تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره فرقان / آيه هاى 40 - 31

31 . وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِيْنَ وَكَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَنَصِيْراً.

32 . وَقالَ الَّذِيْنَ كَفَرُوْا لَوْلا نُزِّلَ عَلَْيهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَرَتَّلْناهُ تَرْتِيْلاً.

33 . وَلايَاتُوْنَكَ بِمَثَلٍ اِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِيْراً.

34 . الَّذِيْنَ يُحْشَرُوْنَ عَلى وُجُوْهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً.

35 . وَلَقَدْ آتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ وَجَعَلْنا مَعَهُ اَخاهُ هارُوْنَ وَزِيْراً.

36 . فَقُلْنَا اذْهَبا اِلَى الْقَوْمِ الَّذِيْنَ كَذَّبُوْا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيْراً.

37 . وَقَوْمَ نُوْحٍ لَمَّا كَذَّبُوْا الرُّسُلَ اَغْرَقْناهُمْ وَجَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَاَعْتَدْنا لِلظَّالِمِيْنَ عَذاباً اَلِيْماً.

38 . وَعاداً وَثَمُوْدَ وَاَصْحابَ الرَّسِّ وَقُرُوْنا بَيْنَ ذلِكَ كَثِيْراً.

39 . وَكُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْاَمْثالَ وَكُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيْراً.

40 . وَلَقَدْ اَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ اَفَلَمْ يَكُوْنُوْا يَرَوْنَها بَلْ كانُوْا لايَرْجُوْنَ نُشُوْراً.

ترجمه

31 - و [همان گونه كه اين بيدادگران با تو به دشمنى برخاستند، ]همان گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرارداديم؛ و پروردگارت راهنما و ياورى بسنده است.

32 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: چرا قرآن يكباره بر او فرو فرستاده نشده است؟! [ما آن كتاب پرشكوه را] اين گونه [به تدريج بر تو فرو فرستاديم ] تا قلب تو را به وسيله آن استوارى [و اقتدار] بخشيم؛ و آن را چنانكه بايد به آرامى [بر تو] خوانديم.

33 - و آنان براى [كم اثر ساختن دعوت توحيدى و عادلانه ] تو هيچ مثالى نمى آورند، مگر اينكه ما [در برابر حركت ارتجاعى آنان ]حق و نيكوترين بيان را براى تو مى آوريم.

34 - كسانى كه بر چهره هايشان به سوى دوزخ كوچ داده [و رانده ]مى شوند، آنان جايگاهشان بدتر و از همه گمراهترند.

35 - و به يقين ما به موسى كتاب [آسمانى ] داديم، و برادرش «هارون» را به همراه وى دستيار ساختيم.

36 - و [به آن دو] گفتيم: بسوى آن قوم كه نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند برويد؛ [و آن دو رفتند و پيام خدا را به روشنى رساندند و آنان سر به عصيان برداشتند]؛ پس [ما نيز] آنان را به سختى درهم كوبيديم.

37 - و قوم نوح را هنگامى كه فرستادگان ما را دروغگو انگاشتند، ما [نيز] آنان را [به كيفر بيدادشان ] غرق ساختيم؛ و آنان را براى [همه ] مردم نشانه اى [عبرت انگيز] گردانيديم؛ و براى ستمكاران عذاب دردانگيز آماده ساخته ايم.

38 - و عاديان، و ثموديان، و اصحاب رَسْ و نسل هاى بسيارى را كه در اين ميان بودند، [همه را به كيفر بيداد و گناهشان نابود ساختيم.

39 - و براى هر يك [از آنان ] مثال ها زديم و [از آنجايى كه آنان بر حق ستيزى خود پاى فشردند] هر كدام را به سختى [درهم كوبيديم و] نابود كرديم.

40 - و به يقين [اين شرك گرايان ] از شهرى كه [بارانى از سنگ ] به بدى بر آنان باريده شد، گذر كرده اند؛ پس آيا آن را نمى ديدند [تا عبرت آموزند]؟! [نه چنين نيست ] بلكه آنان به بر انگيخته شدنى [در روز رستاخيز] اميد نمى داشتند [و آن را باور نداشتند].

نگرشى بر واژه ها

«عدوّ»: دشمن كينه توز و كينه جو.

«ترتيل»: بيان نمودن نكات و موضوعات با استوارى و فاصله.

«تدمير»: درهم كوبيدن و نابود ساختن.

