تفسير مجمع البيان جلد ۱۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۸ -


آشنايى با سوره نور

سوره مباركه «نور»، بيست و چهارمين سوره از سوره هاى اين كتاب پرشكوهِ خداست و مناسب است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن به نكاتى از شناسنامه اش بنگريم:

1 - چرا سوره نور؟!

نام روح بخش و دلنواز اين سوره مباركه همانگونه كه آمد، سوره نور است و اين نام بلند و جاودانه از آيه سى و پنجم آن برگرفته شده است كه مى فرمايد:

اللّه نور السّموات و الأرض.

خدا نور آسمانها و زمين است.

افزون بر اين آيه و اين تناسب، در اين سوره برنامه هاى متنوّعى به منظور زدودن آثار گناه و زشتى در نظر گرفته شده است كه با دقّت و تدبّر، و عمل شايسته و بايسته و همه جانبه و انسانى به آنها مى تواند زنگارهاى ناپاكى و آلودگيهاى اخلاقى و جنسى را از جامعه پاك، و مردم را به زيور عفاف و مرواريد پاكى و نجابت و گوهر پاكدامنى آراسته سازد و بدين وسيله دلها را نورباران، چشم ها را روشن و چهره ها را سپيد و نورانى سازد.

2 - فرودگاه سوره نور :

از ديدگاه همه محدثان و مفسّران، همه آيات اين سوره مباركه، در مدينه بر قلب پاك پيامبر نور فرود آمده است.

افزون بر اين اتفاق آراء و ديدگاه، محتواى سوره مورد بحث نيز نشانگر آن است كه كه در بردارنده ويژگيهاى سوره هاى «مدنى» است چراكه از آغاز تا پايان آن بيشتر، از پندهاى جاودانه و اندرزهاى انسانساز و رهنمودهاى عقيدتى و زيربنايى، چهره قانونگذارانه و بيان مقرّرات براى فرد، خانواده و جامعه دارد و اين نشانگر آن است كه در مدينه و به هنگام تشكيل جامعه نوبنياد اسلامى به دست فرزانه و تواناى پيامبر، فرود آمده است.

3 - شمار آيات و واژه هاى آن :

اين سوره به باور قاريان عراق و شام داراى 64 آيه، و به باور حجازيها داراى 62 آيه مى باشد و دليل اختلاف نيز در آيات 37 و 44 است كه خواهد آمد.

گفتنى است كه اين سوره داراى واژه و حرف است و به بخشهاى گوناگونى قابل تقسيم مى باشد.

4 - پاداش تلاوت آن براى آگاهى و عمل :

1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من قرأ سورة النّور اعطى من الأجر عشر حسنات بعدد كلّ مؤمنة و مؤمن فيما مضى و فيما بقى (148)

كسى كه سوره نور را بخواند و در انديشه عمل به محتواى آن باشد و تا سرحد توان بدان عمل كند، خدا به شمار هر زن و مرد توحيدگرا و ايمان دارى از گذشتگان و آيندگان، ده پاداش و حسنه به او ارزانى خواهد فرمود.

2 - و نيز در اين مورد از ششمين امام نور حضرت صادق 7 آورده اند كه فرمود:

حصّنوا اموالكم و فروجكم بتلاوة سورة نور، و حصّنوا بها نسائكم فانّ من ادمن قرائتها فى كلّ يوم او فى كلّ ليلة لم يزن احد من اهلبيته ابداً حتّى يموت.(149)

ثروت و داراييهاى خود و نيز دامان عفت و پاكدامنى تان را در پرتو تلاوت خالصانه اين سوره از تباه گرديدن پاس داريد و در پرتو محتواى آن و نيز خواندنش، زنان و دختران جامعه خويش را در دژ عفت و پاكدامنى و معنويت، از زشتى و ننگِ بى عفّتى و لغزش، مصون و محفوظ بداريد؛ چراكه هر كس در زندگى به تلاوت اين سوره ادامه دهد واز آيات آن درس بگيرد هرگز در عمر خويش شاهد لغزش و بى عفّتى فردى از خاندانش نخواهد بود و آنان در پرتو محتواى عفت آموز و انسانساز اين سوره، راه پاكى و نجابت را گام خواهند سپرد؛ و نيز تلاوت كننده اين سوره، پس از مرگ بوسيله هفتاد هزار فرشته تا كنار آرامگاهش همراهى مى شود و آنان از بارگاه خدا براى او آمرزش و بخشايش مى خواهند تا به خاك سپرده شود.

