تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۹ -


/ سوره آل عمران / آيه هاى 143 - 137

137. قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِى الْاَرْض ِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُالْمُكَذِّبينَ.

138. هذا بَيانُ لِلنَّاس ِ وَ هُدَىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ.

139. وَ لا تَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ اَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ اِنْ كُنْتُمْ مُوْمِنينَ.

140. اِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْاَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِدَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَاللَّهُ لايُحِبُ الظَّالِمينَ.

141. وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ.

142. اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُواالْجَنَّة وَ لَمّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ.

143. وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ.

ترجمه

137. بيقين پيش از شما [ فراز و نشيبهايى براساس ] سنّتهايى [ كه خدا براى ظهور و سقوط جامعه ها قرار داده، بوده و] گذشته است؛ بنابراين، در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام كار دروغ شمارندگان [آيات،] چگونه بوده است؟

138. اين [ قرآن شريف ] بيانى [ روشن ] براى مردم و رهنمود و اندرزى براى پرواپيشگان است.

139. [هان اى توحيدگرايان! درراه عدالت و آزادى پايدارى ورزيد] و سستى نكنيد و اندوهگين مشويد كه اگر [براستى ]باايمان باشيد، شما برتريد.

140. اگر [ در پيكار خداپسندانه اُحُد] به شما [ گزند و] آسيبى رسيده است، بى گمان به آن گروه [ تجاوزكار نيز در پيكار بدر ]آسيبى همانند آن رسيد؛ و اين روزها[ى كاميابى و ناكامى ]است كه ما آن را [مطابق سنّتها در] ميان مردم مى گردانيم [تا خردمندان جامعه ها بينديشند و راز صعودها و سقوطها را بيابند] و تا خدا كسانى را كه [براستى ] ايمان آورده اند، معلوم سازد و ازميان شما گواهانى برگيرد. و خدا بيدادگران را دوست نمى دارد.

141. و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، [ با اين آزمون، ]خالص گرداند و كفرگرايان را [ به كيفر زشت كرداريشان بتدريج ]نابود سازد.

142. آيا پنداشتيد كه [ تنها با شعار ايمان و پروا] وارد بهشت [ پرطراوت خدا ]خواهيد شد، بى آنكه خدا كسانى از شما را كه جهاد كرده اند، معلوم دارد، و شكيبايان را مشخصّ سازد؟

143. و شما بوديد كه پيش از آنكه با آنان روبرو شويد، مرگ [ درراه خدا] را آرزو مى كرديد؛ امّا آنگاه كه [ در ميدان اُحُد ]آنان را ديديد، [ بى آنكه پايدارى كنيد و بجنگيد، تنها] نگاه مى كرديد.

نگرشى بر واژه ها

«سنّة»: راه، روش؛ شيوه و سبكى كه همواره از آن پيروى مى شود و اصل آن به مفهوم «استمرار در كارى» است.

«عاقبة»: فرجام و سرانجام كارها.

«موعظه»: پند و اندرزى كه انسان را به سوى شايستگيها و ارزشها تشويق و از زشتيها باز مى دارد.

«وهن»: سستى، خواه در جسم و يا در روح و اراده و ايمان و عملكرد.

«اعلون»: جمع «اعلى» به معناى «برتر».

«مسّ»: چسبيدن و رسيدن به چيزى. فرق اين واژه با «لمس» اين است كه دوّمى به معناى چسبيدن به همراه احساس كردن آن پديده است، امّا اوّلى تنها به مفهوم چسبيدن است.

«دولة»: به مطلوب رسيدن و روى آوردن روزگار.

«نداولها»: دست به دست مى گردانيم.

«تمحيص»: خالص گردانيدن.

«محق»: نابود كردن تدريجى چيزى.

«تمنّى»: كاش چنين مى شد.

شأن نزول

در داستان فرود سوّمين آيه مورد بحث - آيه 139 - آورده اند كه:

1. بعد از پيكار خونبار «اُحُد» و شكست مسلمانان به سبب نافرمانى و بى انضباطى گروهى از آنان و تحمّل رنجها و دردهاى بسيار، اين آيه شريفه فرود آمد تا هم آرامش خاطر و تسليتى باشد و هم هشدارى كه اگر براستى ايمان بياوريد و دستورات پيامبر را ناديده نگيريد، برتر و پيروزيد.