«رس»: چاهى كه اطراف آن سنگ چينى نشده باشد.

«تتبير»: نابود ساختن.

تفسير - راز فرود تدريجى قرآن

در اين آيات قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در راه آرامش خاطر بخشيدن به او مى فرمايد:

وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِيْنَ

و همان گونه كه قوم تو راه و رسم آسمانى ات را دروغ مى انگارند و ما آنها را بدين صورت دشمن تو ساخته ايم، پيامبران پيش از تو نيز تكذيب مى شدند و ما جنايتكاران را دشمن آنان ساخته بوديم. منظور آيه شريفه اين است كه ما پيامبران را فر ستاديم تا آنان را به ايمان و تقوا و توحيد و عدالت فراخوانند و آيين شرك و ظالمانه آنان را بباد نكوهش گيرند و اين كار سبب دشمنى آنان مى گرديد.

با اين بيان مى توان گفت كه خدا با فرو فرستادن كتاب هاى آسمانى و گسيل پيامبران حق و عدالت و دعوت شرك گرايان و ظالمان به توحيدگرايى و رعايت حقوق مردم و وانهادن مرام ساختگى و شيوه ظالمانه و استبدادى خود، آنان را به واكنش احمقانه و دشمنى با حق و عدالت واداشته است.

وَكَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَنَصِيْراً.

و خداى يكتا كه تو را به سوى حق راه نموده، و دوستان راستين خود را يارى مى رساند، براى تو بسنده است.

در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به بهانه جويى شرك گرايان و خودكامگان، به راز فرود تدريجى قرآن بر قلب مصفّاى پيامبر پرداخته و مى فرمايد:

وَقالَ الَّذِيْنَ كَفَرُوْا لَوْلا نُزِّلَ عَلَْيهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً

و كسانى كه كفر ورزيده اند، به پيامبر خدا گفتند: چرا قرآن بسان تورات و انجيل و زبور يكباره فرو فرستاده نشد؟

كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ

هان اى پيامبر! امّا ما قرآن را به صورت تدريجى بر تو فرو فرستاديم تا به وسيله آيات آن قلب تو را استوارى بخشيم و بر بينش و ژرفنگرى ات بيفزاييم و فرهنگ جامعه را تعميق و جهت بخشيم.

به باور مفسّران كتاب هاى ديگر آسمانى همچون تورات و انجيل بدان دليل يكباره و به صورت يكجا فرود آمدند كه:

1 - پيامبران پيشين مى خواندند و مى نوشتند، از اين رو آن كتاب ها به صورت نوشته و يكجا بر آنان فرود آمد تا خود بتدريج براى مردم بخوانند و بياموزند، امّا پيامبر گرامى بدان دليل كه مكتب نارفته و درس نخوانده و به قدرت بى كران خدا آموز گار بشريت شده بود و خود نمى خواند و نمى نوشت، قرآن به صورت تدريجى بر قلب پاك او فرود مى آمد تا نخست خودِ او را آن گونه كه شايسته و بايسته بود دگرگون سازد، و آن گاه او به وسيله آن آيات بتدريج انديشه ها و فرهنگ ها و افكار و عواطف و راه و رسم ها و عملكردها را در جهت مطلوب قرار دهد و شرك و استبداد او را بر اندازد، و اين كار جز با شيوه تداوم و تدريج امكان پذير نخواهد بود.

2 - افزون بر اين نكته، قرآن شريف داراى ناسخ و منسوخ، پرسش ها و پاسخ ها، بيانگر راه حلّ مشكلات و تأمين كننده نيازهاى تدريجى جامعه بوده و در انديشه زدودن شرك و بيداد و تباهى هاى آن از جامعه و دل ها و جايگزين ساختن يك فرهنگ عادلانه و انسانى به جاى آن است؛ و نيز از رويدادهاى آينده خبر مى دهد؛ بر اين اساس روشن است كه همه اين امور و نكات ايجاب مى كند كه به تدريج و آيه آيه بر قلب پاك پيامبر فرود آيد.

وَرَتَّلْناهُ تَرْتِيْلاً.

آرى، و بر اين اساس بود كه ما قرآن را به تدريج فرو فرستاديم و آن را به روشنى بيان داشته و آن را بخش بخش بر تو فرو فرستاديم.

در روايت است كه پيامبر به «ابن عباس» فرمود:

اذا قرأت القرآن فرتله ترتيلا.

