/ سوره عنكبوت / آيه هاى 15 - 11
11 . وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ
الْمُنافِقِينَ.
12 . وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ
لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ
إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.
13 . وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ
لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ.
14 . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ
إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ.
15 . فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً
لِلْعالَمِينَ.
ترجمه
و به يقين خدا كسانى را كه ايمان آوردند مى شناسد و بى ترديد نفاقگرايان را نيز
مى شناسد.
12 - و آنانكه كفر ورزيدند، به كسانى كه ايمان آوردند گفتند: از راه ما پيروى
كنيد، و [اگر اين راه گناهى داشت ] بر ماست كه گناهان شما را بر دوش كشيم، در حالى
كه آنان هرگز بر دوش كشنده چيزى از گناهان آنان نخواهند بود، بى گمان آنان
دروغگويانند.
13 - و آنان بى گمان بارهاى گران [گناه ] خود را و [نيز] بارهاى گرانى [از
گناهان كسانى را كه گمراه ساختند، همه را] به همراه بارهاى سنگين خود بر دوش مى
كشند، و به يقين در روز رستاخيز از آنچه به دروغ بر مى بافتند، بازخواست خواهند شد.
14 - و بى گمان نوح را به سوى جامعه اش فرستاديم، پس او نهصد و پنجاه سال در
ميان آنان درنگ كرد [و زيست ] آن گاه سيل شديد آنان را - در حالى كه بيدادپيشه
بودند - فرا گرفت.
15 - پس [ما نيز] او و سرنشينان كشتى را نجات بخشيديم، و آن را نشانه اى براى
جهانيان قرار داديم.
نگرشى بر واژه ها
«ثقل»: اين واژه در فرهنگ عرب به مفهوم گرانى و سنگينى و به مفهوم اثاث و وسايل
خانه است و جمع، اين واژه «اثقال» مى باشد؛ از اين رو هنگامى كه گفته مى شود:
«ارتحل القوم بثقلهم» منظور اين است كه آنان با اثاث و وسايل خود كوچ كردند.
و نيز در روايت پيامبر اين واژه به همين مفهوم آمده است كه مى فرمايد:
انّى تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى، و انّهما لن يفترقا حتى
يردا على الحوض.(192)
من از جامعه شما مى روم و در ميانتان دو امانت پرارزش، سنگين و گرانبها مى
گذارم، يكى كتاب پرشكوه خدا و ديگر خاندانم؛ و اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا
در كنار حوض كوثر بر من وارد گردند.
و پاره اى واژه «ثقل» را به مفهوم پرارزش، گرانمايه، نفيس معنا كرده اند.
«طوفان»: اين واژه به مفهوم آب بسيارى است كه از آسمان فرو ريزد؛ و بدان دليل به
اين آب فراوان طوفان گفته اند كه اطراف زمين را طواف مى كند و همه جا را مى گيرد.
اين واژه از ريشه «طواف» آمده و پاره اى آن را به معناى رويدادى كه انسان را احاطه
مى كند - كه از جمله آنها سيل بسيار است - گرفته اند.
تفسير - جداسازى مردم با ايمان از نفاقگرايان
در نخستين آيه مورد بحث، در جداسازى صف مردم با ايمان و درست كردار از
نفاقگرايان و بازيگران مى فرمايد:
وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا
و به يقين خدا آن كسانى را كه به راستى به حق گرويده و ايمان آورده اند و در
ژرفاى جان به او و پيامبراو و مقرراتش ايمان دارند، همه را مى شناسد،
وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ.
و نيز به طور قطع نفاقگرايان را هم مى شناسد و از عملكردشان آگاه است و مى داند
كه آنان آنچه را به ظاهر و زبان مى گويند، در باطن به آنها ايمان ندارند و پاداش و
كيفر هر گروه را نيز بر اساس ايمان و عملكردشان و يا كفر و نفاقشان به آنان خواهد
داد.
به باور «جبايى» مفهوم آيه اين است كه: و ليميزنّ اللّه المؤمن من المنافق.
و خدا به طور قطع صف ايمان آوردگان را از نفاقگرايان جدا مى سازد و پاداش و كيفر
شايسته و در خور هر گروه را به آنان مى دهد.
