/ سوره بقره/ آيه هاى 163 - 158
158. اِنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِاللَّهِ فَمَنْ حَجَ الْبَيْتَ
اَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ
خَيْراً فَاِنَ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ.
159. اِنَ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدى مِنْ
بَعْدِ مابَيَّنّاهُ لِلنّاس ِ فِى الْكِتابِ اُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ
وَيَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ.
160. اِلَّا الَّذينَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَاُولئِكَ اَتُوبُ
عَلَيْهِمْ وَ اَنَاالتَّوّابُ الرَّحيمُ.
161. اِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ اُولئِكَ عَلَيْهِمْ
لَعْنَةُاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاس ِ اَجْمَعينَ.
162. خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ يُنْظَرُونَ.
163. وَ اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ لا اِلهَ اِلّاهُوَالرَّحْمانُ الرَّحيمُ.
ترجمه
158. بى گمان «صفا» و «مروه» از شعاير [و نشانه هاى پرستش ]خداست؛ پس هركس خانه
[ى خدا] را «حجّ» كند يا «عمره» انجام دهد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو را سعى
كند؛ و هركس افزون بر انجام دادن حجّ واجب، كارهاى شايسته اى انجام دهد، خداوند
[پاداش او را خواهد داد؛ و خدا] حق شناس و داناست.
159. بى ترديد كسانى كه نشانه هاى روشن و وسيله هدايتى را كه فروفرستاده ايم،
بعد از آنكه آنها را در كتاب براى مردم بروشنى بيان كرده ايم، پوشيده مى دارند، خدا
و همه لعنت كنندگان، آنان را لعنت مى كنند.
160. مگر كسانى كه توبه كردند، و [خويشتن را] اصلاح كردند، و [آنچه را پوشيده
داشته بودند،] آشكار ساختند؛ پس، آنانند كه برآنها خواهم بخشيد؛ و من توبه پذير و
مهربانم.
161. بى شك لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم يكسره بر كسانى خواهد بود كه كفر
ورزيدند و در حال كفر از دنيا رفتند.
162. و در آن [لعنت و نفرين شدگى ] هماره خواهند ماند؛ نه [ذرّه اى از ]عذاب را
از آنان بكاهند و نه به آنان مهلت [عذرخواهى ] دهند.
163. و خداى شما، خدايى يگانه است؛ جز او خدايى نيست [و اوست ]بخشايشگر مهربان.
نگرشى بر واژه ها
«صفا»: سنگ صاف و خالص.
«مروه»: سنگ نرم.
صفا و مروه، اينك نام دو كوه در مكّه است كه زائران حرم و خانه خدا هفت بار ميان
آن دو سعى مى كنند؛ و سعى يا دويدن ميان آن دو، از اركان حجّ است.
«شعائر»: جمع «شعيره» به معناى عبادتگاه يا مكان عبادت است؛ و برخى نيز از آن به
نشانه پرستش تعبير كرده اند.
«حجّ»: در فرهنگ عرب، به معناى آهنگ و قصدى است كه مكرّر صورت مى گيرد و در
اصطلاح دينى عبارت است از عزم كعبه كردن براى انجام دادن مناسك و آداب خاصّى چون:
احرام، طواف بر گرد بيت اللّه، سعى ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات و...
«عمره»: زيارت.
«جناح»: انحراف از حق.
«طواف»: گشتن بر گرد چيزى.
«تطوّع»: در فرهنگ واژه شناسان، به معناى طاعت پذيرى و قبول دستور است و در
اصطلاح فقها به انجام دادن كارهاى استحبابى گفته مى شود.
«شاكر»: سپاسگزار.
«توبه»: ندامت و پشيمانى از گناه و تصميم بر ترك آن.
«اصلحوا»: اصلاح كردند، پاك ساختند.
«بيّنوا»: آشكارساختن، بيان كردن.
«النّاس»: مردم. اسم جمع است بسان نفر.
«خلود»: ماندگارشدن، هميشگى و جاودانگى.
«عذاب»: شكنجه و دردى ادامه دار.
«انظار»: مهلت دادن.
