تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴۶ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 119 - 116

116. وَ قالُوااتَّخَذَاللَّهُ وَلَدَاً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَالْاَرْض ِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.

117. بَديعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض ِ وَ اِذا قَضى اَمْرَاً فَاِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

118. وَ قالَ الَّذينَ لايَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَااللَّهُ اَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّاالْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ.

119. اِنّا اَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيرَاً وَ نَذيرَاً وَلاتُسْئَلُ عَنْ اَصْحابِ الْجَحيمِ.

ترجمه

116. و گفتند: «خداوند براى خود فرزندى گرفته است». او [پاك و ]منزّه است؛ بلكه هرچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست، [و ]همه دربرابر او فرمانبردارند.

117. [او] پديدآورنده آسمانها و زمين است؛ و وقتى بر امرى اراده كند، فقط [به آن ] مى گويد: «باش»، پس [بيدرنگ ] مى شود.

118. كسانى كه [حقيقت را] نمى دانستند، گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ يا براى ما معجزه [و نشانه اى ] نمى آيد؟» كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] گفتارى همانند ايشان گفتند. قلبها [و انديشه ها]ى آنان مانند هم است. و ما نشانه هاى [خود ]را براى گروهى كه يقين مى آورند، بروشنى بيان كرديم.

119. ما تو را [اى پيامبر!] بحق فرستاديم تا مژده رسان و بيم دهنده باشى؛ و درباره دوزخيان، پرسشى از تو نخواهد شد.

نگرشى بر واژه ها

«قانتون»: فرمانبرداران.

«بديع»: ابداع كننده و پديدآورنده.

«قضى»: فرمان داد، حكم كرد، داورى فرمود.

تفسير

قرآن پس از مردودشمردن پندار يهود درمورد تغيير قبله مسلمانان به دستور خدا، اينك پندار نابجايى از آنان را در خصوص توحيد و توحيدگرايى بيان و پاسخ شايسته آن را ترسيم مى كند.

«و قالوااتّخذاللّه ولداً سبحانه»

و گفتند: خداى براى خود فرزندى گرفته است. [اى پيامبر! بگو:] او [پاك و] منزّه است

از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده اند كه در معناى «سبحانه» فرمود: او از هر عيب و نقص و بدى، پاك و منزّه است.

شأن نزول اين آيه شريفه

در شأن نزول اين آيه شريفه، دو نظر ارائه شده است:

1. عدّه اى معتقدند كه آيه شريفه درمورد مسيحيان فرود آمده است؛ چرا كه آنان به ناروا بر اين انديشه بودند كه خدا براى خويش فرزندى برگزيده و آن فرزند گرانمايه خدا، مسيح (ع) است.

2. و گروهى نيز گفته اند كه اين آيه شريفه درمورد شرك گرايان حق ستيز عرب و مسيحيان فرود آمده است؛ چرا كه هر دو گروه در غرقاب شرك غوطه ور بودند و به ناروا مى پنداشتند كه خدا فرشتگان را بعنوان دختران خويش برگرفته است. و خداوند با نزول اين آيه شريفه، پندارشان را رد كرد و آنان را از شرك برحذر داشت.

«بل له مافى السّماوات والأرض»

بلكه هر آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست

اين جمله درحقيقت بخشى از پاسخ خدا به پندار سست و بى پايه يهود است كه مى گفتند «خدا براى خود فرزندى گرفته است»؛ چرا كه در اين جمله از آيه شريفه اعلان مى كند كه هرآنچه در آسمانها و زمين است، از آن او و ملك و آفريده اوست. پس، چگونه فرزند مى تواند مملوك و آفريده پدر باشد؟! چگونه رابطه فرزندى و مالكيت در يك جا گرد مى آيد؟! و چطور فرشتگان آسمانها و پيامبر بزرگى چون مسيح (ع) كه همه بندگان او هستند، مى توانند فرزند آفريدگار خود باشند؟

بعضى از مفسّران معتقدند كه تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه:

هر كارى در آسمانها و زمين صورت گيرد، ازجانب اوست؛ و بديهى است كه كار نمى تواند بسان انجام دهنده و از جنس آن باشد؛ درحاليكه فرزند از جنس پدر خويش است. بنابر اين، اگر كسى فرزندى را براى خود برگزيند، بطور قطع آن فرزند بايد از جنس خود او باشد؛ و مى دانيم كه خدا از جنس بشر نيست، بلكه آفريدگار اوست؛ پس مسيح نمى تواند پسر او باشد.