با اين بيان به باور «جبايى» واژه «تمييز» به جاى واژه «علم» آمده است و اين
كاربرد از نظر فن سخنورى و خطابه ممكن است، چرا كه گوينده مى تواند مفهوم مورد نظر
خود را با هر واژه مناسب بيان كند.
از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه خدا نفاقگرايان را در مورد شيوه فريبكارانه
اى كه در پيش گرفته اند و بر اساس آن به زبان و ظاهر چيزى را كه بدان ايمان ندارند
به زبان مى آورند، سخت هشدار مى دهد و روشنگرى مى كند كه نبايد آنان چنين بپندارند
كه خدا از ژرفاى جانشان آگاه نيست و از كارهاى نهانى آنان بى خبر است و عملكرد زشت
و ظالمانه آنان دامانگيرشان نخواهد شد، نه، هرگز، بلكه آن خدايى كه آفريدگار همه
چيز و همگان است و پاداش و كيفر به دست اوست به درون و برون و حال و روز آنان آگاه
است و روزى كه بخواهد آنان را به كيفر نفاق و درون آلوده و بيدادشان رسوا خواهد
ساخت.
در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ
لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ
و آن كسانى كه كفر ورزيده اند به آنانكه ايمان آورده اند گفتند: شما از ايمان به
خداى يكتا و تصديق پيام آسمانى و پيام آورانش دست برداريد و از آيين ما كه پرستش بت
هاست پيروى كنيد، و ما بار گران گناهان شما را به دوش خواهيم كشيد.
به بيان ديگر، آنان بر اين پندار بودند كه شرك و بت پرستى گناهى ندارد و اگر
گناهى داشت، ما گناهان شما را به دوش مى كشيم. افزون بر اين روز رستاخيز و زنده شدن
ديگرى در كار نخواهد بود تا به عملكردها رسيدگى شود تا ما نگران گناهان خويش باشيم
و يا جنايت و بيدادى به حساب ما نوشته شود!
در آيه شريفه واژه «و لنحمل» فعل امر است و آمر و مأمور خود متكلّم مى باشد، چرا
كه او به خويشتن خطاب مى كند و مى گويد: اگر اين كار گناهى داشت ما مسئوليت آن را
مى پذيريم، درست بسان آن است كه فردى مسئوليت كارى را بعهده بگيرد.
با اين بيان در اين جمله مفهوم «جزاء» نهفته مى باشد و در حقيقت اين گونه است
كه: اگر شما توحيدگرايان از يكتاپرستى و ايمان خود دست برداريد و به بت پرستى و
بيداد بگراييد ما گناهان شما را در اين راه به دوش مى كشيم.
در ادامه آيه شريفه آفريدگار هستى در پاسخ پندار بى اساس و ابلهانه آنان مى
فرمايد:
وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ
و اين گزافه گويى كافران در حالى است كه در روز رستاخيز هرگز نمى توانند گناهان
مردم با ايمان يا هيچ كس ديگر را به دوش كشند و پاسخ دهند، چرا كه خداى جهان آفرين
عادل و فرزانه است و كسى را به جاى ديگرى كيفر نخواهد كرد و بر اين اساس درست نيست
كه فردى گناه گرايش و يا عملكرد ناروا و ياگفتار نادرست ديگرى را به دوش كشد.
گفتنى است كه اين فراز از آيه مورد بحث بسان آيات ديگرى است كه با همين پيام
آمده است و مى فرمايد:
و لا تزر وازرة وزر آخرى.(193)
و هيچ باربردارى بار گناه ديگرى را بر نمى دارد.
و نيز مى فرمايد:
و ان ليس للانسان الاّ ما سعى.(194)
...و اينكه براى انسان جز ثمره تلاش و كوشش او چيز ديگرى نخواهد بود.
با اين بيان نبايد چنين پنداشت كه پاداش و كيفر سراى آخرت بسان دنياست كه فردى
مى تواند به جاى ديگرى ديه مقتولى را بپردازد و يا وامى را از طرف او بدهد؛ نه،
مقررات سراى آخرت بسان مقررات دنيا نيست، بلكه آنجا هر كس خودش مسئول عملكرد نارواى
خويش است و نه ديگرى.
إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.
بى گمان كفرايان و ظالمان در اين ادعاى خود دروغگويند.
