/ سوره آل عمران / آيه هاى 155 - 152
152. وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ
حَتّى اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما
اَراكُمْ ماتُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يَريدُالدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ
يُريدُالْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا
عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ.
153. اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاتَلْوُونَ عَلى اَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فى
اُخْراكُمْ فَاَثابَكُمْ غَمَّاً بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى مافاتَكُمْ وَ
لا مااَصابَكُمْ وَاللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
154. ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنَةً نُعاسَاً يَغْشى
طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ
بِاللَّهِ غَيْرَالْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ
الْاَمْرِ مِنْ شَىْ ءٍ قُلْ اِنَ الْاَمْرِ كُلُّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فى
اَنْفُسِهِمْ مالايُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَىْ ءٌ
ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ
عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِىَ اللَّهُ ما فى صُدُورِكُمْ
وَ لِيُمَحِّصَ ما فى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.
155. اِنَ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ اِنَّما
اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْض ِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَااللَّهُ عَنْهُمْ
اِنَ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ.
ترجمه
152. و بيقين خدا در وعده خود به شما [ توحيدگرايان، درمورد پيروزيتان ] راست
گفت [و آن را تحقّق بخشيد]؛ آنگاه كه [ در مرحله نخست كارزار اُحُد] به فرمان او، [
بر سپاه شرك مى تاختيد و] آنان را ازپا درمى آورديد. [اين پيروزى شما ادامه يافت ]
تا آنگاه كه سستى ورزيديد و در كار [ جهاد و دست يافتن به غنايم ]با هم به كشمكش
پرداختيد و پس از آنكه [خدا] آنچه را دوست مى داشتيد، به شما نشان داد، [ براى
رسيدن به غنايم ، خدا و پيامبرش را] نافرمانى كرديد. بعضى از شما [ زر و سيم ] دنيا
را مى خواهد و برخى از شما آخرت [ و پاداش عظيم آن ] را. سپس [براثر همان
نافرمانيتان، يارى خود را از شما دريغ داشت و] شما را از [تعقيب ] آنان رويگردان
ساخت، تا [ ايمان و پايمردى ] شما را بيازمايد؛ و از [ لغزش ] شما درگذشت. و خداوند
نسبت به ايمان آوردگان، داراى بخششى [ پرشكوه ] است .
153. هنگامى را [ بياد آوريد] كه [ پس از گريز از ميدان جهاد، از دامنه كوه بالا
مى رفتيد و] دور مى شديد و بااينكه پيامبر از پشت سرتان شما را فرا مى خواند، به
هيچكس توجّه نمى كرديد؛ پس، [خدا] به كيفر [ اين بى نظمى و نافرمانى ] ، اندوهى
[سنگين از شكست و ازدست دادن غنايم ] بر اندوهتان افزود تا بر آنچه ازدست داده ايد
و بر آنچه به شما رسيده بود، اندوهگين نشويد. و خدا از آنچه انجام مى دهيد، آگاه
است.
154. آنگاه [ آفريدگار هستى ] بعد از آن اندوه [ گرانِ شكست و شرمسارى دربرابر
خدا و پيامبر، به سبب بى انضباطى و فرارتان، ]آرامشى [ در قالب ] خوابى سبك بر شما
فرود آورد، كه [ آرام آرام ]گروهى از شما را فرامى گرفت و دسته اى [ ديگر، تنها] در
انديشه [حفظ] جان خود بودند [ و از شدّت نگرانى، خواب به چشمانشان راه نمى يافت ] ؛
و درباره خدا پندارهاى ناروا، همانند پندارهاى [ روزگار شرك و ]جاهليت مى بردند؛ [
و با خود ]مى گفتند: «آيا [ با اين شكستِ تلخ، باز هم ] ما از پيروزى بهره اى
خواهيم داشت؟!» [ هان اى پيامبر! ]بگو: «[ سر رشته ] همه كارها [ و هر پيروزى و
شكستى، يكسره ]از آن خدا [و به دست تواناى او] است». آنان چيزى را در درون خويش
پوشيده مى داشتند، كه براى تو هويدا نمى ساختند؛ مى گفتند: «اگر ما بهره اى از
پيروزى داشتيم، [ و نويد پيروزى پيامبر و يارى خدا حقيقت داشت، اين همه ]در اينجا
كشته [و مجروح ]نمى شديم!»[ اى پيامبر! ]بگو: «اگر شما در خانه هاى خودتان [ هم
]بوديد، كسانى كه كشته شدن بر ايشان مقرّرشده بود، بى ترديد [ با پاى خود ]به سوى
شهادتگاههاى خويش مى آمدند!» [ اين فراز و نشيبها، براى آن است كه در ميدانهاى
آزمون، آبديده شويد] و تا خدا آنچه را كه در سينه هاى شماست، بيازمايد و آنچه را كه
در قلبهاى شماست، پاك [ و بى آلايش ] گرداند. و خدا به [ رازهاى نهفته در ]ژرفاى
سينه ها داناست.
