام آيه شريفه روشن و انسانساز است و نشانگر اين واقعيت است كه:

1 - دعوت به ارزش ها و كارهاى پسنديده و نهى از زشتى و گناه و بيداد بر همگان لازم است.

2 - بر همگان واجب است كه در همه ميدانها بر اساس عدل و داد رفتار كنند و از ستم و بيداد دورى گزينند.

از «ابن عباس» در مورد «و ان تلوا» آورده اند كه: اگر دو نفر در برابر داور و يا قاضى قرارگيرند و او از يكى روى برتابد و به ديگرى روى آورد، به گونه اى از حق و عدالت انحراف جسته است، و اين نمونه اى از مفهوم آيه شريفه است.

ايمان راستين

در اين آيه شريفه خداى پرمهر به ايمان آوردگان هشدار مى دهد كه با همه وجود و از ژرفاى جان ايمان بياورند و درون و برون و گفتار و رفتار و ظاهر و باطن آنان گواه ايمانشان باشد.

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتاب الَّذى نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذى اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ

به باور گروهى از مفسران، منظور آيه شريفه اين است كه: هان اى كسانى كه ايمان ظاهرى آورده ايد و خدا و پيامبرش را باور داريد، و به يكتايى خدا و رسالت پيامبرش گواهى مى دهيد، اينك بياييد و با همه وجود و در باطن و ژرفاى جان نيز ايمان بياوريد، تا درون و برون شما هماهنگ باشد.

يادآورى مى گردد كه اين معنى براى آيه شريفه درست است و روى سخن با منافقانى است كه به ظاهر و زبان، چيزى بر خلاف درون و باطن خويش مى گفتند.

2 - اما به باور گروهى ديگر، روى سخن با ايمان آوردگان است؛ با همان كسانى كه با همه وجود ايمان آورده و در درون و برون و ظاهر و باطن ايمان داشتند، و منظور آيه اين است كه لحظه به لحظه و هماره ايمان خويش را پاس داريد تا ايمانتان استوار باشد و در دين پايدار بمانيد. چرا كه به باور طرفداران اين ديدگاه ايمان - كه به معناى گواهى و تصديق است - براى بقا و ثبات و پايدارى، هماره نياز به تجديد دارد.

3 - گروهى نيز برآنند كه روى سخن با پيروان مذاهب تحريف شده است و خدا به آنان فرمان مى دهد كه به قرآن شريف و آورنده اش ايمان بياورند؛ درست همان گونه كه به كتاب هاى آسمانى پيشين ايمان آورده اند.

چرا ايمان به تورات و انجيل؟

منظور از كتاب هاى آسمانى در آيه شريفه، تورات و انجيل است و خدا به دو دليل به آنان دستور مى دهد كه به تورات و انجيل ايمان بياورند:

1 - نخست بدان دليل اين دستور مى رسد كه در اين دو كتاب نشان ها و صفات پيامبر گرامى آمده و توجيه شده است كه همگان به او ايمان آورند و رسالت او را بپذيرند. با اين بيان، اگر كسى به قرآن و دريافت دارنده آن ايمان نياورد، بسان كسى است كه به هيچ يك از كتاب هاى آسمانى ايمان نياورده و همه را دروغ انگاشته است.

2 - ديگر اين كه خداوند آنان را موظف ساخته است كه به پيامبر اسلام و قرآن شريف و انجيل ايمان بياورند و لازمه چنين ايمانى، پذيرفتن رسالت عيسى است.

روايتى از «ابن عباس» در اين مورد رسيده است كه اين نكته را گواهى مى كند و آن اين است كه در شأن نزول اين آيه شريفه آمده است كه آيه در باره گروهى از مؤمنان اهل كتاب همچون عبدالله بن سلام و ديگر بزرگان همراه او فرود آمد؛ چراكه آنان به پيامبر گفتند: اى پيامبر خدا! ما به تو و «قرآن» و «تورات» و «موسى» و «عزير» ايمان مى آوريم و به ديگر پيامبران و كتاب هاى آنان ايمان نمى آوريم... آن جا بود كه آيه شريفه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد كه: «هان اى ايمان آوردگان! به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و به كتاب هاى پيشين ايمان بياوريد».