يادآورى اين نكته زيبنده است كه منظور، تلاوت هدفدار و آگاهانه و خالصانه براى درس گرفتن و عمل به مفاهيم بلند و برنامه هاى انسانساز آن در زندگى است؛ و نه زيبا خواندن و مسابقه دادن و به نواى دل انگيز تلاوت آن بسنده كردن و دلخوش داشتن.

5 - دورنمايى از مفاهيم آن :

اين سوره مباركه، با ياد خدا و رحمت و بخشايش او بر بندگان آغاز مى گردد و از آنجايى كه نام ديگرش سوره عفت و پاكدامنى است، با ترسيم يك سلسله تدابير سازنده و كارآمد در جلوه ها و ابعاد گوناگون براى تشكيل خانواده و تنظيم روابط قانونى و عادلانه جنسى، و بيان مقررات گوناگون براى پاكى و پاكدامنى فرد و جامعه و پاسدارى خردمندانه و عملى از عفت عمومى، مفاهيم بلند و معارف انسانساز و پند و اندرزهاى هشدار دهنده و فرهنگ شرافت ساز و شرافت آفرينى را طرح نموده، و آنگاه با به تابلو بردن درسهاى گوناگون فكرى، عقيدتى، خانوادگى، اجتماعى، اخلاقى، روانى، روحى، اين جهانى و آن جهانى پايان مى پذيرد.

اگر بخواهيم دورنمايى از مفاهيم و معارف ارجدار اين سوره را در يك نگاه بنگريم و به نمايش گذاريم با اين موضوعات سازنده روبرو مى گرديم:

- در راه پاكدامنى و عفت عمومى؛

- كيفر دردناك تهمت تراشى؛

- كيفر تهمت به همسر؛

- ماجراى «افك»؛

- چرا سوءظن!؛

- باران نكوهش بر مردم بى تفاوت؛

- هشدار از پيروى شيطان؛

- هشدار از تندرويها؛

- برخى از گواهان رستاخيز؛

- پديده برهنگى و چشم چرانى؛

- فرمان تشكيل خانواده؛

- نور آسمانها و زمين؛

- مفهوم اين مثال زيبا؛

- كارهاى سراب گونه؛

- زنجيره اى از نشانه هاى قدرت خدا؛

- چهره هاى گوناگون حيات؛

- راز ناشناخته؛

- بيست و يك نشان از آن بى نشان؛

- شش نشان رستگارى؛

- هر كس مسئول عملكرد خويش است؛

- نظام عادلانه جهانى در واپسين حركت تاريخ؛

- مقرّرات ورود به قلمرو خصوصى ديگران؛

- ادب در برابر پيامبر.

و ده ها نكته ارزشمند ديگرى كه خواهد آمد، ان شاء اللّه.

سوره نور آيه هاى 3 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1. سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَ أَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

2. الزَّانِيَةُ وَالزّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَ لاَتَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأفَةٌ فِى دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَومِ الآَخِرِوَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طآئِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

3. الزَّانِى لاَيَنْكِحُ اِلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَيَنْكِحُهَا اِلّا زَانٍ اَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ.

ترجمه

1 - [اين ] سوره اى است كه ما آن را فرو فرستاديم و [ايمان و عمل به محتواى آن را ]بر شما و نسلهاى آينده [مقرر ساختيم؛] و در آن آياتى روشن و [روشنگر ]فروفرستاديم؛ باشد كه شما پند پذيريد [و به خود آييد].

2 - زن زناكار و مرد زناكار، به هر يك از آن دو يك صد تازيانه بزنيد؛ و اگر شما به خدا و روز واپسين ايمان آورده ايد، در [قلمرو] دين خدا [و مقرّرات روشن او ]نسبت به آن دو [گناهكار] دلسوزى [بى جا گريبان ] شما را نگيرد؛ و بايد گروهى از ايمان آوردگان در [هنگام ] كيفر آن دو حاضر آيند.

3 - مرد زناكار، جز زن زناكار يا شرك گرا را به همسرى نمى گيرد؛ و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا شرك گرا، به همسرى نمى گيرد، و اين [كار زشت و ناروا] بر ايمان آوردگان تحريم شده است.