آن گاه در اشاره به كيفر اين گزافه گويى ظالمان و گمراهگران مى فرمايد:
وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ
و آنان بى گمان بار گناه خود را به همراه بار گناه ديگران و ظلم و جنايتى كه در
حق بندگان خدا روا داشته اند بايد همه را به دوش كشند و كيفر آن را ببينند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان عذاب گمراهى خود و عذاب گمراهى ديگران
را كه با وسوسه ها و گمراهگرى هاى آنان به كفر و بيداد در غلطيده اند، بايد همه را
به دوش كشند و بچشند.
با اين بيان آيه شريفه نظير آن روايت هشدار دهنده است كه پيامبر گرامى فرمود:
من سنّ سنة سيّئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها من غير أَن ينقص من وزره شى
ء.(195)
هر كس سنت زشت و ناپسندى را در ميان جامعه پى نهد و رواج دهد، گناه آن شيوه
ظالمانه و گناه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر اوست و اين در حالى است كه از گناه
عمل كنندگان به آن سنت و شيوه ظالمانه چيزى كاسته نمى شود.
و نيز نظير اين آيه است كه مى فرمايد:
ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيامة و من اوزار الّذين يضلونهم بغير علم ألا ساء
ما يزورن.(196)
تا در روز رستاخيز بارگران گناهان خويشتن را به طور كامل بردارند و نيز بخشى از
بار گناهان سنگين كسانى را كه ندانسته آنان را به گمراهى كشيدند، بدوش گيرند؛ بهوش
باشيد كه چه بد بارى را به دوش مى كشند.
و در آخرين فراز آيه شريفه مى فرمايد:
وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ.
و بى گمان در روز رستاخيز از دروغها و نارواهايى كه بر مى بافتند، پرسش و
بازخواست خواهند شد!
روشن است كه اين پرسش از عملكرد زشت و ظالمانه آنان، نه براى بازگويى حقيقت يا
آگاهى است، بلكه منظور تحقير و نكوهش آن سياهكاران و لاف زنان و بازخواست آنان و
نمك پاشيدن بر زخم هاى آنان است.
پرتوى از سرگذشت نوح
در ادامه سخن به پرتوى از سرگذشت نوح و جامعه بيدادپيشه او اشاره نموده و مى
فرمايد:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ
به يقين ما نوح را به سوى جامعه اش فرستاديم تا آنان را به يكتاپرستى و ايمان به
آفريدگار هستى فراخواند:
فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً
و او در ميان آنان نهصد و پنجاه سال زيست و با گفتار و كردار شايسته و زيبنده اش
آنان را به توحيد و تقوا و دادگرى و انصاف فراخواند، امّا آنان به نداى حق طلبانه و
بشردوستانه او پاسخ مثبت ندادند و رسالت او را دروغ انگاشتند و به بيداد دست زدند.
فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ
آن گاه بود كه به كيفر بيدادشان طوفان آنان را برگرفت و نابود شدند.
وَ هُمْ ظالِمُونَ.
و اين در حالى بود كه آنان به خاطر پرستش هاى ذلت بار و شرك و بيدادشان به خود
ستم مى كردند.
و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:
فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ
پس ما نوح و كسانى را كه به او ايمان آورده و راه توحيدگرايى و دادگرى را در پيش
گرفتند و به همراه او سوار بر كشتى شدند، همه را نجات بخشيديم.
وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ.
و آن كشتى شگفت انگيز و سرنشينان آن را تا روز رستاخيز - براى مردم، نشانه و
مايه عبرت قرار داديم، چرا كه آن كشتى صف توحيدگرايان و شايسته كرداران را از صف
گناهكاران و ظالمان جدا ساخت و روشن كرد كه نوح به راستى پيامبر خداست و نويد و
هشدار او درست است و مخالفان او كفرگرايانى اصلاح ناپذير هستند كه محكوم به كيفر
بيداد و حق ستيزى خويشند.
نظم و پيوند آيات
1 - دوّمين آيه مورد بحث - و قال الّذين كفروا... به دو آيه پيش از خود كه در
مورد نفاقگرايان آمده است پيوند مى خورد، چرا كه در آن آيات قرآن شريف لاف و گزافه
ها و ادّعاهاى دروغين آنان را بيان فرمود و اينك به ترديد افكنى و گمراهگرى آنان
اشاره مى كند تا مردم با ايمان بهوش باشند و با وسوسه ها و ادّعاهاى پوچ و گفتار
گمراهگرانه آنان فريب نخورند.