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً

و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيام آورانش و روز باز پسين كفر ورزد و در زندگى خويش خدا را انكار كند يا او را بسان ديگر موجودات پندارد و يا دستورات و هشدارهايش را ناديده گيرد و فرشتگان را منكر شود يا آنان را دختران خدا تصور نمايد و يا كتاب هاى آسمانى و پيامبران و يا حساب و كتاب و پاداش و كيفر را نپذيرد، چنين كسى از حق دور شده و به گمراهى دور و درازى در افتاده است.

در مورد «گمراهى دور و دراز» يكى از دانشمندان مى گويد:

گمراهى دور آن است كه جبران ناپذير باشد، و منظور اين است كه فردى به پيامبر اسلام كفر ورزد و رسالت آن حضرت را نپذيرد، كه در اين صورت همه اديان آسمانى را انكار كرده است؛ چرا كه ايمان جز با پذيرش قرآن و آورنده اش ممكن نيست.

با اين بيان، آيه شريفه در حقيقت هشدارى است به پيروان مذاهب پيشين كه ايمان آنان به خدا و فرشتگان و كتاب هاى آسمانى و پيامبران، بدون ايمان به آخرين پيام و پيامبر خدا كه قرآن و محمد صلى الله عليه وآله باشد، پذيرفته نيست و براى آنان سودبخش نخواهد بود.

نظم و پيوند آيه شريفه

پيوند اين آيه مباركه با آيه پيشين بدين صورت است كه خداى فرزانه در آيات پيش اسلام را معرفى كرد و آن گاه از پى آن به ترسيم شرايط ايمان پرداخت و مردم را به سوى ايمان فراخواند.

پاره اى از دانشمندان نيز بر آنند كه اين آيه شريفه به جمله «كونوا قوّامين بالقسط» پيوند مى خورد كه با اين بيان، معناى قيام به عدالت، همين ايمان كامل و همه جانبه و از ژرفاى جان است كه خدا مردم را به سوى آن فرامى خواند.

آن گاه هشدار مى دهد كه:

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا

بى ترديد كسانى كه ايمان آوردند؛ آن گاه كفر ورزيدند...

در معنى و مفهوم اين فراز از آيه مباركه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى، منظور كسانى هستند كه به «موسى» ايمان آوردند و آن گاه در غيبت او به گوساله پرستى روى آوردند و به خداى يكتا كفر ورزيدند.

ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا

منظور مسيحيانى هستند كه به حضرت «مسيح» ايمان آوردند و آن گاه راه كفر در پيش گرفتند.

ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً

سپس بر كفر خود نسبت به پيامبر اسلام افزودند.

2 - اما به باور برخى ديگر، منظور كسانى هستند كه به موسى ايمان آوردند، و پس از او راه كفر در پيش گرفتند، و آن گاه به «عزير» گرايش يافتند، و پس از او به مسيح كفر ورزيدند و پس از آن بر كفر و حق ستيزى خود نسبت به پيامبر اسلام افزودند.

3 - پاره اى بر آنند كه منظور، گروهى از اهل كتاب هستند كه مى خواستند گروهى از ياران پيامبر را با وسوسه هاى خويش دستخوش ترديد و حيرت سازند و براى اين نقشه شوم خويش نخست آمدند و نزد آنان ايمان آوردند. پس از چندى گفتند: ما در ايمان خويش اشتباه كرده ايم. و كفر ورزيدند و آن گاه بر كفر خويش تا فرا رسيدن مرگشان پاى فشردند و حق ستيزى نمودند.

اين ديدگاه از «حسن» نقل شده است، و اين آيه شريفه آن را تأييد مى كند كه مى فرمايد:

«و قالت طائفة من اهل الكتاب آمنوا بالّذى انزل على الّذين آمنوا وجه النّهار و اكفروا آخره...».(58)

و گروهى از اهل كتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر ايمان آوردگان فرود آمده است ايمان بياوريدو در پايان روز كفر ورزيد بدان اميد كه آنان در عقيده و ايمان خويش متزلزل شده و از اسلام باز گردند.

