/ سوره طه / آيه هاى 76 - 67
67 . فَاَوْجَسَ فى نَفْسِه خيفَةً مُّوسى.
68 . قُلْنا لا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلى.
69 . وَ اَلْقِ ما فى يَمينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا اِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ
ساحِرٍ وَّ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ اَتى.
70 . فَاُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا امَنَّا بِرَبِّ هرُونَ وَ مُوسى.
71 . قالَ امَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ اَنْ اذَنَ لَكُمْ اِنَّهُ لَكَبيرُكُمْ الَّذى
عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَاُقَطِّعَنَّ اَيْدِيَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِّنْ خِلافٍ
وَّ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ فى جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ اَيُّنا اَشَدُّ
عَذاباً وَّ اَبْقى.
72 . قالُوا لَنْ نُّؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالَّذى
فَطَرَنا فَاقْضِ ما اَنْتَ قاضٍ اِنَّما تَقْضى هذِهِ الْحَيوةَ الدُّنْيا.
73 . اِنَّا امَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما اَكْرَهْتَنا
عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَالَّلهُ خَيْرٌ وَّ اَبْقى.
74 . اِنَّهُ مَنْ يَّأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ
فيها وَ لا يَحْيى.
75 . وَ مَنْ يَّأْتِه مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَاُولئكَ لَهُمُ
الدَّرَجاتُ الْعُلى.
76 . جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَاالْاَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ
جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى.
ترجمه
67 - پس موسى در درون خويش [ناخودآگاه ] ترسى احساس كرد.
68 - [به او] گفتيم: نترس كه [در اين رويارويى سرنوشت ساز] تو خود برترى.
69 - و آنچه را كه در دست راست دارى [با نام و ياد خدا] بيفكن، تا هرچه را ساخته
اند ببلعد؛ به يقين آنچه آنان ساخته [و پرداخته ]اند، ترفند جادوگرى است؛ و جادوگر
به هرجا برود [پيروز و ]رستگار نمى گردد.
70 - پس افسونگران [با ديدن آن منظره شگرف ] به سجده افكنده شدند [و ]گفتند: ما
به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
71 - [فرعون ] گفت: [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او گرايش يافتيد؟ بى
ترديد او همان بزرگ [و آموزگار] شماست كه افسون را به شما آموخته است؛ از اين رو
دست هاى شما و پاهايتان را يكى از راست و ديگرى از چپ خواهم بريد؛ و شما را بر تنه
هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت، و [آنگاه ]خواهيد دانست كه عذاب [و شكنجه ]
كدامين ما سخت تر و پايدارتر است.
72 - [افسونگرانِ راه يافته به سوى حق ] گفتند: ما هرگز تو را بر آنچه از نشانه
هاى روشن [و روشن گرى ] كه برايمان آمده است و [نيز بر] آن كسى كه ما را آفريده است
برنخواهيم گزيد؛ بنابراين بر هرچه حكم مى رانى، حكم بران كه تو تنها در زندگى
[زودگذر ]دنيا حكم مى رانى.
73 - به يقين ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا [در پرتو بخشايشش ]لغزش هاى
ما و افسونى را كه تو ما را بر آن واداشتى بر ما ببخشايد، و [بر اين باوريم كه
پاداش ]خدا بهتر و پاينده تر است.
74 - به راستى كه هر كسى به پيشگاه پروردگارش گناهكار بيايد، [آتش شعله ور ]دوزخ
براى او خواهد بود؛ در آنجا نه مى ميرد [و نابود مى گردد تا آسوده شود ]و نه زندگى
[خوشى ] خواهد يافت.
75 - و هر كس با ايمان [و يقين ] به پيشگاه او آيد، در حالى كه كارهاى شايسته
انجام داده باشد، چنين كسانى برترين [و پرفرازترين ] درجات بهشت را خواهند داشت.
76 - [همان ] بوستان هاى جاودانه اى كه از زير [درختان ] آن جويبارها روان است؛
در آن جاودانه مى مانند؛ و اين پاداش كسى است كه به پاكى گرايد.
نگرشى بر واژه ها
«لقف»: برگرفتن به سرعت و شتاب و مهارت به وسيله دست و يا دهان، يا «ربودن».
«كبير»: بزرگ، آموزگار و استاد.
«ايثار»: برگزيدن و ترجيح دادن.
«تزكّى»: پاكى و پاكيزگى و نيكى را خواستن؛ و زكات مال نيز به همين جهت زكات
گفته مى شود كه باعث پاكى و بركت و فزونى ثروت مى گردد.
تفسير
نترس كه تو برترى و پيروزى از آنِ آزاديخواهان است.
