/ سوره نمل / آيه هاى 31 - 27
27 . قَالَ سَنَنْظُرُ اَصَدَقْتَ اَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِيْنَ.
28 . اذْهَبْ بِكِتَابى هذَا فَاَلْقِهْ اِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ
فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجَعُونَ.
29 . قَالَتْ يَا اَيُّهَا الْمَلاَُ اِنّى اُلْقِىَ اِلَىَّ كِتَابٌ كَرِيْمٌ.
30 . اِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَاِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِيْمِ.
31 . اَلاَّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَاتُونى مُسْلِمِينَ.
ترجمه
27 - [سليمان ] گفت: به زودى خواهيم ديد كه آيا درست گزارش آورده اى يا از
دروغگويانى.
28 - [اينك ] اين نامه را ببر و آن را به سوى آنان بيفكن، آن گاه از آنان روى
برگردان، و بنگر كه چه پاسخى مى دهند!
29 - [ملكه سبا، پس از دريافت نامه ] گفت: هان اى سردمداران جامعه! نامه اى
ارزشمند به سوى من افكنده شده است.
30 - چرا كه آن، از آن سليمان و به نام خداوند بخشنده و مهربان است.
31 - [و نوشته آن اين است ] كه بر من برترى نجوييد و در حالى كه فرمانبردار [حق
] هستيد، به سوى من بياييد.
تفسير - هشدار از برترى جويى و سركشى
«هدهد» عذر خويش را باز گفت و گزارش تازه اى داد و سليمان به زودى خواهيم ديد كه
آيا درست گزارش آورده اى يا از دروغگويانى.
قَالَ سَنَنْظُرُ اَصَدَقْتَ اَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِيْنَ.
سليمان آن پرنده را به صراحت درغگو نخواند، بلكه با اين تعبير كه در آيه آمده
است، به او هشدار داد، چرا كه اين تعبير بهتر از آن است كه به كسى گفته شود: تو
دروغگويى؛ اگر گفته شود تو از دروغگويانى، ممكن است منظور اين باشد كه تو به آنان
تمايل دارى؛ و يا تو از بستگان آنان هستى؛ و يا به خاطر دروغگويى در صف آنان قرار
گرفته اى، امّا براى تعبير نخست جز همان يك معنا، محمل ديگرى نيست.
آن گاه سليمان نامه اى كوتاه و پر محتوا نوشت و آن را مهر كرد و به آن پرنده داد
و فرمود:
اذْهَبْ بِكِتَابى هذَا فَاَلْقِهْ اِلَيْهِمْ
اين نامه مرا بگير و به سوى آنان برو و بر آن مردم بيفكن.
ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ
آن گاه باز گرد و در فاصله اى دور و يا نزديك در گوشه اى نهان شو،
فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجَعُونَ.
سپس بنگر كه آنان چه واكنشى نشان مى دهند.
آن پرنده اسرار آميز نامه آن پيامبر بزرگ را برگرفت و به سوى «سبا» پرواز كرد و
هنگامى كه به آنجا رسيد آن را در جايى كه به دست ملكه سبا برسد افكند. در اين مورد
قرآن مى فرمايد:
قَالَتْ يَا اَيُّهَا الْمَلاَُ اِنّى اُلْقِىَ اِلَىَّ كِتَابٌ كَرِيْمٌ.
هنگامى كه ملكه، آن را دريافت كرد، مشاوران خويش را براى يك نشست فورى و مشورت و
چاره انديشى فرا خواند و در آنجا رو به آنان نمود و گفت: هان اى سران! نامه اى
ارزشمند و مهم به سوى من افكنده شده است.
«قتاده» مى گويد: هنگامى كه «هدهد» بر فراز كاخ ملكه رسيد، او در خواب بود. آن
پرنده نامه را از پنجره اى به درون اطاق خواب او افكند و با برخورد نامه به وى،
بيدار شد و بى درنگ آن را خواند.
امّا برخى آورده اند كه در كاخ ملكه به سمت طلوع و غروب خورشيد روزنه اى خاصّ
قرار داشت كه «ملكه» با تابش خورشيد از آن روز نه به اطاقش بر مى خواست و در برابر
آن سجده مى كرد؛ «هدهد» آن روز كه نامه را آورد با گشودن پر و بال خود آن روزنه را
مسدود ساخت و ملكه از بر آمدن خورشيد بى خبر ماند و سجده نكرد؛ پس از مدتى برخاست
تا علت عدم تابش خورشيد را بجويد كه «هدهد» نامه را به سوى او افكند و دور شد.
