تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۵ -


/ سوره نساء / آيه هاى 23 - 19

19. يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لايَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَرِثُواالنِسّاءَ كَرْهَاً وَ لاتَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْض ِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ اِلّا اَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيَنَّةٍ وَ عاشِرُوُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَاِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئَاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهَ خَيْرَاً كَثيرَاً.

20. وَ اِنْ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زُوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطارَاً فَلاتَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئَاً اَتَأْخُذُونَهُ بُهْتانَاً وَ اِثْمَاً مُبينَاً.

21. وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ اَفْضى بَعْضُكُمْ اِلى بَعْضٍ وَ اَخَذْنَ مَنْكُمْ ميثاقَاً غَليظَاً.

22. وَلا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِسّاءِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتَاً وَ ساءَ سَبيلاً.

23. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ اُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْاَخِ وَ بَناتُ الْاُخْتِ وَ اُمَّهاتُكُمْ اللّاْتى اَرْضَعْنَكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبَكُمُ اللّاتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللّاتى دَخَلتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْاُخْتَيْنِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَ اللَّهَ كانَ غَفُورَاً رَحيماً.

ترجمه

19. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر اى شما روا نيست كه زنان را [ به انگيزه طمع در دارايى شان، از ازدواج بازداريد تا ]با وجود ناخشنوديشان [ از آنان ]ارث بريد. و آنان را زير فشار نگذاريد تا بخشى از آنچه را [ كه بعنوان مهر ]به آنان داده ايد، از چنگشان درآوريد؛ مگر اينكه به كار زشت آشكارى دست زنند. و با آنان به شيوه پسنديده زندگى كنيد؛ و اگر [ به دلايلى ]آنان را خوش نداشتيد، [ بيدرنگ طرح جدايى نيفكنيد؛ ]شايد شما چيزى را خوش نمى داريد درحاليكه خدا خير [ و مصلحت ]بسيارى در آن قرار مى دهد.

20. و اگر خواستيد همسرى [ جديد]را جايگزين همسرى [ كه در خانه داريد ]بنماييد، و به يكى از آنان گنجينه اى [ بعنوان مهريه و هديه ]داده ايد، [ ديگر ]چيزى از آن را باز پس مگيريد. آيا [ با دست يازيدن ]به بهتان و گناه آشكار، آن را [ كه بخشيده ايد، ]باز مى ستانيد؟!

21. و چگونه آن [ هديه و مهريه ]را بازپس مى گيريد درحاليكه شما به يكديگر رسيده ايد و [ افزون بر اين، ]آنان [ به هنگام آغاز زندگى مشترك ]از شما پيمانى استوار گرفته اند؟!

22. و با زنانى كه پدرانتان [ با آنان ]ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد، جز آنچه پيش از فرودآمدن اين آيات روى داده است؛ چرا كه اين كارى است زشت و مورد خشم [ خدا ]و بد [ رسم و ]راهى است.

23. [ ازدواج با ]مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمّه هايتان، خاله هايتان، دخترانِ برادر و دخترانِ خواهرتان و آن مادرانتان كه به شما شير داده اند و خواهرانتان از راه شيرخوارگى و مادرانِ زنانتان بر شما حرام شده است. و [ نيز ]دخترانِ زنانتان [ از شوهر پيشين ]كه در دامان شما پرورش يافته اند و با آن زنانتان آميزش كرده ايد، امّا اگر با همسران خود آميزش نكرده ايد، [ در ازدواج با دخترانشان ]بر شما گناهى نيست. و [ نيز ]زنانِ آن پسرانتان كه از پشت شمايند [، بر شما حرام شده اند]. و اينكه در يك زمان با دو خواهر ازدواج كنيد؛ مگر آنچه در گذشته روى داده است. بيقين خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«عضل»: اين واژه در اصل به معناى فشار و دشوارى و امتناع است؛ امّا در آيه شريفه به مفهوم زيرفشارقراردادن و درتنگنانهادن زن به قصد جلوگيرى از ازدواج اوست كه قرآن از آن نهى مى كند.

«فاحشة»: اين واژه همانند دو واژه «عاقبت» و «عافيت» مصدر است و به معناى زشتى و زشتكارى آمده است. عدّه اى نيز آن را به مفهوم ننگ و زشت گرفته اند.

«معاشرت»: رفتار، نشست و برخاست، زندگى كردن، دوستى.

«قنطار»: به دارايى بسيار، مال فراوان، ثروت هنگفت و گنجينه اى از زر و سيم گفته مى شود. اين واژه از «قنطره» - به معناى «پل» - گرفته شده است.

«بهتان»: دروغ و نسبت ناروا و حيرت آور.

«افضاء»: رسيدن كامل دو چيز به يكديگر. اين واژه از «فضا» - به معناى «گشادى» - است.

«نكاح»: عقد، ازدواج، زناشويى و آميزش.

«مقت»: خشم از كار زشت و ظالمانه ديگرى.

«ربائب»: جمع «ربيبه» به معناى «تربيت شده». و نيز به دختر همسر كه از شوهر ديگرى است، گفته مى شود؛ چرا كه مادرش با آن مرد ازدواج كرده و او به پيروى از مادر و در كنار او، تحت تربيت و سرپرستى آن مرد است. واژه «ربيبه» درحقيقت به مفهوم «مربوبه» است، بسان «قتيله» كه به معناى «مقتوله» (كشته شده) است؛ زيرا عرب، اسم فاعل و اسم مفعول را در مورد چيزى كه هم اكنون داراى وصفى است و يا در آستانه آن وصف قرار دارد، بكار مى برد؛ براى نمونه، به كسى كه درخطر كشته شدن است «مقتول» مى گويند و نيز «قربانى» را پيش از بردن به قربانگاه، «اُضحيه» مى خوانند كه به مفهوم «قربانى» است.