هنگامى كه قرآن را مى خوانى، آن را به ترتيل بخوان،

او پرسيد اى پيامبر خدا: «ترتيل» چيست؟

و ما الترتيل؟

فرمود:

بيّنه تبييناً و لا تنثره نثر الدقل و لا تهذّه هذّ الشعر، قفوا عند عجائبه، و حركوا به القلوب، و لايكوننّ هَمُّ احدكم آخر السّورة.(14)

منظور اين است كه به هنگام تلاوت قرآن، واژه ها و حروف آن را به روشنى بيان كنيد و بسان خرماى خشك و غير قابل بهره ورى آن را پراكنده مسازيد و آن را بسان شعر، سريع نخوانيد؛ بلكه به هنگام رسيدن به مفاهيم شگفت انگيز قرآن بايستيد و در آنها بينديشيد و به وسيله آيات و مفاهيم انسان ساز و شورانگيز و شعور آفرين آن،دل ها را به حركت و جنبش در آوريد و هدف شما اين نباشد كه به پايان سوره و يا آخر قرآن برسيد.

دگرباره در ادامه سخن، قرآن پيامبر گرامى را مخاطب مى سازد و مى فرمايد:

وَلايَاتُوْنَكَ بِمَثَلٍ اِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِيْراً.

و آن شرك گرايان و حق ستيزان هيچ مثال و سخنى بر ضد راه و رسم توحيدى و پيام و فرهنگ عدالت آفرين تو نمى آورند، جز اين كه ما گفتار و بيان درست و سازنده اى كه بافته ها و ساخته هاى سست آنان را درهم نوردد، و به ر ساترين سبك و شيوه پاسخ آنان را داده و برترى راه و رسم تو را، بر همه راه ها و مذاهب نشان دهد، آن را بر تو فرو مى فرستيم و جالب ترين و نيكوترين بيان را در دسترس تو قرار مى دهيم.

و در اشاره به نگون سارى و تيره بختى كفرگرايان و ظالمان در روز رستاخيز، افزون بر شكست و روسياهى شان در اين سرا مى فرمايد:

الَّذِيْنَ يُحْشَرُوْنَ عَلى وُجُوْهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً.

آن كسانى كه در روز رستاخيز بر چهره هايشان بر انگيخته مى شوند و با آن شرايط مرگبار و رسوا به سوى دوزخ سوق داده مى شوند و اين گونه به كيفر زشتكارى ها و زشت گويى هاى خود مى رسند، آنان هستند كه بدترين مردم مى باشند.

آيه شريفه در حقيقت پاسخ بافته هاى زشت و ظالمانه آنان را مى دهد كه در يك جنگ روانى، پيامبر گرامى را - كه برترين خلق خدا و پيامبر برگزيده اش مى باشد - به عنوان بدترين ها به خورد مردم گمراه مى دادند و مى گفتند: پيامبر و يارانش بدترين مردمند، چرا كه ما را از پرستش بت ها و راه و رسم ظالمانه و جاهلى خويش و از خرافات و بافته ها باز مى دارند و به سوى توحيد و عدالت و ارزش هاى انسانى و اخلاقى فرا مى خوانند، آرى قرآن در پاسخ آنان است كه مى فرمايد:

اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً.

موقعيت و جايگاه اين تبهكاران بدترين جايگاه است و اينان از نظر دين و راه و رسم زندگى نيز بدترين و گمراه ترين خلق خدايند.

از پيامبر گرامى پرسيدند كه چگونه كفرگرايان را بر چهره و پيشانى به سوى دوزخ مى برند؟

يا نبىّ اللّه: كيف يحشر الكافر على وجهه يوم القيامة؟

آن حضرت در پاسخ فرمود:

اِنّ الّذى مشاه على رجليه قادر على ان يمشيه على وجهه يوم القيامة.(15)

آن قدرت بى همتايى كه آنان را بر روى دو پا به حركت آورد، برايش آسان است كه در روز رستاخيز آنان را بر چهره و پيشانى برانگيزد و راه برد.

پرتوى از زندگى و رسالت موسى

قرآن، در اين آيات براى روشنگرى بيشتر به ترسيم پرتوى از زندگى دو پيامبر بزرگ خدا پرداخته و مى فرمايد:

وَلَقَدْ آتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ

و به يقين ما به موسى كتاب آسمانى ازرانى داشتيم.

