تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


سوره آل عمران / آيه هاى 71 - 65

65. يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحاجُّونَ فى اِبْراهيمَ وَ ماأُنْزِلَتِ التَوْراةُ وَالإِِْنْجيلُ إِلّا مِنْ بَعْدِهِ اَفَلاتَعْقِلُونَ.

66. ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ.

67. ما كانَ اِبْراهيمُ يَهُودِيَّاً وَ لانَصْرانِيَّاً وَلكِنْ كانَ حَنيفَاً مُسْلِمَاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ.

68. إِنَّ اَوْلَى النّاسِ بِاِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَاالنَّبِىُ وَالَّذينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِىُ الْمُؤْمِنينَ.

69. وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ مايُضِلُّونَ اِلّا اَنْفُسَهُمْ وَ ماْيَشْعُرُونَ.

70. يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّه وَ اَنْتُمْ تَشْهَدُونَ.

71. يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسوُنَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.

ترجمه

65. هان اى اهل كتاب! چرا درباره ابراهيم بحث و ستيز مى كنيد [ و هر گروه از شما او را همدين خويش قلمداد مى كند]، درحاليكه تورات و انجيل پس از او فرود آمده اند؟! آيا خردتان را بكار نمى گيريد؟!

66. هان! شما [ اهل كتاب ]همانان هستيد كه درباره آنچه [ اندك آگاهى و ]دانشى داشتيد، بحث و ستيز كرديد؛ اكنون [ ديگر ]چرا درباره چيزى [ چون انديشه و عقيده ابراهيم ]كه هيچ دانشى بدان نداريد، بحث و ستيزه مى كنيد؟! و خدا [ حقيقت را ]مى داند و شما نمى دانيد.

67. ابراهيم نه يهودى بود، نه مسيحى؛ بلكه توحيدگرايى مسلمان بود و از شرك گرايان نبود.

68. بيقين سزاوارترين مردم به [ پيوند عقيدتى با ]ابراهيم، همانانند كه از او پيروى كردند؛ و [ نيز ]اين پيامبر [ خدا ]و كسانى كه [ به راه و رسم او ]ايمان آورده اند [ ، به پيوند با ابراهيم زيبنده ترند ]؛ و خدا سرور ايمان آوردگان است.

69. گروهى از اهل كتاب آرزو مى كنند كه كاش [ بتوانند ]شما را گمراه سازند، درحاليكه جز خود را گمراه نمى سازند و [ اين را ]درنمى يابند.

70. هان اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد، با اينكه خود [ به درستى آن ]گواهى مى دهيد؟!

71. هان اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل مى آميزيد و با اينكه خود مى دانيد، حق را پوشيده مى داريد؟

نگرشى بر واژه ها

«حِجاج»: بحث و ستيزى همراه با دليل و يا شبهه اى بصورت دليل.

«جدال»: پيچانيدن طرف بحث با دليل و شبهه و وهم.

«حجّت»: بيان روشنى كه درستى گفتار را نشانگر است.

«اولى»: سزاوارتر. اين واژه، معناى تفضيلى دارد.

«اتباع»: رفتن پديده يا انسانى ازپى پديده يا انسان ديگر براساس تصميم و آگاهى و انتخاب، همانند پيروى مدلول از دليل و مأموم از امام.

«ودّ»: آرزوى همراه با دوستى.

شأن نزول

در شأن نزول نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه:

پيشوايان دينى يهود و مسيحيان نجران آنگاه كه به محضر پيامبر شرفياب شدند، درمورد ابراهيم به بحث و جدل پرداختند و هر گروه او را پيرو دين و آيين خويش قلمداد مى كرد. و درست در اين هنگام بود كه اين آيه شريفه بر قلب پاك رسول اكرم فرود آمد.