او نامه را برداشت و به دقّت خواند و بى درنگ سيصد و دوازده مشاور خويش را براى
يك جلسه اضطرارى فراخواند و هنگامى كه همه آمد جريان را باز گفت.
پاره اى آورده اند كه: ملكه سبا بدان دليل نامه را كريم و ارزشمند وصف كرد كه
مهر داشت.
و در روايت آورده اند كه گرانمايه و ارزشمند بودن نامه به مهر و امضاى آن است.
امّا به باور پاره اى ديگر، بدان جهت آن را گرانمايه وصف نمود كه با نام بلند و
با عظمت خدا آغاز شده بود.
پاره اى مى گويند: بدان دليل كه در قالب و محتوا و واژه ها و خط و پيام، زيبا و
جانبخش بود؛
و به باور برخى ديگر بدان دليل كه نامه از فرمانرواى بزرگى بود كه بر جنّيان و
آدميان، و پرندگان و جنبندگان، فرمانروا بود و «ملكه سبا» او را مى شناخت.
در چهارمين آيه مورد بحث قرآن به متن نامه مى پردازد كه اين گونه است:
اِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَاِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيْمِ.
بى گمان اين نامه از سليمان است و نوشته اش اين گونه است:
بنام خداوند بخشاينده مهربان...
به شما دريافت دارندگان نامه هشدار مى دهم كه در برابر خداى من، برترى جويى و
سركشى نكنيد، و به سوى من بياييد و فرمانبردارى از حق را برگزينيد!
اَلاَّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَاتُونى مُسْلِمِينَ.
آرى، چكيده پيام سليمان و نامه اش اين بود كه بايد ملكه «سبا» و مردمش درست
بينديشند و اسلام را برگزينند و نزد سليمان بروند.
ملكه، و جامعه او براى نخستين بار بود كه با نام بلند و با عظمت «اللّه» آشنا مى
شدند و اين براى آنان بسيار سرنوشت ساز بود.
پاره اى برآنند كه نامه سليمان به ملكه «سبا» به زبان عربى نبود و قرآن آن را به
عربى آورده است، بر اين باور عبارت نامه ترجمه و حكايت به عربى است.
يادآورى مى گردد كه گزارش و حكايت بر سه گونه است:
1 - گزارش مفهوم و معنا،
2 - حكايت واژه ها،
3 - و ديگر حكايت واژه ها و مفاهيم، كه اصل در حكايت و گزارش، اين نوع است و
بايد بدون قرينه از اين نوع عدول نكرد...
به هر حال نامه سليمان اين بود كه ملكه «سبا» و مردمش بايد سركشى و خود بزرگ
بينى پيشه نساخته و فرمانبردار خدا شوند و به ذات پاك و همتاى او كه افريدگار و
تدبيرگر هستى است، ايمان آورند.
آرى، راه و رسم پيامبران همين گونه بود كه نامه ها را كوتاه و رسا مى نوشتند و
در نوشته هاى خود مردم را به سوى خدا و عدل و داد فرا مى خواندند.
/ سوره نمل / آيه هاى 37 - 31
32 . قَالَتْ يَا اَيُّهَا الْمَلاَُ اَفْتُونى فى اَمْرِى مَا كُنْتُ قَاطِعَةً
اَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ.
33 . قَالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّةٍ وَاُولُو بَاسٍ شَدِيْدٍ وَالاَْمَرُ
اِلَيْكِ فَانْظُرِىْ مَاذَا تَامُرِيْنَ.
34 . قَالَتْ اِنَّ الْمُلُوكَ اِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا
اَعِزَّةَ اَهْلِهَا اَذِلَّةً وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ.
35 . وَاِنّى مُرْسِلَةٌ اِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ
الْمُرْسَلُونَ.
36 . فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ اَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِى
اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ اَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ.
37 . ارْجِعْ اِلَيْهِمْ فَلَنَاتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لاقِبَلَ لَهُمْ بِهَا
وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا اَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ.
ترجمه
32 - [سپس ] گفت: هان اى سردمداران جامعه! در كار من نظر بدهيد، [چرا كه ] من
هرگز كارى را بى حضور [و بدون مشاوره با] شما يكسره نمى كنم.
33 - آنان گفتند: [ملكه ] ما، داراى نيرويى [بسيار] و داراى توانى سخت [براى
رويارويى با خطر] هستيم، و [با اين وصف ] فرمان [و تصميم نهايى ] با شماست پس [نيك
] بنگر كه چه فرمان مى دهى!
