تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۲ -


/ سوره نساء / آيه هاى 10 - 5

5. وَ لاتُؤْتُواالسُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيامَاً وَارْزُقُوهُمْ فيها وَاكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلَاً مَعْرُوفَاً.

6. وَابْتَلُواالْيَتامى حَتّى اِذا بَلَغُواالنِّكاحَ فَاِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدَاً فَادْفَعُوا اِلَيْهِمْ اَمْوالَهُمْ وَ لا تَاْكُلُوها اِسْرافَاً وَ بِدارَاً اَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيَّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيرَاً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَاِذا دَفَعْتُمْ اِلَيْهِمْ اَمْوالَهُمْ فَاَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيبَاً.

7. لِلرّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْاَقْرَبُونَ ولِلنِّساءِ نَصيبُ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ مِمّا قُلّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصيبَاً مَفْرُوضَاً.

8. وَ اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اُولُوالْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلَاً مَعْرُوفَاً.

9. وَ لْيَخْش َالَّذينَ لَوْتَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافَاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلَاً سَديدَاً.

10. اِنَ الَّذينَ يَأْكُلُونَ اَمْوالَ الْيَتامى ظُلْمَاً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ نارَاً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرَاً.

ترجمه

5. و داراييهايتان را كه خدا[ى فرزانه ] آن را مايه برپابودن [ و وسيله قوام زندگى ] شما قرار داده است، به بيخردان ندهيد؛ امّا از ره آورد آن، به آنان خوراك و پوشاك [مناسب ] بدهيد؛ و با آنان سخنى پسنديده بگوييد.

6. و يتيمان را بيازماييد تا آنگاه كه به [مرحله ] زناشويى برسند؛ پس، اگر در آنان [عقل و] رشدى [ براى زندگى ] يافتيد، دارايى شان را به آنان بدهيد؛ و از [ترس ] اينكه [مبادا] آنان بزرگ شوند [و دارايى خود را بگيرند]، آن را به اسراف و شتاب نخوريد؛ و [ آنان كه سرپرستى يتيمان را مى پذيرند،] هر كس توانگر است، بايد [ از بهره ورى از مال آنان ]خوددارى كند، و آن كه نيازمند است، بايد بطور پسنديده [و عادلانه از آن ] بخورد. و هنگامى كه دارايى شان را به آنان بازگردانديد، بر آنان گواه بگيريد؛ و خدا [گواهى و] حسابرسى را بسنده است.

7. براى مردان، از آنچه پدر و مادر و نزديكان به ارث مى نهند، [ بهره و ]سهمى است؛ و براى زنان [ نيز] از آنچه پدر و مادر و نزديكان برجاى نهاده اند بهره اى. خواه آن [سهم ]اندك باشد يا بسيار، [بهرحال براى هر كس ] بهره اى بايسته [ و مقرّر] است.

8. و آنگاه كه به هنگام تقسيم [ ارث ]، نزديكان، يتيمان و بينوايان حاضر شوند، [ بهره اى ] از آن را [ نيز براى خشنودى خدا] به آنان ارزانى داريد و [به هرحال،] با آنان سخنى [شايسته و ]پسنديده بگوييد.

9. و كسانى كه اگر فرزندانى ناتوان از خود برجاى گذارند، بر [ سرنوشت ]آنان نگرانند، بايد [از رفتار نادرست خود درمورد يتيمانِ مردم ]بترسند؛ و بايد از خدا پروا كنند و [ با پيش گرفتن روشى عادلانه، ]سخنى استوار [ و آكنده از مهر ]بگويند.

10. بيقين آن كسانى كه دارايى يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند؛ و بزودى در [ شعله هاى ] آتش برافروخته دوزخ درآيند.

نگرشى بر واژه ها

ايناس: مشاهده، ديدن. اين واژه، از مادّه «انسان» كه يكى از معناهاى آن «مردمك چشم» است، گرفته شده؛ و واژه «آنستم» نيز از ين ريشه است.

اسراف: تجاوز از حدّ و مرزِ مباح و روا؛ خواه اين تجاوز از افراط كارى ببار آيد يا از تفريط؛ امّا درمورد افراط، بيشتر «اسراف» بكار مى رود و درمورد تفريط، «سَرَف».

بدار: مبادرت، شتاب، پيشدستى در كار.

حسيب: بسنده. اين واژه را به معناى «محاسب» نيز گرفته اند.

مفروض: بايسته، مقرّر.

ضعاف: جمع «ضعيف» به معناى «ناتوان».

سديد: مصون از تبهكارى و تباهى.

يصلون: از ريشه «صلى» به معناى «واردشدن در آتش و سوختن در آن» گرفته شده است.

سعير: آتش شعله ور.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود سومين آيه مورد بحث - آيه 7 - آورده اند كه: در روزگاران جاهليت، «عرب» براساس راه و رسم خرافى و ظالمانه رايج، دختران را از ارث برى محروم مى ساخت و هر آنچه از پدر و مادر نزديكان برجاى مى ماند، همه را از آنِ پسران و مردان مى شناخت؛ از اين رو، اين آيه مباركه، براى برانداختن آن شيوه خرافى و بيان مقرّرات عادلانه ارث فرود آمد.