نگرشى بر واژه ها

«سورة»: اين واژه از ريشه «سور» به مفهوم ديوار ساختمان و بنا، برگرفته شده است و آنگاه به همين تناسب به معناى بلندى و برافراشته بودن ساختمان وبنا آمده است؛ و از آنجايى كه مفاهيم بلند و آسمانى آن فراتر از انديشه و خرد بشرى است، به آن «سوره» گفته شده است.

به باور پاره اى ديگر، اين واژه به مفهوم بخشى از يك بناى عظيم و رفيع است كه در اين صورت منظور، بخشى از آيات قرآن مى باشد كه در درون و چارچوب يك سوره آمده است و بخشى از كتاب خدا را تشكيل مى دهد.

و از ديدگاه برخى اين واژه به مفهوم بالا و بلندمرتبه و شريف آمده است؛ براى نمونه شاعر مى گويد:

الم ترانّ اللّه اعطاك سورة
ترى كلّ ملك دونها يتذبذب

آيا نديدى كه خدا به تو مقام و منزلتى ارزانى داشت كه هر فرمانروا و شاهى در برابر آن دچار بهت و حيرت مى گردد.

«فرض»: واجب و بايسته ساختن.

«جلد»: نواختن تازيانه.

«رأفة»: مهر و دلسوزى.

تفسير - در راه پاكدامنى و پاسدارى از عفت عمومى

آفريدگار فرزانه هستى در سوره مؤمنون و آيات آخرين آن، روشنگرى فرمود كه آفرينش جهان و انسان هدفدار است و مردم به بازيچه و بيهوده آفريده نشده اند؛ اينك سوره نور را با بيان مقرّرات خويش و فرمانها و هشدارها آغاز مى كند تا راه زندگى شايسته، و هدفدار بودن آفرينش را بهتر و بيشتر نشان دهد و به آنان روشنگرى كند كه براى پرستش و عبادت و رشد و تعالى و پركشيدن به سوى بهشت پرطراوت و زيبا و تخلّق به اخلاق انسانى و اسلامى و آراستگى به ارزشهاى قرآنى آفريده شده اند.

در نخستين آيه اين سوره مى فرمايد:

سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا اين سوره بخشى از قرآن و پيام ما مى باشد كه آن را به وسيله فرشته وحى به پيامبرمان فرو فرستاده ايم.

وَفَرَضْنَاهَا و عمل به آن را بر همه شما و نسلهاى آينده تا روز رستاخيز لازم و واجب ساختيم.

«مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه: ما در اين سوره و آيات آن رواها و نارواها، و حلال و حرام را به روشنى بيان كرده ايم و مقرر ساخته ايم و بر شما نيز لازم است كه حلال و رواهاى آن را، حلال و روا به شمار آوريد و از آنچه تحريم شده است دورى گزينيد و آنها را حرام بدانيد.

امّا به باور «عكرمه» منظور اين است كه: ما در اين سوره حدود و مقرّرات را بيان كرده ايم؛ درست همانگونه كه در آيه ديگرى واژه «فرض» به اين مفهوم آمده است و مى فرمايد:

فنصف ما فرضتم. و اگر به تشديد خوانده شود، مفهوم آن اين است كه: ما اين سوره را فرستاديم و مقرّرات گوناگون را در كران تا كران آيات آن، به روشنى بيان كرديم.

وَ أَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتِ بَيِّنَاتٍ

و در اين سوره، دليلها و برهانهاى روشنى بر يكتايى خدا و بى همتايى و قدرت بى كران او آورديم.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: ما در اين سوره مقرّرات كيفرى و احكام دينى را فروفرستاديم.

لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

تا شما به خود آييد و پند و اندرز گيريد و محتوا و پيام آن را براى عمل به خاطر سپاريد.

در دوّمين آيه مورد بحث، به بيان اين آيات پرداخته و پيش از هر چيزى در مورد كيفر بى عفّتى و زشتكارى جنسى مى فرمايد:

الزَّانِيَةُ وَالزّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ

زن و مردى را كه دست به بى عفّتى يازند، در صورتى كه آزاد و مجرد باشند، به هر يك از آن دو يك صد تازيانه بزنيد؛ امّا اگر هر دو تن يا يكى از آن دو داراى همسر باشد، آن كه با داشتن همسر به اين زشتى دست يازيده است برابر مقرّرات و با در نظر گرفتن همه شرايط حقوقى و قانونى بايد سنگسار گردد و اين ديدگاه همه مفسّران و كارشناسان فقه اسلامى است.

