تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۸ -


/ سوره آل عمران / آيه هاى 136 - 130

130. يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُواالرِّبا اَضْعافَاً مُضاعَفَةً وَاتَّقُوااللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

131. وَاتَّقُوا النّارَ الَّتى اُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ.

132. وَ اَطيعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.

133. وَ سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَاالسَّماواتِ وَالْاَرْض ُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ.

134. اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ فِى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النّاس ِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ.

135. وَالَّذينَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوااللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.

136. اُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَاالْاَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعَمَ اَجْرُ الْعامِلينَ.

ترجمه

130. [هان ] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا را با افزوده هاى چند برابر [ به بهانه دير كرد در پرداخت وام، نگيريد و ] نخوريد؛ و پرواى خدا را پيشه سازيد؛ باشد كه رستگار شويد.

131. و از آتشى [ بسيار شعله ور] كه براى كفر گرايان آماده شده است ، بترسيد [ و از اين شيوه ظالمانه دست برداريد] .

132. و از خدا و پيامبر [او] فرمان بريد؛ باشد كه مورد مهر [و بخشايش خدا] قرار گيريد.

133. و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه فراخناى آن [ به گستردگى ] آسمانها و زمين است [ و] براى پرواپيشگان آماده شده است، بشتابيد.

134. همانان كه در گشايش و تنگنا، [ درراه خشنودى خدا] انفاق مى كنند؛ و خشم خويش را فرو مى برند؛ و از [ لغزش ] مردم، [بزرگمنشانه ] در مى گذرند. و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.

135. و آنان كه چون كار [ زننده و] زشتى انجام دهند، يا بر خويشتن ستم روا دارند، [ به خود مى آيند و] خدا را بياد مى آورند و براى گناهانشان، [ از آفريدگار خويش ] آمرزش مى خواهند - و جز خدا چه كسى گناهان را مى بخشايد؟- و بر آنچه دست يازيده اند، دانسته پاى نمى فشارند.

136. چنين كسانى، پاداششان آمرزشى از سوى پروردگارشان، و بوستانهايى است كه از زير [ درختان ] آن جويبارها روان است؛ در آن جاودانه خواهند بود. و پاداش عمل كنندگان [ به كارهاى خداپسندانه ]، چه [ پرشكوه و] نيكوست!

نگرشى بر واژه ها

«كظم»: اين واژه در فرهنگ عرب، به معناى بستن سر مشك آبى است كه پر شده است؛ و به همين تناسب، درمورد كسانى كه از خشم آكنده مى شوند امّا به دلايلى خشم خويش را فرو مى برند؛ بكار مى رود. و «كظامه» به معناى قناتى است كه از زير زمين روان است.

تفاوت «خشم» و «غيظ» آن است كه خشم دربرابر خشنودى و تصميم بر كيفر كسى مى باشد كه درخور آن است؛ امّا غيظ، هيجان دربرابر گناه و زشتى است. به همين جهت درمورد خدا، خشم بكار مى رود، نه غيظ.

«فاحشه»: بر گرفته از مادّه «فحش» به معناى «كار بسيار زننده و زشت» است.

«اصرار»: پافشارى بر انديشه يا عقيده يا كارى.

شأن نزول

در شأن نزول ششمين آيه مورد بحث - آيه 135 - دو روايت رسيده است:

1. گروهى از مفسرين آورده اند كه برخى از ايمان آوردگان به محضر پيامبر شرفياب شدند و گفتند: «اى پيامبر خدا! آيا بنى اسرائيل در بارگاه خداوند از ما گرامى ترند كه خدا كيفر گناهانشان را در همين دنيا مى دهد؛ امّا كيفر گناهان ما را به سراى آخرت مى اندازد؟» و اين پرسش بدان جهت بود كه اگر يكى از آنان گناهى مرتكب مى شد، بامدادان كه از خواب برمى خاست، به كيفر گناهش، روى درب خانه اش نقش مى بست كه «گوش و بينى ات بريده باد...». و بدينوسيله رسوا مى شد. پيامبر گرامى در پاسخ آنان، به انديشه فرو رفت؛ كه فرشته وحى در رسيد و اين آيه شريفه را آورد؛ و بدينسان، آفريدگار هستى توبه و آمرزش خواهى را بجاى آن رسوايى بزرگى كه كفّاره گناهان بنى اسرائيل در اين جهان بود، براى امّت پيامبر مقرّر فرمود.

