/ سوره نساء / آيه هاى 134 - 127
127 . وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِى النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما
يُتْلى عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ فى يَتامَى النِّساءِ اللاَّتى لا تُؤْتُونَهُنَّ
ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ اَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ
الْوِلْدانِ وَاَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ
فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً.
128 . وَاِنِ امْرَاَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً اَوْ اِعْراضاً فَلا
جُناحَ عَلَيْهِما اَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَ
اُحْضِرَتِ الْاَنْفُسُ الشُّحَّ وَ اِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ
كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً.
129 . وَلَنْ تَسْتَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ
فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَروُها كَالْمُعَلَّقَةِ وَاِنْ تُصْلِحُوا وَ
تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً.
130 . وَ اِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ
واسِعَاً حَكيماً.
131 . وَلِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا
الَّذينَ اوُتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَاِيَّاكُمْ اَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ
اِنْ تَكْفُروُا فَاِنَّ لِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَكانَ
اللَّهُ غَنِيّاً حَميداً.
132 . وَ لِلَّهِ ما فِى الَّسماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ
وَكيلاً.
133 . اِنْ يَشَاْ يُذْهِبْكُمْ اَيُّهَا النَّاسُ وَيَاْتِ بِاخَرينَ وَ كانَ
اللَّهُ عَلى ذلِكَ قَديراً.
134 . مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا
وَالْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَميعاً بَصيراً.
ترجمه
127 - و از تو [اى پيامبر] در مورد زنان [نظر و] فتوا مى خواهند؛ [درپاسخ آنان
]بگو: خدا در باره آنان حكم [و مقررات ] خود را براى شما بيان مى دارد؛ و آنچه در
اين كتاب بر شما تلاوت مى گردد [نيز مقررات خدا را] در مورد دختران يتيمى [روشن مى
سازد] كه آنچه براى آنان مقرر شده است به آنان نمى دهيد و از ازدواج با آنان روى مى
گردانيد؛ و [همين گونه مقررات خدا در مورد] كودكانى را [ترسيم مى كند]، كه به
ناتوانى كشيده شده اند؛ و اين كه براى [رعايت حقوق ] يتيمان [چگونه ]به دادگرى
برخيزيد؛ و هر كار شايسته اى كه انجام دهيد، خدا به آن داناست.
128 - و اگر زنى از ناسازگارى و يا رويگردانى شوى خويش [از حق و عدالت ]بيم
داشته باشد، بر آن دو تن گناهى نيست كه به گونه اى [خداپسندانه و انسانى با يكديگر]
سازش نمايند، [و باهم به آشتى گرايند ]كه [صلح و] سازش از [ستيزه و جدايى ] بهتر
است؛ ولى جان ها در كنار بخل [و آز] حاضر آورده شده [و برآن سرشته ]اند! و اگر نيكى
كنيد و پرواپيشه سازيد، بى گمان خدا از آنچه انجام مى دهيد آگاه است.
129 - و [شما] هرگز نخواهيد توانست [كه درقلمرو دل و محبت قلبى ]ميان زنان [خود]
برابرى [را] بر قرار سازيد، گرچه بسيار [بكوشيد و ]خواهان [اين موضوع ] باشيد؛
بنابراين [مبادا كه ]يكسره [از يكى از زنان خويش رو بتابيد و او را بسان زنى كه
شويش ناپديد گرديده است [سرگشته ] رها سازيد. و اگر [در ميان خويشتن صلح و] سازش
پديد آوريد و پروا پيشه سازيد، به يقين خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
130 - و اگر [از سازش و ادامه زندگى مشترك به صورت شرافتمندانه نوميد گشته و] از
يكديگر جدا شدند، خدا از گستردگى [رحمت و فزون بخشى ] خود، هركدام را بى نياز خواهد
ساخت و خداوند هماره [رحمت اش ] گسترده و فرزانه است.
131 - و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، تنها از آنِ خداست؛ و بى ترديد به
كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى ]داده شد، و [نيز] به شما سفارش كرديم كه پرواى
خدا پيشه سازيد؛ و اگر كفر ورزيد، [به خدا زيانى نخواهد رسيد، چرا كه ] به يقين
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است تنها از آنِ خداست؛ و خدا هماره بى نياز و
ستوده است.
132 - و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تنها از آنِ خداست، و خدا كارسازى
بسنده است.
133 - اگر بخواهد شما را - اى مردم - از ميان مى برد و ديگران را [به جاى شما
]مى آورد، و خدا هماره بر اين [كار] تواناست.
134 - هركس پاداش اين جهان را مى خواهد[بداندكه ] پاداش اين جهان و آن جهان تنها
نزد خداست و خدا، هماره شنوا و بيناست.
نگرشى بر واژه ها
«استفتاء»: اين واژه به دو معنا آمده است: يكى به معناى نظر و ديدگاه كسى را
خواستن، و ديگرى به مفهوم طلب داورى و قضاوت و حكم از كسى.
«نشوز»: ناسازگارى، سركشى و طغيان.
«شُحّ»: به مفهوم زياده روى در حرص و آز آمده است، و تفاوت آن با واژه «بخل» در
اين است كه «بخل» در مورد ثروت و مال به كار مى رود، اما «شُحّ» در مال و ديگر نعمت
ها.