تفسير لاف و گزاف ممنوع

در آيات پيشين روى سخن با پيروان مذاهب تحريف شده بود، در اين آيات نيز به آنان مى فرمايد:

«يا اهل الكتاب لم تحاجّون فى ابراهيم و ماانزلت التّوراة والانجيل الا من بعده افلاتعقلون»

هان اى اهل كتاب! چرا درباره ابراهيم و راه و رسم او بحث مى كنيد و هر يك او را همدين و هم آيين خويش قلمداد مى كند درحاليكه تورات و انجيل بعد از او فرود آمده اند؟! آيا خردتان را بكار نمى گيريد؟

اگر براستى خرد خويشتن را بكار مى گرفتيد، درمى يافتيد كه ادّعاى بدون دليل و برهان و لاف و گزاف، نه از ديدگاه خرد پسنديده است و نه دين و وحى؛ و آنگاه ادعّايى كه تباهى و پوچى آن آشكار است، نمى كرديد.

آيا ابراهيم اسلام گرا بوده است؟

در اينجا اين پرسش مطرح است كه اگر فرودآمدن تورات و انجيل، دليل يهودى و مسيحى نبودن ابراهيم باشد، بايد گفت او اسلام گرا هم نبوده، چرا كه قرآن هم پس از او نازل شده است.

به اين پرسش، دو پاسخ داده شده است:

1. اسلام گرابودن ابراهيم را همگى پذيرفته اند و همه اعتراف دارند كه او خويشتن را مسلمان خوانده است. تنها چيزى كه هست، يهود مدّعى است كه اسلامِ ابراهيم همان يهوديت است و مسيحيان نيز ادّعا مى كنند كه اسلامِ او مسيحيت است.

2. در دو كتاب تورات و انجيل نيز ابراهيم اسلام گرا خوانده شده است، نه يهودى يا مسيحى. قرآن شريف نيز كه همانند دو كتاب يهود و نصارا بعد از ابراهيم فرود آمده است، افزون بر اينكه او را اسلام گرا معرّفى مى كند، بصراحت بيان مى دارد كه او يهودى و نصرانى نبود. با اين بيان، ابراهيم مسلمان بوده است و بر همين اساس پيامبر اسلام و امّت او از همگان به ابراهيم نزديكتر و براى پيوند عقيدتى و دينى با او سزاوارترند.

3. علاوه بر آنچه عنوان شد، يهود ادّعا مى كند كسى مى تواند يهودى باشد كه به تورات معتقد و عامل به دستورات آن باشد؛ و مسيحيان نيز كسى را مسيحى مى شناسند كه به انجيل ايمان داشته باشد و به مقرّرات آن عمل كند؛ اما ما بر اين عقيده ايم كه مسلمان تنها آن نيست كه به قرآن ايمان داشته باشد و به احكام آن عمل كند، بلكه اسلام دين است، نه احكام و شريعت؛ و بر اين اساس، ابراهيم را با الهام از قرآن مسلمان مى خوانيم، گرچه بسان مسلمانان صدر اسلام كه هنوز دستورات دين و شريعت فرود نيامده بود، به همه آنها عمل نكرده بود. و اكنون هم تمامى كسانى را كه به اسلام گرايش يافته اند و به اصول و اساس آن معتقد باشند، مسلمان مى شماريم، هرچند شاهديم كه بسيارى از آنان در ميدان عمل، بيشتر مقرّرات آن را رعايت نمى كنند.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

«ها انتم هولاء حاججتم فيما لكم به علمٌ فلم تحاجّون فيما ليس لكم به علمٌ»

شما اهل كتاب كسانى هستيد كه درباره آنچه اندك دانشى داشتيد، بحث و ستيز كرديد؛ پس چرا اينك درباره آنچه به آن دانشى نداريد، به مجادله برخاسته ايد؟!

آيه شريفه بحث و ستيز اهل كتاب را بر سر آنچه به آن آگاهى داشتند، نكوهش نمى كند؛ بلكه آنجا آنان را به باد انتقاد مى گيرد كه بدون دانشى و اطلاع ستيزه مى كردند.

