تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۱ -


/ سوره بقره / آيه هاى 214 - 213

213. كانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِ ّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاس ِ فيمَااخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَااخْتَلَفَ فيهِ اِلَّاالَّذينَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ماجاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَااخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِ ّ بِاِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدى مَنْ يَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.

214. اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُواالْجَنَّةَ وَ لَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَالضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُاللَّهِ اَلا اِنَّ نَصْرَاللَّهِ قَريبٌ.

ترجمه

213. مردم [در آغاز] امّتى يگانه بودند [و با هم برخورد و كشمكشى نداشتند]؛ پس [هنگامى كه براثر برخورد منافع دستخوش كشمكش شدند]، خدا پيامبران را نويدرسان و بيم دهنده [به سوى آنان ]برانگيخت و كتابها[ى آسمانى ] را با آنان بحق فرو فرستاد تا [با آنها ]ميان مردم برسر آنچه در آن نزاع داشتند، داورى كند؛ [مردم باايمان درمورد كتابهاى آسمانى و مفاهيم و پيام آنها به اختلاف نيفتادند، بلكه ] تنها [گروهى از ]كسانى كه آن [كتابها] به آنان داده شده بود، به انگيزه فزونخواهى [و حسدى ] كه در ميانشان بود، در آن [كتابها، آنهم ] بعد از آنكه دليلهاى روشن برايشان آمد، به كشمكش پرداختند. آنگاه خدا به خواست خود، كسانى را كه ايمان آورده بودند، به سوى [همان ] حقّى كه در آن كشمكش داشتند، راه نمود [؛ امّا عناصر بى ايمان در گمراهى و درگيرى باقى ماندند]. و خدا هركه را بخواهد [و شايسته اش بداند]، به راهى راست هدايت مى كند.

214. آيا پنداشته ايد كه [براحتى و بدون تلاش ] وارد بهشت خواهيد شد؟! درحاليكه هنوز سرگذشت [پرفراز و نشيب ] كسانى كه پيش از شما درگذشتند، برايتان پيش نيامده است؟! [آرى؛] سختيها و گرفتاريها[ى تكان دهنده اى ] به آنان روى آورد و [بشدّت ] گرفتار [ترس و] پريشانى شدند تا آنجا كه پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده بودند، مى گفتند: «[پس ] يارى خدا كى خواهد آمد؟!» بهوش باشيد كه يارى خدا نزديك است!

نگرشى بر واژه ها

«مَثَلْ»: وصف، مانند، نظير، داستان و سرگذشت.

«خلوا»: درگذشتند.

«مسّتهم»: به آنان رسيد.

«البأساء»: تنگدستى؛ دربرابر «نعماء» به معناى خوشى. و گاه به معناى كشتن نيز بكار رفته است.

«الضّرّاء»: سختى؛ دربرابر «سرّاء» به معناى «راحتى و آسانى». و به معناى «فقر» نيز بكار رفته است.

«زلزلوا»: تكان خوردند و بسيار ناراحت شدند.

شأن نزول

در شأن نزول دوّمين آيه اين بحث (آيه 214):

1. بعضى گفته اند: هنگامى كه مدينه از هر سو در محاصره سپاهيان ددمنش احزاب بود و جنگ سختى برسر مسلمانان سايه افكنده بود، اين آيه شريفه فرود آمد تا از سويى به آنان فرمان پايدارى و شكيبايى بدهد و از سوى ديگر نويد فرارسيدن يارى خدا.

2. و برخى برآنند كه اين آيه شريفه در پيكار خونين اُحد و به هنگامه اى سخت فرود آمد كه «عبداللّه بن اُبىّ» به ياران پيامبر(ص) مى گفت: هان! چرا خود را به كشتن مى دهيد؟! اگر محمّد(ص) براستى پيامبر خدا باشد، هرگز نه اسير مى شود و نه كشته مى شود، بلكه پيروزى از آن او خواهد بود.