2 - در چهارمين آيه مورد بحث به پرتوى از داستان نوح و جامعه گمراه و اصلاح
ناپذير او مى پردازد، و اين اشاره به داستان درس آموز نوح و جامعه او - پس از وصف
نفاقگرايان به لاف زنى و ادعاهاى ميان تهى و دورويى - به خاطر اين هدف هاست:
الف - چون در آيات، به گمراهگرى ها و بيدادگرى هاى كفرگرايان پيشين اشاره رفته
است، از اين رو قرآن بر آن است تا نمونه هاى روشنى را بيان كند و در اين مورد از
سرگذشت نوح و جامعه شرك گرا و حق ستيز او آغاز كرد.
ب - از آنجايى كه در اين آيات از مسلمانان مجاهد و فداكار كه در راه عقيده و
ايمان خويشتن پايدار و استوارند، و نيز از عناصر سست عقيده و سست ايمان و نفاقگرا
سخن رفت، از اين رو قرآن سرگذشت الهام بخش نوح و شكيبايى تحسين برانگيزش در برابر
تكذيب و آزارهاى شرك گرايان و ظالمان را به تابلو مى برد و از پى آن به پايدارى و
شكيبايى ديگر پيامبران اشاره مى كند تا ايمان آوردگان درس گيرند و در راه ايمان و
عقيده درست خويش هراسى به دل راه ندهند.
ج - و ديگر اين كه قرآن در آيات پيش به فرمانبرداران و شايسته كرداران وعده
پاداش و به كفرگرايانِ سركش نويد عذاب و آتش دوزخ داد، اينك بدين وسيله؛ اشاره به
سرگذشت پيامبران و پيروان راستين آنان و نيز ترسيم فرجام سياه دشمنان آنان، آن وعده
و هشدار را استوارى مى بخشد.
/ سوره عنكبوت / آيه هاى 20 - 16
16 . وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ
ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
17 . إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً
إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ
تُرْجَعُونَ.
18 . وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى
الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ.
19 . أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ
إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ.
20 . قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ
اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْ آخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ
قَدِيرٌ.
ترجمه
16 - و ابراهيم را [به سوى جامعه اش فرستاديم ] آن گاه كه به مردمش گفت: [هان اى
مردم!] خداوند [يكتا و بى همتا] را بپرستيد و از او پروا داريد؛ اين [توحيدگرايى و
پرواپيشگى كه من شما را به سوى آن فرا مى خوانم ] برايتان بهتر است اگر بدانيد!
17 - شما جز خداوند [يكتا] فقط بتهايى [- را كه ساخته و پرداخته پندار پوچ و بى
اساس است -] مى پرستيد و دروغى [رسوا ]مى سازيد؛ بى گمان آنهايى را كه جز خدا مى
پرستيد مالك [سود و زيان و روزى و] رزقى براى شما نيستند؛ بنابراين روزى را تنها از
نزد خدا [و از بارگاه باعظمت آن روزى رسان ] بخواهيد و [تنها] او را بپرستيد و از
او سپاسگزارى كنيد، چرا كه [سرانجام ]به سوى او بازگردانده خواهيد شد.
18 - و اگر [شمايان به جاى پذيرش حق و عدالت مرا] دروغگو بشماريد، [جاى شگفتى
ندارد، چرا كه ] امت هايى كه پيش از شما بودند [نيز پيام آوران خدا را] دروغگو
شمردند؛ و بر پيام آور [خدا] جز رساندن آشكار [و روشن پيام او وظيفه اى ]نيست.
19 - [آيا در نشانه هاى قدرت خدا نينديشيده اند] و آيا نديده اند كه خداوند
چگونه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را باز مى گردند؟! بى گمان اين كار براى خدا
آسان است.
20 - [هان اى پيامبر!] بگو در زمين بگرديد و بنگريد [كه خدا ]چگونه آفرينش را
آغاز كرد، سپس خداوند [يكتا اين گونه ]پديده آخرت را پديد خواهد آورد، چرا كه خدا
بر هر چيزى تواناست.
نگرشى بر واژه ها
«اوثان»: اين واژه جمع «وثن» به مفهوم بت و بتهايى است كه از سنگ ها مى تراشيدند
و آن گاه به پرستش آنها مى پرداختند.