«حلايل»: جمع «حليله» به معناى زنى است كه بر انسان حلال است. اين واژه از مادّه «حل» و حلال» يا از مادّه «حلول» به معناى «ورود»گرفته شده است.

شأن نزول

الف - در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث - آيه 19 - روايت كرده اند كه:

1. مردى به نام «ابوقيس» ازدنيا رفت. بعد از درگذشت او، پسرش كه از همسر ديگر وى بود، مطابق شيوه مرسوم عصر جاهليت، لباس خود را بر روى زن پدرش افكند تا او را به تيول خويش درآورد. امّا بعد از رسيدن به مقصود، نه او را رها مى ساخت تا ازپى زندگى خويش برود، نه هزينه زندگى اش را مى داد و با او درست رفتار مى كرد. آن زن به حضور پيشواى بشردوست اسلام شرفياب شد و گفت: «اى پيامبر خدا! نه از شوهرم ارثى برده ام، و نه رهايم مى سازند تا ازدواج كنم. اينك شما بفرماييد كه تكليف من چيست؟» و در اينجا بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر فرودآمد كه: يا ايهاالذيّن آمنو لا يخل لكم ان تونواالنساء كرها...

2. و نيز آورده اند كه:

در روزگاران جاهليت، هنگامى كه مردى ازدنيا مى رفت، پسر او، كه از همسر ديگرش بود، و يا وصى و صاحب اختيار او، لباسى بر روى بيوه وى مى افكند و او را همانند ديگر داراييهاى برجاى مانده، به ارث مى برد. آنگاه، اگر تمايل داشت، با او ازدواج مى كرد امّا مهرى برايش مقرّر نمى ساخت. و چنانچه رغبتى به ازدواج با او نداشت، او را به ديگرى مى سپرد و مهرش را مى گرفت. پس، اين آيه شريفه براى دفاع از حقوق و شخصيت زن فرود آمد و مردم را از اين ستم جاهلى درمورد زنان هشدار داد.

گفتنى است كه اين موضوع را افزون بر گروهى از مفسّران، از حضرت باقر(ع) نيز روايت كرده اند.

3. ابن عبّاس نيز روايت كرده است كه: مردى همسرى داشت كه او را دوست نمى داشت؛ از اين جهت، بر او سخت گرفته بود تا حقوق خويشتن را رها سازد و جان خود را نجات دهد. كه خدا با فرود اين آيه شريفه، مردم باايمان را از اين ستمكارى هشدار داد.

4. و از «زهرى» آورده است كه: مردى زنى را - بى آنكه به او نياز و يا احساسى داشته باشد - زندانى كرده بود تا مرگش فرا رسد و مال و ثروتش را به ارث برد. كه اين آيه شريفه فرود آمد تا مردان را از اين بيداد در حق زنان هشدار دهد. لازم به يادآورى است كه اين موضوع از پنجمين امام نور نيز روايت شده است.

ب - در شأن نزول آخرين آيه مورد بحث - آيه 22 - آورده اند كه:

1. در جاهليت مردم با همسرانِ پدرِ خويش ازدواج مى كردند؛ براى نمونه، پيش از فرود اين آيه شريفه «صنوان» با همسرِ پدرش «فاخته»، و «منظور» با زن پدرِ خود «مليكه» ازدواج كردند. و اين آيه شريفه براى برافكندن اين شيوه زشت جاهلى فرود آمد.

2. و نيز آورده اند كه: بعد از درگذشت «ابوقيس» كه انسانى درستكار و از انصار بود، پسرش كه از همسر ديگر او بود، از وى خواستگارى كرد. زن گفت: پدرت مرد شايسته اى بود و خودت نيز درستكارى و من ترا فرزند خود مى دانم. اينك كه به خواستگاريم آمده اى، اجازه بده تا با پيامبر خدا در اين باره مشورت كنم. آنگاه به حضور آن حضرت شرفياب شد و موضوع را طرح كرد. پيامبر گرامى فرمود: به خانه ات برگرد و شتاب مكن، تا بنگرم خدا چه مى فرمايد. و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و مردم باايمان را از اين شيوه نفرت انگيز برحذر داشت.

تفسير

دفاع راستين از حقوق زن

در آيات پيش آفريدگار هستى با بيان مقرّرات انسانسازش از حقوق كودكان يتيم و بى سرپرست پاس داشت. و اينك در اين آيات، از حقوق زنان دفاع مى كند و شيوه هاى زشت و ظالمانه جاهليت درمورد آنان را مردود مى شمارد.

«يا ايّهاالّذين آمنوا لايحلّ لكم ان ترثواالنّساء كرهاً»

هان اى ايمان آوردگان! بر شما روا نيست كه زنان را بسان كالا و دارايى برجاى مانده از پدرتان به ارث بريد! و يا بدون رضايتشان بخواهيد آنان را به عقد خويش درآوريد.

در تفسير اين جمله برخى برآنند كه: شما حق نداريد زنان را به انگيزه طمعى كه در ارث بردن از آنان داريد، زندانى كنيد تا بميرند و مالشان را بخوريد و نيز بر شما روا نيست كه آنان را در تنگنا قرار دهيد تا دارايى خود را به شما ببخشند يا از «مهريه» خويشتن بگذرند و بروند.

«و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهنّ»

و آنان را زير فشار قرار ندهيد تا بخشى از آنچه را بعنوان مهر و هديه به آنان پرداخته ايد، بازستانيد.

جمعى معتقدند كه مقصود اين است كه «آنان را زندانى نكنيد»؛ و دسته اى نيز گفته اند: منظور اين است كه آنان را از ازدواج باز نداريد.

