تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۷ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 30 - 10

10 . وَاِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى اَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِيْنَ.

11 . قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ.

12 . قَالَ رَبِّ اِنِّى اَخَافُ اَنْ يُكَذِّبُونِ.

13 . وَيَضِيْقُ صَدْرِىْ وَلايَنْطَلِقُ لِسَانِى فَاَرْسِلْ اِلى هارُونَ.

14 . وَلَهُمْ عَلَىَّ ذَنْبٌ فَاَخَافُ اَنْ يَقْتُلُونِ.

15 . قَالَ كَلاَّ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا اِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ.

16 . فَاْتِيَا فِرْعَونَ فَقُولاَ اِنَّا رَسُولَ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

17 . اَنْ اَرْسِلْ مَعَنَا بَنِى اِسْرائِيْلَ.

18 . قَالَ اَلَمْ نُرَبِّكَ فينَا وَلِيْداً وَلَبِثْتَ فينَا مِنْ عُمْرِكَ سِنِيْنَ.

19 . وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتى فَعَلْتَ وَاَنْتَ مِنَ الْكافِريْنَ.

20 . قَالَ فَعَلْتُهَا اِذا وَاِنَّا مِنَ الضَّالّينَ.

21 . فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِى رَبِّى حُكْماً وَجَعَلَنِىْ مِنْ الْمُرْسَلِيْنَ.

22 . وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلىَّ اَنْ عَبَّدَتَّ بَنِىْ اِسْرائِيْلَ.

23 . قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعالَمِيْنَ.

24 . قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا اِنْ كُنْتُمْ مُوْقِنِيْنَ.

25 . قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ اَلاَ تَسْتَمِعُوْنَ.

26 . قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْاْوَّلِيْنَ.

27 . قَالَ اِنَّ رَسُوْلَكُمُ الَّذِىْ اُرْسِلَ اِلَيْكُمْ لَمَجْنُوْنٌ.

28 . قَالَ رَبُ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا اِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.

29 . قَالَ لَئِنْ اتَّخَذْتَ اَلهاً غَيْرِى لاََجْعَلْنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِيْنَ.

30 . قَالَ اَوَ لَوْ جِئَتُكَ بِشَىْ ءٍ مُبِيْنَ.

ترجمه

10 - و هنگامى را [به يادآور] كه پروردگارت به موسى ندا داد كه: [هان اى موسى ] به سوى مردم بيداد پيشه بيا!

11 - [بيا به سوى ] قوم فرعون؛ آيا آنان پرواپيشه نمى سازند؟

12 - [موسى ] گفت: پروردگارا، مى ترسم آنان مرا دروغگو به شمار آورند.

13 - و [آن گاه ] سينه ام [از حق ستيزى آنان ] تنگ مى گردد، و زبان من [نيز چندان گويا و] روان نيست [تا آن گونه كه مى خواهم باران حقايق را بر مزرعه دل ها ببارانم؛] پس [پيامى به ] سوى هارون بفرست [تا او در اين كار بزرگ و راه خطير يار و همراه من گردد].

14 - و [افزون بر اين ها] آنان بر ضد من [ادّعاى ] گناهى دارند از اين رو مى ترسم [بيدادگرانه بر من هجوم آورند و] مرا بكشند.

15 - [خدا] فرمود: نه، اين گونه نيست؛ [آنان نمى توانند به تو آسيبى برسانند] از اين رو نشانه ها [و آيات ] ما را [براى آنان ] ؛ ببريد؛ بى گمان ما با شما هستيم و [سخنان شما را] مى شنويم.

16 - پس به سوى فرعون بياييد و بگوييد: ما پيام آور پروردگار جهانيان هستيم،

17 - [و پيام او به تو اين است ] كه بنى اسرائيل را [از بند اسارت رها ساز و آنان را] به همراه ما بفرست.

18 - [فرعون ] گفت: [هاى اى موسى!] آيا تو را در حالى كه نوزاد بودى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمر خويش را در ميان ما درنگ نمودى؟!