«استطاعت»: توانايى، قدرت و نيرو.
«سعه»: گشايش. در مورد «و كان الله واسعاً» ديدگاه ها يكسان نيست:
گروهى بر آنند كه بخشش او بسيار گسترده است؛ و پاره اى ديگر بر اين عقيده اند كه
رحمت او گسترده است؛ و برخى نيز مى گويند: قدرت او گسترده و بى كرانه و بى پايان
است.
شأن نزول
1 - در شأن نزول و داستان فرود دومين آيه مورد بحث آورده اند كه يكى از مسلمانان
به نام «رافع» دو همسرداشت كه يكى سالخورده بود و ديگرى جوان و با نشاط. او همسر
سالخورده اش را طلاق گفت، اما در روزهاى پايانى عدّه به او گفت: اگر دوست دارد در
خانه شوى خويش بماند و نرود، او حاضر است دگرباره رجوع نمايد، با اين شرط كه اگر زن
جوان را درپاره اى از اوقات بر او مقدم داشت اظهار ناخشنودى نكند.
همسر سالخورده اش پذيرفت و با هم آشتى كردند و اين صلح و آشتى همان است كه در
موردش اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه:
«ان امرأة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً
والصلح خير...»(44)
اگر زنى از شوى خويش بيم ناسازگارى يا روگردانى داشته باشد، بر آن دو تن گناهى
نيست كه از راه صلح عادلانه و انسانى با يكديگر طرح آشتى بريزند و راه سازش در پيش
گيرند كه صلح و سازش بهتر است.
2 - اما «ابن عباس» آورده است كه «سوده» همسر پيامبر گرامى مى ترسيد كه پيامبر
او را طلاق دهد؛ از اين رو به آن حضرت پيشنهاد نمود كه مرا بسان ديگر همسرانت نگاه
دار و اين افتخار پيوند با خود را از من سلب مكن، اما هيچ ناخشنود نخواهم بود كه از
حقوق خويش به سود «عايشه» بگذرم؛ و اين بود كه اين آيه شريفه فرود آمدكه: ان امرأة
خافت من بعلها نشوزا او اعراضا...
تفسير
در راه حقوق دو گروه آسيب پذير
در اين آيات، قرآن شريف بار ديگر به موضوع زنان و يتيمان كه دو گروه آسيب پذير
جامعه اند پرداخته و تأمين حقوق و حدود آنان را يادآور شده و مى فرمايد:
وَيَسْتَفْتُونَكَ فِى النِّساءِ
هان اى پيامبر! از تو در مورد حقوق بانوان فتوا مى خواهند و ديدگاه و نظر تو را
مى پرسند و مى خواهند كه مقررات و احكام مشكل را در مورد آنان و براى آنان بيان
نمايى و حقوق و وظايف آنان را ترسيم كنى.
از آيه شريفه چنين در يافت مى شود كه پرسش آنان در مورد بانوان در قلمرو دين،
پيرامون حقوق و حدود آنان بر عهده مردان و نيز حقوق متقابل مردان بر عهده آنان و يا
بر محور حقوق و وظايف متقابل در نظام خانواده است، تا همه رواها و نارواها در مورد
آنان روشن شود.
قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَ
در پاسخ پرسش آنان، پيام مى رسد كه هان اى پيامبر! بگو: خدا آنچه را شما در مورد
بانوان مى پرسيد، برايتان بيان مى كند.
وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ
و نيز در آيات قرآن شريف كه بر شما تلاوت مى گردد، هم حقوق و هم وظايف آنان
ترسيم مى شود.
فى يَتامَى النِّساءِ اللاَّتى لاتُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَ
در مورد دختران يتيمى كه حقوق مقرر آنان را به آنها نمى دهيد و از پيوند با آنان
براى زندگى مشترك روى مى گردانيد.
در تفسير اين فراز از آيه شريفه، ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - گروهى از جمله «ابن عباس» بر آنند كه منظور آياتى است كه در باره ارث دختران
يتيم در آغاز سوره تلاوت شده است.
در بيان اين موضوع آورده اند كه در جاهليت ارث دو گروه را نمى دادند و به صورت
هاى گوناگون حق آنان را پايمال مى نمودند. گروهِ نخست كودكانى بودند كه از پرداخت
حقوق آنان و رعايت حدودشان به اين بهانه كه كودك هستند و بايد صبر كنند تا بزرگ
شوند، سرباز مى زدند؛ و گروه دوم زنان بودند كه اينان را نيز به بهانه عدم توانايى
در پيكار و شركت در جنگ، ارثشان را نمى دادند و آنان را محروم ساختند؛ از اين رو
خداوند آيات ارث را براى احيا و تأمين حقوق اين دو گروه فرو فرستاد؛ و اين جمله
اشاره به آيات ارث دارد. ذكر اين نكته لازم است كه از پنجمين امام نور عليه السلام
نيز روايتى در اين مورد رسيده است.
2 - از «عايشه» در اين مورد آورده اند كه گفت: منظور از جمله «لا تؤتونهن ما كتب
لهن» مهريه زنان است، چرا كه در جاهليت مهريه دختران يتيم را مى خوردند؛ از اين رو
خداوند به آنان در مورد اين حق كشى هشدار مى دهد و مى فرمايد:
اگر مى ترسيد كه در مورد يتيمان به دادگرى رفتار نكنيد، با زنان پاك و پاكيزه
ديگرى ازدواج كنيد. با اين بيان، منظور از «و ما يتلى عليكم...» همين آيه شريفه «و
ان خفتم...» است.
