تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۷ -


/ سوره آل عمران / آيه هاى 189 - 181

181. لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذينَ قالُوا إِنَ اللَّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ اَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْاَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍ ّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ.

182. ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ وَ اَنَ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلّامٍ لَلْعَبيدِ.

183. اَلَّذينَ قالُوا اِنَ اللَّهَ عَهِدَ اِلَيْنا اَلّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النّارُ قُلْ قَدْ جائَكُمْ رُسُلُ ٌ مِنْ قَبْلى بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.

184. فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتابِ الْمُنيرِ.

185. كُلُّ نَفْس ٍ ذائِقَةُالْمَوْتِ وَ اِنَّما تُوَفَّوْنَ اُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَيوةُالدُّنْيا اِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ.

186. لَتُبْلَوُنَّ فى اَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ اَشْرَكُوا اَذىً كَثيرَاً وَ اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْاُمُورِ.

187. وَ اِذْ اَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاس ِ وَ لاتَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنَاً قَليلَاً فَبِئْسَ مايَشْتَرُونَ.

188. لاتَحْسَبَنَ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما اَتَوْا وَ يُحِبُّونَ اَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمُفازَةٍ مِنَ الْعَذابُ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ.

189. وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَالْاَرْض ِ وَ اللَّهُ عَلى كُل ِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ.

ترجمه

181. بيقين خدا سخن آنان را كه گفتند «خدا نيازمند است و ما توانگر [ و بى نياز ]يم »، شنيد. بزودى آنچه را گفتند، و اين [ جنايت بزرگ ]را كه پيامبران را بى هيچ حقّى كشتند، [ همه را در نامه عمل آنان ]خواهيم نوشت و به [آنان ] خواهيم گفت: «عذاب [آتش ] سوزان را بچشيد!»

182. اين [كيفر دردناك ] به خاطر آن [كارهاى زشتى ] است كه پيشتر به دست خود انجام داديد و براى آن است كه خدا هرگز نسبت به بندگان [خود] بيدادگر نيست.

183.همانان كه گفتند «خدا به ما سفارش كرده است كه به هيچ پيام آورى ايمان نياوريم تا آنكه براى ما قربانى اى بياورد كه آتش [شعله ورى از آسمان ]آن را [ به نشان پذيرفته شدن ]بخورد».

[ هان اى پيامبر! به آنان ] بگو: بى ترديد پيش از من [نيز ]پيام آورانى [آمدند و ]دليلهاى روشن [ و روشنگر] و آنچه را گفتيد، برايتان آوردند؛ پس اگر راست مى گوييد، [و در انديشه حق هستيد،] چرا [بجاى حق پذيرى،] آنان را كشتيد؟!»

184. پس اگر تو را دروغگو انگاشتند، [هيچ نگرانى به خود راه مده؛ چرا كه ] پيش از تو [ نيز] پيامبرانى كه دليلهاى روشن و نوشته هاى حكمت آموز و كتاب روشنگر [آسمانى ] آورده بودند، دروغگو شمرده شدند.

185. هر جاندارى، چشنده [طعم ] مرگ است؛ و تنها در روز رستاخيز است كه پاداش [كار] هايتان بطور كامل به شما داده مى شود؛ پس [ در آن روز سرنوشت ساز است كه ]هر كه را از آتش [شعله ور دوزخ ]دور سازند و به بهشت [ زيبا و پرطراوت خدا ]درآورند، براستى كامياب شده است. و زندگى دنيا جز مايه فريب نيست.

186. بى ترديد در[مورد] ثروتها و جانهايتان، آزمون خواهيد شد؛ و بى گمان از كسانى كه پيش از شما [به آنان ] كتاب [آسمانى ]داده شده است و [ نيز] از آنان كه شرك ورزيده اند، [بافته هاى ]آزار[دهنده ]بسيارى خواهيد شنيد. و اگر شكيبايى ورزيد و پروا پيشه سازيد، [كارى بسيار زيبنده است؛ چرا كه ]اين [پروا و پايدارى ] ، بيانگر تصميم استوار [شما] در كارهاست.