155. كسانى از شما كه روز رويارويى دو گروه [ توحيدگرا و شرك گرا، به دشمن
تجاوزكار] پشت كردند، جز اين نبود كه بخاطر پاره اى از آنچه [ دست يازيده و دستاورد
شومى كه ]بدست آورده بودند، شيطان آنان را لغزاند؛ و بيقين خدا از [ بى انضباطى و
نافرمانى و فرار آنان از ميدان كارزار و پندارهاى نارواى ] آنان گذشت؛ چرا كه خدا
بسيار آمرزنده و بردبار است.
نگرشى بر واژه ها
«حسّ»: كشتن، ريشه كن ساختن. اين واژه، از «احساس» برگرفته شده است و كشتن را
بدان جهت«حسّ» گويند كه «حسّ» را ازميان مى برد.
«تصعدون»: اين واژه را بعضى از مفسّران به معناى «دور مى شديد» گرفته اند و برخى
به مفهوم « به هنگام گريز، از كوه بالا مى رفتيد»، و گفته اند: تفاوت ميان دو باب و
دو واژه «صعود» و «اصعاد» در اين است كه واژه نخست به معناى «رفتن به سوى بالا» است
و شايد بكاررفتن اين باب در آيه شريفه اشاره به اين باشد كه گروهى درحال گريز از
دامنه كوه بالا مى رفتند؛ و واژه دوّم به معناى «راه رفتن در زمين هموار» است.
«لاتلون»: اين واژه در اصل به معناى «توجّه» است و در اينجا اشاره به اين است
كه: «بياد بياوريد آنگاه را كه مى گريختيد و به هيچ چيز توجّه نمى كرديد».
«نعاس»: خواب سبك يا چرت.
شأن نزول
در شأن نزول نخستين آيه مورد بحث - آيه 152 - گروهى از محدّثان و مفسّران آورده
اند كه:
اين آيه شريفه و وعده اى كه پروردگار در آن روز تحقّق بخشيد، مربوط به روز
تاريخى پيكار «اُحُد» است. در آن روز، تا لحظه اى كه گروه تيرانداز سنگر خويش را در
آن گذرگاه حسّاس ترك نكرده بودند و همگى به فرمان پيامبر خدا، با نظم و انضباط
شايسته عمل مى كردند، سپاه شرك درهم نورديده و شرورترين افراد آن به خاك هلاكت
افكنده شده بود، تا آنجا كه دشمن فرار را بر قرار ترجيح داد و طليعه پيروزى مردم
باايمان فرا رسيد؛ امّا آنگاه كه تيراندازان با ناديده گرفتن فرمان پيامبر سنگر
خويش را رها كردند و براى جمع آورى غنايم، از كوه پايين آمدند، شرايط به زيان آنان
دگرگون شد: «خالد» با انبوهى از سپاه شرك از گذرگاه عبور كرد و از پشت به مسلمانان
يورش آورد؛ بقيّه سپاه فرارى شرك نيز با ديدن وضعيت جديد، بازگشتند و مؤمنان از دو
سو محاصره شدند؛ درنتيجه، دهها تن از آنان شهيد و زخمى شدند و حتّى شايعه شهادت
پيامبر نيز در همه ميدان پيچيد و كار به گونه اى پيش رفت كه اگر لطف خدا و يارى او
و نيز شهامت و فداكارى اميرمؤمنان در دفاع از پيامبر و جان گرامى آن حضرت نبود و
خدا دشمن را از ادامه يورش منصرف نمى كرد، خدا مى داند كه چه بر سر آنان مى آمد.
آرى؛ در آنجا بود كه خدا وعده يارى خويش را تحقّق بخشيد و با منصرف ساختن دشمن،
و آنگاه افكندن هراس بر دل آنان، جامعه نوبنياد اسلام را نجات داد؛ و اين آيه
مباركه بيانگر آن يارى سرنوشت ساز خداست. كه مى فرمايد: و لقد صدقكم الله وعده...
تفسير دو راز پيروزى و سرفرازى
اين آيه شريفه، بيانگر تحقّق وعده خدا به مردم باايمان است كه: «اگر براستى پروا
پيشه سازند و درراه حقّ و عدالت شكيبايى ورزند، ازسوى او يارى مى شوند.»(216)
«و لقد صدقكم اللّه وعده»
و بى گمان خدا به وعده خود به شما مردم با ايمان درباره يارى رسانى و پيروزى
بخشيدنتان بر دشمنان، وفا كرد.
