/ سوره بقره / آيه هاى 237 - 234
234. وَالَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ اَزْواجَاً يَتَرَبَّصْنَ
بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْرَاً فَاِذا بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا
جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما فَعَلْنَ فى اَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ
بِماتَعْمَلُونَ خَبيرٌ.
235. وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِالنِّساءِ
اَوْ اَكْنَنْتُمْ فى اَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ اَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ
وَلكِنْ لاتُواعِدُوهُنَّ سِرَّاً اِلّا اَنْ تَقُولُوا قَوْلَاً مَعْرُوفَاً و
لاتَعْزِمُوا عُقْدَةَالنِّكاحِ حَتّى يَبْلُغَ الْكِتابُ اَجَلَهُ وَاعْلَمُوا
اَنَ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فى اَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا اَنَ اللَّهَ
غَفُورٌ حَليمٌ.
236. لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ مالَمْ تَمَسُّوهُنَّ
اَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ
عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقَّاً عَلَى الْمُحْسِنينَ.
237. وَ اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ
فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ مافَرَضْتُمْ اِلّا اَنْ يَعْفُونَ اَوْ
يَعْفُوَاالَّذى بِيَدِهِ عُقْدَةُالنِّكاحِ وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوى
وَ لا تَنْسَوُاالْفَضْلَ بَيْنَكُمْ اِنَ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.
ترجمه
234. و كسانى از شما كه مى ميرند و همسرانى برجاى مى گذارند، [آن همسران ]براى
[ازدواج جديد] خود، چهار ماه و ده روز انتظار مى برند؛ پس، هنگامى كه به پايان عدّه
خويش رسيدند، در آنچه بطور پسنديده، درباره [زندگى مشترك تازه ] خود انجام دهند، بر
شما [و آنان ] گناهى نيست. و خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.
235. و بر شما گناهى نيست كه [در عدّه وفات،] بطور سربسته [و محترمانه ] از اين
زنان خواستگارى كنيد، يا [اين خواست قلبى را] در درونتان پوشيده داريد. خدا مى داند
كه شما [به پيوند با آنان مى انديشيد و ]از آنان ياد خواهيد كرد؛ [بر اين تمايل و
ياد كرد، گناهى نيست.] امّا [هرگز ]با آنان قول و قرار نهانى نگذاريد، مگر آنكه
سخنى پسنديده گوييد؛ و آهنگ پيوند زناشويى نكنيد، تا آن مدّت مقرّر بسر آيد. و
بدانيد كه خدا آنچه را در درون شما [نهفته ]است، مى داند؛ از اين رو، از [نافرمانى
] او بترسيد و بدانيد كه خدا بسيار آمرزنده و بردبار است.
236. اگر زنان را پيش از نزديكى با آنان يا مقرّرساختن مهر طلاق داديد، بر شما
گناهى نيست؛ و [در اينصورت بر شما زيبنده است كه ]آنان را [با هديه اى مناسب ] بطور
پسنديده، بهره مند سازيد. [اين هديه ] بر توانگر به اندازه توان او و بر تنگدست
[نيز] به اندازه امكان [مالى ]اوست. [و اين كار پسنديده،] بر نيكوكرداران واجب شده
است.
237. و اگر قبل از نزديكى با آنان، طلاقشان داديد، درحاليكه مهرى براى آنان
معيّن كرده ايد، [بر شماست كه ] نيمى از آنچه تعيين كرده ايد[، به آنان بدهيد]؛ مگر
آنكه آنان [از حقّ خود] بگذرند، يا كسى كه گره ازدواج به دست اوست، [آن را] ببخشد،
و گذشت شما [و پرداختن چيزى افزون بر حقوق آنان ]، به پرواپيشگى نزديكتر است؛ و [به
هر حال، بزرگ منشى و] نيكوكارى را درميان خود فراموش نكنيد كه خدا به آنچه انجام مى
دهيد، بيناست.
نگرشى بر واژه ها
«يذرون»: مى گذارند. واژه «يدع» نيز به همين معنا است؛ و اين دو واژه، ماضى
ندارند.
«اجلهنّ»: از «اجل» به معناى «پايان مدّت» و «سرآمد» است. متّضاد اين كلمه،
«عاجل» به معناى «فورى و بدون درنگ و فرصت» است.