درباره مخاطب اين سخن، ديدگاهها متفاوت است:

1. به عقيده بعضى از مفسّران، روى سخن با شوهران است كه يا بايد با زنان شرافتنمدانه زندگى كنند و يا محترمانه و عادلانه از آنان جدا شوند؛ و آنان را در تنگنا نگذارند كه حقوقشان را رها كنند و بروند. اين نكته در روايتى از حضرت صادق(ع) نيز عنوان شده است.

2. امّا برخى مى گويند: روى سخن با شوهرانى است كه زنانشان را طلاق گفته اند، امّا از او دست برنمى دارند و با آنان به مانند دوران جاهليت رفتار مى كنند؛ چرا كه در جاهليت برخى با زن شرافتمندى پيمان زناشويى مى بستند آنگاه كه زن از ادامه زندگى خسته مى شد، او را طلاق مى دادند امّا شرط مى كردند كه براى ازدواج مجدد بايد رضايت شوهر پيشين را جلب كند؛ و بدينوسيله آنان را زير فشار مى نهادند. و قرآن اين شيوه جاهليت را مردود اعلان مى كند.

3. گروهى از مفسّران نيز اعتقاد دارند: روى سخن آيه شريفه، با مردم عصر جاهلى است كه زن را از ازدواج بازمى داشتند.

4. و دسته اى ديگر معتقدند. روى سخن با ولىّ و سررشته دار اوست.

و به باور ما، درميان اين ديدگاهها، ديدگاه نخست بهتر بنظر مى رسد.

«الاّ ان يأتين بفاحشةٍ مبيّنةٍ»

مگر اينكه عمل زشت آشكارى از آنان سر زند.

در اين مورد، دو نظر آمده است:

1. عدّه اى معتقدند: مقصود اين است كه: مگر اينكه عمل منافى با عفّت انجام دهد؛ در اينصورت شوهر مى تواند او را زير فشار گذارد و با دريافتِ خسارت وى را رها كند، چرا كه پيش از فرود حدّ زنا، كيفر چنين كار زشتى، مالى بود.

2. امّا «ابن عبّاس» گفته است: منظور از زشتكارى آشكار، نه «زنا» بلكه سركشى زن از رعايت مقرّرات همسرى است.

بباور ما بهتر است آيه را محدود نسازيم و همانگونه كه از حضرت باقر(ع) آورده اند و طبرى نيز آن را پذيرفته است، آن را به هر نوع ناسازگارى و نافرمانى و سركشى زن معنا كنيم.

«و عاشروهنّ بالمعروف»

و با آنان به شايستگى رفتار كنيد.

بباور بعضى از مفسران، منظور اين است كه با آنان به گونه اى پسنديده رفتار كنيد، هم ازنظر عواطف و احساسات و مهر و محبّت، و هم ازجهت اداى حقوق جسمى و تأمين هزينه زندگى آنان. امّا برخى بر اين باورند كه با آنان به تندى رفتار نكنيد، بلكه با مهر و گشاده رويى با آنان روبرو شويد. و پاره اى نيز گفته اند: تفسير آيه اين است كه به سبك خودشان با آنان رفتار كنيد.

«فان كرهتموهنّ فعسى ان تكرهوا شيئاً و يجعل اللّه فيه خيراً كثيراً»

و اگر آنان را به دلايلى خوش نمى داريد و از ظاهر و باطن و يا گفتار و رفتارشان ناراحت هستيد، با شتاب آهنگ جدايى نكنيد و يا سياست خشونت و تندى را پيشه نسازيد بلكه راه سازش و مهر را درپيش گيريد؛ چرا كه چه بسيار چيزى را خوش نمى داريد، امّا خدا خير و صلاح شما را در آن قرار مى دهد ؛و يا با ارزانى داشتن فرزندى، مهر او را در گستره دل شما مى افكند.

در اين آيه شريفه، به مردان سفارش شده است كه همسرانشان را به ديده كرامت بنگرند و اگر مهر و عشقى از آنان در ژرفاى دلشان نمى يابند و يا ادامه زندگى با آنان برايشان خوشايند نيست، چنانچه زيان معنوى و مادّى آنان را تهديد نمى كند، شكيبايى پيشه سازند و با آنان زندگى كنند.

بعضى برآنند كه ضمير «فيه» به آنچه ناخوشايند است، برمى گردد؛ كه در اينصورت معناى آيه چنين مى شود: «شايد خدا در آنچه برايتان ناخوشايند است، خير و صلاح بسيارى قرار دهد». و برخى نيز اين آيه را نظير: «وَ اِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ ...»(271) عنوان ساخته و چنين معنا كرده اند: «شايد خدا در جدايى شما از آنان، خير بسيارى قرار دهد».

به اعتقاد «قاضى»، اين سخن درست نيست؛ زيرا خداوند به مردان سفارش مى كند كه با همسرانشان خوشرفتار باشند و آنان را به ادامه زندگى مشترك توصيه مى كند. با اين وصف، چگونه مى توان پذيرفت كه جدايى زن و مرد و از هم پاشيدن كانون خانواده را مى پسندد و به اندك مشكلاتى، اين راه را پيش پاى آنان مى گذارد؟!

هشدار از تجاوز به حقوق زن

در آيه پيش آفريدگار انسان، مردم را به خوشرفتارى با زنان سفارش كرد؛ و اينك به مردانى كه در انديشه جدايى از همسران خويش، و ازدواج جديد هستند، هشدار مى دهد كه به حقوق زنان خود تجاوز نكنند.