2. امّا گروهى ديگر آورده اند كه: بانويى به درِ مغازه مردى مسلمان به نام «بنهان» رفت تا خرما بخرد. فروشنده براى فريب دادن زن گفت: «در خانه يا انبار خويش، خرماى مرغوبترى دارم». و هنگامى كه او را با اين نقشه شوم به خانه برد، دست تجاوز به سوى وى گشود و او را بوسيد. آن زن باشرف و پاكدامن، بر او خروشيد كه: « مرگ بر تو باد! آيا از خدا نمى ترسى؟» فروشنده از نهيب قهرمانانه زن به خود آمد و بشدّت پشيمان شد. زن به سلامت بيرون آمد و آن مرد به خدمت پيامبر رسيد و ضمن اعتراف به گناه، با ندامتى بسيار، راه چاره خواست. و آنجا بود كه اين آيه مباركه فرود آمد: والذين اذا فعلوا...

تفسير

هشدار به رباخواران

در آيه پيش، آفريدگار هستى خاطرنشان ساخت كه كيفر گناهكاران و كفرگرايان و يا آمرزش بندگان تنها به دست اوست، نه ديگرى؛ و اينك در اين آيه شريفه، يكى از كارهاى ناپسندى را كه انسان را درخور عذاب مى سازد، ترسيم مى كند:

«يا ايّهاالّذين آمنوا لا تأكلواالرّبا اضعافاً مضاعفةً»

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا را با افزوده هاى چندين برابر نخوريد!

درست است كه هرگونه مصرف و تصرّف پول ربوى حرام است، امّا قرآن كريم بدان دليل به ناروابودن ربا، روى خوردن آن انگشت نهاده كه در بيشتر موارد، بهره ورى از ثروت و پول را به خوردن آن تعبير مى كنند. مفهوم ربا نيز اين است كه انسان پول يا كالايى چون برنج يا گندم را به ديگرى قرض دهد و آنگاه پس از مدّتى، افزون بر اصل سرمايه، بهره و سود آن را هم از همان كالا باز ستاند.

در تفسير عبارت «اضعافاً مضاعفةً»، دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى معتقدند منظور اين است كه وقتى وام گيرنده در موعد مقرّر وام خود را پرداخت نكرد، به اندازه مدّت دير كرد، بطور مرتّب دو يا چند برابر سود از او گرفته شود و همواره بر مقدار سرمايه افزون شود.

2. و برخى در تفسير آن گفته اند كه « نبايد با بهره كشى ظالمانه و گرفتن ربا، مرتب بر ثروت خود بيفزاييد و آن را چندبرابر سازيد » ؛ كه با اين بيان، ربا به هر نوع بهره كشى ناروا و حرام خوارگى اطلاق مى شود.

اشاره اى بر دليل تحريم ربا و رباخوارگى

مفسّران در علّت تحريم ربا، دلايلى ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. برخى برآنند كه: دادوستد و معامله عادلانه، از نيازهاى ضرورى زندگى اجتماعى است؛ امّا ربا و رباخوارگى را نمى توان معامله و دادوستد منصفانه و گره گشا شمرد و به سبب همين تفاوت بسيار اساسى آن با معاملات عادلانه، تحريم شده است.

2. و برخى براين عقيده اند كه: وانهادن رباخوارگى درحقيقت انسان را از ظلم و بيداد رهايى مى بخشد و به فراخناى عدالت سوق مى دهد.

3. به همان ميزان كه قرض الحسنه و دادن وام نيكو، احياگر ارزشهاى اخلاقى همچون بخشش، دگردوستى، مهر به مردم و گذشت است، رباخوارگى اين ارزشها را ازبين مى برد؛ به همين دليل، خداوند قرض الحسنه را لازم و ربا را تحريم فرموده است. اين بيان از امام صادق نيز روايت شده است.

چرا تكرار؟

ربا و رباخوارگى در سوره بقره نيز تحريم شده است و آفريدگار هستى در آنجا همگان را از آلوده شدن به آن هشدار داد؛ پس، علّت تكرار آن در اين آيه شريفه براى چيست؟

دو پاسخ

1. پروردگار جهان در سوره بقره از ناپسندبودن و حرمت ربا خبر داد و در اين آيه مباركه، با صراحتى بسيار، همگان را از ارتكاب آن نهى مى كند و رباخواران را از افكنده شدن در آتش شعله ور دوزخ هشدار مى دهد.

2. در سوره بقره، ربا در كل تحريم شده؛ و در اين آيه شريفه، نوع خاصّى از اين بهره كشى ظالمانه - يعنى دريافت چندين و چند برابر وام - حرام اعلام شده است.