وَجَعَلْنا مَعَهُ اَخاهُ هارُوْنَ وَزِيْراً.

و برادرش «هارون» را به يارى او برگزيديم تا در كار پيام رسانى و هدايت مردم به سوى حق و عدالت يار و ياور او باشد.

و مى فرمايد:

فَقُلْنَا اذْهَبا اِلَى الْقَوْمِ الَّذِيْنَ كَذَّبُوْا بِآياتِنا

و ما به آن دو پيام رسان خويش گفتيم: به سوى فرعون و دار و دسته تبهكارش برويد كه آيات و نشانه هاى ما را دروغ شمرده و به زشتكارى و بيداد پرداخته اند.

و آن گاه موسى و هارون به سوى آنان رفتند و پيام ما را برايشان خواندند و راه رستگارى را به آنان نشان دادند، امّا فرعون و درباريانش سخن آنان را ناشنيده انگاشتند و رسالت و دعوت توحيدى آنان را انكار كردند...

فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيْراً.

و بر اين اساس بود كه ما آنان را سخت درهم كوبيديم و به صورت عبرت انگيز و عبرت آموزى براى حق طلبان، نابود ساختيم.

آن گاه در اشاره به سرنوشت عبرت انگيز جامعه و مردم حق ستيز ديگرى مى فرمايد:

وَقَوْمَ نُوْحٍ لَمَّا كَذَّبُوْا الرُّسُلَ اَغْرَقْناهُمْ

و نيز ما قوم «نوح» را هنگامى كه پيامبران ما را تكذيب كردند و راه حق ستيزى و لجاجت را سرسختانه در پيش گرفتند، به وسيله طوفان و آب فراوانى كه از آسمان فرو مى ريخت و از زمين مى جوشيد غرق و نابود ساختيم.

به باور برخى از مفسّران دروغگو شمردن يكى از پيامبران خدا و انكار يكى از كتاب هاى آسمانى بسان انكار همه كتاب ها و دروغگو انگاشتن همه پيامبران اوست، و به همين جهت هم قرآن از تكذيب جامعه نوح و انكار رسالت و دعوت آن حضرت، به تكذيب پيامبران تعبير مى كند.

امّا به باور برخى ديگر آنان پيش از آمدن نوح پيامبران ديگرى را نيز تكذيب نموده بودند.

وَجَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً

و سرنوشت عبرت انگيز آنان را براى همه بيدادگران و حق ستيزان درس عبرت و براى مردم مايه اندرز قرار داديم.

وَاَعْتَدْنا لِلظَّالِمِيْنَ عَذاباً اَلِيْماً.

و براى ظالمان افزون بر اين كيفر سخت دنيوى، عذاب دردناك و دردانگيزى نيز در سراى آخرت آماده ساخته ايم.

در هشتمين آيه مورد بحث در اشاره به سرنوشت سياه و عبرت انگيز جامعه بيدادگر ديگرى كه كيفر حق ستيزى و بيدادش گريبانگيرش گرديد... مى فرمايد:

وَعاداً وَثَمُوْدَ وَاَصْحابَ الرَّسِ

و نيز «عاديان» و «ثموديان» و جامعه و مردمى را كه پيامبرشان را به چاه افكندند، همه را نابود ساختيم.

پاره اى از مفسران آورده اند كه «اصحاب رس» مردمى دامدار بودند كه از اين راه، روزگار مى گذراندند. آنان چاه پر آب و بزرگى داشتند كه بيشتر از آب آن بهره مى گرفتند و از نظر دين و آيين و راه و رسم زندگى، گرفتار پرستش هاى ذلت بار، هم چون بت پرستى و زشتكارى و بيداد بودند، از اين رو خداى پرمهر حضرت «شعيب» را به سوى آنان برانگيخت تا او، آنان را به سر چشمه زلال توحيد و تقوا و اخلاص و ايمان فراخواند، امّا آنان به جاى دريافت درست پيامِ پيامبرشان، به حق ستيزى و حق گريزى روى آوردند و او را دروغگو شمردند، آن گاه بود كه خدا به چاه فرمان داد تا آب خود را به اعماق زمين بفرستد و خشك و بى آب گردد و به زمين نيز دستور داد تا آن تبهكاران را ببلعد؛ و بدين صورت كيفر بيدادشان را دريافت داشتند و نابود شدند.