«عرّضتم»: از باب «تعريض» است كه به گفتار توأم با اشاره و كنايه گفته مى شود،
درست دربرابر گفتار صريح؛ و ريشه آن «عرض» به معناى «جانب» است.
«خِطبه»: خواندن و دعوت كردن براى عقد. اين واژه از «خطاب» برگرفته شده و
«خُطبه» نيز كه از همين باب است، به معناى «اندرز مرتّب و منظّم و هدفدار» است.
«اكننتم» : پوشيده داشتيد. «اكنان» به معناى «پنهان كردن و نهان داشتن چيزى در
درون» است.
«سرّاً»: بطور نهانى و محرمانه و پشت پرده.
«موسع»: كسى كه ازنظر مادّى و مالى، دستش باز و داراى امكانات است.
«مقتر»: تنگدست.
تفسير
خداى جهان آفرين در آيات پيشين مدّت و عدّه طلاق زنان را بروشنى بيان فرمود؛ و
اينك در اين آيات شريفه، مدّت و عدّه وفات و مقرّرات مربوط به آن را ترسيم مى كند
تا بدينوسيله با درهم نورديدن فرهنگها و بافته هاى خرافى و ظالمانه در اين مورد،
«زن» را از اسارت خرافات و اوهام و تعصّبات سياه رهايى بخشد.
«والّذين يتوفّون منكم و يذرون ازواجاً يتربّصن بانفسهنّ اربعة اشهرٍ و عشراً»
و كسانى از شما كه جهان را بدرود مى گويند و همسرانى برجاى مى گذارند، آن همسران
بايد براى ازدواج جديد خود چهار ماه و ده روز انتظار برند
اين مدّت در فقه اسلامى، به عدّه وفات مشهور است و زن بايد پس از مرگ شوى خود،
از ازدواج خوددارى ورزد تا اين مدّت سرآيد؛ خواه شوهرش با او نزديكى كرده باشد يا
نه. و اين دستور، براى زن آزاد و كنيز يكسان است. و اگر زن به هنگام مرگ شوى خود،
باردار باشد، بر اوست كه تا وقت ولادت كودك، يا سرآمدن عدّه وفات، آن را كه طولانى
تر است، انتظار برد و پس از آن ازدواج كند.
آنچه در اين مورد ذكر شد، ديدگاه مشهور بود. ليكن يادآور مى شود كه اگر زن كنيز
باشد، ازنظر بيشتر دانشمندان اهل سنّت و برخى از دانشمندان ما، مى تواند عدّه وفات
را به نصف آنچه گفته شد، كاهش دهد. بعضى از علماى اهل سنّت نيز ديدگاه دانشمندان
شيعه را كه هماهنگ با آيه است، درست مى دانند و درمورد عدّه وفات، ميان زن آزاد و
كنيز تفاوتى نمى گذارند.
همچنين درمورد «عدّه وفات» در زن باردار نيز، گروهى به نقل از ابوهريره، برآنند
كه پايان عدّه او ولادت كودك اوست؛ گرچه شوهرش هنوز غسل داده نشده و به خاك نسپرده
شده باشد. امّا ما بر اين عقيده ايم كه زن باردار بايد از عدّه وفات يا دوران
باردارى و ولادت كودك، آن را كه بيشتر است، انتظار برد و آنگاه مجاز است كه ازدواج
كند.
نكته ديگر در اين باره آن است كه به اعتقاد بيشتر دانشمندان، زن در عدّه وفات
بايد از آرايش كردن و بكاربردن سرمه و بيرون رفتن از خانه خوددارى ورزد؛ امّا عدّه
اى نيز معتقدند كه هيچكدام از اينها جز خوددارى از ازدواج تا سرآمدن آن مدّت، بر او
واجب نيست. و به نظر ما، زن بايد از همه آنچه ذكر آنها رفت، خوددارى ورزد.
«فاذا بلغن اجلهنّ فلاجناح عليكم فيما فعلن فى انفسهنّ بالمعروف واللّه
بماتعملون خبيرٌ»
پس هنگامى كه به پايان عدّه خويش رسيدند، در آنچه درمورد زندگى جديد خويش، از
آرايش گرفته تا ازدواج، بطور پسنديده انجام دهند، بر شما و آنان گناهى نيست؛ و خدا
به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است
يادآور مى شود كه اين آيه شريفه و دستورى كه در آن درج است، آيه 240 از همين
سوره مباركه را - كه تفسير آن خواهد آمد - نسخ مى كند؛ گرچه اين آيه پيش از آن قرار
گرفته است.