«واتّقوااللّه لعلّكم تفلحون»

و از دست يازيدن به گناه و از كيفر آن بترسيد و گناهان را واگذاريد؛ تا با بال گشودن به آرمانها و آرزوهاى خوب و خداپسندانه، به نيك بختى نايل آييد و با رفتن به بهشت پرطراوت و زيباى خداوند رستگار شويد.

* * *

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

«واتّقواالنّارالّتى اُعدّت للكافرين»

و از آتشى سوزان كه براى كفر گرايان آماده شده است، بترسيد و از كارهاى ناپسندى كه انسان را به دوزخ خواهد افكند، دورى گزينيد.

در آيه شريفه، آتش به كفرگرايان اختصاص داده شده، چرا كه بيشتر دوزخيان، از آنان هستند و دوزخ در اصل براى آنان مهيّا شده است، نه براى ايمان آوردگان، همچنانكه بهشت در اصل براى مردم باايمان آماده شده است. امّا گاه از مؤمنان گناهكار نيز به دوزخ افكنده مى شوند، همانگونه كه كودك و ساده لوح نيز گاه به بهشت پرطراوت و زيباى خدا مى روند.

يكى از دانشمندان مى گويد: وعده دوزخ به كفرگرايان به اين معنا نيست كه گناهكارانِ ديگر به آنجا نمى روند؛ درست همانند آيه شريفه ديگرى كه در آن آفريدگار هستى مى فرمايد: «آنان كه بعد از ايمان آوردن به كفر مى گرايند، در روز رستاخيز با چهره اى سياه وارد صحراى محشر مى شوند» و اين بدان مفهوم نيست كه ناسپاسان و حق ستيزانِ ديگر روسفيد باشند. كوتاه سخن اينكه اگر وصف و حالت ويژه اى به فرد يا گروهى نسبت داده شد، ديگران از آن مستثنى نمى شوند.

* * *

و مى فرمايد:

«اطيعوااللّه والرّسول لعلّكم ترحمون»

و خدا و پيامبرش را فرمان بريد، شايد كه مورد مهر و بخشايش خدا قرار گيريد.

مقصود آيه شريفه اين است كه همه مقرّرات خدا را كه براى پيامبرش فرو فرستاده، رعايت كنيد و سيره و سنّت و شريعت پيامبر را گرامى بداريد تا بخشايش خداوند شامل حالتان شود و از عذاب پروردگار نجات يابيد. از اين آيه مباركه بر مى آيد كه فرمانبردارى از پيامبر، همان فرمانبردارى از خداست و هدف از تكرار اطاعت خدا و پيامبر اين است كه رهنمودهاى پيامبر را به آهنگ و نيّت اطاعت خدا بكار بنديد؛ همچنين نشانگر آن است كه پيامبر، بزرگمردى خداساخته و مصون از لغزش و اشتباه و آفتها است و اطاعت او درست بسان اطاعت از آفريدگار هستى است.

نظم و پيوند آيات

در چگونگى ارتباط اين آيه شريفه با آيه قبل، دو نظر ارائه شده است:

1. بباور برخى از مفسّران، آفريدگار هستى در آيه پيشين مردم را از ربا و حرام خوارگى نهى كرده و در اين آيه مباركه، آنان را به فرمانبردارى از خدا فرا خوانده است.

2. و پاره اى بر اين انديشه اند كه اين آيه به همراه آيات پيش، درمقام نكوهش كسانى است كه براى گردآورى غنايم در پيكار احد، برخلاف دستور پيامبر سنگر خويش را در آن گذرگاه حسّاس رها كردند و راه را براى يورش تجاوزكارانه دشمن و غافلگيرشدن سپاه توحيدگشودند.

مسابقه در كسب ارزشها

در آيات پيش آفريدگار هستى مردم را از ضد ارزشها و گناهان - از جمله بلاى اجتماعى ربا و رباخوارگى - بازداشت اينك در اين آيه به مسابقه اى سازنده در كسب ارزشها و انجام كارهايى كه باعث پاداشى براى آنان است فرا مى خواند و مى فرمايد.

«و سارعوا الى مغفرةٍ من ربّكم و جنّةٍ عرضهاالسّماوات والارض اعدّت للمتّقين»

و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه فراخناى آن به گستردگى آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است، بشتابيد.

آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه هان اى مردم باايمان! در انجام دادن كارهايى كه باعث آمرزش شما مى شود، از يكديگر سبقت بگيريد. حال اين اعمال چيست، ديدگاهها متفاوت است:

1. از «ابن عبّاس» است كه به اسلام و ايمان گرايش يابيد؛

2. از اميرمؤمنان نقل كرده اند كه به اجراى تكاليف دينى خويش و مقرّرات خدا بشتابيد.