پس از قدرت نمايى افسونگران و هنرمندانى كه از سوى استبداد در جهت فريب مردم به
كار گرفته شده بودند، غريو شادى از سوى فرعونيان طنين افكند، و درست در اين شرايط
بود كه موسى ناخودآگاه اندك ترسى در ژرفاى جان خويش احساس كرد. در نخستين آيه مورد
بحث در اين مورد مى افزايد:
فَاَوْجَسَ فى نَفْسِه خيفَةً مُّوسى.
پس موسى از ديدن منظره سحرآميزى كه آنان پديد آورده بودند، احساس ترس كرد.
او بر خود نترسيد، بلكه از آن ترسيد كه مردم دستخوش اشتباه گردند و كار
افسونگران را بسان معجزه بزرگ او پندارند و به جاى گرايش به حق و عدالت و اقتداى به
پيشوا و پيشاهنگ آزادى، از پيروى او سرباز زنند.
اين ديدگاه «جبايى» در تفسير آيه است، امّا به باور برخى، هر انسانى از ديدن
منظره هاى هراس انگيز به طور طبيعى مى هراسد، و موسى نيز به طور طبيعى از ديدن
منظره هاى ترس آور اندكى احساس ترس كرد.
از ديدگاه پاره اى، ترس او از اين جهت بود كه مبادا مردم پيش از ديدن ضد حمله او
و به ميدان آوردن معجزه اش پراكنده گردند و وى فرصت نيابد با نابود و بى اثر ساختن
افسون افسونگران حقانيت دعوت خود و بازيگرى آنان را به روشنى به نمايش گذارد.
امّا از ديدگاه پاره اى ديگر، ترس موسى از آن جهت بود كه نمى دانست آيا عصايش
هنگامى كه اژدها گرديد، مى تواند بر آنچه افسونگران بربافته اند چيره شود، يا نه؟
چرا كه اگر عصاى او اژدها مى شد و نمى توانست همه مارهاى ساخته و پرداخته آنان را
ببلعد و نابود سازد، در آن صورت اين خطر وجود داشت كه افسونگران نيز به اشتباه
افتند و يا به دروغ و ناروا خود را با موسى مقايسه كنند و اين باعث سرگردانى مردم
گردد، به ويژه كه زر و زور و هوا و هوس نيز طرفدار آنان بود و خود آنان را به ميدان
آورده و در انديشه خاموش ساختن نداى توحيدگرايانه و آزاديخواهانه موسى بود...
امّا هنگامى كه عصا را افكند، و به يارى خدا به اژدهايى عظيم تبديل گرديد و
نيرنگ ساحران را بلعيد، آن ترس موسى نيز برطرف شد.
در دومين آيه مورد بحث در اشاره به يارى خدا نسبت به موسى مى فرمايد:
قُلْنا لا تَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الْاَعْلى.
به موسى در آن لحظات سرنوشت ساز و حساس پيام فرستاديم كه ترس به دل راه نده كه
تو با پيروزى و سرفرازى برتر خواهى بود.
و مى افزايد:
وَ اَلْقِ ما فى يَمينِكَ
و آنچه در دست راست توست - كه همان عصايت باشد - بيفكن...
تَلْقَفْ ما صَنَعُوا.
تا ريسمان ها و چوبدستى هاى افسونگران را ببلعد، چرا كه آنها پديده هايى بيش
نيستند و پديد آورنده آنها بر آنها چيره است.
اِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ.
كارى كه افسونگران بربافته اند، چيزى جز نقشه و نيرنگ ظاهرى نيست و از حقيقت بى
بهره است.
وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ.
و از آنجايى كه افسون و جادو فاقد حقيقت است، كار ساحر و افسونگر باعث پيروزى و
رستگارى نخواهد شد.
حَيْثُ اَتى.
و افسونگر و سحرپرداز در هر كجا باشد و هركجا دست به افسون زند، سرانجام كارش
شكست است.
پيروزى برق آسا و شگفت انگيز موسى و حق شناسى ساحران
سرانجام «موسى» به فرمان خدا عصا را افكند، و عصا به اژدهاى هولناكى تبديل شد و
همه بافته هاى افسونگران را بلعيد... و با مانور خود در برابر مردم طوفانى از ترس و
حيرت پديد آورد.
پس از اين رويداد حيرت انگيز، افسونگران و هنرمندان و روشنفكرانى كه به پيكار با
موسى برخاسته بودند نخستين گروهى شدند كه به حقيقت پى بردند و با تحول مطلوب فكرى و
روحى كه در آنان پديد آمد به رسالت موسى گواهى دادند.
قرآن در اين مورد مى فرمايد:
فَاُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا.
پس از ديدن آن رويداد عجيب همگى افسونگران به سجده درآمدند.