2. و نيز آورده اند كه: وقتى بسيارى از آن گروه پنجاه نفرى كه در شكاف كوه «اُحُد» گمارده شده بودند، به تصوّر پيروزى كامل سپاه توحيد و به انديشه گردآورى غنايم آنجا را ترك كردند و «خالد» به همراه سپاه شرك از آن سو يورش آورد، پيامبر گرامى دست نياز به بارگاه آن بى نياز گشود و گفت: « بار خدايا! از عبور آنان از اين نقطه حسّاس جلوگيرى فرما، كه ما را پناه و ياورى جز تو نيست! بار خدايا! در اين سرزمين، جز همين گروه اندك، كسى تو را به يكتايى نمى ستايد و نمى پرستد؛ پس ما را يار و ياور باش!». و درست آنجا و آن هنگام بود كه گروهى از ياران پيامبر براى رويارويى با سپاه شرك، از دهانه كوه بالا رفتند و پس از صعود، دشمن را بشدّت زير رگبار گرفتند و به عقب نشينى وادار ساختند. و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: ولاتهنوا ولاتخرنوا...

3. و نيز آورده اند كه: بعد از اتمام پيكار «اُحُد»، پيامبر گرامى دستور داد همه كسانى كه در اُحُد بودند، براى تعقيب دشمن حركت كنند؛ امّا اين فرمان، بر برخى - ازجمله زخميان - گران آمد. و در آنجا بود كه اين آيه مباركه نازل شد تا به آنان قوّت قلب و استوارى دل و پايمردى در كار بخشد و آنان را در ادامه راه پايدار سازد.

تفسير قانونمدارى جامعه و تاريخ

و پس از اينكه آفريدگار هستى شيوه خود در رفتار با مردم باايمان و كفرگرا را در اين جهان و آن جهان بيان فرمود، اينك به ترسيم برخى از شيوه ها و سنّتهاى خود در ظهور و سقوط جامعه ها مى پردازد و مى فرمايد:

«قد خلت من قبلكم سننٌ»

بى گمان پيش اژ شما سنّتهايى بوده، كه سپرى شده است.

مقصود اين است كه قبل از شما اى امّت پيامبر! و يا اى كسانى كه از پيكار «اُحُد» گريختيد! خداوند همواره شيوه ها و روشهايى در جامعه ها و ملّتهاى گذشته داشته است؛ از آن جمله اينكه وقتى آنان پيامبر خويش را دروغگو مى شمردند و از دستورات او سرپيچى مى كردند، پروردگار آنان را بشدّت كيفر مى داد و گاه ازبين مى برد، امّا آثارى از آنان باقى مى گذارد تا براى آيندگان عبرت آموز باشد.

واژه «سنن» را بعضى به نمونه ها و مثالها و نظاير معنا كرده اند، و برخى به مفهوم امّتها و جامعه ها گرفته و گفته اند منظور از آن جامعه هايى اند كه اين سنّتها درمورد آنان جريان يافته است. و تفسير آيه شريفه اين است كه: «براى هر جامعه اى، روش و شيوه اى قرار داديم».

فسيروا فى الأرض فانظروا كيف كان عاقبةالمكذّبين»

آيه شريفه نشانگر آن است كه هان اى مردم! در روى زمين سير كنيد و اخبار و آثار گردنكشان و حق ستيزان و كيفرى كه گريبانگير آنان شد، همه را متفكّرانه و با ديده عبرت بنگريد و پند بگيريد و مراقب باشيد كه شيوه تجاوزكارانه و كارهاى زشت و ظالمانه آنان را پيش نگيريد و به انكار حق و رويارويى با پيامبران برنخيزيد كه كيفرها و عذابهايى بسان آنچه بر تبهكاران پيشين فرود آمد، بر شما نيز نازل خواهد شد.

منظور از «تكذيب كنندگان»، كسانى اند كه زنده شدن پس از مرگ و نيز روز رستاخيز و دريافت پاداش و كيفر را انكار كردند و خدا نيز آنان را در دنيا مجازات كرد و ازبين برد و آنان در آخرت نيز گرفتار دوزخ خواهند بود.

هذا بيانٌ للنّاس و هدىً و موعطةٌ للمتّقين»

اين قرآن، بيانى روشن براى مردم و اندرزى براى پرهيزگاران است.

