تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۷ -


/ سوره بقره / آيه هاى 232 - 230

230. فَاِنْ طَلَّقَها فَلاتَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّى تَنْكِحَ زَوْجَاً غَيْرَهُ فَاِنْ طَلَّقَها فَلاجُناحَ عَلَيْهِما اَنْ يَتَراجَعا اِنْ ظَنّا اَنْ يُقيما حُدُودَاللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُاللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.

231. وَ اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاتُمْسِكُوهُنَّ ضِرارَاً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاتَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُ وَاً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما اَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا اَنَ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.

232. وَ اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ اَنْ يَنْكِحْنَ اَزْواجَهُنَّ اِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ اَزْكى لَكُمْ وَ اَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ.

ترجمه

230. پس اگر [مردى براى بار سوّم رابطه اش با همسرش به تيرگى گراييد و ]او را طلاق داد، ديگر [آن زن ] بر او حلال نخواهد شد، مگر آنكه با شوهرى جز او زناشويى كند؛ آنگاه اگر [شوهر جديد] او را طلاق داد، درصورتيكه [زن و مرد نخست ] فكر كنند كه [مى توانند در زندگى مشترك جديد ]مرزهاى [مقرّرات ] خدا را برپا دارند، بر آن دو گناهى نيست اگر [دگرباره با بستن پيمان زندگى مشترك،] به سوى يكديگر بازگردند. و اينها مرزهاى [دين ] خداست كه آنها را براى گروهى كه مى دانند، بروشنى بيان مى كند.

231. و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و آنان به [روزهاى ] پايانى «عدّه» خود رسيدند، [يا] آنان را به سبكى پسنديده نگاه داريد [و شرافتمندانه زندگى كنيد ]و يا به گونه اى پسنديده آنان را رها سازيد؛ و هيچگاه براى زيان رسانيدن [به آنان ]، نگاهشان مداريد تا [به حقوق آنان ]تجاوز كنيد؛ و هر كه چنين [كارى ] كند، براستى كه به خويشتن ستم روا داشته است؛ و [با پايمال ساختن مقرّرات و بازى با قوانين، ]آيات خدا را به مسخره نگيريد و نعمت [هاى ] خدا را [كه ] بر شما [ارزانى داشته ]، و آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاده است، و شما را با آن اندرز مى دهد، بياد آوريد؛ و پرواى خدا را پيشه سازيد و بدانيد كه خدا به هر چيزى داناست.

232. و آنگاه كه زنان را طلاق داديد و آنان به پايان «عدّه» خود رسيدند، آنها را از ازدواج با همسران [پيشين يا دلخواه ] خود باز نداريد، اگر به گونه اى پسنديده [با هم كنار آمدند و] به [زندگى مشترك با ]يكديگر رضايت دادند. [تنها] كسى از شما به اين [دستور] اندرز داده مى شود كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده باشد. [آرى؛ رعايت ]اين [مقرّرات ]براى شما پربارتر و پاكيزه تر است؛ و خدا [نيك بختى و صلاح شما را] مى داند و شما نمى دانيد.

نگرشى بر واژه ها

«اجل»: پايان مدّت مقرّر، سرآمد.

«معروف»: پسنديده؛ دربرابر ناپسند.

«فلاتعضلوا»: پس آنان را زير فشار نگذاريد، و مانع آنان نشويد. اين واژه از «عضل» به معناى «بازداشتن و يا در تنگنا و سختى قراردادن» برگرفته شده است؛ و به همين دليل نيز به كار سخت «معضل» و «معضله» مى گويند.

شأن نزول

در شأن نزول نخستين آيه اين بحث - آيه 230 - گفته اند:

بانويى به حضور پيامبر گرامى(ص) شرفياب شد و گفت: اى پيامبر خدا! من همسر «رفاعه» بودم. او مرا طلاق داد. و من پس از سپرى شدن عدّه ام، با «عبدالرّحمن» پيمان ازدواج و زندگى مشترك بستم. امّا او نيز پيش از آنكه با وى همبستر شوم، مرا طلاق داد. اينك برآنم كه به شوى اوّل خويش «رفاعه» كه مرا به زندگى پيشين فرا خوانده است، باز گردم. آيا ممكن است؟

پيامبر گرامى(ص) فرمود: نه؛ اين كار نشايد، جز اينكه با شوهر جديدى ازدواج كنى و پس از ازدواج و انجام دادن عمل ويژه زناشويى، او به دلخواه شما را طلاق دهد؛ و آنگاه است كه مى توانى به «رفاعه» همسر پيشين خود بازگردى. سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود.