شأن نزول
در شأن نزول آيه 159، بعضى از دانشمندان به نقل از ابن عبّاس گفته اند كه: منظور
آيه شريفه از كتمان كنندگان، دانشمندان يهود و نصارا هستند؛ و حقيقتى كه پوشيده مى
داشتند، نويدها و نشانه هايى بود كه درمورد پيامبر گرامى (ص) و رسالت او مى
دانستند؛ و شرح آن بدينصورت است كه گروهى از مسلمانان همچون «معاذ» و «سعد» نزد
دانشمندان يهود رفتند و از بشارتهاى تورات درباره پيامبر (ص) و اوصاف آن حضرت
پرسيدند، و آنان بجاى بيان حقيقت، آن را مخفى نگاه داشتند؛ و آنگاه بود كه اين آيه
شريفه فرود آمد و هشدار داد كه كتمان حقيقت، گناه بزرگى است و كيفرى سهمگين درپى
دارد.
برخى نيز معتقدند كه آيه، جهانشمول است و به همه كسانى كه حقايق را كتمان مى
كنند، هشدار مى دهد.
اين ديدگاه بهتر و با ظاهر و مفهوم آيه هماهنگ تر است.
تفسير
برنامه عبادى و انسانى حجّ
خداى جهان آفرين پس از ترسيم اين حقيقت كه جهان صحنه آزمون انسانهاست، و اينكه
مقرّرات و بايدها و نبايدهاى الهى و نيز رنجها و سختيها هريك وسيله اى براى امتحان
انسانها و راه رشد و تكامل آنان است، اينك به شرح يكى از آيينهاى عبادى اسلام -
يعنى حجّ - مى پردازد و مى فرمايد:
«انّ الصّفا والمروة من شعائراللّه.»
«صفا» و «مروه»، ازجمله نشانه هاى پرستش و عبادت خدا هستند.
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران برآنند كه: «صفا» و «مروه»
هركدام جايگاه پرستش خدايند؛ و برخى ديگر مى گويند: منظور اين است كه احترام و
توجّه به آنها، جزو دين است؛ و پاره اى نيز گفته اند كه در اين آيه شريفه، واژه
«سعى» حذف شده و منظور اين است كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از شعاير خدا است.
از ششمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه فرمود: به هنگام فرود آدم (ع) و همسرش به
زمين، آدم (ع) در صفا فرود آمد، و همسرش در «مروه»؛ از اين رو، «صفا» به تناسب آدم
(ع)، با واژه «مصطفى» همخوانى دارد و «مروه» با «مرئه» يعنى «زن».
«فمن حجّ البيت اواعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما»
پس، كسى كه حجّ خانه [ى خدا] را بجاى آورد يا عمره گزارد، اگر بر آن دو كوه طواف
كند و ميان آن دو سعى نمايد، گناهى بر او نيست
از ششمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه فرمود: مردم باايمان در آغاز اسلام مى
پنداشتند كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از بدعتهاى جاهليت است؛ و به همين جهت، قرآن
اين پندار نادرست را اصلاح كرد.
«و من تطوّع خيراً»
و هركه كار شايسته و نيكى را افزون برآنچه بر او مقرّر شده است، انجام دهد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. گروهى معتقدند كه منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن طواف و سعى واجب خود،
طواف و سعى استحبابى را نيز انجام دهد...
2. و عدّه اى مى گويند: منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن حجّ و عمره واجب
خود، حجّ و عمره استحبابى را نيز انجام دهد...
3. پاره اى برآنند كه معناى آيه گسترده است و منظور اين است كه: هر كه انواع
كارهاى خوب و شايسته را انجام دهد...
4. و به اعتقاد دسته اى، منظور اين است كه: «هركس سعى ميان صفا و مروه را بعنوان
مستحب بجا آورد...»؛ چرا كه از ديدگاه برخى، سعى ميان صفا و مروه در حجّ واجب نيست.
«فانّ اللّه شاكرٌ عليمٌ»
پس بايد بداند كه خدا حق شناس و داناست [، و پاداش نيكى را ارزانى خواهد داشت ]
بعضى، واژه «شاكر» را به معناى سپاسگزار گرفته و گفته اند: دليل اينكه خداوند
خود را سپاسگزار خوانده، اين است كه مى خواهد نهايت مهر و لطف خود را به بندگانش
نشان دهد؛ و گرنه كسى براى خدا كارى انجام نمى دهد كه درخور سپاسگزارى پروردگار از
او باشد. اين آيه شريفه نظير آيه ديگرى از قرآن است كه خدا خود را آنقدر به بندگانش
نزديك مى سازد كه از آنان وام مى خواهد و مى فرمايد: «مَنْ ذَاالَّذى يُقْرِضُ
اللَّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً...»(304).