187. و هنگامى را [بياد آور] كه خدا از كسانى كه به آنان كتاب داده شده است، پيمان گرفت كه بايد آن [آخرين پيامبر] را [به روشنى ] براى مردم بيان كنيد و كتمانش نداريد، امّا [آنان ] آن [پيمان ] را پشت سر خود انداختند و دربرابر آن ، بهايى ناچيز بدست آوردند. و چه بد معامله اى كردند!

188. هرگز مپندار آن كسانى كه به آنچه كرده اند شادمانى مى كنند و دوست مى دارند كه بخاطر آنچه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند، براستى گمان مبر كه براى آنان [راه ] نجاتى از عذاب خواهد بود. [نه، هرگز، بلكه ] آنان عذابى دردناك خواهند داشت.

189. و فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ خداست؛ و خدا بر هر چيزى تواناست.

نگرشى بر واژه ها

«سمع»: شنيدن با گوش. و درمورد آفريدگار هستى، صفاتى چون «سميع» و «بصير»، جزء ذات اوست و بيانگر اين حقيقت كه پروردگار جهان به همه امور آگاه و دانا است.

«حريق»: آتش.

«قربان»: بر وزن «عُدوان»، گاه مصدر است و گاه اسم، همچون: برهان و سلطان. اين واژه در اصل به معناى هر عمل پسنديده و شايسته اى است كه انسان را به خدا نزديك مى سازد.

«زُبُر»: جمع «زبور» و به مفهوم هر كتاب حكمت آموز.

«فاز»: كامياب شد. در فرهنگ عرب، به كسى كه از خطرى سهمگين نجات يافته، يا به مقام والايى رسيده كه همه را شگفت زده ساخته است، «فائز» گفته مى شود. بنابراين، «فاز» يعنى از آنچه ناخوشايند بود، رهيد و به آنچه دوست داشت، دست يافت؛ و واژه «مفازه» به معناى «مكان هلاكت و خطر» است.

شأن نزول

1. در شأن نزول نخستين آيه مورد بحث - آيه 181- آورده اند كه:

هنگامى كه آفريدگار هستى بلاى اجتماعى و اقتصادى ربا و رباخوارگى را تحريم و موضوع انسانى و اخلاقى وام نيكو و شايسته دادن به بندگان خدا را با فرود آيه اى از قرآن شريف توصيه كرد(228)، برخى از يهوديان بهانه جو و حق ستيز گفتند: از اينكه قرآن اينگونه به قرض الحسنه دعوت و آن را وام نيكودادن به خدا وصف مى كند، روشن مى شود كه خدا نيازمند است و ما توانگر و بى نيازيم.

2. و نيز روايت كرده اند كه: پيامبر گرامى نامه اى بوسيله «ابوبكر» براى گروهى از «يهود» ارسال داشت و آنها را به نماز و پرداخت حقوق مالى و وام درراه خدا فرا خواند و از درآمدهاى حرام و معاملات ربوى و ظالمانه بازداشت. «ابوبكر» با نامه پيامبر، به مكانى كه مركز تدريس يهوديان بود، وارد شد و آن را به دانشمند بزرگ يهود «فنحاص» - كه شاگردانش بر گرد وى حلقه زده بودند - داد. «فنحاص» پس از مطالعه نامه، گفت: «به گونه اى كه شما مى گوييد، خدا نيازمند است و ما بى نياز؛ وگرنه از ما وام نمى خواست». ابوبكر برآشفت و سيلى محكمى بر او نواخت. و در آن شرايط بود كه اين آيه شريفه بر رسول اكرم فرود آمد.

3. در داستان فرود سوّمين آيه مورد بحث - آيه 183- آورده اند كه:

گروهى از يهود به حضور پيامبر شرفياب شدند و گفتند: «اى پيامبر خدا! پروردگار جهان در تورات با ما عهد بسته است كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم، جز اينكه براى ما يك قربانى بياورد كه دربرابر ديدگان همه آتشى از آسمان بيايد و آن را بسوزاند. اگر براستى تو پيام آور او هستى، چنين كن!». و در اين شرايط بود كه اين آيه مباركه نازل شد.