و وعده اش را كه « اگر شكيبايى ورزيد و پروا پيشه سازيد...، پروردگارتان شما را
با پنج هزار فرشته نشانگذار يارى خواهد كرد » تحقق بخشيد؛ و اين وعده همان بود كه
پيامبر گرامى در ميدان «اُحُد» به هنگام آرايش سپاه توحيد و گماردن آنان در
جايگاههاى خويش، به گروه تيراندازِ مسئول حفاظت از آن گذرگاه حسّاس فرمود: «تا وقتى
كه به وظيفه خطير خويش عمل كنيد و مراقب اين نقطه حسّاس باشيد، پيروز خواهيم بود».
«اذ تحسّونهم باذنه حتّى اذا فشلتم و تنازعتم فى الأمر و عصيتم من بعد مااراكم
ماتحبّون»
آنگاه كه دليرانه و باتدبير، بر دشمن يورش مى برديد و آنان را به فرمان خدا و به
اذن و لطف او نابود مى ساختيد، فتح و نصرت از آنِ شما بود؛ و اين پيروزى ادامه داشت
تا آنگاه كه از دشمن ترسيديد و سستى ورزيديد و درباره رها ساختن سنگرها و رفتن براى
گردآورى غنايم، به كشمكش پرداختيد و فرمان پيامبرتان را در حفظ آن گذرگاه حسّاس
ناديده گرفتيد، آن هم پس از آنكه پيروزى شما و شكست كفرگرايان و دست يافتن يارانتان
به غنايم را كه دوست مى داشتيد، به شما نشان داديم.
واژه «اذن» در آيه مباركه به معناى «اجازه و دادن اختيار به انسان در انجام كار
و آسان ساختن آن» است؛ و مفسّران برآنند كه واژه «باذنه»، به اين مفهوم است كه شما
«با علم و لطف خدا چنين مى كرديد». به اعتقاد بيشتر مفسّران، تمامى آيه شريفه
درمورد «اُحُد» است؛ امّا «ابوعلى» گفته است: جمله نخست آيه كه سخن از پيروزى است،
درباره جنگ «بدر»، و از «حتّى اذا فشلتم...» درمورد «اُحُد» است. امّا به نظر ما،
ديدگاه نخست بهتر است.
همچنين مفسّران معتقدند كه پاسخ «اذا فشلتم...» محذوف است و اصل آن چنين است كه:
«آن هنگام كه شما سستى ورزيديد و ...، خدا شما را آزمود و يارى خود را از شما
برداشت».
«منكم من يريدالدّنيا و منكم من يريدالآخره»
بعضى از شما دنيا و ارزشهاى دنيوى و غنايم را مى خواهد؛ و برخى سراى آخرت و
نعمتهاى پرشكوه آن را.
بخش نخست اين جمله به كسانى اشاره دارد كه سنگرهاى خويش را رها ساختند و برخلاف
فرمان پيامبر بر پايدارى و حفظ آن گذرگاه حسّاس تا پايان كارزار، به گردآورى غنايم
پرداختند. امّا قسمت دوّم، از گروهى سخن بميان مى آورد كه با فرمانده خويش -
«عبداللّه بن جبير» - تا آخرين نفس پايمردى و فداكارى كردند.
«ابن مسعود» گفته است: فكر نمى كردم هيچيك از ياران پيامبر درپى دنيا و ارزشهاى
آن باشد؛ تااينكه اين آيه شريفه فرود آمد و آنگاه بود كه اين حقيقت تلخ را دريافتم.
«ثمّ صرفكم عنهم ليبتليكم»
سپس شما را از تعقيب آنان منصرف كرد تا ايمان و پايمرديتان را بيازمايد.
در اينكه پروردگار جهانيان در اين آيه شريفه، رويگردانى و انصراف مردم مسلمان را
از تعقيب دشمن به خود نسبت مى دهد، ديدگاهها متفاوت است:
1. پاره اى گفته اند: تفسير اين جمله از آيه مباركه اين است كه: مردم باايمان كه
به سبب گريز از ميدان «اُحُد» گناهكار شدند، دو گروه بودند: گروه نخست، آنان كه
سنگرهاى خويش را برخلاف دستور پيامبر رها كردند؛ و گروه دوّم، كسانى بودند كه وقتى
تعدادشان اندك و جنگ بسيار نابرابر شد، براى حفظ جان خود، به اذن خدا به طرف كوه
عقب نشينى كردند؛ چرا كه از آيات مربوط به پيكار احد، چنين برمى آيد كه خداوند
ايستادگى و پايدارى يكصد مؤمن را دربرابر دويست كافر واجب ساخته بود، نه بيشتر؛ پس
در شرايطى كه شمار مردم باايمان بسيار كم شده بود، وجوب پايدارى از آنان برداشته
شده و اين آيه شريفه در ادامه روشن مى سازد كه خدا مهر خود را شامل حالشان كرد و از
آنان گذشت و به دليل نداشتن نيروى كافى، به آنان اجازه بازگشت داد.
