/ سوره بقره / آيه هاى 218 - 215
215. يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ
فَلِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبينَ وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ وَ
ماتَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَاِنَ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ.
216. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالَ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى اَنْ
تَكْرَهُوا شَيْئَاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى اَنْ تُحِبُّوا شَيْئَاً وَ
هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ.
217. يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ
كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ
اِخْراجُ اَهْلِهِ مِنْهُ اَكْبَرُ عِنْدَاللَّهِ وَالْفِتْنَةُ اَكْبَرُ مِنَ
الْقَتْلِ وَلايَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ اِنِ
اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دَينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ
فَاُولئِكَ خَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَ اُولئِكَ اَصْحابُ
النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
218. اِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ
اُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.
ترجمه
215. [اى پيامبر!] از تو مى پرسند: «چه چيز [در راه خدا]انفاق كنند؟» بگو: «هر
[دارايى و ]ثروتى انفاق مى كنند، بايد براى پدر و مادر، نزديكان، يتيمان، بينوايان
و درراه ماندگان باشد [و به دست آنان برسد]؛ و هر كار نيكى كه انجام دهيد، بى گمان
خدا از آن آگاه است.»
216. پيكار [عادلانه،] بر شما مقرّر شده است، اگرچه برايتان خوشايند نيست؛ و
ممكن است شما چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه برايتان خوب [و سازنده ] باشد؛ و
ممكن است چيزى را دوست داشته باشيد، درحاليكه برايتان بد [و زيانبار] باشد؛ و خداست
كه [همه چيز را] مى داند و شما نمى دانيد.
217. از تو [اى پيامبر!] درمورد ماه حرام مى پرسند [كه ] كارزار در آن [چگونه
است؟ ]بگو: «كارزار در آن [جنايتى ] بزرگ [و گناهى نابخشودنى ] است؛ ولى بازداشتن
خلق از راه خدا و كفرورزيدن به او، و [جلوگيرى از ورود به ]مسجدالحرام و بيرون
راندن ساكنان آن، در پيشگاه خدا، [گناهى سهمگين تر و] بزرگتر است؛ و [گناه ]فتنه
انگيزى [گاه ] از كشتار [هم ] بزرگتر [و تباه آفرين تر] است.» و [كافران با شما اى
توحيدگرايان!] هماره مى جنگند تا اگر امكان يافتند، شما را از دينتان [به شرك و كفر
]برگردانند؛ و هر كه از شما از دين خود برگردد و در حال كفر بميرد، [بايد بداند كه
] كارهايش در اين جهان و سراى بازپسين [تباه و ]بى اثر شده است، و چنين كسانى اهل
آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.
218. بى گمان كسانى كه ايمان آورده و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد
پرداخته اند، آنانند كه به بخشايش خدا اميد بسته اند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان
است.
نگرشى بر واژه ها
«يسئلونك»: از تو مى پرسند.
«ينفقون»: انفاق مى كنند. و نفقه، هزينه كردن و بيرون كردن چيزى از دارايى از
راههاى عادلانه و خداپسندانه اى چون هديه، هبه، صله و ... است.
«كُرْه»: رنج و مشقّت؛ و چنانچه با فتحه باشد، به مفهوم بى ميلى و كراهت است؛ و
اين دو مى توانند با هم نباشند، چرا كه انسان گاه چيزى را دوست دارد امّا بدست
آوردن آن براى او مشقّت بار است، و گاه به چيزى بى ميل است درحاليكه بدست آوردنش،
مشقّتى برايش ندارد.
«خير»: به معناى خوبى و متّضاد «بدى و شرارت» است.
«صدّ»: بازداشتن، جلوگيرى كردن. اين واژه با واژه هايى چون منع و صرف هم معناست.
«لايزالون»: هماره، هميشه، همچنان. اصل اين واژه از «زوال» گرفته شده و با
افزودن «لا» بر آن، اين معنا را يافته است.