3. پاره اى گفته اند: به هجرت به سوى خدا و پيامبر دست زنيد.

4. دسته اى ديگر معتقدند: در بجاآوردن نماز شايسته و تكبير نخستين آن، از هم پيشى گيريد.

5. به اعتقاد گروهى از مفسّران، در اجراى فرمانهاى خدا شتاب كنيد.

6. و جمعى آن را «شتاب در بجاآوردن نمازهاى چندگانه» تفسير كرده اند.

7. به عقيده بعضى، منظور اين است كه به سوى جهاد حركت كنيد.

8. و به نظر برخى ديگر، در توبه كردن و بازگشت به بارگاه خدا از يكديگر سبقت گيريد.

در تفسير جمله «و جنّةٍ عرضهاالسّماوات والأرض» نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1. پاره اى گفته اند: منظور اين است كه «به سوى بهشتى بشتابيد كه فراخناى آن به گستردگى تمامى آسمانها و زمينهاى هفتگانه است». و بدان دليل به عرض بهشت اشاره شده است كه مردم باايمان با اطّلاع از عرض آن، گستردگى و طول آن را دريابند.

2. پاره اى ديگر معتقدند كه بها و ارزش بهشت، به اندازه آسمانها و زمين است. به عبارت ديگر، «عرض» را به بها معنا كرده اند؛ چنانكه گاه مى گوييم «عرضت هذا المتاع للبيع» و منظورمان نشان دادن قدر و منزلت و شكوه و ارزش كالا است.

3. و برخى نيز برآنند كه منظور گستردگى و فراخناى بهشت است؛ چرا كه در فرهنگ عرب، هرگاه بخواهند شكوه و وسعت زمين يا شهر و كشورى را نشان دهند، واژه «عرض» را درمورد آن بكار مى برند و اين مطلب هم در اشعار و هم در ادبيات عرب نمونه هاى بسيار دارد، ازجمله «امرؤالقيس» - شاعر مشهور عرب - گفته است: «بلاد عريضه و ارض عريضه» كه منظورش، وصف شهرهاى بزرگ و سرزمينهاى خرّم و پرطراوت است.

دوزخ كجاست؟

اگر براستى بهشت به گستردگى آسمانها و زمين و به عبارت روشنتر به وسعت جهان هستى است، پس دوزخ كجاست!

روايت كرده اند كه پيامبر در پاسخ به اين پرسش فرمود: سبحان اللّه! آيا وقتى شب از راه مى رسد، مى پرسيد روز كجاست؟

البته رسول اكرم پرسش آنان را با پرسش تفكّربرانگيز ديگرى پاسخ داد؛ امّا اين پرسش را مى توان بدينصورت تفسير كرد كه «هان اى بندگان خدا! براى آفريدگارى كه مى تواند شب تيره و تار را هرگاه كه اراده فرمود، ببرد و روز روشن را جايگزين آن سازد، آسان است كه دوزخ را در هر جا كه اراده فرمود، پديدآورد و حاضر سازد».

برخى نيز اين پرسش را طرح كرده اند كه: اگر بهشت در آسمانهاست، بايد كوچكتر از آن باشد؛ پس چگونه است كه آيه شريفه، بهشت را به گستردگى آسمانها و زمين توصيف مى كند؟

در پاسخ به اين پرسش، چند نظر ارائه شده است:

1. «انس بن مالك» مى گويد: بهشت برفراز آسمانهاى هفتگانه و زير عرش خدا است.

2. دانشمند ديگرى بر اين عقيده است كه بهشت برفراز آسمانها، و دوزخ در زيرزمين است.

3. و برخى گفته اند: منظور اين است كه بهشت در سمت بالاست ، نه اينكه در آسمان است. و براى آفريدگار هستى دشوار نيست كه در سمت بالا، جهانهايى به گستردگى آسمانها پديد آورد.

4. گروهى از مفسّران نيز برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه بهشت در روز رستاخيز و جهان ديگر، به فراخناى آسمانهاست، نه اكنون.

«اعدّت للمتّقين»

اين جمله تصريح مى كند كه بهشت براى پرواپيشگان آماده شده است؛ حال آنكه مى دانيم گناهكارانى كه توبه كنند و مهر و بخشايش خدا شامل حالشان شود، و نيز كودكان و ديوانگان هم، با ارزانى شدن خرد به آنان، وارد بهشت مى شوند. پس مفهوم اين جمله آن است كه بهشت پرطراوت و زيبا در اصل براى پرهيزگاران آماده شده است و ديگران بعد از آنان وارد بهشت مى شوند.