«كلّ له قانتون»

و تمامى پديده ها دربرابر او كه پديدآورنده هستى است، فرمانبردارند

در مفهوم واژه «قانتون» برخى برآنند كه منظور اين است كه همه پديده هاى هستى ازجمله انسانها، فرمانبردار اويند؛ چرا كه آفريده او هستند. عدّه اى ديگر بر اين عقيده اند كه آنها در روز رستاخيز بطور كامل فرمانبردار او خواهند بود. دسته اى اعتقاد دارند: واژه «قانتون» به معناى «قيام» است؛ و منظور اين است كه همه پديده ها دربرابر او به بندگى خويش گواهى مى دهند و هماره در اين گواهى پابرجا هستند. و پاره اى نيز مى گويند: واژه «قانتون» نشانگر آن است كه همه موجودات در كران تا كران هستى، در همانحال كه برقرار و مقابل ديدگان مردم هستند، به يكتايى و آفريدگارى خدا كه پديدآورنده همه آنهاست، گواهى مى دهند؛ چرا كه هر يك، تابلويى زيبا و شگفت انگيز از نشانه هاى قدرت او را به نمايش مى گذارند. و سرانجام اينكه گروهى نيز گفته اند: منظور اين است كه همه پديده ها درقلمرو فرمانروايى اويند و اوست كه به هر صورت كه بخواهد، در آنها تصرّف مى كند.

«بديع السّماوات والأرض»

پس از اينكه آفريدگار هستى خود را برتر و منزّه از عيب و نقص و نياز، و از آن جمله گرفتن فرزند، وصف كرد و روشن ساخت كه سراسر هستى و پديده هاى موجود در آن، همه آفريده و ملك اويند و مملوك بودن نيز با فرزندبودن ناسازگار است، آنگاه در تأكيد اين واقعيت فرمود:

«بديع السّماوات والأرض ...»

او پديدآورنده و ابداع كننده آسمانها و زمين است.

و آنها را بطور ابتكارى و بى آنكه از پديده ديگرى الگو و نمونه بگيرد، يا اختراع و ابداع خويش را از جايى اقتباس كند، پديد آورد.

«و اذا قضى امراً»

و هنگامى كه كارى را اراده كند [و بخواهد]

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. بعضى از مفسّران معتقدند معناى اين جمله از آيه شريفه اين است كه: «وقتى بخواهد كارى را انجام دهد يا پديده اى را پديد آورد...»؛ همانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ...»(219) (پس هر گاه خواستى قرآن را تلاوت كنى، به خدا[ى توانا] پناه بر).

2. برخى ديگر مى گويند: مفهوم آيه اين است كه: «هنگامى كه بخواهد كارى را استوار سازد ...»

3. و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه: «هنگامى كه فرمان دهد و اراده كند كارى را انجام دهد...»

كه از ديدگاه ما، همان نظريه نخست بهتر است.

«فانّما يقول له كن فيكون»

فقط [به آن ] مى گويد «باش»، پس بيدرنگ مى شود

در تفسير اين جمله از آيه شريفه نيز ديدگاهها متفاوت است:

1. به اعتقاد گروهى از مفسّران، اين تعبير در آيه شريفه، به منزله تمثيل است؛ زيرا چيزى كه وجود ندارد، نمى تواند طرف سخن و مأمور به اجراى وظيفه باشد؛ و درحقيقت معناى آيه اين است كه انجام دادن هر كارى ازنظر سهولت و آسانى براى آفريدگار هستى بسان اين است كه به آن پديده گفته شود «موجود باش!» و آن هم پديدار شود. درست مانند حركت دادن سر و يا اشاره با دست، كه از آن به «گفتن» تعبير مى شود؛ و گفته مى شود: «او با اشاره سر يا دست، چنين گفت.» درحاليكه منظور اين است كه او با اشاره، مطلب را تفهيم كرده و سخنى بر زبان نياورده است.