«ولاجناح عليكم فيما عرّضتم به من خطبةالنّساء او اكننتم فى انفسكم»
و بر شما [مردان نيز] گناهى نيست كه در عدّه وفات، به گونه اى سربسته [و
محترمانه ] از اين زنان براى زندگى مشترك درآينده، خواستگارى كنيد، همچنانكه مى
توانيد تصميم و علاقه قلبى خود را در ازدواج با آنان، تا پايان آن مدّت، در ژرفاى
دل خويش پوشيده داريد و در وقت خود، با آنان درميان گذاريد
قرآن كريم پس از ترسيم عدّه وفات و وظايف زنان در اين مورد، مقرّرات و وظايف
مربوط به مردان را برمى شمارد.
در اين آيه شريفه، خواستگارى علنى در دوران عدّه وفات، بروشنى نهى شده، امّا
خواستگارى با كنايه و اشاره و سربسته روا است. امّا در اينكه خواستگارى سربسته
چگونه بايد انجام گيرد، ديدگاهها متفاوت است:
1. بعضى گفته اند: مرد مى تواند به زن بگويد: من در انديشه ازدواج با زنى با اين
ويژگيها هستم؛ و سپس پاره اى از خصوصيات را كه در آن زن هست، بازگويد.
2. و برخى مى گويند: خواستگارى سربسته اين است كه بگويد: راستى كه شما بانوى
شايسته اى هستى. يا بگويد: به نظر من، شما بانوى جذّاب، زيبا و پسنديده اى هستى؛
امّا حقيقت اين است كه خدا هرچه بخواهد، همان خواهد شد.
3. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه جز خود عقد و ازدواج و خواستگارى صريح،
خواست قلبى را مى توان به هر صورت با كنايه و اشاره ابراز داشت.
«علم اللّه انّكم ستذكرونهنّ ولكن لاتواعدوهنّ سرّا الّا اَن تقولوا قولاً
معروفاً»
خدا مى داند كه شما به پيوند با آنان مى انديشيد و آنان را ياد خواهيد كرد و در
اين مورد پيشگام خواهيد بود تا ديگرى در خواستگارى از آنان، از شما سبقت نگيرد.
آرى؛ خدا اين را مى داند و بر شما روا شمرده است؛ امّا مبادا كه با آنان قول و قرار
نهانى بگذاريد، مگر اينكه سخنى پسنديده و در چهارچوب مقرّرات ميان شما مبادله شود،
و همانگونه كه ذكر شد، خواست خود را با كنايه و محترمانه بازگوييد و تمايل خويش را
بدينطريق نشان دهيد.
يادآور مى شود كه واژه «اِلّا» در اينجا معادل «لكن» است؛ چرا كه دستور قبل حرمت
است و با اين واژه جواز اينگونه خواستگارى سربسته و شرافتمندانه اعلان مى شود.
در تفسير جمله «ولكن لاتواعدوهنّ سرّاً»، نظرهايى چند ارائه شده است:
1. گروهى از مفسّران معتقدند منظور اين است كه چون اين زنان با شما بيگانه و
نامحرم هستند، نبايد با آنان قرار نهانى گذاريد؛ چرا كه ممكن است اين قرار به فرجام
زشتى بينجامد.
2. و عدّه اى ديگر برآنند از آنجا كه در جاهليت با انگيزه گناه بر زنان بى شوهر
وارد مى شدند، قرآن اين شيوه زشت را دربسته و سربسته مردود مى شمارد.
3. سعيدبن جبير و ابن عبّاس مى گويند: منظور اين است كه با آنان پيمان نبنديد كه
با ديگرى ازدواج نكنند.
4. «مجاهد» مى گويد: به آنان نگوييد كه من با شما ازدواج خواهم كرد، پس آماده
باش.
5. جمعى از مفسّران را اعتقاد بر آن است كه واژه «سرّاً» كنايه از بسيارى آميزش
است و منظور اين است كه خود را به اين صفت وصف نكنيد.
6. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه منظور اين است كه با آنان بطور نهانى
ازدواج نكنيد.