ياد آورى مى گردد كه «طبرى» ديدگاه نخست را پذيرفته و بر ديدگاه دوم اشكال كرده
است كه مهريه از چيزهايى نيست كه بدون ازدواج از حقوق زنان شناخته شود؛ از اين رو
بانويى كه ازدواج نكرده است مهريه اى نخواهد داشت و اين با آيه نمى سازد، پس ديدگاه
نخست بهتر است.
3 - و گروهى نيز بر آنند كه منظور از جمله «لا تؤتونهنّ ما كتب لهنّ» عبارت از
ازدواج است كه در سوره مباركه نور، خداى فرزانه در مورد آن فرمان مى دهد و مى
فرمايد: «و انكحوا الايامى منكم...»(45) (جوانان بى همسر خود، و غلامان و كنيزانِ
درستكارتان را همسردهيد.) و اين تأكيد و يادآورى بدان دليل است كه سرپرستان دختران
يتيم از ازدواج آنان به دلايلى جلوگيرى مى كردند.
براى نمونه
آورده اند كه فردى سرپرستى دختر يتيمى را به عهده داشت، و دخترك از زيبايى و
جمال چندان بهره اى نداشت، اما ثروتى بسيار به از راه ارث رسيده بود. او را در خانه
زندانى ساخته بود تا بميرد و ثروتش را ببلعد.
و نيز آورده اند كه «جابربن عبدالله» دختر عمويى داشت كه نابينا بود و در همان
حال ثروت هنگفتى به ارث برده بود. «جابر» نه خود تمايلى به ازدواج با او داشت و نه
اجازه مى داد تا او با ديگران ازدواج كند؛ چرا كه مى ترسيد ثروت او را همسرش تصاحب
كند؛ از اين رو موضوع را با پيشواى گران قدر توحيد در ميان نهاد و آن جا بود كه اين
آيه شريفه فرود آمد.
وَتَرْغَبُونَ اَنْ تَنْكِحُوهُنَ
با عنايت به ديدگاه اول و سوم معناى اين فراز از آيه شريفه اين است كه:
شما تمايلى به ازدواج با آنان نداريد و دارايى شان را نيز در اختيارشان قرار نمى
دهيد تاديگرى بر پيوند با آنان تمايل پيداكند. و بدين سان دو ستم بزرگ در حقّ
دختران يتيم روا مى داريد:
1 - نخست اين كه دارايى آنان را نمى دهيد تا ديگرى با آنان ازدواج كند.
2 - ديگر اين كه آنان را در خانه نگاه داشته و خود هم با آنان ازدواج نمى كنيد.
اما با توجه به تفسير دوم، معناى آيه اين است كه: شما به خاطر زيبايى آنان و يا
دارايى شان ميل داريد با آنان ازدواج كنيد.
وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ
و نيز خدا به شما فرمان مى دهد كه حقوق كودكان و ناتوانان را به آنان بدهيد. اين
دستور بدان دليل آمد كه در جاهليت ارث پسران و دختران صغير را نمى دادند. و اين
فراز از آيه ياد آور همان فرمان صريح است كه مى فرمايد:
«و آتوا اليتامى اموالهم...».(46)
و دارايى يتيمان را به آنان بدهيد...
وَاَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ
و نيز خدا فرمان مى دهد كه در مورد حقوق يتيمان و پرداخت ارث آنان، خواه
دخترباشند و يا پسر، در هرحال و در همه امور و شئونشان بر اساس دادگرى و عدالت
رفتار كنيد.
ذكر اين نكته لازم است كه اين آيه شريفه اشاره به سومين سوره مباركه دارد كه مى
فرمايد: «و ان خفتم الاّ تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء...»(47)
اگر بيم آن داريد كه در صورت ازدواج با دختران يتيم نتوانيد بر اساس عدل و انصاف
رفتار كنيد، با زنان ديگرى كه براى شما حلال شده اند ازدواج نماييد...
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً
و هركار شايسته اى كه انجام دهيد، و هرگامى در تأمين حقوق زنان و يتيمان برداريد
و بدين وسيله به انجام فرمان خدا همّت گماريد، خدا به آن كار شما هماره داناست. بنا
براين به شما بر اساس انديشه و عملكردتان پاداش خواهد داد و هيچ كارشايسته اى نزد
او تباه و بدون پاداش نخواهد ماند.
باز هم صلح و همزيستى
در آيات گذشته پيرامون حكم سركشى و نافرمانى زن در كانون خانواده سخن رفت؛ اينك
سخن از سركشى مرد و كجروى او در زندگى مشترك است كه مى فرمايد:
وَاِنِ امْرَاَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً اَوْ اِعْراضاً فَلا جُناحَ
عَلَيْهِما اَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً
اگر زنى يقين پيداكند و يا چنين بپندارد كه شوهرش به خاطر زشتى يا عدم زيبايى او
و يا بالا بودن سنّ و سالش و يا به دليل ديگرى خويشتن را از همسر خود برتر و بالاتر
دانسته و به همسرديگرى مى انديشد و يابه زن ديگرش توجه قلبى بيشترى نشان مى دهد...