در شأن نزول سوّمين آيه اين بحث - آيه 232 - آورده اند كه:

مردى به نام «عاصم» همسر خويش «جملاء» را طلاق داد و پس از پايان يافتن عدّه او، از كار خويش پشيمان شد و براى بازگردانيدن همسر، به او مراجعه كرد، امّا برادر همسرش كه «معقل» نام داشت، با اين كار مخالفت ورزيد؛ و آيه درمورد او فرود آمد.

پاره اى نيز گفته اند كه اين آيه درمورد جابربن عبداللّه انصارى فرود آمد؛ چرا كه او دخترعموى خويش را از ازدواج با كسى بازمى داشت و با پيوند آنان مخالف بود.

به اعتقاد مؤلّف، مخاطب اين آيه شريفه، مردانى است كه زنان خويش را طلاق مى دهند؛ آنگاه براى جلوگيرى از ازدواج مجدّد آنان، هنگامى كه عدّه رو به پايان است، رجوع مى كنند؛ و بدينوسيله با سرنوشت زن بازى مى كنند. و ارتباطى با اجازه «ولىّ» در ازدواج ندارد؛ بويژه كه از ديدگاه مذهب اهل بيت، برادر و عموزاده ولايتى ندارند تا مانع از ازدواج بانويى شوند.

تفسير

آفريدگار هستى در آيات پيشين، پاره اى از مقرّرات انحلال خانواده و پيمان زندگى مشترك را بيان فرمود؛ و اينك در اين آيات شريفه، طلاق سوّم و حكم آن را ترسيم مى كند.

«فان طلّقها فلاتحلّ له من بعد حتّى تنكح زوجاً غيره»

پس اگر زن خويش را براى بار سوّم طلاق داد، ديگر آن زن بر او حلال نخواهد شد، مگر آنكه با شوهرى ديگر زناشويى كند؛ آنگاه اگر شوهر جديد او را طلاق داد، درصورتيكه زن و شوهر نخست او فكر كنند كه مى توانند مرزهاى مقرّرات خدا را در زندگى مشترك جديد برپا دارند و حرمت و حقوق يكديگر را رعايت كنند، بر آن دو گناهى نيست كه طبق مقرّرات به سوى يكديگر باز گردند.

از حضرت باقر (ع) نقل كرده اند كه فرمود: منظور از «فان طلّقها ...» طلاق سوّم است؛ امّا بعضى از مفسّران برآنند كه اين آيه شريفه، بيان جمله «او تسريحٌ باحسانٍ...» است كه شرح آن در آيه قبل گذشت.

در تفسير جمله «فلاتحلّ له من بعد حتّى تنكح زوجاً غيره»، تمامى مفسّران معتقدند كه اگر مردى همسرش را براى بار سوّم طلاق داد، ديگر نمى تواند او را به همسرى خويش درآورد، مگر اينكه آن زن با مردى ديگر ازدواج و زناشويى كند و آنگاه آن مرد او را طلاق دهد و شوهر نخست دگرباره او را به عقد خويش درآورد. در اين نكته همگان توافق دارند؛ امّا در اينكه آيا اين مطلب از خود آيه شريفه دريافت مى شود يا به همراه روايات رسيده، دو نظر ارائه شده است:

1. برخى برآنند كه ازدواج زن با مرد ديگر، از آيه دريافت مى شود، امّا عمل خاصّ زناشويى از روايات رسيده؛ و آيه در اين مورد ساكت است.