پاره اى نيز معتقدند كه اگر به خاطر پرواپيشگان نبود، آفريدگار هستى بهشت را نمى آفريد؛ و اين درست بسان آن است كه فردى سفره اى پر نعمت و رنگين براى شخصيت گرانقدرى بگستراند و در كنار آن، ديگران نيز بهره مند شوند. در اينجا روشن است كه هدف اصلى، احترام گذاردن به آن شخصيت گرانمايه بوده است ؛ و برخوردارى ديگران درواقع به بركت و احترام او است.

از آيه شريفه چنين برمى آيد كه بهشت هم اكنون موجود است. چرا كه آماده، به اين مفهوم است كه هم اكنون آفريده شده است.

پرتوى از سيماى بهشتيان

قرآن در آيه پيش روشنگرى فرمود كه بهشت پرطراوت و زيبا براى پرواپيشگان آماده شده است، اينك در ترسيم پرتوى از سيماى آن شايستگان مى فرمايد:

«الّذين ينفقون فى السّرّاء والضّرّاء»

همانان كه در گشايش و تنگنا، انفاق مى كنند

در تفسير دو واژه «سرّا» و «ضرّا» دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى اين دو واژه را به معناى «تنگدستى و گشايش» گرفته اند.

2. و برخى آن دو را به «شادمانى و اندوه» معنا كرده اند و معتقدند آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه اين فراز و نشيبها وحالات گوناگون روحى، هرگز آنان را از انفاق در راه خدا باز نمى دارد.

«والكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس»

و آنان كه به هنگام جوشش خشم، آن را فرو مى برند و از كسانى كه به آنان خسارت و آزار رسانده اند، انتقام نمى گيرند و بجاى آن شكيبايى پيشه مى سازند.

و نيز آنان كه از گناه و لغزش مردم درصورتيكه نظام جامعه گسيخته نشود، مى گذرند.

«واللّه يحبُ المحسنين»

آيه شريفه بيان مى دارد كه هر كه اينگونه شد و به اين ويژگيها آراسته گرديد، نيكوكار است؛ و خداوند نيكوكاران را دوست دارد و به آنان پاداشى عظيم مى دهد.

به اعتقاد دسته اى از مفسّران، ممكن است احسان و نيكى، خود يكى ديگر از ويژگيهاى پرواپيشگان و شرط تقوى باشد. و در تفسير واژه «احسان»، برخى برآنند كه منظور اين است كه به كسانى نيكى كنى كه در مورد تو بدرفتارى كرده اند؛ چرا كه نيكى به كسانى كه به تو نيكى كرده اند، نوعى دادوستد و معامله است، نه نيكى و نيكوكارى.

پرتوى از روايات

نخستين ارزشى كه آفريدگار هستى آن را از ويژگيهاى اهل بهشت شمرده و مردم را بدان ترغيب فرموده، خصيصه انسانى و اخلاقى بخشندگى و سخاوت است. در اين مورد، روايات ارزنده و انسانسازى نيز رسيده است كه به برخى از آنها نظر مى افكنيم:

1.از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: السّخاءُ شجرة فى الجّنة اغصانها فى الدّنيا من تعلّق بغصن من اغصانها قادته الى الجنّة والبخل شجرة فى النّار اغصانها فى الدّنيا فمن تعلّق بغصن من اغصانها قادته الى النّارّ.»(201) بخشندگى و سخاوت، درخت پرميوه اى است در بهشت كه شاخه و برگ آن تا دنيا گسترش يافته است؛ هر كه به شاخه اى از آن درآويزد، او را به بهشت پرطراوت خدا راه مى نمايد. و بخل و تنگ چشمى، درختى است از درختهاى دوزخ كه شاخساران آن تا دنيا امتداد يافته است؛ هر كه به شاخه اى از آن چنگ زند، او را به دوزخ راه خواهد نمود.

2. اميرمؤمنان(ع) فرمود: «الجنّةُ دارالاسخياء.»(202) بهشت، خانه و قرارگاه سخاوتمندان است.

3. و نيز فرمود:

«السّخى قريب من اللّه قريب من الجنّة قريب من النّاس و بعيد من النّار

والنجيل بعيد من اللّه بعيد من الجنة بعيد من النّاس و قريب من النّار.»(203) بخشنده، به خدا و بهشت و مردم نزديك و از آتش دوزخ دور است؛ و بخيل، به عكس او، از خدا و بهشت و مردم دور و به آتش دوزخ بسيار نزديك است.