تفسير

موقعيت ارزشهاى مادّى

در آيات گذشته، آفريدگار هستى فرمان داد كه دارايى يتيمان را به آنان بدهيد؛ و اينك پس از آن دستور عادلانه و انسانى، روشن مى سازد كه: اموال آنان را كه از رشد فكرى و خرد زندگى برخوردارند، به دست خودشان بدهيد؛ امّا دارايى انسانهاى كم خرد يا بيخرد را، نه.

در اين مورد مى فرمايد:

«و لاتؤتواالسّفهاء اموالكم»

و داراييهايتان را به بيخردان ندهيد.

در تفسير واژه «سفيه»، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى برآنند كه مقصود، زنان وكودكان مى باشند. اين ديدگاه از ششمين امام نور نيز روايت شده است.

«ابن عبّاس» گفته است: هر گاه كسى بداند كه همسر و فرزندش از فكر اقتصادى بى بهره اند و دارايى خود را تباه مى كنند، نبايد مال آنان را در اختيارشان نهد تا نابود كنند.

2. جمعى بر اين اعتقادند كه منظور از اين واژه، تنها زنان مى باشند.

از «انس بن مالك» نقل كرده اند كه: بانويى سياه پوست و خوش سخن به حضور پيامبر شرفياب شد و گفت: «بايى انت و امّى يا رسول الله! قل فينا خيراً...»

(پدر و مادرم به فدايت باد اى رسول خدا! در سخنان خود با مردم، از خوبى زنان و در جهت حقوق و منافع آنان بيشتر سخن بگو!).

پيامبر گرامى ضمن سخنانى، فرمود: «أما يكفى احدا كن انّها اذا حملت كان لها كاجرالمرابط فى سبيل اللّه...؟»(243) آيا اين افتخار براى شما بس نيست كه هرگاه يكى از شما باردار مى شود، پاداشش بسان پاداش مرزبانى است كه درراهِ خدا پيكار مى كند و مرزها را پاس مى دارد؟ و هنگامى كه كودكش را بدنيا مى آورد، پاداشش بسان پاداش كسى است كه درراه حقّ و عدالت به خون خويش غلطيده است؟ و زمانى كه كودك خود را شير مى دهد، دربرابر هر جرعه از شيرش، پاداشى بسان پاداش آزادساختن برده اى از فرزندان اسماعيل دارد؟ و هنگامى كه براى پرستارى كودكش از خواب برمى خيزد، پاداش بسيارى دارد...؟ آرى؛ اين است پاداش بانوان باايمان، خداترس و شكيبايى كه با درايت و درستكارى عمل مى كنند و پاداش خويش را تباه نمى سازند.

آن زن پس از شنيدن سخنان پيامبر گفت: آرى؛ اگر اين شرايط را بدنبال نداشت، چه مقام والايى بود!

3. و پاره اى گفته اند: واژه «سفيه» در آيه شريفه، كودك، ديوانه، بيخرد، و نيز هر كه را كه به سبب افراط و تفريط در مصرف مال و ندانم كاريهاى زيانبار، از تصرّف در مالش ممنوع مى شود، دربر مى گيرد.

روايت كرده اند كه حضرت صادق مشروبخوار و كسانى را كه در مصرف مال خويش افراط و تفريط مى كنند، سفيه خواند؛ و فرمود: «انّ السّفيه شارب الخمر و من جرى مجراه»(244).

و اين ديدگاه كه هر سبك مغز و ندانم كار و بيخرد اقتصادى را «سفيه» بنگريم، بهتر و با مفهوم آيه شريفه سازگارتر است.

«الّتى جعل اللّه لكم قياماً»

و دارايى خود را كه خدا آن را مايه برپايى و پايدارى زندگى شما قرار داده است، به دست بى خردان ندهيد.

برخى در تفسير اين جمله گفته اند: مقصود اين است كه آنچه از دارايى تان را به فرزند بيخرد خود مى دهيد، تباه مى شود؛ چرا كه او آنها را در راههاى نادرست و زيانبار هزينه مى كند.

«وارزقوهم فيها واكسوهم»

امّا از ره آورد و درآمد آن ثروت، به آنان خوراك و پوشاك مناسب بدهيد. منظور اين است كه دارايى شخصى خود را به دست آنان نسپاريد؛ و اگر اداره آنان بر شما لازم است، خودتان براى آنان خرج كنيد و لباس و غذاى مناسب برايشان فراهم سازيد.

بعضى از مفسّران نيز معتقدند كه آيه شريفه هشدار مى دهد كه دارايى خود را - بدان اميد - به همسر و فرزندانتان ندهيد كه آنان شما را تأمين كنند.

به هر صورت، قرآن شريف اعلام مى دارد كه ثروت، نعمت خداست؛ و انسان، بايد آن را با تدبير و بر مبناى عدالت نگاهدارى و هزينه كند و از افراط و تفريط بپرهيزد. چرا كه قرآن در آيه ديگرى مى فرمايد:

«... لا تَأْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطلِ...»(245)

... دارايى يكديگر را به باطل و ناروا نخوريد...

و پيامبر گرامى مى فرمايد:

«نعم المال الصّالح للرّجل الصّالح.»(246)

مال و ثروت شايسته و حلال، براى مرد شايسته كردار بسيار خوب است.