در مورد بردگان نيزدر صورتى كه همسر نداشته باشند، آن يك صد تازيانه به نصف كاهش مى يابد؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:

فإن أتين بفاحشة فعليهن نصف ما على المحصنات من العذاب.(150)

و اگر آنان دست به بى عفّتى يازند، بر آنان نيمى از كيفر زنان آزاد است.

چرا نخست كيفر زنان؟

آيه شريفه بدان دليل نخست به بيان كيفر زنان - در صورتى كه دست به كار زشت و بى عفّتى يازند - مى پردازد كه بى عفّتى بر آنان زشت تر و ناهنجارتر و بخاطر باردار شدنشان زيانبارتر و فاجعه آميزتر و به باور برخى، نيروى سركش جنسى در آنان نيرومندتر است.

آرى! بخاطر همين نكات سه گانه است كه نخست كيفر آنان را بيان مى كند و از پى آن به ترسيم كيفر مردان آلوده دامان مى پردازد.

امام يا نماينده او :

به باور مفسّران و كارشناسان فقه، زدن اين تازيانه و پياده كردن مقرّرات كيفرى وظيفه دو نفر است و ديگران نمى توانند دست به چنين كار خطيرى بزنند:

1 - اين كار وظيفه امام راستين و پيشواى بر حق جامعه است.

2 - و ديگر كسى كه از سوى او براى اين كار گمارده شده است.

يادآورى مى گردد كه در اين مورد نظر ديگرى نيامده و همه بر اين عقيده اند.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ لاَ تَأخُذْكُمْ بِهِمَا رَافَةٌ فِى دِينِ اللَّهِ اِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَومِ الأَخِرِ

و اگر شمايان به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايد، در انجام فرمان خدا نسبت به آن تبهكاران دلسوزى بى جا و بى مورد نشان ندهيد؛ و كيفر را با قدرت اجرا كنيد و تازيانه را سخت بزنيد و از مرزهاى عدل و داد به هر صورت فراتر نرويد و از وانهادن مقرّرات خدا بترسيد.

منظور از «دين خدا» در آيه شريفه، به باور پاره اى، فرمانبردارى خدا، و به باور پاره اى ديگر، فرمان خداست؛ درست بسان مفهوم اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

ما كان ليأخذ اخاه فى دين الملك.(151)

. اين گونه به يوسف اين تدبير را آموختيم؛ چرا كه او در دين و آيين و طبق فرمان شاه نمى توانست برادرش را بازداشت نمايد.

وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

و به هنگام اجراى «حدّ» و كيفر آنان، بايد گروهى از مردم با ايمان حضور يابند و چشيدن طعم تلخ كيفر كار زشت آن دو تن را بنگرند.

به باور برخى، منظور از گروهى كه بايد حضور يابند، اين است كه شمارشان فراتر از سه نفر باشد؛ امّا به باور برخى ديگر، دو نفر و سه نفر نيز بسنده است.

و پاره اى حضور يك تن را نيز كافى دانسته اند.

از حضرت باقر عليه السلام نيز همين نكته روايت شده است، چراكه قرآن در آيه ديگرى مى فرمايد:

و اگر دو گروه از مردم با ايمان با هم به پيكار برخاستند، ميان آن دو صلح و آشتى پديد آوريد؛

و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما.(152)

و ما مى دانيم كه اگر دو تن از ايمان آوردگان نيز با هم به جنگ برخاستند حكم خدا همان است كه در اين آيه شريفه آمده و اين دستور هم براى فرد مى باشد و هم براى گروه و جامعه.

ديدگاه ديگر در اين مورد اين است كه اين گروه نبايد كمتر از چهار نفر باشد.

امّا ديدگاه ديگرى بيانگر آن است كه براى اين كار شمار ويژه اى در نظر گرفته نشده و تصميم در اين مورد با امام عادل و پيشواى راستين امت است.