ارزش انسانى و اخلاقى ديگر

آفريدگار هستى در ادامه آيه شريفه ، فروبردن خشم را نيز از ويژگيهاى ديگر بهشتيان و پرواپيشگان عنوان مى سازد.

1. از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: «من كظم غيظه و هو قادر على انفاذه ملأهُ اللّه يوم القيامه آمناً و ايماناً.»(204) هر كه خشم خود را فرو برد درحاليكه مى تواند انتقام بگيرد، خداوندوجود او را در روز رستاخيز، سرشار از شادمانى، امنيّت و ايمان مى سازد.

2. همچنين روايت كرده اند كه فرمود: «كاظم الغيظ كضارب السّيف فى سبيل اللّه فى وجه عدوّه.»(205) فرو برنده خشم همانند كسى است كه با شمشير آخته روياروى دشمنان خدا ايستاده و درراه او شمشير مى زند.

3. و نيز فرمود: «ليس الشّديد بالصّرعه انمّا الشّديدالّذى يملك نفسه عندالغضب ثمّ ذكرالعافين عن النّاس...»(206) قهرمان آن نيست كه در ميدان كشتى پيروز شود، بلكه كسى است كه به هنگام غضب زمام نفس خويش را به كف داشته باشد. و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت كرد كه: «والعافين عن النّاس...»

4. همچنين از آن حضرت است كه: «انّ هؤلاء فى امّتى قليل الّا من عصم اللّه.»(207) اين دسته از مردم، در جامعه و امّت من بسيار اندكند و فقط خدا بايد آنان را مدد رساند؛ امّا در جامعه هاى پيشين شمار آنها بسيار بوده است.

نكته اى ظريف نكته اى ظريف و درسى انسانساز در اين آيه شريفه هست و آن اينكه: «گذشت از لغزشهاى ديگران، اگرچه واجب نيست، بسيار مورد رضاى خداست».

پيامبر گرامى(ص) در اين خصوص فرموده است:

«ما عفا رجلٌ مظلمة قط الّا زادهُ اللّه بها عزّاً.»

هيچ انسانى از حقّ خويش درمورد ديگرى نگذشت، جز اينكه خدا به بركت آن عمل انسانى، شكوه و عزّتى به او ارزانى داشت.

نيكوكاران و از پى آن، خداوند از نيكوكاران سخن بميان مى آورد و بروشنى مى فرمايد كه آنان را دوست دارد.

نيكوكار، انسان شايسته اى است كه فقط بخاطر خدا نعمتى خالص به ديگرى مى بخشد و براى خشنودى او كارهاى شايسته انجام مى دهد.

در اين مورد آورده اند كه روزى يكى از كنيزان چهارمين امام نور، با ظرفى، آب بر دست آن بزرگوار مى ريخت كه ظرف آب از دستش افتاد و آب جوشان، دستهاى آن حضرت را سوزاند. امام چهارم سربلند كرد و نگاهى به كنيز انداخت؛ كه آن بنده هوشمند خدا گفت: خداوند مى فرمايد:« والكاظمين الغيظ».

حضرت فرمود: خشم خويش را فرو بردم.

گفت: مى فرمايد « والعافين عن النّاس»

فرمود: گذشت كردم.

گفت: مى فرمايد « واللّه يحبّ المحسنين».

فرمود: برو كه تو را در راه خدا آزاد ساختم.

* * *

در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

«والّذين اذا فعلوا فاحشةً او ظلموا انفسهم ذكروااللّه»

و كسانى كه چون كار زشتى انجام دهند يا به خويشتن ستم روا دارند، به ياد خدا مى افتند و او را با همه وجود ياد مى كنند.

در مفهوم دو واژه «فاحشةً» و «ظلموا»، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى نخستين واژه را به مفهوم «عمل منافى با عفّت» گرفته اند و دوّمى را ساير گناهان دانسته اند.

2. برخى ديگر، واژه نخست را گناهان بزرگ و دوّمى را گناهان كوچك عنوان ساخته اند.

3. عدّه اى گفته اند:« فاحشه» به هر گناه بزرگى - خواه آشكار، خواه نهان - اطلاق مى شود.

4. و پاره اى ديگر، «فاحشه» را به «كار زشت» و «ظلموا» را به «گفتار زشت» تفسير كرده اند.

مقصود از «به ياد خدا افتادن» اين است كه كيفر دردناك خدا و آتش شعله ورى را كه پروردگار براى تبهكاران برافروخته است، بياد آورند؛ از گناه دست بشويند و به زشتى نزديك نشوند.