اين شيوه از گفتار، در ادبيات عرب، ازجمله در اشعار، نمونه دارد، بعنوان مثال:

«و قالت له العينان سمعاً و طاعةً ...»

و دو چشم به او گفتند: ما گوش به فرمانيم و براى اطاعت آماده ايم ...

و اشك بسان درّ، بسرعت از آنها فرو باريد.

2. بعضى گفته اند: اين تعبير در آيه شريفه، نشانه اى است كه خدا آن را براى فرشتگان قرار داده بود، طوريكه هرگاه آن را مى شنيدند، درمى يافتند كه آفريدگار هستى، پديده اى را خلق كرده است.

3. عدّه اى مى گويند: از آنجا كه موجودات پديدنيامده نيز نزد خدا معلوم اند، قابل خطاب هستند؛ از اين رو، ممكن است به هنگام اراده خدا بر پديدارساختن آنها، واژه «كن» يا «موجود باش» درموردشان بكار رود.

4. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه واژه «كن» يا فرمان خدا به پيدايش پديده ها، همزمان با وجود آنها صادر مى شود و نه پيش يا پس از ايجاد آنها. درست مانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«... ثُمَّ اِذا دَعاكُمْ دِعْوَةً مِنَ الْاَرْض ِ اِذا اَنْتُمْ تَخْرُجُونَ.»(220)

پس هنگامى كه شما را يكبار فراخواند، بناگاه از گورهاى خويش سر بر خواهيد آورد و بيرون خواهيد آمد.

ارزيابى ديدگاهها

ازميان ديدگاههاى چهارگانه درمورد آيه شريفه، ديدگاه نخست بهتر و به شيوه زبان و ادب و سخن گفتن عرب نزديكتر و شبيه تر است؛ و آيه شريفه زير نيز آن را تأييد مى كند:

«... فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ ائْتِيا طَوْعَاً اَوْكَرْهَاً قالَتا اَتَيْنا طائِعينَ.»(221)

پس خدا به آسمان و زمين فرمود: خواسته يا ناخواسته بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردارانه آمديم.

درباره ديدگاه دوّم بايد خاطرنشان ساخت كه درصورت پذيرفتن اين ديدگاه، مفهوم آيه چنين مى شود كه: خدا بعنوان اعلان و اخبار به فرشتگان مى فرمايد: «من به فلان پديده هستى مى بخشم.» و آنگاه آن پديده به همان صورتى كه پديدآورنده هستى خبر داده است، پديدار خواهد شد. با اين بيان، واژه «كن» در اينجا به مفهوم «اكون» است.

ديدگاه سوّم را نمى توان پذيرفت؛ چرا كه معدوم، صلاحيت خطاب و فرمان ندارد. بايد پديده اى موجود باشد تا به آن فرمان داده شود.

و ديدگاه چهارم نيز درست بنظر نمى رسد؛ زيرا فرمان بايد پيش از تحقّق امر صادر شود، نه همزمان يا پس از آن.

بنابراين، همانگونه كه خاطرنشان شد، ديدگاه نخست بهتر مى نمايد.

پيام آيه شريفه

آنچه از آيه شريفه و پيام آن دريافت مى شود، اين است كه خدا براى خود فرزندى نگرفته است؛ چرا كه پس از مشخّص شدن اين حقيقت كه او پديدآورنده آسمانها و زمين و ابداعگر كران تا كران هستى و پديده هاى موجود در آن است، روشن مى شود كه او جسم نيست و صفات و ويژگيهاى اجسام را نيز ندارد؛ از اين رو نمى تواند فرزندى براى خود بگيرد.

افزون بر اين واقعيت، آفريدگار هستى، همان است كه عيسى (ع) را بدون داشتن پدر و تنها از مادرى پاك و پاكيزه به نام «مريم» پديد آورد. از اين رو، اوست كه خالق، ابداع كننده و پديدآورنده پديده ها و انسانهاست؛ و چنين قدرت بى همتا و بى نظيرى، برتر و والاتر و منّزه از نسبتها و اوصافى است كه شرك گرايان به او مى دهند.

