/ آشنايى با سوره طه /
سوره طه
آشنايى با سوره طه
سوره اى كه در آستانه آن قرار گرفته ايم، بيستمين سوره از قرآن شريف است و بسيار
مناسب است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن به نكاتى از شناسنامه اش اشاره گردد:
1 - نام اين سوره
نام اين سوره مباركه «طه» است. اين واژه مبارك، و اين نام بلند و پر معنويت، از
نام هاى الهام بخش پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است؛ و مفهوم آن به گونه اى است
كه از ششمين امام نور آورده اند، بزرگمرد آزاده و حق پرستى است كه مردم را به سوى
حق راه مى نمايد: «يا طالب الحق الهادى اليه» و خود پيشتاز و پيشوا و آموزگار و
الگوى راه حق و عدالت است، و نام اين سوره از اين واژه و نخستين آيه آن برگرفته شده
است.
2 - فرودگاه آن
اين سوره به باور همه مفسّران و محدّثان در مكّه و در كنار كهن ترين خانه توحيد
و تقوا بر قلب پاك پيامبر مهر و علم فرود آمده، و افزون بر اتفاق مفسّران بر اين
نكته، كران تا كران آيات يكصد و سى و پنجگانه و محتواى آن نيز - كه بسان ديگر سوره
هاى «مكّى» از خداشناسى و شناخت معاد و جهان پس از مرگ و حساب و كتاب سخن دارد و
فرجام توحيدگرايى و شرك و بيداد را به تابلو مى برد - گواه اين واقعيت است.
3 - شمار آيات و واژه هاى آن
در مورد شمار آيات اين سوره چهار نظر است:
1 - به باور شاميان اين سوره داراى 140 آيه است.
2 - امّا به باور كوفيان 135 آيه دارد.
3 - از ديدگاه حجازيان شماره آيات آن به 134 آيه مى رسد.
4 - امّا از ديدگاه بصريان داراى 132 آيه است.
گفتنى است كه اين سوره داراى 1341 واژه و 5242 حرف است، و مى توان آيات آن را به
بخش هاى دهگانه اى تقسيم نمود.
4 - پاداش تلاوت آن در روايات:
1 - از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در اين مورد آورده اند كه فرمود:
من قرأها اعطى يوم القيامة ثواب المهاجرين و الانصار. (241)
هر كس اين سوره را آن گونه كه بايد، بخواند و بدان عمل كند، در روز رستاخيز،
پاداش مهاجرين و انصار، يا ياران مكّى و مدنى پيامبر به او ارزانى خواهد شد.
2 - و نيز آورده اند كه فرمود:
انّ اللّه تعالى قرأ «طه» و «يس» قبل اَن يخلق آدم... فلمّا سمعت الملائكة
القرآن قالوا طوبى لأمّةٍ نزل هذا عليها.(242)
خدا دو سوره «طه» و «يس» را دو هزار سال پيش از آفرينش آدم بر فرشتگان بيان
فرمود، و آنان هنگامى كه اين آيات را شنيدند يكصدا گفتند: خوشا به حال جامعه و
مردمى كه اين آيات و اين سوره ها بر آنان فرستاده مى شود، و خوشا بر دل ها و جان
هايى كه پذيرشگر اين آيات مى باشند؛ و خوشا به زبان هايى كه به تلاوت اينها به گردش
در مى آيند.
و طوبى لاجوافٍ تحمل هذا، و طوبى لألسنٍ تتكلّم بهذا. (243)
3 - و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
لا يقرء اهل الجنة من القران الاّ «يس» و «طه».(244)
مردم بهشت نشين، اين سوره و سوره «يس» را هماره تلاوت مى كنند.