«حبطت»: باطل شد، تباه شد، بى اثر و نابود شد.
«هاجروا»: هجرت كردند. اين واژه از «هجر» به معناى دورى و جدايى گرفته شده و
متّضاد آن، «وصل» است.
«جاهدوا»: جهاد كردند.
«يرجون»: اميد دارند. اين واژه از «رجاء» گرفته شده است.
شأن نزول
در شأن نزول نخستين آيه اين بحث - آيه 215 - گفته اند: «عمربن جموح» كه يكى از
مسلمانان كهنسال بود و ثروتى بسيار داشت، روزى به حضور پيامبر (ص) شرفياب شد و
پرسيد: «اى پيامبر خدا! مى خواهم با دارايى خود كار خوبى انجام دهم؛ مرا راه نماييد
كه چه چيز انفاق كنم و آن را به چه كسانى بدهم؟» و در اين هنگام بود كه اين آيه
شريفه در پاسخ او فرود آمد.
در شأن نزول و داستان فرود سومين آيه اين بحث - آيه 217 - آورده اند كه: پيامبر
گرامى (ص) هفده ماه پس از هجرت سرنوشت سازش به مدينه، گروهى از مسلمانان فداكار را
به فرماندهى پسرعمه اش «عبداللّه اسدى» به نقطه اى معيّن بر سر راه كاروان تجارتى
تجاوز كاران قريش اعزام داشت. اين سپاه در روز آخر جمادى الثّانى با كاروان قريش
روبرو شد و در اين مورد كه آيا جنگ را با شرك گرايان آغاز كنند يا به جهت آنكه اين
روز، آخرين روز جمادى الثّانى و جزءِ ماههاى حرام است، از پيكار خوددارى ورزند،
مردّد بودند. كه سرانجام پس از بگومگو، كارزار در گرفت و بعد از كشته شدن سردمدار
كاروان، همه چيز به غنيمت گرفته شد.
پس از آن، شرك گرايان مكّه كسانى را نزد پيامبر (ص) گسيل داشتند تا از آن حضرت
بپرسند: «آيا او كارزار را در ماههاى حرام روا مى شمارد؟» و در پاسخ آنان اين آيه
فرود آمد.
مفسّران برآنند كه چهارمين آيه اين بحث - آيه 218 - درباره نخستين برخورد
مسلمانان به فرماندهى «عبداللّه اسدى» با شرك گرايان قريش فرود آمده است. ماجرا از
اين قرار بود كه پيامبر گرامى (ص) هفده ماه پس از هجرت خويش، «عبداللّه» را به
فرماندهى سپاهى فرمان داد تا به نقطه معيّنى حركت كنند. درضمن نامه اى نوشت و در آن
را بست و به عبداللّه فرمود: بعد از دو روز راهپيمايى در اين مسير، آن را بگشايد و
بخواند و مطابق آن عمل كند ... آنان در سر راه خويش، به كاروان تجارتى قريش برخورد
كردند و همانطور كه گذشت، درگيرى شروع شد ... و رئيس كاروان شرك به دست عبداللّه
كشته شد. بعداز اين ماجرا، از آنجا كه برخى مى پنداشتند اين درگيرى در آخرين روز
جمادى الثّانى، كه جزءِ ماههاى حرام است، روى داده، بنابراين اگر عبدالله گناهى
نكرده باشد، پاداشى نخواهد داشت. آنگاه اين آيه شريفه فرود آمد.
تفسير
آياتى كه در اين بخش راجع به آنها بحث مى شود، همچنين چند آيه بعداز آن، در پاسخ
به پرسشهايى كه در موارد مختلف از پيامبر گرامى (ص) پرسيده اند، نازل شد.