«واللّه يعلم و انتم لاتعلمون»

و خدا مى داند و شما نمى دانيد.

آرى؛ پروردگار حقيقت حال ابراهيم و همه آنچه را كه بر شما مجهول است، مى داند؛ زيرا او توانا و داناى هستى است و شما جز اندك آگاهى نداريد. پس ندانسته درباره او داورى نكنيد و از دانايان بپرسيد.

و آنگاه در نفى و ردّ ادّعاهاى پوچ يهود و نصارا مى فرمايد:

«ما كان ابراهيم يهوديّاً و لانصرانيّاً»

ابراهيم نه يهودى بود و نه مسيحى و خداوند آن پيامبر بزرگ را از اين دو عنوان بدور مى دارد، چرا كه به دلالت قرآن و اجماع، اين وصف نكوهيده است. با اين بيان، موسى و مسيح نيز يهودى و نصرانى نبودند، زيرا دين واقعى نزد پروردگار، اسلام و توحيدگرايى است و يهود و نصارا دو ملّتى اند كه از راه و رسم توحيدى و يكتاپرستانه موسى و عيسى انحراف جسته اند؛ بدينجهت اين دو وصف نيز درحقيقت نكوهش آنان است، نه بيانگر ستايش اين دو تيره گمراه.

«ولكن كان حنيفاً مسلماً و ما كان من المشركين»

بلكه او توحيدگرايى مسلمان بود و از شرك گرايان نبود.

واژه «حنيف»، به معناى پديده يا انسانى است كه به سويى تمايل يابد و از ديد قرآن، به مفهوم «حركت از باطل و بيداد به سوى حقّ و عدالت» است. با اين بيان، پيام آيه اين است كه ابراهيم از هر دو جريان جدا و انسانى توحيدگرا و حقپو و مسلمان بود؛ او در صراط مستقيم خدا قرار داشت و از شرك گرايان نبود.

بدينسان، آيه شريفه به نوعى اشاره دارد كه يهود و نصارا از توحيد به شرك گرايش يافته اند. پاره اى نيز برآنند كه قرآن بيانگر اين واقعيت است كه ابراهيم آنطور كه شرك گرايان عرب ادّعا مى كنند، مشرك هم نبود.

در ادامه سخن در مورد ابراهيم و پيوند عقيدتى و اخلاقى و معنوى با راه و رسم آرادمنشانه او مى فرمايد:

«انّ اولى النّاس بابراهيم للّذين اتّبعو و هذاالنّبىّ والّذين آمنوا»

بيقين سزاوارترين مردم به يارى رسانى علمى و فرهنگى و عقيدتى و اقتصادى به راه و رسم توحيدى ابراهيم و پيوند با او، كسانى اند كه در عصر آن حضرت با كمك رساندن به وى در مقابل دشمنانش، راه و رسمش را پيروز ساختند؛ و اين پيامبر و كسانى كه به او ايمان آورده اند، به پيوند با ابراهيم و راه توحيدى او، از همه نزديكتر و زيبنده ترند. اينان مددرسانى به او را به سبب حق گرايى اش درپرتو منطق و استدلال بعهده گرفته و دامان پاك او را از هر شرك و عيبى منزّه داشته اند؛ از اين رو، اينانند كه در دين و آيين توحيدى او استوارند؛ با آن حضرت پيوند عقيدتى و عملى و عاطفى دارند؛ و دوستى متقابل ميان آنان و ابراهيم شكوفاست.

«واللّه ولىّ المؤمنين»

و خداوند سرور ايمان آوردگان است. چرا كه مؤمنان دوستان خدايند و پروردگار يارى رسان آنان است.

در اين آيه شريفه، بدان جهت نام پيامبر بااينكه پيشواى ايمان آوردگان است، جداگانه برده شده است كه عظمت مقام والاى آن حضرت را تصويرگر باشد؛ درست بسان جداگانه نام بردن جبرئيل و ميكائيل بعد از فرشتگان در آيه 98 از سوره بقره. دليل ديگر آن است كه آن حضرت را سزاوارترين انسانها براى پيوند عقيدتى و دوستى و همراهى با ابراهيم معرّفى كند.

