تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


/ سوره نحل / آيه هاى 90 - 86

86 . وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ.

87 . وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.

88 . الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما كانُوا يُفْسِدُونَ.

89 . وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ.

90 . إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

ترجمه

86 - و كسانى كه [در زندگى ] شرك ورزيده اند، هنگامى كه [در روز رستاخيز ]شريك هاى [ساخته پندار] خويش [براى خداى يكتا] را بنگرند، [رو به بارگاه خدا آورده و] مى گويند، پروردگارا، اينهايند شريك هاى ما كه جز تو آن ها را به خدايى مى خوانديم و مى پرستيديم. اما معبودهايشان اين سخن را به آنان پاسخ مى دهند كه: بى گمان شما دروغگو هستيد، [چرا كه شما هواهاى خود را مى پرستيديد و نه ما را] .

87 - و آن روز [همه ] در برابر خدا سر تسليم فرود مى آورند و آنچه به دروغ برمى بافتند از برابر ديدشان گم مى شود.

88 - آن كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، به كيفر آنكه تبهكارى مى نمودند، عذابى [سهمگين ] بر عذابشان خواهيم افزود.

89 - و روزى را [به ياد آوريد] كه در [ميان ] هر جامعه اى، از خودشان گواهى بر آنان برمى انگيزيم، و تو را نيز [اى پيامبر] بر آنان گواه مى آوريم. و ما اين كتاب را كه روشنگر هر چيز و رهنمود و بخشايش و نويدى براى مردم مسلمان است بر تو فرو فرستاديم.

90 - به يقين خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد، و از كار زشت و ناپسند و تجاوزگرى [و ددمنشى ] بازمى دارد. او به شما اندرز مى دهد، باشد كه به خود آييد [و اندرز گيريد] .

نگرشى بر واژه ها

القاء: افكندن.

السّلم: تسليم شدن و گردن نهادن.

تبيان: بيان كردن و روشنگرى نمودن.

بغى: تجاوز نمودن به حقوق و امنيّت ديگران.

بشرى: نويد، بشارت و مژده.

يعظكم: شما را پند و اندرز مى دهد.

تفسير

رستاخيز و آرزوهاى بربادرفته بيدادگران

در اين آيات، قرآن شريف به وصف تاريك انديشان و شرك گرايان در روز رستاخيز پرداخته و مى فرمايد:

وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ

و هنگامى كه شرك گرايان در روز رستاخيز بت ها و شيطان هايى را مى نگرند كه در زندگى شريك خدا پنداشته و آنها را پرستيده اند، مى گويند: پروردگارا، اينها همان شريك هايى هستند كه ما آنها را در دنيا به خدايى گرفتيم و همتاى تو پنداشتيم و به جاى خواندن و پرستيدن تو، آنها را خوانديم، و آنها ما را گمراه ساختند؛ بنابراين بخشى از كيفر و عذاب ما را بر عذاب آنها بيفزاى.

به باور پاره اى در آيه شريفه بت ها شريك هاى شرك گرايان خوانده شده اند و اين بدان جهت است كه آنان بت ها را در زراعت و دام ها شريك خود مى ساختند؛ از اين رو به پندار خودشان آنها شريك ها و نيز معبودهايشان بودند.

آن گاه مى افزايد:

فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ.

در اين هنگام خدا بت ها و ديگر معبودهاى دروغين آنان را قدرت سخن مى بخشد و آنها در پاسخ شرك گرايان مى گويند: ما شما را به پرستش خود فرانخوانديم، شما مردمى بوديد كه از هواى دل خويش پيروى كرديد و با انتخاب خود راه گمراهى را گام سپرديد.

به باور پاره اى منظور اين است كه معبودهاى دروغين آنان مى گويند: شما باز هم دروغ مى گوييد، ما خدا نبوده و نيستيم. گفتنى است كه منظور از «القاء سخن» بيان آن است، به گونه اى كه روشن شود و با ديگر سخنان آميخته نگردد.

وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ

و آن گاه است كه شرك گرايان و معبودهاى دروغين آنان، همگى در برابر فرمان خدا سر تسليم فرود مى آورند و حقيقت را مى پذيرند.