«يسئلونك ماذاينفقون؟ قل ما انفقتم من خيرٍ»
[اى پيامبر!] از تو مى پرسند: «چه چيز انفاق كنند؟» بگو: «از هرچيز كه شايسته
بهره ورى باشد»
پرسشى كه در اين آيه شريفه هست، درحقيقت دو وجه دارد:
نخست اينكه چه چيزى انفاق كنند؟
و ديگر اينكه به چه كسانى انفاق كنند؟
و پاسخ نيز هر دو بعد پرسش را درنظر دارد؛ چرا كه در اين قسمت از آيه شريفه مى
فرمايد: بگو: «هر گونه از ثروت و دارايى خويش كه شايسته بهره ورى باشد»؛ و به همين
دليل از آنها به «خير» تعبير شده است. و در جمله ديگر همين آيه مباركه - كه تفسير
آن بعد از اين مى آيد - به بخش دوّم سؤال پاسخ داده مى شود.
«فللوالدين و الاقربين واليتامى والمساكين وابن السّبيل»
در اين جمله از آيه شريفه، راه هزينه كردن دارايى و اينكه به چه كسانى بايد
انفاق شود، به ترتيب اهميت ذكر مى شود؛ بدينصورت:
1. پدر و مادر؛
2. نزديكان؛
3. يتيمان و بى سرپرستان؛
4. بينوايان؛
5. درراه ماندگان.
درخصوص ماهيت اين انفاق، در ميان مفسّران بحث است:
1. عدّه اى معتقدند انفاق كه در آيه شريفه راههاى مصرف آن بيان شده، استحبابى
است و به كسانى داده مى شود كه زكات به آنها تعلّق نمى گيرد؛ امّا صدقه واجب است.
2. گروهى ديگر برآنند كه اين آيه درمورد زكات است و راههاى مصرف آن، با آمدن آيه
شريفه «اِنَّمَاالصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ وَ...»(379) نسخ شده است.
ولى به اعتقاد ما، از آنجا كه بر نسخ اين آيه دليلى نداريم، ديدگاه نخست بهتر مى
نمايد؛ زيرا زكات واجب را نمى توان به فرزند، پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ داد؛
و درصورتيكه فقير باشند، بر فرزند واجب است كه در صورت توان، هزينه زندگى آنان را
تأمين كند.
«و ماتفعلوا من خيرٍ فانّ اللّه به عليمٌ»
و هركار نيك و شايسته اى انجام دهيد، بيقين خدا به آن داناست؛ و پاداش آن را بى
كم و كاست به شما مى دهد؛ چرا كه چيزى بر او پوشيده نمى ماند.
ارتباط آيات
ارتباط اين آيه با آيه قبل آن است كه در آن آيه به پايدارى و شكيبايى و جهاد در
راه خدا فرمان داده مى شود، و در اين آيه به انفاق در راه او؛ و هر دو دعوت به كار
شايسته و خداپسندانه مى كنند.
«كتب عليكم القتال و هو كرهٌ لكم»
پيكار عادلانه بر شما مقرّر شده است، گرچه برايتان خوشايند نيست
در اين آيه شريفه، سخن از جهاد است، و در آن روشن مى شود كه خير و صلاح شما در
فرمان به جهاد است؛ گرچه برايتان خوشايند نباشد، و يا براى شما زحمت و مشقّت داشته
باشد.
گاه ممكن است انسان چيزى را بدان دليل دوست نداشته باشد كه با طبيعت او هماهنگ
نيست يا از آن نفرت دارد؛ امّا چون خدا فرمان داده است، انجام مى دهد و آن را مى
پذيرد، بسان روزه درگرماى تابستان.
برخى برآنند كه منظور از «خوش نداشتن» اين است كه پيش از مقرّر شدن جهاد، كارزار
برايتان ناخوشايند بود، امّا اينك كه واجب شده است، آن را دوست مى داريد و براى
خشنودى خدا انجام مى دهيد؛ چرا كه انسان باايمان چيزى را كه خدا واجب ساخته است، با
رضايت قلب انجام مى دهد.