پاره اى معتقدند منظور، اين بيان خداست كه فرمود: «قد خلت...».

به اعتقاد گروهى از مفسّران، تفاوت ميان دو واژه «بيان» و «هدى» اين است كه واژه نخست به معناى «روشن ساختن مفهوم چيزى براى ديگرى» است؛ امّا واژه دوّم به معناى روشن ساختن راه هدايت و رشد و سعادت براى ديگرى است تا در آن راه پويد و به بيراهه نرود.

با اينكه قرآن، بيان روشن و اندرز و رهنمود براى همه جهانيان است، بدان علّت در اين آيه شريفه فقط براى پرواپيشگان اختصاص داده شده است كه تنها خردمندان و شايستگان از آن بهره مند مى شوند و به رهنمود آن گوش جان مى سپارند و از اندرز جانبخش آن درس مى گيرند.

اگر براستى باايمان باشيد، برتريد

در سومين آيه مورد بحث قرآن مردم باايمان را به بزرگى و عظمت روح برمى انگيزد و از سستى و اندوه برحذر مى دارد و وعده پيروزى و فرجام نيك به آنان مى دهد.

«ولاتهنوا و لاتحزنوا»

و سستى نورزيد و اندوهگين نشويد.

منظور اين است كه: «هان اى مردم باايمان! در پيكار دفاعى و مقدّس خويش با دشمنان تجاوز كار سست نشويد و از آسيب و گزندى كه بر پيكرها و ثروتهاى شما رسيد، اندوه مخوريد».

پاره اى ديگر آن را بدينصورت معنا كرده اند: «به سبب زخمهايى كه به شما رسيده و يا رنجهايى كه شما را غمگين كرده، اندوه به دل راه ندهيد و پايدارى ورزيد.»

و جمعى نيز گفته اند: مقصود اين است كه از شكست ظاهرى و زودگذرى كه در «اُحُد» به شما رسيد، سست نشويد و بخاطر غنيمتهايى كه ازدست شما رفت، اندوهگين نشويد ».

« و انتم الاعلون كنتم مؤمنين»

و شما سرانجام پيروز و برتر خواهيد بود، اگر براستى باايمان باشيد.

چرا كه هر كس به خدا و پيامبر ايمان داشت، بايد به بركت اعتماد به سرچشمه قدرتها و اطمينان به حقّ و عدالت، هرگز اندوه و سستى به دل راه ندهد.

* * *

در چهارمين آيه مورد بحث خداى فرزانه به آرامش بخشيدن به دلهاى اندوه زده و رنجيده آنان پرداخته و مى فرمايد:

«ان يمسسكم قرحٌ فقد مسّ القوم قرحٌ مثله»

اگر در ميدان «اُحُد» جراحتى به شما رسيد، بى گمان به دشمنان شما نيز در جنگ «بدر» نظير آن رسيده است.

از «انس بن مالك» آورده اند كه در روز نبرد «اُحُد»، امير مؤمنان را نزد پيامبر آوردند، درحاليكه بر سراسر بدن مباركش، بيش از شصت زخم وارد آمده بود. رسول اكرم دست مبارك خود را بر زخمهاى او نهاد و همان دم به لطف و اذن خدا، تمامى جراحتهايش شفا يافت، به گونه اى كه گويى هرگز زخمى بر او وارد نيامده بود.

از ابن عبّاس است كه در روز كارزار «اُحُد»، ابوسفيان بر بالاى كوه رفت. و پيامبر فرمود: «بار خدايا! بر اين عنصر كفرگرا نرسد كه بر ما بلندى يابد». ابوسفيان فرياد برآورد كه « امروز در برابر روز بدر است. اگر آن روز جنگ به سود شما تمام شد و سردمداران ما كشته شدند، امروز روز انتقام بود و روزگار به سود ما گردش كرد». پيامبر به ياران خود اشاره كرد كه پاسخ وى را بدهند و ياران فرياد برآوردند كه: «كشته شدگان ما و شما يكسان نيستند. رفتگان شما در آتش دوزخند و شهيدان ما در بهشت پرطراوت خدا».

ابوسفيان نعره زد كه «اِنّ لناالعزّى و لاعزّى لكم.» (ما بت «عزّى » داريم و شما نداريد).