و يا در يافت كه شوهرش از اداى پاره اى از حقوق او سرباز مى زند، و يا با ترك او و
ستم در حق او، به سوى زن ديگرى مى رود و در اين انديشه است كه او را جايگزين اين
همسرش سازد، در اين صورت بر آن دو تن هيچ گناهى نيست كه به گونه اى خردمندانه و
منصفانه ميان خود صلح و سازش پديد آورند؛ و در اين راه مانعى ندارد كه زن امتيازى
به شوهرش بدهد و با گذشت از پاره اى از حقوق خويش عواطف و احساسات او را به سوى خود
جلب نمايد، تا رشته زندگى و كانون خانواده از هم نگسلد.
وَالصُّلْحُ خَيْرٌ
اگر بدين صورت و از اين راه ميان زن و شوهر صلح و سازش پديد آيد، چنين كارى بى
گمان بهتر از اين است كه دوستى و صفا و پيوند و يگانگى خانوادگى از هم گسسته شود و
جدايى و دشمنى پديد آيد.
روشن است كه چنين صلح و سازشى كه زن از پاره اى از حقوق مادّى و اقتصادى و يا
جسمى خويش بگذرد، به خشنودى و تمايل و رضايت زن بسته است، و گرنه مرد موظف است كه
يا شرافتمندانه با او زندگى كند و حقوق او را ادا نمايد، و يا شرافتمندانه و با
پرداخت كليه حقوق او، از وى جدا شود. اين ديدگاه از ياران پيامبر و تابعين، همچون
«سعيد بن جبير» و ديگران رسيده و از اميرمؤمنان نيز روايت شده است.
آن گاه در اشاره به يكى از بناهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى كه آفت صلح و سازش
و آسايش و آرامش است مى فرمايد:
وَ اُحِْضرَتِ الْاَنْفُسُ الشُّحَ
در تفسير اين فراز از آيه مباركه دو نظر آمده است:
1 - گروهى از جمله «ابن عباس» برآنند كه: زنان در چشم پوشى از پاره اى از حقوق
در راه جلب عواطف شوهر خويش بخل مى ورزند و در پى آنند كه هماره همه حقوق خويش را
به دست آورند.
2 - اما گروهى مى گويند: منظور اين است كه هردو تن در مورد حقوق خويش سرسخت و
بدون انعطاف و گذشت هستند؛ زن از اين كه از بخشى از هزينه زندگى و يا ديگر حقوق
خويش چشم پوشى نمايد، بخل ورزد، و مرد نيز در پرداخت حقوق همسرش آن گونه كه خدا
مقرر فرموده است بخل مى ورزد.
وَ اِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً
در اين فراز از آيه روى سخن با مردان است و مى فرمايد: اگر شما درباره زنانى كه
به آنان چندان علاقه قلبى نداريد، شكيبايى پيشه سازيد و به آنان نيكى كنيد و از ستم
و بيداد در حق آنان بپرهيزيد وهمه حقوق آنان را به شايستگى ادا كنيد و به صورت
پسنديده با آنان زندگى كنيد، خدا به كردار و رفتار شما آگاه است و به همه آنها
پاداش خواهد داد.
عدالت در نظام خانواده
در آيه پيش، قرآن در باره ناسازگارى در نظام خانواده و چگونگى صلح و سازش نكات
ظريف و رهنمودهاى دقيقى ارائه فرمود؛ اينك در اين آيه هشدار مى دهد كه هرگونه گذشت
وهمكارى در راه صلح وسازش در نظام خانواده و ميان دو عضو اصلى آن، زن و مرد، بايد
در حدود امكانات و توانايى آنان باشد؛ و اصل عدالت بايد بر روابط ميان آن دو حاكم
گردد.
وَلَنْ تَسْتَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ
در تفسير اين فراز دو نظر است:
1 - به باور گروهى منظور آيه اين است كه: شما مردان هرگز نمى توانيد از نظر مهر
و محبت قلبى در ميان زنان خويش برابرى را بر قرار سازيد اگر چه در اين راه و بر اين
كار نهايت تلاش و كوشش خويش را به كار گيريد؛ چرا كه اين كار، گاه از اختيار انسان
خارج است و به عوامل گوناگون ظاهرى و قلبى بستگى دارد؛ از اين رو شما در مورد آن
باز خواست نخواهيد شد.
2 - و گروهى بر آنند كه منظور آيه شريفه اين است كه: شما نمى توانيد در همه
ابعاد، همچون هزينه زندگى زنان، لباس ، بخشش، مسكن، معاشرت، گشاده رويى و اظهار مهر
و دوستى، نيكى و محبت و... در مورد زنان خود برابرى را برقرار سازيد؛ اين كارى است
سخت مشكل؛ چرا كه تمايل قلبى شما به هركدام به دلايل گوناگونى مختلف است.
فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ
بنابراين تمايلات و مهر و محبت خويش را يكسره از آنِ زنانى كه ازدواج نموده ايد،
اما چندان مورد علاقه شما نيستند برنگيريد؛ چرا كه اين روش، شما را نسبت به آنان به
راه ستم و بيداد مى كشاند، و در نيتجه از رعايت حقوق مادى و جسمى و عاطفى و معاشرت
خداپسندانه با آنان سر باز مى زنيد، و آن گاه آنان را بسان زنى كه شوهرش را از دست
داده است وامى گذاريد كه نه به راستى شوهر دار است و نه بى شوهر كه آزاد به دنبال
تشكيل خانواده برود.
