سوره مؤمنون - آيه هاى 19 - 12
12. وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ.
13. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ.
14. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً
فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ
اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.
15. ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ.
16. ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.
17. وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ
الْخَلْقِ غَافِلِينَ.
18. وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً بِقَدَرٍ فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ
وَ اِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ.
19. فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّنْ نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ لَكُمْ
فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ.
ترجمه
12 - و بى گمان، ما انسان را از چكيده اى از گلى تيره آفريديم.
13 - آنگاه او را [به صورت ] نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم.
14 - سپس آن نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم؛ و از پى آن، آن خون بسته را
به صورت پاره گوشتى پديدار ساختيم؛ و در مرحله بعد، آن پاره گوشت را استخوانهايى
گردانيديم؛ پس از آن،بر آن استخوانها گوشتى فروپوشانديم؛ و سرانجام [با دميدن روح ]
او را به صورت آفريده اى ديگر پديد آورديم؛ پس با بركت [و خجسته ]است آن خدايى كه
نيكوترين آفرينندگان است.
15 - آنگاه شما پس از اين، بى گمان، جهان را بدرود خواهيد گفت.
16 - سپس در روز رستاخيز [از رحم زمين ] برانگيخته خواهيد شد.
17 - و بيقين ما بر فراز [سر] تان هفت راه [آسمانى ] پديد آورديم. و ما از
آفرينش، [و آفريدگان ] غافل [و بى خبر] نبوده ايم.
18 - و از آسمان، آبى به اندازه اى [مناسب ] فرود آورديم؛ آنگاه آن [آب ]را در
زمين جاى داديم، و بى گمان ما براى [از ميان ]بردن آن توانا هستيم.
19 - سپس بوسيله آن [آب و فرود باران ] باغهايى [پرطراوت و سرسبز ]از درختان
خرما و انگور براى شما پديد آورديم؛ در آنها ميوه هاى بسيارى براى [بهره ورى ]شماست
و شما از آنها [بطور دلخواه ] مى خوريد [و بهره مى بريد].
نگرشى بر واژه ها
«سلاله»: خلاصه و عصاره اى است كه از چيزى برگزيده و گرفته مى شود.
«نطفه»: در اصل به مفهوم آب اندك است و گاه به آب بسيار گفته مى شود.
«قرار مكين»: «جايگاه استوار» و «قرارگاه امن» كه در اينجا منظور «رحم» مى باشد.
«طرائق»: راهها؛ و پاره اى نيز آن را به مفهوم طبقه ها گرفته اند.
تفسير - آفرينش شگفت انگيز انسان
پس از ترسيم اساسى ترين ويژگيهاى مردم با ايمان و پاداش پرشكوه و فرجام خوش
آنان، اينك به مراحل شگفت انگيز آفرينش انسان - كه از بهترين راههاى شناخت خدا و
ايمان به اوست - پرداخته و مى فرمايد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ
سوگند باد كه ما انسان را از عصاره و چكيده اى از گلى تيره پديد آورديم.
منظور از انسان در آيه شريفه، فرزندان آدم عليه السلام مى باشند؛ چرا كه اين
واژه اسم جنس است و همه را فرا مى گيرد.
و منظور از واژه «سلالة»، «نطفه» انسان است كه از خاك آدم پديده آمده، چرا كه
اين نطفه از همان خاكى است كه آدم از آن آفريده شد.
به باور پاره اى منظور از «انسان» در اين آيه، آدم عليه السلام مى باشد كه عصاره
و چكيده اى از قشر رويين زمين است.
در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ.
آنگاه او را بصورت نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم.
منظور از جايگاه استوار، «رحم» مى باشد؛ چرا كه آنجا قرارگاه استوارى است كه
نطفه تا هنگامه اى كه مقرّر شده است، در آنجا به رشد و سير تكاملى خود ادامه مى
دهد.
با اين بيان در آيه نخست، سخن از آغاز وجود انسان است كه از خاك برخاسته و به
خاك برمى گردد امّا در آيه دوّم از تداوم نسل انسان از راه نطفه و قرار گرفتن آن در
رحم، و آنگاه رشد و ولادت كودك سخن مى گويد.