4 - و از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
لا تدعوا قرائة سورة «طه» فانّ اللّه يحبّها و يحبّ من قرأها، و من ادمن
قراءَتها اعطاه اللّه يوم القيامة كتابه بيمينه،و لم يحاسبه بما عمل فى الاسلام، و
اعطى من الأجر حتى يرضى: (245)
هان اى مردم! تلاوت سوره «طه» را وانگذاريد، چرا كه خدا آن را دوست مى دارد؛ و
نيز خدا مردمى را كه آن را تلاوت نمايند، دوست مى دارد.
هر كسى بر تلاوت اين سوره ادامه دهد، خداى پرمهر در روز رستاخيز كارنامه زندگى
اش را به دست راست او مى دهد، و در زندگى اسلامى اش از او حساب نمى كشد، و پاداش
پرشكوهى به او ارزانى مى دارد كه خشنود گردد.
روشن است كه همه اين پاداش ها در گرو آموزش و فراگيرى و تلاوت قرآن به منظور
دريافت مفاهيم انسانساز او و عمل به مقررات عادلانه قرآن است و بس.
5 - دورنمايى از محتواى آن
اين سوره با ياد خدا و نام بلند او، و گراميداشت بنده برگزيده اش محمد صلى الله
عليه وآله و يادى از شكوه و عظمت سند جاودانه رسالت آن حضرت - قرآن شريف - آغاز مى
گردد، و با به تابلو بردن پرتوى از صفات خدا، سرگذشت موسى و سردمداران استبداد و
ارتجاع، فرازهايى در شناخت معاد و جهان پس از مرگ، سرگذشت آفرينش انسان و شرارت
ابليس، فرود آدم و همسرش بر زمين و آغاز زندگى پرماجراى انسان ها در اين كره خاكى،
و انبوهى از مفاهيم و معارف و پند و اندرزهاى انسانساز و الهام بخش، و با هشدارهاى
تكان دهنده به گناهكاران و ظالمان به پايان مى رسد. اگر بخواهيم دورنمايى از محتواى
اين سوره را به صورت كلّى در تابلويى ترسيم كنيم، اين عناوين و موضوعات را برخواهيم
شمرد:
يكتايى خدا و عظمت وصف ناپذير او،
هدف از فرود قرآن،
زنجيره اى از ويژگى هاى جلال و جمال پروردگار،
گراميداشت پيامبر،
سرگذشت درس آموز موسى به صورت گسترده و بخش هاى گوناگون،
صحنه هايى از رستاخيز جهان و انسان،
پاداش شايسته كرداران،
فرجام دردناك بيدادگران،
پرتوى از شكوه و عظمت قرآن،
سرگذشت آدم و همسرش،
وسوسه هاى شيطان،
فرود انسان به زمين،
و در لابه لاى اين بحث ها، ده ها پند و اندرز انسانساز و هشدارهاى تكان دهنده و
الهام بخش ديگر...
/ سوره طه / آيه هاى 8 - 1
بِسْمِ الَّلهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
1 . طه .
2 . ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.
3 . اِلاَّ تَذْكِرَةً لِّمَنْ يَّخْشى.
4 . تَنْزيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمواتِ الْعُلَى.
5 . اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى.
6 . لَهُ مافِى السَّمواتِ وَما فِى الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ
الثَّرى.
7 . وَ اِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ اَخْفَى.
8 . اَلَّلهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.
ترجمه
به نام خداوند بخشاينده مهربان
1 - طا، ها.
2 - ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا [در راه رساندن پيام آن به مردم، اين همه
]به رنج افتى.
3 - بلكه ما، [اين كتاب پرشكوه را] براى [رستگارى و نجات ] كسى كه مى ترسد،
[اندرز و] يادكردى [فرو فرستاديم ].
4 - [اين كتاب ] از سوى كسى فرو فرستاده شده كه زمين [و زمان ] و آسمان هاى بلند
[و برافراشته ] را پديد آورده است.
5 - [همان خداوند] بخشاينده كه بر عرش استيلا يافته است.