و نيز در روايت ديگرى، آورده اند كه:

خداوند در تورات به بنى اسرائيل فرمان داد كه جز مسيح و محمّد(ص)، هر پيامبرى به نزد شما آمد و شما را به سوى خدا فرا خواند، به او ايمان نياوريد تا يك قربانى بياورد كه آتشى از آسمان فرود آيد و به نشان پذيرفته شدن، آن را بسوزاند.

4. در شأن نزول ششمين آيه مورد بحث - آيه 186 - روايت كرده اند كه:

عنصر شرارت پيشه اى به نام «كعب»، پيامبر گرامى و مردم با ايمان را همواره تمسخر مى كرد و اذيت و آزار مى رساند و شرك گرايان را بر ضدّ مردم مسلمان مى شورانيد، و نيز با سرودن اشعارى زشت و ناهنجار، زنان و دختران مسلمان را موضوع عشقبازى قرار مى داد و آنان را به باد اهانت و بى حرمتى مى گرفت و هيچ نصيحت و پندى در او اثر نمى كرد.

رسول اكرم بعد از آنكه از حق پذيرى او و دست كشيدنش از شرارت نوميد شد، فرمود: آيا كسى هست كه شرارت «كعب» را از سر ما كوتاه كند؟

يكى از مسلمانان به نام «محمّدبن مسلم» گفت: «آرى اى پيامبر خدا!» و به همراهى يكى از دوستانش رفتند و آن عنصر شرارت پيشه را به كيفر رفتار زشت و شرربارش رساندند. و در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و پيامبر و مردم باايمان را به شكيبايى و پايدارى فرا خواند.

و نيز نقل كرده اند كه: اين آيه مباركه در نكوهش سردمدار گروهى از يهود، به نام «فنحاص» نازل شد؛ بدين شرح كه پيامبر گرامى نامه اى بوسيله ابوبكر براى او ارسال داشت و از وى كمك مالى خواست، امّا «فنحاص» بعد از مطالعه نامه آن حضرت، با لحن تمسخرآميزى گفت: «پس خداى شما به كمك ما نياز پيدا كرده است؟!» ابوبكر خواست با او درگير شود؛ امّا توصيه رسول اكرم را بخاطر آورد كه «مبادا بدون تدبّر و مشورت كافى، دست به كارى بزنيد»؛ از اين رو ، از تصميم خود منصرف شد.

5. در داستان فرود نهمين آيه مورد بحث - آيه 181 - نيز روايت كرده اند كه:

اين آيه شريفه در نكوهش يهود فرود آمد؛ زيرا در بسيارى از آنان، اين خصلت منفى و نكوهيده وجود داشت كه از احترام و تجليل خود ازسوى ديگران لذّت مى بردند و دوست داشتند ديگران دربرابر آنان چاپلوسى كنند و كارهاى شايسته اى را كه هرگز انجام نداده اند، به نام آنان بنويسند و آنان را بستايند.

همچنين گفته اند كه اين آيه مباركه درمورد منافقان فرود آمد؛ چرا كه آنان براى تخلّف از فرمان خدا و پيامبر و نرفتن به ميدان جهاد، با يكديگر همداستان مى شدند و آنگاه كه رسول اكرم و ياران از ميدان پيكار برمى گشتند، ضمن بهانه تراشيهاى گوناگون، علاقه مند بودند كه براى كارهايى كه انجام نداده اند، ستوده شوند. و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه نازل شد.

تفسير

حق ستيزيهاى گروهى از يهود

در نخستين آيه مورد بحث، يكى ديگر از خصلتهاى زشت منافقان را به باد نكوهش و انتقاد گرفته و مى فرمايد:

لقد سمع اللّه قول الّذين قالوا انّ اللّه فقيرٌ و نحن اغنياء...»

بيقين خدا سخن آنان را - كه گفتند «خدا نيازمند است و ما بى نيازيم»- شنيد.