در سومين آيه مورد بحث در اشاره به سير تفكّرانگيز اين نطفه در عالم رحم، و
ترسيم چهره هاى گوناگون آفرينش آن مى فرمايد:
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً
آنگاه آن نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم.
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً
سپس آن خون بسته را [بسان ] پاره گوشتى پديدار ساختيم.
فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً
و از پى آن، آن پاره گوشت را به صورت استخوانهايى درآورديم.
فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً
و در مرحله بعد بر آن استخوانهاى منظّم، گوشت فروپوشانديم.
منظور پروردگار از ترسيم مراحل بهت آور و شگفت انگيز آفرينش و تكامل انسان در
عالم رحم اين است كه خردمندان و انديشوران را به حكمت بديع و صنعت عجيب و نعمت وصف
ناپذير و كامل خود توجّه دهد تا از اين راه به قدرت، فرزانگى، توانايى و عظمت او پى
برند.
ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ
آنگاه كه اين جنين و اين موجود شگفت آور پس از پيمايش راه كمال، از نظر استخوان
بندى و پوشش گوشت بر روى آنها به مرحله مطلوب و مقرر رسيد، ما آفرينشى نوين - با
دميدن روح - به او بخشيديم.
به باور گروهى ديگر، اين فراز، اشاره به رويش مو و دندانها و مجهّز شدن به نيروى
دريافت است.
و به باور «حسن» منظور اين است كه: و آنگاه نر بودن و يا ماده بودن او را مقرر
كرديم.
فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.
پس پرشكوه و خجسته است آن خدايى كه خير و بركت او هماره و جاودانه است.
و به باور پاره اى منظور، اين است كه: پس در خور بزرگداشت و ستايش است آن خدايى
كه خير و بركت او جاودانه و پايان ناپذير است؛ چرا كه ذات پاك او آغازگر و سرآغاز و
جاودانه و زوال ناپذير است؛ و واژه مبارك از ريشه «بروك» به مفهوم «ثبوت» برگرفته
شده است.
قرآن بدان دليل به «بهترين و نيكوترين آفرينندگان» تعبير مى كند كه هرآنچه مى
آفريند زيبا و نيكو و تحسين برانگيز است و تفاوتى در آفرينش او نيست.
واژه «خلق» در اصل به مفهوم تقدير و اندازه گيرى است؛ و «خلق اديم» به مفهوم
اندازه گيرى سفره يا قطعه اى از چرم براى جدا كردن و بريدن آن است.
«حذيفه» مى گويد: آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دقيق است كه واژه خلق به
مفهوم اندازه گيرى و ساختن چيزى، گاه در مورد كار ديگرى نيز به كار مى رود، امّا
آفرينش واقعى شاهكارى است كه ويژه آفريدگار هستى است؛ چرا كه ذات پاك اوست كه با
اندازه گيرى و محاسبه دقيق و بدون تفاوت و اختلاف، پديده هاى گوناگون و از آن جمله
انسان را، جامه هستى مى پوشاند و آنها را بدون ضعف و نقص پديدار مى سازد؛ آرى، اين
خداست كه ماده و صورت پديده ها را مى آفريند و قدرت و قدرت نمايى او بى كرانه است.
در آيه ديگرى مى فرمايد: «ألا له الخلق و الأمر(100)
بهوش باشيد كه آفرينش و گردانندگى، ويژه ذات پاك اوست.»
در روايت است كه «عبدالله بن سعد» كه يكى از كاتبان وحى بود و به دستور پيامبر
گرامى هر آيه اى رادر جاى مقرّرش مى نوشت و براى پيامبر بازمى خواند، هنگام نگارش
اين آيه، وقتى به اين جمله رسيد كه:«ثم انشأناه خلقاً آخر»، پيش از آنكه پيامبر
ادامه آيه را بخواند، به قلب او افتاد كه: «فتبارك اللّه احسن الخالقين». در اين
انديشه بود كه پيامبر ادامه آيه را تلاوت فرمود؛ و او ديد شگفتا، همان فرازى است كه
بر قلبش افتاد.