3. پاره اى نيز مى گويند: اين آيه شريفه درباره آن دسته از ياران پيامبر(ص) فرود آمد كه به عشق قرآن و رسول اكرم (ص)، ثروت و زندگى خويش را در مكّه رها ساختند و باايمان و اخلاص هجرت كردند و آنگاه دچار سختيها و رنجها شدند. و اين آيه شريفه فرمان پايدارى و نويد فرارسيدن بهاران آرامش و آسايش را به آنان مى دهد.

تفسير

روى سخن آيه شريفه نخست اين بحث - آيه 213 - پيامبر گرامى(ص) است؛ و در آن، براى آرامش خاطر آن حضرت، به مراحل گوناگون زندگى بشر، از ساده ترين مرحله تا زندگى اجتماعى و برخورد منافع و زندگى پيچيده تا آمدن پيامبران و حق ستيزى كافران و مخالفت آنان با پيام آوران خدا اشاره مى شود.

«كان النّاس امّةً واحدةً فبعث اللّه النّبيّين مبشّرين و منذرين»

مردم [در آغاز] امّتى واحد بودند؛ سپس خداوند پيامبران بشارت رسان و بيم دهنده را [بر آنان ]فرستاد

در اينكه مردم در آغاز بر چه آيين و راه و رسمى بودند، بحث هست:

1. عدّه اى معتقدند كه مردم در ابتدا بر شرك و كفر و بريده از آسمان و برنامه آسمانى بودند.

2. و گروهى بر اين عقيده اند كه منظور از آن، كفرى است كه در آستانه بعثت هركدام از پيامبران بر جامعه ها سايه افكنده بود؛ امّا اين سخن بنظر درست نمى آيد؛ چرا كه بيشتر پيام آوران خدا براى هدايت مردم خداجو و باايمان برانگيخته شده اند.

همچنين در اينكه اين كفر از چه زمانى بود، ديدگاهها متفاوت است؛ بعضى به فاصله زمانى ميان نوح(ع) و آدم(ع) اشاره مى كنند، و برخى بين نوح(ع) با ابراهيم(ع) و ساير پيام آوران توحيد.

چگونه؟

با توجّه به اينكه خداى جهان آفرين زمين و زمان را هيچگاه خالى از حجّت نمى گذارد، چگونه مى توان گفت روزگارى وجود داشته است كه همه مردم كافر بوده اند؟

پاسخ

در پاسخ مى توان گفت منظور اين است كه مردم باايمان و هدايت يافته ازنظر شمار و اقتدار و امكانات كم بودند و ميدان در دست كافران بود و آنان توان ايستادگى دربرابر كفر و آشكار كردن دين و توحيدگرايى را نداشتند؛ از اين رو، بحساب نيامده اند.

جمعى نيز گفته اند كه مقصود از «امّت واحده» كه در آيه شريفه آمده، اين است كه همه بر راه راست بودند و بر دين حق زندگى مى كردند؛ امّا اين دين حق بر چه اساسى بوده، نظرها گوناگون است:

1. دسته اى معتقدند كه از زمان آدم(ع) تا نوح(ع)، دوازده تيره بودند كه همه بر دين حق و راه و رسم آسمانى بودند و پس از آن، بذر پراكندگى درميان آنان افشانده شد.

2. بعضى گفته اند: منظور از امّت يگانه، كسانى بودند كه به همراه نوح(ع) از كشتى پياده شدند و مدّتها پس از آن فرقه فرقه شدند.

3. برخى ديگر بر اين عقيده اند كه مقصود از امّت يگانه، آدم(ع) است كه رهبر و پيشواى نسل خود بود، و خدا درميان نسل او پيامبران را برانگيخت.