34 - [او] گفت: شاهان [و فرمانروايان خودكامه و استبدادگر ]هنگامى كه به [شهر و]
ديارى در آيند، آنجا را به تباهى مى كشند و عزيزان مردمش را به ذلّت مى كشند و
[چاپلوسان و پرستشگران ستم را، با نام ها و عنوان هاى رنگارنگ، بر سر آنان مسلّط مى
سازند، آرى، آنان ] چنين عمل مى كنند.
35 - و من [اينك به جاى رويارويى تند،] ارمغانى [گرانبها] به سوى آنان مى فرستم
و مراقب مى نشينم كه فرستادگان [من ] با چه چيز [و چه خبر جديدى از آنجا] باز مى
آيند [و بدين وسيله طرف را مى آزمايم ].
36 - پس هنگامى كه [سفير ملكه ] نزد سليمان آمد، [آن پيامبر خدا به او] گفت: آيا
مرا به ثروتى [بى ارزش و فناپذير] يارى مى دهيد؟ [و بدين وسيله در نقشه بى اثر
ساختن دعوت توحيدگرايانه و عادلانه و آزادى بخش من هستيد؟ بدانيد كه ]آنچه خدا به
من ارزانى داشته، از آنچه به شما داده، برتر است، [نه، آن گونه كه شما پنداشته ايد
- كه مرا با ارمغان و هديه از دعوت عادلانه خويش بازداريد و شادمان سازيد - نيست،]
بلكه [اين ] شما [هستيد كه ] به ارمغان خود [به يكديگر] شادى مى كنيد [نه من، چرا
كه هدف من به دست آوردن خشنودى خدا از راه انجام وظيفه است، نه كسب ثروت و قدرت ].
37 - [آن گاه به سفير ملكه گفت:] به سوى آنان بازگرد [و هشدار ده ] كه بى ترديد
لشكريانى را براى [پيكار با حق ناپذيرانِ ] آنان خواهيم آورد كه [آنان ] هيچ گونه
توانى براى رويارويى با آنها را نداشته باشند و [از پى آن آنان را با خوارى و زبونى
از آن [سرزمين ] بيرون خواهيم راند.
نگرشى بر واژه ها
«افتونى»: اين واژه از ريشه «فتوا» برگرفته شده و در اصل به مفهوم اظهار نظر
دقيق و كارشناسانه در مسائل پيچيده و مهم است.
«تشهدون»: از ريشه «شهود» به مفهوم حضور و مشاركت و همكارى در كار است.
«اعزّة»: اين واژه جمع عزيز مى باشد.
تفسير - دموكراسى و مشاركت عمومى در تعيين سرنوشت
ملكه «سبا» پس از آگاهى از محتواى نامه «سليمان» و رساندن آن به آگاهى سردمداران
جامعه و مشاوران و بازوان حكومت خويش، رو به آنان كرد و به نظر خواهى نشست و گفت:
هان اى سران كشور! و اى نمايندگان ملّت! اينك ديدگاه خويش ر ا در اين مورد بدهيد و
بينديشيد كه چه بايد كرد و بهترين و كارآمدترين ديدگاه را برگزينيد، چرا كه من بدون
مشورت با شما و بدون مشاركت و حضور شما در هيچ كار سرنوشت سازى تصميم نمى گيرم و آن
را يكسره نمى سازم.
قَالَتْ يَا اَيُّهَا الْمَلاَُ اَفْتُونى فى اَمْرِى مَا كُنْتُ قَاطِعَةً
اَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ.
بدين سان مى نگريم كه ملكه خردمند «سبا» به ظاهر با فرودستان و مردم خويش بر
اساس رعايت حقوق متقابل و مِهر و احترام رفتار مى كند و در تصميم گيرى هاى سرنوشت
ساز كشورى و لشكرى و نظامى و سياسى از ديدگاه ها و انديشه هاى گوناگون جامعه بهره
ور مى گردد.
در دومين آيه مورد بحث واكنش، مردم در برابر «ملكه» را مى نگريم كه اين گونه
بود.
قَالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّةٍ وَاُولُو بَاسٍ شَدِيْدٍ
سران و بزرگان جامعه پس از مشاروه و كنكاش در ابعاد گوناگون رويداد جديد سياسى و
مذهبى، گفتند: ملكه! ما، هم از نظر نيرو و امكانات توانمند هستيم و مى توانيم براى
رويارويى با هر خطرى لشكرى گران وارد ميدان كارزار كنيم، و هم از نظر دلاورى و
پيكارگرى سخت و آبديده ايم و از اين دو زاويه كمبودى نداريم...