6 - آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو، و آنچه [در دل زمين و
زير ]خاك نمناك [نهفته و نهان ] است، همه [و همه ] از آنِ اوست [چرا كه آفريدگار و
تدبيرگر همه آنهاست ].
7 - و اگر سخن [و گفتارى ] را آشكار سازى [و يا نهان دارى، براى خدا يكسان است،
چراكه ] او راز [نهفته در ژرفاى دل ها،] و نهان تر [از آن ] را [نيز ]مى داند.
8 - خداى يكتاست كه جز [ذات پاك ] او هيچ خدايى نيست و نيكوترين نام ها از آنِ
اوست.
نگرشى بر واژه ها
«شقاء»: ادامه كارى كه پذيرش و تحمّل آن بر انسان دشوار است. در برابر آن سعادت
و نيكبختى قرار دارد.
«عُلى»: اين واژه جمع «عليا» بسان «دنيا» و «قصوى» است كه جمع آنها نيز «دُنا» و
«قُصى» است.
«ثرى»: خاك مرطوب و نمناك
«جهر»: آشكار كردن صدا.
تفسير
هان اى آزاد مرد!
در آيات پايان بخش سوره «مريم» به اين حقيقت اشاره رفت كه قرآن براى هدايت
پرواپيشگان و هشدار به كفرگرايان و ظالمان فرود آمده است، اينك در آغاز اين سوره
نيز روشنگرى مى كند كه قرآن براى سعادت و نيكبختى آورنده آن، پيامبر گرامى صلى الله
عليه وآله آمده است نه اين كه او را به رنج و زحمت افكند. به همين دليل در نخستين
آيه اين سوره مى فرمايد:
طه
به باور گروهى، از جمله «ابن عباس»، «حسن»، «مجاهد»، «كلبى» و... منظور اين است
كه: هان اى آزادمرد! بااين بيان واژه «طه» به مفهوم: اى مرد! يا اى آزادمرد است!
درست همان گونه كه در برخى از سرودهاى عرب نيز به اين معنا آمده است.
در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:
ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى .
ما اين قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه در راه رساندن پيام آن به مردم، به رنج و
زحمت افتى.
«حسن» آورده است كه، شرك گرايان و ظالمان، در نهايت تيره بختى و گمراهى، به
پيامبر اهانت روا مى داشتند، و در جنگ روانى بر ضد آن حضرت، او را تيره بخت مى
خواندند؛ از اين رو آفريدگار هستى او را مخاطب ساخته و فرمود: اى بزرگمرد! ما قرآن
را بر تو فرو نفرستاده ايم تا تيره بخت گردى، هرگز! بلكه براى اين است كه به وسيله
آن به پرفرازترين قله شكوه و عظمت اين جهان و جهان ديگر نايل آيى.
«قتاده» مى گويد: پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله پيش از فرود اين سوره، همه شب
را به پرستش و نيايش و نماز شب سپرى مى كرد، و گاه تدابيرى سخت مى انديشيد تا خوابش
نبرد؛ از اين رو آفريدگار هستى به او پيام داد كه اين قرآن را بر او نفرستاده است
كه اين گونه خود را به رنج افكند... و بايد بر خود آسان گيرد.
هدف از فرود قرآن
در سومين آيه مورد بحث به ترسيم هدف از فرود قرآن پرداخته و مى فرمايد:
اِلاَّ تَذْكِرَةً لِّمَنْ يَّخْشى.
ما قرآن را جز براى ياد كِرد و يادآورى كسى كه از خدا حساب مى برد، فرو
نفرستاديم.
«مبرّد» مى گويد: منظور اين است كه ما قرآن را فرستاديم تا يادآور كسانى باشد كه
از خدا مى ترسند.
يادآورى مى گردد كه دو واژه «تذكره» و «تذكير» مصدر مى باشند.
در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
تَنْزيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمواتِ الْعُلَى.