2. امّا بيشتر مفسّران معتقدند هر دو نكته از آيه شريفه دريافت مى شود؛ چرا كه واژه «نكاح»، دربردارنده هر دو معنا است. افزون بر آن، اصل ازدواج، از تركيب «زوجاً غيره» استنباط مى شود و عمل خاصّ زناشويى از «حتّى تنكح». و اين قانون بدان دليل ازجانب خدا آمده است كه حقوق و كرامت زن و خانه و خانواده را پاس دارد، و زنان را از بازيچه شدن به دست مردان هوسباز - كه يك روز آنان را طلاق دهند و روز ديگر رجوع كنند - حفظ كند؛ زيرا وقتى مردى دريافت كه طلاق سوّم اگر بدون تدبّر و مطالعه كافى صورت پذيرفت، ديگر زن او از دستش مى رود و با بهاى سنگينى ممكن است او را به خانه آورد، در تصميم خود بر انحلال خانواده بطور جدّى خواهد انديشيد.

«فان طلّقها فلاجناح عليهما ان يتراجعاً ان ظنّا ان يقيما حدوداللّه»

و اگر آن مرد جديد زن را طلاق داد، چنانچه زن و شوهر پيشين مى دانند كه حدود خدا را رعايت خواهند كرد، بر آن دو گناهى نيست كه پس از پايان يافتن عدّه ازدواج دوّم، با عقد جديد، پيمان زندگى مشترك ببندند

يكى از مفسّران مى گويد: جمله «فلاجناح...»، براستى از شگفت انگيزترين و رساترين جملات و آيات قرآن شريف است كه مفهوم بسيارى را در چند واژه جا داده است.

«ان ظنّا» به اعتقاد عدّه اى، يعنى «اگر فكر مى كنند»؛ و به عقيده گروهى ديگر: «اگر يقين دارند»؛ و پاره اى نيز آن را به «اگر براستى باور دارند» معنا كرده اند.

منظور از «ان يقيما حدوداللّه»، اين است كه حدود و حقوق و حرمت خويش را كه خدا روشن و مقرّر ساخته است، در زندگى مشترك پاس مى دارند.

واژه «تلك» به مقرّراتى اشاره دارد كه بيانگر حقوق خانه و خانواده است و چگونگى پيوند و جدايى را بصورت شرافتمندانه ترسيم مى كند.

و مقصود از «حدوداللّه»، دستورها و مقرّرات و هشدارهاى خداست كه حلال و حرام و ارزشها و ضدّارزشها را بيان مى كند.

«وتلك حدوداللّه يبيّنها لقومٍ يعلمون»

و اينها حدود و مرزهاى مقرّرات خداست كه آنها را براى مردمى كه مى دانند، بروشنى بيان مى كند

و راز اين نكته كه مى فرمايد «اين مقرّرات را براى مردم دانا و آگاه بيان مى كند»، اين است كه: مقرّرات انسانساز خدا را تنها دانشمندان ژرف نگر درمى يابند و بدانها عمل مى كنند، نه ديگران؛ و ممكن است منظور از آن، بهادادن بيشتر به دانشمندان باشد، همانگونه كه در آيات ديگر، ازميان فرشتگان، دو فرشته گرانقدر جبرئيل و ميكائيل با نام و نشان ويژه تكريم مى شوند.

بيان روشن آيه شريفه

از اين آيه شريفه، نكات زير دريافت مى شود:

الف - نخست اينكه اگر مردى زن خود را سه بار طلاق داد، با اين شرايط همسرش بر وى حلال مى شود:

1. مرد ديگرى با او ازدواج كند؛

2. عمل خاصّ زناشويى انجام گيرد؛

3. اين ازدواج بصورت دائم و صحيح باشد؛

4. شوهر جديد، رشيد و بالغ باشد؛

5. و پس از ازدواج و آميزش، به دلخواه او را طلاق دهد؛

6. ازدواج بعد از پايان يافتن عدّه مربوط به شوهر جديد صورت گرفته باشد.

ب - درخصوص شوهر جديد كه به «محلّل» معروف است و مسائل مربوط به او، ديدگاهها متفاوت است:

1. عدّه اى معتقدند كه شوهر جديد نبايد به اين نيّت ازدواج كند كه تنها محلّل باشد و بعد زن را طلاق دهد؛ زيرا ازدواج با اين نيّت، عقد را تباه مى كند و هرگز زن بر شوهر نخست حلال نمى شود. روايات رسيده نيز اين كار را مورد نكوهش و لعنت قرار داده اند: «لعن اللّه المحلّل والمحلّل له».