2. و بباور پاره اى ديگرمنظور اين است كه بر اثر آن نافرمانى، خداوند ياريش را
از شما برداشت و شما را به حال خود وانهاد؛ درنتيجه شكست خورديد.
3. و پاره اى نيز در تفسير اين جمله گفته اند: پروردگار از آن جهت به شما فرمان
نداد كه بيدرنگ به دشمن يورش بريد كه شما را با پشتيبانى و دلگرم ساختن و تخفيف در
اداى تكليف، امتحان كند.
آرى؛ خدا براى اينكه آنان را بيازمايد، آنها را از تعقيب دشمن منصرف داشت. و
روشن است كه آزمون خداوند براى آن بود كه پاداش عملكرد آنان را برايشان قرار دهد،
نه اينكه بداند چه كاره هستند و چه مى كنند؛ چرا كه او به راز سينه ها و ژرفاى دلها
و گذشته و آينده بشر و كران تاكران هستى آگاه و دانا است.
«و لقد عفا عنكم واللّه ذوفضلٍ على المؤمنين»
و از لغزش شما درگذشت؛ و خداوند بر مردم باايمان بسيار بخشنده است.
در تفسير اين جمله نيز بعضى گفته اند: مقصود اين است كه «خداى پر مهر از
نافرمانى شما در ناديده گرفتن دستور پيامبرش گذشت»؛ و برخى ديگر برآنند: منظور اين
است كه « خداوند بعداز آنكه دستور داد در همان شرايط دشوار كه دهها شهيد و زخمى
برجاى گذارده بوديد، دشمن را تعقيب كنيد و آنان را بترسانيد، شما را از اجراى اين
فرمان معاف داشت». يكى از مفسّران با توجّه به اين تفسير گفته است: هنگامى كه
پيامبر و سپاه اسلام در تعقيب دشمن به منطقه اى به نام «حمرأالاسد» رسيدند، خداى
پرمهر آنان را از ادامه عملياتشان معاف داشت.
و اين لطف پروردگار بدان سبب بود كه او بر مردم باايمان، داراى بخششى بزرگ و
شكوهمند است؛ و اوست كه نعمتهاى دنيوى و هدايت و معنويت و دين را به آنان ارزانى
داشت.
جمعى گفته اند: مقصود اين است كه «گناهانشان را مى بخشايد» ؛ و گروهى نيز برآنند
كه «او بخشش بزرگى دارد؛ چرا كه آنان را در ادامه تعقيب دشمن وامانده نساخت».
درمورد رويدادهاى خونبار «اُحُد» ، «واحدى» از «سهل ساعدى» نقل كرده است كه: در
روز «اُحُد» دندان پيشين پيامبر شكسته و خون از آن جارى بود. دخت فرزانه اش
فاطمه(س) از راه رسيد و خون از چهره پدر گرانمايه اش پاك كرد و اميرمؤمنان براى او
آب آورد و ريخت. در اين حال، دختر پيامبر مشاهده كرد شستشو، جريان خون را بيشتر مى
كند؛ پس، با درايت خود، قطعه حصيرى را به شيوه اى خاصّ سوزانيد و از خاكستر آن بر
زخمها ريخت و خوان بند آمد.
* * *
در دومين آيه مورد بحث در ترسيم ديگر رويدادهاى «اُحُد» مى افزايد:
«اذ تصعدون و لاتلوون على احدٍ والرّسول يدعوكم فى اُخراكم»
هنگامى را بياد آوريد كه دور مى شديد و به كسى توجّه نمى كرديد، با اينكه پيامبر
اژ پشت سرتان شما را فرا مى خواند.
در تفسير جمله نخست اين آيه مباركه، بعضى گفته اند: منظور اين است كه «هان اى
مردم با ايمان! خداى پرمهر از گناه شما گذشت، آنگاه كه از ميدان پيكار مى گريختيد و
به آنچه پشت سر نهاده بوديد، توجّه نمى كرديد، و هيچيك از فراريان، در انديشه
كشتگان و زخميان و ناتوانان نبود. پيامبرتان محمّد(ص) شما را از پشت سرتان ندا مى
داد كه هان اى بندگان خدا! من پيامبر خدا هستم! كجا مى رويد؟ به سوى ما باز آييد!
امّا شما از ميدان دور مى شديد».
فاثابكم غمّاً بغمٍّ»
پس خدا به كيفر اين نافرمانى، اندوهى بر اندوهتان افزود.
در تفسير اين جمله نيز ديدگاهها متفاوت است:
1. «زجاج» گفته است: منظور اين است كه «خداوند بدان دليل يارى خود را از شما
برداشت و پيروزيتان را به شكست مبدّل ساخت و شما را اندوده زده كرد كه شما براى جمع
آورى غنايم، فرمان پيامبر را ناديده گرفتيد و شرايطى پيش آورديد كه آن حضرت را
اندوهگين ساختيد». با اين بيان، غم و اندوه نخست در آيه شريفه براى مردم است و غم
دوّم، غم پيامبر گرامى.