آرى؛ رابطه عيسى (ع) با آفريدگار خويش، رابطه بندگى و پيامبرى و سفارت ازجانب اوست، نه چيز ديگر؛ و روح بزرگ آن حضرت از آنچه شرك گرايان درمورد او مى بافند و او را فرزند خدا مى خوانند، بيزار است.

«و قال الّذين لايعلمون»

و كسانى كه حقيقت را نمى دانند، گفتند

پس از ترسيم پندار شرك آلود شرك گرايان در باب فرزندداشتن خدا، و بيان توحيد خالص و ناب، و انكار همه توهّمات شرك گرايانه، اينك پندارهاى لجوجانه و حق ستيزيهاى آنان درمورد پيامبران به تصوير كشيده مى شود.

در اينكه اين گروه چه كسانى هستند، نظرها مختلف است:

برخى برآنند كه منظور، مسيحيان هستند؛ عدّه اى معتقدند كه منظور، يهوديانند؛ و پاره اى نيز مى گويند: منظور، شرك گرايان عرب هستند.

به نظر ما، ديدگاه سوّم بهتر است؛ چرا كه اين گروه تقاضاهاى نابجا و بهانه جوييهايى مى كردند و بدون توجّه به آن همه معجزات آشكار و نشانه هاى روشن، به پيامبر (ص) مى گفتند: «تا چشمه اى به دلخواه ما روان نسازى يا آنچه ما مى خواهيم انجام ندهى، ايمان نخواهيم آورد». و اين، نشان دهنده آن است كه آنان شرك گرايان عرب بودند، نه پيروان اديان پيشين.

طرفداران ديدگاه نخست مى گويند: منظور از اين گروه نادان، نصارا هستند؛ زيرا در آيات قبل، پندار اينان كه مسيح (ع) را پسر خدا مى دانستند و مى گفتند خدا براى خويش فرزند گرفته است، ذكر و رد مى شود؛ و اين خود دليلى است بر اين مطلب كه منظور از گروه نادان، همين گروهند.

به اعتقاد ما اين استدلال نادرست است؛ چرا كه ممكن است خدا در يك آيه از گروهى سخن بگويد، و در آيه بعد از گروهى ديگر. افزون بر اين، شرك گرايان عرب نيز درباره خدا چنين پندارى داشتند و به دروغ مى گفتند: خدا دختران بيشمارى دارد.

«لو لا يكلّمنااللَّه»

چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟! طوريكه او را ببينيم و درستى رسالت تو را از خود او بشنويم. يا: چرا خداوند همانگونه كه با موسى (ع) و ديگر پيامبران خود سخن گفت، با ما سخن نمى گويد؟

«او تأتينا آيةٌ»

يا براى ما نشانه و معجزه اى نمى آيد

مقصود آنها از اين نشانه و معجزه اين بود كه روزها به دلخواه و طبق هواهاى آنان باشد، نه آنكه سندى بر رسالت و درستى پيامبر (ص) باشد.

«كذلك قال الّذين من قبلهم مثل قولهم»

كسانى كه پيش از اينان بودند نيز گفتارى همانند گفتار اينان را بر زبان راندند

درمورد گروهى كه پيش از اينان بودند، بعضى مى گويند: منظور، يهوديانند؛ زيرا آنان بودند كه خواسته هايى بيجا را بعنوان معجزه از موسى (ع) مى طلبيدند. برخى ديگر مى گويند: منظور، همه اهل كتاب هستند. و پاره اى نيز برآنند كه منظور، همه كفرگرايان و شرك گرايانى اند كه پيش از ظهور اسلام بودند.

«تشابهت قلوبهم»

قلبها و انديشه هايشان به هم مى ماند [و بسان هم فكر مى كنند و مى گويند]

آرى؛ دلهاى اينان در كفر و قساوت و مخالفت با پيامبران و لجاجت و حق ستيزى، همانند دلهاى يهوديان است كه به پيامبرشان مى گفتند: «... اَرِنَااللَّهَ جَهْرَةً ...»(222) (...خدا را به ديده ما آشكار كن...)

و بسان نصارا كه به مسيح (ع) مى گفتند: «... اَنْزِلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ ...»(223) (...براى ما از آسمان مائده اى فرست...).