او به اين پندار رفت كه اگر محمد صلى الله عليه وآله پيام آور خداست و وحى الهى
را دريافت مى دارد، من چرا نباشم؟ مگر اينك به من الهام نشد و آنچه بر دلم افتاده
بود، درست از كار درآمد؟
با اين پندار مدينه را به آهنگ مكّه ترك كرد و در آنجا راه كفر و ارتداد را در
پيش گرفت.
اگر اين روايت درست باشد، ممكن است چنين جمله و فرازى به قلب انسان خطور كند،
امّا نه دليل رسالت است و نه دريافت وحى و پيام، و آن عنصر فرومايه اگر چنين كرده
باشد يا دستخوش اشتباهى هولناك گرديده و يا خود را به پستى و فرومايگى درافكنده و
بخاطر حسادت ورزيدن به مقام والاى پيامبر به آفت ترديد و كفر گرفتار گشته و كارش به
رسوايى دنيا و آخرت كشيده است.
پس از ترسيم مراحل شگفت انگيز آفرينش انسان در جهان رحم، و به تابلو بردن قدرت و
حكمت و عظمت آفريدگار هستى و قدرت نمايى بى نظير و نقش بهت آورش بر قطره بى مقدارى
از آب، آنهم در ظلمتكده رحم، اينك مى فرمايد:
ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ.
پس از همه اين مراحل و همه اين شگفتيها، سرانجامْ همه شما پس از رسيدن، به سرآمد
مقرّر، جهان را بدرود خواهيد گفت و كسى جاودانه در اين جهان نخواهد ماند.
و در ادامه آيات در اين مورد به روشنگرى مى پردازد كه: امّا اين مرگ به مفهوم
پايان همه چيز و نابودى شما نيست بلكه رستاخيزى در كار است و سرانجامْ همه شما
دگرباره از شكم زمين برخواهيد خاست؛ در اين مورد مى فرمايد:
ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.
سپس همه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد و آنگاه به جايگاه حسابرسى و
دريافت پاداش كارهاى شايسته و چشيدن طعم تلخ كيفر گناهان، هدايت خواهيد گشت.
در آيه شريفه آفريدگار هستى روشن مى سازد كه اين ساختمان شگفت انگيز وجود انسان
سرانجام با مرگ از هم مى پاشد و دگرباره به خاك باز مى گردد؛ امّا از آنجايى كه
جهان هدفدار است و آفرينش انسان نيز بر اساس هدفى حكيمانه صورت پذيرفته است؛ او
دگرباره در روز رستاخيز به خواست پروردگارش از دل زمين برمى خيزد و به سوى بهشت و
يا دوزخ رهسپار مى گردد و مرگ هرگز به مفهوم نابودى او نيست.
لازم به يادآورى است كه اين زنده شدن انسان در روز رستاخيز و آمدنش به صحراى
محشر و يا يادآورى اين اصل، هيچ گونه ناسازگارى با زنده شدن او در عالم قبر و جهان
برزخ يا موارد ديگر ندارد؛ چرا كه آفريدگار هستى در همين جهان بسيارى را پس از مرگ،
از روى حكمت و مصلحت، زندگى دوباره بخشيده و براى مدّتى ديگر به اين جهان
بازگردانده است كه دو نمونه آن عبارتند از:
1 - اين كه خدا جان هزاران تن از مردم را - كه از بيم مرگ از خانه هاى خويش خارج
شدند - گرفت و آنگاه آنان را زندگى بخشيد كه قرآن در اين مورد مى فرمايد:
ألم تر الى الّذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا
ثمّ احياهم.(101)
آيا از حال و روز كسانى كه از ترس مرگ از خانه هاى خويش بيرون رفتند و شمارشان
به هزاران تن مى رسيد، خبر نيافتى؟ پس خدا به آنان فرمود: اينك تن به مرگ سپاريد و
جهان را بدرود گوييد؛ و آنگاه آنان را زنده گردانيد.
2 - و ديگر اين كه خدا گروهى از قوم موسى را پس از آنكه آنان را در كوه طور از
دنيا برد، دگرباره زندگى بخشيد.
گفتنى است كه آيه شريفه نشانگر آن است كه ديدگاه «نظام» كه انسان را روح پندارد،
بى اساس است.
و نشانگر آن است كه ديدگاه «معمّر» نيز كه انسان را موجودى غير مادى مى پندارد،
باطل است.