«تخلقون»: از ريشه «خلق» برگرفته شده است كه گاه به مفهوم آفريدن و پديدار ساختن
آمده و گاه به مفهوم دروغ ساختن و دروغ بافتن و ناروا تراشيدن.
«افك»: دروغ بزرگ و رسوا.
تفسير - پرتوى از سرگذشت الهام بخش ابراهيم
پس از ترسيم گوشه اى از سرگذشت نوح اينك در اشاره به داستان الهام بخش پدر
توحيدگرايان حضرت ابراهيم مى فرمايد:
وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ
و ابراهيم را به سوى جامعه و مردمش فرستاديم، آن گاه كه به آنان گفت: هان اى
قوم! خداوند يكتا را بپرستيد!
وَ اتَّقُوهُ
و پرواى او را پيشه سازيد.
ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
اين ايمان به خدا و پرواى از او - اگر بدانيد و حق شناس باشيد - براى شما بهتر
است.
و به آنان هشدار داد كه:
إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً
شما با اين كارتان تنها بت هايى را در برابر خداوند يكتا مى پرستيد كه خود از
سنگ تراشيده ايد و برايتان نه سودى مى رسانند و نه زيانى.
وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً
و دروغى رسوا مى سازيد و مى پردازيد كه آن بتهاى بى جان و ساخته پندار احمقانه و
دست خود را خدا مى انگاريد و مى پنداريد كه سعادت و شقاوت و ترقى و انحطاط شما به
دست آنهاست!
به باور «مجاهد»، «قتاده» و «ابوعلى» منظور اين است كه: و با دست خود بتهايى را
مى سازيد و مى پردازيد و آن گاه آنها را مى پرستيد، كه بر اساس اين ديدگاه در حقيقت
اين گونه است كه: و تصنعون اصناما بايديكم...
و قرآن بدان دليل بتهاى آنان را «افك» مى نامد كه آنها را به دروغ و نا روا خدا
مى خواندند.
در سوّمين آيه مورد بحث در راه بيدارى و انگيزش خرد آنان درباره ناتوانى خدايان
دروغين آنان در روزى رسانى به آنها و بر آوردن نيازهايشان مى فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً
بى گمان آن كسانى را كه جز خداى يكتا مى پرستيد و از فرمانبردارى و پرستش خدا
سرباز مى زنيد نمى توانند به شما رزق و روزى دهند.
واژه «مِلك» به چيزى گفته مى شود كه مالك و صاحب آن توانايى و تسلّط بر آن داشته
باشد و بتواند بهر صورتى كه خواست در آن تصرّف نمايد، و مى دانيم كه چنين تصرّف
كامل و چنين اقتدار و توانايى تنها از آن خداست، چرا كه او جهان را آفريده است و
تدبير آن را در دست دارد و آنچه انسان خود را مالك آن مى پندارد در حقيقت چيزيهايى
است كه خدا به امانت به او داده است و تنها مى تواند به گونه اى در آن تصرّف و از
آن بهره گيرد.
با اين بيان اصل مالكيت و فرمانروايى بر كران تا كران هستى و همه پديده ها، از
آن خداست؛ از آنِ همو كه آنها را پديد آورده و تدبيرگر امور و شئون آنهاست و تنها
اوست كه در خور پرستش است نه كسى كه مالك و روزى رسان نباشد؛ چرا كه پرستش در گرو
ارزانى داشتن برترين و بالاترين نعمت است و آن نيز تنها در دست تواناى خداى يكتاست،
پس تنها او در خور پرستش است نه پديده هاى ناتوان و فناپذير و يا انسان هاى زورمدار
و رياكار.
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ
پس رزق و روزى را تنها نزد خدا و از بارگاه او بجوييد و بخواهيد، نه غير او.
وَ اعْبُدُوهُ
و تنها او را بپرستيد.
وَ اشْكُرُوا لَهُ
و سپاس او را بگذاريد، چرا كه تنها ذات پاك و بى همتاى اوست كه نعمت زندگى،
وسايل معيشت، و ديگر نعمت هاى مادى و معنوى را به شما ارزانى داشته است.
إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
و بدانيد كه به سوى خدا و داورى او باز مى گرديد تا هر كسى را در برابر عملكرد
شايسته و يا نادرست او پاداش و كيفر دهد.