فرو فرستنده قرآن در اوج شكوه و عظمت و اقتدار است، چرا كه او همان خدايى است كه
زمين و آسمان هاى بلند و برافراشته را آفريده است.
و نيز در وصف آفريدگار هستى مى فرمايد:
اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى.
فروفرستنده قرآن همان خداوند بخشاينده اى است كه قدرت بى كرانش همه جا گسترده، و
بر عرش استيلا يافته است.
به باور «احمد بن يحيى» واژه «استواء» به مفهوم توجه به پديده و يا روى آوردن به
چيزى است. با اين بيان منظور آيه اين است كه خداى بخشاينده پس از آفرينش زمين و
آسمان ها، اراده آفرينش عرش را نمود و آن را آفريد.
و مى افزايد:
لَهُ مافِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ
الثَّرى.
دانش و تدبير وصف ناپذير فرمانروايى آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست و آنچه
در دل زمين و زير خاك نمناك است، همه و همه از آنِ خداست.
به باور پاره اى منظور از «ما تحت الثرى» گنج ها و گنجينه ها و پيكر مردگان است
كه در زير خاك نهان شده اند.
و در اشاره به دانش بى كران آفريدگار هستى مى فرمايد:
وَ اِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ اَخْفَى.
اگر صداى خود را آشكار سازى، كارى بيهوده است و به خود زحمت بى مورد مى دهى، چرا
كه او داناى رازها و آگاه به چيزهايى است كه از راز و رمزها نيز نهان تر است.
به باور پاره اى منظور اين است كه چه صداها را آشكار كنى يا نهان سازى خدا به
همه آنها داناست.
لا پوشيده تر از راز
لا در اين مورد كه منظور از پوشيده تر و نهان تر از راز چيست؟ ديدگاه ها متفاوت
است:
1 - به باور «ابن عباس» راز آن چيزى است كه انسان آن را در نهان به ديگرى باز مى
گويد، امّا پوشيده تر از راز، آن چيزى است كه انسان آن را در ژرفاى دل نهان مى دارد
و لب نمى گشايد.
2 - امّا به باور «قتاده»، «سعيد بن جبير» و «ابن زيد»، راز چيزى است كه انسان
آن را در دل نهان مى دارد، و پوشيده تر از آن چيزى است كه كسى آن را نمى داند تا در
دل نهان سازد.
3 - از ديدگاه پاره اى، راز چيزى است كه اينك در خاطر انسان مى گذرد و پوشيده تر
از آن، چيزى است كه پس از اين مرحله به خاطر خواهد گذشت.
4 - امّا از ديدگاه «مجاهد»، راز آن چيزى است كه آن را از مردم پوشيده مى دارى،
و پوشيده تر از آن، وسوسه است.
5 - «زيد بن اسلم» مى گويد: منظور اين است كه خداى دانا رازهاى مردم را مى داند،
امّا اسرار خود را از مردم پوشيده داشته است؛ كه در اين صورت واژه «اخفى» را فعل
ماضى گرفته اند.
از دو امام راستين حضرت باقر و صادق عليهما السلام آورده اند كه:
السرّ ما اخفيته فى نفسك...
راز، چيزى است كه در ژرفاى جان نهانش مى دارى، و نهان تر از آن چيزى است كه
پيشتر به قلب تو راه يافته و اينك آن را فراموش ساخته اى.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
اَللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.
خداى يكتاست كه جز ذات پاك او هيچ خدايى نيست، و جز او كسى در خور پرستش نمى
باشد.
براى او نام هاى نيكوست، كه اين نام ها نشانگر يكتايى، قدرت، دانش بى كران و
نعمت بخشى اوست، و ذات پاك او را به هر يك از اين نام هاى بلند و مقدس كه بخوانى
زيبنده است.
پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود:
انّ للّه تعالى تسعة و تسعين اسماً، من احصاها دخل الجنة.(246)
خدا داراى 99 نام نيكو و پرشكوه است؛ هر كسى آنها را مورد تعمّق قرار دهد و او
را با همه وجود با اين نام ها بخواند، وارد بهشت خواهد شد.