روشن است كه اين گروه بدانديش مى دانستند كه مقصود خدا از وام گرفتن، نه براى خود و به جهت نيازمندى است؛ بلكه اين راهى است براى برانگيختن مردم به انجام دادن كارهاى شايسته و شكوفاساختن حسّ انساندوستى در بندگان و فراخوان آنان به انفاق. و آنان با اينكه اين مطلب را مى دانستند، باز هم براى گمراه ساختن مردم، فريبكارانه گفتند: «خداوند نيازمند است و ما بى نياز...؛ به همين جهت، او بر ما تنگ مى گيرد امّا ما در خوراك و پوشاك خاندان خويش، راه گشاده دستى را در پيش گرفته ايم.

«سنكتب ما قالوا و قتلهم الأَنبياء بغير حقٍ ّ»

بزودى آنچه را گفتند و نيز اين جنايت بزرگ را كه پيامبران را بى هيچ حقّى كشتند، خواهيم نوشت.

اين جمله از آيه مباركه بيانگر آن است كه خدا بافته هاى شرك آلود آنان را نه تنها مى شنود، بلكه همه را محفوظ مى دارد و چون يكى از راههاى نگهدارى، ثبت و نوشتن است، مى فرمايد: «بزودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت». و برخى گفته اند كه «در كارنامه زندگى آنان خواهيم نوشت».

گفتنى است كه تصريح به نوشتن، براى هشدار بيشتر به بندگان است، تا به گناه و زشتى نزديك نشوند؛ چرا كه وقتى انسان توحيدگرا بداند تمامى گفتار و رفتارش به ثبت مى رسد و در بايگانى خاصّى نگهدارى مى شود و روز حساب، دربرابر ديدگانش قرار مى گيرد، در گفتار و عملكرد خود بيشتر مراقب مى شود.

آيه شريفه همچنين اين درس را مى دهد كه رضايت داشتن به كارهاى زشت و ارتكاب گناه به دست ديگرى، سرنوشت آن فرد را نيز به سرنوشت گناهكار پيوند مى زند و او را گاه در رديف خاطى قرار مى دهد؛ چرا كه آيه شريفه كسانى را در كشتن پيامبران نكوهش مى كند كه خود آنان را نكشته اند، امّا از آنجا كه آنان اين جنايت پدران و نياكانش را توجيه مى كنند و از آن خشنودند، بسان همانان نكوهش مى شوند.

«و نقول ذوقوا عذاب الحريق»

و به آنان خواهيم گفت: طعم دردناك عذاب آتش سوزان را بچشيد.

از واژه «حريق» چنين برمى آيد كه عذاب آنان آتش شعله ور و سوزان است و از واژه «ذوقوا» اين نكته دريافت مى شود كه اين عذاب پايان ناپذير است؛ زيرا در فرهنگ عرب، هنگامى كه به كسى گفته مى شود: «ذق هذا البلاء» (اين بلا را بچش!)، منظور اين است كه از آن نجات نخواهى يافت.

«ذلك بما قدّمت ايديكم و انّ اللّه ليس بظّلامٍ للعبيد»

اين كيفر به سبب آن كارهاى زشت و جنايات وحشيانه اى است كه پيشتر به دست خود انجام داديد؛ و گرنه خداوند هيچگاه به بندگان خود ستم روا نمى دارد.

آيه مباركه بر بى اساس بودن پندار جبرگرايان دلالت دارد؛ چرا كه اگر آدمى بى جهت و بدون گناه كيفر شود، يا زشت كردارى براى او روا شمرده شود، كارى ظالمانه است و به همين دليل قرآن از خداى عادل، نفى ستم مى كند. و اين درست عكس بافته هاى جبرگرايان است كه مى گويند: «خدا كفرگرايان را بى هيچ گناهى كيفر خواهد كرد». يعنى مطابق پندار اين گروه، «آفت كفر را هم پروردگار در جان آنان قرار داده است و بر همين كفر هم آنان را كيفر مى كند؛ پس، اين كار نه ستم است و نه زشت». امّا به نظر ما، ستمى فراتر از اين پندار نشايد؛ و نيز از اين روست كه آفريدگار هستى، ستمكارى را با واژه «ظلّام» كه داراى معناى مبالغه است، از خود نفى مى كند.