قالُوا امَنَّا بِرَبِّ هرُونَ وَ مُوسى.
و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
روشن است كه پروردگار و گرداننده هستى، خداى همگان است، نه فقط خداى موسى و
هارون، امّا آنان بدان دليل اين تعبير را به كار بردند كه در آن روزگار، آن دو تن
پيامبر خدا بودند و به بركت معجزه و دعاى آنان بود كه افسون افسونگران نابود گرديد
و حقيقت آشكار شد.
واكنش استبداد
حق گرايى و حق شناسى افسونگران و اعتراف آنان به رسالت موسى و ايمان شجاعانه و
خالصانه آنان به يكتا آفريدگار هستى، پايه هاى نظام ستم را به لرزه درآورد؛ از اين
رو فرعون به واكنش ابلهانه اى كه همه خودكامگان دست مى يازند، دست يازيد و رو به آن
مردان حق گرا كرد كه:
قالَ امَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ اَنْ اذَنَ لَكُمْ
شما پيش از اينكه از من اجازه بگيريد، به رسالت موسى و به خداى او ايمان آورديد؟
اين گفتار فرعون از نادانى و غرور او حكايت دارد، چرا كه وى مى پنداشت كه تنها
كسى مى تواند به حق گرايش يابد و به خدا و پيامبرش ايمان آورد كه سردمدار استبداد
اجازه دهد.
تفاوت «فرمان» و «اراده» در اين است كه در فرمان خواست و اراده فرمانروا نيز
هست، در حالى كه در «اذن» ديگر اراده فرمانده و فرمانروا نيست.
براى نمونه:
1 - اين آيه شريفه «اذن» است كه مى فرمايد:
... اذا حللتم فاصطادوا ...(253)
و چون از جامه احرام بيرون آمديد، مى توانيد شكار كنيد...
2 - و اين آيه «امر» است كه مى فرمايد:
اقيموا الصّلوة.(254)
نمار را به پا داريد...
در ادامه آيه شريفه گفتار نابخردانه فرعون را آورده است كه افزود:
اِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ
بى گمان موسى آموزگار شماست و اوست كه افسون و جادو را به شما آموخته است و روشن
است كه شاگرد در برابر استاد مغلوب خواهد شد.
به باور پاره اى منظور اين است كه، او پيشواى شماست و شما پيروان او هستيد، شما
در اين كار از او ناتوان تر نيستيد، امّا به پاس احترام و گراميداشت او، از مبارزه
جدى و رويارويى واقعى با او سر باز زديد و تن به شكست سپرديد.
فَلَاُقَطِّعَنَّ اَيْدِيَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِّنْ خِلافٍ
هم اكنون به كيفر كارتان، دست راست و پاى چپ شما را خواهم بريد.
وَ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ فى جُذُوعِ النَّخْلِ
و شما را بر تنه ها و شاخه هاى درخت خرما خواهم آويخت.
وَ لَتَعْلَمُنَّ اَيُّنا اَشَدُّ عَذاباً وَّ اَبْقى.
و آنگاه خواهيد دانست كه من بر ايمان شما سختگيرتر و پايدارترم، يا خداى موسى بر
بى ايمانى و كفر شما سختگيرتر و پايدارتر است؟
پايدارى شهامت مندانه و تحسين برانگيز
روشنفكران حقگرا، نه تنها در برابر لاف و گزاف استبداد خود را نباختند كه
دليرانه و تحسين برانگيز، بر انتخاب آزادانه و آگاهانه خويش پايمردى و پايدارى
ورزيدند و فرياد برآوردند كه:
قالُوا لَنْ نُّؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ
ما هرگز تو را بر دليل هاى روشن و روشنگرى كه بر درستى رسالت و راستى دعوت موسى
برايمان آمده است، مقدّم نخواهيم داشت؛ چرا كه موسى معجزه هايى به همراه دارد كه
انجام آنها فراتر از قدرت و مهارت و توان انسان هاست.
وَالَّذى فَطَرَنا
و نيز تو را بر آفريدگارى كه ما را آفريده است، برنخواهيم گزيد.
ممكن است اين جمله سوگند بوده و منظور اين باشد كه: به خدايى كه آفريدگار ماست
سوگند كه ما تو را بر معجزه هاى «موسى» برنخواهيم گزيد.
فَاقْضِ ما اَنْتَ قاضٍ
بنابراين، هر كارى از تو ساخته است، كوتاهى مكن، و هر فرمان و حكمى دارى بى درنگ
صادر كن، و بدان كه ما در هر صورت از گزينش آگاهانه و ايمان خالصانه خويش دست
نخواهيم شست.
اِنَّما تَقْضى هذِهِ الْحَيوةَ الدُّنْيا.