وَالاَْمَرُ اِلَيْكِ فَانْظُرِىْ مَاذَا تَامُرِيْنَ.
و با اين وصف تصميم گيرى نهايى و جمع بندى ديدگاه ها و فرمان جنگ و صلح به دست
توست، پس نيك بنگر كه چه دستور مى دهى تا آماده انجام آن گرديم؛ بهر حال اگر تصميم
بر پيكار و رويارويى نظامى است، خواهيم جنگيد و اگر بر آن هستيم كه آشتى كنيم،
بازهم در اين راه آماده ايم.
انحطاط و اختناق ره آورد استبداد
«ملكه»، با دريافت ديدگاه ها و جمع بندى آنها رو به آنان كرد و گفت:
قَالَتْ اِنَّ الْمُلُوكَ اِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفْسَدُوهَا
شاهان و زمامداران استبدادگر و خودكامه هنگامى كه بازورمدارى و خشونت و فريب و
كشتار بر شهر و ديار و كشور و سرزمينى دست يابند و در آيند، دست به ويرانگرى و
تخريب مى زنند و آنجا را به تباهى مى كشند.
وَجَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِهَا اَذِلَّةً
و براى اين كه پايه هاى استبداد و اختناق را بر جمجمه هاى روشنفكران و نوانديشان
و آزاديخواهان و آگاهان بنياد كنند و بر اركان جامعه سلطه يابند، بزرگان و عزيزان و
شايستگان آن جامعه و آزاديخواهان آن سرزمين و آن ملّت را به ذلّت مى كشند و به صورت
هاى گوناگون مورد اهانت قرار مى دهند، و فرومايگان را بر آنان مى گمارند...
وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ.
آرى، آنان اين گونه رفتار مى كنند، و هميشه و همه جا ره آورد استبداد و اختناق و
انحصار و خشونت، انحطاط و تباهى و عقب ماندگى و تحميل خفت و ذلّت به مردم است. به
نظر مى رسد، ديدگاه «ملكه» به گونه اى دقيق بود كه مورد گواهى وحى و رسالت قرار
گرفته و خدا مى فرمايد: و آن گونه كه آن زن گفت درست است، چرا كه استبدادگران همان
گونه رفتار مى كنند.
امّا پاره اى بر آنند كه آخرين جمله آيه شريفه نيز از «ملكه» است و به جملات
گذشته پيوند دارد و از خدا نيست.
و آن گاه نخستين تصميم خويش در واكنش به نامه سليمان را با آنان به مشورت نهاد و
گفت:
وَاِنّى مُرْسِلَةٌ اِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ
الْمُرْسَلُونَ.
من اينك هديه اى گرانبها و ارمغانى پرشكوه به سوى فرستنده نامه گسيل مى دارم و
مراقب اوضاع و در انتظار واكنش او مى نشينم تا روشن شود كه او چه واكنشى نشان مى
دهد، آيا ارمغان ما را مى پذيرد، يا نه؟
«ملكه» مى دانست كه ارمغان هاى بزرگ مالى و مادى در روح زمامداران اثر بسيار مى
گذارد از اين رو در اين انديشه بر آمد كه سليمان را بيازمايد، تا دريابد كه او در
انديشه دنيا و جاه و مقام و زر و زور است، يا به راستى پيامبر خداست و خردمندانه و
عادلانه و آينده نگرانه عمل مى كند؟
او چنين پنداشت كه اگر او در انديشه زر و زور است و زمامدارى خودكامه مى باشد،
ارمغان پرشكوه او را مى پذيرد و بر كوره فزونخواهى مى دمد، امّا اگر پيامبر خداست
بى اعتناى به آن هديه گرانبها بر هدايت و نجات و آزادى و معنويت جامعه و توحيد و
تقوا و اصلاح گرى پاى مى فشارد.
ارمغان ملكه «سبا»
در اين مورد كه ارمغان ملكه «سبا» به سوى سليمان چه بود، ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى او، انبوهى از بردگان دختر و پسر را، كه آراسته به زر و زيورها
بودند - به گونه اى كه پسر و دختر به ظاهر شناخته نمى شد - به همراه ثروتى بسيار به
سوى سليمان گسيل داشت.