«و عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خيرٌ لكم و عسى ان تحبّوا شيئاً و هو شرٌّ لكم»
و ممكن است چيزى را خوش نداشته باشيد درحاليكه برايتان خوب و سازنده باشد چرا كه
در آن يكى از دو خير پيروزى و كسب غنايم يا شهادت براى شما خواهد بود؛ يا چيزى را
دوست داشته باشيد، درصورتيكه برايتان بد و زيانبار باشد ... شما نرفتن به جهاد را
مى خواهيد و به زندگى عشق مى ورزيد، امّا فراموش مى كنيد كه تسلّط دشمن بر شما و
آنگاه ذلّت و اسارت و فقر و محروميت از پاداش دنيا و آخرت، چقدر دردناك است!
«واللّه يعلم و انتم لاتعلمون»
و خداست كه از همه چيز آگاه است و شما نمى دانيد
او از منافع و مصالح و سرانجام كار و فرجام نيك زندگى شما داناست؛ امّا شما
اينها را نمى دانيد. بنابر اين، آنچه را خدا دستور داده است، با همه وجود انجام
دهيد و زحمت و رنج آن را به جان پذيرا شويد.
همه مفسّران جز «عطاء» بر اين عقيده اند كه آيه شريفه بر وجوب جهاد دلالت دارد،
منتها وجوب آن را كفايى مى داند؛ يعنى اگر هيچكس فرمان را انجام ندهد، همگى
گناهكارند، امّا اگر گروهى بر انجام دادن آن همّت گماشتند و آن را بسنده بودند،
وجوب از ديگران برداشته مى شود. لكن عطاء مى گويد: آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است
كه جهاد بر ياران پيامبر(ص) واجب بوده، نه ديگران. و روشن است كه اين نظر دربرابر
دلالت آيه و اجماع مفسّران، ارزشى ندارد.
يسئلونك عن الشّهرالحرام قتالٍ فيه»
از تو [اى پيامبر!] درمورد ماه حرام مى پرسند كه كارزار در آن چگونه است؟
در اين آيه شريفه نيز روى سخن با پيامبر گرامى(ص) است.
همانگونه كه گذشت، اين پرسش را كفر گرايان قريش كه در انديشه عيبجويى و عيب
تراشى بودند و مى خواستند بگويند كه چگونه شما در ماه حرام كارزار را روا مى دانيد،
مطرح كرده اند. بعضى نيز معتقدند كه مردم باايمان، خود، اين پرسش را طرح كرده اند و
نيّت آنان هم آگاهى بود، نه چيز ديگر.
منظور از ماه حرام، ماه رجب بود؛ و اين ماهها را بدان دليل ماههاى حرام ناميده
اند كه كارزار را در آنها حرام مى شمردند و براى اين ماهها حرمت و احترام خاصّى
قائل بودند. در جاهليت، ماه رجب را ماه نابود كننده فقر و گرسنگى و آلات جنگ و
خونريزى مى ناميدند؛ چرا كه معتقد بودند با ترك جنگ، فقر و كشتار ازميان مى رود،
امنيت و آرامش در همه جا سايه مى افكند، راهها امن مى شود و مردم با يكديگر از در
صلح و آشتى درمى آيند. و راستى هم چنين بود.
قل قتالٌ فيه كبيرٌ و صدٌّ عن سبيل اللّه و كفرٌ به والمسجدالحرام و اخراج اهله
منه اكبر عنداللّه»
[اى پيامبر!] بگو: كارزار در ماه حرام، گناهى بزرگ است، امّا بازداشتن مردم از
راه خدا و دين او و كفرورزيدن به او، و نيز جلوگيرى از رفتن به مسجدالحرام و بيرون
راندن ساكنان مكّه به جرم ايمان به خدا و هجرت دادن آنان، در پيشگاه پروردگار،
گناهى بزرگتر است
از تعبير قرآن شريف به «قتالٌ فيه كبيرٌ» چنين برمى آيد كه جنگ در ماههاى حرام
روا نيست؛ و نقل كرده اند كه پيامبر (ص) ديه رئيس كاروان قريش را نيز پرداخت.