حق ناپذيرى يهود

اين آيه شريفه نيز به برخى از بهانه جوييها و حق ستيزيهاى يهود مى پردازد و مى فرمايد:

«الّذين قالوا انّ اللّه عهدالينا ان لانؤمن لرسولٍ حتّى يأتينا بقربانٍ تأكله النّار»

آنان براى نپذيرفتن حقانيت اسلام و پيامبر گفتند: خدا در تورات و نيز بوسيله پيام آورانش به ما سفارش فرموده و از ما عهد گرفته است كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم، مگر اينكه نشانه اى از تقرّب به بارگاه خدا براى ما بياورد كه خدا آن را بپذيرد؛ و به نشان پذيرش قربانى اش، آتشى از آسمان فرود آيد و آن را بسوزاند.

«قل قد جائكم رسلٌ من قبلى بالبيّنات و بالّذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين»

هان اى پيامبر! به آنان بگو: پيش از من نيز گروهى از پيام آوران خدا به سوى نياكان و پدرانتان آمدند و بسان زكريا و«يحيى» دليلهاى روشن و روشنگر و آنچه خواستيد، برايتان آوردند؛ پس، اگر راست مى گوييد، چرا آنان را كشتيد؟!

بدينسان، آيه شريفه بهانه جويان يهود را دروغ پرداز مى شمارد و خواسته نادرست آنان را از پيامبر بيهوده و به انگيزه حق ستيزى عنوان مى سازد؛ همچنين كينه توزى آنان نسبت به رسول اكرم را به تصوير مى كشد، و نشان مى دهد كه اگر آن حضرت تسليم بهانه جوييهاى آنان نيز مى شد و قربانى مورد نظر آنان را هم مى آورد، باز هم بسان معجزه ها و نشانه هاى ديگر رسالت آن حضرت، همه را انكار مى كردند.

امّا در اينكه چرا خداوند براى اتمام حجّت و بستن راه بهانه جويى آنان، خواسته شان را نپذيرفت، بايد خاطرنشان ساخت كه:

1. خدا مى دانست كه آنان در انديشه حق و حق شناسى نيستند، بلكه بهانه مى تراشند

2. هر لحظه تسليم بهانه هاى گوناگون آنان شدن، تباهيهاى بيشمارى درپى داشت.

3. آنچه خدا فرود آنها را بر خود لازم دانسته، فرستادن پيامبر و نشانه هاى حقاّنيت او است، نه برآوردن تقاضاها و بهانه هاى ابلهانه.

در راه آرامش خاطر پيامبر

در چهارمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در راه آرامش خاطر بخشيدن به او مى فرمايد:

«فان كذّبوك فقد كذّب رسلٌ من قبلك جاؤ بالبيّنات والزّبر والكتاب المنير»

پس اگر تو را دروغگو انگاشتند، اندوهگين مباش؛ چرا كه، پيامبران پيش از تو نيز كه دليلهاى روشن و معجزات آشكار، نوشته هاى حكمت آموز و هشداردهنده از باطل و بى داد، و كتاب روشنگرى چون تورات و انجيل آورده بودند، همه ازسوى اينان دروغگو شمرده شدند.

و پس از آن، يهود نام و نشان پيامبر اسلام را كه در تورات آمده بود، با تحريف كتاب آسمانى خود حذف كردند و نصارا نيز صفات و ويژگيهاى آن حضرت را كه در انجيل بود، انكار كردند.

قانون جهانشمول مرگ

پس از بحث درمورد حق ناپذيرى كفرگرايان، قانون جهانشمول مرگ و پاداش پرشكوه جهان پس از مرگ طرح مى شود تا هم هشدارى باشد به آنان و هم آرامش خاطرى براى پيامبر و ايمان آوردگان.