19 - و [سرانجام ] آن كار خويش را [كه نمى بايست از تو سرزند ]انجام دادى [و يك تن از چاكران ما را كشتى ] ، و تو از ناسپاسگزاران هستى.

20 - [موسى ] گفت: [آرى،] زمانى من آن [كار] را انجام دادم كه [نسبت به پيامد آن ] راه نيافته بودم.

21 - و هنگامى كه از [كيفر خشونتبار و ظالمانه ] شما ترسيدم، از [قلمرو قدرت ] شما گريختم، آن گاه پروردگارم به من فرزانگى [بسيارى ] ارزانى داشت و مرا از پيامبران [خود] قرار داد.

22 - و اين [چه ] نعمتى است كه تو بر من منّت [آن را] مى نهى [در حالى ] كه فرزندان اسرائيل را به بندگى و بردگى خود] گرفته اى؟!

23 - فرعون گفت: [اين سخنان را واگذار] و [بگو كه ] پروردگار جهان [كه تو را به رسالت برگزيده است ] چيست؟!

24 - [موسى ] گفت: پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است، اگر باور مى داريد؟

25 - [فرعون ] به كسانى كه گرد او [را گرفته ] بودند، [رو آورد و ]گفت: آيا نمى شنويد [كه موسى چه مى گويد] ؟

26 - [موسى ] گفت: [همو كه ] پروردگار شما و پروردگار پدران [و نياكان ] پيشين شماست.

27 - [فرعون رو به چاكران و دنباله روان خويش كرد و] گفت: بى گمان اين پيامبر شما كه به سويتان فرستاده شده، [مردى ]ديوانه است.

28 - [موسى ] گفت: [همان ] پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آنهاست اگر خرد خويش را به كار گيريد.

29 - [فرعون رو به موسى آورد و در هشدارى شديد] گفت: اگر جز من خدايى [براى خود] برگيرى، بى ترديد تو را از زندانيان [بى شمار سياهچال هاى خويش ] خواهم ساخت.

30 - او گفت: آيا هر چند چيزى آشكار [و روشنگر كه نشانه رسالت من باشد] براى تو بياورم [و معجزه اى ارائه نمايم ]؟

تفسير - پرتوى از سرگذشت موسى و سرآغاز انگيزش او

در اين آيات قرآن به ترسيم پرتوى از سرگذشت شمارى از پيامبران مى پردازد تا ضمن آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى اسلام، او و پيروانش را در راه پيروزى و سرفرازى تشويق نمايد و به او و ياران راستين و تعالى خواه وى، شكيبايى و اعتما د به نفس بخشد.

در نخستين آيه مورد بحث درباره سرآغاز انگيزش موسى مى فرمايد:

وَاِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى اَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِيْنَ.

و هنگامى را بيادآور كه پروردگارت به موسى ندا داد كه: هان اى موسى! به نزد مردمى گناهكار بيا كه با نافرمانى خدا بر خويشتن ستم كردند، و به ديگران نيز بيداد و خشونت روا داشتند.

منظور از مردم در آيه شريفه كه موسى فرمان مى يابد به سوى آنان برود، همان رژيم فرعون و جامعه فرعونى است و روشنگرى مى گردد كه آيا هنگامه آن نرسيده است كه آنان پرواى خدا را پيشه سازند و از كارهاى كه باعث كيفر مى شود دورى جويند.

قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ.

منظور از پرواى خداپيشه ساختن،عبارت از دورى گزيدن از گناهان و زشتى ها، با انجام كارهاى شايسته و بايسته است.

در سومين آيه مورد بحث، واكنش موسى در برابر آغاز رسالت خويش و انگيزشش از سوى آفريدگار هستى را ترسيم مى كند و مى فرمايد:

قَالَ رَبِّ اِنِّى اَخَافُ اَنْ يُكَذِّبُونِ.

موسى گفت: پروردگارا، من مى ترسم كه آنان دعوت و رسالت مرا دروغ انگارند و با پيام آسمانى ام به مخالفت برخيزند.

منظور از ترس در آيه شريفه، در امان نبودن از آسيب و زيان است.