«والفتنة اكبر من القتل»
و گناه فتنه انگيزى در دين، از كشتن [«عمرخضرمى»] هم بزرگتر است
برخى برآنند كه حرمت پيكار در ماه حرام و در كنار مسجدالحرام، با اين آيه شريفه
كه مى فرمايد: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ ...»(380) (و با آنان
پيكار كنيد تا فتنه اى نماند...) و نيز با اين آيه شريفه كه: «وَاقْتُلُوهُمْ
حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...»(381) (...و آنان [شرك گرايان ] را هركجا يافتيد،
بكشيد...) نسخ شده است.
امّا بعضى بر اين عقيده اند كه در ماههاى حرام، جنگ نارواست و اين آيه شريفه
هرگز نسخ نشده است.
و ما معتقديم دربرابر آنان كه براى ماههاى حرام و مسجدالحرام، حرمتى قائلند و در
اين ماهها دست به جنگ نمى گشايند، اين حرمت بايد رعايت شود؛ و تنها در سال فتح
مكّه، خداوند به پيامبر (ص) اجازه داد كه به هر صورت وارد مكّه شود، همانگونه كه آن
حضرت فرمود: «پيكار در اين ماهها، تنها يك بار بر من روا شد و تا قيامت بر هيچكس
جايز نخواهد بود»؛ امّا دربرابر كسانى كه حرمت ماههاى حرام و مسجدالحرام را نگه نمى
دارند و در اين ماهها نيز جنگ را آغاز مى كنند، دفاع مجاز شناخته شده است.
«ولايزالون يقاتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتدد منكم عن
دينه فيمت و هوكافرٌ فاولئك خبطت اعمالهم فى الدّنيا و الآخرة»
و كافران با شما [توحيد گرايان ] هماره پيكار مى كنند تا اگر توانستند شما را از
دين و آيينتان به كفر و جاهليت باز گردانند؛ و هركه از شما از دين خود باز گردد و
در همان حال بميرد، چنين كسانى كارهايشان در دنيا و آخرت تباه و بى اثر شده است؛
چرا كه برخلاف خواست خدا و فرمان او قرار گرفته و اين اقدام او، به منزله انجام
ندادن عمل است، و كفر يكى از آفاتى است كه كارهاى شايسته را نابود و بى اثر مى
سازد، زيرا كار به گونه اى انجام مى شود كه درخور پاداش نيست.
«و اولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون»
و آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود
تناسب آيه
تناسب و هماهنگى جملات آيه شريفه بدينصورت است كه در آغاز روى سخن با پيامبر (ص)
است و مى فرمايد: از تو راجع به جنگ در ماه حرام مى پرسند و اينكه كارزار در كنار
مسجدالحرام چگونه است؟ به آنان بگو: آن گناهى است بزرگ، امّا كفر به خدا و جلوگيرى
مردم باايمان از زيارت خانه خدا و عمل به دين و هجرت دادن مردم از وطن خويش در نزد
خدا، گناهش بزرگتر و كيفرش سهمگين تر است. و آنگاه مى افزايد: هان اى مردم باايمان!
كافران با شما پيكار مى كنند تا شما را از دين خدا بيرون برند و كارهاى ظالمانه و
زشت آنان، گناهش از آنچه مى پرسند، بزرگتر است.