گفتنى است كه در اين روايت، هم به ارزش ثروت اشاره رفته و هم به شايستگى و درست كردارى صاحب ثروت و امكانات.

پاره اى از مفسّران، واژه «اموالكم» در آيه شريفه را معادل «اموالهم» گرفته و گفته اند: منظور اين است كه دارايى بيخردان را به آنان ندهيد كه تباه مى سازند. و در تأييد ديدگاه خود، آيه اى از قرآن را شاهد گرفته اند كه مى فرمايد: «... ولا تقتلوا انفسكم...»(247). در اين آيه شريفه نيز به اعتقاد مفسّر بزرگوار «سعيدبن جبير»، «انفسكم» معادل «انفسهم» است.

امّا بباور ما، بهتر اين است كه مفهوم و منظور آيه شريفه را محدود نسازيم و آيه را بدينصورت تفسير كنيم كه: نعمتِ دارايى و ثروت را، نه به دست بيخردى كه آن را تباه مى سازد، بدهيد و نه دراختيار كودكى بگذاريد كه به رشد شايسته اقتصادى براى حفظ اين نعمت خدا نرسيده است؛ خواه اين دارايى از آنِ خود آنان باشد و خواه از آنِ ديگرى.

و علّت آنكه در اين آيه مباركه، مال كودكان و بيخردان، ثروت سرپرستان آنان شمرده شده - با توجّه به واژه «اموالكم» - آن است كه سرپرست چنين افرادى، وارث آنها است. و اين نكته از حضرت صادق نيز روايت شده است.

«و قولوا لهم قولاً معروفاً»

و با آنان، سخنى شايسته و پسنديده بگوييد.

آرى؛ با آنان با تندى و خشونت حرف نزنيد؛ بلكه به گونه اى سخن بگوييد كه آنان را درراهِ رشد و بالندگى و صلاح دنيا و آخرت رهنمون شويد، آنچنانكه وقتى به دوران رشد و جوانى رسيدند، در پرتو گفتار و كردار و تربيت شايسته شما، آمادگيهاى لازم براى يك زندگى مستقل و انسانى را كسب كرده باشند.

از آيه شريفه، چنين برمى آيد كه اگر كودك يتيم بعد از رسيدن به مرحله جوانى نيز به رشد شايسته و بايسته فكرى براى اداره امور اقتصادى خويش نرسيد، مى توان از تصرّف او در اموالش جلوگيرى كرد، چرا كه قرآن مى فرمايد: و دارايى خويشتن را به بيخردان نسپاريد!

همچنين اين مطلب از آيه دريافت مى شود كه اگر كسى وارث يا وارثانى بيخرد داشت، بر اوست كه وصيت كند و براى آنان سرپرستى بگمارد؛ چه، درغيراينصورت ، همانند كسى مى شود كه دارايى خويش را به سفيهان سپرده است.

يادآور مى شود كه بيخرد يا سبك مغز را بدان جهت «سفيه» گفته اند كه سفاهت، نوعى بى تدبيرى و شتابزدگى و نداشتن حلم و حوصله لازم در تصميم گيريهاست؛ و انسان گناهكار و فاسق را نيز بدان سبب «سفيه» و بيخرد خوانده اند كه او هم به دليل رفتار و عملكرد ناشايسته اش، وزن و اعتبارى نزد خردمندان و دينداران ندارد.

حقوق يتيمان را پاس داريد!

در آياتى كه گذشت، انسان با ايمان از سويى فرمان مى يابد كه دارايى يتيمان را به آنان بدهد؛ و از دگر سو به او هشدار داده مى شود كه از دادن مال بيخرد به او خوددارى ورزد و آن را به سود وى و جامعه حفظ كند تا ثروتها تباه نشود؛ و اينك براى اينكه اين انسان وظيفه خويش را بداند و شايسته عمل كند و دريابد كه چه زمانى بايد دارايى يتيم را به او بدهد و ثروت چه كسى را دراختيارش قرار ندهد، بلكه براى او حفظ و به سود او هزينه كند، قرآن شريف در اين آيه مى فرمايد: «وابتلوااليتامى حتّى اذا بلغواالنّكاح»

و يتيمان را بيازماييد تا آنگاه كه به مرحله زناشويى برسند و بتوانند تشكيل خانواده دهند.

سرپرستان يتيمان بايد خرد و رشد فكرى آنان را بيازمايند و چنانچه در آنان رشد فكرى و دينى و اقتصادى يافتند، دارايى شان را به خودشان تحويل دهند.

درباره رسيدن به مرحله زناشويى كه در اين آيه مباركه از آن سخن بميان آمده، ميان مفسّران بحث هست:

1. بيشتر مفّسران معتقدند: مقصود اين است كه آنان ازنظر رشد جسمى و روحى، به مرحله اى رسيده باشند كه بتوانند تشكيل خانواده دهند و مسئوليتهاى آن را بدوش كشند، نه اينكه تنها به مرحله بلوغ جنسى برسند؛ چرا كه اين به تنهايى نه نشان دهنده رشد جسم است، نه روح، و عدم آن نيز به تنهايى بر چيزى دلالت نمى كند و گاه انسانهايى يافت مى شوند كه اين پديده در آنها به تأخير مى افتد و يا روى نمى دهد.