فلسفه اين كار :

آيه شريفه نشانگر آن است كه مرد و يا زن زشت كردار بايد كيفر كارش را در حضور شمارى چند و يا گروهى از ايمان آوردگان بچشد و فلسفه اين كار از جمله آن است كه اين تماشاگران و حاضران موضوع را سربسته و درس آموز به ديگران برسانند و ديگران را اندرز و هشدار دهند تا همگان عبرت گيرند و گرد بى عفّتى نگردند.

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

الزَّانِى لاَيَنْكِحُ اِلاَّ زَانِيَةً اَوْ مُشْرِكَةً

مرد آلوده دامان جز با زنى بسان خود و يا زنى شرك گرا و بى ايمان، پيمان زندگى مشترك نمى بندد و جز آنها را به همسرى نمى برد.

وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنْكِحُهَا اِلاَّ زَانٍ اَوْ مُشْرِكٌ

و زن آلوده دامان را، جز مرد آلوده و يا شرك گرا به همسرى نمى گيرد.

آنچه آمد ترجمه ظاهرى آيه است و در تفسير آن ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد»، «قتاده» و. منظور از واژه «نكاح» در اين آيه، عقد است و نه آميزش؛ با اين بيان منظور اين است كه: مرد آلوده به بى عفّتى تنها مى تواند زنى بسان خويش و يا زنى شرك گرا را به عقد خود درآورد.

و برآنند كه يكى از مسلمانان از پيامبر گرامى اجازه خواست تا با زنى كه آلوده دامان بود ازدواج كند كه در آن هنگام اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آمد و او را از اين كار بازداشت.

با اين بيان منظور، تحريم عقد است گرچه به صورت خبر آمده است.

روايتى از حضرت باقر عليه السلام و فرزند گرانقدرش امام صادق عليه السلام در اين مورد رسيده است كه اين ديدگاه را تأييد مى كند؛ آن دو بزرگوار مى فرمايند: در روزگار پيامبر زنان و مردانى بودند كه بقاياى خلق و خوى جاهليت و زنگارهاى آن هنوز بر دلهايشان حاكم بود و به بى عفّتى شناخته شده بودند؛ و خداى فرزانه بدين وسيله از ازدواج با چنين عناصر آلوده اى هشدار داد تا آنان به خود آيند و راه پاكى پويند.

از اين رو اگر كسى به بى عفّتى شناخته شد و در يك داورى و دادگاه عادلانه و شايسته بر او كيفر مقرّر شد بايد از ازدواج با او خوددارى گردد تا توبه و تجديدنظر او در رفتارش پديدار گردد.

2 - امّا به باور گروهى ديگر همانند «ضحّاك»، «ابن زيد»، «سعيد بن جبير» و «ابن عباس» در روايتى ديگر، منظور از واژه «نكاح» در آيه مورد بحث، «آميزش» است؛ و تفسير آيه اين است كه: زن و مرد زناكار، هردو در اين كار زشت و كيفر و عذاب آن شريك و مسؤولند؛ چراكه بيشتر زنان و مردان آلوده دامان با توافق همديگر به اين گناه و به اين كار ننگبار دست مى يازند.

3 - گروهى از جمله «سعيد بن مسيب» بر آنند كه: آيه شريفه، در حقيقت ازدواج مردم با ايمان با چنين زنان و مردان آلوده اى را تحريم مى كند؛ امّا اين حكم به وسيله آيه ديگرى نسخ شده است كه مى فرمايد:و انكحوا الايامى منكم.(153)

بى همسران خود و بردگان درستكارتان را همسر بدهيد.

4 - و از ديدگاه گروهى از صحابه نيز منظور از واژه «نكاح» در آيه مورد بحث، «عقد» مى باشد، و تفسير آيه اين است كه: اگر مردى با زنى زنا كرد ديگر نبايد با او ازدواج نمايد.

گفتنى است كه آيه شريفه بدان دليل مرد و يا زن آلوده دامان را در كنار زن و مرد شرك گرا قرار داده است كه بدين وسيله زشتى و پليدى بى عفّتى را به نمايش نهد و مردم را از اين گناه كه گويى همسنگ و هموزن شرك و كفر است هشدار دهد.