«كلّ نفس ٍ ذائقةالموت»

هر جاندارى خواه و ناخواه طعم مرگ را مى چشد و به آخرين لحظات زندگى در اين جهان مى رسد.

در اين فراز، از پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ، به چشيدن طعم آن، تعبير شده است، چرا كه وقتى كسى مى ميرد، چنان است كه گويى مرگ را مى چشد.

اين جمله از آيه را جمعى از مفسّران چنين تفسير كرده اند «هرنفسى، سختيها و سكرات مرگ را مى چشد». امّا به اعتقاد ما، «ظاهر آيه؛ نشانگر آن است كه هر انسانى، خودِ مرگ را مى چشد، نه مقدمات آن را؛ و اين يك قانون كلّى است كه همگان را دربرمى گيرد، چه آنان كه به مرگ طبيعى، جهان را بدرود مى گويند و چه آنان كه بيكباره كشته مى شوند؛ چرا كه مفهوم مرگ در اينجا، «پايان زندگى» است.

«و انّما توفّون اجوركم يوم القيامه»

و تنها در روز رستاخيز است كه پاداش كارهايتان بطور كامل داده مى شود؛ چرا كه، دنيا سراى عمل، و آخرت جايگاه پاداش است.

«فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنّة فقد فاز»

پس هر كه را در سراى آخرت، از آتش سوزان دوزخ دور نگه دارند و او را به پاداش اعمال شايسته اش، به بهشت پرطراوت و زيباى خدا درآورند، براستى كه به آرزوى خود رسيده، از هلاكت و بدبختى نجات يافته و كامياب شده است.

«و ماالحيوة الدّنيا الّا متاع الغرور»

و زندگى دنيا جز لذت زود گذرى كه شما را مى فريبد و مايه فريبى كه بزودى فنا مى پذيرد، چيز ديگرى نيست.

و راستى كه اگر درست بينديشيد، اين زندگى مادّى، حقيقتى ندارد و همچون سراب است؛ چرا كه خوشيها و لذتهايش زود گذر و پيامدهاى ناگوارش ماندگار است. و بر اين اساس است كه بايد خردمندانه نگريست و بدان دل نبست كه سراسر آن مايه فريب و غرور است و دنياپرست و لذّت جورا مى فريبد.

سه نكته درس آموز

1. آيه شريفه روشنگر اين حقيقت است كه كمترين نعمت سراى آخرت، از همه نعمتهاى مادّى اين جهان بهتر و پرارزش تر است؛ به همين دليل است كه به بيان يكى از پيشوايان معصوم، «جايگاه يك تازيانه در بهشت، بهتر از دنيا و همه ارزشهاى دنيوى است».

2. و نيز بيانگر اين نكته است كه هر انسان و جاندارى، سرانجام جهان را بدرود خواهد گفت. و اگر اين آيه مباركه به ما رهنمود نمى داد،از بُعد خرد و انديشه، مى بايست زندگى تا هنگام پاداش و كيفر، ادامه مى داشت و مرگ به اينصورت كه مى نگريم، قابل هضم نيست.

3. نكته ديگر درمورد مرگ و حقيقت آن است؛ كه در اين خصوص، نظرهاى متفاوتى وجود دارد:

1. بعضى معتقدند كه مرگ، واقعيتى است ضدّ حيات و آن را نابود مى كند.

2. برخى اعتقاد دارند كه مرگ، نيستى و فقدان زندگى است.

3. و به عقيده نگارنده ، از فرهنگ دينى چنين برمى آيد كه مرگ، واقعيتى وجودى است، نه عدمى؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:

«اَلَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيوةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلَاً...»(229)

همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامينتان نيكوكردارتريد...

سراى آزمون

در ششمين آيه مورد بحث، آفريدگار هستى روشن مى سازد از آنجا كه دنيا سراى رنجها و ناگواريها، و جايگاه آزمون است، از ايمان آوردگان و شايستگان روى مى گرداند تا شكيبايى ورزند و پاداش عظيمى از آنِ خود سازند.