و افزود:

وَيَضِيْقُ صَدْرِىْ

افزون بر آن، دلم از رفتار و كردار بيداگرانه آنان و دروغ انگاشتن وحى و رسالت تنگ مى گردد و كشش ان كار بزرگ را ندارد.

وَ لايَنْطَلِقُ لِسَانِى

و زبان من نيز چندان گويا و روان نيست و در آن اندك گرهى است.

فَاَرْسِلْ اِلى هارُونَ

از اين رو تقاضايم اين است كه پيامى به سوى هارون بفرستى تا او در اين راه خطير يار و ياورم باشد.

منظور از يارى خواهى هارون اين است كه بهتر بتواند بار مسئوليت گران رسالت را به دوش كشد و كار را شايسته تر به انجام رساند.

و در مورد آزاد نبودن زبان نيز بايد گفت كه: گاه اين مشكل به خاطر عيوب خود زبان است و گاهى به خاطر دلتنگى و ناراحتى و فشارها؛ بنظر مى رسد عامل آزاد و گويا نبودن و اندك گره داشتن زبان موسى به خاطر عامل دوّم باشد، نه عامل نخست.

«جبايى» مى گويد: تقاضاى موسى از بارگاه خدا براى گسيل داشتن هارون، تا يار و ياور او باشد به اذن پروردگارش بود، چرا كه پيامبران جز خشنودى خدا چيزى نمى خواهند و خودسرانه خواسته اى را طرح نمى كنند.

و بدان دليل كه موسى پيشتر يكى از فرعونيان بيدادپيشه را به كيفر بيدادش كشته بود، گفت:

وَلَهُمْ عَلَىَّ ذَنْبٌ فَاَخَافُ اَنْ يَقْتُلُونِ.

و آنان در مورد من ادعاى گناهى دارند و مى گويد كسى از آنان را كشته ام، از اين رو مى ترسم مرا بناحق بكشند.

با اين بيان موسى بيم آن را ندارد كه در راه انجام وظيفه و رساندن پيام خدا كشته شود، چرا كه او نيك مى داند كه وقتى خدا پيامبرى را بسوى جامعه اى مى فرستد، خود در راه انجام وظيفه، يار و ياور اوست.

اينك پاسخ آفريدگار تواناى هستى را به موسى طرح مى كند كه فرمود:

قَالَ كَلاَّ

نه، اين گونه نخواهد شد و آنان نمى توانند تو را به ناحق بكشند،چرا كه من اجازه نخواهم داد تا آنان برتو چيرگى يابند.

فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا

از اين رو دل قوى داريد و به همراه آيات و معجزه هاى ما به سوى آنان برويد.

اِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ.

و بدانيد كه ما آنچه ميان شما و آنان مى گذرد آگاه و گفتگوى شما را مى شنويم و خود يار و نگاهدارنده شما خواهيم بود.

و فرمود:

فَاْتِيَا فِرْعَونَ فَقُولاَ اِنَّا رَسُولَ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

پس به سوى فرعون برويد و بگوييد: ما دو تن پيام آور پروردگار جهانيان هستيم و آمده ايم تا تو را به يكتاپرستى و توحيدگرايى و وانهادن شرك و بيداد دعوت كنيم.

واژه «رسول» در آيه شريفه مفرد آمده است، چرا كه اين واژه، هم درباره يك نفر به كار مى رود و هم بيشتر از يك تن.

افزون بر اين پاره اى بر اين باورند كه اين واژه «مصدر» مى باشد و همان گونه كه مصدر به جاى وصف به كار مى رود، وصف نيز مى تواند به جاى مصدر به كار برود كه با اين بيان «رسول» به جاى «ذو رساله» آمده است.

و پس از روشن ساختن رسالت خويش، رهايى بنى اسرائيل را از اسارت فرعونيان بخواهيد و روشنگرى كنيد كه:

اَنْ اَرْسِلْ مَعَنَا بَنِى اِسْرائِيْلَ.

پيام پروردگارت به تو اين است كه فرزندان اسرائيل را از بند اسارت رها سازى و آنان را به همراه ما بفرستى.