4. از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده اند كه: پيش از نوح پيامبر (ع)، مردمى بودند كه براساس فطرت خداجويانه زندگى مى كردند و با مشعل خرد راه مى سپردند؛ و از آنجا كه خدا نياز بشر را براى رشد و كمال به رسالت و دين آسمانى مى دانست، پيامبران را درميان آنان برانگيخت تا نويدرسان و هشداردهنده باشند.

«و انزل معهم الكتاب بالحقّ»

و با آنان كتابهاى آسمانى را بحقّ فرو فرستاد

در آيه شريفه خاطرنشان مى شود كه خداوند با بعثت هر پيامبرى، كتابى فروفرستاد؛ و جمعى نيز گفته اند: منظور اين است كه به همراه بعضى از آنان كتاب فرستاد، نه با هركدام، كتابى جداگانه. و ممكن است بگوييم كتاب اسم جنس است و معناى جمع مى دهد؛ بنابراين، با بعثت هر يك، كتابى و درنتيجه كتابها فرستاد.

در مفهوم واژه «بالحقّ»، بحث هست:

1. عدّه اى برآنند كه كتابها را براساس حقّ و عدالت فرو فرستاد.

2. گروهى ديگر مى گويند: منظور اين است كه كتاب را فرستاد تا گواهى باشد كه اين پيامبر را پروردگار برانگيخته و او براستى پيامبر است.

3. و پاره اى نيز اعتقاد دارند كه آنچه در آن كتاب آمده، سراسر حق و درست است و ضامن رستگارى و نجات بشر.

«ليحكم بين النّاس فيمااختلفوا فيه»

تا در ميان مردم، برسر آنچه كشمكش داشتند، داورى كند

ضمير در «ليحكم» را مى توان هم به خدا برگرداند و هم به كتاب؛ كه در صورت نخست، معناى آيه چنين مى شود كه: «تا خدا در ميان مردم، برسر آنچه كشمكش داشتند، داورى كند».

چگونه؟

چنانچه بپذيريم كه «امّت يگانه»، كفرگرايان بودند، چگونه مى توان گفت كه خدا پيامبر و كتاب را براى آنان فرستاد تا در آنچه ميان حقّ و ناحق، برسر آن كشمكش داشتند، داورى كند؟

پاسخ

در پاسخ مى توان گفت كه همه آنان بر شرك و كفر بودند، امّا با هم تفاوت داشتند؛ براى نمونه، بعضى پيرو كفر محض بودند و ضدِّ خدا؛ و برخى با غلو درمورد پيامبران يا كوتاهى در حقِّ آنان، ايمان درستى نداشتند، همانگونه كه يهود و نصارا درباره حضرت مسيح(ع) افراط و تفريط مى كردند.

«و مااختلف فيه الّاالّذين اوتوه من بعد ماجاءتهم البيّنات بغياً بينهم»

پس از پياده شدن برنامه هاى آسمانى، مردم باايمان، ديگر دچار اختلاف نشدند، بلكه تنها گروهى از آنان كه كتابهاى آسمانى به آنها داده شده بود، به سبب زياده خواهى و حسد و بيدادى كه در ميانشان بود، در آن كتابها، آنهم پس از آمدن دليلهاى روشن، به كشمكش پرداختند.

منظور از آن فزونخواهان كه به نزاع پرداختند، يهوداند؛ همانان كه آگاهانه نشانه هاى پيامبر اسلام(ص) را كتمان كردند. و دليلهاى روشن، عبارت بود از تورات و انجيل و معجزات روشن پيامبر اسلام(ص) كه اينان آنها را ديدند ولى ناديده گرفتند.

عامل كشمكش قبل از آمدن پيامبران و كتابهاى آسمانى، نادانى و ناآگاهى بود و بعد از آن، انگيزه هاى مادّى همچون انحصارطلبى، حسدورزى، عشق به مقام و...

«فهدى اللّه الّذين آمنوا لمااختلفوا فيه من الحقّ باذنه»

پس خدا به خواست خود، كسانى را كه ايمان آورده بودند، به سوى همان حقّى كه درمورد آن كشمكش داشتند، راه نمود

منظور از واژه «اذن»، علم يا لطف خداست؛ و معناى آن اين است كه خداوند به لطف يا علم خود، آنان را هدايت فرمود.