2. برخى ديگر برآنند: منظور اين است كه دارايى يتيم را وقتى بايد به او داد كه فكرش رشد كرده و توان اداره خويش را داشته باشد.

3. عدّه اى گفته اند: تنها رشد فكرى كافى نيست، بلكه بايد به پانزده سالگى نيز برسد.

4. و بباور همفكران و ياران ما، مرحله بلوغ در پسران، يا رسيدن به پانزده سالگى است و يا رسيدن به بلوغ جنسى و آمادگى براى تشكيل خانواده و يا روييدن موى «زهار» در آنان.

«فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم»

پس اگر در آنان خرد و رشدى براى زندگى يافتيد، دارايى شان را به آنان بازپس دهيد.

واژه «رشد» را به صورتهاى مختلف معنا كرده اند:

1. دسته اى اعتقاد دارند كه منظور برخوردارى از خردمندى و ديندارى و صلاحيت است.

2. گروهى معتقدند كه مقصود از آن، صلاحيت در دين و ديندارى و آمادگى لازم براى اداره اموال و امور زندگى خويش است.

3. پاره اى گفته اند: منظور از «رشد» در آيه شريفه، «خرد» است؛ و اگر كسى از رشد فكرى برخوردار نباشد، حتّى اگر به مرحله پيرى هم برسد، نبايد ثروتش را دراختيار او نهاد، چرا كه آن را تباه مى سازد.

به نظر ما، ازميانِ ديدگاههاى سه گانه، ديدگاه نخست كه از «ابن عبّاس» نيز روايت شده است، قوى تر مى نمايد؛ بويژه آنكه از پنجمين امام نور هم روايتى به همين مضمون رسيده است. با اين توضيح، كسى كه از صلاحيت دينى و رشد فكرى براى اداره امور مالى خود برخوردار بود، حتّى اگر ازنظر اخلاقى بى بندوبار باشد، بايد دارايى اش را دراختيار او نهاد و نمى توان وى را از تصرّف در مالش بازداشت.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى شود كه اگر انسان خردمندى هم بخواهد ثروت خويش را تباه سازد، مى توان از تصرّف او در اموالش جلوگيرى كرد؛ زيرا وقتى ما موظّفيم ثروت كودك رشدنيافته و ناتوان از اداره صحيح امور مالى را به او نسپاريم و برايش حفظ كنيم تا به مرحله رشد برسد، چرا نتوانيم از تصرّف تبهكارانه فرد بالغ جلوگيرى كنيم؟ مضاف بر اينكه اين مطلب در روايات ما نيز ذكر شده است.

به هر حال، آيه شريفه، سپردن دارايى يتيم به او را در گرو تحقّق دو شرط مى داند:

1. رسيدن به مرحله بلوغ؛

2. رشد فكرى.

و به سرپرستان يتيمان فرمان مى دهد كه پيش از اين مرحله نبايد ثروت آنان را دراختيارشان نهند؛ و بعد از رسيدن به اين مرحله، بايد در نهايت امانت و صداقت، دارايى آنان را به خودشان بسپارند.

«و لاتأكلوها اسرافاً و بداراً ان يكبروا»

و دارايى آنان را از بيم آنكه مبادا بزرگ شوند و بخواهند آن را از شما بگيرند، به اسراف و شتاب نخوريد.

جمعى از مفسّران گفته اند: مقصود اين است كه «شما سرپرستان يتيمان! بيشتر از اندازه نياز از دارايى آنان نخوريد؛ چرا كه سرپرست يتيم حق دارد در صورت نياز، اجرتى عادلانه براى خويش برگيرد».

و عدّه اى نيز گفته اند: «هرگونه بهره ورى شخصى از مال يتيم، اسراف محسوب مى شود و ناروا است».

كه به نظر ما، ديدگاه نخست با مذهب اهل بيت سازگارتر است.

«و من كان غنيّاً فليستعفف و من كان فقيراً فليأكل بالمعروف»

و از سرپرستان يتيمان، هر كدام كه ثروت و امكاناتى دارند، بايد از مال آنان چشم بپوشند و چيزى نخورند، و كسانى كه نيازمند باشند، مى توانند دربرابر حفظ اموال آنان به اندازه برطرف ساختن نياز خويش بصورت وام از ثروت آنان برگيرند و آنگاه وام خويش را برگردانند.

اين ديدگاه از گروهى از مفسّران از جمله «سعيدبن جبير» روايت شده است؛ همچنين از حضرت باقر نيز روايتى به اين مضمون نقل كرده اند.

امّا برخى برآنند كه سرپرست يتيم مى تواند به اندازه رفع نياز ضرورى خويش براى خوراك و پوشاك، از مال يتيم برگيرد، امّا نه بعنوان اجرت و يا به اندازه اجرت عادلانه.

و از روايات چنين برمى آيد كه سرپرست يتيم مى تواند اجرت كار خويش را بصورت عادلانه بردارد؛ خواه پاسخگوى نيازش باشد يا نباشد.

از ابن عبّاس پرسيدند كه «آيا سرپرست يتيم مى تواند از شير شتر او بهره مند شود؟»

او پاسخ داد: «اگر آن شتر را نگاهدارى كنى و زخم آن را پماد نهى، مى توانى از شير آن - به اندازه اى كه به بچّه اش زيان نرسانى و در دوشيدن شير اسراف نكنى - بهره مند گردى».

«فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدوا عليهم»

پس، هنگامى كه داراييشان را به آنان باز گردانديد، بر آنان گواه بگيريد.

در اين بيان خداى فرزانه به سرپرست يتيم دستور مى دهد كه: هرگاه يتيمان به رشد فكرى رسيدند و بر آن شديد كه دايى آنان را به خودشان بسپاريد، براى احتياط و دورى از هر پيامد ناروا، بر آنان گواه بگيريد، تا پس از آن، نه بتوانند دريافت ثروت خويش را انكار كنند، و نه بر شما اتّهام بندند.

راستى كه در آيه شريفه، خداى پرمهر كمال لطف و مهر خود را، هم شامل حال يتيمان و هم سرپرستان ايتام ساخته است؛ و به هر كدام دستورى داده و درباره اين موضوع مقررّاتى بيان فرموده است كه صلاح همه در آنهاست، چرا كه او مى خواهد تمامى انسانها ازنظر معاش و معاد، به راهِ نيك بختى و نجات رهنمون شوند و به لغزش و گرفتارى درنيفتند.

«و كفى بالله حسيباً»

به هر حال، گواهى خدا و علم او به اين واقعيت كه شما دارايى يتيم را به او داده ايد يا نه، براى شما بسنده است.

به عقيده بعضى از مفسّران، منظور اين است كه: همچنانكه از بزرگ شدن يتيم و از حساب كشيدن او بيم داريد، از حساب سراى آخرت نيز بترسيد و ذرّه اى گناه نكنيد!

در راه تأمين حقوق زن

چنانكه پيشتر خاطرنشان شد، در دوران جاهليت، براثر نادانى و رواج آداب و رسوم غلط و ظالمانه، دختران را از ارث محروم مى ساختند و اين آيه شريفه براى برانداختن آن شيوه بيدادگرانه و احياى بخشى از حقوق پايمال شده زن فرود آمد.

«للرّجال نصيبٌ ممّا ترك الوالدان والا قربون و للنّساء نصيبٌ ممّا ترك الوالدان والاقربون ممّا قلّ منه اوكثر نصيباً مفروضاً»

براى مردان، از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان برجاى مى گذارند، بهره اى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و نزديكان به ارث مى نهند، سهمى است، خواه اين ثروت برجاى مانده كم باشد يا بسيار؛ به هرحال، اين بهره و سهمى است كه خدا براى هر كسى مقرّر فرموده است و بايد به صاحب حق داده شود.

آيه مباركه بيانگر دو نكته زير است:

1. در موضوع ارث، ديدگاهى كه «تعصيب»(248) را مطرح مى كند و مى گويد «در تقسيم سهام، در مواردى كه سهام زياد مى آيد، آنچه زياد آمده، از آنِ مردانى است كه عصبه و خويشاوند پدرى ميّت هستند، و زنان در اين مورد بهره اى ندارند»، اين سخن بى اساس است؛ چرا كه خداوند ارث را هم براى زنان و هم براى مردان قرار داده است و اگر درست باشد كه زنان را در مواردى از ارث بردن محروم كنيم، چرا نتوانيم مردان را نيز از ارث محروم سازيم؟

2. نكته ديگرى كه ابوحنيفه نيز آن را دريافت داشته، اين است كه آيه شريفه، بيانگر يك اصل جهانشمول و عمومى در موضوع ارث است، و بروشنى اعلان مى كند كه «خويشاوندان ميّت از او ارث مى برند و در اين مورد، تفاوتى ميان پيامبران با ديگر انسانهاى عادّى جامعه نيست»؛ و ديدگاه رهروان راه خاندان وحى و رسالت و مذهب اهل بيت نيز همين است.

با اين بيان، آنان كه مى پندارند فرزندان پيامبر خدا از آنان ارث نمى برند، و با اين تصوّر دخت فرزانه پيامبر اسلام را از ارث محروم ساختند، برخلاف آيه شريفه عمل كرده اند.

در راه پيوند با نزديكان و محرومان

آفريدگار هستى در آيه گذشته، درباره ارث بردن زن و مرد از پدر و مادر و خويشاوندان نزديكتر سخن بميان آورد؛ و اينك، در اين آيه، در مورد كسانى كه ارث نمى برند، به نيكى سفارش مى كند.

«و اذا حضرالقسمة اولواالقربى و اليتامى والمساكين فارزقوهم منه»

و اگر به هنگام تقسيم ارث، جمعى از خويشاوندان نزديك، همچون بستگان درجه دو، و سه و نيز برخى از يتيمان و بينوايان، كه به نوعى با ميّت پيوند خويشاوندى داشته و به يارى او دل بسته اند، حضور يافتند، پيش از تقسيم مال، چيزى به آنان بدهيد.

درمورد مخاطب آيه شريفه، دو نظر است:

1. گروهى از مفسّران ازجمله ابن عبّاس و سعيدبن جبير بر اين اعتقادند كه روى سخن، با ورثه است و مقصود اين است كه اگر چه نزديكان درجه دو و سه و يتيمان و بينوايان فاميل دور ميّت ارث نمى برند، نبايد آنها را محروم سازيد، بلكه چيزى به آنان بدهيد.