«و ان اردتم استبدال زوجٍ مكان زوجٍ و آتيتم احداهنّ قنطاراً فلاتأخذوا منه شيئاً»

و اگر خواستيد بجاى همسر پيشين خود، همسر جديدى بگيريد، و به يكى از آنان گنجينه اى از زر و سيم بعنوان مهريه و هديه بخشيده ايد، ديگر چيزى از آن را بازپس مگيريد.

«أتأخذونه بهتاناً و اثماً مبيناً»

اين استفهام، از نوع انكارى است و بدين معناست كه: بهوش باشيد! آنچه از آنان مى گيريد، ناروا و ظالمانه و گناهى آشكار است. و يا به اعتقاد برخى به اين مفهوم است كه: آيا با انكار حقّ زن، مال او را به ستم مى بريد؟ اين انكار شما بهتانى آشكار است، چرا كه شما درحقيقت مالكيت زن بر حقوق خودش را بيدادگرانه انكار مى كنيد و به او دروغ مى بنديد.

يك پرسش:

مى دانيم كه گرفتن مال زن و پايمال ساختن حقوق او در هر صورت ناروا و گناه است، خواه مرد او را طلاق دهد و همسر ديگرى برگزيند يا نخواهد، با اين وصف چرا در آيه شريفه تنها يكى از اين دو مورد نهى شده است؟

پاسخ:

پاسخ اين است كه آرى در هر صورت گرفتن دارايى زن، ناروا و گناه است؛ امّا به هنگام جدايى از همسر اوّل و گزينش همسر ديگر، اين پندار پيش مى آيد كه گويى شوهر قصد دارد مال زن را بگيرد و با آن همسر ديگرى به خانه بياورد؛ از اين رو، قرآن اين مورد را بويژه ناروا اعلان فرمود و هشدار داد كه اگر خواستيد از همسرتان جدا شويد، خواه همسر ديگرى برگزينيد يا نه، به هر صورت بايد آنچه را به او داده ايد، بازپس نگيريد.

«و كيف تأخذونه و قد افضى بعضكم الى بعضٍ»

و چگونه پس از اين همه زندگى مشترك و نزديكى و پيوند با يكديگر و آميزش با هم و كاميابى از هم، دارايى آنان را مى ستانيد؟ و با آنان به ستم رفتار مى كنيد؟

به اعتقاد برخى ازجمله «ابن عبّاس»، واژه «افضاء» اشاره به آميزش است؛ امّا بعضى آن را به «خلوت كردن» معنا كرده اند، خواه رابطه همسرى هم در ميان باشد يا نه؛ و بدان دليل اين واژه را به معناى «خلوت» گرفته اند كه در آن شرايط، هيچ مانعى براى آميزش دو همسر نيست.

گفتنى است كه اصحاب ما، هر دو مفهوم را روايت كرده اند.

در تفسير «كلبى»، از «ابن عبّاس» نقل شده است كه: اين واژه به مفهوم «قرارگرفتن زن و مرد در يك بستر» است، خواه كاميابى هم در كار باشد يا نه؛ و در هر دو حال بايد «مهريه» او پرداخت شود.

«و اخذن منكم ميثاقاً غليظاً»

و آنان از شما پيمانى سخت و استوار گرفته اند.

درمورد اين پيمان، ديدگاهها يكسان نيست:

1. گروهى برآنند كه منظور از اين پيمان، همان عهدى است كه مرد به هنگام ازدواج مى بندد كه با همسرش به شايستگى زندگى كند و درصورت ناگزيرشدن از جدايى، به شيوه اى پسنديده رهايش سازد.

اين ديدگاه از پنجمين امام نور نيز روايت شده است.

2. و دسته اى ديگر بر اين عقيده اند كه مقصود از «پيمان استوار»، همان «عقدى» است كه اين زن را بر آن مرد حلال ساخته است.

3. و از پيامبر گرامى روايت كرده اند كه فرمود: زنان نزد شما امانتى الهى اند؛ و با دستور و سخن خداست كه آنان بر شما روا شدند.

درباره دو آيه شريفه 19 و 20 كه تفسير آنها از نظرتان گذشت، ديدگاهها متفاوت است:

1. به نظر انبوهى از مفسّران، مفهوم اين دو آيه نسخ نشده است. از اين رو، چنانچه مرد تصميم بگيرد از همسرش جدا شود، نمى تواند چيزى از دارايى او بخواهد و يا چيزى را كه به او داده است، بازستاند؛ امّا اگر زن در انديشه جدايى بود و مرد را ناگزير ساخت تا او را طلاق دهد، اينجا موضوع فرق پيدا مى كند و به همين دليل هم مرد مى تواند چيزى از او بگيرد و وى را طلاق بدهد. بنابراين حكم دو آيه مورد بحث، با حكم طلاق خلع ناسازگار نيست و حكم اين دو آيه با حكم آن، نسخ نشده است.

2. امّا «مزنى» معتقد است: دستور هر دو آيه مورد بحث باقى است و مرد به هيچ عنوان و بهانه اى نمى تواند از دارايى زن چيزى بخواهد. نامبرده، گرفتن مال از زن را، در طلاق خلع نيز درست نمى داند.

3. و جمعى بر اين اعتقادند كه حكم دو آيه مورد بحث، با اين آيه شريفه نسخ شده است كه مى فرمايد: «... فَاِنْ خِفْتُمْ ألّا يُقيما حُدُودُاللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَاافْتَدَتْ بِهِ...»(272) ... پس اگر بيم داريد كه زن و مرد در زندگى مشترك حدود و مقررات خدا را بر پاى ندارند و به كشمكش خود ادامه دهند، در آنچه زن براى گرفتن طلاق و رهايى خويش از دارايى اش به مرد بدهد، گناهى بر آن دو نيست...