«انّ الّذين آمنوا والّذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه اولئك يرجون رحمت
اللّه واللّه غفورٌ رحيمٌ»
اين آيه كه آخرين آيه اين بحث است، در پاسخ به برخى پندارها و جوسازيها فرود
آمده است؛ مى فرمايد:
بيقين كسانى كه به خدا، پيامبر و روز رستاخيز ايمان آورده، و آنان كه براى دين و
ديندارى، خانه و زندگى و وطن خويش را ترك و هجرت كرده اند، و آنها كه در راه پيشرفت
دين و برداشتن خار و خاشاك از سر راه حقّ و بندگان خدا، با كفرگرايان و شرارت
پيشگان پيكار كردند، در اين جهان و سراى ديگر به بارگاه خدا اميد دارند و در انديشه
و آرزوى رسيدن به خشنودى و نعمتهاى جاودانه او هستند و در دنيا نيز به يارى خدا
اميدوارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
اين نكته درخور دقّت است كه آيه شريفه، اين سه كار بزرگ - ايمان، هجرت و جهاد -
را در كنارهم ياد مى كند، تا موقعيت و ارزش و نقش آنها را نشان دهد و انسانها را
بدانها ترغيب كند؛ و گرنه هر يك از اين ويژگيها به تنهايى نيز درخور پاداشى
شكوهمندند، و ممكن است از يكديگر جدا هم باشند.
چرا؟
چرا بااينكه مردم باايمان و شايسته كردار درخور پاداشى شايسته و بايسته اند، در
اين آيه شريفه، اين حقيقت با اميد و آرزو گره زده شده است؟!
پاسخ
به اين پرسش، چند پاسخ مى توان ارائه داد:
1. يك علّت آن است كه انسانها از آينده بيخبرند و نمى دانند فرجام كارشان
خداپسندانه خواهد بود يا تغييرى منفى در آنان رخ خواهد داد و درخور كيفر خواهند شد.
2. ديگر اينكه اين اميد و آرزوى بخشايش از خدا و پاداش او، نه براى ايمان و جهاد
و هجرت، بلكه درمورد لغزشهايى است كه موفّق به توبه نشده اند، يا شده اند امّا نمى
دانند عفو شده اند يا نه.
3. برخى برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه انسان هماره بايد به آمرزش و
بخشايش خدا اميدوار باشد؛ چرا كه اميد به رحمت او از اركان دين و نوميدى از رحمت
او، كفر و گناهى بدان حدّ است كه قرآن هشدار مى دهد:
«... لا يَأْيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ اِلَّاالْقَوْمُ الْكافِرُونَ.» (382)
... از رحمت و بخشايش خدا، تنها گروه كافران نوميد مى شوند.
و نيز مى فرمايد:
«... فَلا يَأْمَنُ مَكْرَاللَّهِ اِلَّاالْقَوْمُ الْخاسِرُونَ.»(383)
و از كيفر و عذاب او، تنها زيانكاران احساس امنيت مى كنند.
با اين بيان، بر انسان باايمان زيبنده است كه نه از بخشايش خدا نوميد شود و نه
از كيفر و عذاب او احساس امنيت كند، بلكه شرايط ميانه اى درپيش گيرد و از كيفر و
عذاب خدا برحذر باشد و به لطف و مهر و آمرزش او اميدوار؛ و پرواپيشه سازد:
«...يَحْذَرُالْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ...» (384).
و بدينسان، مردم باايمان پروردگار خويش را با خوف و رجا مى خوانند...: «...
يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفَاً وَ طَمَعَاً...»(385).
به هر صورت، از آيه شريفه برنمى آيد كه اگر كسى درحال انجام گناه و اصرار بر ظلم
و بيداد بميرد، مى تواند به رحمت خدا اميد بندد؛ چرا كه اين مفهوم، دريافت از نوع
وصف است و از ديدگاه بسيارى از دانشمندان نمى توان به آن تكيه كرد. افزون بر آن، چه
بسا كه ايمان و هجرت و جهاد كه مايه اميد است، همراه با گناه بزرگى باشد كه مايه
يأس و نگرانى است؛ بنابراين، آيه اين مورد را شامل نمى شود.
به نظر ما، در ميان سه پاسخ، ديدگاه دوّم كه ازنظرتان گذشت، درست مى نمايد.