4 - و پاره اى از جمله «مجاهد» بر آنند كه منظور نفاق پيشگانى هستند كه ايمان آوردند، و از پى ايمان خويش كفر ورزيدند؛ سپس ايمان آوردند و سرانجام كفر پيشه ساختند و با حال كفر جان سپردند.

در تأييد اين ديدگاه از «ابن عباس» آورده اند كه گفت: هر منافقى كه معاصر پيامبر بود در زمره اين گروه است.

لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً

خدا هرگز آنان را نخواهد بخشيد و آنان را به راهى درست و نجات بخش راه نخواهد نمود؛ چرا كه خدا كسى را به ايمان زبانى تنها نمى آمرزد؛ و اينان نيز ايمانشان زبانى و ظاهرى بود، و اگر از ژرفاى جان ايمان آورده بودند ديگر راه كفر در پيش نمى گرفتند. و نيز آنان را به بهشت پرطراوت و زيباى خويش هدايت نخواهد كرد؛ بلكه همان گونه كه خود وعده فرموده است چنين انسان هاى حق ستيز و ددمنشى را به راه دوزخ سوق خواهد داد.

«...و لا ليهديهم طريقا الاّ طريق جهنّم...».(59)

ممكن است مفهوم آيه شريفه اين باشد كه خدا آنان را به خاطر بدانديشى و حق ستيزى شان خوار ساخته و به خاطر كفرشان مهر و لطف خود را شامل حال آنان نمى سازد.

آن گاه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَليماً

هان اى پيامبر! به نفاق پيشگان خبر بده كه براى آنان در سراى آخرت عذابى دردناك خواهد بود، مگر اين كه به خود آيند و تدبيرى بينديشند كه در حال كفر و نفاق مرگشان فرا نرسد.

رهنمود آيه شريفه

اين آيه مباركه نشانگر آن است كه آيه پيشين در مورد منافقان فرود آمده است. با اين بيان، ديدگاه چهارم بهتر به نظر مى رسد.

سرچشمه عزّت و شكوه

در ادامه سخن، قرآن شريف مى فرمايد:

اَلَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ

منافقان همان تيره بختانى هستند كه شرك گرايان و يا يهود حق ستيز را يار و ياور خويش مى گيرند، و به جاى ايمان آوردگان كفرگرايان را به دوستى برمى گزينند.

اَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً

آيا با گزينش آنان به دوستى خويش و روى برتافتن از ايمان آوردگان، از كفرگرايان نيرومندى و سرافرازى و حمايت مى جويند؟! زهى خيال خام! اگر آنان به راستى و از روى اخلاص به خدا ايمان مى آوردند و عزّت واقعى را از او و دين او و پيامبر و قرآن او مى جستند، بى گمان برايشان بهتر بود؛ چراكه همه سرافرازى ها و سربلندى ها و عزّت ها از آن خداست، و اوست كه سرچشمه عزت ها و نيرومندى هاست و به هر كس كه شايسته بداند و بخواهد، ارزانى داشته و او را عزيز مى سازد؛ و هر كس را خواست به كيفر عملكردش به ذلّت مى كشد.

تحريم شركت در مجلس گناه

در آيه پيش، قرآن در مورد منافقان و دوستى آنان با كفرگرايان سخن گفت، اينك در اين آيه شريفه آنان را از نشست و برخاست و معاشرت با آنان هشدار داده ومى فرمايد:

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَءُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِى حَديثٍ غَيْرِهِ

و خدا اين حكم را در قرآن بر شما فرو فرستاد كه هرگاه شنيديد كه شرك گرايان و منافقان به آيات خدا كفر مى ورزند و آنها را به باد تمسخر مى گيرند، شما با آنان و در محفل آنان ننشينيد تا دست از شقاوت خود برداشته و به سخن ديگرى بپردازند.