7. و از ششمين امام نور(ع) روايتى نقل كرده اند كه همه ديدگاههاى فوق را
دربردارد؛ مى فرمايد: «آهنگ ازدواج خويش با آنان را بصراحت اعلان نكنيد، بلكه تمايل
قلبى خود را دربسته و خداپسندانه نشان دهيد». و آنگاه در ترسيم پيمان نهانى و سرّى
كه آيه شريفه از آن هشدار مى دهد، مى فرمايد: «پيمان سرّى ازجمله اين است كه به آن
زن گفته شود: قرار ما براى ديدار، ساعت چند و كجا؟»
«ولاتعزموا عقدةالنّكاح حتّى يبلغ الكتاب اجله»
و آهنگِ بستنِ عقد و زناشويى نكنيد، تا آن مدّت مشخّص سرآيد
روشن است كه مقصود از اين جمله، تحريم تصميم بر ازدواج با اينگونه زنان نيست؛
زيرا قصد و نيّت مانعى ندارد و روابودن آن در همين آيه ذكر شده است. بلكه منظور،
ازدواج كردن است كه در عدّه وفات نارواست.
واژه «كتاب» در اينجا به معناى «عدّه» است، گرچه پاره اى آن را قرآن معنا كرده و
گفته اند: منظور اين است كه تا وقتى آن عدّه اى را كه قرآن تعيين كرده، سر نيامده،
با آنان ازدواج نكنيد. دسته اى نيز اين واژه را به معناى «واجب» و «وجوب» گرفته و
گفته اند: منظور اين است كه «عدّه وفات» مقرّر شده و ثابت شده است. و جمعى ديگر
برآنند كه واژه «كتاب» بدان جهت در اين مورد بكار رفته كه «عدّه» بسان وام مدّت
دارى است كه مدّت آن نوشته شده است؛ و همانسان كه در اينگونه وامهاى مدّت دار،
طلبكار پس از پايان مدّت معلوم، طلب خويش را مى خواهد، اينجا هم بعد از سرآمدن آن
مدّت معيّن، زمان ازدواج فرا مى رسد.
«واعلموا انّ اللّه يعلم ما فى انفسكم فاحذروه واعلموا انّ اللّه غفورٌ حليمٌ»
و بدانيد كه خدا از آنچه در درون شما نهفته، آگاه است؛ از اين رو، از نافرمانى
او بترسيد و بدانيد كه خدا بسيار آمرزنده و بردبار است
پروردگار در كيفر گناهكاران شتاب نمى كند؛ بلكه ازسر مهر و بخشايش خود، براى
بيدارى و بازگشت، به آنان مهلت مى دهد.
«لاجناح عليكم ان طلّقتم النّساء مالم تمسّوهنّ او تفرضوا لهنّ فريضةً»
اگر زنان را پيش از نزديكى با آنان، يا مقرّر ساختن مهريه، طلاق داديد، بر شما
گناهى نيست
آفريدگار هستى در اين آيه شريفه، مقرّرات طلاق زنان را پيش از نزديكى با آنان
ترسيم مى كند؛ و نشان مى دهد كه اگر كسى زنى را به عقد خويش درآورد، امّا پيش از
نزديكى با او و يا مقرّرساختن مهريه، تصميم به جدايى گرفت، گناهى مرتكب نشده است.
از اين آيه مباركه چنين برمى آيد كه دو نكته و دو حكم در آن بيان شده است؛ چرا
كه حرف ربط «اَوْ» در آن بكار رفته، نه «وَ». اين دو صورت و حكم آنها عبارتند از:
1. مهريه معلوم شده، امّا عمل خاصّ زناشويى صورت نگرفته است.
2. مهريه معلوم نشده است ...
كه در هر دو صورت، جدايى و طلاق بناگزير روا و جايز است.
چرا؟
با اينكه طلاق پيش از نزديكى يا پس از آن، طبق مقرّرات روا است، چرا از قيد
«مالم تمسّوهنّ» در جواز آن استفاده شده است؟
پاسخ
به اين پرسش، دو پاسخ داده اند:
1. روابودن طلاق درصورت ازدواج كامل، يعنى عقد و نزديكى، روشن است؛ ابهام فقط
آنجاست كه عقد انجام شده، امّا آميزش صورت نگرفته است. و آيه، اين نقطه ابهام را
روشن مى سازد.