برخى ازدواجهاى ممنوع

در آيات گذشته پاره اى از مقررات ازدواج و تشكيل خانواده ترسيم شد اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد:

«و لاتنكحوا مانكح آباؤكم من النّساء»

و با زنانى كه پدرانتان با آنان ازدواج كرده اند، پيمان زندگى مشترك نبنديد؛ و آنان را به همسرى نگيريد.

عدّه اى معتقدند كه مقصود از همسر پدر، همسرى است كه پدر با او رابطه جنسى داشته است؛ امّا جمعى بر اين اعتقادند كه منظور همسر پدر است، گرچه فقط عقد شده باشد.

«طبرى» عقيده دارد مقصود آيه شريفه اين است كه از ازدواج با همسر پدر و هرگونه ازدواج به شيوه جاهليت بپرهيزيد و «ما» در آيه شريفه را «مصدرى» مى گيرد كه در حقيقت اين گونه مى شود: «لا تنكحوا نكاح آبائكم»؛ چرا كه اگر منظور هشدار از ازدواج با همسرِ پدر بود، بايد مى فرمود: «لاتنكحوا من نكح آبائكم.».

امّا طرفداران ديدگاه نخست، «ما» را «موصوله» گرفته و در پاسخ «طبرى» مى گويند: در اين آيه شريفه، «ما» بر جنس دلالت دارد، چنانكه «من النّساء» نيز بيانگر همين مطلب است؛ بسان اين جمله كه گفته مى شود: «لا تأخذ ما اخذ ابوك من الإِماءِ» كنيزانى را كه پدرت گرفته است، مگير.

«الّا ما قد سلف»

مگر آنچه كه پيش از فرود اين آيات شريفه روى داده است.

در تفسير اين جمله، نظرهايى آمده است:

1. بباور برخى منظور اين است كه: ازدواجهايى كه پيش از اين انجام گرفته، بر شما رواست و جداشدن دو همسر لازم نيست.

2. امّا بباور برخى، اين بيان نه با ديدگاه بيشتر مفسّران هماهنگى دارد و نه با اجماع امّت و دين.

3. پاره اى برآنند كه منظور اين است كه: در مورد آنچه گذشته است، بگذريد و از اين پس آن شيوه را مردود بدانيد.

4. و به نظر جماعتى ديگر از مفسّران، استثناى آنچه پيشتر روى داده، بدين جهت است كه روشن شود اين روشِ ناپسند درگذشته نيز روا نبوده است.

«اِنّه كان فاحشةً و مقتاً»

چرا كه اينگونه ازدواج، زشتكارى و مايه خشم خدا است.

ضمير در واژه «انّه»، به عقيده عدّه اى، به ازدواجى برمى گردد كه تحريم شده است و قرآن روشن مى سازد كه ازدواج با همسر پدر، حرام و نوعى زشتكارى و عمل منافى با عفّت است؛ و از ديد جمعى ديگر، به ازدواجى برمى گردد كه در جاهليت رواج داشت؛ و بدينوسيله روشن مى سازد كه آن شيوه زشت، درحقيقت «زنا» و مايه خشم پروردگار بوده است و پيام آوران خداوند ناروابودن آن را همواره به شما خاطرنشان ساخته اند.

بايد گفت كه معناى نخست بهتر بنظر مى رسد. «جبايى» نيز ضمن تأييد اين مطلب، بر اين اعتقاد است كه سلامت و نجات از گذشته اين است كه توبه كنند و از زن پدر خويش جدا شوند.

«بلخى» مى گويد: ازدواج با همسر پدر حرام است، امّا «زنا» محسوب نمى شود؛ چرا كه «زنا» عبارت است از رابطه جنسى زن و مرد از راهى خارج از آداب و مقررّات مورد قبول آن جامعه و مردم، و به همين دليل هم نمى توان درمورد مردم روزگار جاهليت نسبت «زناكار» و يا درمورد فرزندانشان نسبت «زنازاده» بكار برد، همانگونه كه به پيروان كتابهاى تحريف شده نمى توان چنين نسبتى داد؛ چرا كه هر كدام از اين گروهها و جامعه ها نيز درميان خود آداب و شيوه اى متفاوت براى تشكيل خانواده و پيوند دو همسر دارند كه بر اساس آن ازدواج مى كنند.

«و ساء سبيلاً»

و ازدواج به اين سبك و شيوه، بد رسم و راهى است.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى شود كه با همسر پدر - خواه فقط در عقد او بوده باشد و يا رابطه جنسى هم داشته باشند - نمى توان ازدواج كرد. در اين دريافت، همه اتّفاق نظر دارند؛ امّا در اين مورد كه اگر مردى با زنى زنا كرد، آيا آن زن بر فرزند آن مرد حرام مى شود يا مى تواند با او ازدواج كند، دو نظر است.

از آيه شريفه چنين برمى آيد كه ازدواج فرزند، با زنى كه پدرش با او زنا كرده است نيز جايز نيست؛ چرا كه حكم آيه، عام است و واژه نكاح نيز در اصل به معناى «آميزش جنسى» است و بكاررفتن آن درمورد ازدواج فرع است.

و آخرين نكته در اين باره آن است كه: همانگونه كه ازدواج با زنِ پدر، بر فرزند حرام است، ازدواج با زنِ پدربزرگ و ... نيز بر پسر و پسرِ پسر و ... حرام است. و اين حكم را همه قبول دارند.

رعايت مقرّرات در تشكيل خانواده

در آخرين آيه مورد بحث قرآن شريف گروههاى ديگرى از زنان را كه ازدواج با آنان ناروا و حرام است برمى شمارد:

«حرّمت عليكم امّهاتكم»

ازدواج با مادرانتان بر شما حرام شده است.