آنان به سوى فرعون و فرعونيان آمدند و پيام پروردگار خويش را با هوشمندى و درايت و خيرخواهى و اخلاص بيان كردند، امّا فرعون به بهانه جويى پرداخت و رو به موسى نمود كه:

قَالَ اَلَمْ نُرَبِّكَ فينَا وَلِيْداً

مگر تو همان كودك خردسال ديروز نيستى كه ما تو را در كنار خويش پرورديم و در خانه و خانواده خود از تو نگاهدارى كرديم؟

وَلَبِثْتَ فينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِيْنَ.

و مگر تو ساليانى چند، در ميان ما زندگى نكردى؟

به باور پاره اى اين مدت هيجده سال بود، امّا پاره اى ديگر سى سال و برخى نيز چهل سال گفته اند.

فرعون بدين وسيله مى خواست بر موسى منّت گذارد و از او بخواهد كه بر ضد او و رژيم بيدادگرش چيزى نگويد و مردم را به سوى خداى يكتا نخواند،امّا به بيان پاره اى ديگر او بدين وسيله فرومايگى خويش را آشكار ساخت.

سپس افزود:

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتى فَعَلْتَ

و مگر تو همان كسى نيستى كه آن مرد قبطى را كه از نظام و اقتدار ما حمايت مى كرد،كشتى و نعمت هاى ما را ناسپاسى كردى و حق بزرگ ما را به باد فراموشى سپردى؟

وَاَنْتَ مِنَ الْكافِريْنَ.

و تو با اين كارت از ناسپاسگزاران و نمك ناشناسان روزگار هستى!

به باور پاره اى منظور فرعون اين بود كه تو با اين كارت از دين برگشته و كفر ورزيده اى و درخور كيفرى سخت هستى!

موسى بهانه جويى هاى فرعون را به دقت شنيد و به پاسخ او پرداخت و گفت:

قَالَ فَعَلْتُهَا اِذا وَاِنَّا مِنَ الضَّالّينَ.

آن گاه كه من دست به اين كار زدم و در دفاع از آن ستمديده، مرد قبطى را زدم، نمى دانستم كه آن برخورد ساده به كشته شدن او مى انجامد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آن گاه من از فراموشكاران بودم.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه من در آن هنگام تدبير درست را گم كردم، چرا كه من در انديشه كشتن او نبودم و نا خواسته چنين شد و او به خطا كشته شد، درست بسان كار كسى گرديد كه مى خواهد پرنده اى را شكار كند، امّا تير او به انسانى مى خورد و او را از پا در مى آورد.

و از ديدگاه برخى نيز منظور اين است كه: به من وحى نشده بود كه كشتن آن ظالم روا نيست و من در اين مورد بيراهه رفتم.

و نيز افزود:

فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ

و من پس از آن رويداد هنگامى كه از شما ترسيدم،براى نجات جان خويش گريختم و به مدين رفتم.

فَوَهَبَ لِى رَبِّى حُكْماً

پس پروردگارم به من حكمت و دانش ارزانى داشت و مرا به رسالت برگزيد.

به باور پاره اى منظور از واژه «حكم»، دانش گسترده و آگاهى از چيزهايى است كه هماهنگ با حكمت و فرزانگى است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و پروردگارم به من دانش تورات و علم به حلال و حرام را ارزانى داشت.

وَ جَعَلَنِىْ مِنْ الْمُرْسَلِيْنَ.

و مرا از پيامبران خويش قرارداد.

سپس به نكوهش فرعون پرداخت كه:

وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلىَّ اَنْ عَبَّدَتَّ بَنِىْ اِسْرائِيْلَ.

و اين چه نعمتى است كه بر من منّت مى گذارى در حالى كه فرزندان اسرائيل را به بندگى كشيده اى؟!

در تفسير اين آيه شريفه چهار نظر آمده است:

1 - به باور برخى، از آيه چنين دريافت مى گردد كه موسى به حق فرعون در مورد نگاهدارى او در خانه اش اعتراف مى كند و او را به باد نكوهش مى گيرد كه چرا فرزندان اسرائيل را به بند اسارت كشيده است؟

با اين بيان تفسير آيه اين مى شود كه: آيا اين نعمت است كه منّت آن را بر من مى گذارى كه فرزندان اسرائيل را به بردگى كشيده و مرا آزاد ساخته اى؟

2 - امّا از ديدگاه برخى ديگر موسى بدين وسيله منّت گذارى فرعون را انكار مى كند و مى گويد: آيا بر من منت مى گذارى كه مرا نگاهدارى كرده و تربيت نموده اى؟ با اين بيان روشنگرى مى كند كه با به اسارت كشيدن فرزندان اسرائيل خدمتى كه در حق من كرده اى بى فايده است.