روشن است كه آفريدگار تواناى هستى بى نياز است و اينگونه سخن گفتن با انسانها،
تنها از سر مهر و لطف و ترغيب آنان به انجام دادن كارهاى شايسته است.
همچنين خداوند خود را با صفت «عليم» وصف مى كند؛ چرا كه او به كارها و نيّتهاى
درونى انسان آگاه است و به آنها پاداش و كيفر مى دهد.
سعى ميان صفا و مروه
آيه شريفه بيانگر آن است كه سعى ميان صفا و مروه، عملى شايسته و عبادى است؛ و
اين موضوعى قطعى است. امّا در اينكه بجاآوردن «سعى» در ضمن حجّ و عمره واجب است يا
نه، ديدگاهها متفاوت است:
1. ازنظر مذهب اهل بيت و دانشمندان آن واجب است؛ گروهى از بزرگان اهل سنّت نيز
آن را واجب اعلان كرده اند. امّا شافعى مى گويد: وجوب سعى نه از آيه شريفه، بلكه از
سنّت پيامبر(ص) دريافت شده است، چرا كه فرمود: «كتب عليكم السّعى فاسعوا».
2. ابوحنيفه و يارانش، سعى را ضمن حجّ و عمره مستحب مى دانند.
با اين بيان، از ديدگاه دانشمندان ما و نيز ازنظر شافعى، كسى كه سعى را بطور عمد
ترك كند، حجّ او صحيح نيست؛ امّا سعى ابتدايى و بدون حجّ و عمره را ظاهر آيه مباح
مى داند، و شافعى آن را مكروه مى بيند.
«انّ الّذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات والهدى من بعد مابيّنّاه للنّاس فى
الكتاب اولئك يلعنهم اللّه»
در اين آيه شريفه، خداوند مردم را به بيان روشن حق تشويق مى كند و از كتمان
حقايق سخت برحذر مى دارد و مى فرمايد: بى گمان كسانى كه نشانه هاى روشن و هدايت و
رهنمودى را كه فرو فرستاده ايم، پس از آنكه آن را در كتاب براى مردم بروشنى بيان
كرده ايم، پوشيده مى دارند، خدا آنان را لعنت مى كند...
آرى؛ خداوند آنان را بخاطر عملكرد ظالمانه اى كه داشته و درخور عذاب شده اند، از
رحمت خود دور مى كند و سزاوار لعنت و نفرين مى سازد.
درمورد «بيّنات»، گروهى گفته اند منظور دلايل و نشانه هاى رسالت پيامبر گرامى(ص)
است و مقصود از «هدى»، مقرّراتى است كه آن حضرت به مردم مى رساند؛ و عدّه اى نيز
گفته اند: هر دو به يك معناست و دوّمى تأكيد كننده اوّلى است.
منظور از «من بعد مابيّنّاه للنّاس»، به اعتقاد برخى، اوصاف و نشانه هاى
پيامبر(ص) و مقرّراتى است كه در تورات و انجيل بروشنى ذكر شده است؛ و به عقيده
بعضى، مقصود همه مطالب و مفاهيمى است كه در كتابهاى آسمانى ازسوى خدا فرود آمده
است. دسته اى نيز معتقدند: منظور از «ما انزلنا من البيّنات»، كتابهاى آسمانى پيشين
و مقصود از «الكتاب»، قرآن است.
«ويلعنهم اللّاعنون»
و لعنت كنندگان [نيز] ايشان را لعنت مى كنند
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است:
1. بعضى از مفسّران مى گويند: منظور از لعنت كنندگان، فرشتگان و مردم هستند؛ چرا
كه آيه هاى 161 سوره بقره و 87 آل عمران آن را تفسير مى كنند و مى فرمايند:
«عَلَيْهِمْ لَعْنَةُاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاس ِ اَجْمَعينَ».
2. برخى برآنند كه منظور، همه جنبندگان و حشرات روى زمين است كه مى گويند: ما به
سبب گناهان فرزندان انسان، از باران محروم شده ايم.