2. امّا برخى را اعتقاد بر آن است كه منظور از تعبيرهايى چون «اندوه بر روى
اندوه»، اندوه بسيار است، و آيه شريفه بيان مى دارد كه بر اثر بى انضباطى و
دنياخواهى گروهى از شما بعد از پيروزى در مرحله نخست پيكار، شكستى بر شما رو كرد كه
ندامت عميق و تكان دهنده اى برجاى ماند؛ چرا كه هم به اندوه كشته ها و زخميان
گرفتار شديد، و هم به اين نگرانى كه كيفر خدا چگونه خواهد بود.
3. پاره اى گفته اند: منظور از اندوه نخست در آيه شريفه، اندوه بر زخميان و
كشتگان و مقصود از اندوه دوّم، پخش شايعه شهادت پيامبر گرامى است.
4. بباور پاره اى ديگر، منظور اين است كه اگر در ميدان «اُحُد» غم و اندوهى به
شما رسيد، مهم نيست؛ چرا كه در «بدر» نيز اندوهى عميق و تلفات و خساراتى جبران
ناپذير بر دشمن وارد آمد. كه به نظر ما اين ديدگاه درست بنظر نمى رسد؛ چرا كه اگر
درنتيجه جهاد و فداكارى مردم باايمان در «بدر»، اندوهى عميق در سپاه شرك وارد آمد،
بايد به مردم باايمان پاداش داده شود، نه اندوه و ناراحتى.
5. و برخى نيز برآنند كه مقصود، اندوهى است كه بعد از تعقيب سپاه شرك ازسوى
پيامبر و ياران، بر شرك گرايان وارد آمد؛ و اين اندوه كافران، دربرابر اندوهى بود
كه به نيروى توحيد و توحيدگرايان وارد آمد و آنان از شهادت و مجروح شدن ياران خود
اندوهگين شدند. و به همين دليل هم به «اندوه» در آيه مباركه نسبت «ثواب» داده شده:
زيرا معناى اين واژه در اصل «سزاى كار» است، خواه كار نيك باشد يا ناشايسته، و سپس
بتدريج اين واژه در پاداش اعمال خوب بكار رفته است. با اين بيان، غم مردم باايمان،
پاداشت كارهاى شايسته آنان بود و اندوه كافران، كيفر گناهانشان. و نيز گفته اند:
اين نسبت به سبب آن است كه واژه «ثواب» گاه به مفهوم «عقاب» و بجاى آن بكار مى رود،
همانگونه كه بشارت -كه مژده بر نعمت است - گاه درمورد عذاب نيز بكار رفته است و
قرآن بارها مى فرمايد: «فبشرهم بعذابٍ اليم».
«لكيلا تحزنوا على مافاتكم ولامااصابكم واللّه خبيرٌ بما تعملون»
تا بر آنچه از دست داده ايد و بر آنچه به شما رسيده بود، اندوهگين نشويد؛ و خدا
از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.
آيه شريفه بيانگر آن است كه: «خدا اين اندوه را به سبب نافرمانيتان، بر شما فرود
آورد تا عبرت گيريد و برغنايمى كه ازدست شما رفته است، اندوه نخوريد و ديگر دستورات
پيامبرتان را سرسرى نگيريد! همچنين، نه بر رنجها و سختيهايى كه در راه خدا به شما
رسيد، بلكه تنها بر سرپيچى شما از دستورهاى پيامبرتان كه اين مشكلات را ازپى داشت،
اندوهگين باشيد و از آن درس عبرت گيريد». به بيان روشنتر، گويى تقدير آيه شريفه
چنين است: «اين اندوه را براى شما پيش آورد تا با انديشه درست بر كار ناشايست و
نافرمانيتان دربرابر پيامبر كه آن فاجعه را ببار آورديد، شما را از غمهاى ديگر باز
دارد».
و در پايان، ضمن تشويق آنان به اعمال پسنديده و پرهيز از گناهان، به همه هشدار
مى دهد كه: و خداوند به آنچه انجام مى دهيد. آگاه است.
نعمت امنيّت و آرامش
در سوميّن آيه مورد بحث، خدا نعمت گرانى را كه به گريختگان از جنگ «اُحُد»
ارزانى داشت، يادآورى مى كند. تا ضمن بازگشت از عمل زشت خود، به پيامبر روى آورند و
از آن حضرت پوزش بخواهند. اين نعمت عبارت بود از آنكه در آن شرايط دهشتناك، به لطف
او آرامشى بصورت خوابى سبك و دلنشين آنان را فرا گرفت؛ امّا نفاق پيشگان از شدّت
هراس، گويى خرد خود را از كف داده بودند و نمى توانستند آرامش يابند.