2. درصورت آميزش با زن، طلاق دادن او تنها درحال پاكى وى، آنهم نوعى از پاكى كه
آميزش صورت نگرفته باشد، جايز است؛ و اين با زنى كه بطور كلّى دست شوهر به او
نخورده است، فرق مى كند، چرا كه در اين حالت، طلاق او بدون قيد زمان روا است و
شرايط زن نخست را ندارد.
«و متّعوهنّ على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعاً بالمعروف»
درصورت تصميم به طلاق دادن اين دو گروه از زنان، بر شما زيبنده است كه آنان را
با هديه اى درخور شأن خود و آنان، بطور عادلانه و پسنديده بهره مند سازيد. اين هديه
مناسب، بر توانگر به اندازه توان و امكانات او، و بر تنگدست نيز به قدر توانايى اش
لازم است.
واژه «متاع» در آيه شريفه، به مفهوم كالا و چيزى است كه در زندگى بكار مى آيد،
از پول، طلا، باغ، ملك، اتومبيل، كالا، لباس و خوراك گرفته تا خدمتگذار. همين معنا
با اندك تفاوت، از دو امام گرانقدر - حضرت باقر و صادق - (ع) نيز روايت شده است.
امّا ابوحنيفه و گروهى از يارانش برآنند كه منظور، نيمى از مهريه زن، درصورت معلوم
بودن آن است.
در همين باب، اين بحث نيز مطرح است كه پرداخت يا بهره ورساختن آنچه ذكر آنها
رفت، بر كدام گروه از زنان واجب است؟
در پاسخ به اين پرسش:
1. بعضى گفته اند: زنانى كه به هنگام عقد، مهريه اى برايشان مقرّر نشده است. و
اين ديدگاه را مفسّر گرانقدر سعيدبن جبير از دو امام نور - حضرت باقر و صادق - (ع)
روايت كرده است.
2. و برخى برآنند كه شايسته است اين دستور، درمورد همه زنانى كه طلاق داده مى
شوند، جز آنها كه با طلاق خلع و مبارات و لعان جدا مى شوند، به مرحله اجرا درآيد.
3. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه اين دستور، همه زنان را دربرمى گيرد، جز
آنها كه مهرشان مقرّر شده است و پيش از نزديكى طلاق داده مى شوند؛ چرا كه در
اينصورت بايد نيمى از مهريه مقرّر آنان پرداخت شود و بهره ورساختن آنان به فراتر از
آن، عملى انسانى و اخلاقى است و واجب نيست. در اين مورد روايتى نيز نقل كرده اند كه
از آن به «استحباب» حمل مى شود.
قيد «بالمعروف» در اين جمله از آيه شريفه، نشانگر آن است كه بهره ورساختن آنان
بايد به گونه اى پسنديده و بدور از افراط و تفريط انجام گيرد؛ و اين شيوه، معروف و
مقبول است. امّا جمعى مى گويند منظور اين است كه مرد بايد به امكانات خود بنگرد و
مطابق آن عمل كند. و گروهى نيز برآنند كه هم بايد امكانات مرد مدّ نظر قرار گيرد و
هم موقعيت و شخصيت واقعى زن؛ چرا كه همه زنان با هم برابر نيستند.
در اينكه چگونه بايد به اين تكليف جامه عمل پوشانيد نيز بحث هست: دسته اى
معتقدند كه اين كارى شايسته و اخلاقى و برعهده مرد است، امّا نمى توان او را براى
انجام دادن آن زيرفشار نهاد. لكن به نظر ما بايد آنان را وادار ساخت تا اين كار
خداپسندانه را انجام دهند.
«حقّاً على المحسنين»
و انجام دادن اين كار شايسته و انسانى، بر نيكوكاران مقرّر شده است
گرچه رعايت حقوق و حرمت زنان - ازجمله زنانى كه در اين بحث از آنان سخن رفت -
براى شايسته كرداران زيبنده تر است و قرآن شريف نيز بدان جهت كه اينان شريفترين
انسانها هستند، عمل به اين دستور را به آنان اختصاص داده است، امّا اين بدان معنا
نيست كه ديگران از اجراى اين فرمان معاف هستند، هرگز؛ بلكه قرآن مجيد همه مردان
باايمان را به عمل به اين دستور انسانى و اخلاقى و حقوقى موظّف مى سازد و از همه مى
خواهد كه حقوق و حرمت زنان را پاس دارند و آنگونه كه ذكر شد، با آنان رفتار كنند.