و به باور مفسران، آيه شريفه در مقام بيان يك خبر و گزارش نيست كه زن و مرد آلوده دامان و يا شرك گرا، باهم ازدواج مى كنند؛ بلكه منظور نهى مردم با ايمان از ازدواج با چنين عناصر آلوده اى است گرچه به صورت خبر آمده است؛

و واژه «نكاح» نيز اگرچه در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم آميزش است، امّا در آيه شريفه منظور، نفى و تحريم «عقد» و آميزش است.

وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلى الْمُؤْمِنِينَ.

و ازدواج با عناصر بى عفت، بر مردم با ايمان تحريم شده است.

به باور گروهى منظور اين است كه: و كار زشت و ننگين بى عفّتى بر مردم با ايمان حرام شده است.

با اين بيان مردان با ايمان نبايد با زنان آلوده ازدواج كنند و يا با آنان طرح دوستى ناروا بريزند و تن به زشتى دهند و تنها مردان آلوده يا شرك گرا هستند كه با چنين زنان بى عفّتى ازدواج مى كنند و يا به گناه و زشتى دست مى يازند.

پرتوى از آيات -

تدابيرى براى پاكى و پاكدامنى

اگر اسلام را دين پاكى و پاكدامنى و عفّت نام نهيم و قرآن را كتاب پاكدامنى و امانتدارى و پرواپيشگى و شايسته كردارى و كتاب عدالت و آزادگى بخوانيم سخنى درست و به حق گفته ايم؛ چراكه اين دين و اين كتاب يكى از ويژگيهاى اساسى مردم توحيدگرا و با ايمان را عفت و پاكدامنى مى نگرد و مى فرمايد:

و الّذين هم لفروجهم حافظون.(154)

مردم با ايمان و توحيدگرا آنانى هستند كه دامان خويش را از بى عفّتى و حرام پاك و پاكيزه نگاه دارند.

و نيز يكى از سوره هاى قرآن به گونه اى در انديشه پاسدارى شايسته و بايسته و عمل به عفت عمومى و گوهر نجابت و پاكدامنى است كه آن را سوره عفت و پاكدامنى و پيكار شايسته با آفتهاى عفّت مى توان نام نهاد.(155)

در اين سوره مباركه قرآن، براى ايجاد حال و هوا و فضاى درستى كه در آن گل ها و گل بوته هاى شرافت و عفّت پرورش يافته و شكوفا گردد و همه آفت هاى پاكدامنى و خارهاى بى مقدار آن محو و راههاى آلودگى مسدود شوند تدابيرى سازنده و عملى به تابلو رفته است كه اهم آنها عبارتند از:

1 - دستور تشكيل خانواده.

2 - موظّف ساختن جامعه و حكومت به آسان و هموار ساختن راه ازدواج.

3 - تحريم چشم چرانى و هرزگى.

4 - تحريم آفت برهنگى و بى بند و بارى در پوشش.

5 - هشدار از جلوه گريها.

6 - تحريم بى عفّتى و آلوده دامنى.

7 - مقرّرات كيفرى.

8 - هشدار از سوء ظنّ.

9 - كيفر دردناك اخروى براى بى عفّتى.

10 - تحريم اشاعه فحشاء.

آرى! اينها تدابيرى است كه اگر به درستى به كار بسته شود عفّت عمومى تضمين و راه تباهى مسدود مى گردد.

سوره نور آيه هاى 5 - 4

4. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلاَتَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَاوُلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.

5. إِلاَ الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحيِمٌ.

ترجمه

4 - و آن كسانى كه به زنان شوهردار نسبت [زشت و نارواى ]بى عفّتى مى دهند، آنگاه [بر درستى گفتارشان ] چهار گواه نمى آورند، [شما نه تنها حرفشان را نپذيريد بلكه ]هشتاد تازيانه [نيز] به آنان بزنيد؛ و براى هميشه گواهى آنان را نپذيريد و اينان هستند كه خود فاسقانند.