«ثمّ انزل عليكم من بعدالغمّ امةً نعاساً»
آنگاه بعد از آن اندوه، آرامشى در قالب خوابى سبك بر شما فرود آورد.
در اين آيه شريفه، واژه «أنزل» به معناى «بخشيد» است؛ و مفهوم آيه چنين است كه:
هان اى مردم باايمان! خداى پرمهر پس از آنكه در «اُحُد» با آن رويدادهاى دردناك،
ترس و اندوه همه وجودتان را فرا گرفته بود، خوابى آرام و پرامنيت را بر شما چيره
ساخت و راحت به خواب رفتيد.
واژه «نعاس» به معناى «خواب» و بدل اشتمال از واژه «امنة» است؛ چرا كه خواب
هنگامى به چشم مى آيد كه انسان در امنيّت و آرامش باشد.
«يغشى طائفةً منكم»
كه گروهى از شما را فرا گرفت.
در اين جمله خاطرنشان مى سازد كه اين خواب و امنيّت، نعمت خدا بر ايمان آوردگان
و بندگان خالص بود، نه ديگران، و نفاق پيشگان از شدّت هراس، خواب نداشتند و در همان
رنج و فشار بودند؛ زيرا سپاه شرك بعد از حركت به سوى مكّه، باز هم آهنگ بازگشت و
جنگى دوباره كرد و براثر اين تهديد، ايمان آوردگان نيز به دستور پيامبر آماده دفاع
شدند و در همين شرايط بود كه خداوند، آرامش و امنيّتى بر دلهاى مؤمنان و خوابى آرام
بخش بر چشمهايشان فرو فرستاد و آنان به خواب رفتند، آمّا منافقان همچنان در وحشت و
هراس از بازگشت سپاه شرك، در رنج و عذاب بودند.
«و طائفةٌ قد اهمّتهم انفسهم»
و دسته اى ديگر، تنها در انديشه حفظ جان خود بودند
اين گروه فاقد ايمان استوار، درگير وسوسه نفس و هماره در كام غم و هراس بودند و
همه فكر و تلاششان اين بود كه چگونه خود را نجات دهند. تعبيرِ «در كام وحشت و
هراسند» در فرهنگ عرب، درخصوص فرد يا گروهى ترسو و بزدل بكار مى رود و مقصود اين
است كه آنان چنان در اندوه و ترس افتاده بودند كه هيچ فكرى جز رهايى خويش نداشتند.
«يظنّون باللّه غيرالحقّ ظنّ الجاهليّة»
آنان درباره خدا، پندارهاى نادرستى بسان پندارهاى دوران جاهليت و شرك مى بردند و
گمان مى كردند كه پروردگار پيامبرش را يارى نخواهد كرد؛ و يا به بيان برخى، همانند
شرك گرايان، وعده يارى خداوند به پيامبر و مردم باايمان را پوچ مى پنداشتند.
«يقولون هل لنا من الأمر من شى ءٍ»
آيه شريفه، پندارهاى آنان را بدينصورت ترسيم مى كند كه بعضى به بعضى ديگر يا به
خود مى گفتند: «آيا با اين شكست تلخ باز هم از يارى خدا و پيروزى او، بهره اى براى
ما خواهد بود؟!» و اين پرسش، از تعجّب و انكار آنان سرچشمه مى گرفت و منظورشان اين
بود كه اين وعده ها پوچ است و چيزى براى ما نخواهد بود. و گروهى از مفسّران برآنند
كه «منافقان مى گفتند: ما نمى خواستيم از شهر بيرون بياييم و ما را ناخواسته بيرون
آوردند».
«قل انّ الامر كلّه للّه»
هان اى پيامبر! بگو: همه كارها از آن خدا و به دست اوست.
و او هر كه را بخواهد، يارى مى رساند و هر كه را بخواهد، خوار مى گرداند. و
درآنصورت آنكه را كه خدا يارى دهد، هيچ كسى نمى تواند به ذلّت و شكست كشاند و آنكه
را كه خدا به ذلّت محكوم سازد، كسى نمى تواند يارى رساند.
پاره اى نيز گفته اند: خداوند گاه پيروزى را بيدرنگ به ايمان آوردگان ارزانى مى
دارد و گاه يارى خود را به تأخير مى اندازد؛ و كارهاى او، همه بر اساس حكمت و مصلحت
است؛ و او هرگز در وعده هاى خود تخلّف نمى كند.
گفتنى است كه مفهوم واژه «امر» در آيه شريفه «يارى و پيروزى» است.
«يخفون فى انفسهم مالايبدون، لك يقولون لوكان لنا من الامر شى ءٌ ماقتلنا
هاهنا».