پيامبر به توحيدگرايان اشاره فرمود كه فرياد برآوريد: «اللّه مولانا ولامولا لكم.» (خداى يكتا يار و ياور و سررشته دار ماست و شما را سرپرست و خدايى نيست).

ابوسفيان فرياد زد كه: «أُعلُ هُبَلْ!» (بلندمرتبه و بزرگ باد بت «هبل» !).

پيامبر و يارانش از ژرفاى جان ندا دردادند كه: «اللّه اعلى و اجلّ» (خداى يكتا برتر و پرشكوه تر است).

«و تلك الايّام نداولها بين النّاس»

و اين روزها را ميان مردم مى گردانيم.

در تفسير اين جمله، عدّه اى گفته اند: منظور اين است كه ما روزگار و قدرت را گاه به كام و به سود مردم و گاه به زيان و ناكامى آنان مى گردانيم. به عبارت ديگر، روزگار ميان توحيدگرايان و كفر گرايان مى گردد؛ و در اين گردش، گاه رنجها و گرفتاريها از مردم باايمان كاسته و گاه براى آزمون افزون مى گردد. امّا به هر حال، كفرگرايان هرگز نمى توانند دربرابر توحيدگرايان به پيروزى كامل دست يابند، چرا كه ارزانى داشتن فتح، نشانه مهر خدا به يك امّت است و خداوند كفرگرايان را دوست نمى دارد. خدا بدان جهت كه توحيدگرايان به پرستش دنيا و ارزشهاى مادّى نگرايند، براى دنيا دگرگونى و روى آوردن و پشت كردن را قرار داد؛ تا همگان دريابند كه لذّتها و كاميابها و اقتدار و امكانات دنيا، فناپذير و زندگى در آن آميخته به رنجها است. از اين رو، خردمندان راستين، براى جهان ديگر كه نعمتهاى آن جاودانه است، مى كوشند.

همچنين گردش روزگار گاه به سود و گاه به زيان توحيدگرايان قرار داده شده است تا با شناخت رازهاى صعود و سقوط و پيشرفت و عقب ماندگى، ايمانشان به آفريدگار فرزانه هستى و اين مقرّرات، دقيق و كامل شود؛ چرا كه، اگر به خواست خدا، دنيا همواره و بدون تلاش و تحرّك، به كام آنان بود، گرايش آنان به اسلام و خدا برمبناى شناخت و حقگرايى و حق پويى نبود.

پيامبر گرامى نيز باآنكه در همه ميدانها و امور پيروز واقعى بود، اين پيروزى گاه در همان آغاز برنامه نصيبش مى شد و گاه در پايان؛ و عدم چيرگى ظاهرى آن حضرت در برخى ميدانها و دورانها بر شرك گرايان و تجاوزكاران هم روى همان اساس و مصالحى بود كه بيان شد؛ وگرنه، آن گرانمايه عصرها و نسلها، هميشه پيروز واقعى بوده است.

«و ليعلم اللّه الّذين آمنوا»

اينها بخاطر آن است كه چهره هاى توحيدگرا و باايمان، از عوامفريبان و مدّعيان دروغين شناخته شود و خدا آنان را مشخّص سازد.

مفسّران را اعتقاد بر آن است كه واژه «ليعلم» مفعول ديگرى دارد كه در تقدير است و مفهوم اين جمله در اصل چنين است: « خداوند روزگار و رويدادهاى تلخ و شيرين آن را براى حكمت و مصلحتى ميان مردم مى گرداند؛ و اين كار، براى آن است كه خدا ايمان آوردگان راستين را در اوج ايمان و پروايشان، از ديگران معلوم و ممتاز سازد».

با اين بيان، واژه «يعلم» به مفهوم «يصرف» نيست؛ چه، مقصود آيه شريفه اين نيست كه پروردگار ايمان آوردگان را بشناسد، بلكه منظور اين است كه آنان را در اوج ايمانشان از كفرگرايان جدا و ممتاز سازد.

به اعتقاد عدّه اى ديگر ، ممكن است منظور اين باشد كه: « تا خدا ايمان آوردگان را بشناسد كه چگونه درراه هدف و ايمان خويش و جهاد درراه خدا پايدارى مى كردند و آنگاه پاداش شكيبايان را به آنان ارزانى دارد. با اين بيان، در علم و آگاهى خدا نسبت به حال و آينده آنان تغييرى پديد نيامده، بلكه اين دگرگونى در خود آنان صورت گرفته است؛ و خدا آن را مى داند و معلوم مى دارد.