آن گاه روى سخن را به مردم مى كند و مى فرمايد:
وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ
و اگر شما مردم پيامبر و پيام رسان ما محمد صلى الله عليه وآله را دروغگو
انگاريد و دعوت انسان ساز او را نشنويد، جاى شگفتى ندارد، چرا كه جامعه هاى پيش از
شما نيز پيامبران را كه براى نجات و رستگارى آنان آمده بودند، دروغگو شمردند و پيام
آسمانى شان را نشنيدند و حق ستيزى كردند؛
وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ.
و بر پيامبر و فرستاده خدا، وظيفه اى جز رساندن روشن آشكار پيام به بندگانش، هيچ
رسالت و برنامه ديگرى نيست و او را نزيبد كه مردم را به پذيرش حق مجبور سازد.
در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ
آيا اين شرك گرايان و انكاركنندگان روز رستاخيز نديده اند كه خدا چگونه آفرينش
انسان و ديگر موجودات جاندار را آغاز مى كند، سپس آن را باز مى گرداند؟
اين پرسش بدان دليل بود كه كفرگرايان مكّه مردمى بودند كه معاد و جهان پس از مرگ
را انكار مى كردند، امّا به اين حقيقت كه خدا جهان و انسان را آفريده است، ايمان
داشتند، به همين دليل است كه آيه شريفه مى فرمايد: آيا با خرد خويشتن در اين مورد
نينديشيده اند كه چگونه خداى توانا كران تا كران هستى را پديدآورد؟ هنگامى كه هستى
را از نيستى پديد آورد همان آفريدگار توانا مى تواند پس از مرگ انسان نيز او را
دگرباره زندگى بخشد و پاداش و كيفر عملكرد او را به او بدهد.
«ابن عباس» مى گويد: منظور خدا در آيه مورد بحث دو آفرينش و دو خلقت است: يكى
آفرينش اين جهان، و ديگر آفرينش روز رستاخيز و جهان ديگر كه بى هيچ ترديدى آمدنى
است.
إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ.
بى گمان اين كار كه رستاخيز و جهان ديگر را پديد آورد و انسان ها را دگرباره
زنده سازد، كارى است كه بر خداى توانا آسان است، چرا كه وقتى او بر آفرينش كران تا
كران هستى و تدبير امور و تنظيم شئون اين جهان تواناست، باز گرداندن اين آفرينش
براى او آسان است و مى تواند همه را پس از مرگ لباس هستى بپوشاند و بر اين كار
تواناتر است.
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ
هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: برويد و در كران تا كران زمين بگرديد و به
همه جاى آن سفر كنيد و به موجودات گوناگون از موجودات زنده گرفته تا انسان ها
پژوهشگرانه بنگريد تا ببينيد خداى توانا چگونه آفرينش نخستين آنها را آغاز كرده
است!
به باور پاره اى منظور اين است كه: به آنان بگو زمين و زمان را بگرديد تا بنگريد
كه خدا چگونه آفرينش جهان را آغاز كرد؟ و نيز آثار بر جاى مانده از گذشتگان خود را
بجوييد و ببينيد تا بدانيد كه چگونه بر اثر گناه و سركشى نابود شدند و داستانشان
مايه عبرت آيندگان گرديد و خود به خداى توانا ايمان بياوريد!
امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: به زمين و زمان بنگريد كه آيا
آفريننده اى جز خداى يكتا مى يابيد و نشانى از غير او مى بينيد؟ آن گاه اگر
آفريننده اى جز ذات پاك و بى همتاى او نيافتيد همين بهترين دليل قدرت بى كران او و
توانايى اش بر پديد آوردن آفرينش ديگر يا روز رستاخيز است.
ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ
سپس خداوند به همين سبك و با همين قدرت جهان ديگر و سراى آخرت را پديد مى آورد؛
به بيان ديگر، همان آفريدگار توانايى كه جهان هستى و كران تا كران پديده ها را
آفريد، جهان آخرت را نيز پديد مى آورد؛ چرا كه منظور از «انشاء» پديد آوردن از عدم
به وجود، بدون هيچ سبب است.
إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ.
چرا كه خدا بر هر چيز و هر كارى تواناست، چه آفرينش اين جهان براى نخستين بار يا
آفرينش دگرباره در آستانه رستاخيز؛ آرى او بر هر آنچه اراده فرمايد و بخواهد
تواناست.