5 - مگر كسانى كه پس از آن [گناه زشت نسبت ناروا دادن به زنان پاكدامن و شوهردار] روى توبه به بارگاه خدا آرند و خويشتن را بسازند [و به كار خود سامان دهند]؛ چراكه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

تفسير - كيفر دردناك تهمت تراشى و تهمت پراكنى

در آيات پيش، سخن از موضوع بى عفّتى و كيفر دردناك آن بود؛ اينك براى اجراى عدالت و بستن راههاى تهمت پراكنى و نسبت هاى ناروا به انسانهاى پاك و پاكدامن مى فرمايد:

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأتُوا بِأَرْبْعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً

و آن كسانى كه به زنان پاكدامن و داراى همسر نسبت زشت و نارواى بى عفّتى مى دهند و آنگاه براى درستى گفتار و نسبت خويش، چهار گواه عادل و داراى شرايط شهادت حاضر نمى سازند، شما نه تنها گفتار آنان را نپذيريد، بلكه هشتاد ضربه شلاق نيز بر آنان بزنيد.

وَ لاَتَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً اَبَدًا

و نيز به كيفر زشت كاريشان، براى هميشه گواهى آنان را در هيچ مورد و هيچ كارى نپذيريد.

وَاوُلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ:

چراكه اينان كسانى هستند كه خود از مرز مقرّرات خدا بيرون رفته و به گناه و زشتى در گفتار و اتّهام بستن به ديگرى و تجاوز به حريم شخصيّت و امنيّت ديگرى دست يازيده اند.

در دومين آيه مورد بحث مى افزايد:

إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ

تنها هنگامى مى توانيد به سخن آنان بها دهيد و گفتار و گواهى شان را بپذيريد كه از تهمتى كه زده اند روى توبه به سوى خدا آورند و پس از ندامت عميق در انديشه جبران گناه بزرگ خويش باشند.

وَ أَصْلَحُوا و كارهاى خويش را اصلاح بخشند و به راه درست گام سپارند.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحيِمٌ.

آرى! اگر چنين كنند خدا توبه آنان را مى پذيرد؛ چراكه او بسيار آمرزنده و مهربان است.

در اين مورد كه اين «استثناء» تنها از پذيرفتن گواهى كسانى است كه تهمت زده اند و يا از فسق آنها نيز مى باشد، ميان مفسّران و دانشمندان بحث است و دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى همچون: «حسن»، «قتاده»، «شريح»، «ابراهيم»، «ابوحنيفه» و همفكرانش، در آيه شريفه استثناء از فسق و جمله «اولئك هم الفاسقون» مى باشد كه با اين بيان تفسير آيه اين گونه است: چنين كسانى پس از اينكه براستى توبه كردند و خود را اصلاح نمودند ديگر فاسق نيستند؛ امّا گواهى آنان هم پذيرفته نيست.

2 - امّا به باور گروهى ديگر نظير: «ابن عباس»، «مجاهد»، «زهرى»، «مسروق»، «عطا»، «طاووس»، «سعيد بن جبير»، «شافعى» و يارانش اين استثنا از نپذيرفتن شهادت و گواهى آنان است كه اگر براستى روى توبه به بارگاه خدا آورند و دل و زبان و عملكرد خود را اصلاح كنند گواهى آنان نيز پذيرفته مى شود.

از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام نيز نظير ديدگاه دوم روايت شده است.

«زجاج» در اين مورد مى گويد: به باور ما كسى كه چنين تهمتى زده است كارش گناهى سنگين است؛ امّا بدتر و سنگين تر از كفر و شرك نيست؛ هنگامى كه انسان كفرگرا با توبه واقعى و اصلاح كارش گواهى او پذيرفته مى شود، چرا گواهى تهمت زننده اى كه توبه كرده و خود را اصلاح نموده است پذيرفته نشود!

اين نكته نيز ديدگاه مورد بحث را تأييد مى كند كه گناه كسى كه زبان به تهمت گشوده است، از گناه فردى كه براستى به بى عفّتى دست يازد بيشتر نيست؛ همه دانشمندان بر آنند كه اگر فرد آلوده دامان روى توبه به سوى خدا آرد و خويشتن را اصلاح كند گواهى او پذيرفته مى شود بر اين باور، چرا گناه تهمت زننده، كه بى ترديد سبك تر از گناه انجام دهنده زشتى و بى عفّتى است مورد بخشايش قرار نگرفته و گواهى اش پذيرفته نگردد!

«حسن» مى گويد: فردى را كه چنين تهمتى زده است و گواهى نياورده اگر مرد است بايد ايستاده و از روى لباس شلاّق زنند امّا اگر زن است به صورت نشسته كيفر گردد.

از حضرت باقر عليه السلام نيز همين ديدگاه روايت شده است.