منظور روايت اين است كه اگر انسان خدا را به يكتايى و بى همتايى بشناسد و او را
با اين نام هاى نيكو ياد كند و در انديشه پرستش و ستايش او باشد، به بهشت پرطراوت
او راه خواهد يافت.
و نيز در روايت ديگرى است كه هر كسى با اخلاص «لا اله الا الله» را بر زبان
آورد، وارد بهشت پرطراوت خدا خواهد شد.
من قال لا اله الاّ اللّه مخلصاً دخل الجنة...(247)
به نظر مى رسد منظور از شمردن نام هاى بلند و با عظمت خدا، ياد او را هماره در
انديشه و روان داشتن و به مقررات او پرداختن و مرزهاى او را رعايت نمودن است، و نه
برشمارى ظاهرى اين نام ها.
/ سوره طه / آيه هاى 16 - 9
9 . وَ هَلْ اَتيكَ حَديثُ مُوسى.
10 . اِذْ رَءا نارًا فَقالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوا اِنّى انَسْتُ نارًا لَّعَلّى
اتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ اَوْ اَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى.
11 . فَلَمَّا آتيها نُودِىَ يا مُوسى.
12 . اِنّى اَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ
طُوًى.
13 . وَ اَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى.
14 . اِنَّنى اَنَا الَّلهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدْنى وَ اَقِمِ
الصَّلوةَ لِذِكْرى.
15 . اِنَّ السَّاعَةَ اتِيَةٌ اَكادُ اُخْفيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما
تَسْعى.
16 . فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لاَّ يُؤْمِنُ بِها وَاتَّبَعَ هَويهُ
فَتَرْدى.
ترجمه
9 - و آيا سرگذشت [شگفت انگيز] موسى به تو رسيده است؟
10 - آنگاه كه او [از دور دست ] آتشى [برافروخته ] ديد، به خانواده اش گفت: شما
[در اينجا] بمانيد كه من آتشى ديده ام، باشد كه اخگرى از آن براى شما بياورم، يا در
پرتو آن آتش [فروزان ] راه خود را بازيابم.
11 - پس هنگامى كه نزد آن [آتش ] آمد، ندا داده شده: اى «موسى»!
12 - اين منم پروردگار تو، پس پاپوش خود را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدّس
«طوى» هستى.
13 - و من تو را [به مقام والاى رسالت و پيام رسانى ] برگزيدم، پس به آنچه [بر
تو ]وحى مى گردد، [به خوبى ] گوش فرادار.
14 - منم، من، خداوند يكتا، جز من هيچ خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و براى
يادكرد من نماز را به پا دار.
15 - به يقين [روز] رستاخيز آمدنى است؛ من برآنم كه [هنگامه فرارسيدن ]آن را
نهان دارم، تا هر كسى در برابر تلاش [و عملكرد] خود، سزا داده شود.
16 - پس كسى كه به آن [روز و آمدنش ] ايمان نمى آورد و از هوس خويش پيروى مى
كند، هرگز تو را از [باور] آن باز ندارد؛ كه نابود خواهى شد.
تفسير
آيا گزارش سرگذشت موسى به تو رسيده است؟
در اين آيات، آفريدگار هستى با ترسيم سرگذشت موسى و رسالت او، و نيز شكيبايى و
پايداريش در برابر موج آزارها و شرارت ها، و به پاداش آن اوج گرفتن به رستگارى و
پيروزى دنيا و آخرت، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله را در برابر بيداد و شرارتِ
كفر، دلدارى داده و او را به شكيبايى و پايدارى قهرمانانه ترى بر مى انگيزد.
در آغاز اين سرگذشت، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده
و مى فرمايد:
وَ هَلْ اَتيكَ حَديثُ مُوسى.