امّا به باور پاره اى ديگر «رس» چاه مشهورى بود كه در «انطاكيه» قرار داشت و مردم آن سرزمين «حبيب نجار» را - كه آنان را به يكتاپرستى و عدالت فرا مى خواند - كشتند.

از حضرت صادق آورده اند كه: گويى اين جامعه حق ستيز، به انحرافات بسيارى گرفتار بودند كه از آن جمله، بلاى همجنس گرايى زنانشان بود.

وَقُرُوْنا بَيْنَ ذلِكَ كَثِيْراً.

و گروه ها و جامعه هاى ديگرى را نيز كه از نظر زمانى ميان جامعه «عاد» و «ثمود» و «اصحاب رس» بودند، به كيفر بيدادشان نابود ساختيم.

و مى افزايد:

وَكُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْاَمْثالَ

امّا ما هرگز آنان را بدون اتمام حجّت و دعوت به سوى حق و هشدار از ستم و گناه نابود نساختيم، بلكه به همه آنان هشدار داديم كه اگر ايمان نياورند و حق و عدالت را نپذيرند كيفر خواهند شد و براى آنان مثال هايى بسيار زديم و حقايق را روشن ساختيم.

به باور پاره اى از دانشمندان منظور اين است كه: ما راه و رسم زندگى را به آنان آموختيم و آنچه مى بايد برايشان فرستاديم.

وَكُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيْراً.

امّا هنگامى كه اندرز و هشدار سودشان نبخشيد، سرانجام همه آنان را به كيفر بيداد و حق ستيزى شان نابود ساختيم.

واژه «تتبير» به باور «زجاج» به مفهوم درهم شكستن و قطعه قطعه ساختن است.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَقَدْ اَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ

و بى گمان اين كفرگرايان و بيدادگران روزگار تو اى پيامبر! از كنار شهرهاى سنگباران شده و درهم كوبيده شده قوم لوط عبور كرده و آنها را ديده اند...

اَفَلَمْ يَكُوْنُوْا يَرَوْنَها

آيا آنان در سفرهايشان به سوى شام اين صحنه هاى تكان دهنده و عبرت آموز را نديده و به آن ويرانه ها ننگريسته اند تا از سرنوشت شوم گناهكاران و استبدادگران درس عبرت گيرند و به خود آيند؟!

بَلْ كانُوْا لايَرْجُوْنَ نُشُوْراً.

چرا، آنان ويرانه ها را ديده اند، امّا بدان دليل كه به روز رستاخيز و پاداش و كيفر آن ايمان نمى آورند و اميد نمى دارند از زشت كارى و گناه باز نمى ايستند.

/ سوره فرقان / آيه هاى 50 - 41

41 . وَاِذا رَاَوْكَ اِنْ يَتَّخِذُوْنَكَ اِلاَّ هُزُواً اَهذَا الَّذِى بَعَثَ اللَّهُ رَسُوْلاً.

42 . اِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْلا اَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَسَوْفَ يَعْلَمُوْنَ حِيْنَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ اَضَلُّ سَبِيْلاً.

43 . اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ اَفَاَنْتَ تَكُوْنُ عَلَيْهِ وَكِيْلاً.

44 . اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُوْنَ اَوْ يَعْقِلُوْنَ اِنْ هُمْ اِلاَّ كَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيْلاً.

45 . اَلَمْ تَرَ اِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلِيْهِ دَلِيْلاً.

46 . ثُمَّ قَبَضْنَاهُ اِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيْراً.

47 . وَهُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَكُمُ الْلَيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوْراً.

48 . وَهُوَ الَّذِىْ اَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرَا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ وَاَنْزَلْنا مَنَ السَّماءِ ماءً طَهُوْراً.

49 . لِنُحْيِىَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَنَسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا اَنْعاماً وَاَناسِىَّ كَثِيْراً.

50 . وَلَقَدْ صَرَفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوْا فَاَبى اَكْثَرُ النَّاسِ اِلاَّ كُفُوْراً.

ترجمه

41 - و هنگامى كه [كفرگرايان و ظالمان ] تو را [اى پيامبر] مى بينند، تنها به باد تمسخرت مى گيرند [و مى گويند:] آيا اين است آن كسى كه خدا او را به پيامبرى برانگيخته است؟!