2 - و به باور برخى ديگر هديه او به سوى سليمان افزون بر زر و زيور نفيس و پر
بها، دويست برده آراسته بود، كه زنان لباس مردان بر تن داشتند و مردان لباس زنان
را.
3 - و از ديدگاه پاره اى هديه «ملكه» افزون بر ثروت بسيار، شمشيرهاى زرينى بود
كه در غلاف هاى ديبا قرار داشت.
هنگامى كه خبر اين كاروانِ هديه ها و ارمغان ها پيش از حركت به سوى سليمان، به
او رسيد، به جنيان - كه به فرمان خدا رام او بودند - دستور داد تا آجرهاى فراوانى
از طلا ساختند، و راهرو ها را با آنها فرش كردند و همه جا را آن گونه كه شايسته و
خيره كنند بود، آراستند به گونه اى كه وقتى فرستادگان «ملكه»، آن شكوه خيره كننده
را ديدند دريافتند كه هديه ها و ارمغان هاى آنان براى سليمان چقدر بى ارزش است.
4 - پاره اى آورده اند كه: ملكه «سبا» در ميان انبوه هديه ها و ارمغان ها، پانصد
غلام، و همين شمار كنيز زيبارو،به سوى سليمان گسيل داشت.
او دستور داد كنيزان زيبا چهره، لباس مردانه بپوشند و غلامان،به انواع زر و
زيورها و گردنبندهاى جواهرنشان و زرّين آراسته گردند و به گوششان گوشوارهاى دُر
نشان بياويزند، و آنان را بر مركب هاى گرانقيمت و پرشكوه - كه زمام و افسارشان از
طلا و جواهرات ساخته شده بود، سوار كنند، و آنان را به همراه پانصد آجر طلا، و
پانصد آجر نقره، و تاجى آراسته به درّ و ياقوت، حقه اى - كه در آن درّى سوراخ نشده،
و نگينى كه داراى سوراخى نا منظم بود - به همراه گروهى از مردان برازنده ،به رياست
يكى از بزرگان كشورش، به نام «منذر بن عمرو» و نامه اى از سوى خود، به سوى سليمان
گسيل داشت.
«ملكه سبا» در آن نامه، افزون بر آوردن آمار هدايا، نوشت: اگر شما پيامبر خدا
هستى، بى آنكه روپوش از چهره بردگان بردارى، بگو كدامين آنان دختر و كدامين شان پسر
است؛ و پيش از آنكه «حقه» را بگشايى، بگو در درون آن چيست؟
و در آن «درّ» ارزشمندى كه در درون «حقه» است، شكافى منظّم و راست ايجاد كن، و
در نگينى كه در ميان آن است - بى آنكه از جنيّان و آدميان يارى بگيرى - ريسمانى
عبور ده!
آن گاه به رياست هيئت اعزامى دستور داد كه به هنگام خوانده شدن نامه، بر چهره
سليمان بنگرد،اگر او را خشمگين يافت، بداند كه او فرمانروايى بيش نيست و از او
هراسى به دل راه ندهد، چرا كه قدرت و امكانات موجود كشورش مى تواند در برابر او
پايدارى ورزد، امّا اگر در چهره اش آثار مهر و بشردوستى و خيرخواهى نگريست، يقين
كند كه او پيامبر خداست.
فرستادگان ملكه «سبا» به راه افتادند تا نزد سليمان بروند، امّا «هدهد» پيش از
آنان رسيد و جريان را به آگاهى آن حضرت رساند.
سليمان دستور داد تا جنيّان انبوهى از خشت هاى طلا و نقره فراهم سازند و آنها به
دستور او ميدانى به مساحت چندين فرسخ را از خشت هاى طلا و نقره فرش ساخته و اطراف
ميدان را بسان ديوارى از طلا و نقره بالا آوردند.
آن گاه به جنيّان دستور داد كه فرزندان خود را حاضر سازند، و در نتيجه جمعيت بى
شمارى در دو سوى ميدان بطور منظّم سازمان يافت و آن گاه خود بر تخت نشست و چهار
هزار صندلى در سمت راست و چهار هزار صندلى در سمت چپ او نهادند، سپس به جنيّان و
آدميان و از پى آنان به پرندگان و جنبندگان و درندگان دستور داده شد، تا صف هايى
منظّم بطول چندين فرسخ تشكيل دهند...