اين آيه شريفه نظير اين آيه است كه قرآن را هدايتگر پرواپيشگان عنوان مى سازد: «...
هُدَىً لِلْمُتَّقينَ»(414)؛ و نشانگر اين حقيقت كه پرواى از خدا براى همگان لازم
است. و پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه هر كه بخواهد نيكوكارى كند، اين راه
و حكم آن است.
امّا آنچه بيان شد، درمورد زنان طلاق داده شده بود؛ و درخصوص بانويى كه شوى خويش
را ازدست داده، اگر مهريه اى براى او مقرّر نشده باشد، حكم خدا اين است كه هم بايد
عدّه وفات را نگاه دارد و هم از شوهر ارث برد؛ و از ديدگاه فقها، بجاى مهريه بايد
«مهرالمثل» به او پرداخت شود، گرچه از ديد برخى، اين گروه از زنان مهريه ندارند؛ و
اين بهتر بنظر مى رسد؛ چرا كه از اصحاب ما در اين مورد روايت و نصّى نرسيده است.
در آيه شريفه بعد نيز سخن از طلاق است، و در آن، نوعى حكم طلاق ترسيم مى شود كه
عمل خاصّ زناشويى انجام نشده امّا براى زن مهريه مقرّر شده است.
«و ان طلّقتموهنّ من قبل ان تمسّوهنّ و قد فرضتم لهنّ فريضةً فنصف ما فرضتم الّا
ان يعفون او يعفواالّذى بيده عقدةالنّكاح»
و شما مردان باايمان! اگر پيش از نزديكى با زنان، درحاليكه مهرى براى آن مقرّر
داشته ايد، طلاقشان داديد، بر شماست كه نيمى از آنچه را بعنوان مهر تعيين كرده ايد،
به سبكى شايسته به آنان بپردازيد؛ مگر اينكه اين گروه از زنان رشيده و آزاده، از
حقوق خويش با كرامت بگذرند، و يا كسى كه ازسوى آنان گره و كار ازدواج آنها به دست
اوست و برآنان ولايت شرعى دارد، آن را ببخشد
اين ديدگاه با روايتى كه از دو امام نور - حضرت باقر و صادق - (ع) نقل شده،
هماهنگ است. شافعى نيز با همين نظر موافق است. تنها نكته اى كه در اينجا مى ماند،
اين است كه از ديد دانشمندان شيعه، «ولى» و «صاحب اختيار» دختر، فقط پدر و يا جدّ
اوست و ديگرى نمى تواند حقوق او را ببخشد و يا در كار او دخالت كند.
پاره اى برآنند كه منظور از «بيده عقدة النّكاح»، شوهر است. كه با اين بيان،
تفسير آيه چنين مى شود كه او بايد همه مهر را بپردازد و سپس آن دو بصورت
شرافتمندانه اى از هم جدا شوند. اين سخن از بسيارى - ازجمله امير مؤمنان (ع) - نيز
روايت شده است ...
امّا ديدگاه نخست، با آيه و ظاهر آن سازگارتر است.
حقّ ولايت
چنانچه ديدگاه نخست را درمورد حقّ ولايت پدر و جدّ بپذيريم، اين پرسش مطرح مى
شود كه «ولى» چه اختياراتى دارد؟ آيا مى تواند همه مهريه يا بهره زن را ببخشد يا
فقط حقّ بخشيدن پاره اى از سهم زن را دارد؟
پاسخ:
همفكران ما در اين مورد بر اين اعتقادند كه «ولى» نمى تواند همه مهريه يا
سهم زن را ببخشد؛ بلكه درصورتيكه براستى مصلحت باشد، تنها مى تواند بخشى از حقّ او
را ببخشد، و زن نمى تواند در اين خصوص اعتراض كند. امّا چنانچه فراتر از بخشى از
سهم زن را ببخشد، يا مصلحت درميان نباشد، زن مى تواند اعتراض كند و از بخشش خوددارى
ورزد و همه حقوق خويش را باز ستاند.
«و ان تعفوا اقرب للتّقوى»
و اگر بگذريد [و چيزى افزون بر حقوق آنان بپردازيد، اين كار شما] به پرواپيشگى
نزديكتر است
به اعتقاد ابن عبّاس، در اين جمله از آيه شريفه، قرآن با هر دو تن - يعنى هم زن
و هم مرد - سخن دارد؛ امّا برخى برآنند كه روى سخن تنها با شوهران است و به همين
دليل هم فعل بصورت جمع بكار رفته است.