جمعى نيز گفته اند: مقصود اين است كه «تا دوستان خدا، ايمان آوردگان و كفرگرايان و نفاق پيشگان را بشناسند». به عقيده اين دسته، خداوند براى گرامى داشت خوبان، علم را به خود نسبت داده است.

بعضى اين جمله از آيه شريفه را بدينصورت تفسير كرده اند كه:« تا خدا شكيبايى شكيبايان و سستى و بيتابى سست عنصران را بداند و مشخّص سازد».

و برخى نيز گفته اند: « تا خدا ايمان آوردگان را از نفاق پيشگان جدا سازد ».

«و يتّخد منكم شهداء»

در تفسير اين جمله هم دو نظر ارائه شده است:

1. گروهى گفته اند: مقصود اين است كه:« تا با شهادت درراه حقّ و عدالت، كسانى را كه در روز اُحُد به افتخار شهادت نائل آمدند، گرامى دارد».

2. و پاره اى برآنند كه منظور اين است كه: « تا خدا بخاطر شكوه و عظمت شما در بارگاهش، شما را بر گناهان و انحرافات مردم از حقّ و عدالت گواه بگيرد و شما به آنچه ديده ايد، شهادت دهيد ». اين معنا در صورتى است كه واژه «شهداء»، جمع شاهد به معناى «گواه» باشد؛ امّا اگر جمع «شهيد» باشد، مفهوم اين جمله چنين مى شود: «آنان با آگاهى و دانايى و ديدن ميدان كارزار، جان خويش را درراه حقّ و عدالت نثار كردند و از ميدان نبرد روى برنتافتند.

«واللّه لايحبّ الظّالمين»

و خدا ستمكاران را دوست نمى دارد.

و به همين دليل، هيچگاه آنان را بر ايمان آوردگان پيروز نمى سازد. گاه ممكن است آنان را براساس مقرّرات و شرايطى، چيره سازد؛ امّا اين نه به جهت آن است كه آنان را دوست مى دارد، هرگز، بلكه گاه بخاطر آن است كه آنان سنتهاى پيشرفت و چيرگى را كه در پاره اى اوقات ايمان آوردگان از آنها غفلت مى ورزند، رعايت مى كنند و گاه به سبب آمرزش گناه مؤمنان يا مصالح و حكمتهاى ديگرى است كه شرح آنها گذشت.

* * *

در پنجمين آيه مورد بحث قرآن يكى از حكمتهاى جابجا كردن پيروزيها و ناكاميها را بيان مى كند و مى فرمايد: و تا خدا «كسانى را كه ايمان آورده اند، با اين آزمون دشوار خالص گرداند، و كفرگرايان را به كيفر كردار زشت و ظالمانه آنان بتدريج نابود سازد ».

«وليمحّص اللّه آمنوا و يمحق الكافرين»

در تفسير اين آيه مباركه، ديدگاهها متفاوت است:

1. پاره اى گفته اند: مقصود اين است كه « اين فراز و نشيبها براى آن است كه خداوند ايمان آوردگان را بيازمايد و كفرگرايان را بتدريج نابود سازد».

2. و پاره اى ديگر برآنند كه: « تا خدا گناهان مردم باايمان را بزدايد و ببخشايد».

3. دسته اى نيز مى گويند: « تا خدا ايمان آوردگان را با آزمونى سخت نجات بخشد و كفرگرايان را به خاك هلاكت افكند».

يك نكته ظريف

آيه شريفه بيانگر آن است كه آفريدگار فرزانه و تواناى هستى، امكانات و اقتدار دنيا و كاميابى و ناكامى را مطابق سنّتهاى خويش ميان مردم مى گرداند و هر روزى دنيا را به كام فرد و گروهى مى چرخاند؛ تا بدينوسيله گناه ايمان آوردگان را پاك و تجاوزكاران و كفرگرايان را بتدريج نابود سازد.