3. ابن عبّاس مى گويد: مقصود، همه موجودات غير از جنّيّان و آدميان است.
4. و ابن مسعود مى گويد: منظور اين است كه چنانچه دو نفر يكديگر را لعنت كنند،
اين لعن و نفرين به آن كس كه درخور آن است، برمى گردد؛ و اگر هيچيك سزاوار لعنت
نبودند، به يهود كه كتمان كننده حقيقت بودند، برمى گردد.
چگونه؟
چگونه مى توان «لاعنون» يا لعنت كنندگان را به حيوانات نسبت داد، درصورتيكه اين
واژه جمع به صاحبان عقل و خرد اختصاص دارد؟
پاسخ
از آنجا كه كارى كه به آنان نسبت داده شده، كار خردمندان است، اين مسئله، مشكلى
ايجاد نمى كند و مى توان فعل صاحبان خرد را نيز درمورد آنها بكار برد.
نظير اين مورد، در آيات ديگر هم وجود دارد؛ براى نمونه: «... وَالشَّمْسَ
وَالْقَمَرَ رَاَيْتُهُمْ لى ساجِدينَ»(305).
در اين آيه شريفه، بااينكه سجده كار خردمندان است، به خورشيد و ماه نسبت داده
شده و با واژه جمع ويژه صاحبان خرد آمده است.
يادآور مى شود كه لعنت كردن موجودات فاقد خرد و قدرت انتخاب، به اينصورت است كه
خداوند لعنت كردن را به آنان الهام مى كند؛ و اين، به دليل ايجاد نفرت از ستم و
بيداد و گناه و حق كشى انجام مى پذيرد. پاره اى نيز مى گويند: لعنت كردن حيوانات،
در سراى آخرت و پس از آن تحقّق خواهد يافت؛ آنگاه كه خداوند قدرت دريافت خردمندانه
و انتخاب را به آنها اعطا خواهد كرد.
پيام آيه
1. چنانچه حق پوشى در امرى كه جامعه به آن نياز داشته باشد، به گمراهى مردم منجر
شود، از گناهان كبيره است؛ و اگر فرد يا گروهى، حقايقى از علوم و دانشهاى دينى را
به مانند يهود و نصارا نزد خود داشته باشند و بجاى بيان و هدايت افكار، آن را كتمان
كنند، به گناهى سهمگين دست يازيده اند و كيفرى سخت خواهند داشت.
از پيشواى بزرگ توحيد نقل كرده اند كه فرمود:
«من سئل عن علمٍ يعلمه فكتمه، الجم يوم القيامه بلجام من نار.»
هركس درباره دانشى كه نزد اوست، مورد پرسش قرار گيرد و آن را كتمان كند، روز
رستاخيز لجامى از آتش به دهان او زده مى شود.
2. دعوت به توحيد و تقوا و عدالت، واجب است؛ چرا كه افزون بر دلايل عقلى، قرآن
شريف در آيات بسيارى، مردم را به توحيد و عدالت فرا مى خواند. بنابراين، كتمان اين
دو اصل و اجتناب از فراخوان روشن در اين دو موضوع، به منزله حق پوشى است و گناهى
سهمگين بشمار مى رود.
«الّا الّذين تابوا و اصلحوا بيّنوا»
خداوند در آيه قبل، تمامى كتمان كنندگان حق را سزاوار لعنت مى شمارد و آنان را
به عذاب سهمگين هشدار مى دهد؛ و اينك در اين آيه شريفه، كسانى را كه از كار ناشايست
خويش باز گردند و نيّت و عمل خود را اصلاح كنند و به بيان حقيقت بپردازند، از آن
اصل كلّى خارج مى سازد؛ چرا كه چنين كسانى ديگر درخور لعنت نيستند.
درباره مفهوم واژه «بيّنوا»، ميان مفسّران بحث هست:
1. بيشتر آنان بر اين اعتقادند كه منظور آيه شريفه اين است كه: آنچه را درمورد
رسالت پيامبر اسلام (ص) در كتابهاى پيشين يافته و كتمان كرده اند، همه را بروشنى
بيان كنند.
2. امّا برخى معتقدند مقصود اين است كه ندامت خويش را آشكار سازند؛ چرا كه وقتى
انسان گناهى را در نهان انجام دهد، توبه نهانى نيز كافى است؛ ولى گناه آشكار، توبه
آشكارترى را مى طلبد.