در اينكه اين بخشش و گذشت، چگونه و چرا به پرواپيشگى نزديكتر است، دو پاسخ ارائه
شده است:
1. كسى كه از حقوق خويش مى گذرد و آن را ناديده مى گيرد، بى ترديد بهتر مى تواند
از پايمال ساختن حقوق ديگران پرهيز كند، و حرمت مال و حقوق مردم را بيشتر پاس دارد؛
و اين به تقوا نزديكتر است.
2. كسى كه از حقوق قانونى و شرعى و اخلاقى خويش مى گذرد، به پروا و اهتراز از
گناه و بردن آنچه از آن او نيست، نزديكتر است.
«ولاتنسواالفضل بينكم اِنّ اللّه بما تعملون بصيرٌ»
و به هر حال، بزرگ منشى و نيكوكارى را درميان همنوعان خود ازياد نبريد [و با
حسابگرى كامل و سرسختى از هم حساب نكشيد؛ باگذشت و كرامت رفتار كنيد، ]كه خدا به
آنچه انجام مى دهيد، بينا است
عّده اى از مفسّران گفته اند كه اين آيه شريفه، دستور آيه پيشين را كه فرمود:
«... و متّعوهنّ على الموسع قدره...»، نسخ مى كند؛ امّا پاسخ داده شده است كه اين
دو هر كدام پيام و دستور جداگانه اى دارند و ارتباطى بين آن دو نيست تا يكى، ديگرى
را نسخ كند: اين آيه درمورد زنانى است كه مهريه آنان مقرّر شده، امّا با آنان
نزديكى نشده است؛ درحاليكه آيه قبل درباره بانوانى است كه مهريه آنان تعيين نشده
ونزديكى نيز با آنان صورت نگرفته است. با اين بيان، آيه پيش ممكن است يك حكم عام را
بيان كند و دستور دهد كه «هان اى ايمان آوردگان! همه زنان را به هنگامى كه طلاق
داديد، بطور شايسته بهره ور سازيد، چه آنان كه مهرشان مقرّر شده و چه آنان كه مقرّر
نشده است»؛ امّا با توجّه به اينكه اين دستور زنانى را كه مهرشان مقرّر شده است،
دربر نمى گيرد، بناگزير بايد گفت كه اين آيه شريفه و حكم عام آن يا تخصيص خورده و
يا حذف و تقديرى در آن صورت گرفته؛ و اصل آن بدينصورت بوده است: «زنانى را كه
مهرشان مقرّر نشده است...»؛ و قرينه اين برداشت و تقدير همين آيه، اين است كه مى
فرمايد: «و قد فرضتم لهنّ فريضةً...» كه در آيه بعد از آن آمده است.
برداشت اخير از آيه شريفه، دريافت مؤلّف است و از مفسّران كسى چنين نگفته است.
پرتوى از آيات
از آيات چندگانه اى كه در آنها چگونگى روابط و حقوق خانه و خانواده و انحلال آن
ترسيم شده است، نكات و درسهاى انسانسازى دريافت مى شود كه به مهمترين آنها به اجمال
در زير اشاره مى رود:
1. پيكار همه جانبه با خرافات
تاريخ پرفراز و نشيب «زن» - كه نيمى از پيكر جامعه و رويشگاه وجود و شخصيت مرد
است - بيانگر افراط و تفريطها و بيدادها و حق كشيهايى است كه هر روز به بهانه و
دستاويزى در حّق او رفته و حقوق و شخصيت او را پايمال ساخته است.
در اين ميان، آنچه بيش از هر چيز بر اين درد و رنج دامن زده، رواج آداب و رسوم
خرافى و ظالمانه اى است كه به مناسبتها و بهانه هاى گوناگون، زنجيرهاى اسارت را بر
دست و پا و خرد و انديشه او افكنده و وى را از همه حقوق انسانى اش بازداشته است.
با تأمّل در آداب و رسوم غلط و احمقانه روزگاران گذشته درمورد بانويى كه همسرش
را ازدست مى داد، مشاهده مى شود كه گاه اين آداب و رسوم خرافى، زن را در بن بست مرگ
قرار مى داد؛ و گاه جنايت بارترين ستم را درحقّ او روا مى داشت؛ براى نمونه:
بعضى از قبيله ها و جامعه ها زن را پس از مرگ شوهرش به آتش مى كشيدند و برخى او
را با شوهرش به خاك مى سپردند.