در اينكه پروردگار جهان ايمان آوردگان را بدينصورت پاك مى سازد، دو دليل وجود دارد:

1. گاه كافران به قدرتى مى رسند و بر ايمان آوردگان مى تازند و گرفتاريها و رنجها و دردها و مصائبى ببار مى آورند كه چنانچه مؤمنان دربرابر ستم و بيداد آنان شكيبا و پايدار باشند، گناهانشان بخشوده مى شود و به پاداش عظيمى دست مى يابند.

2. در اين فراز و نشيبها لطفى است كه آنان را پيوسته به ياد خدا مى اندازد.

ميدان آزمون و سازندگى

پس از تشويق ايمان آوردگان به تقوا و جهاد درراه حقّ و عدالت، اينك به يك اصل اساسى و جهانشمول مى پردازد و مى فرمايد:

«ام حسبتم اَن تدخلواالجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين»

آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعّاى ايمان وارد بهشت پرطراوت و زيباى خدا خواهيد شد بى آنكه خدا كسانى از شما را كه با جان و دل در راه او به جهاد برخاسته اند معلوم دارد و در نتيجه شكيبايان را مشخص و ممتاز سازد؟

استفهام در اين آيه شريفه انكارى است و منظور اين است كه آيا مى پنداريد وارد بهشت خواهيد شد درحاليكه هنوز مجاهدان جهاد نكرده و شكيبايان آزمون نشده اند تا درجه شكيبايى و پايدارى و شهامت آنان مشخّص شود و آفريدگار هستى هر كدام را معلوم دارد؟!

و نيز ممكن است مقصود اين باشد كه: «آيا مى پنداريد بى آنكه جهادى پيش آيد و شما در كوره آزمون قرار گيريد، به بهشت پرطراوت و زيبا وارد خواهيد شد؟!» با اين بيان، آيه مباركه تقديرى دارد كه براى رعايت اختصار خذف شده است.

* * *

«و لقد كنتم تمنّون الموت من قبل ان تلقوه فقد رأيتموه و انتم تنظرون»

و شما بوديد اى ياران محمّد(ص) كه پيش از رويارويى با دشمن، مرگِ درراه خدا را آرزو مى كرديد و در انديشه شهادت بوديد؛ امّا هنگامى كه مقدّمات آن را در ميدان اُحُد ديديد، به آن نزديك نشديد و برخى تنها نگاه مى كرديد.

روى سخن در اين آيه شريفه، با پيامبر است و آغاز آيه به كسانى اشاره دارد كه در ميدان «بدر» به افتخار شهادت نائل نشدند و پس از پايان جنگ، هماره آرزوى مرگ پرافتخار را داشتند، امّا بسيارى از آنان در كارزار اُحُد گريختند و بدين جهت پروردگار جهانيان آنان را مورد عتاب قرار مى دهد.

گفتنى است كه ضمير در دو فعل «تلقوه» و «رأيتموه»، به مرگ برمى گردد و تفسير آيه چنين است كه شما پيش از فرا رسيدن جنگ اُحُد، آرزوى شهادت مى كرديد امّا آنگاه كه با جنگ و جهاد كه مقدّمات مرگ و شهادت است، روبرو شديد، تنها نگاه مى كرديد.

منظور از ديدن مرگ، مشاهده اسباب و مقدّمات آن است، چرا كه مرگ ديدنى نيست؛ و جمله پايانى آيه شريفه نيز بر اين نكته تأكيد دارد كه منظور قرآن نه ديدن با چشم باطن و با قلب، بلكه ديدن با چشم ظاهر است.

گروهى ديگر از مفسّران اين آيه را بدينصورت تفسير كرده اند: « شما پيش از رويارويى با دشمن، آرزوى شهادت مى كرديد؛ امّا پس از رويارويى با آنان و ديدن مقدّمات مرگ و شهادت، باآنكه محمّد(ص) درميان شما حضور داشت، چرا او را تنها گذارديد و پا به فرار نهاديد؟

يك آرزوى نادرست

آيا مردم باايمان را مى سزد كه آرزوى مرگ و شهادت كنند و خواستشان اين باشد كه به دست كفرگرايان و تجاوزكاران كشته شوند؟ آيا اين آرزو درست است؟

پاسخ: چنين آرزويى نادرست و نارواست،چرا كه خون انسان باايمان محترم است وخداى عادل اجازه نمى دهد به دست هيچكس ريخته شود، تا چه رسد به اينكه شرك گرايان تجاوزكار آن را بريزند؛ و آرزوى كشته شدن به دست آنان، نه تنها جايز نيست كه گناه است و كمك به ظلم و بيداد. پروردگار نه چنين مى پسندد و نه به آن فرمان مى دهد. بنابراين بايد گفت مقصود آيه شريفه اين است كه: « ايمان آوردگان، فداكارانى بودند كه آرزو داشتند خداى به آنان توفيق شهامت و فرصت آن را بدهد كه آنقدر در دفاع از حقّ و عدالت و مبارزه با شرك و بيداد پايدارى ورزند كه جانشان فداى حق شود».