اين تفسير براى آيه شريفه از گروهى از جمله از دو امام پنجم و ششم نيز روايت شده
است.
چرا؟
«على ابن ابراهيم» در تفسيرش آورده است كه مردى از بد انديشان و زنادقه (48) از
ابوجعفر پرسيد: چرا دو آيه «...فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة...»،(49) و آيه «و لن
تستطيعوا ان تعدلوا بين النّساء...»(50) باهم ناسازگار به نظر مى رسند؟ زيرا در آيه
نخست مى فرمايد: اگر در اجراى عدالت.... بيمناك بوديد .... و بدين وسيله گواهى مى
كند كه رعايت عدالت در حق چند همسر بسيار مشكل اما ممكن است، ولى در آيه دوم آن را
ناممكن عنوان مى سازد.
در پاسخ او «ابوجعفر» ناتوان گرديد. او اين پرسش را به هنگام تشرف به مدينه و
محضر مبارك حضرت صادق عليه السلام از آن گرامى پرسيد.
ششمين امام نور عليه السلام در پاسخ فرمود: منظور از عدالت در آيه نخست، رعايت
دادگرى در تأمين هزينه زندگى همسر از سوى شوهر است؛ و در آيه دوم مهر و عشق قلبى.
در مورد حقوق مادّى رعايت عدالت مشكل، اما ممكن است، ولى در مهر و محبت قلبى كار،
گاه به ناممكن مى رسد، چرا كه كسى نمى تواند ميان چند همسر خويش كه از نظر برازندگى
اخلاقى و انسانى و گفتار و كردار و تناسب جسمى و زيبايى باهم متفاوت هستند، برابرى
بر قرار سازد و همه را به يك چشم بنگرد، كه اين خود با عدل و داد بيگانه است.
«ابوجعفر» مى گويد: هنگامى كه به مدينه بازگشتم و اين پاسخ را براى آن «زنديق»
آوردم با اطمينان خاطر گفت: اين پاسخ از آنِ تو نيست، بلكه از مدينه با خود آورده
اى!
از پيامبرگرامى آورده اند كه آن پيشواى عدالت در كانون خانه وخانواده فرصت ها را
عادلانه ميان زنان تقسيم مى كرد و آن گاه فرمود: «اللّهم هذه قسمتى فيما املك فلا
تلمنى فيما تملك و لا املك»(51).
بار خدايا! اين تقسيم بندى من و رعايت انصاف و عدالت از سوى من در خانه و نظام
خانواده است كه در توان خويش مى نگرم؛ بنا بر اين مرا بر آنچه در توان ندارم نكوهش
مكن.
وَاِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً
و اگر در تقسيم ساعات فراغت و فرصت ها ميان همسران خويش، و رعايت اصل برابرى
ميان آنان در اداى حقوق مادّى همچون هزينه زندگى، مسكن و معاشرت شايسته، راه صلاح و
شايستگى در پيش گيريد و پرواى خدا پيشه سازيد و از انحراف و بيدادى كه خدا شما را
آن هشدار مى دهد، پروا كنيد و توبه نماييد و عدالت را پيشه سازيد، در اين صورت خدا
گناهان گذشته شما و كوتاهى هايتان در اين مورد را خواهد بخشيد و از كيفر شما خواهد
گذشت؛ همان گونه كه با پيشينيان نيز چنين كرد.
در روايت است كه امير مؤمنان هنگامى كه پس از رحلت دخت فرزانه پيامبر دو همسر
برگزيد، به گونه اى عدل و داد را در نظام خانواده رعايت مى فرمود كه در نوبت يكى از
آن دو، حتى وضوى خويش را در كنار او و در خانه او مى گرفت.
و نيز آورده اند كه «معاذ» دو همسر داشت كه براثر بيمارى مرگبار «طاعون» هردو
باهم جان سپردند و او براى دفن آن دو، قرعه افكند كه كدام يك را پيش از ديگرى به
خاك سپارد.
وَ اِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ
واسِعَاً حَكيماً
واگر راهى براى صلح و آشتى و زندگى شرافتمندانه براى خود نيابند و از گذشت براى
ديگرى سرباز زنند، به طورى كه زن براى دريافت حقوق خويش پاى فشارد و هزينه زندگى و
معاشرت خداپسندانه را بدون ذره اى گذشت بخواهد، و مرد نيز از رعايت حقوق و حدود زن
سرباز زند و كار به گسستن بپيوندد و به انحلال خانواده بينجامد، باز هم خدا از فزون
بخشى و روزى دهى بى كران خود هردو را بى نياز مى سازد؛ و خدا هماره گشايشگر و
فرزانه است.
پرتوى از آيه شريفه
آيه مباركه نشانگر اين واقعيت سازنده است كه همه نعمت ها و روزى همه انسان ها و
ديگر موجودات به دست آفريدگار هستى و گرداننده آن است. آرى اوست كه به حكمت خويش
روزى رسانى به همه موجودات را به عهده گرفته و اگر در برخى موارد اين كار را به
وسيله ديگرى انجام مى دهد وهزينه زندگى زنان و كودكان را به عهده همسر وپدر آنان
قرار مى دهد، براساس حكمت و مصلحت است و اين شوهر و پدر تنها وسيله ظاهرى هستند و
روزى رسان حقيقى خداست.