در آيه شريفه، چيزى حذف شده است؛ چرا كه حرمت با خود مادر معنا ندارد، پس منظور اين است كه ازدواج با مادرانتان بر شما تحريم شده است، همانگونه كه در آيه شريفه «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ...»(273) نيز خوردنِ خون و مردار حرام شده است، نه خود آن دو چيز. با اين بيان، هر زنى كه نسب انسان از راه ولادت به او مى رسد، مادر انسان شمرده مى شود و ازدواج با او تحريم شده است؛ خواه بطور بيواسطه مادر انسان باشد و يا به واسطه پدر و مادر.

«و بناتكم و اخواتكم و عمّاتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت»

و نيز ازدواج با اين شش گروه بر انسان تحريم شده است:

با دخترانتان، خواه دختر خود شما باشد و يا دختر فرزندانتان؛

با خواهرانتان، خواه از يك پدر و مادر و يا از يك پدر و يا از يك مادر؛

با عمّه هايتان، خواه عمّه خودتان باشد و يا عمّه پدر يا عمّه مادر يا...؛

با خاله هايتان، خواه خاله خودتان باشد و يا خاله پدر و يا مادرتان؛

با دخترانِ برادر و نيز با دخترانِ خواهر.

علّت تحريم ازدواج با اين هفت گروه (مادران، دختران، خواهران، عمّه ها، خاله ها، دخترانِ برادر و دخترانِ خواهر)، خويشاوندى است.

روى سخن در اين آيه شريفه، با مردم است كه با واژه جمع بيان شده. مادران و خواهران و ... نيز ضمير جمع بكار رفته است تا همه به رعايت اين قانون موظّف شوند و روشن شود كه هر انسان باايمانى بايد در تشكيل خانواده به اين نكات كليدى توجّه كند.

«ابن عبّاس» در اشاره به حرمت ازدواج با اين هفت گروه، اين آيه شريفه را تلاوت مى كرد كه: «حرّمت عليكم امّهاتكم...»؛ سپس مى افزود: «خدا ازدواج با اين هفت گروه را به جهت داشتن رابطه نسبى تحريم كرد؛ و ازدواج با هفت گروه را نيز به دليل داشتن رابطه سببى حرام كرده است». آنگاه اين آيه شريفه را قرائت مى كرد كه: «و لاتنكحوا مانكح آباءُكم من النّساء...» (و با زنانى كه پدرانتان با آنان ازدواج كرده اند، پيوند زندگى مشترك مبنديد...).

قرآن شريف پس از روشنگرى پيرامون دسته اى از زنان كه ازدواج با آنان به جهت نسب تحريم شده است، در ادامه آيه به ترسيم گروههايى كه ازدواج با آنان به دليل سبب ممنوع است، مى پردازد.

«و امّهاتكم اللاّتى ارضعنكم»

و نيز ازدواج با مادرانى كه به شما شير داده اند، خواه خودتان را شير داده باشند و خواه پدر و مادر و يا ... شما را؛ و نيز مادرِ زنى كه به انسان شير داده است؛ و مادرِ مردى كه پدر انسان را شير داده است؛ همه اينها مادر بشمار مى آيند و ازدواج با آنان حرام است.

«و اخواتكم من الرّضاعة»

و نيز ازدواج با خواهران شيرى و دختران زنى كه به شما شيرداده است.

اين دسته خود به سه گروه تقسيم مى شوند:

1. دخترى كه از مادر واقعى انسان شير خورده و مادر به هنگام شيردادن به آن دختر، همسر پدر انسان بوده است. اين دستور، خواه مادر پيش از فرزند پسر خود به آن دختر شير داده باشد يا پس از شيرخوارگى پسر، در هر صورت يكسان است.

2. دخترى كه از مادر واقعى فردى شير خورده، امّا مادر به هنگام شيردادن به او، همسر مردى غير از پدرش بوده است.

3. و دخترى كه از زن پدر انسان شير خورده است، نه مادر او.

روشن كه مادر و خواهر شيرى، به دليل شيرخوردن - با شرايطى كه در فقه اسلامى آمده است - حرمت پيدا مى كنند؛ و اگر اين عامل درميان نباشد، ازدواج با آنان رواست. به هر حال، همه گروههايى كه ازدواج با آنان به دليل نسب تحريم شده است، از راه شير نيز تحريم مى شود؛ چرا كه پيامبر گرامى فرمود:

«ان اللّه حرّم من الرّضاعه ما حرّم من النّسب.»(274)

خداوند آنچه را كه از راه خويشاوندى نسبى تحريم فرموده، از راه شيرخوارگى نيز تحريم كرده است.

با اين بيان، ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمّه و خاله شيرى و نيز دختر برادر و دختر خواهر شيرى، حرام شده است.

در موضوع «رضاع» يا پيوند خويشاوندى از راه شيرخوارگى، سه بحث است:

1. مدّت شيرخوارگى

در اين باره، ديدگاهها يكسان نيست:

به عقيده بسيارى، پيوند شيرى هنگامى تحقّق مى يابد كه كودك به مدت دو سال شيرِ زنى را بخورد.

ديدگاه اصحاب ما و نيز شافعى و ابويوسف و ديگران نيز همين است.

«ابوحنيفه» اين مدّت را دو سال ونيم و «مالك» آن را دو سال و يك ماه، عنوان ساخته است.

گفتنى است كه اثر اين شير و پيوند شيرخوارگى زمانى تحقّق مى يابد كه به كودك شيرخوار، در همان دوران شيرخوارگى اش شير داده شود، نه آنگاه كه بزرگ شد.