42 - چيزى نمانده بود كه ما را از [پرستش ] خدايانمان - اگر بر [عبادت ] آنها پايدارى نمى ورزيديم - گمراه سازد [و ما را به توحيدگرايى و يكتا پرستى رهنمون گردد] ؛ و به زودى هنگامى كه [آن گمراهان ] عذاب [سخت رستاخيز] را بنگرند، خواهند دانست كه چه كسى گمراهتر است.

43 - آيا آن كسى را كه خداى خويشتن را هواى نفس خود برگرفته است، ديدى؟ پس آيا تو [بر آن هستى كه ] وكيل او گردى؟!

44 - آيا مى پندارى كه بيشتر آنان مى شنوند يا خرد خويشتن را به كار مى اندازند؟ آنان جز همانند دام ها نيستند، [نه،] بلكه [از آنها هم بى فرهنگ تر و] گمراه ترند.

45 - آيا به [قدرت بى همانند] پروردگارت ننگريستى كه چگونه سايه را گسترده است؟! و اگر مى خواست، بى گمان آن را ساكن [و بى حركت ] مى ساخت، آن گاه خورشيد را بر [وجود] آن دليل قرارداديم.

46 - سپس [با بالا آمدن آفتاب ] آن [سايه ] را اندك اندك [و به آسانى ] به سوى خويش باز مى گيريم.

47 - و اوست آن كسى كه شب را براى شما پوششى قرار داد، و خواب را [مايه ] آرامش؛ و روز [روشن ] را زمان برخاستن [شما] گردانيد.

48 - و اوست آن كسى كه بادها را به عنوان نويد بخش [باران ] ، پيشاپيش رحمت خويش مى فرستد؛ و ما از آسمان، آبى پاك [و زلال ] فرود آورديم.

49 - تا به وسيله آن، سرزمينى مرده [و پژمرده ] را زنده گردانيم و آن را به دام ها و انسان هاى بسيارى كه آفريده ايم، بنوشانيم.

50 - و به يقين [زمان و مكان ريزش ] آن را ميان آنان گردانيديم تا [از اين رهگذر] به خود آيند [و پندگيرند]، امّا بيشتر مردم جز نا سپاسى [و گمراهى ] را نخواستند!

نگرشى بر واژه ها

«قبض»: برگرفتن و گرد آوردن.

«يسير»: سهل و آسان.

«سبات»: استراحت.

«نشر»: پراكنده ساختن و پراكندن.

«اناسى»: اين واژه جمع انسان مى باشد، امّا پاره اى آن را جمع «انس» دانسته اند، بسان «كرسى» و «كراسى».

تفسير - باز هم منطق ابلهانه و شيوه بيدادگرانه شرك گرايان

در ادامه سخن از منطق سست و عملكرد زشت و ظالمانه كفرگرايان و خودكامگان، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

وَاِذا رَاَوْكَ اِنْ يَتَّخِذُوْنَكَ اِلاَّ هُزُواً

اين گمراهان و خود كامگان هنگامى كه تو را مى بينند، به منظور كوچك شمردن و تحقير شخصيت والا و بزرگ تو، احمقانه و ابلهانه تو را به باد تمسخر مى گيرند و مى گويند:

اَهذَا الَّذِى بَعَثَ اللَّهُ رَسُوْلاً.

آيا اين است آن مردى كه خدا او را به رسالت برگزيده است؟!

و مى افزايد:

اِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْلا اَنْ صَبَرْنا عَلَيْها

اگر ما در راه پرستش خدايانمان پايدارى و استوارى نمى كرديم، او بر آن بود كه ما را از پرستش آنها باز دارد و چيزى نمانده بود كه در اين راه موفّق شود و ما را به انحراف كشد.

وَسَوْفَ يَعْلَمُوْنَ حِيْنَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ اَضَلُّ سَبِيْلاً.

و هنگامى كه عذاب سخت الهى را بنگرند، خواهند دانست كه چه كسى گمراهتر است؟ بت پرستان و بيدادگران يا مردم توحيدگرا و پرواپيشه؟

آن گاه در انگيزش تعجب و شگفت زدگى پيامبر مى فرمايد:

اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ

آيا آن كسى را كه خداى خويش را هواى دل خود پنداشته و برگرفته است، ديدى؟

به باور برخى منظور اين است كه: آيا آن تيره بختى را كه پرستش آفريدگار هستى را وانهاد و در برابر پاره سنگى به نيايش پرداخت و آن را پرستيد، ديدى؟ به باور تو او چگونه انسانى است؟!