ادامه تفسير آيات
پس از بيان اين واقعيت كه در صورت جدايى زن از مرد و انحلال خانواده، خدا هر
كدام را از فضل و بزرگوارى خويش بى نياز مى سازد، اينك خداى پرمهر به بيان واقعيتى
مى پردازد، تا همگان را به توحيد و تقوا سوق داده و آنان را به گونه اى راه نمايد
كه همه نعمت ها و خوبى ها و كاميابى ها را از او بخواهند، چرا كه او مالك كران
تاكران هستى است. در اين مورد مى فرمايد:
وَلِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، تنها از آنِ خداست.
در اين فراز از آيه شريفه آفريدگار هستى از گستردگى وصف ناپذير قلمرو قدرت و
حاكميت خود خبر مى دهد، و روشنگرى مى كند كه هان اى مردم! كسى كه مالك آسمان و زمين
و تمامى پدپده ها و امكانات و كران تا كران هستى است، براى چنين قدرتى دشوار نخواهد
بود كه پس از جدايى زن از شوهر و تنهايى آن دو يار ديرينه، اينك وسيله آسايش و بى
نيازى هركدام را در صورتى كه به بارگاه او روى آورند فراهم سازد.
پس از بيان اين واقعيت سازنده، اينك در ادامه آيه شريفه به تقوا و پرهيزگارى كه
- سرمايه شايسته و بايسته اين جهان و جهان ديگر است - سفارش مى كند و مى فرمايد:
وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذينَ اوُتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَاِيَّاكُمْ
اَنِ اتَّقُوا اللَّهَ
منظور از كسانى كه كتاب به آنان ارزانى گرديد، يهوديان و مسيحيان و ديگر امت هاى
پيشين اند، و منظور از «اياكم» مردم مسلمانند كه خدا قرآن را به وسيله آخرين و
پرشكوه ترين پيامبرش به آنان ارزانى داشت. با اين بيان، پيام آيه اين است كه: ما به
كسانى كه پيش از شما كتاب آسمانى داده شدند، و به شما مردم مسلمان سفارش مى كنيم كه
پرواى خدا را پيشه سازيد و از نافرمانى او بپرهيزيد تا گرفتار كيفر گناهان خويش
نگرديد.
وَ اِنْ تَكْفُروُا فَاِنَّ لِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ
و اگر كفر ورزيد، به خداى توانا زيانى نمى رسد؛ چرا كه آنچه در آسمان ها و آنچه
در زمين است، همه و همه از آنِ خداست. با اين بيان، نافرمانى، كفرگرايى، سرپيچى از
انجام دستورات او و كفران و ناسپاسى شما به او زيانى نمى رساند. به عبارت روشن تر،
اگر آفريدگار هستى انسان ها را به وسيله دستورات و فرمان هاى سازنده و تعالى بخش
خود به شايستگى و انجام كارهاى نيك فرمان مى دهد و با هشدارهايش آنان را از گناه و
زشتى باز مى دارد، اين كار او نه به خاطر اين است كه به وسيله بندگان از خود نيازى
را برطرف سازد و نه در انديشه به دست آوردن چيزى است، چرا كه مالكيت و فرمانروايى
آسمان ها وزمين و تمامى پديدهايى كه در كران تا كران هستى است همه و همه از آنِ
اوست. او نه ناتوان است كه در انديشه كسب توانايى و قدرت باشد ونه نيازمند است كه
بخواهد رفع نياز كند ونه وامانده است كه بخواهد نيرو و اقتدارى به دست آورد. با اين
بيان، همه اين دستورات و هشدارها در قالب امر و نهى، از رحمت و مهر و حكمت او
سرچشمه مى گيرد، و همه اينها نعمت هاى آن پديدآورنده فرزانه ومهربان نسبت به بندگان
است.
وَ كانَ اللَّهُ غَنِيّاً حَميداً
و خدا هماره بى نياز و ستوده است.
آرى، او به انسان و ديگر پديده ها كه همه آفريده او هستند و بر قامت آنها لباس
هستى پوشانده و بر هركس و هر چيزى هر آنچه مى بايد ارزانى داشته است، نيازى ندارد
وهمه آنها نيازمند اويند. او نسبت به شما انسان ها بسيار نيكى كرده و نعمت هايى
فراوان به وديعت سپرده است كه در برابر آن همه نيكى و به خاطر ارزانى داشتن آن همه
نعمت در خور سپاس و ستايش است؛ از اين رو شما انسان ها بايد به گونه اى رفتار كنيد
كه نعمت هاى او برشما تداوم يابد و به خاطر ناسپاسى وزشت كردارى تان نعمت ها قطع
نگردد و دچار كيفر نشويد. اين كار تنها در گرو انجام كارهاى شايسته و رعايت مقررات
او و پرهيز از گناه ونا فرمانى اوست.
فرمانرواى هستى
در ادامه آيات، ديگر باره به اصل مالكيت و فرمانروايى آفريدگار هستى پرداخته و
مى فرمايد:
وَ لِلَّهِ ما فِى الَّسماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آنِ خداست، و خدا كارسازى بسنده است.