تو هر كار و هر فرمانى صادر نمايى، تنها ويژه زندگى زودگذر اين جهان است، و در
جهان باقى ديگر فرمان و فرمانروايى نخواهى داشت، و آنجا تنها داورى عادلانه خداست
كه ما به او و آن روز، ايمان آورده ايم.
و نيز افزودند كه:
اِنَّا امَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا
ما به پروردگار خويش ايمان آورده ايم تا در پرتو بخشايشش از شرك وگناه ما
بگذرد...
وَ ما اَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ
و گناه افسونى را كه تو ما را به آن واداشتى، بر ما ببخشايد.
آنان بدان دليل اين سخن را گفتند كه شاهان و فرمانروايان براى اينكه افسون و
جادو بسان ابزارى در دست آنان باشد و در جهت حفظ قدرت و فريب مردم از آن بهره
جويند، هماره گروهى را براى فراگرفتن آنها ناگزير مى ساختند و آنان را براى خود مى
پروردند؛ و فرعون نيز اينان را براى چنين روزى پرورده بود.
«عبد العزير» در مورد دلايل بيدارى و حقگرايى افسونگران عصر موسى آورده است كه:
آنان از فرعون تقاضا كردند كه «موسى» را در جايى بازداشت كند و هنگامى كه به خواب
رفت، او را به آنان نشان دهد.
فرعون پذيرفت، و برنامه را فراهم كرد، آنان هنگامى كه آن حضرت را در ساعتى كه به
خواب بود تماشا كردند، ديدند كه عصايش از او نگهبانى مى كند، و دريافتند كه نه او
افسونگر است و نه كارش سحر و جادو، چرا كه جادوگر هنگامى كه به خواب مى رود سحر و
افسونش نيز باطل مى گردد. آنان اين واقيعت را به فرعون گفتند، امّا او باز هم آنان
را به مبارزه با موسى ناگزير ساخت؛ و اين گفتارشان به اين داستان اشاره دارد.
وَالَّلهُ خَيْرٌ وَّ اَبْقى.
و خداى يكتا و پاداش پرشكوه او براى ما بهتر و جاودانه تر است.
و به باور پاره اى، اين فراز، پاسخ آن تهديد فرعون است كه مى گفت: و لتعلمنّ
ايّنا أشدّ عذاباً...(255)
و آنگاه خواهيد دانست كه عذاب و شكنجه كدامين ما سخت تر و پايدارتر است. از اين
رو مفهوم آن اين است كه: پاداش پرشكوه خدا براى مردم با ايمان بهتر و كيفرش براى
گناهكاران و سركشان پايدارتر است.
فرجام سياه كفر و بيداد
پس از پايان سخن دليرانه و سنجيده افسونگران، اينك آفريدگار هستى در يك نتيجه
گيرى درس آموز مى فرمايد:
اِنَّهُ مَنْ يَّاْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ
به راستى كه هر كس به پيشگاه پروردگارش گناهكار بيايد، دوزخ و آتش شعله ورش براى
او خواهد بود.
منظور از واژه «مجرم»، انسان كفرگرا يا فرعون منش است كه به بيداد رفتار مى كند.
لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى.
و گرفتارى چنين كسى در آنجا اين است كه نه مرگى در كار است تا بميرد و راحت شود،
و نه زندگى درستى كه در آن آسايش و آرامش باشد، بلكه هماره گرفتار عذاب خواهد بود.
فرجام پرشكوه ايمان و عمل شايسته
اين بود فرجام دردناك و رسواى كفرگرايان و ظالمان، امّا در مورد مردم با ايمان
مى فرمايد:
وَ مَنْ يَّاْتِه مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَاُولئكَ لَهُمُ
الدَّرَجاتُ الْعُلى.
و هر كسى با ايمان و يقين به پيشگاه او آيد، در حالى كه در زندگى اش كارهاى
شايسته انجام داده باشد، چنين كسانى برترين و پرفرازترين درجات بهشت را خواهند
داشت.
آنگاه در وصف بهشت پرطراوت و زيبا و بوستان ها و نعمت هاى آن مى فرمايد:
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ
همان بوستان هاى جاودانه اى كه از زير درختان آنها جويبارها و چشمه سارها روان
است.
خالِدينَ فيها
در آنها جاودانه مى مانند و از نعمت هاى خدا بهره ور مى گردند.
وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى.
و اين پاداش پرشكوه براى كسانى است كه خويشتن را در پرتو ايمان به خدا، به ارزش
ها آراسته و از ضد ارزش ها و گناهان پاك و پاكيزه سازند.