«لتبلون فى اموالكم و انفسكم»

بيقين شما در داراييها و جانهايتان آزموده خواهيد شد و رنجها و فشارها به شما روى خواهد آورد و وظايف دشوارى چون كارزار «اُحُد» و جهاد و شهادت درپيش خواهيد داشت.

به اعتقاد دانشوران، از اين امور بطور مجاز به آزمون تعبير شده است؛ چرا كه پروردگار جهان، داناى به امور است و گذشته و آينده و حال، همه و همه براى او روشن است، پس آزمون حقيقى درباره او درست نيست، بلكه او اين فراز و نشيبها را در زندگى مقرّر مى دارد تا تواناييها شكوفا شود و حقجويان از باطل گرايان شناخته شوند.

«و لتسمعنّ من الّذين اوتواالكتاب من قبلكم و من الّذين اشركوا اذىً كثيراً»

و بى گمان از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده است - يعنى يهود و نصارا - و نيز شرك گرايان و گمراهان سخنان رنج آور بسيارى خواهيد شنيد؛ بافته هايى كه قلب پر مهر پيامبرتان را مى رنجاند و او را اندوهگين مى سازد.

«و ان تصبروا و تتّقوا فانّ ذلك من عزم الامور»

و اگر بر اين آزارها و فشارها درراه هدف شكيبايى ورزيد و پروا پيشه سازيد و بجاى بيتابى و ضعف، به حق توكّل كنيد و به مقرّرات او تمسّك جوييد، كارى بزرگ كرده ايد؛ و اين از كارهايى است كه رشد و شايستگى و درستى آن آشكار شده و راز موفّقيت شناخته شده است؛ پس انسان خردمند بايد بر آن تصميم بگيرد و آهنگ آن كند.

هشدار از پيمان شكنى و حق پوشى

در اين آيه شريفه، پيمان شكنى وحق پوشى اهل كتاب به تصوير كشيده مى شود.

«و اذ اخذاللّه ميثاق الّذين اوتواالكتاب لتبيّننه للنّاس و لاتكتمونه»

و هنگامى را بيادآور كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شد، پيمان گرفت كه«بطور قطع بايد آن آخرين پيامبر را به مردم معرّفى كنيد و نام و نشان و درستى رسالت و دعوت او را بروشنى براى بندگان خدا بازگوييد و موقعيت آسمانى آن برترين انسان را در وقت مقرّر پوشيده مداريد».

يادآور مى شود كه منظور از اهل كتاب، يهود يا نصارا و يا هردو گروهند كه ضمير در هر دو فعل، به وجودِ گرانمايه محمّد(ص) اشاره دارد؛ گرچه برخى گفته اند كه دو ضمير به كتابى برمى گردند كه نام بلند محمّد(ص) در آن آمده و مقصود اين است كه آن كتاب و پيام آن را، بروشنى براى مردم بيان كنيد و پوشيده نداريد».

«فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلاً»

اما آنان آن پيمان را پشت سر افكندند و درحاليكه از آن آگاه بودند و به آن اقرار داشتند، بدان عمل نكردند و بجاى آن، بهايى ناچيز بدست آوردند.

منظور اين است كه آنان عهد خدا را با كالاى بى ارزش دنيا مبادله كردند و دربرابر اين حق پوشى، به رشوه ها و هديه ها و زر و زيورى كه زورمداران و مردم نادان به آنان مى دادند، دل خوش داشتند؛ و جز اينها، چيزى نصيب آنان نشد.

«فبئس مايشترون»

و راستى كه چه بد معامله اى كردند! چرا كه به كيفر اين عمل زشت و ناپسندشان، خود را مستحقّ عذاب پايان ناپذير خدا ساختند و دربرابر كالاها و ارزشهاى بى مقدار اين جهان فناپذير، عذاب دردناك سراى آخرت را از آنِ خود كردند.

اين آيه شريفه بيان مى دارد كه بيان حق، واجب و كتمان حقيقت حرام است و ناگفته پيداست كه بيان مقرّرات خدا و گواهى و فتوا و ديگر امورى كه سيره دانشوران واقعى است، از آن جمله است.