2. دسته اى ديگر بر اين اعتقادند كه اگر شوهر دوّم با اين قصد كه تنها محلّل باشد، با آن زن ازدواج نكند، عقد درست است و پس از آن هم مى تواند او را طلاق دهد؛ امّا اگر در عقد شوهر دوّم، نيّت اين باشد كه وى تنها محلّل باشد و يا اين موضوع با او شرط شود، عقد و ازدواج تباه است؛ چرا كه شرط فاسد است.

3. جمعى نيز مى گويند: در صورت دوّم، شرط فاسد است، امّا عقد درست است. و اين، ديدگاه دانشمندان عراق است.

4. و گروهى برآنند كه با اين شرط ازدواج زن با شوهر جديد صحيح است؛ امّا به شوهر پيشين، درصورت طلاق شوهر دوّم نيز حلال نمى شود.

ج - ازدواج دوّم زن، نيازى به اجازه ولى ندارد؛ چرا كه در آيه شريفه به خود او نسبت داده شده است: «فان طلّقها فلاتحلّ له من بعد حتّى تنكح زوجاً غيره...».

پس اگر مردى براى بار سوّم همسرش را طلاق داد، ديگر آن زن بر او حلال نمى شود، مگر آنكه با شوهرى جز او ازدواج كند.

دوّمين آيه شريفه اين بحث - آيه 231 - نيز بسان آيه اى كه تفسير آن گذشت، محدوديتهايى را كه قرآن براى جداييها و طلاقهاى نسنجيده انديشيده است، بيان مى كند.

«و اذاطلّقتم النّساء فبلغن اجلهنّ فامسكوهنّ بمعروفٍ او سرّحوهنّ بمعروفٍ»

هنگامى كه زنان را طلاق داديد و آنان به روزهاى پايان عدّه خود رسيدند، يا به سبكى نيك و پسنديده آنان را نگاه داريد و شرافتمندانه با آنان زندگى كنيد، و يا به شيوه اى پسنديده آنها را رها سازيد؛ چرا كه در نگرش قرآنى، يا بايد درست و شايسته و با رعايت حقوق و حرمت زنان، با آنان زندگى مشترك خانوادگى داشت، و يا درصورت ممكن نبودن زندگى شايسته و بايسته مشترك، از آنان جدا شد، تا زن و مرد هر يك ازپى زندگى جديد خويش بروند.

«ولاتمسكوهنّ ضراراً لتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظلم نفسه ولاتتّخذوا آيات اللّه هزواً واذكروا نعمت اللّه عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب والحكمة يعظكم به»

و هرگز براى زيان رسانيدن به آنان نگاهشان مداريد تا به حقوق آنان تجاوز كنيد؛ و بر اين انديشه نباشيد كه بر ايّام عدّه آنان افزوده شود يا در هزينه زندگى برآنان سخت گيريد و از اينطريق برآنان ستم كنيد؛ و هركه چنين كند، براستى بر خود ستم روا داشته و خويشتن را درخور كيفر دردناك خدا ساخته است؛ و هشدارتان باد از اينكه با بهاندادن به مقرّرات خدا، آيات او را به باد استهزا گيريد. پس، نعمتهاى خدا را كه بر شما ارزانى داشته، و آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاده است، و به وسيله آن شما را اندرز مى دهد و حلال و حرام و حقوق و حدود را روشن مى سازد، همه را بياد آوريد و سپاس آنها را بگزاريد.

«واتّقوااللّه واعلموا انّ اللّه بكل شى ءٍ عليمٌ»

و پرواى خدا را پيشه سازيد و بدانيد كه او به هر چيزى دانا است.