2. ميزان شير

درخصوص ميزان شير نيز نظرهاى متفاوتى ارائه شده است:

1. به عقيده «ابوحنيفه»، اندازه اى در كار نيست و كم و يا زياد شير، باعث حرمت مى شود.

همين نظر از «ابن عمر»، «ابن عبّاس» و «مالك» نيز روايت شده است.

2. گروهى ازجمله «شافعى» و «سعيدبن جبير» بر اين عقيده اند كه پنج بار شيرخوردن باعث حرمت مى شود.

3. امّا از ديدگاه دانشمندان ما، «رضاع» زمانى باعث حرمت مى شود كه كودك آنقدر از زنى شير بخورد كه گوشت را بروياند و استخوانها را استحكام بخشد؛ و اين تنها در صورتى ممكن است كه كودك در شبانه روز تنها با شير يك زن تغذيه كند و ديگر هيچ چيزى به او خورانده نشود و يا پانزده بار بصورت پياپى از پستان زنى شير بنوشد، بى آنكه در فاصله اين پانزده بار، از زن ديگرى شير بخورد.

برخى نيز براين باورند كه اگر اين شمار به ده بار نيز برسد، باعث حرمت مى شود.

3. چگونگى شيرخوردن

به اعتقاد دانشمندان ما، «شيرخوردن» هنگامى باعث حرمت ازدواج مى شود كه كودك شير را بى هيچ واسطه اى از پستان زن بنوشد و از راه دهان بخورد؛ بنابراين، اگر از راههاى ديگرى آن شير را به معده كودك برسانند، حرمت ازدواج در اين مورد از ميان مى رود. همچنين شيرخوردن از زن زنده، باعث حرمت مى شود نه از زن مرده. يادآور مى شود كه اين، بحث داراى ريزه كاريهاى فقهى و فنّى است و ديدگاهها در آن يكسان نيست. از اين رو، براى آگاهى بيشتر بايد به كتابهاى فقهى مراجعه كرد.

«و امّهات نسائكم»

و نيز مادرانِ همسرانتان بر شما حرام شده اند.

خواه اين مادر، مادرِ همسرتان باشد و يا مادربزرگ او، ازسوى پدرش باشد و يا مادرش. همچنين، اين حكم درمورد مادر واقعى و يا شيرى، يكسان است. و نيز اين حكم با عقد دختر تحقّق مى يابد؛ خواه رابطه خاصّ زناشويى هم باشد يا نه.

«و ربائبكم اللّاتى فى حجوركم من نسائكم اللاّتى دخلتم بهنّ فان لم تكونوا دخلتم بهنّ فلاجناح عليكم»

و نيز ازدواج با دختران همسرانتان كه در دامان شما و درقلمرو تربيت شما هستند، تحريم شده است؛ و اين در صورتى است كه، با همسرتان آميزش جنسى كرده باشيد.

مقصود آيه شريفه، دختر همسر، از شوهر ديگر است كه در خانه فرد مورد نظر زندگى مى كند و به همراه مادرش آمده است. گفتنى است كه عبارت «در دامان شما و خانه شما هستند»، شرط حرمت نيست. بنابراين، دخترِ زن از شوهر ديگر، و نيز دخترِ پسرِ زن و دخترِ دخترِ او و ...، بر شوهر آن زن حرام هستند؛ خواه در دامان او پرورش يابند يا نه. و نيز خود آيه نشانگر اين نكته است كه «اگر آميزشى در كار نباشد، حرمت هم نيست». به همين دليل هم تصريح مى شود كه: اگر آميزش جنسى صورت نگرفته باشد، پيوند با دخترانشان حرام نيست؛

امّا برخى برآنند كه: «من نسائكم اللاّتى دخلتم بهن» وصف «امّهات نسائكم» مى باشد و منظور اين است كه: و مادران آن زنانتان كه با آنان آميزش كرده ايد بر شما حرام هستند نه آن زنانى كه تنها به عقد خود درآورده ايد، چرا كه اگر جز اين باشد، آنگاه است كه دختر زن از شوهر ديگر به مجرد عقد مادرش، بر انسان حرام مى گردد.

«عياشى» در تفسير خود، از حضرت صادق(ع) و او از اميرمؤمنان نقل كرده است كه: «الرّبائب عليكم حرام من الاّمهات اللاّتى قد دخلتم بهنّ كن فى الحجور او غيرالحجور...»(275) دختران همسرانتان از شوى ديگر، چه در خانه شما باشند و چه درقلمرو تربيت شما نباشند، درصورتيكه با همسرانتان آميزش كرديد، بر شما حرام مى شوند. امّا درمورد مادران همسران انسان، چيزى نفرموده و روشن نساخته است كه به محض عقد دخترشان حرام مى شوند، يا پس از آميزش با آنان. بنابراين، آنچه را خدا تحريم فرموده است، شما نيز حرام بدانيد، و آنچه را وانهاده است، شما هم واگذاريد.

در مفهوم واژه «دخول» دو نظر آمده است:

1. «ابن عبّاس» آن را به «آميزش جنسى» معنا كرده است.

2. امّا «عطا» آن را به مفهوم «آميزش و مقدّمات آن نظير دست زدن و درآوردن لباس او» گرفته است.

كه به نظر ما، ديدگاه دوّم درست تر است.

«و حلائل ابنائكم الّذين من اصلابكم»

و نيز ازدواج با همسران فرزندانى كه از نسل شما يا فرزند شيرى شما هستند بر شما حرام شده است امّا ازدواج با همسرانِ پسرخوانده مانعى ندارد.

از «عطا» آورده اند كه اين آيه شريفه و نيز دو آيه 4 و 40 از سوره احزاب در ترسيم اين حقيقت نازل شد كه پسرخوانده، پسرِ انسان نيست و ازدواج با همسرش هنگامى كه پسرخوانده او را طلاق دهد، مانعى ندارد.