هنگامى كه هيئت اعزامى «ملكه»، به ميدان رسيدند و گستره فرمانروايى سليمان و
عظمت آن را نگريستند،به حيرت افتادند و با وانهادن هدايا، خود شان به حضور آن حضرت
رسيدند.
سليمان با خيرخواهى و بشر دوستى به آنان خوش آمد گفت و ضمن گراميداشت آنان
پرسيد: چه چيزى را پشت سر خود نهاديد و آمديد؟
رياست هيئت اعزامى ويژگى هاى ارمغان «ملكه» را به آگاهى سليمان رسانيد و نامه او
را نيز به حضورش تقديم داشت؛ آن حضرت نامه را خواند و «حُقه» را طلبيد؛ آن را به
دست او دادند.
در اين هنگام جبرئيل بر او فرود آمد و او را از درون «حقه» آگاه ساخت و او از
درون آن، به فرستادگان «ملكه» خبر داد.
رياست هيئت گفت: اينك آن «درّ» گرانبها را سوراخ كنيد و در آن نگين نيز بندى
بيفكنيد.
سليمان «كرم» كوچكى را بر اين كار گماشت و آن حشره مويى به دهان گرفت و از اين
سوى نگين وارد و از آن سوى آن بيرون آمد و بدين وسيله نخى در آن نگين افكند؛ از پى
آن دستور داد غلامان و كنيزان براى شناخته شدن، دست و صورت خود را بشويند و او از
چگونگى كار آنان، دختران را از ميان پسران جدا ساخت...
پاره اى آورده اند كه «ملكه» به همراه هداياى خويش «عصايى» - كه از پادشاهان
«حمير» به ارث برده بود - به سوى سليمان گسيل داشت و گفت از او بخواهيد كه سر و ته
اين عصا را - كه همانند هم بود - مشخّص سازد؛ و نيز جامى نزد او گسيل دا شت تا پر
از آبى سازد كه نه از آسمان باشد و نه از زمين.
سليمان براى مشخص ساختن سر و ته عصا آن را به سوى آسمان افكند، و گفت: هر طرف آن
زودتر به زمين اصابت كرد، ته عصاست.
آن گاه به گروهى از لشكريان دستور داد مسابقه دو بگذارند و آن ظرف را از عرق
پيشانى خود پر از آب سازند...
در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ اَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ
پس هنگامى كه سفير «ملكه» نزد سليمان آمد، او گفت: آيا شما بر آن هستيد كه مرا
به وسيله ثروتى سرشار يارى رسانيد؟
منظور اين است كه او نيازى به ثروت فناپذير و بى ارزش و يا كمك ناچيز شما ندارد!
فَمَا آتَانِى اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ
آنچه خدا از رسالت و پيامبرى و از حكمت و فرزانگى و فرمانروايى گسترده، به من
ارزانى داشته است، از همه دنيا و ثروت هاى فناپذير آن كه به شما داده است، بهتر و
بالاتر است.
بَلْ اَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ.
آرى، شما به ارمغان هايى كه به يكديگر مى دهيد شادمان مى گرديد، امّا من به اين
ارزش هاى ظاهرى و مادّى دل نمى بندم و به اين چيزها شادمان نمى گردم و آنچه مرا
خشنود مى سازد، آسايش و هدايت بندگان خدا و رضايت اوست.
آن گاه رو به سفيران «ملكه» نمود و فرمود:
ارْجِعْ اِلَيْهِمْ
شما، با همه هديه ها و ارمغان هايى كه آورده اى نزد فرمانروا و مردم خويش باز
گرد.
فَلَنَاتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لاقِبَلَ لَهُمْ بِهَا
به خداى سوگند به زودى لشكرهايى برسر آنان فرود مى آورم كه توانايى رويارويى با
آن را نداشته باشند،
وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا اَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ.
و به خداى سوگند آنان را از آن سرزمين بيرون خواهيم راند در حالى كه حقير و
فرومايه باشند، مگر اين كه حق و عدالت و دين خدا و آزادى و رعايت حقوق مردم را
بپذيرند و نزد ما بيايند.
اين واكنش سليمان در برابر كاروانِ ارمغان هاى «ملكه سبا» دليل روشنى بر رسالت و
پيامبرى آن حضرت بود و دولت و مردم «سبا» به خوبى دريافتند كه او فرستاده خداست و
بسان شاهان و كشور گشايان شيفته زر و زور و جاه و مقام نيست، بر ا ين باور ثمره
آزمون «ملكه» روشن شد و اينك دريافت كه بايد در اين مورد تدبيرى ديگر انديشيد.