نظير اين دستور در اين آيه شريفه نيز آمده است كه مى فرمايد:

«و اذا رأيت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتّى يخوضوا فى حديث غيره...».(60)

و هنگامى كه ديدى كسانى به انگيزه تمسخر و زير سؤال بردن قرآن، در آيات ما فرو مى روند، از آنان روى برتاب تا به گفتارى غير از آن بپردازند...

رهنمود آيه شريفه

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه نشست و برخاست و دوستى با كفرگرايان، هنگامى كه به آيات خدا كفر ورزند و مقررات الهى را مسخره نمايند، كارى نارواست؛ اما آن گاه كه بر ضدّ عقيده و ايمان توحيدگرايان دست به شرارتى نزنند مانعى ندارد؛ ولى از «حسن» روايت شده است كه اين اجازه نيز به وسيله اين آيه شريفه نسخ شده است كه مى فرمايد:

«... فلا تقعد بعد الذّكرى مع القوم الظّالمين»(61).

و اگر شيطان تو را به فراموشى افكند و با كفرگرايان همنشين شدى، پس از توجه و به خود آمدن، ديگر با گروه ستمكار نشست و برخاست مكن.

اِنَّكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ

هرگاه پس از اين هشدار باز هم با آنان نشست و برخاست نماييد، و آنان آيات خدا را به باد تمسخر گيرند، در آن صورت شما نيز بسان آنان هستيد، چراكه با وجود توانايى بر هشدار آنان و جلوگيرى از شرارتشان به شقاوت آنان رضايت مى دهيد؛ و رضايت بر كفر و شرك نيز خود نوعى كفر محسوب مى گردد.

پيام آيه شريفه

1 - آيه مباركه اين پيام را مى دهد كه هر انسان خردمند و با ايمانى در صورت توان بايد با شرارت كفرگرايان و گناه و زشتى زشت كرداران و گناهكاران اعلان مخالفت كند؛ و اگر چنين نكند و تن به سكوت سپارد و در حضور او گناه شود، او نيز گناهكار است.

2 - و نيز اين پيام را طنين افكن مى سازد كه نشست و برخاست با مردم بدكار وبدعتگذار از هر كيش و مذهبى باشند، حرام است. اين مطلب را انبوهى از مفسرين به صراحت آورده اند، و «عبدالله بن مسعود» و «ابراهيم» و «ابو وابل» نيز بر همين عقيده بودند.

«ابراهيم» در اين مورد مى گويد: اگر انسان در مجلس و محفلى از آيات خدا و مقررات الهى سخن گويد و حاضران او را به باد تمسخر گيرند و حق ستيزى نمايند، خدا از آنان خشمگين مى گردد.

و نيز «عمر بن عبدالعزيز» با الهام از همين آيه شريفه، مرد روزه دارى را كه با عنصر باده گسارى همنشين شده بود تازيانه زد.

«عيّاشى» از حضرت رضا عليه السلام در تفسير آيه مباركه آورده است كه:

«اذا سمعت الرّجل يجحد الحقّ و يكذب به فقم من عنده».(62)

هرگاه شنيدى كه عنصر تبهكارى حق را انكار و آيات خدا را تكذيب مى كند، از آن مجلس برخيز و بيرون برو!

از «ابن عباس» آورده اند كه خدا در اين آيه مباركه، مردم را به اتحاد و همدلى و همبستگى فرا مى خواند و از تفرقه و جدايى و گسستن پيوندها و كارهاى تفرقه انگيز و سخنان اختلاف افكن نهى مى كند.

«ابو على» مى گويد: اگر انسان در چنين محافل گناهى حضور نداشته باشد، اما به گونه اى صداى آنان را بشنود حرام نيست؛ چراكه حرمت در نشستن با آنان و نهى ننمودن آنان است.

اِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ فى جَهَنَّمَ جَميعاً

خدا، در روز رستاخيز كفرگرايان و منافقان را يكسره در آتش شعله ور دوزخ گرد مى آورد و كيفرشان مى كند؛ همان گونه كه آنان در دنيا بر شرارت و شقاوت بر ضد ايمان آوردگان دست اتحاد دادند و براى دشمنى با ايمان آوردگان، يار و ياور يكديگر شدند.