و به مانند دلهاى كفرگرايان عرب كه به پيامبر اسلام (ص) مى گفتند: «حوّل لناالصّفا ذهباً.» (كوه صفا را براى ما به طلا تبديل كن).

به همين دليل است كه خدا در نكوهش آنان فرمود: «اَتَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ.»(224) (آيا شرك گرايان يكديگر را به اين سخن بى اساس سفارش كرده اند؟ نه؛ بلكه آنان مردمى سركش بودند).

«قد بيّنّاالآيات لقومٍ يوقنون»

ما نشانه ها و آيات خود را براى گروهى كه يقين مى آورند، بروشنى بيان كرديم؛ و همه دلايل و معجزاتى را كه درپرتو آنها صداقت و رسالت محمّد (ص) بخوبى آشكار مى شود، ارائه كرديم.

آرى؛ اين آيات و نشانه ها براى مردم حقجو و درست انديش بسنده است و آنان را به اوج يقين مى رساند؛ از اين رو، شما نيز راه حق پذيرى را برگزينيد و از حقجويان و حق پويان پيروى كنيد تا به اوج يقين برسيد.

چرا؟

چرا معجزاتى كه شرك گرايان مى خواستند، برايشان نيامد تا به رسالت پيامبر (ص) ايمان آورند و پيام آسمانى او را گردن گذارند و راه توحيد گرايى را درپيش گيرند؟

پاسخ؟

ملاك و ميزان فرود آيات، نياز جامعه و مصلحت واقعى است، نه هواها و انگيزه هاى گوناگون افراد و گروهها. با اين بيان، اگر آفريدگار هستى مصلحت مى دانست كه هنگام نزول آيات، نشانه هاى درخواست شده بهانه جويان را نيز بفرستد، بى هيچ ترديدى آنها را فرو مى فرستاد؛ و چون چنين نشد، روشن مى شود كه درخواستهاى جاه طلبانه و بهانه جوييهاى آنان، هدف و مصلحتى انسانى و خردمندانه و حق طلبانه نبوده است.

«انّا ارسلناك بالحقّ»

ما تو را [اى پيامبر!] بحق [و براى هدايت مردم ] فرستاديم

در آيات گذشته مشخّص شد كه او پديدآورنده آسمانها و زمين و آفريدگار انسان است. اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد: اوست كه پيامبرش را براساس حق و راستى، فرمان بعثت داد و او را با نشانه ها و معجزات اقتدار بخشيد.

درمورد واژه «حق» در آيه شريفه، بعضى گفته اند: منظور، قرآن شريف است. و برخى مى گويند: منظور، اسلام است. و پاره اى نيز معتقدند منظور اين است كه ما تو را براساس حق و عدالت و راستى و درستى، فرمان بعثت داديم، نه بيهوده و عبث.

اين آيه شريفه نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

«خَلَقَ السَّماواتِ وَالْاَرْضَ بِالْحَقِّ ...»(225)

خداوند آسمانها و زمين را براساس حق آفريد، نه باطل ...

«بشيراً و نذيراً»

درحاليكه مژده رسان و هشداردهنده اى

رهرون راه قرآن را نويد نيك بختى مى دهى، و حق ستيزان را هشدار از عذاب و كيفر دردناكى كه درانتظار آنان است.

«ولاتسئل عن اصحاب الجحيم»

و درمورد دوزخيان از تو بازخواست نخواهد شد[، و از حالات و شرايط آنان از تو پرسشى نمى شود]

اين جمله از آيه شريفه، نوعى دلدارى و آرامش بخشيدن به پيامبر (ص) است كه تو تنها نويدبخشى و هشداردهنده؛ و درمورد گناهكاران كه آتش دوزخ را با رفتار و گفتار ناپسندشان براى خود فراهم مى آورند، نه پرسشى مى شود و نه بازخواست. از اين رو لازم نيست آنان را به پذيرش حق مجبورسازى و يا بر حق ناپذيرى آنان اندوهگين شوى: « ... فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ ...»(226).

چرا كه مسئوليت تو، راه نمودن آنان و روشنگرى است و بس: «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ ...»(227).

و پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه: تو اى پيامبر! دربرابر عملكرد نادرست آنان بازخواست نخواهى شد: «... عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ماحُمِّلْتُمْ ...»(228).