نشانه هاى خدا در آفرينش
در ششمين آيه مورد بحث به نشانه هاى يكتايى قدرت خدا در آفرينش باز مى گردد و مى
فرمايد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ
و بيقين ما بر فراز سرتان هفت آسمان آفريده ايم.
به باور پاره اى، منظور از هر آسمان در آيه شريفه يك راه است و بدان دليل از
آسمان به طريق و راه تعبير مى كند كه همه آسمانها به يكديگر راه دارند و هر كدام پس
از ديگرى قرار گرفته اند.
امّا به باور پاره اى ديگر، بدان دليل به آسمانها، راهها گفته شده است كه آنها
راه عبور فرشتگان مى باشند.
از ديدگاه برخى منظور از واژه «طريق» طبقه است و بر اين اساس مفهوم آيه اين است
كه: و ما بر فراز سرتان طبقه هاى هفتگانه آسمان را آفريديم.
برخى بر آنند كه ميان هر آسمان پانصد سال راه است.
وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ.
و ما از كار آفرينش و حال و روز آنچه آفريده ايم بى خبر نيستيم؛ چرا كه ما هفت
آسمان بر سر آنان آفريديم و نيز خورشيد و ماه و ستارگان را بر فرازشان فروغ افكن
ساختيم.
به باور پاره اى، منظور اين است كه ما آنها را بيهوده نيافريديم، بلكه همه را از
روى آگاهى و مصلحت و بر اساس حكمت آفريده و به روند كار و حال آنها آگاهيم.
اين آيه شريفه نشانگر آن است كه خدا بر هر چيزى آگاه است.
و نيز انسان را از نافرمانى و گناه بازداشته و به انجام كارهاى شايسته بر مى
انگيزد.
در ادامه سخن در اين مورد، در اشاره به جلوه ديگرى از قدرت خدا مى فرمايد:
وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ
و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرّر فرو فرستاديم؛ نه آنقدر زياد كه
زمينها را غرق و تباه سازد و نه كم و ناچيز كه زندگى گياه و حيوان و انسان به خطر
افتد.
فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ
آنگاه اين آب را در دل زمين و يا روى آن در منابع و مخازن گوناگونى گرد آورديم و
زمين را جايگاه آب ساختيم تا بتدريج مورد بهره بردارى قرار گيرد.
به باور پاره اى، منظور اين است كه ما آب را در جويبارها و نهرها و چاهها قرار
داديم تا مردم در تابستان كه ديگر فصل بارندگى نيست از آن استفاده كنند.
امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه ما آب را در چشمه سارها جارى
ساختيم.
«ابن عباس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: خدا پنج نهر پر آب از بهشت روان
ساخت: رودخانه «سيحون» كه در «هند» است و رود «جيحون» كه در «بلخ» است و رودخانه
«دجله» و «فرات» كه هردو در خاك «عراق» مى باشند و «نيل» كه در «مصر» است، آرى خدا
اينها را از يك چشمه جوشان فرو فرستاد و در زمين جارى ساخت و در آنها سودهاى سرشارى
براى مردم جهان قرار داد كه در اين مورد مى فرمايد:
و انزلنا من السّماء ماءً بقدرٍ
و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرر فرو فرستاديم.
وَاِنَّا عَلَى ذَهَابِ بِهِ لَقَادِرُونَ
و بى گمان ما مى توانيم اين آبهايى كه در مخازن و منابع گوناگون زمين ذخيره مى
سازيم، نابود سازيم و از ميان ببريم؛ و آنگاه همه جانداران از فشار بى آبى و تشنگى
هلاك گردند.
و بدينسان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پرتوى از عظمت نعمتِ گران آب را كه هر
سال باندازه مقرر و مناسب از آسمان فرو مى فرستد ترسيم مى كند.
در آخرين آيه مورد بحث به نعمت گران و حياتبخش ديگرى كه بوسيله باران زندگى ساز
و آب، مى رويد و شكوفا مى گردد، پرداخته و مى فرمايد:
فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ
آنگاه بوسيله همين آب است كه ما باغهايى از خرما و انگور براى بهره ورى شما
انسانها پديد آورديم.
لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثيرَةٌ
در اين باغها و بوستانها براى شما ميوه هاى رنگارنگ و فراوانى است؛
وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ. و شما از آنها بهره ور مى گرديد و مى خوريد.
در آيه شريفه بدان دليل از ميان همه ميوه ها تنها از خرما و انگور نام مى برد كه
در «حجاز» تنها اين ميوه ها بدست مى آمد و آنان اين دو ميوه را خوب مى شناختند.
نظم و پيوند آيات
در مورد چگونگى نظم و پيوندِ اين آيات متنوّع آورده اند كه:
1 - در آيات گذشته، آفريدگار هستى در مورد نعمتهاى ارزشمند آن جهان كه ويژه مردم
با ايمان است سخن گفت؛ و اينك در اين آيات، نخست، در باره آفرينش انسان سخن مى گويد
تا آنان را به تفكّر و انديشه برانگيزد و به تلاش و كوشش براى رسيدن به نعمتهاى
سراى آخرت، شوق و شورشان بخشد و به انجام كارهاى شايسته، تشويق و ترغيب شان نمايد.
2 - آنگاه پس از بحث درباره سراى آخرت و نعمتهاى آن، روشنگرى مى كند كه هر كس
بتواند انسان را با اين شگفتى ها و اسرار و رموز بيافريند، همو مى تواند پس از مرگ
و متلاشى شدن جسم انسان، دگرباره او را در آستانه رستاخيز زندگى بخشد.
3 - آنگاه به ترسيم پرتوى از قدرت بى كران خدا در آفرينش آسمانها و زمين و
فروفرستادن باران و ذخيره ساختن آب در زمين و منابع و مخازن آن مى پردازد و روشنگرى
مى كند كه چگونه و با چه حكمت و تدبيرى اين آبها را در چشمه سارها، جويبارها،
رودخانه ها، درياها و اقيانوسها تقسيم و روان مى سازد.
4 - و سرانجام روشن مى سازد كه اگر بخواهد مى تواند اين نعمت گران و زندگى ساز
را از زمين بگيرد، امّا چنين نمى كند بلكه به اراده حكيمانه خويش، آن را در دسترس
انسان قرار مى دهد.
سوره مؤمنون - آيه هاى 25 - 20
20. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبغٍ
لِلْاكِلينَ.
21. وَاِنَّ لَكُمْ فِى اْلاَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيْكُمْ مِمَّا فِى
بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَاكُلُونَ.
22. وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ.
23. وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحاً اِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَومِ اعْبُدُوا
اللَّهَ مَا لَكُمْ مِن اِلَهٍ غَيْرُهُ اَفَلاَ تَتَّقُونَ.
24. فَقَالَ الْمَلَؤُاْ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَومِهِ مَا هَذَا اِلاَّ
بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيْدُ اَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَو شَآءَ اللَّهُ
لَاَنْزَلَ مَلآَئِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِى آبَآئِنَا الْاَوَّلِينَ.
25. إِنْ هُوَ اِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّى حينٍ.
ترجمه
20 - و [بوسيله آن آبى كه از آسمان فرو فرستاديم ] درختى [پديد آورديم ]كه از
طور سينا بر مى آيد [و] روغن و نان خورشى براى خورندگان مى روياند.
21 - و بيقين براى شما در دامها [درس ] عبرتى است؛ [چرا كه ما] از آن [شيرى ]كه
در شكم آنهاست، به شما مى نوشانيم؛ و برايتان در آنها سودهاى بسيارى است و از آنها
[بهره ور مى شويد و ]مى خوريد.
22 - و بر آنها و بر كشتى ها سوار مى گرديد.
23 - و بى گمان ما «نوح» را به سوى [جامعه و] مردمش فرستاديم؛ پس او به آنان
گفت: [هان ] اى قوم من! خداى يكتا را بپرستيد [چراكه ] براى شما جز او خدايى نيست؛
پس آيا [در برابر او ]پروا، پيشه نمى سازيد؟
24 - پس اشراف كفرگراى جامعه اش گفتند: اين [مرد] جز بشرى همانند شما نيست؛ او
مى خواهد بر شما برترى جويد؛ و اگر خدا مى خواست [پيامبرى بفرستد ]بى گمان فرشتگانى
فرو مى فرستاد؛ ما اين [موضوع ] را [كه انسانى پيام آور خدا باشد، هرگز] درباره
[تاريخ ] پدران نخستين [و نياكان ]خويش نشنيده ايم.