3 - به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر تو فرزندان اسرائيل را به اسارت نگرفته و حق حيات و امنيّت را از آنان سلب نكرده بودى و فرزندان آنان را نمى كشتى، مادرم نيازى نداشت كه مرا به دريا افكند، پس تو به خاطر چيزى بر من منت مى گذارى كه خود عامل آن گرفتارى بوده اى.

4 - و به باور پاره اى ديگر موسى مى خواهد خاطر نشان سازد كه تو هيچ حق منّت نهادن بر من ندارى، چرا كه اين مادرم و ديگر فرزندان اسرائيل بودند كه به دستور تو از من پرستارى و نگهدارى كردند، بنابراين آيا تو بر من منت مى گذارى كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده اى تا مرا نگهدارى و تربيت نمايند؟

فرعون هنگامى كه پاسخ بهانه جويى ها خويش را دريافت و در اين مورد در بن بست قرار گرفت، اين بار از راه ديگرى پيش آمد و رو به موسى كرد كه هان اى موسى! اين پروردگار جهانيان كه تو از سوى او آمده اى، و مرا به پرستش او فرا مى خوانى چيست؟

قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعالَمِيْنَ.

فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟

گويى منظور او پرسش از ذات پاك خدا بود و مى پرسيد كه از چه جنسى است؟

موسى در پاسخ او به نظام شگفت انگيز آسمان ها و زمين اشاره كرد تا به جاى بحث از ذات پاك و بى همتاى خدا كه در دسترس انديشه انسان ها نيست، از راه پديده هاى رنگارنگ جهان آفرينش او را به سوى آن آفريدگار و تدبيرگر تواناى هستى رهنمون گردد، از اين رو گفت:

قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا اِنْ كُنْتُمْ مُوْقِنِيْنَ.

پروردگار جهانيان، همان پروردگار آسمان ها و زمين و پديد آورنده پديده هاى است كه در ميان آنهاست.

آرى، او همه گل ها و گياهان، پرندگان و حيوانات، سنگ ها و كوه ها، دشت ها و مزرعه ها و تمامى پديده هاى هستى را پديد آورده است؛ اينك اگر يقين مى آوريد كه آفريدگار هستى داراى اين قدرت وصف ناپذير و اين دانش بى كران و اين فرمانروايى عظيم است، پس بياييد به او ايمان آوريد و از شرك و بيداد دورى جوييد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر يقين داريد كه او چنين است.

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر باور مى داريد كه همه اين پديده ها، پديد آمده اند و در پيدايش خود نياز به پديد آورنده اى دانا و توانا دارند، بدانيد كه پروردگار جهانيان، پديد آورنده آنهاست.

بدين سان مى نگريم كه موسى به جاى پاسخ پرسش انحرافى فرعون كه از جنس خدا مى پرسد، به بيان صفات او مى پردازد و با توجّه دادن انديشه ها به كران تا كران آسمان ها و زمين، به وجود او استدلال مى كند.

امّا فرعون به جاى خردورزى و تفكّر در سخنان آن پيام آور بزرگ خدا، بسان همه بيدادگران در حق ستيزى و گمراهگرى خويش پاى فشرده و رو به درباريان كرد و گفت:

آيا گفتار اين مرد را نمى شنويد كه چه مى گويد؟

قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ اَلاَ تَسْتَمِعُوْنَ.