پاره اى او را براى هميشه از ازدواج و شروع زندگى مشترك ديگر ممنوع مى ساختند؛ و
پاره اى او را وامى داشتند كه براى هميشه و يا تا زمان پيرى و غروب زندگى، با
پوشيدن جامه اى چركين و بدون شستشوى بدن و لباس و نظافت و بهداشت، باقيمانده عمر
خود را در كنار قبر همسرش سپرى سازد.
قرآن شريف بر همه اين خرافات و بيدادگريها خطّ بطلان كشيد و زن را نجات داد و
فرمود: هان اى مردم آگاه و باايمان! كسانى از شما كه جهان را بدرود مى گويند و
همسرانى برجاى مى گذارند، آن زنان، به احترام همسر سابق و دوستى و مهرى كه درآن
زندگى مشترك بوده، و براى اينكه عواطف و احساسات بستگان و بازماندگان آن مرد جريحه
دار نشود، و نيز به منظور حفظ پاكى نسلها و مخلوطنشدن آنها، به مدّت چهار ماه و ده
روز براى آنان عدّه وفات نگاه دارند و ياد و نام و حرمت آنان را پاس دارند؛ امّا
بعد از اين مدّت، اگر به سبك شايسته و شرافتمندانه اى درمورد خويش تصميم بگيرند و
زندگى مشترك جديدى را برگزينند، نه بر آنان هيچگونه گناه و نكوهشى است و نه بر
شما...: «والّذين يتوفّون منكم و يذرون ازواجاً يتربّصن بانفسهنّ اربعة اشهرٍ و
عشراً...». و بدينسان، گام بلندى در راه رهايى زن برداشت.
2. راز پافشارى بر رعايت حقوق
اسلام دين حق است و قرآن كتاب عدالت، و پيامبر گرامى(ص) پيام آور رعايت حقوق و
الگوى عملى و نمونه بى نظير آن؛ چرا كه راز حيات و رشد و شكوفايى و پايندگى فرد و
خانواده و هر جامعه و تمدّنى را درگرو عدالت و رعايت حقوق مى نگرند و به همين دليل
هم بر اين اصل سرنوشت ساز اينگونه پاى مى فشرند و برآنند كه در كانون خانه و
خانواده و پيوندها و جداييها و در كران تا كران جامعه، حقّ و عدالت فراتر از گفتار
و نوشتار، در ميدان عمل حاكم باشد؛ چه، براى سخن گفتن از حق، ميدان بسيار گسترده و
بيكرانه است و آنچه مهم است، عمل به آن است: «...فَالْحَقُّ اَوْسَعُ الْاَشْياءِ
فِى التَّواصُفِ وَ اَضْيَقُها فِى التَّناصُفِ...»(415). آرى؛ با دقّت در آياتى كه
تفسير آنها ازنظرتان گذشت، اين پيام و درس دريافت مى شود كه هم در پيوندها و هم در
جداييها بايد حقوق را رعايت كرد.
3. مقرّرات اخلاقى
قرآن شريف براى تأمين آسايش و آرامش انسان و سعادت و نيك بختى خانه و خانواده،
دو دسته مقرّرات ارائه مى كند: حقوقى و اخلاقى. در مقرّرات حقوقى، قرآن درپى اين
حقيقت است كه حق بى هيچ افراط و تفريط، همانگونه كه هست، در ميدان عمل رعايت شود و
همه اعضاى خانواده - ازجمله زن، مرد و كودكان و پدر و مادر - در امنيت و سلامت، راه
تعادل را درپيش گيرند، و اگر جدايى هم اتّفاق افتاد، باز هم بر اساس حقّ و عدالت،
هر كه راه خود را درپيش گيرد. امّا از آنجا كه قانون و حقوق و مقرّرات به تنهايى
خشك و انعطاف ناپذير است، با يك سلسله مقرّرات عاطفى و اخلاقى و انسانى، زندگيها و
پيوندها و جداييها را انسانى تر مى سازد. درنتيجه، نخست حقوق و حدود زن و مرد، هر
يك را بيان مى كند و آنگاه آنان را به گذشت و ايثار و فداكارى و بخشش فرا مى خواند:
«و ان تعفوا اقرب للتّقوى...».(416)