آرى، او حافظ و نگهبان همه چيز و همه كس است و چيزى از قلمرو دانش او پوشيده
نيست. و از تدبير و نگاهدارى چيزى خسته نمى شود و باهمه گستردگى قلمرو فرمانروايى
اش به كسى نياز ندارد.
چرا تكرار؟
در اين مورد كه چرا اين فراز از آيه شريفه كه مى فرمايد: «للّه ما فى السّماوات
و ما فى الارض...» تكرار شده است، دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى اين تكرار به خاطر ياد آورى است و در تأكيد مطلب آمده است.
2 - اما به باور برخى ديگر بدان جهت است كه در بيان سه نكته و سه واقعيت به كار
رفته و هر مرتبه در انديشه بيان مطلب تازه اى است. براى نمونه: 1 - در مورد نخست،
قرآن در انديشه بيان اين اصل است كه فرمانبردارى از دستورات آفريدگار هستى واجب
است، چرا كه فرمانروايى آسمان ها و زمين از آن اوست.
2 - در مورد دوم در انديشه بيان اين واقعيت است كه خداى يكتا همان آفريدگار
توانايى است كه از همه انسان ها و پديده ها كه همگى آفريده اويند بى نياز است و
همگان به او نيازمندند؛ از اين روست كه تنها او در خور ستايش است، چرا كه حكومت
آسمان ها و زمين از آن اوست.
3 - و در مورد سوم در انديشه ترسيم گردانندگى هستى است و روشن مى سازد كه نگهبان
و گرداننده هستى و تدبيرگر امور و شئون تنها اوست؛ چرا كه حاكميت و مالكيت آسمان ها
تنها از آنِ اوست. با اين بيان، تكرارى در آيه صورت نگرفته است؛ چرا كه هر بار نكته
جديدى را ترسيم مى كند.
قدرت بى كران او
در آيات گذشته قرآن روشنگرى فرمود كه خداى تعالى بى نياز است و به آفريدگان خود
نيازى در تدبير هستى ندارد، چرا كه فرمانروايى آسمانها و زمين تنها از آن اوست؛
اينك در اين آيه اين نكته هشدار دهنده را ترسيم مى كند كه او آفريدگار توانا و پر
اقتدار هستى است و در صورتى كه بخواهد مى تواند انسان و يا ديگر پديده ها را يكسره
نابود سازد و يا نجات بخشد. و نيز مى تواند پس از نابودى انسان هاى موجود، نسل جديد
و شرايط جديدى پديد آورد.
اِنْ يَشَاْ يُذْهِبْكُمْ اَيُّهَا النَّاسُ وَيَاْتِ بِآخَرينَ
هان اى مردم! اگر خدا بخواهد شما را نابود مى سازد و مردمى ديگر را به جاى شما
پديد مى آورد كه پيام آورش را يارى كنند و دستوراتش را به كار بندند.
به باور برخى، در نخستين فراز آيه شريفه چيزى حذف شده و در اصل اين گونه است: اى
مردم! اگر خدا بخواهد شما را از ميان برد و نابود سازد، نابود مى سازد...
در روايت آمده است كه پس از فرود اين آيه مباركه، پيامبر دست بر شانه «سلمان» زد
و فرمود: «هم قوم هذا»؛(52) آنان تيره و تبار اين مرد، يعنى مردم فارسى زبان اند.
وَ كانَ اللَّهُ عَلى ذلِكَ قَديراً
و خدا بر اين كار - اگر بخواهد - تواناست.
آرى، او مى تواند جامعه و تمدن و قومى را به خاطر زشتكارى و بيدادگرى شان نابود
سازد و جامعه و نسل ديگرى را جايگزين آنان سازد؛ و نيز مى تواند مردم را بميراند و
زنده سازد.
آن گاه قرآن در ترسيم پرشكوه فرمانروايى و قدرت وصف ناپذير خدا و بيان اين
واقعيت كه پاداش هر دو جهان به دست اوست، مى فرمايد:
مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا
وَالْآخِرَةِ
كسانى كه پاداش و غنايم و منافع اين جهان را مى خواهند و مى جويند و در انديشه
پاداش معنوى نيستند بسيار دستخوش اشتباه شده اند؛ چرا كه پاداش اين جهان و جهان
ديگر همه و همه نزد خداست، و او فرمانرواى دنيا و آخرت و پاداش دهنده هر دو سراست.
به باور برخى منظور اين است كه كسانى كه در راه خدا جهاد مى كنند، پاداش هردو
سرا را مى جويند. اما به باور برخى ديگر، آيه شريفه هشدارى است به منافقان؛ چرا كه
بهره و پاداش آنان تنها غنايم و سودى است كه به دست مى آورند؛ و نيز امنيت مال و
جان و خانواده است كه در پناه اسلام نصيب آنان شده و آزاد و بهره ور از نعمت ها
زندگى كنند؛ ولى بدان دليل كه ايمان واقعى ندارند بهره آنان در سراى آخرت آتش شعله
ور دوزخ خواهد بود.
وَ كانَ اللَّهُ سَميعاً بَصيراً
و خدا هماره شنوا و بيناست.