2. و عدّه اى نيز برآنند كه روى سخن با فردى است كه در آستانه مرگ قرار دارد و مى خواهد وصيت كند. و آيه او را موظّف مى دارد كه اين گونه خويشاوندان محروم را نيز از ارث بهره مند سازد و چيزى در حقّ آنان وصيت كند.

«و قولوا لهم قولاً معروفاً»

و به هرحال، با آنان به شيوه اى شايسته و نرم سخن بگوييد، نه با تندى و خشونت

در مفهوم اين جمله، بعضى معتقدند: منظور اين است كه «هرگاه وارث ميّت صغير باشد، سرپرستش بايد به خويشاوندان درجه دو و سه او در نهايت ادب بگويد: دوستان! اين مال از آنِ صغير است؛ پس، نمى توان چيزى از آن را به ديگرى هديه كرد». و برخى نيز مى گويند: مقصود اين است كه فرد وصيت كننده و صاحب مال، بايد علاوه بر آنكه خويشاوندان درجه دو و سه را كه ارث نمى برند، از اموال خود بهره مند سازد، دعاى خير خود را نيز شامل حالشان كند.

از آيه شريفه اين نكته نيز دريافت مى شود كه انسان گاه مى تواند چيزى را به ديگرى ببخشد و به اذن خدا او را مالك ثروتى سازد و يا نعمتى را به وى ارزانى دارد. و اين، نشانگر بى اساس بودن ديدگاه جبرگرايان است كه انسان را مقهور و مجبور و فاقد اراده و اختيار مى دانند.

اثر طبيعى عملكردها

در آيه پيش آفريدگار انسان به او دستور داد كه به هنگام تقسيم ارث، با خويشاوندان درجه دو و سه ميّت و نيز با يتيمان و بينوايان با مهر و احترام سخن گويد؛ و اكنون فرمان مى دهد كه تمامى انسانها بايد در همه جا و با همه بندگان خدا، سنجيده و درست سخن گويند و به گونه اى شايسته رفتار كنند.

«و ليخش الّذين لوتركوا من خلفهم ذرّيّةً ضعافاً خافوا عليهم»

و كسانى كه اگر از خود فرزندانى ناتوان برجاى مى گذارند، بر سرنوشت آنان نگرانند، بايد از رفتار ناپسند در مورد يتيمان مردم بترسند.

در تفسير اين آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى ازجمله ابن عبّاس روايت كرده اند كه: در عصر رسالت ياران پيامبر هنگامى كه كسى در آستانه مرگ بود، از سر مهر بر گرد او مى نشستند و خيرخواهانه به وى اندرز مى دادند كه براى آخرت خويش اقدامى كند و بداند كه همسر و فرزندانش، نجات بخش وى نخواهند بود. او نيز تحت تأثير سخنان آنان قرار مى گرفت و بيشتر دارايى خود را انفاق مى كرد. از اين رو، آفريدگار هستى با نزول اين آيه به انسانها اعلام داشت كه در انديشه فرزندان خردسال خويش نيز باشيد و حقوق آنان را انفاق نكنيد.

با اين بيان، انسان نبايد به گونه اى وصيت كند كه در حقّ ورثه تعدّى شود؛ و كسانى نيز كه به هنگام وصيت حضور دارند، بايد اين نكته را به وصيت كننده سفارش نمايند تا مبادا او با انفاق بسيار، ورثه خويش را نيازمند سازد. آرى؛ آنان بايد همانگونه كه فرزندان خود را دوست دارند و براى آينده آنان دل مى سوزانند، فرزندان ديگران را نيز دوست بدارند و بر سرنوشت و آينده آنان نيز احساس مسئوليت كنند.

2. و برخى برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه سرپرست و كارگزار يتيم در دارايى او امانتدارى را پيشه سازد و آن را پاس دارد؛ و همانطور كه درمورد بازماندگان خويش دلسوزى روا مى دارد و هرگز در انديشه خيانت به آنها نيست، در باره يتيم نيز آنگونه بينديشد و عمل كند.

با اين بيان، كارگزار يتيم بايد به گونه اى رفتار كند كه دوست دارد با فرزندان خردسالش بعد از او همان رفتار شود.

در اين مورد، روايتى نيز از هفتمين امام راستين آورده اند، كه مى فرمايد:

«انّ اللّه اوعد فى مال اليتيم عقوبتين: امّا احداهما فعقوبةالدّنيا قوله و ليخش الّذين لوتركوا...»(249)

خدا براى خوردن دارايى يتيم، دو كيفر قرار داده است:يكى از آنها، كيفر اين جهانى است كه انسان به واكنش عملكرد خود دچار مى شود و در اين مورد است كه قرآن هشدار مى دهد و مى فرمايد: و آنان كه اگر فرزندانى خردسال و ناتوان از خود برجاى مى گذارند، و بر سرنوشت آن نگرانند، بايد از رفتار نادرست و ظالمانه درمورد يتيمان مردم بترسند...

آرى؛ بايد بترسند كه مبادا همان رفتار نادرست، گريبانگير فرزندان آنان شود.

3. و عدّه اى نيز گفته اند: اين آيه درباره كسانى است كه به هنگام وصيت، نزديكان خويش را محروم مى سازند و به اندرز خيرخواهان كه آنان را به وصيت نيكو براى نزديكانشان توصيه مى كنند، گوش نمى دهند.