3. و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه توبه خويش را با اخلاص در عمل و
جدّيت در انجام دادن كارهاى شايسته و حقگويى و حق پويى، اظهار كنند و به اثبات
رسانند.
«فاولئك اتوب عليهم»
واژه «اتوب» هرگاه به تنهايى بكار رود، به اين معناست كه «من توبه مى كنم و
بازمى گردم»؛ امّا هنگامى كه با «على » متعدّى شود، به مفهوم پذيرش توبه است؛
بنابراين، واژه «توبه» ميان توبه كننده و توبه پذير مشترك است؛ آنگاه كه گناهكار با
نيّت توبه و ندامت از گناه، به سوى خدا روى مى آورد، پروردگار پرمهر نيز لطف و فضل
خويش را نثار وى مى كند تا همگان دريابند كه توبه و بازگشت به جانب خدا، نه تنها
عيب و عار نيست، كه بسى مايه افتخار نيز است، تا آنجا كه واژه «توبه» هم درمورد
بندگان بكار رفته است و هم درمورد خداى توبه پذير.
«و اناالتّوّاب الرّحيم»
«توّاب» از واژه هايى است كه معناى مبالغه دارد؛ و بكار گرفتن اين معنا در اين
آيه شريفه، يا بدان جهت بوده است كه خداوند توبه هاى بسيار و مكرّر را از توبه
كنندگان مى پذيرد، و يا بدان علّت كه پروردگار توبه كننده واقعى را نا اميد نمى
سازد. و وصف خدا با واژه «رحيم» پس از «توّاب» نشانگر آن است كه وقتى انسانى از در
توبه به بارگاه او روى مى آورد، ديگر كيفر و عذاب، از روى تفضّل و لطف، از پرونده
عمل او حذف مى شود و مورد بخشايش قرار مى گيرد.
«انّ الّذين كفروا و ماتوا و هم كفّار اولئك عليهم لعنةاللّه والملائكة والنّاس
اجمعين»
كسانى كه كفر ورزيدند و در حال كفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم
يكسره برآنان خواهد بود
قرآن شريف در دو آيه گذشته، وضعيت كسانى را كه حقيقت را تا آخر پوشيده مى دارند،
و نيز كسانى را كه توبه كرده و آنچه را كتمان كرده اند بروشنى بيان مى كنند، همه را
ترسيم كرد؛ و اينك در اين آيه شريفه، حال و روز كسانى را به تصوير مى كشد كه بدون
توبه از گناه سهمگين حق پوشى، از دنيا مى روند.
چرا؟
چرا در اين آيه شريفه، درخور لعنت شدن كسانى كه كفر ورزيده اند، مردن در حال كفر
عنوان مى شود، بااينكه مى دانيم هر كافرى گرچه بر كفر خود اصرار نورزد، سزاوار لعن
و نفرين است؟
پاسخ
علّت آن است كه در اين آيه شريفه، موضوع «لعنت»، بى قيد و شرط آمده است؛ و لعنت
بى قيد و شرط درخور كافرانى است كه در آن حال بميرند و به توبه و جبران توفيق
نيابند؛ امّا اگر قبل از مرگ، توبه كنند، شرايط آنان دگرگون مى شود و مورد بخشايش
قرار مى گيرند.
چگونه؟
آيه شريفه، افرادى اينچنين را كه ذكر آنان رفت، سزاوار لعنت خدا و دورى از رحمت
او و لعنت فرشتگان و تمامى مردم مى داند؛ درحاليكه مى دانيم بسيارى از انسانها در
هر عصر و نسلى راه كافران را درپيش مى گيرند و مردم نه تنها برآنان لعنت نمى فرستند
كه درود هم مى فرستند؛ بنابراين، چگونه است كه آيه شريفه مى فرمايد: لعنت همه مردم
برآنان است؟
پاسخ
در پاسخ به اين پرسش، نظرهايى چند ارائه شده است؛ ازجمله:
1. هر انسانى سرانجام كفرگرايان را - در دنيا يا سراى آخرت، و يا در هر دو سرا -
لعنت خواهد كرد؛ همانگونه كه قرآن به آنان مى فرمايد: «... ثُمَّ يَوْمَ
الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْض ٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضَاً
...»(306) (... آنگاه در روز رستاخيز بعضى از شما كافران، برخى ديگر را انكار و
عدّه اى، گروه ديگر را لعنت مى كنند).