پاره اى از خصلت هاى نكوهيده منافقان

در اين آيه شريفه نيز خدا به ترسيم برخى خصلت هاى زشت منافقان و كفرگرايان پرداخته و مى فرمايد:

اَلَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ

منافقان همان كسانى هستند كه هماره به زيان شما انتظار مى كشند و مراقب تحولات هستند؛ چراكه آنان مى گفتند: پيامبر و يارانش به زودى نابود مى گردند و ما از طرف آنان آسوده خاطر مى گرديم و كيش شرك و بت پرستى چيره مى گردد.

فَاِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ

پس اگر از سوى خدا، پيروزى و پيشرفتى به شما برسد، مى گويند: مگر ما در كارزارِ با دشمنان به همراه شما و يار و ياور شما نبوديم؟! بنابراين، بهره ما را نيز بايد از دستاوردها در نظر بگيريد و سهم ما را هم از غنايم بپردازيد؛ چراكه در ميدان پيكار همسنگر و همراه شما بوديم.

وَ اِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ

و اگر بهره اى نصيب كفرگرايان و بيدادپيشگان گردد و آنان بر ايمان آوردگان چيره شوند، به آنان مى گويند: آيا ما شما را از راه دوستى به مبارزه با ايمان آوردگان دلگرم نساختيم و از نظر روانى شما را تقويت نكرديم و زمينه و اسباب پيروزيتان را فراهم نكرديم؟

وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ

و آيا شما را از ورود به صفوف ايمان آوردگان باز نداشتيم؟

و به باور برخى ديگر: آيا هماره به شما خاطرنشان نساختيم كه ما با شما هستيم و شما را از خود مى دانيم؟و آيا اسرار اردوگاه پيامبر و يارانش را به شما نرسانديم و گزارش وضعيت آنان را برايتان ننوشتيم؟ و سرانجام آيا ما نبوديم كه وسيله پيروزيتان را فراهم ساختيم؟

بنابراين، اينك كه به هدف رسيده ايد، حقى را كه ما بر شما داريم از ياد نبريد؛ چراكه ما بوديم كه شما را در برابر صولت و اقتدار اردوگاه ايمان يارى و از شما دفاع كرديم و به وسيله شما آنان را به هر صورت ممكن كوبيديم و به جاسوسى و شايعه افكنى و جنگ روانى ادامه داديم تا آنان را از نظر روانى تضعيف و زمينه پيروزى شما را فراهم آورديم.

فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ

در اين فراز، خداى فرزانه از روز رستاخيز خبر مى دهد و مى فرمايد: خدا در روز رستاخيز ميان شما داورى خواهد كرد.

وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً

در مورد اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه خدا يهود را بر ايمان آوردگان هرگز چيرگى نخواهد داد.

2 - و به باور گروهى منظور اين است كه خداى فرزانه، بر كفرگرايان نسبت به ايمان آوردگان راهى براى چيرگى منطق و استدلال قرار نداده است. با اين بيان ممكن است كفرگرايان از نظر زر و زور، گاه بر ايمان گرايان چيره شوند، اما از نظر دليل و منطق هماره در برابر توحيدگرايان شكست خورده و سرافكنده اند.

«ابو على» مى گويد: اگر آيه را به چيرگى ظاهرى معنى كنيم هيچ مشكلى پيش نخواهد آمد؛ زيرا اين اشكال و ايراد هنگامى پيش خواهد آمد كه غلبه و چيرگى كافران را خواست خدا بدانيم. در اين صورت اين پرسش مطرح مى گردد كه چگونه خدا به چنين كار زشتى خشنود مى گردد و بر پيروزى باطل و بيداد رضايت مى دهد؟ اما اگر خواست خدا ندانيم هيچ مانعى به نظر نمى رسد؛ و عكس آن موضوع يعنى غلبه ايمان آوردگان بر كفرگرايان را مى توان به خدا نسبت داد؛ چراكه چيرگى دانش و تقوا و توحيد و عدالت بر باطل و بيداد خواست خداست.