فاستغفروا لذنوبهم»

و براى گناها نشان،از خداوند آمرزش مى خواهند.

منظور اين است كه آنان پس از به فراموشى سپردن خدا و ارتكاب گناه، به خود آيند. پس، آفريدگار هستى اين گروه از انسانها را مى ستايد؛ چرا كه آنان بعد از گمراهى، به راه درست مى گرايند. و جمعى برآنند كه آنان مى گويند: بارخدايا! گناهان ما را بيامرز كه ما توبه كننده و پشيمانيم و ديگر گرد گناه نمى گرديم.

«و من يغفرالذّنوب الّا اللّه»

و جز خدا، چه كسى گناهان را مى بخشايد؟

اين جمله از آيه شريفه، نهايت لطف و بخشايش خدا را نشانگر است؛ و مقصود از آن، ترغيب گناهكاران به توبه و بازگشت به سوى خدا و طلب آمرزش و ايجاد حسن ظن در لغزشكاران و برانگيختن اميد و نويد در آنان است.

در اين بيان، خدا به بندگانى كه مرتكب گناه شده اند، مى گويد: از خدايتان پوزش بخواهيد و طلب آمرزش كنيد و جز او چه كسى مى تواند گناهايتان ببخشيد؟

تفاوت بخشش و آمرزش پروردگار با برخى بندگان شايسته و برزگمنش خود اين است كه آنان نيز از لغزشهاى همنوعان خود مى گذرند، امّا گناهانى كه درخور كيفر است، تنها بايد از سوى پروردگار بخشوده شود و اوست كه گناهان كبيره را - كه لغزشهاى ما دربرابر آنها ناچيز است - عفو مى كند.

«ولم يصرّوا على مافعلوا و هم يعلمون»

و بر آنچه مرتكب شده اند، دانسته پافشارى نمى كنند.

به عقيده گروهى از مفسّران، منظور از اصرار نورزيدن بر گناه اين است كه بعد از ارتكاب گناه توبه كنند و آمرزش بخواهند. امّا بايد دانست كه مفهوم حقيقى توبه، فقط طلب آمرزش نيست، بلكه بايد همراه با ترك گناه و تحوّل مطلوب اخلاقى و عملى باشد؛ چرا كه پيامبر گرامى فرمود: هيچ گناهى در صورت تكرار و پافشارى بر آن، ديگر گناه كوچك يا صغيره نيست، همانگونه كه هيچ گناهى هم اگر توبه واقعى از پى آن آيد و گناهكار از آفريدگار هستى آمرزش بخواهد و راه و رسم خويش را اصلاح كند، ديگر گناه كبيره نخواهد بود و مورد عفو قرار مى گيرد. «ابن عبّاس» در تفسير خود مى گويد: پافشارى بر گناه اين است كه انسان به ارتكاب گناه عادت كند و بتدريج توبه و آمرزش خواهى از خدا را به فراموشى سپارد.

«و هم يعلمون»

در اين مورد نيز ديدگاهها متفاوت است:

1. بباور گروهى منظور اين است كه اين گناهگاران دانسته و با آگاهى، به گناه دست يازيده و اينك توبه كرده اند و آمرزش خدا را مى خواهند، نه اينكه از روى غفلت و ناآگاهى گناه كرده باشند، چرا كه خداوند چنين كسانى را مى بخشد.

2. و به عقيده دسته اى ديگر، منظور اين است كه آنان به گناه خويش آگاهند و با اين وصف، چنانچه توبه كنند گناهشان بخشوده مى شود؛ چرا كه در صورت ناآگاهى بر گناه و نداشتن راهى براى آگاهى، به كسى مى مانند كه ندانسته با مادر رضاعى خويش ازدواج كند كه در اينصورت گناهى بر او نيست.

3. و پاره اى نيز گفته اند: مقصود اين است كه بخشايش گناهان، تنها به دست خداست.

«اولئك جزاءُهم مغفرةٌ من ربّهم و جنّاتٌ تجرى من تحتهاالانهار خالدين فيها»

آنانند كه پاداششان - بر كارهاى شايسته و توبه و بازگشت به سوى خدا آمرزشى ازجانب پروردگارشان و بوستانهايى است كه از زير درختان آنها جويبارها روان است؛ و آنان در آنجا جاودانه خواهند بود.

«و نعم اجرالعاملين»

و پاداش آنان كه عمل شايسته انجام مى دهند، راستى چه نيكو پاداشى است!

اين پاداشها عبارتند از:

1. بهشت پرطراوت و زيباى خدا؛

2. انواع پاداشها و آمرزشها؛

3. بخشايش گناهان و پرده پوشى از بديها.