پرتوى از آيات

در آياتى كه مورد مطالعه قرار گرفت، پيامها و درسهاى بسيارى است، از آن جمله:

1. سير در زمين و زمان

قرآن، كتاب تربيت و سازندگى است؛ به همين دليل، از راههاى گوناگون به تربيت و پرورش و احياى وجدان و فطرت خداگرايانه انسان مى پردازد كه از جمله آن راههاى مؤثّر و تكان دهنده، راه سير در زمين يا جهانگردى هدفدار و هدفمند و نگرش متفكرانه بر زمين و زمان، و آثار و ويرانه برج و باروى بيدادگران و آرامگاههاى پرزرق و برق تبهكاران يا اصلاحگران قرون و اعصار است؛ چرا كه، با نگاه انديشمندانه بر سطرهاى اين تاريخ زنده و نشانه هاى گويا و برجاى مانده، روح و جان و فطرتِ غبارگرفته انسان تكان مى خورد و وجدان خفته، بيدار مى شود. و اثرى كه تأمّل در پديده هاى هستى برجاى مى گذارد، از مطالعه كتابى بزرگ و قطور فراتر است.

از اين زاويه است كه قرآن كريم در آيات متعدّدى، آدميان را به اين واقعيت سازنده فرا مى خواند و بشدّت سفارش مى كند كه انسانهاى هدفدار، زمين و زمان را متفكّرانه بگردند و در آثار گذشتگان نيك بينديشند تا از سويى درس عبرت بگيرند و از سوى ديگر به راز صعودها و سقوطها پى ببرند.

براى نمونه، افزون بر نخستين آيه شريفه اين بحث - آيه 137 - مى توان به آيه 27 از سوره «نمل»، 29 از سوره عنكبوت و 22 از سوره حجّ اشاره كرد.

2. شرط پيروزى و نيك بختى

سوّمين آيه مورد بحث - آيه 139 - اين درس انسانساز را مى دهد كه شرط موفّقيت و پيروزى و نيك بختى و استقرار جامعه اى برخوردار از عدالت و آزادى و امنيّت و كرامت، در گرو ايمان واقعى و عمل به مقرّرات اساسى اسلام است، نه صرف شعار و گفتار و ادّعاهاى ميان تهى و برخى ظاهرسازيها و پايبندى به بعضى مقرّرات فردى و ظاهرى و عبادت و آنگاه وانهادن روح و جان دين كه ضامن عدالت و آزادى و رعايت حقوق انسانهاست. وانتم الاعلون ان كنتم مؤمنين.

3. راز صعودها

درسى كه از چهارمين آيه اين بحث - آيه 140 - مى توان گرفت، آن است كه در سير زمانى جامعه ها و تمدّنها، رويدادهاى خوش و ناخوش، فرازها و نشيبها، كاميابها و ناكاميها، پيروزيها و شكستها، و صعودها و سقوطها، بسيار است. امّا نكته مهمّ اين است كه انسانها - بويژه مؤمنان - بايد بدانند كه همه اينها زودگذر است و روزگار هماره درحال تحوّل و دگرگونى؛ نه اقتدارى پاينده مى ماند و نه ضعف و شكستى. پس اگر جامعه اى براثر افراط و تفريط و ندانم كارى و روابطه ظالمانه اجتماعى، دچار شكست شد، نبايد براى هميشه نوميد شود بلكه بايد در علل ناكامى و عقب ماندگى خود تعمّق و آنها را كشف كند تا از شكست، پلّكان صعود و ترقّى بسازد؛ چرا كه خداوند مى فرمايد: « ما روزهاى پيروزى و شكست و يا كاميابى و ناكامى را روى حساب درميان مردم مى گردانيم». و تلك الامثال نداولها بين الناس.