«واذا طلّقتم النّساء فبلغن اجلهنّ فلاتعضلوهنّ اَنْ ينكحن ازواجهنّ اذا تراضوا بينهم بالمعروف»

و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و آنان به پايان عدّه خويش رسيدند، مانع از ازدواج آنان با همسران پيشين يا دلخواه و جديد خويش نشويد اگر به گونه اى پسنديده با هم كنار آمده و به زندگى مشترك با يكديگر رضايت داده اند

در عصر نزول قرآن شريف و برانگيخته شدن پيامبر مهر و عدل، زنجيرهاى ستم و خرافات بر دست و پاى انسانها پيچيده شده؛ و در اين ميان، آزادى و كرامت زن بيش از همه پايمال شده بود، به گونه اى كه در خانه پدر در اسارت پدر و برادر بود و در خانه همسر در اسارت شوهر، و هيچ اختيار و ارزشى براى او به رسميت نمى شناختند. و اين آيه شريفه كه درپى آيات پيشين آمده، در انديشه احياى حقوق و كرامت زنان است.

در مفهوم «فلاتعضلوهنّ»، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى گفته اند: منظور اين است كه ازسر بيدادگرى و زورمدارى، از ازدواج آنان جلوگيرى نكنيد.

2. برخى ديگر معتقدند: مقصود اين است كه آنان را در انتخاب راه زندگى آزاد بگذاريد.

3. به اعتقاد عدّه اى، روى سخن با اولياى زنان است كه از ازدواج آنان جلوگيرى نكنند.

4. و به نظر گروهى ديگر، روى سخن با شوهرانى است كه زنان خود را طلاق مى دادند و آنگاه با شگردها و زورمداريها، از ازدواج مجدّد آنان ممانعت بعمل مى آوردند.

منظور از «ان ينكحن ازواجهنّ» در آيه شريفه اين است كه آنان را آزاد بگذاريد تا تصميم بگيرند كه با شوهران جديد ازدواج كنند و يا در صورت تمايل، طبق مقرّرات به شوهران پيشين خود بازگردند.

و مفهوم «اذا تراضوا...» اين است كه «اگر آگاهانه و آزادانه و براساس عدالت و تقوا با هم توافق كرده اند». جمعى نيز آن را بدينصورت معنا كرده اند: «اگر آن دو درمورد كم يا زياد بودن مهريه، با هم كنار آمدند».

«ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن باللّه واليوم الآخر ذلكم ازكى لكم و اطهر واللّه يعلم و انتم لاتعلمون»

[تنها] كسى از شما به اين دستور اندرز داده مى شود كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده باشد. [آرى؛ رعايت ] اين [مقرّرات ] براى شما پربارتر و پاكيزه تر است؛ و خدا [نيك بختى و صلاح شما را ]مى داند و شما نمى دانيد

واژه «ذلك» در اين جمله از آيه شريفه، به دستورات و هشدارهاى خدا در اين آيات اشاره دارد؛ و بدان دليل اين دستورات را تنها براى ايمان آوردگان اثربخش و درس آموز خوانده است كه كسانى اين مقرّرات و هشدارها را مى پذيرند كه به خداى فروفرستنده آيات ايمان داشته باشند.

و «ذلكم ازكى لكم و اطهر» بيانگر اين حقيقت است كه اين مقرّرات و رعايت آنها، درون و برون و زندگى شما را پاكيزه مى سازد و برايتان بهتر و مؤثّرتر و پربركت تر است؛ همچنين براى تزكيه دلهاى شما از لغزشها مؤثّرتر است، چرا كه درصورت جلوگيرى از ازدواج زن با مرد دلخواه خويش و بعكس، ممكن است آنان به گناه كشيده شوند. بنابراين، موانع را برطرف سازيد و به زنان در بناى زندگى خانوادگى خود، آزادى انتخاب بدهيد.

پندارى بى اساس

اگر كسى با استناد به اين آيه مباركه، اجازه ولى را در ازدواج شرط پندارد و ازدواج بدون اجازه او را نادرست بداند، دريافت او از آيه شريفه اشتباه است و اساسى ندارد؛ زيرا همانطور كه گفته شد، مفهوم واژه «عضل»، بازداشتن است و روى سخن آيه نيز شوهران پيشين است. با اين بيان، ديگر جايى براى اين پندار نمى ماند و تفسير درست آيه، همان است كه ذكر شد.

پرتوى از آيات

به هنگام بعثت پيامبر (ص) و فرود قرآن شريف، ستم و زورمدارى، زندگى را براى همه انسانها تلخ و دردناك ساخته بود؛ و در اين ميان، زنان بيش از همه پايمال هواها و هوسها شده بودند؛ آنچنانكه هيچگونه آزادى و حقوقى براى آنان به رسميت نمى شناختند.