25 - او جز مردى نيست كه در وى نوعى ديوانگى است؛ از اين رو تا مدتى چشم به راه
[حال ] او باشيد [كه يا بهبود يابد و يا جهان را بدرود گويد].
تفسير - بخشى از نعمت ها و مواهب تفكرانگيز در جهان گياه و حيوان
در نخستين آيه مورد بحث، در اشاره به يكى از درختان تفكّرانگيز و پربركتى كه به
خواست آفريدگار هستى از همين آب و ريزش باران از طور سينا سر برمى آورد و به بار مى
نشيند، مى فرمايد:
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ
و نيز بوسيله آن آبى كه از آسمان فروفرستاديم، افزون بر انبوه گياهان و گلها و
درختان گوناگون، درختى را پديد آورديم كه از «طور سينا» سر بر مى آورد.
بدان دليل قرآن شريف درخت زيتون را بويژه، نام مى برد كه درختى بس عبرت انگيز و
بهت آور است؛ چرا كه خود سر برمى آورد و سابقه ندارد كسى آن را آبيارى كرده باشد.
اين درخت با بركت ميوه اى مى دهد كه از آن روغن تهيه مى شود و از آن روغن بهره
هاى بسيارى نصيب جامعه مى شود.
در مورد «طور سيناء» ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ضحّاك»، «نبطى»، «عكرمه» و «حبشى»، منظور از واژه
«سيناء» همان صحرايى است كه كوه طور در آنجا قرار گرفته است.
2 - امّا به باور «مجاهد» منظور، نام سنگهاى آن منطقه است.
3 - برخى برآنند كه واژه «سيناء» به مفهوم «بركه» است.
4 - امّا برخى ديگر «طور سيناء» را به مفهوم كوهِ پر دار و درخت وصف مى نمايند.
5 - و به باور پاره اى ديگر، نام همان كوهى است كه ميان «مصر» و «ايلات» قرار
دارد و در آنجا بود كه وحى بر حضرت موسى فرود آمد.
تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبغٍ لِلْاكِلينَ.
و اين درخت پربركت زيتون، روغن و نان خورشى براى خورندگان مى روياند.
آرى! از ميوه درخت زيتون، روغن زيتون تهيه مى شود كه هم خورش است و هم سودهاى
بسيارى براى مردم دارد.
«ابن عباس» مى گويد: درخت زيتون هم روغن مى دهد و هم نان خورش و منظور از خورش،
همان دانه هاى زيتون است.
از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: زيتون درخت پربركتى است كه از آن روغن و
نان و خورش به دست مى آيد: الزيت شجرة مباركة.
در دوّمين آيه مورد بحث، به نعمت ديگر خدا در جهان حيوان پرداخته و مى فرمايد:
وَاِنَّ لَكُمْ فِى اْلاَنْعَامِ لَعِبْرَةً
و بيقين در چهارپايان براى شما درس عبرت است؛
در آنها دليل و برهان روشنى است كه بسيار عبرت انگيز است و شما مى توانيد به
قدرت بى كران خدا پى بريد.
نُسْقِيْكُمْ مِمَّا فِى بُطُونِهَا
چرا كه ما از آنچه در درون آنهاست شما را سيراب مى سازيم و از شير آنها به شما
مى خورانيم.
وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ
و نيز در اين چهارپايان سودها و منافع بسيارى است: شما از كرك و پشم آنها بهره
ور مى گرديد و در جابه جايى بارها و نيز سوارى گرفتن از آنها سود مى جوييد.
وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ. و شما افزون بر آنچه آمد، از گوشت آنها مى خوريد و
بوسيله آنها به كسب و كار و زندگى اقتصادى خود رونق مى بخشيد.
در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ عَلَيْهَا افزون بر آنچه آمد، شما از برخى از اين چهارپايان، همچون شتر در
صحراها و دشت هاى سوزان و صعب العبور بهره ور مى گرديد.
وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ.