2. منظور از واژه «النّاس» در آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و گويى خداوند
كفرگرايان را بحساب نمى آورد؛ چنانكه گفته مى شود: «المؤمنون هم النّاس» (مردم يا
انسانهاى راستين، مردم آگاه و باايمانند و بس).
3. هيچ انسانى در دنيا و آخرت، از لعنت و نفرين بر بيدادگران خوددارى نمى كند؛ و
كافران نيز ستمكارانند؛ چرا كه پيش از هر چيز به خود ستم مى كنند كه دربرابر
يكتاآفريدگار خويش، به عزّت و آزادگى بندگى او برنمى خيزند.
«خالدين فيها»
آنان هماره در لعنت خدا ماندگارند
جمعى ضمير در «فيها» را به «لعنت» در آيه قبل برمى گردانند؛ و دسته اى نيز به
«النّار» يعنى آتش شعله ور دوزخ، و مى گويند درست است كه واژه «النّار» در آيه
نيست، امّا مطلب بروشنى به آن برمى گردد، چرا كه دورى از رحمت و بخشايش خدا و
گرفتارى در عذاب ابدى، جز در آتش دوزخ نخواهد بود.
و واژه «خلود» در آيه شريفه، ازنظر پاره اى از مفسّران، لعنت هماره و ماندگار
است؛ و از ديد برخى ديگر ثمره شوم آن، كه عذاب باشد.
«لايخفّف عنهم العذاب ولاهم ينظرون»
نه از عذاب آنان ذرّه اى بكاهند و نه مهلت عذرخواهى و توبه به آنان داده شود
منظور اين است كه كيفر و عذاب آنان، همواره سخت و دردناك است؛ و به آنان مهلتى
داده نخواهد شد تا عذر و بهانه اى بتراشند يا توبه و جبرانى فراهم آورند؛ همانگونه
كه اين مفهوم، در آيه ديگرى از قرآن نيز ذكر شده است كه: «وَلايُؤْذَنُ لَهُمْ
فَيَعْتَذِرُونَ»(307).
جمعى از مفسّران نيز معتقدند منظور اين است كه در كيفر آنان، سرعت و شتاب خواهد
بود؛ و چنان نيست كه به تأخير افكنده شود يا فراموش گردد.
«و الهكم الهٌ واحدٌ»
و خداى شما، خداى يكتايى است
بعضى در تفسير واژه «اله» گفته اند: «اله» به مفهوم معبود و خدايى است كه پس از
آفرينش هستى، درخور عبادت است. امّا به نظر ما اين تفسير درست نيست؛ چرا كه خدا
هماره درخور پرستش بوده، هست و خواهد بود؛ او پيش از آفرينش پديده ها نيز بر انجام
دادن كارهاى شگفت انگيز قدرت داشته و شايسته پرستش بوده است؛ و اين وصف براى او
هميشه بوده، هست و خواهد بود.
وصف آفريدگار هستى به يكتايى، بدينصورت است كه:
1. او يكتاست؛ چرا كه تجزيه پذير نيست و هرگز جزء ندارد.
2. او يكتاست؛ زيرا نظير و مانند ندارد.
3. او يكتاست؛ چرا كه در شايستگى براى پرستش بى همتاست.
4. او يكتاست؛ زيرا به صفاتى كه وصف مى شود، جز او را نمى توان وصف كرد. براى
نمونه: او ازلى، ابدى، عالم، قادر، زنده و پاينده است؛ و اينها اوصافى است كه غير
او هيچكس ديگر را نمى توان با آنها توصيف كرد.
به بيان ديگر، مى توان بخش نخست را توحيد در ذات، دوّم را توحيد در نفى شرك،
سوّم را توحيد در پرستش، و چهارم را توحيد در صفات نام نهاد.
«لا اله الّا هو» جز او خدايى نيست يعنى: الوهيت تنها درخور اوست.
دانشمندان در اين باره كه آيا اين جمله «نفى مثل» از خداى يكتا مى كند يا نه،
بحث كرده اند؛ عدّه اى گفته اند، نه؛ زيرا براى خدا مثل و مانندى نيست كه با اين
جمله نفى شود؛ و گروهى نيز گفته اند: بله؛ مى توان در عالم ذهن، نظيرى براى خدا
تصوّر كرد و آنگاه با اين جمله آن را نفى كرد.