آرى؛ اينها پاداشهاى شكوهمندى هستند كه از مهر و فزونبخشى خدا سرچشمه مى گيرند؛ چه، چشم پوشى از كيفر گناهان به بركت توبه، مهر و بخششى ازسوى خداست، گرچه انسان به بركت توبه از ديدگاه عقل، درخور پاداش مى شود. و پروردگار به توبه و بازگشت به سوى حقّ و عدالت دستور داده است و دستور به انجام دادن كارهاى شايسته بدون پاداش زيبنده نيست.

نظم و پيوند آيات

در چگونگى ارتباط اين آيه شريفه با آيات پيشين، دو نظر ارائه شده است:

1. در آيات قبل سخن درباره پرواپيشگان بود؛ و توبه واقعى نيز كه در اين آيه به آن توصيه شده، يكى از صفات آنان است.

2. پرواپيشگان و توبه كنندگان دو گروه اند؛ كه هردو دسته اهل بهشتند .

پرتوى از آيات

در آياتى كه ازنظرتان گذشت، درسها و پيامهاى انسان ساز بسيارى است كه به برخى از آنها نظر مى افكنيم:

1.مؤثّرترين شيوه در اصلاح جامعه ها

شيوه تربيتى ظريف و انسانساز قرآن در آراستن انسانها به ارزشها و پيراستن آنها از ضدارزشها، روشى بسيار خردمندانه و دقيق و كارساز است؛ و اين درس را به دلسوزان و متفكران و اصلاحگران مى دهدكه براى برافكندن بلاهاى اجتماعى يا رواج شيوه هاى انسانى، راه گام به گام و تدريجى را نبايد از ياد برد كه مؤثرّترين راه است؛ براى نمونه:

تحريم رباخوارگى

به هنگام بعثت پيامبر و نزول قرآن، رباخوارى، يكى از بلاهاى بزرگ اجتماعى بود؛ آفتى كه جامعه را به دو گروه بيدادپيشه و تحمّل كننده ستم يا برخوردار و محروم تقسيم كرده بود و قرآن و پيامبر در چندين گام بلند، اين بلاى نكبت بار را از جامعه آن روز برافكندند و آثار زيانبارش را زدودند؛ بدين ترتيب:

1. در گام نخست، قرآن شريف با دادن يك اندرز دلسوزانه و اخلاقى خاطرنشان ساخت كه برخلاف نظر كوته فكران و پول پرستان، رباخوارى، افزونى واقعى ثروت را درپى ندارد؛ بلكه انفاق خالصانه و رسيدگى به محرومان است كه پاداش اخروى دارد و بر مقدار دارايى مى افزايد.(208)

2. در گام دوم، آفت رباخوارگى را، شيوه زشت يهود شمرده و از اين راه بطور غيرمستقيم هشدار داد كه اين بلاى اجتماعى، زيبنده جامعه شايسته و مترقّى نيست.(209)

3. در سوّمين گام، نوعى از ربا را كه زشت ترين و ظالمانه ترين آن است، با صراحت تحريم فرمود.(210)

4. و سرانجام پس از زمينه سازيهاى عقيدتى، فكرى، فرهنگى، اخلاقى و انسانى، آن را به منزله جنگ با خدا اعلان و بساط ظالمانه آن برچيد.(211)

2. مسابقه در راه كسب والاييها

قرآن كريم در اين آيات، همه را به مسابقه در ميدان زندگى فرا مى خواند، امّا نه مسابقه در هواپرستيها، و هوسبازيها، مادّه پرستيها و زرق و برقها، بلكه درراه كسب ارزشهاى والاى معنوى و اخلاقى و انسانى؛ تا از اينطريق جامعه اى پديد آورد كه كران تا كران آن از گلها و گل بوته هاى اخلاق و فضيلت، گذشت و كرامت، دگردوستى و مردم خواهى، اعتدال و توازن، نيكوكارى و فروبردن خشم و توبه و بازگشت به سوى خدا پوشيده باشد.

آرى؛ در اين آيات، قرآن شريف تمامى انسانها را به مسابقه در اين ميدانها فرا مى خواند:

1. به مسابقه درراه بهشت دنيا و آخرت؛

2. درراه دگردوستى و انفاق در همه فراز و نشيبها؛

3. در فروبردن خشم و غضب و محو خشونت و تقويت مبانى خرد و اخلاق؛

4. درراه گذشت و كرامت؛

5. درراه نيكوكارى و خدمت به همنوع؛

6. و درراه توبه و بازسازى و جبران اشتباهات.(212)