با اين بيان، مقصود اين است كه كسانى كه درمورد يتيمان مردم ظالمانه رفتار مى كنند، بهوش باشند و بدانند كه واكنش ستم آنان، دامان فرزندان و نسلشان را خواهد گرفت.

«فليتّقوااللّه و ليقولوا قولاً سديداً»

پس بايد از خدا پروا كنند و سخنى استوار بگويند

منظور اين است كه چنين كسانى بايد از نافرمانى خدا و بيداد در حقّ يتيمان مردم بترسند و به گونه اى با يتيمان مردم رفتار كنند كه دوست دارند پس از آنان با فرزندانشان همان رفتار شود. برخى نيز برآنند كه: بايد از خدا پروا كنند و به بندگانش زيانى نرسانند.

واژه «سديد» به معناى گفتارى است كه از سستى و تباهى پاك و استوار و سنجيده و بر اساس عدالت باشد. با اين توضيح، به اعتقاد جمعى از مفسّران، «قولاً سديداً»، يعنى بايد عادلانه و بر اساس حق سخن بگويند. و به عقيده بعضى ديگر، منظور اين است كه با يتيمان نرم و شايسته سخن بگويند.

در اين باره روايتى نيز از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«من سرّ اَنْ يزحزح عن النّار و يدخل الجنّة فليأت منية و هو يشهد ان لا اله الّااللّه و ان محمّداً رسول اللّه و يحبّ اَن يأتى الى النّاس ما يحبّ ان يؤتى اليه.»(250)

هر آن كه دوست دارد از آتش دوزخ دور داشته و وارد بهشت شود، بايد با گواهى بر يكتايى خدا و رسالت پيامبر و مهر به بندگان پروردگار، ديده از جهان فرو بندد، به گونه اى كه آنچه را براى خود مى خواهد، براى مردم بخواهد.

همچنين روايت كرده اند كه پيامبر گرامى از وصيت بيش از 13 مال هشدار داد و به «سعد» فرمود: اگر شما ورثه اى بى نياز برجاى گذارى، براى من دوست داشتنى تر از اين است كه با انفاق به ديگران، آنان را تهيدست و نيازمند ترك كنى.

گناه سهمگين تجاوز به حقوق ناتوانان جامعه

آخرين آيه مورد بحث، قرآن در هشدارى سخت، به خورندگان مال يتيمان و محرومان مى فرمايد:

«انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً»

كسانى كه دارايى يتيمان را ظالمانه و بناروا مى خورند، در حقيقت با اين بهره ورى بيدادگرانه از حقوق آنان، آتش شعله ورى را در شكم خويش فرو مى برند.

روشن است كه منظور از خوردن مال يتيم، تنها بلعيدن و خوردن آن نيست، بلكه هر نوع بهره ورى و تصرّف غاصبانه را شامل مى شود. و بدان دليل از آن به بلعيدن و خوردن تعبير شده كه بهره وريهاى ديگر تابع آن است و مهمترين راه سودبردن از ثروت، هزينه كردن و خوردن آن بشمار مى رود.

نظير اين تعبير درمورد هشدار از پيمودن راههاى نامشروع اقتصادى در قرآن شريف بكار رفته است، از جمله آيه 188 از سوره بقره و آيه 130 از سوره آل عمران كه در آيه نخست هرگونه حرامخوارگى و در آيه دوّم رباخوارگى نهى مى شود و در هر دو مورد، تعبير به همان صورت است.

پرسش: چرا خوردن مال يتيم و حرمت آن را، به ظالمانه بودن آن قيد زده است؟ آيا اين بدان مفهوم نيست كه مى توان مال يتيم را بصورت عادلانه نيز بلعيد و خورد؟

پاسخ: آيه شريفه اعلام مى دارد كه خوردن مال يتيم همواره ظالمانه و ناروا نيست، بلكه گاه عادلانه است؛ براى نمونه، اگر كسى سرپرست يتيم و نگاهدارنده مال او باشد و آنگاه بعنوان اجرت يا وام، چيزى از آن بردارد، نه تنها ظالمانه نيست كه حلال است. و اين سخن كه در اين دو صورت حقّ خود را گرفته است، نه مال يتيم را، درست نيست؛ بلكه حقّ خويش را از مال يتيم گرفته است، امّا نه از راهِ حرام و ظالمانه، بلكه از راهِ حلال. و اگر اين سخن درست هم باشد، باز هم مى توان گفت كه اين قيد به جهت بيان و تأكيد بكار رفته و روشنگر آن است كه خوردن و بردن مال يتيم ستمى آشكار است و بس.

از هشتمين امام نور پرسيدند كه: كمترين مقدار خوردن و بردن مال يتيم كه انسان را درخور كيفر اين آيه شريفه خواهد ساخت، چه اندازه است؟

آن حضرت فرمود: كم و زيادِ آن ملاك نيست؛ بلكه اگر كسى با اين نيّت از مال يتيم چيزى بردارد كه آن را بازنگرداند، از خورندگان چنين مالى بشمار خواهد آمد: «فقال قليله و كثيره واحد اذا كان من نيّته اَن لايردّه اليهم».(251)

«انّما يأكلون فى بطونهم ناراً»

همانا آتش شعله ورى در شكم خويش فرو مى برند.