نظم و ارتباط آيات
در آيه ماقبل آخر اين بحث - آيه 217 - از عذاب و كيفر خدا سخن بميان آمد؛ از اين
رو، در اين آيه، از پاداش پروردگار پرمهر بحث شد تا توازن و تعادلى باشد و مردم را
ميان خوف و رجا يا نگرانى و اميد، به راه شايسته و كارهاى بايسته ترغيب كند.
پرتوى از آيات
در دوّمين آيه اين بحث - آيه 216 - قرآن شريف روح فرمانبردارى از آفريدگار هستى
را بر جانها و قلبها مى دمد و به آنها نشاط و طراوت مى بخشد و آنها را شكوفا مى
سازد؛ بنابراين، انسانهاى باايمان در مراحل و درجات يكسانى از رشد فكرى و عقيدتى و
ايمانى قرار ندارند و از اين نظر مى توان آنها را به سه گروه تقسيم كرد:
الف - گروهى آنچنان اوج مى گيرند كه دربرابر خدا خود را نمى نگرند و همان مى
شوند كه او از بنده اش خواسته و همان را مى خواهند كه او اراده فرموده است. اينان
نه درد را مى پسندند و نه درمان را، نه وصل را و نه هجران را؛ و تنها آن را مى
پسندند كه جانان مى پسندد. اينان پيامبران و امامان نورند.
ب - گروه دوّم، خداپرستانى هستند كه به مرحله فداكارى رسيده اند و از ايثار جان
در راه جانان دريغ ندارند؛ به همين دليل، نه نماز، نه زكات، نه انفاق و نه جهاد،
هيچكدام برايشان ناخوشايند نيست... همه فرامين خدا را خوش دارند و به جان مى
پذيرند.
ج - امّا گروهى هم هستند كه در مرحله فروترى قرار دارند؛ از اين رو، سختيها و
خطرها برايشان خوشايند نيست.
و اين آيه شريفه پيام مى دهد كه: هان! شما از آينده و باطن رخدادها بيخبريد و
خدا دانا و آگاه است؛ پس، سليقه و ميل خود را ملاك قرار ندهيد، بلكه روح
فرمانبردارى از خدا را در خود قوّت بخشيد كه او خير و صلاح بندگان را مى خواهد: «و
عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خيرٌ لكم».
سوّمين آيه اين بحث - آيه 217 - هشدار مى دهد كه غرور را بايد كنار گذاشت و
هشيار بود و از خدا حسن ختام و فرجام نيك خواست؛ چرا كه فقط انجام دادن عمل شايسته،
نجات بخش نيست، بلكه صيانت و حفظ آن هم لازم است. و بايد دانست كه گاه ممكن است
انسان به گناهانى آلوده شود كه اعمال نيك او را بى اثر و تباه سازد و آنگاه فرجامش
به شقاوت ختم شود.
پيامبر گرامى(ص) فرمود:
«ايّا كم والحسد فانّ الحسد يأكل الحسنات كماتأكل النّارالحطب.»(386)
هان! بر شما باد دورى و پروا از حسد؛ چرا كه اين آفت، نيكيها را مى خورد، درست
بسان آتش كه هيزم خشك را مى سوزاند.
و در آيه واپسين اين بحث، عكس مطلب بالا ذكر شده است؛ بدين معنا كه ممكن است
فردى، اعمال شايسته و سرنوشت سازى انجام دهد كه گناهان قبلى او را بپوشاند و فرجامى
خوش و سعادتمند براى وى درپى آورد؛ چرا كه پيامبر گرامى (ص) فرمود: «انّ الحسنات
يذهبن السّيّئات.»(387) (نيكيها و شايستگيها، بديها را ازميان برمى دارد). و نيز
فرمود: «اتّق اللّه حيث كنت و اذا عملت سيّئة فاعمل حسنة تمحوها.»(388) (در هرحال و
هرجا از خدا پروا كن... و هنگامى كه كار بدى از تو سرزد، كار شايسته اى دربرابر آن
انجام ده تا آن عمل زشت را از پرونده اعمال تو محو كند).