/ سوره بقره / آيه هاى 50 - 49
49. وَ اِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ
يَسُومُونَكُمْ سُوءَالْعَذابِ يُذَبِّحُونَ
اَبْنائَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسائَكُمْ وَ فى
ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ.
50. وَ اِذْ فَرَقْنابِكُمُ الْبَحْرَ
فَاَنْجَيْناكُمْ وَ اَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ
اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ.
ترجمه
49. و [بياد آوريد] هنگامى كه شما را از [ستم ]
فرعونيان نجات داديم؛ [آنان ] شما را سخت شكنجه مى
كردند، پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را
زنده مى گذاشتند؛ و در آن [همه رنج، بلا و
]آزمايشى بزرگ ازسوى پروردگارتان بود.
50. و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و
شما را رهانيديم؛ و فرعونيان را - درحاليكه شما
نظاره مى كرديد - غرق ساختيم.
نگرشى بر واژه ها
«نجّيناكم»: شما را نجات داديم. اين واژه از
«تنجيه» به معناى «نجات دادن» گرفته شده و با واژه
هاى «انجاء» و «تخليص» به يك معنا است. در فرهنگ
عرب، به مكان بلند و رفيع نيز «نجوه» گفته شده
است؛ چرا كه اگر كسى بر بلندى صعود كند، از بسيارى
از گزندها و زيانها محفوظ مى ماند.
برخى ميان «تنجيه» و «انجاء» تفاوت اندكى
گذاشته اند؛ و مى گويند واژه نخست به مفهوم «نجات
بخشيدن بعد از سقوط در گرداب گرفتارى و هلاكت»
است، امّا واژه دوّم به معناى «رهايى بخشيدن پيش
از افتادن به ورطه گرفتاريها و رنجها» است.
«آل» با «اهل» به يك معنا و از يك ريشه اند؛
زيرا مصغّر «آل»، «اُهيل» است. امّا برخى واژه
«آل» را مستقل دانسته اند و معتقدند كه «اهل»،
معناى گسترده ترى دارد، به همين جهت است كه مى
گوييم: اهل شهر، اهل روستا و ...؛ ولى «آل» به
خاندان و در نهايت به فاميل گفته مى شود.
«فرعون» نام و عنوان عمومى شاهان مصر بوده،
همانگونه كه «قيصر» و «كسرى» و «خاقان» و «تُبّع»
به ترتيب عناوين شاهان روم، ايران، ترك و يمن بوده
است.
«يسومونكم»: «شما را به كارهاى سخت و طاقت فرسا
وامى داشتند و به خفّت و خوارى مى افكندند». اين
واژه از فعل «سام» برگرفته شده كه وقتى لازم بكار
رود، به معناى «بيرون رفتن چهارپا به چراگاه» است
و هنگامى كه متعدّى باشد، به مفهوم «واداشتن
اجبارى به كارى سخت و طاقت فرسا» است.
«سوءالعذاب»: «عذابى سخت و دردناك».
«يستحيون»: زنده مى گذاردند.
«بلاء» به مفهوم آزمايش است كه گاه با ارزانى
داشتن نعمت و زمانى با عذاب و گرفتارى همراه است.
«فرقنا» به معناى «شكافتيم» است. اين واژه از
«فرق» به مفهوم «جداساختنِ دو چيز» گرفته شده است.
تفسير
در اين آيات، بعضى ديگر از نعمتهاى خدا بر بنى
اسرائيل به تصوير كشيده شده است تا شايد حسّ سپاس
و حق شناسى آنان را برانگيزد و به راه درست
رهبريشان كند؛ به همين جهت مى فرمايد: بيادآوريد
هنگامى كه شما را از چنگال ظالمانه فرعونيان
رهانيديم؛ آنان شما را به كارهاى سخت وامى داشتند
و زير شكنجه ها مى گرفتند.
در پاسخ به اين پرسش كه آنان متحمّل چه نوع
شكنجه هايى بودند كه خدا نعمت نجات را به آنان
ارزانى داشت، نظرها متفاوت است:
1. عدّه اى با نگرش بر آيه شريفه مى گويند:
منظور از فشار و شكنجه، قتل عام پسران و بهره كشى
از زنان آنان است.