آيا گزارش سرگذشت موسى به تو رسيده است؟
آغاز آيه شريفه، بسان اين پرسش است كه فردى به ديگرى مى گويد: آيا جريان فلانى
را شنيده اى؟ و آنگاه پس از جلب توجّه او، خبر را آغاز مى كند.
در اين صورت منظور اين است كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله هنوز سرگذشت شگفت
انگيز موسى را نشنيده است، و اينك خدا مى خواهد او را در جريان سرگذشت موسى قرار
دهد.
به بيان ديگر اين شيوه پرسش و استفهام، براى دريافت آگاهى و خبر جديد نيست، چرا
كه خدا از همه اسرار و نهان ها آگاه است؛ بلكه اين پرسش «استفهام تقريرى» است و
همان گونه كه اشاره رفت مقدّمه اى براى ايجاد آمادگى شنونده براى آغاز بيان يك خبر
جديد و پراهميّت است.
فروغى تابناك
در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:
اِذْ رَءا نارًا
آنگاه كه او آتش برافروخته اى را از دور دست ديد...
«ابن عباس» مى گويد: «موسى» مردى غيرتمند و پرشرافت بود. او با بيگانه اى سفر
نمى كرد و تنها با خانواده اش سفر مى نمود تا كسى همسر او را نبيند.
از اين رو هنگامى كه آهنگ بيرون آمدن از «مدين» را نمود، همسر و شريك زندگى خويش
را بر مركب نشاند و گوسفندانش را حركت داد و اثاثيه و كالاى زندگى ساده اش را نيز
به وسيله استرى، به همراه خويش برداشت؛ و بدين سان راه «مصر» را در پيش گرفت.
در ميان راه، شب فرا رسيد و تاريكى همه جا را فرا گرفت؛ از سويى چراغى كه آن
حضرت به همراه آورده بود روشن نشد، و از دگرسو در همان شرايط، هنگامه ولادت فرزندش
فرارسيد، و از طرف سوّم راه را در آن بيابان گم كرد و در جستجوى راه نجات بود كه از
دور فروغ تابناكى - كه موسى آن را شعله اى از آتش پنداشت - نظر او را جلب كرد.
فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا اِنّى انَسْتُ نارًا لَّعَلّى اتيكُمْ مِنْها
بِقَبَسٍ اَوْ اَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى
به همسرش، دختر «شعيب» پيامبر، كه در «مدين» با او پيمانِ زندگى مشترك بسته بود،
گفت: همسرم! شما با توكّل به خدا، همين جا باشيد تا من پرتوى از آن آتشى كه از دور
نظرم را جلب نموده است برگيرم، بدان اميد كه از نور و روشنايى آن بهره ور گرديد يا
در كنار آن آتش كسانى را بنگرم كه راه «مصر» را به ما نشان دهند، و يا از خود آتش،
نشان و علامتى بيابم كه به وسيله آن، راه را پيدا كنم.
در ترسيم ادامه سرگذشت آن حضرت، مى فرمايد:
فَلَمَّا اَتيها نُودِىَ يا مُوسى.
پس هنگامى كه موسى به آتش نزديك شد، ندايى طنين افكند كه: هان اى موسى!
«ابن عباس» مى گويد: هنگامى كه به آتش نزديك شد، با شگفتى بسيار ديد، كه گويى
آتش در درون درخت «عناب» است؛ شگفت زده ايستاد و محو تماشاى سرسبزى و خرّمى درخت از
يك سو، و زيبايى و سرخى آتش از سوى ديگر شد.
درست در اين شرايط بود كه از سوى درخت ندايى رسا او را مخاطب ساخت كه:
اِنّى اَنَا رَبُّكَ
هان اى موسى! اين منم، من، پروردگار بى همتاى تو، كه تدبير امور و تنظيم شئون تو
و كران تا كران هستى در كف قدرت من است.