زنان پيش از ازدواج، در اسارت پدر و برادر بودند و بسان گوسفندى خريد و فروش مى شدند، و آنگاه كه به خانه شوهر مى رفتند، به مثابه كالايى معامله مى شدند.

رسواتر اينكه اگر طلاق داده مى شدند، شوهر پيشين آزاد بود طبق شيوه جاهلى، با رجوع مكرّر و پايان ناپذير، سرنوشت آنان را به تباهى كشاند و از ازدواج مجدّد آنها جلوگيرى كند.

در اين شرايط حقارت و اسارت زن بود كه قرآن به احياى هويت و حقوق او پرداخت و اين گامهاى بلند در اين آيات برداشته شد:

1. قرآن در انديشه افشاندن بذر دل انگيز محبّت در مزرعه دلها و خانواده ها و گستره جامعه بزرگ انسانى است؛ از اين رو، همه جا به پيوند و استحكام پيوندها براساس مهر و عدالت دعوت مى كند و از جدايى و گسستن پيوندها، ازجمله پيوند خانوادگى، بيزار است؛ امّا گاه شرايطى پيش مى آيد كه جدايى نيز بسان پيوند، يك پديده حياتى مى شود؛ و آن هنگامى است كه ادامه زندگى مشترك، نه امكان پذير است و نه مفيد و شرافتمندانه. اينجاست كه قرآن شريف، تدبيرى شايسته براى جدايى شرافتمندانه مى انديشد و مى فرمايد: «... فامسكوهنّ بمعروف او سرحوهنّ بمعروفٍ...» (... زنان را يا بشايستگى براى ادامه زندگى مشترك نگاه داريد يا شرافتمندانه رها سازيد).

2. پس از اين تدبير، براى آنكه جدايى تنها به همان مواردى كه ادامه زندگى مشترك به بن بست رسيده است، محدود شود، و براى استوارى و استحكام كانون خانواده و آزاد ساختن زنان از فشارى كه مردان خودكامه در جاهليت ديروز و امروز بر آنان وارد مى آوردند، به تدابيرى مى انديشد كه از جداييهاى بيمورد جلوگيرى كند. يكى از اين تدابير خردمندانه و خيرخواهانه، همان قانون حكيمانه اى است كه طبق آن هيچ مردى پس از سه بار طلاق دادن همسرش، ديگر نمى تواند او را به زندگى مشترك دعوت كند، مگر اينكه زن با مرد ديگرى ازدواج كند و بعد از آن، چنانچه شوهر جديد به دلخواه آن زن را طلاق داد، براى شوهر پيشين حلال مى شود.

با اين بيان، برخلاف پندار برخى مادهّ انديشان و يا غرض ورزان، موضوع «محلّل» راه حلّى براى جلوگيرى از پايمال شدن حقوق زن و مانعى برسر راه مردان هوسباز است تا زن را با طلاق دادنها و رجوع كردنهاى مكرّر، بازيچه هوسهاى خويش نسازند.

3. با نگاهى نه چندان ژرف به اوضاع اجتماع، مى توان به اين واقعيت رسيد كه متأسّفانه مقرّرات خانوادگى مورد نظر قرآن، نه در پيوندها رعايت مى شود و نه در جداييها و طلاقها... تنها در روزگاران جاهليت نبود كه زنان را زيرفشار مى نهادند تا تن به ستم سپارند و به انگيزه ظالمانه آنان را آزار مى دادند و با سرنوشت آنان بازى مى كردند؛ بلكه امروز نيز بسيارى چنين مى كنند، نه با زنان خود شرافتمندانه زندگى مى كنند و نه از آنان جدا مى شوند. قرآن شريف هشدار مى دهد كه درصورت به بن بست رسيدن زندگى مشترك، مبادا زنان را زير فشار بگذاريد و برآنان ستم روا داريد كه گناهى است بزرگ و به بازى گرفتن مقرّرات خداست؛ و به هرحال بايد حقوق آنان رعايت شود تا بتوانند آگاهانه و آزادانه راه زندگى خويش را برگزينند.(407)