2. و دسته اى برآنند كه منظور، كارهاى طاقت
فرسايى است كه انجام دادن آنها را به آنان فرمان
مى دادند و درصورت كمترين كوتاهى و تخلّف، زير
شكنجه مى گرفتند. براى نمونه، آنان را گروه گروه
مى ساختند و هر گروه را به كارى سخت مى گماشتند؛
جماعتى را به زراعت، و جماعتى ديگر را به باغدارى،
دسته اى را به نظافت و دسته اى ديگر را به ساختمان
سازى، و ... و بر افرادى كه توان درست كاركردن را
نداشتند، مالياتهاى كمرشكن مى بستند.
افزون بر اين، پسرانشان را مى كشتند و زنانشان
را زنده وامى نهادند؛ كه در آيه ديگرى مى فرمايد :
«... يسومونكم سوءالعذاب يذبّحون ابنائكم ...» و
آن را به جمله ديگرى عطف مى كند كه نشانگر اين
حقيقت است كه كشتار پسران آنان، چيزى جز شكنجه و
بدرفتارى با آنان بوده است.
«يذبّحون ابنائكم و يستحيون نسائكم»
پسران شما را مى كشتند و زنانتان را براى
خدمتكارى زنده مى گذاشتند
روشن است كه واژه «نساء» در اين فراز از آيه
شريفه، هم زنان و هم دختران را شامل مى شود.
«وفى ذلكم بلاءٌ من ربّكم عظيم»
و در اين شكنجه ها و قتل عام پسرانتان، آزمونى
بزرگ براى شما بود
گوشه اى از سرگذشت بنى اسرائيل
دليل كشتار پسران اين قوم به دست فرعونيان،
خوابى بود كه ديكتاتور خود كامه آن سرزمين ديده و
در عالم رؤيا گويا آتشى شعله ور را نگريسته بود كه
ازجانب بيت المقدّس به سوى مصر آمد و همه خانه هاى
فرعونيان را طعمه خويش ساخت، امّا كمترين آسيبى به
خانه هاى بنى اسرائيل وارد نياورد. او پس از اين
رؤيا، ساحران و كاهنان را فرا خواند و تعبير آن را
پرسيد. آنان گفتند: پيش بينى مى شود كه در ميان
بنى اسرائيل فرزندى ديده به جهان خواهد گشود كه هم
رژيم حاكم بر كشورت را تغيير خواهد داد و هم رسم و
آيين تورا.
پس از اين هشدار بود كه فرعون دستور داد هر
فرزندى در ميان بنى اسرائيل ديده به جهان گشود،
اگر پسر است، كشته شود و اگر دختر است، به او كارى
نداشته باشند. انبوه جاسوسان بسيج شدند و اين
سياست شوم را به اجرا گذاردند؛ درنتيجه نسل بنى
اسرائيل رو به كاهش نهاد و كار بجايى رسيد كه
كارشناسان رژيم استبداد هشدار دادند كه با ادامه
شديد اين نسل كشى، بزودى ما از خدمتگزاران خود
محروم مى شويم و كارها به زمين مى ماند؛ از اين رو
فرعون دستور داد كشتار كودكان، يك سال در ميان
دنبال شود؛ و شگفت اينكه موسى در همان سال كه سال
كشتار بود، ديده به جهان گشود.
«واذ فرقنا بكم البحرفانجيناكم و اغرقنا آل
فرعون»
و هنگامى را كه دريا را براى شما شكافتيم و
آبها را از هم جدا ساختيم تا شما از امواج ازهم
جداشده دريا بگذريد؛ و دشمن شما فرعون را با
نيروها و امكانات، همه را غرق كرديم.
گرچه در آيه شريفه، نام ننگين فرعون نيامده،
امّا هدف آيه شريفه كه ترسيم نعمتها براى بنى
اسرائيل و نابودى فرعون و فرعونيان است، بخوبى
براى خواننده روشن شده است؛ همانگونه كه در آيه
ديگرى در اشاره به اين حادثه بهت آور مى فرمايد:
«... فَاَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ
جَميعاً.»(149)
... پس او و هر كه را كه با وى بود، همه را غرق
كرديم.
و نيز مى فرمايد:
«... مِمّا تَرَكَ آلَ مُوسى وَ آلَ هارُونَ
...»(150)
... و بازمانده اى از آنچه خاندان موسى و
خاندان هارون [در آن ] برجاى نهاده بودند ...
كه منظور از خاندان موسى و هارون در آيه شريفه،
خود آنان نيز هستند.