آرى، آفريدگار هستى همه شنيدنى ها را مى شنود و تمام ديدنى ها را مى بيند؛ و اين
دو وصف در حقيقت وصف حيات و جاودانگى او را نشانگر است. پاره اى نيز مى گويند: اين
دو وصف را بدان دليل در اين جا آورده است كه نشان دهد خدا گفتار نفاق پيشگان را مى
شنود و همواره از اسرار نهانى آنان آگاه و به همه كارها بيناست.
پرتوى از آيات
شرط اساسى در چند همسرى
در نگرش اسلامى، اصل در نظام خانه و خانواده نظام تك همسرى و زندگى يك مرد با يك
زن برابر مقررات حقوقى و اخلاقى عادلانه و انسانى است.
بر اين اساس مرد براى تشكيل خانه و خانواده برابر ضوابط و معيارها به سوى فرد
دلخواه خويش مى رود و از او براى آغاز زندگى مشترك بر اساس صداقت و امانت و رعايت
حقوق متقابل، دعوت به عمل مى آورد و او با مطالعه شرايط ظاهرى و باطنى و همه جانبه
مرد مورد نظر به او پاسخ مثبت مى دهد و زندگى مشترك آغاز و ادامه مى يابد. از آغاز،
برنامه اين است كه اين زندگى مشترك به همان صورت تا پايان زندگى ادامه يابد، اما
گاه براى مرد مشكلات و موانع جدى پيدا مى شود كه او را به فكر گزينش همسرى ديگر
براى اداره زندگى مى اندازد، كه گاه به اين كار به راستى ناگزير است و گاه كارش
هواپرستانه و بدون دليل كافى است.
اين آيات اين درس و پيام زندگى ساز را مى دهد كه گزينش همسر دوم و يا تعدد همسر
تنها در گرو رعايت عدالت و اداره شرافتمندانه است. به عبارت ديگر، اين عدالت و
دادگرى است كه شرط اساسى چند همسرى است و نه هوا و هوس كودكانه و خود خواهانه و
احساسات زود گذر و ويرانگر كه متأسفانه بلاى جان بسيارى در اين مورد مى گردد و
كانون خانه و خانواده را گاه به ميدان كار زار تبديل مى سازد و زندگى را به دوزخ
سوزان تبديل مى كند. آرى قرآن اين پيام را مى دهد كه:
«... فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة...»(53)
پس اگر بيم آن داشتيد كه در ميان همسران خويش بر اساس عدل و داد و رعايت حقوق
وحدود رفتار نكنيد، پس به يك همسر بسنده نماييد... و اين خويشتن دارى از گزينش
همسرِ ديگر برايتان بهتر است تا به ستم و بيداد گراييد.
در روايات
به دليل اهميت فراوان جامعه كوچك خانه و خانواده و تأمين و تضمين حقوق دو همسر و
حاكميت عدالت در روابط آنان، و با در نظر گرفتن واقعيت هاى زندگى است كه اين موضوع
در روايات اسلامى نيز بسيار مورد توجه قرار گرفته و در روايات وسيره پيشوايان
راستين اسلام و شايسته كرداران مسلمان نيز اصل عدالت شرط اساسى گزينش همسر دوم و يا
چند همسرى شناخته شده است. براى نمونه:
1 - پيامبر گرامى اسلام تا سرحد امكان عدالت را در ميان همسران خويش رعايت مى
نمود و باز هم با همه وجود به بارگاه خدا دست به دعا بر مى داشت كه: «اللّهمّ هذا
قسمتى فيها املك فلا تلمنى فيما تملك و لا املك...»(54)
بار خدايا اين شيوه عادلانه و انسانى و خدا پسندانه من در نظام خانواده است كه
در توان خويش مى نگرم، خداوندا! مرا در آنچه در توان ندارم نكوهش نكن.
2 - امير مؤمنان كه پس از شهادت دختر سرفراز پيامبر دو همسر داشت به گونه اى اصل
عدالت و دادگرى را رعايت مى فرمود كه در نوبت يكى از آن دو، حتى وضوى خود را در
خانه او و در كنار وى مى گرفت.
«و روى انّ عليّا عليه السلام كان له امرأتان، فكان اذا كان يوم واحدة لا يتوضّأ
فى بيت الأخرى.»(55)
3 - و نيز در سيره عادلانه پيامبر گرامى در نظام خانه و خانواده آورده اند كه:
«انّ النّبى صلى الله عليه وآله كان يقسّم بين نسائه فى مرضه فيطاف به
بينهنّ...».(56)
آن حضرت فرصت هاى خانوادگى را عادلانه تقسيم و تنظيم نموده بود و به گونه اى در
اين مورد دادگرانه و انسانى و با مهر و عاطفه رفتاركرد كه حتى در بيمارى اش در خانه
و در كنار يكى از همسرانش نمى ماند و حقوق هركدام را سخت محترم مى شمرد و نوبت
هركدام بود، او را به خانه وى مى بردند.
4 - و اين سيره و سنت عادلانه، مردمى ساخته بود كه اگر ناگزير به ازدواج با چند
همسر مى شدند نه تنها حقوق يكى را پايمال نساخته و زندگى او را نابود نمى كردند و
زير فشار نمى نهادند بلكه آورده اند كه «معاذ» دو همسر داشت كه در بيمارى طاعون
هردو جهان را به درود گفتند، و او حتى براى مقدم داشتن دفن يكى بر ديگرى به اصل
قرعه روى آورد تا مباد از عدالت و دادگرى انحراف جسته باشد.