3- و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه خدا در سراى آخرت كه سراى حقيقت خالص است و فريب و دجالگرى در آن جا كارساز نيست، براى كفرگرايان نسبت به مؤمنان چيرگى قرار نداده است؛ چراكه اين بيان به دنبال اين فراز از آيه شريفه آمده است كه از رستاخيز و داورى خدا ميان دو گروه توحيدگرا و كفرگرا سخن مى گويد و مى فرمايد: «فاللّه يحكم بينكم يوم القيامة».

با اين بيان، منظور آيه اين است كه كفرگرايان و بيدادپيشگان ممكن است در دنيا به زور و شقاوت و كشتار و غارت و سانسور، چند روزى بر ايمان آوردگان چيره شوند، اما در روز رستاخيز ديگر راهى براى دجالگرى آنان نيست.

در ادامه سخن به بيان شگردها و خصلت هاى نكوهيده منافقان مى پردازد:

اِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ

منافقان با خدا نيرنگ مى كنند و حال آن كه خدا به كيفر فريبكارى آنان، ثمره شوم نيرنگشان را به خود آنان برمى گرداند و آنان را فريب مى دهد.

در مورد واژه «خدعه» و مفهوم آن در گذشته بحث شد، اما چكيده سخن اين است كه دجالگرى و خدعه منافقان با خدا به اين صورت است كه به زبان و ظاهر، اظهار ايمان مى كردند تا جان و مال و هستى خويش را در پناه اسلام در امان نگاه دارند، اما در ژرفاى جان به خدا و پيامبر و قرآن ايمان نداشتند.

برخى نيز مى گويند: منظور اين است كه آنان با پيامبر فريبكارانه رفتار مى كردند، و فريبكارى با پيامبر، بسان نيرنگ با خداست؛ همان گونه كه فرمانبردارى از او و بيعت با آن حضرت، بسان بيعت با خداست.

و منظور از نيرنگ خدا با آنان نيز اين است كه كيفر فريبكارى آنان را به آنان مى چشاند كه مى فرمايد: «اللّه يستهزى ء بهم...»(63) خداست كه آنان را مسخره مى كند... يعنى كيفر تمسخر آنان را مى دهد.

پاره اى از دانشمندان بر آنند كه نيرنگ خدا با آنان همان حكم حكيمانه اوست كه با آگاهى به ايمان ظاهرى و زبانى و بى ريشه آنان، مال و جان آنان را امنيت مى بخشد.

پاره اى نيز مى گويند: منظور از نيرنگ خدا با آنان اين است كه در روز رستاخيز، نخست به آنان نورى ارزانى مى دارد كه به همراه توحيدگرايان حركت مى كنند؛ اما به ناگاه نور را از آنان مى گيرد و ميان آنان و مؤمنان ديوار نفوذناپذيرى مى كشد.

آفت رياكارى و ظاهرسازى

در ادامه سخن از نيرنگ و فريب آنان، مى فرمايد:

وَ اِذَا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسَالى

و هنگامى كه براى نماز و به سوى نماز برمى خيزند با كسالت به نماز مى ايستند و از همه وجود و رفتارشان فقدان شور و حال و معنويت نمايان است.

يُراءُونَ النّاسَ

آنان عبادت را نه براى تقرب به خدا، بلكه براى خودنمايى و نشان دادن به مردم انجام مى دهند. منظورشان اين است كه در جامعه اسلامى موقعيت خويش را تثبيت و امنيت خويش را پاس دارند و از كيفر كفرگرايى و بيداد كه ممكن است جان و مالشان را بر باد دهد، مصون بمانند. هرگاه مردم با ايمان را بنگرند، در نماز خويش چهره بر خاك مى سايند و ژست خداپرستان را مى گيرند، و هنگامى كه در خلوت بودند و كسى نبود كه بازيگرى آنان را بنگرد نماز هم نمى خوانند.