/ سوره طه / آيه هاى 86 - 77
77 . وَ لَقَدْ اَوْحَيْنا اِلى مُوسى اَنْ اَسْرِ بِعِبادى فَاضْرِبْ لَهُمْ
طَريقاً فِى الْبَحْرِ يَبَساً لاَّ تَخافُ دَرَكاً وَّ لا تَخْشى.
78 . فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِه فَغَشِيَهُمْ مِّنَ الْيَمِّ ما
غَشِيَهُمْ.
79 . وَ اَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى.
80 . يا بَنى اِسْراءيلَ قَدْ اَنْجَيْناكُمْ مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ
جانِبَ الطُّورِ الْاَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى.
81 . كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فيهِ فَيَحِلَّ
عَلَيْكُمْ غَضَبى وَ مَنْ يَّحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى.
82 . وَ اِنّى لَغَفَّارٌ لِّمَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَ
اهْتَدى.
83 . وَ ما اَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى.
84 . قالَ هُمْ اُولاءِ عَلى اَثَرى وَ عَجِلْتُ اِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى.
85 . قالَ فَاِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ اَضَلَّهُمُ
السَّامِرِىُّ.
86 . فَرَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِه غَضْبانَ اَسِفاً قالَ يا قَوْمِ اَلَمْ
يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً اَفَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ اَمْ
اَرَدْتُّمْ اَنْ يَّحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّنْ رَّبِّكُمْ فَاَخْلَفْتُمْ
مَّوْعِدى.
ترجمه
77 - و به يقين به موسى وحى كرديم كه: بندگان مرا شبانه از [مصر بيرون ]ببر، و
راهى خشك در دريا براى آنان بگشا كه در اين حال نه از پى گرفته شدنى [به وسيله دشمن
]مى ترسى و نه [از خطر آب ] بيم خواهى داشت.
78 - پس فرعون با سپاهيانش آنان را دنبال كرد، امّا از دريا فروگرفت آنان را
آنچه فرو گرفت، [و همه به امواج آبها سپرده شدند].
79 - و فرعون قوم خود را به بيراهه برد و به [راه راست ] راه ننمود.
80 - اى بنى اسرائيل! بى گمان ما شما را از [چنگال ] دشمنانتان نجات بخشيديم و
[حضورِ در] سمت راست كوه طور را با شما وعده گذارديم، و منّ و سلوى بر شما فرو
فرستاديم، [تا به خود آييد و در راه سپاس پايدارى نشان دهيد].
81 - [و به شما پيام داديم كه:] از نعمت هاى [پاك و] پاكيزه اى كه به شما روزى
داده ايم، بخوريد، امّا در [مورد] آنها از اندازه مگذريد [و راه اسراف در پيش
نگيريد]، كه خشم من بر شما فرود مى آيد؛ و هر كسى [كارى كند كه ]خشم من بر او فرود
آيد، بى گمان در [كام هلاكت و] نابودى درافتاده است.
82 - و به يقين من نسبت به كسى كه راه توبه [و بازگشت به سوى حق ] را در پيش
گيرد و ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، پس [هماره ] در راه راست گام سپارد،
بسيار [بخشايشگر و ]آمرزنده ام.
83 - و چه چيز تو را به شتاب واداشت [كه در آمدن به كوه طور] از [برگزيدگان ]قوم
خودت [پيشى گيرى ] اى موسى؟!
84 - [موسى ] گفت: اين آنان هستند كه اينك از پى من روانند؛ و من به سوى تو -
پروردگارا - شتافتم تا [از من ] خشنود گردى، [و مهر و لطف خود را از من دريغ مدارى
].
85 - فرمود: به يقين ما قوم [و جامعه ] تو را پس از [آمدن ] تو آزموديم، و سامرى
آنان را [از راه راست ] به بيراهه كشاند.
86 - پس موسى خشمگين و اندوه زده به سوى جامعه خويش بازگشت [و ]گفت: اى قوم من!
آيا پروردگارتان به شما وعده اى نيكو نفرمود؟! [و ]آيا اين مدت [كه از شما دور شدم
] برايتان طولانى نمود [كه آموزش ها و سفارش هايم را به فراموشى سپرديد]، يا
خواستيد خشمى از [سوى ]پروردگارتان بر شما فرود آيد كه از وعده ام تخلّف ورزيديد [و
راه توحيدگرايى و پرواپيشگى را رها ساختيد]؟!
نگرشى بر واژه ها
«يبس»: خشك؛ جمع آن «يبوس» مى باشد.
«اسف»: دريغ و اندوه كه چيزى فراتر از خشم است.
«يم»: دريا؛ و به رودخانه بزرگ و خروشان نيز گفته مى شود.
«غفّار»: داراى مفهوم مبالغه است كه بسيار آمرزنده و بخشايشگر معنا مى شود.