و در درياها و اقيانوسها بر كشتى ها سوار مى شويد و به نقاط مورد نظر رهسپار مى
گرديد.
نعمت گران بعثت هاى توحيدى
پس از توجّه دادن انسان به قدرت بى كران و وصف ناپذير خدا و حكمت و فرزانگى و
مهر او به انسانها و نمايش مواهب و نعمتهاى جهانشمول و همگانى او، اينك در اشاره به
نعمت بزرگ معنوى - كه بعثتهاى توحيدى و آمدن پيامها و كتابهاى آسمانى است، مى
فرمايد:
وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحاً اِلَى قَوْمِهِ
و بيقين ما نوح را بسوى جامعه و مردمش فرستاديم.
در اين مورد كه چرا «نوح» را به اين نام نامگذارى كرده اند، ديدگاهها يكسان
نيست:
1 - به باور «ابن عباس»، اين نامگذارى بدان جهت است كه او بسيار برخود نوحه مى
كرد.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر، بدان جهت به اين نام خوانده شد كه سرانجام
ناگزير گرديد تا بر حق ستيزان و بيدادگران جامعه اش نفرين كند.
3 - و از ديدگاه پاره اى، بدان دليل كه در مورد سرنوشت فرزندش بسيار با خدا راز
و نياز و نيايش كرد و به بارگاه او روى آورد.
فَقَالَ يَا قَومِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِن اِلَهٍ غَيْرُهُ
و او به آنان گفت: هان اى مردم! خداى يكتا را - كه جز او براى شما خدايى نيست -
بپرستيد.
و بدينسان از آيه شريفه دريافت مى گردد كه سرلوحه دعوت آسمانى نوح و سرنوشت
سازترين اصل و مهمترين چيزى كه او در نخستين برخورد خويش با مردم طرح نمود و جامعه
را بدان فراخواند، اصل توحيدگرايى و يكتاپرستى است.
اَفَلاَ تَتَّقُونَ. پس آيا در برابر آفريدگار هستى پروا نمى كنيد تا دچار عذاب
دردناك او نشويد؟
منطق مخالفان وحى و رسالت
در پنجمين آيه مورد بحث، پاسخ سست و مغرورانه سردمداران جامعه نوح را در برابر
دعوت آسمانى او ترسيم مى كند كه گفتند:
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَومِهِ مَا هَذَا اِلاَّ بَشَرٌ
مِثْلُكُمْ
به باور ما نوح جز بشرى همانند شما نيست.
يُرِيْدُ اَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ
او هيچ برترى و امتيازى بر شما ندارد جز اينكه مى خواهد بدين وسيله بر شما برترى
جويد و در اين انديشه است كه قدرت و امكانات جامعه را به كف گيرد و بر شما رياست
كند و شما را فرمانبردار خويش سازد.
وَلَو شَآءَ اللَّهُ لَاَنْزَلَ مَلآَئِكَةً
و اگر خدا بر آن بود كه پيامبرى براى هدايت و ارشاد جامعه بفرستد، بى گمان
فرشتگانى را براى اين كار برمى گزيد و فرو مى فرستاد و روشنگرى مى كرد كه نبايد جز
خداى يكتا كسى يا چيزى پرستيده شود.
مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِى آبَائِنَا اْلاَوَّلِينَ.
توحيدگرايى و يكتاپرستى خالص و نابى كه نوح ما را بسوى آن فرا مى خواند، چيزى
است كه ما نمونه آن را در جامعه ها و امّتهاى پيشين هم نشنيده ايم.
و نيز آن سبك سران مغرور افزودند كه:
اِنْ هُوَ اِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ
او جز مردى نيست كه دستخوش نوعى جنون و ديوانگى است.
فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ.
از اين رو تا چندى چشم به راه حال او باشيد تا يا بهبود يابد و يا جهان را بدرود
گويد و از دست او و دعوت توحيدى و عدالتخواهانه اش آسوده خاطر گرديد.
به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه تا چندى چشم به راه بمانيد و به او مهلت
دهيد تا بهبودى يابد كه پس از بازيافت سلامتى خويش از اين دعوت و فراخوان دست برمى
دارد.
امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: اينك او را زندانى سازيد تا از
دعوت خود دست بردارد.