شرط توبه تهمت زننده اين است كه خود و دروغ و بافته اى را كه بر ضدّ انسان پاكدامنى بافته است تكذيب كند و اگر گفتار ناروى خود را تكذيب نكند، گواهى او پذيرفته نمى شود.

ديدگاه «شافعى» نيز همين است.

امّا به باور «مالك» لازم نيست خود را تكذيب نمايد.

گفتنى است كه اين آيه شريفه در مورد زنان فرود آمده و سخن از آنان مى باشد؛ امّا حكم آيه شريفه هم شامل زنان مى گردد و هم شامل مردان.

و نيز به باور دانشوران، هرگاه فرد تهمت زننده، برده باشد، چهل تازيانه مى خورد و بيشتر كارشناسان فقه نيز همين ديدگاه را برگزيده اند امّا اصحاب ما روايت كرده اند كه در اين مورد كيفر برده و آزاد يكسان است و هر كدام در صورت تهمت بى عفّتى زدن به انسان پاكدامن، هشتاد تازيانه بايد بخورد.

به باور ما از ظاهر آيه شريفه نيز همين ديدگاه دريافت مى گردد؛ و «عمر بن عبدالعزيز» و «قاسم بن عبدالرحمان» نيز بر همين عقيده بودند.

پرتوى از آيات -

گناه سهمگين تهمت، در روايات

واژه «غيبت» به گونه اى كه از نامش هويداست به مفهوم سخن گفتن پشت سر ديگرى و عيبجويى از عيب هاى نهانِ جسمى، اخلاقى، رفتارى و گفتارى بنده اى از بندگان خداست؛ و قلمرو اين گناه تا سخن گفتن در مورد لباس، خانه، مركب، همسر، فرزند و دوست او را نيز شامل مى شود.

با اين بيان به زبان آوردن عيبهاى نهان ديگران به هر نسبت و هدفى كه باشد غيبت به حساب آمده و كارى زشت و ظالمانه و حرام و براى آن كيفرى سخت مقرّر شده است.

اينها همه در صورتى است كه فرد مورد نظر داراى آن عيب باشد؛ امّا اگر نباشد اين كار تهمت به حساب آمده كه گناهى بزرگتر و كيفرش نيز سهمگين تر است.

1 - امام صادق عليه السلام فرمود:

و البهتان ان تقول ما ليس فيه.(156)

امّا تهمت آن است كه در مورد ديگران چيزى را بگويى كه در آنان نيست.

2 - و نيز آن بزرگوار در مورد زشتى اين گناه فرمود:

البهتان على البرى ء اثقل من جبال راسيات(157)

تهمت زدن به بى گناه از كوههاى به آسمان ساييده نيز سنگين تر است.

3 - و فرمود: اذا اتّهم المؤمن اخاه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء.(158)

هنگامى كه انسان با ايمان به برادر و يا خواهر مسلمانش تهمت زند، ايمان در قلبش بسان نمك كه در آب ذوب شود، ذوب مى گردد.

4 - پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فيهما ما ليس فيه اقامه اللّه يوم القيامة على تل من نار حتى يخرج مما قاله.(159)

كسى كه به مرد و يا زن با ايمانى تهمت بزند و يا در مورد آنان چيزى بگويد كه در آنها نيست خدا در روز رستاخيز او را بر توده اى از آتش قرار مى دهد تا از مسؤوليت تهمت خود برآيد و پاسخ دهد.

ناجوانمردانه ترين تهمت ها

و در ميان تهمت تراشى ها و تهمت پراكنى ها، زشت ترين و سهمگين ترين و ناجوانمردانه ترين تهمت ها، آن است كه انسان به مرد و يا زن پاكدامن و باعفّتى اتّهام آلودگى و بى عفّتى ببندد؛ چنين سياهكار و سياهرويى افزون بر دوزخ و آتش شعله ور آن، در دنيا نيز به چندين كيفر سخت محكوم مى گردد:

1 - بايد هشتاد تازيانه بر او نواخته شود.

2 - گفتار و گواهى او از ارزش و اعتبار بيفتد و پذيرفته نشود.

3 - و داغ فسق بر پيشانى او زده شود تا ديگر نتواند پاكان را با تهمت تراشى و لجن پراكنى لكّه دار سازد.