«و انتم تنظرون»
درحاليكه شما مى نگريستيد
اين نظاره شما بر نابودى فرعونيان با امواج
آبها، و نظاره آنان بر نجات شما به دست پيام آور
خدا موسى، براى فرعونيان دردناكتر و نكوهش بارتر
بود؛ چرا كه خود را در حضيض حقارت و ناتوانى و شما
را در اوج اقتدار و شكوه مى ديدند.
برخى برآنند كه آيه شريفه به اين حقيقت اشاره
دارد كه شما اگر مى خواستيد، مى توانستيد غرق شدن
آنان را بنگريد (و نه اينكه مى ديديد)؛ زيرا ياران
موسى خود براى نجات خويش در تلاش بودند و فرصتى
براى تماشا نبود.
امّا به نظر ما، ديدگاه نخست بهتر است؛ چرا كه
بنى اسرائيل با به دام هلاكت افتادن فرعونيان و
نجات خود كارى نداشتند و مى توانستند جريان را
بخوبى تماشا كنند؛ افزون بر اين، همه مفسّران از
آيه شريفه چنين دريافته اند كه بنى اسرائيل ماجراى
غرق شدن و هلاكت فرعونيان را نگريستند و آيه
بصراحت اين مطلب را بيان مى كند.
پيام نجات به موسى
ابن عبّاس چكيده سرگذشت فرعون و فرعونيان را در
دريا، بدينگونه آورده است:
خداى پرمهر به پيام آورش موسى (ع) پيام فرستاد
كه قوم خويش را از مصر حركت ده، و موسى (ع) ازپى
آمدن اين پيام، آنان را حركت داد. فرعونيان با
دريافت خبر كوچ موسى (ع) و يارانش كه طبق آمارى
620 هزار نفر بودند، آنان را تعقيب كردند. فرعون
براى كشتار و جلوگيرى از هجرت آنان، نيرو و
امكانات بسيار روانه كرد؛ و با نزديك شدن به
موسى(ع) و يارانش، مغرورانه گفت: «اِنَّ هَؤُلاءِ
لَشِرْذِمَةٌ قَليلُونَ وَ اِنَّهُمْ لَنا
لَغائِظُونَ وَ اِنّا لَجَميعٌ حاذِرُونَ.»(151)
(اينان گروهى ناچيزند، و براستى كه ما را بر سر
خشم آورده اند، و ما همگى به حال آماده درآمده
ايم).
موسى به همراه بنى اسرائيل، در مسير خويش به
دريا رسيدند، و پشت سرشان ديدند كه فرعون با سپاهى
گران و امكاناتى بسيار به آنان نزديك مى شود.
گفتند: هان اى موسى! «اُوذينا مِنْ قَبْلِ اَنْ
تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ماجِئْتَنا ...»(152)
(پيش از آنكه تو نزد ما بيايى و حتى پس از آنكه به
سوى ما آمدى، مورد اذيّت و آزار قرار گرفتيم. اينك
پيشاروى ما دريا و امواج سهمگين آبهاست و پشت
سرمان فرعون و فرعونيان؛ پس راهى براى نجات ما از
خدايت بخواه).
موسى(ع) گفت: «عَسى رَبُّكُمْ اَنْ يَهْلِكَ
عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الْاَرْض ِ
فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ .» (اميد كه
پروردگارتان دشمن شما را نابود سازد و شما را در
روى زمين جانشين آنان گرداند؛ آنگاه بنگرد كه
چگونه عمل مى كنيد).
يكى از خوبان قوم به نام «يوشع» گفت: فرمان خدا
چيست؟
موسى(ع) پاسخ داد: فرمان اين است كه با اين عصا
به دريا بزنم.
پرسيد: پس چرا نمى زنى؟
موسى(ع) عصا را برگرفت و آفريدگار هستى به دريا
پيام داد كه فرمانبردار و رام موسى(ع) باشد. با
اين فرمان، چنان لرزشى دريا را گرفت كه موسى(ع)
نمى دانست عصا را به كدامين سوى آن بزند.
موسى(ع) عصا را به دريا نواخت و آبها را از هم
شكافت و دو راه پديدار شد. امّا بنى اسرائيل بهانه
جو گفتند: اى پيامبر خدا! اين راه تر است و ما
نگران غرق شدن خويش هستيم. خدا به تقاضاى موسى(ع)،
به بادى سوزان فرمان داد تا آن دو راه را خشك كند:
«...فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِى الْبَحْرِ
يَبَسَاً ...»(153).