پيوند عقيده و آرمان

آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه معيار پيوند با پيامبران، عقيده و راه و رسم زندگى است، نه پيوند نژادى و نسبى. اين ديدگاه را بيان اميرمؤمنان(ع) نيز تأييد مى كند:

«انّ اولى النّاس بالانبياء اعلمهم بما جاؤا به، ثمّ تلا هذه الآيه ... و قال ان ولى محمد(ص) من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته، و ان عدو محمّد(ص) من عصى الله و ان قربت قرابته.»(157)

سزاوارترين مردم به پيامبران، كسانى اند كه بيشتر از همه به دستورات آنان عمل كنند و راه و رسم آنان را بپويند.

آنگاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه «انّ اولى النّاس بابراهيم للّذين اتّبعوه و هذاالنّبىّ والّذين آمنوا واللّه ولىّ المؤمنين».

سپس فرمود:

هان اى بندگان خدا! بى گمان دوست واقعى محمّد(ص) كسى است كه او را فرمان برد، گرچه ازنظر نسب و نژاد او از آن حضرت دور باشد؛ و بيقين دشمن محمّد(ص) كسى است كه خدا و پيامبرش را نافرمانى كند، هرچند ازنظر پيوند نسبى به او نزديك باشد.

از ششمين امام نور روايت كرده اند كه فرمود:

«انتم واللّه من آل محمّد.»(158)

به خدا سوگند! شما از خاندان و دوستان پيامبريد و با او پيوند داريد.

«عمربن يزيد» مى گويد: «گفتم: براستى چنين است؟»

فرمود: آرى. و سه بار اين جمله را تكرار فرمود كه آرى؛ به خدا سوگند. و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت كرد كه: «انّ اولى النّاس بابراهيم للّذين اتّبعوه...»

آرزوى باطل

در آيات گذشته، سخن از تعصّبات سياه يهود و نصارا بود؛ و اينك قرآن كريم هشدار مى دهد كه اين تعصّب ورزان افزون بر گمراهى خويش، در آرزوى گمراه ساختن ديگرانند.

«ودّت طائفةٌ من اهل الكتاب لويضلّونكم»

گروهى از اهل كتاب آرزو مى كنند كه كاش مى توانستند شما مردم توحيدگرا را گمراه سازند و به تباهى افكنند.

«و مايضلّون الاّ انفسهم و مايشعرون»

درحاليكه جز خويشتن را گمراه نمى سازند و اين واقعيت را درنمى يابند. چرا كه مردم توحيدگرا، نه دعوت گمراهگرانه آنان را جدّى خواهند گرفت و نه براثر وسوسه هاى آنان، راه و رسم توحيدى و انسانى خويش را رها خواهند ساخت؛ با اين وصف، گناه سهمگين فراخوانى به سوى كفر، به گردن گمراهگران خواهد بود.

پاره اى نيز در تفسير اين جمله از آيه شريفه گفته اند كه آنان تنها خود را تباه مى سازند و به سوى نابودى سوق مى دهند؛ زيرا زيان ديگران براثر وسوسه اينان اندك و وزر و وبال خودشان سهمگين خواهد بود. و دريغ و درد كه آنان خود اين حقيقت را درنمى يابند و بدان دليل كه سطحى نگرند، از گمراهى خويش بى خبر مى مانند كه زيان اين كار زشت و نكوهيده، به خود آنان بازخواهد گشت.