آنان چيزى را در دلهاى خود نهان مى دارند كه صادقانه براى تو آشكار نمى سازند و
نمى گويند، و روشن است كه منظور از آن، نفاق و ترديد آنان است، چرا كه مى گويند:
«اگر آن همه وعده هاى يارى و پيروزى كه به ما داده شده بود، واقعيت داشت، در اين
ميدان كارزاز كشته نمى شديم» و بدينسان، وعده خدا بر پيامبرش را كه سرانجام نيروى
توحيد و ايمان بر شرك و كفر پيروز خواهد شد، همه را مورد ترديد و انكار قرار مى
دادند.
«قل لو كنتم فى بيوتكم لبرزالّذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم»
اين جمله از آيه مباركه را به دو صورت تفسير كرده اند:
1. بباور برخى منظور اين است كه: «اى پيامبر بگو! هان اى ترديد كنندگان! اگر شما
در خانه هاى خود هم بمانيد و از جهاد سرباز زنيد، توحيدگرايان كه جهاد برايشان
مقرّر شده است، درپرتو ايمان، شكيبايى، پايدارى و اميد به پاداش پرشكوه خدا، به سوى
جهاد خواهند شتافت و درراه او تجاوزكاران را به خاك هلاكت خواهند افكند و تا نيل به
افتخار شهادت، خواهند جنگيد». با اين بيان، تقدير و چكيده سخن اين است كه اگر شما
از جهاد سرباز زنيد، ايمان آوردگان سرباز نخواهند زد.
2. و بباور برخى ديگر تفسير آيه اين است كه: اگر شما ترديدكنندگان در خانه ها
بمانيد، كسانى كه مرگ و يا كشه شدنشان مقرّر شده و در لوح محفوظ پايان زندگيشان فرا
رسيده است، به خوابگاه يا جايى كه بايد كشته شوند، خواهند شتافت؛ چرا كه آنچه را
آفريدگار هستى مقرّر فرموده است و مى داند، بطور يقين تحقّق خواهد يافت.
«و ليبتلى اللّه ما فى صدوركم»
در تفسير اين فراز نيز دو نظر آمده است:
1. «زجاج» بر اين عقيده است كه: خدا آنچه را در دل داريد، با كارهايتان مى
آزمايد تا آنچه را به غيب مى داند، به عيان مشخص شود؛ چرا كه پروردگار پاداش و كيفر
را به كارهايى مى دهد كه تحقق يابد، نه به آنچه خود مى داند.
2. و برخى نيز گفته اند: خداوند با شما بسان آزمايش كنندگان عمل مى كند و پاداش
و كيفر مى دهد.
گفتنى است كه به اعتقاد گروهى از مفسّران، اين جمله به جمله «ثمّ صرفكم...» عطف
شده است.
«و ليمحّص ما فى قلوبكم»
و تا آنچه را در دلهاى شماست خالص و بى آلايش گرداند.
به عقيده جمعى از مفسّران، روى سخن با، نفاق پيشگان است و مى فرمايد: پيامبر به
شما دستور حركت به سوى جهاد را مى دهد، امّا شما حركت نمى كنيد تا بدينوسيله دشمنى
شما با ايمان آوردگان آشكار شود و با روشن شدن اسرارتان، مسلمانان بدانند كه شما از
آنان نيستيد.
و به نظر گروهى ديگر، مقصود اين است كه: «تا دوستان خدا با آنچه در دلهاى شما
است، شما را بيازمايند».
«واللّه عليمٌ بذات الصّدور»
و خدا به رازهاى نهفته در ژرفاى سينه ها آگاه است.
آرى؛ خدا شما را امتحان نمى كند كه آنچه را در دلهاى شماست، بداند، چرا كه همه
را از پيش مى دانست؛ بلكه اين آزمون براى آن است كه اسرار نهانيتان آشكار شود و همه
بنگرند و از آنها مطّلع شوند، و ديگر اينكه خداوند به كارهايى پاداش وكيفر مى دهد
كه جامه عمل پوشند، نه بر آنچه خود مى داند امّا تحقّق نيافته است.
فرجام شوم گناه
و بازهم سخن از كسانى است كه در ميدان «اُحُد» پابه فرار نهادند.
«انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض
ماكسبوا»
روزى كه دو گروه توحيدگرا - به پيشوايى پيامبر و سپاه شرك - به سركردگى ابوسفيان
- در ميدان «اُحُد» با هم رويارو شدند، كسانى كه به ميدان كارزار پشت كردند و از
برابر شرك گرايان گريختند، جز اين نبود كه به شومى پاره اى از گناهانى كه بدانها
دست يازيده بودند، شيطان آنان را منحرف ساخت و يا خواست آنان را بلغزاند.