بعد از فرود اين آيات، پيامبر گرامى به منظور برانداختن اين پندار جاهلى به دستور خدا، با همسر پيشين «زيد» كه پسرخوانده اش بود، ازدواج كرد.

«و ان تجمعوا بين الاختين»

و ازدواج با دو خواهر در يك زمان و داشتن هر دو براى شما ممنوع است و نيز نمى توان بطور همزمان با دو كنيز كه خواهر هستند، رابطه همسرى داشت؛ و چنانچه فردى با يكى از آن دو آميزش كرد، ازدواج با ديگرى بر او حرام مى شود.

«الاّ ما قد سلف»

اين استثنا منقطع است و بيانگر اين واقعيت كه: «امّا خدا شما را بر آنچه در گذشته در اين مورد روى داده است، بازخواست نخواهد كرد».

در تفسير اين نكته، دو نظر آمده است:

به اعتقاد بعضى از مفسّران، منظور اين است كه آنچه انجام شده است، مانعى ندارد؛ ولى از اين پس انجام ندهيد. امّا برخى ديگر برآنند كه منظور، گذشته دور است؛ آن زمان كه يعقوب با دو خواهر ازدواج كرد. و اينك با فرود اين آيه شريفه، اگر كسانى دو خواهر را بعنوان همسر در خانه دارند، بايد يكى را رها كنند.

«انّ اللّه كان غفوراً رحيماً»

بيقين خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است؛ و شما را بخاطر كارهايى كه پيش از فرود قرآن انجام داده ايد، كيفر نخواهد كرد.

گفتنى است كه حرمت ازدواج با تمامى زنانى كه در اين آيه شريفه نكاح با آنان تحريم شده، جز يك مورد، هميشگى است؛ و آن اينكه درمورد دو خواهر مى توان چنانچه يكى را طلاق دهند يا از دنيا برود، با خواهر ديگر ازدواج كرد.

و نيز ممكن است با استدلال به اين آيه شريفه، به كنيزى گرفتن آن گروه از زنان كه به دليل خويشاوندى، ازدواج با آنان تحريم شده است - مادر، خواهر، عمّه، خاله، مادرزن و ... - را نيز ناروا شمرد؛ چرا كه تحريم عموميت دارد.

نكته ديگر در اين مورد آن است كه در اصطلاح به اين زنان كه حكم تحريم ازدواج با آنان هميشگى است، «مبهمات» گفته مى شود و منظور اين است كه در هيچ شرايط و روزگارى، هيچ راهى براى ازدواج با آنان وجود ندارد.

پرتوى از آيات

افزون بر آنچه در آيات چندگانه اى كه گذشت آمد، نكات ارزنده و درسهاى انسانسازى وجود دارد كه به پاره اى از آنها بطور فشرده اشاره مى شود:

دفاع از حقوق و كرامت زن

1- پيش از طلوع اسلام و فرود قرآن شريف، ديدگاه جامعه ها درباره «زن» كه نيمى از پيكر جامعه انسانى را تشكيل مى دهد، بسيار منفى و بيدادگرانه بود. زن را نه انسانى برخوردار از كرامت و شخصيت و آزادى و حقوق انسانى، بلكه كالايى مى پنداشتند كه بايد به هر حال دراختيار مرد باشد و طعمه او شود و همواره در كمند قدرت و اسارت او بماند و به او خدمت كند.

بر اساس همين پندار بيدادگرانه بود كه مردان، زنان ثروتمندى را كه از زيبايى و تناسب اندام بهره اى نداشتند، با حيله و فريب به عقد خويش درمى آوردند و آنگاه با آنان، نه بسان يك همسر و يك انسان رفتار مى كردند و نه شرافتمندانه رهايشان مى ساختند كه ازپى زندگى خويش بروند؛ گاه آنان را بعد از گرفتن همه دارايى شان آزاد مى كردند و گاه همانند جنايتكارى زندانى مى كردند تا بميرند و سپس اموالشان را با عنوان ارث ببلعند.

2- بيداد ديگر درمورد زنان اين بود كه پس از اينكه زن طراوت و شادابى خويش را در خانه شوهر ازدست مى داد، براى راندن او و آوردن همسر جديد، وى را زير فشار مى نهادند تا نه تنها از حقوق خويش بگذرد، بلكه چيزى هم بدهد و جان خويش را نجات بخشد.

3- شيوه ديگر مردنمايان فرومايه در پايمال ساختن حقوق و كرامت زنان، اين بود كه با كمترين تحرّكى ازسوى زن براى دفاع از حقّ و زندگى خويش، ناجوانمردانه به او مارك بى عفّتى مى زدند و مى كوشيدند با اين تهمت شكننده، به گونه اى او را لكّه دار سازند كه ديگر نه خود بتواند سربلند كند و نه ديگرى جرأت دفاع از او را داشته باشد.

و متأسّفانه اين شيوه هاى زشت جاهلى و رسوبات آن، هنوز هم بيداد مى كند و قربانيان بيشمارى از زنان مى گيرد.

4- نكته مهم ديگر، در آياتى كه تفسير آنها گذشت، اين است كه زن را انسان و داراى حقوق و آزادى و امنيت و استقلال اقتصادى مى نگرد و از ستم و فشار درمورد او هشدار مى دهد. در اين آيات، نه تنها به مردان به هيچ عنوان اجازه داده نمى شود كه آن شيوه هاى جاهلى را درمورد زن بكار گيرند، بلكه به آنان دستور داده مى شود كه در زندگى زناشويى، با زنان براساس عدالت و انصاف و مهر و خُلقِ و خوى پسنديده رفتار كنند.(276)