«عيّاشى» به اسناد خود از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه از پيشواى گران قدر اسلام پرسيدند: اى پيامبر خدا نجات در گرو چيست؟

«سئل رسول اللّه صلى الله عليه وآله: فيم النّجاة غدا؟»

پيامبر گرامى فرمود: «النجاة ان لا تخادعوا اللّه فيخدعكم فانّه من يخادع اللّه يخدعه و نفسه يخدع لو شعره...».(64)

نجات در روز رستاخيز در گرو اين است كه در دنيا با خدا نيرنگ نكنيد، كه خدا نيز با شما نيرنگ خواهد كرد و كيفر نيرنگ شما را دامنگير خودتان خواهد ساخت چراكه هر كس با خدا از در فريب درآيد، خداوند كيفر خدعه و فريب او را به گونه اى به او برمى گرداند كه فكرش را هم نكرده باشد؛ و اگر دريابد، خودش نيز خويشتن را فريب مى دهد.

پرسيدند: چگونه انسان با خدا نيرنگ مى كند؟ «فقيل له كيف يخادع اللّه؟»

فرمود: نمونه اى از نيرنگ با خدا اين است كه كار شايسته اى را به دستور خدا انجام مى دهد، اما از اين عمل، كار ديگرى در نظر مى گيرد و ريا مى كند.

و آن گاه هشدار داد كه: هان اى مردم! از رياكارى و خودنمايى بپرهيزيد كه شرك به خداست و انسان رياكار را در روز رستاخيز به چهار نام ندا مى دهند؛ به او مى گويند: هان اى كفرگرا! اى بدكار! اى زيانكار! و اى فريبكار! كارت تباه گرديده و پاداشت نابود شده؛ اينك برو و پاداش كارت را از كسى بخواه كه براى نماياندن به او كار شايسته انجام داده اى.

«قال: يعمل بما امره اللّه ثمّ يريد ه غيره؛ فاتّقوا الرّياء فإنّه شرك باللّه، ان المرائى يدعى يوم القيامة باربعة اسماء: يا كافر! يا فاجر! يا غادر! يا خاسر! حبط عملك و بطل اجرك و لا خلاق لك اليوم، فالتمس اجرك ممّن كنت تعمل له».(65)

در آخرين فراز آيه شريفه مى افزايد:

وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ اِلاَّ قَليلاً

و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند

در تفسير اين فراز از آيه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه آنان خداى توانا را با انديشه و عقيده خالص و با نيت پاك ياد نمى كنند؛ چراكه اگر با اخلاص ياد مى كردند به «اندك» تعبير نمى شد، و اين تعبير نشانگر آن است كه آنان هماره كارشان براى غير خداست.

2 - اما «ابو على» مى گويد: منظور اين است كه آنان خدا را با ذكر آسان ياد مى كنند و آنچه بلند گفته مى شود براى خودنمايى به زبان مى آورند، اما از قرائت و تسبيح و جملاتى كه بايد آهسته گفته شود مى گذرند، چراكه ايمان ندارند.

3 - پاره اى نيز برآنند كه بدان دليل اين تعبير در مورد آنان آمده است كه عبادت و ذكر آنان مورد پذيرش نيست، و هرچه پذيرفته نشود به هر اندازه هم كه به ظاهر زياد باشد ناچيز است، و آنچه خالص باشد و پذيرفته شود بسيار است، گرچه به ظاهر اندك باشد.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ

آنان افراد سرگردان و بى هدفى هستند و ميان اين دو گروه توحيدگرا و شرك گرا، دو دل و سرگردانند، به گونه اى كه گويى كسى آنان را سرگردان ساخته است؛ در حالى كه اين گونه نيست، بلكه خود، عامل بدبختى و سرگردانى خود هستند.

پاره اى بر آنند كه منظور اين است كه آنان از هر دو سو رانده شده اند؛ هم از سوى اردوگاه خداپرستان و هم شرك گرايان؛ نه از آنان هستند و نه از اينان، با اين بيان، واژه «مذبذبين» از ريشه «ذب» كه به مفهوم طرد است گرفته شده است.

آرى، خدا آنان را اين گونه وصف مى كند كه در انديشه و عقيده خويش سرگردانند و تصميم روشنى ندارند؛ نه بينش ژرفى دارند تا به سوى توحيد و توحيدگرايى روى آورند و نه در شرك و گمراهى استوارند.