دسته اى از مفسّران برآنند كه منظور از «ببعض ماكسبوا»، گناهانى است كه روى
برتافتگان از جنگ، بدانها دست يازيده بودند يا پاره اى ديگر گفته اند: مقصود، عشق
به غنيمت و آز به دنيا و زندگى در آن است؛ به اعتقاد عدّه اى، اين جمله آنان را به
دليل سستى ورزيدن در كارها و آنچه مايه ترديد و ضعف آنان در انجام دادن وظيفه شد،
نكوهش مى كند؛ و پاره اى نيز بر اين انديشه اند كه شيطان آنان را به سبب ترس از
گناهانشان و كشته شدن پيش از توبه و اداى حقوق ديگران، دستخوش لغزش ساخت.
و لقد عفااللّه عنهم انّ اللّه غفورٌ حليمٌ»
و بيقين خداوند از آنان گذشت؛ چرا كه خدا آمرزنده و بردبار است
در اين جمله، خداى جهان آفرين، يكبار ديگر براى برانگيختن اميد به آمرزش و
بخشايش خود در آنان و ريشه كن ساختن يأس و نوميدى از دلهايشان، و براى آنكه گمانشان
به خدا نيكو شود، از عفو و بخشايش خود ياد مى كند.
«بلخى» گفته است: در پيكار «اُحُد»، جز سيزده نفر با پيامبر نماندند كه پنج تن
از مهاجران بودند و هشت تن از انصار. مهاجران عبارت بودند از: اميرمؤمنان، ابوبكر،
طلحه، عبدالرّحمن ابن عوف، سعدبن ابى وقّاص.
گفتنى است كه درمورد ثبات قدم همه اينان جز اميرمؤمنان اختلاف هست.
از عمربن خطاب نقل كرده اند كه: « من بسان قوچ كوهى از دامنه كوه بالا مى رفتم و
از ميدان كارزار مى گريختم؛ عثمان نيز فرار كرد و پس از سه روز باز آمد».
پرتوى از آيات
انسانها و جامعه ها دربرابر شكستها و عقب ماندگيهايى كه گاه براثر غفلت يا لغزش
يا درنتيجه تلاش نكردن و نداشتن كارآيى، دامنگيرشان مى شود، دو دسته اند:
1. بعضى بجاى اينكه هوشمندانه و صادقانه به عقب بازگردند و علل شكست و انحطاط
خود و جامعه و تمدّنشان را بجويند و ريشه و منشاءِ آنها را دريابند و بسوزانند و
براى هميشه درس عبرت گيرند و با شناخت راز شكست، همان را به پلّه اى براى پيروزى و
موفّقيت آينده تبديل سازند، زبونانه و بزدلانه به فريب وجدان و فطرت خود و ديگران
روى مى آورند و مى كوشند با توجيه و تأويل و بهانه جويى، گناه بى كفايتى و خودخواهى
يا غفلتشان را به اين و آن، آشنا و بيگانه، يا دشمنان ساخته ذهن خويش نسبت دهند. در
وجود اينان از شهامت و انصاف و حقجويى و حق پذيرى خبرى نيست؛ اينان هماره عقب
خواهند ماند.
2. امّا برخى ديگر از انسانها و جريانهاى فكرى و دولتها و جامعه ها، ژرف نگرانه
و باشهامت و با روح حقجويى و انصاف ازپى ريشه و منشأ و علل واقعى ناكامى خويش مى
روند؛ و نيك مى دانند كه اگر در پيكر يك انسان، زمينه اى براى ورود و رشد و تكثير
ميكرب بيمارى نباشد و يا در جامعه اى به سبب رفتار و كردار نادرست و خودكامگيها و
حق كشيها، زمينه اى براى نفوذ نداهاى رنگارنگ اين و آن نباشد، نه آن ميكربهاى
مرگبار مى توانند در سازمان وجود انسان جاى گيرند و تباهى كنند و نه بيگانگان را
راهى براى نفوذ در چنين جامعه و تمدّنى است. پس بايد منشاءِ ترقّى و ريشه عقب
ماندگيها را پيش از هر چيز در خود جستجو كرد.
در داستان درس آموز اُحُد و آياتى كه تفسير آنها گذشت، قرآن، ضمن بيان نكات
بسيار دقيق و آموزنده، روى دو نكته بسيار حسّاس انگشت مى گذارد:
1. در هر ناكامى و احساس شكستى بايد پيش از هر چيز از همه ژرف نگرانه و صادقانه
به نيّتها و انديشه ها و گفتار و عملكرد خويش بينديشيم.
2. بايد ايمان داشته باشيم كه هر عمل شايسته اى، سرچشمه كارهاى شايسته ديگر و هر
گناه و لغزشى، ريشه و رويشگاه خار بى مقدار و رنج آور گناه و لغزش ديگرى است؛ چرا
كه قرآن مى فرمايد: آن كسانى كه در روز رويارويى دو سپاه توحيد و شرك در اُحُد فرار
كردند، جز اين نبود كه شيطان آنان را به سبب پاره اى از گناهانى كه پيشتر بدانها
دست يازيده بودند، به لغزش افكند...