و به باور برخى ديگر، كسى كه هواى دل خويش را پيروى كند و از پى آن رود، در حقيقت هواى نفس خود را خداى خويشتن ساخته است.

اَفَاَنْتَ تَكُوْنُ عَلَيْهِ وَكِيْلاً.

آيا تو وكيل و ضامن چنين كسى هستى و مى خواهى او را بر خلاف ميل خودش از پرستش هاى ذلت بار بازدارى؟

منظور اين است كه تو چنين نيستى و كار تو دعوت و خيرخواهى و روشنگرى است، نه اجبار و اكراه.

به باور پاره اى منظور آيه اين است كه: آيا تو مى توانى كسى را كه نمى انديشد به راه راست رهبرى كنى؟

آرى، تو نمى توانى، چرا كه او نمى خواهد و نمى انديشد؛ و اين مفهوم از آنجايى دريافت مى گردد كه وكيل در حقيقت نقش و كار ديگرى را به عهده مى گيرد و به جاى او عمل مى كند و اين در گرو قدرت و توانايى است، و چنين قدرت و وكالتى نيز ويژه ذات پاك اوست نه ديگران.

و مى فرمايد:

اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُوْنَ اَوْ يَعْقِلُوْنَ

آيا مى پندارى كه بيشتر آنان گفتار و منطق تو را مى شنوند و خرد خويشتن را به كار مى گيرند؟ آيا آنان بر اين باورند كه به معجزه هاى تو نظاره كنند و حقيقت را دريابند؟

منظور اين است كه: نه، آنان بر اين انديشه نيستند، و تو درباره آنان خوش بين نباش!

اِنْ هُمْ اِلاَّ كَالْاَنْعَامِ

آنان بسان دام ها هستند كه صدا را مى شنوند، امّا خرد نمى ورزند.

بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيْلاً.

نه، بلكه از دام ها نيز گمراهترند، چرا كه اينان توانايى و امكانات و ابزارهاى شناخت و راهيابى را دارند و راه را نمى جويند، امّا دام ها چنين ابزار و امكاناتى ندارند.

افزون بر اين دام ها و حشرات با بهره ورى از غرائز و هدايت تكوينى، سود وزيان و دوست و دشمن خود را مى شناسند و كارى كه برايشان زيانبار باشد، انجام نمى دهند، امّا اين تيره بختان راه نجات و تباهى را شناخته اند و بازهم از راه سعادت و ر ستگارى مى گريزند، با اين بيان آيا اينان از دام ها گمراهتر نيستند؟!

پرتوى از نشانه ها قدرت بى كران او

اينك همه خردمندان و خردورزان را فرا مى خواند تا به نشانه هاى يكتايى و بى همتايى خدا و دلايل قدرت بى كران و حكمت وصف ناپذير او بنگرند و بينديشند تا حق را بشناسند.

در اين مورد روى سخن را به آموزگار عصرها و نسل ها، پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

اَلَمْ تَرَ اِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ

آيا نديدى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟

منظور اين است كه هان اى انسان ها! اى بندگان خدا، اى خردورزان! آيا به كار شگفت انگيز خدا نمى نگريد كه چگونه از بامداد تا شامگاه سايه را به صورت هاى گوناگون گسترش مى بخشد و جمع آورى مى كند؟

به باور برخى منظور از گسترش سايه هنگامى است كه خورشيد غروب مى كند و آن گاه سايه همه جا را مى گيرد.

«ابو عبيده» مى گويد: سايه، آن چيزى است كه به وسيله درخشش خورشيد بر چيده مى شود، درست بسان سايه بامداد؛ و يا چيزى است كه آفتاب را بر مى چيند، بسان سايه عصر. يادآورى مى گردد كه به سايه بامداد «ظلّ» و به سايه عصر گاهى، «فيى ء» مى گويند.

و پاره اى بر آنند كه منظور از «ظلّ» سايه شب است كه بخش بزرگى از جهان را مى پوساند.

وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً

و اگر خدا مى خواست سايه را ساكن مى ساخت و به وسيله خورشيد آن را از ميان نمى برد، بلكه جاودانه اش مى ساخت.

مگر نه اينكه در آيه ديگرى در مورد شب تيره مى فرمايد:

قل أرأيتم ان جعل الله عليكم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله يأتيكم بليل...(16)

اى پيامبر بگو: هان چه مى پنداريد اگر خدا شب را تا روز رستاخيز بر شما جاودانه سازد، جز ذات پاك و بى همتاى خدا، كدامين معبود براى شما روشنى روز را مى آورد؟ آيا نمى شنويد؟

بهر حال آيه شريفه نشانگر آن است كه اگر خدا بخواهد خورشيد را از حركت باز مى دارد تا سايه ثابت و جاودانه گردد.