«وهب» مى گويد: موسى پرشور و آماده پاسخ داد كه: پروردگارا! من نداى جانبخش تو
را مى شنوم امّا ذات پاك و بى همتايت را نمى بينم، به من بگو كه در كجايى؟
پاسخ آمد كه: من همه جا هستم؛ بر فرازت، پيشارو و پشت سرت، سمت چپ و راستت و در
هر سويت، همه جا حضور دارم، و از تو به تو نزديك ترم.
«موسى» كه مردى بسيار هوشمند و خداجو بود، دريافت كه اين ويژگى ها و نشان ها،
خاصّ آفريدگار تواناى هستى است؛ و در پرتو اعجازى كه پديد آمده بود، بر درستى
دريافت خويش يقين كرد.
به باور پاره اى اين يقين و اطمينان از آنجا برايش پديد آمد كه با چشم خويشتن
آتش را در درختى سبز و پرطراوت و روشن مى نگريست، و مى ديد كه نه آتش درخت را مى
سوزاند و نه درخت سبز آتش را خاموش مى سازد، و با گوش خود نيز صداى ستايش و تسبيح
فرشتگان را برگرد آن درخت و آن فروغ تابناك مى شنيد. و بدين سان از اين منظره روح
بخش به آرامش خاطر رسيد.
گفتنى است كه تكرار ضمير در آغاز آيه به دو صورت منفصل و متّصل براى تأكيد مطلب
و زدودن هر نوع ترديد است.
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ
پس پاپوش خود را بيرون آور!
چرا؟
چرا دستور داده شد كفش ها را بيرون آورد؟
در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور «كعب» و «عكرمه»، كفش موسى از پوست مردار الاغ بود.
اين بيان از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.
2 - امّا به باور «حسن»، «مجاهد»، «سعيد بن جبير» و «ابن جريح»، از پوست مردار
گاو بود، و منظور اين بود كه آن كفش ها را درآورد، تا با پاى برهنه از بركت آن
سرزمين مقدّس بهره ور گردد.
3 - از ديدگاه «اصم» پابرهنه بودن نشانه فروتنى است؛ به همين دليل پيشينيان با
پاى برهنه طواف مى كردند.
4 - و از ديدگاه «ابو مسلم»، موسى به منظور مصون بودن از شرارت و اذيّت حشرات
پاپوش پوشيده بود، و خدا در آن سرزمين مبارك به او امنيّت بخشيد و آرامش خاطرش داد
كه آنجا سرزمين پاك و بى خطر است و مى تواند پابرهنه شود.
اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً.
واژه «طوى» نام همان سرزمين پاك مى باشد، و منظور اين است كه: اينك تو در سرزمين
پاك «طوى» هستى.
و آنجا بدان دليل به اين نام نامگذارى شده است كه واژه «طوى» به مفهوم پيچيدن
است، و در اينجا اشاره به اين نكته است كه اين سرزمين دوبار تقديس شده و بركات
معنوى از هر سو آنجا را فراگرفته است. واژه «مقدّس» نيز به مفهوم مبارك آمده و
منظور اين است كه در آنجا رزق و روزى فراوان است.
و پاره اى نيز برآنند كه آنجا تطهير شده است.
و دگرباره همان ندا طنين افكند كه:
وَ اَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى.
و من تو را اى موسى! به مقام پرشكوه رسالت برگزيدم، از اين رو به آنچه وحى مى
گردد نيك گوش فراده و در اين راه پرافتخار شكيبايى پيشه ساز.
پس از فرمان گوش سپردن به وحى الهى، فرود پيام و وحى خدا در مورد توحيدگرايى و
يكتاپرستى و اخلاص آغاز گرديد و ندا طنين افكند كه:
اِنَّنى اَنَا الَّلهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا
منم، من، خداى يكتا، خدايى جز من در خور ستايش و پرستش نيست.