او در اين نقشه شيطانى بود كه حيرت و شگفتى، و در نتيجه حساسيت و مخالفت آنان را بر ضد موسى و دعوت توحيدى اش بر انگيزد، چرا كه از جنس و ذات خدا پرسش نموده بود، امّا موسى به بيان دلايل وجود و يكتايى و قدرت و دانش بى كران خدا پرداخته و باران حقايق را بر مزرعه دل ها بارانده بود، و او مى ترسيد كه سخنان موسى مؤثر افتد؛ از اين رو رو به اطرافيان خويش كرد و با تمسخر و تحقير آن پيامبر خدا گفت: من از چيزى مى پرسم و او از چيز ديگرى پاسخ مى دهد.

امّا موسى با شكيبايى و درايت و هوشمندى بسيار به سخنان خويش ادامه داد و رگبار دليل هاى روشن و روشنگر خود را باراند كه:

قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْاْوَّلِيْنَ.

پروردگارى كه من از سوى او بر انگيخته شده، و پيامش را براى شما آورده ام، همان پروردگار شما و پدران و نياكان پيشين شما و پروردگار همه عصرها و نسل هاست.

فرعون كه از پاسخ هاى روشنگرانه و دگرگونساز او وامانده و به ستوه آمده بود، به منظور پرده افكندن بر روى حقايق و پاسدارى از ادّعاى خدايى و خدايگانى خويش رو به حاضران آورد كه:

قَالَ اِنَّ رَسُوْلَكُمُ الَّذِىْ اُرْسِلَ اِلَيْكُمْ لَمَجْنُوْنٌ.

پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده است، مردى ديوانه است، چرا كه من از ذات و ماهيت خدا مى پرسم، امّا او از يكتايى و قدرت و تدبير شگفت انگيزش پاسخ مى دهد!

او بدان نقشه ابليسى بود كه با اهانت زشت و نارواى خود موسى را از كوره بردبارى در آورد، و راه را براى خشونت باز كند، امّا آن آموزگار هوشمند آسمانى بدون اعتنا به جسارت و گستاخى او افزود:

قَالَ رَبُ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا اِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.

پروردگار جهانيان، همان پروردگار خاورهاى گيتى و باخترهاى آن، و پروردگار همه پديده هايى است كه ميان آنهاست، اگر خرد خويشتن را به كار گيرند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر بدانيد كه تنها كسى درخور پرستش و بندگى است كه داراى اين صفات و ويژگى ها باشد، و نه ديگران.

به هر حال دلائل روشنگر و سخنان قانع كننده موسى همچنان ادامه يافت و فرعون از پاسخگويى و دجّالگرى باز ماند، از اين رو بسان همه زورمداران سبك مغز زبان به تهديد گشوده و گفت:

قَالَ لَئِنْ اتَّخَذْتَ اَلهاً غَيْرِى لاََجْعَلْنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِيْنَ.

اگر خدايى جز من - كه خداى مردم هستى - برگزينى تو را به زندان خواهم افكند.

زندان هاى او و دستور ظالمانه اش در مورد انسان هاى برجسته و مخالفان بزرگ استبداد، به گونه اى بود كه هر كس را به زندان گسيل مى داشت، ديگر مى بايست تا هنگامه مرگ در آنجا بماند.

امّا موسى از پى تهديد ابلهانه او گامى ديگر در رسوا ساختن او برداشت و در برابر همگان روشنگرى كرد كه:

قَالَ اَوَ لَوْ جِئَتُكَ بِشَىْ ءٍ مُبِيْنَ.

اگر من حقيقت روشن و بيان روشنگرى نيز بگويم و معجزه و نشانه اى هم براى رسالت و درستى دعوت خويش بياورم - كه تو در پرتو آن به راستگويى من و دروغپردازى خود پى ببرى - بازهم رسالت مرا انكار و مرا به زندان خواهى افكند؟

بدين سان مى نگريم كه فرعون در انديشه خاموش ساختن موسى بود، امّا او راه را براى نوانديشى و گفتگو و روشنگرى بيشتر براى اصلاح جامعه مى گشود، چرا كه زورمداران گورستانى سرد و خاموش مى خواهند، امّا پيامبران و دانشوران و روشنگران و نوانديشان و روشنفكران، هماره جامعه اى باز و فضايى مساعد براى گفتگو و بيان آزادانه ديدگاه هاى خود تا مردم حق را بشناسند و برگزينند.