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلِيْهِ دَلِيْلاً.

آن گاه خورشيد جهان افروز را بر آن سايه دليل گردانيديم.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: آرى، خورشيد دليل سايه است و ما به بركت آن سايه را مى شناسيم، چرا كه اگر آفتاب نبود، هرگز سايه شناخته نمى شد، و اين راهى مهم است كه هر چيزى با شناخت ضد خود شناخته مى شود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: ما خورشيد را دليل وجود سايه گردانيديم، چرا كه با آمدن آن سايه مى رود و همه مردم اين را مى دانند «تعرف الاشياء باضدادها».

امّا به باور پاره اى ديگر منظور از دليل بودن خورشيد براى سايه به اين است كه با بر آمدن خورشيد سايه كوتاه مى گردد، و هنگامى كه خورشيد در سراشيبى روز قرار مى گيرد، دگرباره سايه طولانى مى شود.

و از ديدگاه برخى منظور اين است كه: ما «خورشيد» را به همراه «سايه»، دليل يكتايى خدا و قدرت بى كران او گردانيديم.

و مى افزايد:

ثُمَّ قَبَضْنَاهُ اِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيْراً.

سپس ما آن سايه را با بر آمدن خورشيد اندك اندك و به آسانى جمع مى كنيم.

و اين بيان بدان دليل است كه با آمدن خورشيد سايه ها به تدريج كم و كوتاه تر مى گردند.

قرآن پس از اشاره به پديده «سايه» كه نشانى از نشانه هاى قدرت خداست، اينك در ترسيم نعمت و نشان ديگرى از نعمت ها و نشانه هاى قدرت او مى فرمايد:

وَهُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَكُمُ الْلَيْلَ لِبَاساً

اوست آن خدايى كه شب را براى شما بسان پوشش و لباس قرارداد، تا در آن از خستگى روز نجات يافته و به استراحت و آرامش فرو رويد.

در آيه ديگرى در اين مورد مى فرمايد: لتسكنوا فيه(17) تا در آن آرامش يابيد.

وَالنَّوْمَ سُبَاتاً

و خواب را مايه آرامشى برايتان مقرر فرمود.

وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوْراً.

و روز را براى برخاستن و پراكندن شما در روى زمين و مايه حركت و حيات و كسب معاش قرار داد.

در ادامه گفتار از نعمت ها و موهبت هاى آفرينش مى افزايد:

وَهُوَ الَّذِىْ اَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرَا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ

و اوست آن قدرت بى كرانى كه بادها را مژده رسانانى پيشاپيش رحمت خود فرستاد، تا به شما مژده آمدن باران دهند.

وَ اَنْزَلْنا مَنَ السَّماءِ ماءً طَهُوْراً.

و ما از آسمان آبى فرو فرستاديم كه پاك و پاك كننده است...

و مى افزايد:

لِنُحْيِىَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً

تا به وسيله باران و فرود آب از آسمان سرزمين هاى خشك و سوزان را بارويش گياهان و گل ها حيات و طراوت بخشيم.

وَنَسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا اَنْعاماً وَاَناسِىَّ كَثِيْراً.

و نيز به وسيله باران زندگى ساز و آب حيات بخش دام ها و بسيارى از موجودات و انسان هاى بى شمارى را كه در كران تا كران زمين هستند سيراب مى سازيم.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَقَدْ صَرَفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوْا

و ما اين باران را در ميان زمينيان مى گردانيم و آن را به گونه اى پخش مى سازيم كه مباد در يك جا هماره ببارد و در جاى ديگر هرگز نبارد، بلكه آن را بر اساس حكمت و مصلحت مى گردانيم.

هدف اين است كه مردم در اين مورد بينديشند و بر قدرت بى كران و تدبير شگفت گرداننده هستى پى برند و بدانند كه نبايد جز او را بپرستند.

فَاَبى اَكْثَرُ النَّاسِ اِلاَّ كُفُوْراً.

امّا بيشتر مردم نا سپاسى مى كنند و به جاى يكتا پرستى و پرواپيشگى راه شرك و بيداد را در پيش مى گيرند.