«الرّحمان الرّحيم» اوست بخشايشگر و مهربان
آرى؛ او از اين جهت شايسته عبادت است كه ازسر مهر، نعمتهاى گران و بيشمارى به
انسانها ارزانى داشته است كه جز او از ديگرى ساخته نيست؛ و ارزانى داشتن نعمت، يعنى
اعطاى آنچه بندگان به آنها نيازمندند و زندگى شايسته و درشأن آنان، درگرو آنهاست.
نظم آيات
ارتباط اين آيه شريفه با آيات پيشين و آياتى كه ازپى آن خواهد آمد، روشن است:
ارتباط آن با آيات گذشته، بسان رابطه نيكى با بدى و زشتى است كه انجام دادن كارهاى
شايسته، آثار بدى و زشتى را مى زدايد؛ و ارتباطِ آن با آياتى كه ازپى خواهد آمد، به
مثابه ادّعا و دليل آن است. خداوند در آيات گذشته، شرك و تباهيهاى آن را ترسيم كرد
و به دنبال آن، همگان را به توحيد گرايى و يكتاپرستى فرا خواند؛ و اينك با بيان اصل
يكتاپرستى، دلايل توحيد را، در آياتى كه خواهد آمد، شاهد خواهيم بود.
پرتوى از آيات
افزون بر درسها و پيامهايى كه در تفسير آيات ازنظرتان گذشت، پيامها و درسهاى
انسانساز ديگرى از آيات مذكور دريافت مى شود كه در زير به آنها اشاره مى رود:
1. تلاش همگانى و همه جانبه
«صفا» و «مروه» كه نام دو كوه كوچك در كنار خانه خداست و اينك سالنِ سرپوشيده و
پرشكوهى آن دو را به هم پيوند مى دهد، براستى از شعاير و نشانه هاى قدرت خدا هستند؛
نشانه هايى كه انسان را به ياد او و فداكارى خليل او و خاندانش درراه حقّ و عدالت،
و پاداش پرشكوهى كه خداوند به آنان ارزانى داشت، مى اندازد.
اين دو نشانه جاودانه، اين پيام را به عصرها و نسلها مى دهد كه براى زنده ساختن
حق و عدالت و برافراشتن پرچم توحيدگرايى و تقواپيشگى بر بام گيتى، بايد همگان - از
كهنسالان گرفته تا كودكان شيرخوار - تا پاى جان به تلاش خالصانه برخيزند؛
خودخواهيها و خودكامگيها و خوددوستيها را وانهند و او را بجويند.
2. اميد
و نيز اين پيام را به مردم باايمان مى دهد كه در پس هر سختى و نوميدى و يأس، اگر
براستى ايمان و برنامه و عمل شايسته و اخلاص باشد، بسى اميد است؛ چرا كه پايان
سياهى شب را سپيدى روز و روشنايى مى زدايد و مى برد.
3. گناه حق پوشى
پيام و درس ديگر آياتى كه تفسير آنها گذشت، اين است كه حق پوشى و توجيه و كتمان
واقعيتها، از بزرگترين گناهان و خيانت به عصرها و نسلها است؛ زيرا هم فرد و خانواده
را گمراه مى سازد و هم تاريخ و جامعه را؛ به همين دليل، حق پوشان سزاوار سهمگين
ترين كيفرهايند.
از اميرمؤمنان (ع)، درباره بدترين خلق خدا پس از شيطان و فرعون پرسيدند؛ كه
فرمود:
«العلماء اذا فسدوا هم المظهرون للاباطيل، الكاتمون للحقايق و فيهم قال اللّه
اولئك يلعنهم اللّه...»(308)
بدترينها پس از شيطان و فرعون، دانشمندان و دانشوران تبهكارند؛ همانان كه براى
رسيدن به خواسته هاى جاه طلبانه خود، نارواها و باطل و بيداد را اظهار مى كنند و
حقايق را مى پوشانند. اينان همانها هستند كه خداوند درموردشان لعنت و نفرين روا
داشته است و همه لعنت كنندگان نيز آنان را لعنت مى كنند.