بنى اسرائيل ازپى موسى(ع) روان شدند؛ و در ميان
راه گفتند: ما برخى از دوستان خود را نمى بينيم.
موسى(ع) پاسخ داد: آنان نيز در حركتند.
امّا بهانه آوردند كه بدون اطمينان از وجود
آنان نمى توانيم حركت كنيم.
موسى (ع) از خداى پرمهر خواست تا مدد رساند.
پيام آمد كه عصا را به سوى راست و چپ حركت ده. با
حركت عصاى موسى (ع)، پنجره ها و شبكه هايى پديدار
شد كه هر دو گروه در دو راه دريايى، يكديگر را مى
ديدند و هماهنگ به سوى مقصد روان شدند.
هنگامى كه فرعون به كنار دريا رسيد، از ورود به
آب هراسان شد؛ امّا به تحريك چاپلوسان، خود را به
آب زد و سپاه او نيز ازپى فرمانده خويش وارد دريا
شدند. بعد از اينكه آخرين نفر از ياران موسى(ع) از
آن سوى نيل خارج و آخرين نفر فرعونيان از اين سو
وارد آب شد، بناگاه امواج پرتلاطم دريا بهم آمد و
همه در كام آبها فرو رفتند. آنان در پرتو مهر خدا
نجات يافتند و اينان به بوته هلاكت سپرده شدند.
يك پرسش: چرا خداى توانا همانگونه كه به پيام
آورش موسى (ع)، انواع نشانه هاى روشن و معجزات را
براى هدايت و نجات قومش ارزانى داشت، چنين نشانه
هاى انكارناپذيرى را به ديگر پيامبران عنايت
نفرمود تا حقيقت بر همه امّتها و ملّتها روشن و
شبهات برطرف شود؟
پاسخ: خداى پرمهر و بنده نواز، براى رهنمود
انسانها و پاكسازى روح آنان از آفت شرك و انحطاط،
نشانه هاى روشن و معجزات آشكارش را پيوسته به
پيامبرانش ارزانى مى دارد. منتها اين نشانه ها به
سبب تفاوت خرد و انديشه و فرهنگها در روزگاران
مختلف، متفاوت است.
از آنجا كه بنى اسرائيل به دليل يك سركوب
پايدار و تضعيف شديد فكرى و روحى به درجه اى از
ناتوانى فكرى رسيده بودند كه استدلال و انگيزش خرد
و انديشه آنان به تنهايى كارساز نبود، ناگزير
معجزاتى روشن و فراوان به موسى (ع) ارزانى شد تا
شايد به راه آيند. براى نمونه: اين قوم چنان به
ضعف و حقارت فكرى كشيده شده بودند كه پس از نظاره
بر آن همه قدرت نمايى و نجاتشان از دريا، هنگامى
كه در آن سو به گروهى بت پرست رسيدند و پرستش بتها
را نگريستند، يكباره آمدند كه: هان اى موسى! «...
اَجْعَلْ لَنا اِلهَاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ
...»(154) (...همانگونه كه آنان خدايانى دارند،
براى ما نيز خدايى [ديدنى ] قرار ده...). موسى (ع)
در پاسخ آنان چه مى توانست بگويد، جز اينكه فرمود:
«... اِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.»(155) (براستى
كه شما گروهى هستيد كه جهالت مى ورزيد).
امّا در جهان عرب و امّت اسلام، به هنگام فرود
قرآن، با وجود انحطاط در ابعاد گوناگون، قدرت
انديشه و تيزبينى و هوشمندى به گونه اى بود كه
جامعه مى توانست دلايل فكرى را دريابد و باران
حقايق و معارف تفكّربرانگيز، آنان را تكان دهد و
روح و جانشان را از راه درست و خداپسندانه به سوى
والاييها راه نمايد؛ به همين جهت، آيات خدا هماهنگ
با روحيّات جامعه فرود آمد و در كنارش حجّتها
آشكار شد تا ترديدها و ناباوريها برطرف و راه
توحيد و تقوا روشن شود و جامعه به فضاى پهناور
دانش و ايمان بال گشايد و راه رستگارى را بپيمايد.