«هوى»: در اصل به مفهوم سقوط از بلندى است كه به نابودى سقوطكننده مى انجامد؛ و
در اينجا منظور دورى از بارگاه خدا و رانده شدن است.
تفسير
و تا آيندگان عبرت گيرند...
پس از پيروزى شگفت انگيز موسى در ميدان مبارزه با افسونگران، و اعتراف آنان به
رسالت و پيامبرى موسى، فرعون نه تنها حق را نپذيرفت كه بر شرارت و بيداد خويش
افزود.
و اين حق ستيزى و استبداد از يك سو، و پايدارى در حق و آزاديخواهى و آزادگى از
سوى ديگر ادامه يافت، تا سرانجام خدا موسى و يارانش را نجات بخشيد و سردمدار ستم و
سپاه او را به امواج نيل سپرد، تا ديگر بيدادگران قرون و اعصار به خود آيند.
آياتى كه در آستانه آنها ايستاده ايم، بيانگر اين واقعيت است و اين گونه از نجات
موسى و يارانش خبر مى دهد:
وَ لَقَدْ اَوْحَيْنا اِلى مُوسى اَنْ اَسْرِ بِعِبادى
پس از اينكه فرعون معجزه هاى موسى و نشانه هاى قدرت خدا را ديد، و خود و دار و
دسته بيدادپيشه اش حق را نپذيرفتند، ما به موسى وحى كرديم كه قوم خود را شبانه از
سرزمين مصر حركت ده.
فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِى الْبَحْرِ يَبَساً
به وسيله عصا راهى خشك در دريا پديد آور تا بنى اسرائيل بتوانند از آنجا بگذرند.
در آيه شريفه، منظور از زدن راه، در حقيقت زدن دريا و شكافتن آبهاى آن براى پديد
آوردن راه است.
لا تَخافُ دَرَكاً وَّ لا تَخْشى.
و در اين راه و اين كار، نه از پى گيرى و دستيابى فرعون ترسى به دل راه بده، و
نه از خطر دريا و غرق شدن؛ چرا كه خواست خدا و سنّت تاريخى او بر نجات و پيروزى
آزاديخواهان و نابودى و سرافكندگى استبداد است.
در دومّين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِه
فرعون به وسيله سپاهيانش در پى آنان حركت كردند تا آنان را به اسارتگاه خويش
بازگردانند.
فَغَشِيَهُمْ مِّنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ.
در اينجا جمله اى حذف شده است كه در اصل اين گونه مى باشد: موسى و يارانش براى
نجات وارد دريا و راه معجزه آساى آن شدند، و فرعون و سپاهيانش نيز در تعقيب آنان
خود را به دريا زدند؛ و آنگاه بود كه امواج آبها فرعون و فرعونيان خيره سر را
فروپوشاند و همه را به كيفر شرارتشان غرق كرد.
و بدين سان فرعون و نظام بيدادش نابود شدند و موسى و يارانش نجات يافتند. آرى
اين است فرجام آنان، تا پندپذيران و عبرت آموزان درس گيرند و عبرت آموزند.
و آنگاه چنين نتيجه گيرى مى كند كه:
وَ اَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى.
آرى، فرعون با پافشارى در شيوه ظالمانه اش جامعه و قوم خويش را به گمراهى كشاند
و به نابودى سوق داد و هرگز نخواست كه آنان راه يابند و به رشد و تعالى برسند.
گفتنى است كه: «و ما هدى» پس از بيان مطلب، نشانگر آن است كه فرعون برگمراهى و
گمراهگرى ادامه مى داد و هرگز در اين انديشه نبود كه شيوه استبدادى خود را وانهد و
روش خود را تغيير دهد.
و حذف مفعول واژه «هدى» نيز براى رعايت هماهنگى آخر آيات مى باشد؛ و اين جمله در
حقيقت پاسخ لاف و گزاف فرعون است كه براى فريب توده ها هماره مى گفت:
و ما اهديكم الاّ سبيل الرشاد.(256)
و من شما را جز به راه راست و راه نجات و سرفرازى راهنمايى نمى كنم.
نعمت آزادى و استقلال
پس از نابودى فرعون و نجات بنى اسرائيل و برخوردارى آنان از نعمت آزادى و
استقلال، اينك خدا روى سخن را به آنان نموده و مى فرمايد:
يا بَنى اِسْراءيلَ قَدْ اَنْجَيْناكُمْ مِّنْ عَدُوِّكُمْ
هان اى بنى اسرائيل: بى گمان ما شما را در برابر چشم خودتان، از چنگال دشمن كينه
توز و بدخواه نجات داديم.
و شما را به دو نعمت بزرگ آزادى و استقلال عمل رسانديم.
وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْاَيْمَنَ
و حضور در سمت راست كوه طور را با شما وعده نهاديم.
خدا وعده داده بود كه موسى پس از غرق شدن فرعون، به سمت راست كوه طور برود و در
آنجا، تورات را كه در بر دارنده مقررات مورد نياز جامعه نوبنيادش بود، دريافت دارد.
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى.
و پس از سه نعمت آزادى، استقلال و قانون عادلانه زندگى، «منّ» و «سلوى»، يا عسل
طبيعى و گوشت پرنده اى ويژه، بر شما فروفرستاديم.
و آنگاه آنان را مخاطب ساخته و مى فرمايد:
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
از نعمت هاى پاك و پاكيزه اى كه روزى شما ساخته ايم، بخوريد.
وَ لا تَطْغَوْا فيهِ
امّا در مورد بهره ورى از آنها از مرزهاى مقررات خدا نگذريد.
به باور پاره اى منظور اين است كه: از حلال خدا فراتر نرويد و به مرزهاى حرام
وارد نشويد.
امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: روزى حلال را براى نيرو گرفتن در راه
گناه نخوريد.
فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبى
كه در آن صورت گرفتار خشم من خواهيد شد.
وَ مَنْ يَّحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى.
و هر كس گرفتار خشم من شود، نابود مى گردد.
يادآورى مى شود كه واژه «هوى» به مفهوم سقوط نمودن از بلندى است كه نابودى و
فروافتادن به آتش شعله ور دوزخ مورد نظر است.
پس از آن هشدار سخت، اينك نويد بخشايش مى دهد و مى فرمايد:
وَ اِنّى لَغَفَّارٌ لِّمَنْ تابَ
و به يقين من نسبت به كسانى كه راه توبه در پيش گيرند...
وَ امَنَ
و به خدا و پيامبرش ايمان آورند...
وَ عَمِلَ صالِحاً
و در زندگى كارى شايسته انجام دهند و وظايف خود را فراموش نكنند...
ثُمَ اهْتَدى.
و هماره تا آخرين لحظات زندگى در راه درست گام سپارند و ايمان را از دست ندهند،
بسيار آمرزنده و بخشايشگرم.
در تفسير آخرين جمله از آيه مورد بحث «ثم اهتدى» ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور پاره اى منظور اين است كه هرگز در ايمان خويش ترديد نكند و استوار
باشد.
2 - امّا به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه در سراسر زندگى به
راه و رسم پيامبر اقتدا كند و راه بدعت و بدعتگذاران را گام نسپارد.
3 - از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
ثم اهتدى الى ولايتنا اهل البيت، فواللّه لو انّ رجلاً عبد اللّه عمره ما بين
الركن و المقام ثم مات و لم يجى ء بولايتنا لَأَكبّه اللّه فى النّار على وجهه.
(257)
منظور اين است كه به ولايت ما خاندان وحى و رسالت راه يابد، چرا كه به خداى
سوگند، اگر انسانى همه عمر خويش را در ميان ركن و مقام ابراهيم، خداى را بپرستد
آنگاه جهان را بدرود گويد و از ولايت ما بى بهره باشد، خدا او را بر چهره و پيشانى
به آتش دوزخ خواهند افكند.
اين روايت را «حسكانى» با سلسله اسناد خود آورده، و عياشى نيز در تفسيرش از راه
هاى گوناگونى نقل كرده است.
چرا اين همه شتاب؟
اين آيات فراز ديگرى از داستان درس آموز موسى را ترسيم مى كند و بدين گونه آغاز
مى گردد كه خدا به موسى پيام داد كه:
وَ ما اَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى.
و چه چيز تو را به شتاب واداشت كه پيش از برگزيدگان قوم خويش به اينجا بيايى اى
موسى!
«ابن اسحاق» در اين مورد آورده است كه وعده خدا با موسى اين بود كه به همراه
گروهى از قوم خويش به كوه طور برود، امّا آن حضرت بر اثر شوق و شور ديدار، شتاب كرد
و زودتر از هنگامه مقرّر رفت؛ و آنجا پس از راز و نياز به بارگاه دوست به انتظار
آمدن برگزيدگان قوم نشست، كه خدا به او فرمود: هان اى موسى! چه چيز تو را به شتاب
واداشت كه خود زودتر آمدى و آنان را نياوردى؟
آن بزرگوار در پاسخ پروردگارش گفت:
قالَ هُمْ اُولاءِ عَلى اَثَرى
بار خدايا! آنان از پى من روانند و به زودى به من خواهند پيوست.
به باور «حسن» منظور اين است كه آنان به دين و آيين و راه و رسم من هستند و در
انتظارند كه من بازگردم و مقررات دين را به آنان برسانم.