اينك قرآن روى سخن را به سوى آنان مى كند و مى فرمايد:

«يا اهل الكتاب لم تكفرون بآيات اللّه و انتم تشهدون»

هان اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد، درحاليكه خود به درستى آنها گواهى مى دهيد؟

در مفهوم واژه «آيات» در اين آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. برخى از مفسّران برآنند كه منظور از «آيات»، آياتى از قرآن شريف است كه بر آنان تلاوت مى شد؛ و واژه «تشهدون» نشانگر آن است كه آنان دلايل و نشانه هاى درستى آن آيات را به همراه لزوم ايمان و اقرار به آنها، از تورات و انجيل و نويدهايى كه در اين دو كتاب راجع به آمدن پيامبر و قرآن موجود بود، دريافت مى داشتند و از تمامى آنها آگاه بودند.

2. و برخى ديگر گفته اند: منظور اين است كه چرا به آيات نويدبخش آمدن پيامبر و دلايل رسالت او و نشانه هاى آن حضرت كه در تورات و انجيل هست و شما آنها را مى نگريد و مى خوانيد، كفر مى ورزيد؟

3. بباور پاره منظور اين است كه چرا به آياتى كه در كتب آسمانى، ابراهيم را توحيدگرا و مسلمان مى خواند و دين را همان اسلام عنوان مى سازد، كفر مى ورزيد؟

4. و بعضى بر اين انديشه اند كه منظور از اين واژه، آيات بيانگر اخبار غيبى يا مفاهيم بلندى است كه در كتابهاى آنان بود و هنگامى كه پيامبر آنها را بر آنان مى خواند، آگاهان به كتاب درمى يافتند كه درست است، گرچه توده مردم نمى دانستند.

5. و برخى نيز گفته اند: منظور از «آيات» در آيه شريفه، دلايل رسالت پيامبر است كه وقتى آنان با خود خلوت مى كردند، با تفكّر روى آنها، درمى يافتند كه آرى؛ اين همان پيامبر موعود است؛ و دين و كتاب او درست و برحق است.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

«يا اهل الكتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل»

هان اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل مى آميزيد؟

درباره چگونگى آميختن حق به باطل و مفهوم آن نظرهايى ارائه شده است:

1. پاره اى مى گويند: اين مطلب، به تحريف تورات و انجيل به وسيله آنان اشاره دارد.

2. امّا پاره اى ديگر برآنند كه اين آيه شريفه، اظهار اسلام و ايمان و آنگاه نهان داشتن كفر و نفاق و شرك در دل را ازسوى پاره اى از اهل كتاب نكوهش مى كند. چرا كه شمارى از آنان در آغاز روز به اسلام گرايى و ايمان به پيامبر تظاهر مى كردند و در پايان روز كفر مى ورزيدند؛ تا دلهاى تازه راه يافتگان به حق را دچار طوفان ترديد سازند.

3. پاره اى بر اين باورند كه مقصود، ايمان به برخى از پيامبران چون موسى و عيسى و كفر به سالار پيامبران خدا - حضرت محمّد (ص) - است.

4. و پاره اى نيز معتقدند كه منظور، آميختن آگاهى قلبى آنان بر حقّانيت اسلام و پيامبر، يا كفر ظاهرى از روى لجاجت و تعصّب ورزى و كينه توزى و جاه طلبى است.

«و تكتمون الحقّ و انتم تعلمون»

و بااينكه مى دانيد، حق را پوشيده مى داريد؟!

مقصود اين است كه چرا باآنكه مى دانيد پيامبر اسلام برحق و كتاب او وحى الهى است و نويد آمدن او را در كتابهاى آسمانى خود خوانده ايد، همه را ناديده مى گيريد و تمامى نشانه ها را پوشيده مى داريد؟

هشدار

اين آيه شريفه، هشدارى است سخت به پيشوايان مذهبى يهود و نصارا، زيرا آنان بودند كه حق را آگاهانه ناديده مى گرفتند و آن را پوشيده مى داشتند، نه توده مردم. همچنين هشدارى است به همه دانشوران و آگاهان عصرها و نسلها كه حقايق را كتمان نكنند و با مخفى نگه داشتن واقعيتها و تحريف و توجيه آنها، راه ستمكاران را هموار نسازند و عامل ستم و استبداد نشوند.