«واللّه يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ»

و خداوند هركه را بخواهد، به راه راست راه مى نمايد

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بحث هست:

1. عدّه اى از مفسّران مى گويند: منظور از «صراط مستقيم»، اسلام است و مقصود از هدايت، دلالت و راهنمايى؛ و «هركس»، كسانى اند كه به تكليف رسيده اند و برآنند كه وظيفه بندگى را انجام دهند و به دستورات عمل كنند.

2. گروهى ديگر معتقدند منظور اين است كه: پروردگار هركه را شايسته بنگرد و شايسته بداند، راه مى نمايد.

3. و پاره اى نيز بر اين اعتقادند كه منظور از راه درست و راست، راه بهشت است و هدايت نيز ويژه شايستگان و ايمانداران واقعى.

بهشت را به بها مى دهند، نه به بهانه

قرآن، در آيه قبل، روند تاريخى دين و جامعه را به اجمال ترسيم فرمود؛ و اينك سرگذشت امّتهاى پيشين و رويدادهاى ناگوارى را كه كفرگرايان برضدّ آنان پيش آوردند، به تصوير مى كشد تا براى پيامبر(ص) آرامش خاطرى باشد و براى مردم باايمان درس عبرتى؛ و دريابند كه تحمّل رنجها در راه هدف، طبيعى است و بهشت را به بها مى دهند، نه به بهانه؛ همچنين از حوادث گذشته درس بگيرند و براى رسيدن به آرمان مقدّس خويش، تشويق شوند.

«ام حسبتم ان تدخلواالجنّة ولمّايأتكم مثل الّذين خلوا من قبلكم»

آيا پنداشته ايد كه بى هيچ تلاش و عملكرد شايسته اى، وارد بهشت پرطراوت و زيباى خدا خواهيد شد؟! درحاليكه هنوز سرگذشت پرفراز و نشيب كسانى كه پيش از شما بودند و در گذشتند، برايتان پيش نيامده است!

مفهوم اين جمله از آيه شريفه اين است كه «آيا مى خواهيد بدون آزمون درست و بدون پايدارى دربرابر مشكلات وارد بهشت شويد!» و بدينسان، از يك سو دستور شكيبايى و پايدارى و از سوى ديگر نويد رسيدن يارى خدا را مى دهد.

«مسّتهم البأساء والضّرّاء و زلزلوا»

سختيها و رنجهاى طاقت فرسا و تكان دهنده اى بر امّتهاى پيشين وارد آمد؛ امّا آنان با پايدارى و ايمان و تلاش و تحرّك، به اميد يارى خدا كوشيدند.

«حتّى يقول الرّسول والّذين آمنوا معه متى نصراللّه»

[رنج و فشار ]تا آنجا رسيد كه پيامبر (ص) و ايمان آوردگان به همراه او مى گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟!

در توضيح اين جمله از آيه شريفه؛ بعضى از مفسّران مى گويند: همانگونه كه هر انسان گرفتار و در فشار از خدا درخواست يارى مى كند، پيامبر(ص) و مردم باايمان نيز در اوج رنجها و پايدارى دربرابر فشارهاى شكننده دشمن و ديررسيدن يارى خدا، آرزوى زودرسيدن آن را داشتند. امّا برخى بر اين عقيده اند كه آنان تنها دعا كردند و فرودآمدن يارى او را خواستند؛ زيرا پيامبر (ص) خوب مى دانست كه مساعدت پروردگار همانند ديگر كارهاى او بر اساس حكمت و مصلحت است و زود يا دير رسيدن آنهم بر همين مبناست.

«الا انّ نصراللّه قريبٌ»

بهوش باشيد كه يارى خدا نزديك است

و بدينسان خبر آمد كه يارى خدا نزديك است و او دوستان و بندگان شايسته اش را مدد مى دهد.