وَ عَجِلْتُ اِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى.
و من - بارپروردگارا - شتاب كردم و بر آنان پيشى گرفتم تا از من خشنود گردى، و
تنها به عشق نيايش با توست كه قرار از كف داده ام.
فتنه سامرى
در غيبت موسى از جامعه بود كه «سامرى» به فتنه انگيزى و دجّالگرى پرداخت و با
شگرد و فريب، انبوهى را از توحيدگرايى به پرستش هاى ذلت بار كشاند و در برابر
گوساله طلايى اش به كرنش واداشت. خدا در همان وعدگاه پيامبرش موسى را كه در حال
نيايش بود از غوغاى سامرى آگاه ساخت و به او فرمود:
قالَ فَاِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ
ما جامعه و مردم تو را به وسيله گوساله سامرى آزموديم، و بر آنان در تكليف سخت
گرفتيم، و هشدار داديم كه درست بينديشند و بدانند كه ميان گوساله پرستى تا
توحيدگرايى، به اندازه كفر و ايمان فاصله است؛ و چگونه مى توان يك پديده را به
خدايى گرفت و پرستيد و آن را آفريدگار هستى پنداشت، و باز هم بنده خدا بود؟!
و بدين سان روشنگرى مى كند كه اصل آزمون، يك اصل جهان شمول است؛ و در مورد آن در
آيه ديگرى مى فرمايد:
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنّا و هم لا يفتنون.(258)
آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى گردند و مورد آزمون قرار
نمى گيرند؟
مِنْ بَعْدِكَ وَ اَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ.
و اين آزمون پس از غيبت تو بود، و سامرى آنان را گمراه ساخت.
به باور پاره اى منظور اين است كه: ما با آنان رفتار آزمون كننده داشتيم تا
توحيدگرايان راستين از نفاقگرايان بازشناخته شوند.
واكنش موسى
موسى پس از دريافت خبر آزمون قوم و فتنه انگيزى سامرى، طوفانى در كران تا كران
وجودش پديد آمد در مورد واكنش او قرآن مى فرمايد:
فَرَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِه غَضْبانَ اَسِفاً
موسى پس از آگاهى از آن رويداد تلخ و خفت آور، خشمگين و اندوه زده به سوى قوم
بازگشت.
و دليل خشم و اندوه شديد او نيز اين بود كه مبادا گمراهى و انحراف، به گونه اى
باشد كه ديگر نتواند آنان را به راه راست باگرداند، و آثار ويرانگر آن را از جامعه
اش بزدايد.
قالَ يا قَوْمِ اَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً
هنگامى كه به آنان رسيد، بر آنان خروشيد كه: هان اى قوم! مگر نه اينكه خدا به
شما وعده اى درست داده بود كه تورات را برايتان فروفرستد، و شما نيز وعده داده
بوديد كه پس از آگاه شدن به مقررات آن، بر اساس رهنمودهايش رفتار كنيد و در خور
پاداش گرديد؟
به باور پاره اى منظور از وعده راست خدا به آنان، نجاتشان از اسارت فرعون و آمدن
به سمت راست كوه طور يا ميعادگاه و آمرزش توبه كاران بود.
اَفَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ
آيا به راستى دوران دورى من از شما به درازا كشيد؟
اَمْ اَرَدْتُّمْ اَنْ يَّحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّنْ رَبِّكُمْ
يا بر آن بوديد كه با گوساله پرستى، خشم خدا را بر ضد خويش برانگيزيد و خود را
گرفتار سازيد؟
فَاَخْلَفْتُمْ مَّوْعِدى.
كه پس از رفتن من به ميعادگاه در ايمان خويش پايدارى نورزيديد و با رفتار زشت و
ظالمانه خود، از وعده ام تخلّف ورزيديد؟
اين فراز از آيه مورد بحث، بسان اين آيه است كه مى فرمايد:
و لمّا رجع موسى الى قومه... قال بئسما خَلَفْتُمُونى من بعدى...(259)
و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من چه بد
جانشينى براى من بوديد؟! به باور پاره اى، موسى به آنان دستور داده بود كه در
ميعادگاه طور به او بپيوندند، امّا آنان نافرمانى كردند از اين رو آنان را به باد
نكوهش گرفت و فرمود: چرا از وعده ام تخلف ورزيديد؟!
اما به باور پاره اى ديگر، بدان دليل آنان را نكوهش كرد كه به آنان دستور داده
بود تا به هنگام بازگشت او از ميعادگاه، فرمان هارون را به جان پذيرا باشند، امّا
آنان وى را نافرمانى كردند و به سوى سامرى روى آوردند.