فَاعْبُدْنى
بنابراين تنها مرا پرستش نما و هيچ كس را در عبادت و بندگى شريك و همتاى من
مساز.
وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى.
و نماز را به پادار تا هماره با ستايش و سپاس به ياد من باشى؛ چرا كه نماز ياد
خداست.
به باور پاره اى منظور اين است كه: نماز را به پادار تا من هم تو را با ستايش و
حق شناسى ياد كنم.
امّا به باور بيشتر مفسران، منظور اين است كه هر وقت به ياد آورى كه نمازى بر
عهده توست، بى درنگ آن را به جاى آور.
يادآورى مى گردد كه اين بيان از حضرت باقر عليه السلام نيز روايت شده است.
از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:
من نسى صلوة فليصلّها اذا ذكرها... و قرأ اقم الصّلوة لذكرى.(248)
هر كس نمازى را فراموش كرد و در وقت مقرّرش به جا نياورد، هرگاه به خاطر آورد
بايد بى درنگ آن را بخواند كه كفاره اى جز خواندن آن براى او نيست؛ و آنگاه به
تلاوت آيه مورد بحث پرداخت.
پس از ترسيم اصل توحيد و يكتاپرستى و عبادت خدا و برپاداشتن نماز اينك به معاد و
جهان پس از مرگ مى پردازد و مى فرمايد:
اِنَّ السَّاعَةَ اتِيَةٌ اَكادُ اُخْفيها
بى گمان روز رستاخيز فرامى رسد، و من مى خواهم هنگامه فرارسيدن آن را پنهان دارم
تا ناگهان فرابرسد.
به باور پاره اى از مفسّران بهترين تفسير براى آيه همين است، چرا كه در صورت
ناگهانى بودن، هراس انگيزتر و ترسناك تر خواهد بود، و زمانى كه مردم هنگامه
فرارسيدن آن را ندانند، بيشتر حساب مى برند و مى ترسند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: مى خواهم هنگامه فرارسيدن رستاخيز را از خود
نيز مخفى دارم؛ و اين شدّت نهان داشتن يك موضوع مهم را مى رساند.
در فرهنگ عرب اين شيوه جارى است كه هرگاه بخواهند در پوشيده داشتن چيزى بسيار
پافشارى كنند، مى گويند: «كتمته حتى من نفسى» آن را به هيچ كس نخواهم گفت و از همه
پوشيده خواهم داشت حتى از خودم.
امّا «ابو عبيده» مى گويد: منظور اين است كه چيزى نمانده است كه رستاخيز را
تحقّق بخشم.
لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى.
و هدف از تحقق آن روز سرنوشت ساز آن است كه هر كسى ثمره كار نيك يا بد خود را
بنگرد، و از بيدادگران انتقام ستمديدگان گرفته شود.
در آخرين آيه مورد بحث هشدار مى دهد كه:
فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَاتَّبَعَ هَويهُ فَتَرْدى.
هان اى موسى! مباد كسانى كه به روز رستاخيز ايمان نمى آورند و از هواى دل خويش
پيروى مى كنند، با وسوسه هاى رنگارنگ خويش تو را از نماز عاشقانه و خالصانه، يا از
ايمان به فرارسيدن روز رستاخيز، يا پرستش خداى يكتا و يا دعوت به سوى توحيد و تقوا
بازدارند، كه در آن صورت گرفتار هلاكت و نابودى خواهى شد.
يادآورى مى گردد كه گرچه روى سخن با موسى است امّا در حقيقت پيام به مردم خداجو
و درست انديش است كه بهوش باشند.
رهنمود آيه شريفه
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه آفريدگار هستى با پيامبر برگزيده اش
موسى سخن گفت، و گفتار خدا حادث است، نه قديم و ديرين؛ چرا كه سخن او به صورت حروفى
روشن و منظم به درخت افكنده مى شد و حلول مى كرد و درخت آن را به خواست خدا براى
موسى پخش مى نمود.