در تفسير اين جمله، دو نظر آمده است:

1. بعضى گفته اند: در روز رستاخيز، آتش شعله ور از دهان، بينى و گوش خورندگان مال يتيم زبانه مى كشد، تا شناخته شوند.

دراين باره، حضرت باقر از پيامبر گرامى روايت كرده است كه:

«يبعث ناس من قبورهم يوم القيامه تأجّج افواههم ناراً، فقيل من هؤلاء؟ فَقَرَءَ هذه الآيه.»(252)

روز رستاخيز، مردمى از گورهاى خويش برمى خيزند درحاليكه آتش از دهانشان زبانه مى كشد!

پرسيدند: اى پيامبر خدا! اينان كيانند!

آن حضرت به تلاوت اين آيه پرداخت كه: ان الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً...

2. و برخى ديگر گفته اند: اين بيان در مقام مثال آمده و روشنگر اين واقعيت است كه خورنده بيدادگرِ مال يتيمان وارد دوزخ مى شود و آتش همه وجودش را فرا مى گيرد.

«و سيصلون سعيراً»

و بزودى در آتش برافروخته وارد مى شوند.

گفتنى است كه واژه «بطون» در آيه شريفه و اين تعبير كه «آتش در شكمهاى خويش فرو مى برند»، همه براى تأكيد است؛ و اين گونه گفتار درميانِ مردم بسيار است، از جمله مى گويند: «خودم با چشم ديدم» يا «با گوش خود شنيدم» و يا «با پاى خود رفتم» و...

از ششمين امام نور آورده اند كه در كتاب امير مؤمنان در اين مورد آمده است كه: كيفر خوردن بيدادگرانه و نارواى مال يتيم، در دنيا زودرس و در آخرت سهمگين خواهد بود؛ و آنگاه درمورد كيفر دنيوى آن، به تلاوت آيه «و ليخش الّذين لوتركوا...» و درمورد كيفر اخروى آن به تلاوت آيه «انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً...» پرداخت.

پرتوى از آيات

در آياتى كه تفسير آنها از نظر شما خواننده گرامى گذشت، افزون بر آنچه ترسيم شد، چند نكته حقوقى و انسانى و اخلاقى ديگر، سخت درخور دقّت است:

1. احياى شخصيت زن و حقوق او

همانگونه كه در «شأن نزول» اين آيات اشاره رفت، در روزگاران جاهليت، بر اثر حاكميت خرافات و تعصّبات و آداب و رسوم غلط، زنان را بعنوان انسان نمى نگريستند؛ براى آنان حقوق و احترام و شخصيتى برسميت نمى شناختند؛ به آنان همانند مردان نگاه نمى كردند و برايشان ارث بجا نمى گذاشتند. امّا اين آيه شريفه، ضمن كشيدن خطّ بطلان بر خرافات و بافته هاى بيدادگرانه، در گام نخست زن را بسان مرد، انسان و از پدر و مادرى به نام آدم و حوا شناخت كه خدايش او را آفريده است؛ و آنگاه در گام دوّم بصراحت اعلام داشت كه براى زنان نيز از دارايى برجاى مانده از پدر و مادر و نزديكانشان، بهره اى است. و بدينسان، دو گام بلند در تأمين حقوق و شخصيت آنان برداشته شد.

2. سفارش يتيمان و محرومان

در هر جامعه و تمدّنى هميشه پدرانى - دير يا زود - جهان را بدرود مى گويند و فرزندان خردسالى برجاى مى گذارندكه براى رسيدن به زندگى مستقل، به يارىِ خيرخواهان و رهنمود مربّيان شايسته كردار و درست انديش نياز دارند. آيات مورد بحث اين درس را مى دهد كه مردم باايمان و پرواپيشه بايد هم براى خدا و آرامش وجدان خويش و هم براى ساختن جامعه سالم و درست، به گروههاى آسيب پذير، ازجمله يتيمان، برسند و آنان را ازنظر مادّى و معنوى و فكرى و فرهنگى و عاطفى و انسانى از ياد نبرند.

3. اثر طبيعى عمل

برخى مى پندارند كارهاى شايسته و ناشايسته اى كه انسان در زندگى به آنها دست مى يازد، بعد از انجام دادن آنها، پرونده شان بسته مى شود و حسابرسى در كار نخواهد بود؛ از اين رو، دغدغه و نگرانى اين خودكامگان سياهكار، تنها تا مرحله اجراى عمل مورد نظر و رسيدن به هواى دل است. و بعضى، افزون بر اين نگرانى، به روز حساب نيز مى انديشند و معتقدند كه هم در اين سرا ممكن است روزى بازخواست شوند و هم اينكه سرانجام در روز رستاخيز، با ثمره تلخ يا شيرين عملكرد خويش روبرو خواهند شد و از آنان در مورد هركارى كه كرده اند، بازخواست خواهد شد... آياتى كه آنها تفسير آنها در اين فصل از نظرتان گذشت نيز بر اين واقعيت اشاره دارند كه انسان هم در اين سرا با واكنش و اثر طبيعى كارهاى عادلانه و يا ظالمانه خويش روبرو خواهد شد و هم در سراى آخرت(253)، آرى دو آيه نهم و دهم، اين هشدار تكاندهنده را مى دهد.