گروهى از مفسّران برآنند كه اين جمله سخن خود مردم است؛ همانان كه ابتدا گفتند: «متى نصراللّه ...» و بعد از آنكه انديشيدند و به خود آمدند، گفتند: «الا انّ نصراللّه قريبٌ».

و به اعتقاد پاره اى ديگر، مردم باايمان گفتند: «متى نصراللّه؟» و پيامبر(ص) در پاسخ آنان فرمود: «الا انّ نصراللّه قريبٌ». با اين بيان، واژه «يقول» در آيه شريفه به مؤمنان برمى گردد كه گفتند: «متى نصراللّه؟» و پيامبر(ص) در پاسخ آنان فرمود: «الا انّ نصراللّه قريبٌ». نمونه اينگونه آيات باز هم در قرآن شريف وجود دارد؛ بعنوان مثال: «جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ ...»(375) (خدا شب و روز را برايتان قرار داد تا در شب به استراحت بپردازيد و در روز از فزون بخشى او بجوييد). كه هر دو فعل در اين آيه، به «فيه» برمى گردند.

پرتوى از آيات

از آيه نخست اين بحث - آيه 213 - نكات زير دريافت مى شود:

1. نزول نخستين كتاب و برنامه آسمانى و فرمان بعثت يافتن پيامبر و آغاز پيدايش دين و مذهب، با پديدآمدن جامعه همزمان است. اين نكته بيانگر آن است كه هيچ جامعه اى را نمى توان يافت كه در آن نوعى مذهب و مكتب و برنامه زندگى نباشد؛ امّا آن مذهب و برنامه اى سعادت آفرين است كه صاف و پاك و دست نخورده و به طريق خدايى دريافت و تفسير و پياده شود. و اگر تحريف و خيانت و خودكامگى و خودپرستى به آن راه يافت، دين خدا وسيله اى مى شود براى رسيدن به جاه و مقام و قدرت و سلطه؛ و بجاى نجات بخشيدن، اسارت مى آورد. اميرمؤمنان هشدار داد كه:

«انّ هذاالدّين قدكان اسيراً فى ايدى الاشرار يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدّنيا.»(376)

اين دين دردست اشرارى گرفتار آمده بود كه براساس هواهاى خويش به آن عمل مى كردند و آن را ابزار قدرت و دنياپرستى ساخته بودند.

2. براى ايجاد حسّ مسئوليت در فرد، خانه، جامعه و حكومت، همه تدابير بشرى مفيد و مؤثّر و تمامى تجربه ها گرانبهاست، امّا به اندازه ايمان دينى واقعى و تقواى الهى و اعتقاد به حساب و كتاب، كارآيى ندارد؛ و براى اصلاح انسانها، افزون بر فرهنگ و اقتصاد و مقرّرات و بيدارى وجدان و تشويق و كيفر، ايمان مذهبى ضرورى است، امّا ايمان به مفهوم راستين، نه بازيگرانه؛ ايمانى كه به بيان ششمين امام نور(ع)، تماماً در عملكردها جلوه كند، نه در رياكاريها و دجّالگريها و بازى با واژه ها و مقدّسات: «الايمان كلّه عمل والقول بعض ذلك»(377).

و از دوّمين آيه شريفه اين واقعيت انسانساز دريافت مى شود كه وقوع حوادث و رويدادهاى خوشايند و ناخوشايند در زندگى انسان، يك سنّت الهى است كه هم انسان را مى آزمايد و استعدادها و تواناييهاى او را معلوم مى دارد، و هم شكيبايان و ايمانداران را از ظاهرسازان مشخّص مى سازد؛ و اين درس را مى دهد كه بهشت دنيا و آخرت، درگرو بها و تلاش و فداكارى و اخلاص و پرواپيشگى است، نه بهانه و بازى.(378)