پيامبر گرامى در وصف آنان فرمود:

آنان به گوسفند گمشده و سرگردانى مى مانند كه ميان دو گلّه، سرگردان است؛ گاه به اين سوى مى نگرد و گاه به آن سو، و نمى داند كه از كدام يك پيروى كند.

لاَ اِلَى هؤُلاءِ وَ لاَ اِلَى هؤُلاءِ

اينان نه در صف و گروه توحيدگرايان جاى دارند و نه در صف و گروه شرك گرايان، چراكه به زبان بسان ايمان آوردگان اعلان ايمان مى كنند اما در ژرفاى جان بسان شرك گرايان، به خدا و پيامبر و به پاداش و كيفر او ايمان ندارند و كافرند؛ آرى با هيچ يك از دو گروه نيستند.

وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سِبيلاً

و هر كس را خدا به كيفر تبهكارى اش گمراه سازد، هيچ راهى براى نجات او نخواهى يافت.

پرتوى از آيات

1 - آفت رياكارى و ظاهرسازى

در آياتى كه ترجمه و تفسير آنها از نظر شما قرآن پژوه گرامى گذشت، قرآن پس از دعوت به قيام براى عدالت و دادگرى و دعوت از ايمان آوردگان، به ايمان راستين و عمل به دستورات خدا در همه فراز و نشيب ها و ميدان هاى زندگى، به ترسيم اساسى ترين خصلت هاى نكوهيده و ويرانگر دورويان و دوچهرگان و مردم نفاق پيشه مى پردازد، و معيارى اساسى و ميزانى دقيق براى شناخت ايمان آوردگان و ايمان داران و تقوا پيشگان راستين از بازيگران و جاه طلبان و فرصت جويان و فريبكاران و فريب خوردگان مى دهد، تا مردم خردمند و با ايمان در درجه نخست خود به اين آفت هستى سوز گرفتار نگردند و بدون داشتن گوهر گرانبها و سرمايه سرنوشت ساز ايمان و تقوا، خود را از ايمان آوردگان و پرواپيشگان مپندارند، و در درجه دوم در مسير توفنده زندگى، اين چهره هاى دروغ پرداز و جاه طلب و ناخالص را بشناسند و ابزار قدرت و پل پيروزى و هيزم كوره شهوات و تمايلات ابليسى و آز و حرص و خودخواهى هاى آنان در انحصار قدرت و امكانات توده ها نگردند.

2 - معيار شناخت خالصان از ناخالصان

قرآن در دو آيه 142 و 143 پنج خصلت نكوهيده آنان را ترسيم مى كند كه عبارتند از:

1 - فريبكارى و نيرنگ با خدا و خلق خدا و خويشتن راه و رسم آنهاست: «انّ المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم...».

2 - فقدان شور و معنويت و اخلاص در رفتار و كردارشان موج مى زند به گونه اى كه نمازشان نيز فريبكارانه است و بى روح و محتوا: «... و اذا قاموا الى الصّلوة قاموا كسالى...».

3 - به آفت هستى سوز تظاهر و رياكارى و عوام فريبى گرفتارند «...يراؤن النّاس...».

4 - آنان در ميدان هاى زندگى به ياد خدا نيستند، و اگر گاه كسى آنان را به ياد خدا بيندازد، ياد آنان از روى عشق و ايمان و آگاهى و بيدارى نيست: «... و لا يذكرون اللّه الاّ قليلا».(66)

5 - و ديگر اين كه به آفت بى هدفى گرفتارند، چرا كه هدف واقعى ندارند و هماره در انديشه هواهاى خويش اند: لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء....».(67)

اينك در پرتو اين آيات و با اين معيار و ميزان دقيق، مى توان تمامى مدعيان اسلام و ايمان و تقوا و خدمت به خدا و مردم را در همه قرون و اعصار و در همه صحنه ها و چهره ها محك زد، و به راستى و درستى و صداقت و اخلاص و ايمان و تقوا، يا بازيگرى و ظاهرسازى و عوام آفريبى آنان پى برد و فريب ادعاها و نام و نشان ها و چهره ها را نخورد.(68)