«ثعلبى» در تفسير خود به نقل از «حسن بن عمّاره» آورده است كه:

پس از آنكه «زهرى» بيان روايت را ترك كرد، نزد او رفتم و از او تقاضا كردم درسى از قرآن يا روايات برايم بازگويد.

اوگفت: دوست من! مگر نمى دانى كه من بيان حديث و اندرز را رها كرده ام؟

گفتم: يا روايتى برايم بيان كن و يا بشنو تا حديثى برايت بگويم.

گفت: بگو.

گفتم: از امير مؤمنان آورده اند كه فرمود: خدا پيش از آنكه از مردم نادان پيمان گيرد كه از پى كسب دانش بروند، از دانشوران پيمان گرفت كه به آنان بياموزند «ما اخذ اللّه على اهل الجعل اَنْ يتعلّموا حتّى اخذ على اهل العلم اَنْ يعلّموا»(230)

و پس از آن بود كه «زهرى» چهل روايت برايم بيان كرد.

هشدار از خودخواهيها

در هشتمين آيه مورد بحث، آفريدگار هستى صفت زشت ديگرى از يهود را - كه خودخواهى و خودپرستى است بيان مى دارد:

«لاتحسبنّ الّذين يفرحون بما اتوا و يحبّون ان يحمدوا بما لم يفعلوا»

هرگز گمان مبر كسانى كه به كارهاى زشت خود شادند و به آنچه كرده اند، شادمانى مى كنند، و افزون بر آن، دوست دارند دربرابر كارهاى شايسته اى كه انجام نداده اند، ستايش شوند و چاپلوسان و تملّق بافان آنان را گرامى بدارند و از آنان قهرمان بتراشند، از عذاب خدا نجات خواهند يافت؛ نه، هرگز؛ بلكه نجات و رهايى از آنِ كسانى است كه از گناهان خويش بهراسند و بر انجام ندادن وظيفه خويش پشيمان باشند

در اينكه اين گروه چه كسانى هستند و منظور آيه شريفه چيست، چند نظر ارائه شده است:

1. به اعتقاد جمعى از مفسّران، منظور يهودند كه از پوشيده داشتن نام ، نشان و رسالت پيامبر كه در تورات آمده بود، شادى مى كردند.

2. عدّه اى ديگر گفته اند: آنان چنان مست خودپرستى بودند كه خويشتن را پسران خدا جا مى زدند و در روى زمين نمى انديشيدند. و منظور آيه شريفه، شرك گرايان و دورويان اند. و اين ديدگاه از حضرت باقر(ع) روايت شده است.

به نظر ما، مقصود همان كسانى اند كه خدا در آيه پيش از آنان براى بيان حقيقت و پوشيده نداشتن آن پيمان گرفت و از آنان خواست كه نام و نشان و رسالت و موقعيت پيامبر اسلام را كه در كتابهاى پيشين موجود است، بروشنى بيان كنند و حقيقت را پوشيده ندارند.

«فلا تحسبنّهم بمفازةٍ من العذاب و لهم عذابٌ اليمٌ»

پس مپندار كه براى آنان نجاتى از عذاب خواهد بود؛ بلكه آنان عذابى دردناك خواهند داشت.

* * *

در آيه پيش خداى فرزانه هشدار داد كه هر كس بر گناهى كه مرتكب شد، شادمانى كند، از عذاب خدا نجات نخواهد يافت؛ و اينك به گونه اى ظريف و زيبا، دليل آن را به تصوير مى كشد و مى فرمايد:

«و للّه ملك السّماوات والارض واللّه على كلّ شى ءٍ قديرٌ»

و فرمانروايى آسمانها و زمين از آن خداست؛ و تنها اوست كه هرگونه بخواهد، مى تواند درقلمرو قدرت و مالكيت خود تصرّف كند و هيچكسى نه حقّ چون و چرا خواهد داشت و نه توان انجام دادن اين كار را. و او بر هر كار و هر چيزى توانا است.