برخى مى گويند: آن گاه است كه شرك گرايان تكبّر و نخوت جاهليت و حق پذيرى را وانهاده و بدونِ اختيار در برابر آفريدگار هستى سر تسليم فرود مى آورند و زبان به يكتايى او و بى همتاى اش مى گشايند.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.

و ديگر آن آرزوهاى پوچ در مورد شفاعت نمودن بت ها بر باد مى رود، و خوب درمى يابند كه آنها نه تنها هيچ قدرتى ندارند كه هيچ اميد فايده و سودى نيز نبايد از آنها داشته باشند.

عذاب گمراهان و گمراهگران

پس از ترسيم حال شرك گرايان، اينك قرآن به ترسيم كيفر سهمگين گمراهگران پرداخته و مى فرمايد:

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما كانُوا يُفْسِدُونَ.

آن كسانى كه در زندگى كفر و بيداد پيشه ساختند و از دين خدا روى گرداندند و مردم را از راه خدا باز داشتند، و يا از ورود به مسجد الحرام مانع شدند، آرى، اينان عذابى افزون بر عذاب گمراهى خود خواهند داشت، تا هم به كيفر گمراهى و تبهكارى خود برسند و هم به كيفر گمراه ساختن ديگران و پايمال ساختن حقوق آنان.

«ابن مسعود» مى گويد: منظور اين است كه افزون بر كيفر گمراهى و گناهانشان، انبوهى از افعى ها، و عقربهاى دهشتناك كه نيش هاى نفرت انگيز و هولناكى دارند بر آنان مسلّط مى شوند.

و «ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه آنان به كيفر گمراهى خود در دنيا، در رودخانه هايى كه موادّ زردرنگى بسان آتش شعله ور در آنها روان است، به انواع عذاب و شكنجه گرفتار مى گردند.

در يكى دو آيه پيش، از گواهان رستاخيز سخن رفت، اينك در اين آيه در مورد گواه امّت ها و جامعه ها در آن روز سرنوشت ساز مى فرمايد:

وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

و روزى را به ياد آوريد كه از هر جامعه و امّتى، گواهى از خودشان بر آنها برمى انگيزيم.

اين گواه ممكن است پيامبر و پيشواى آن جامعه و يا چهره هاى شايسته كردار و درستكار آن باشد.

آنان بر عملكرد زشت و ظالمانه آن جامعه، در بارگاه خدا گواهى مى دهند و حق را باز مى گويند.

به باور گروهى از جمله «جبايى» از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه هيچ روزگارى از انسان عدالت پيشه و شايسته كردارى كه گفتار و عملكردش بر آن عصر و نسل، نمونه و حجّت و دليل مى باشد، و از سوى خدا مأمور ارشاد و هدايت مردم است، تهى نمى باشد.

اين ديدگاه را بيشتر «معتزله» پذيرفته اند، و پيروان خاندان وحى و رسالت مى گويند: اصل اين برداشت درست است، امّا بايد اين پيشوا و نمونه و الگوى عادل و آگاه از سوى خدا برگزيده شده باشد.

وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ

و تو را نيز اى پيامبر به عنوان گواه بر جامعه و مردمت مى آوريم.

و بدين سان به خاطر گراميداشت مقام والاى پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله او را به طور جداگانه بيان مى كند.

وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ

و ما اين كتاب پرشكوه را بر تو فرو فرستاديم تا هر آنچه را كه مورد نياز جامعه و مردم است به روشنى بيان كند و حدود و مرزها را روشن سازد.

اين فراز بيانگر اين نكته است كه قرآن، روشنگر همه بايسته ها و بيانگر همه چيز است و هيچ موضوع و مفهوم دينى و مورد نياز جامعه نخواهد بود جز اينكه قرآن شريف يا به طور صريح به آن پرداخته و يا به پيامبر و امامان نور راه نموده، و يا به اجماع امّت واگذارده است. و جالب اين است كه حكم همه اينها از قرآن دريافت مى گردد.

وَ هُدىً وَ رَحْمَةً

و نيز اين كتاب پرشكوه و انسانساز رهنمود و مايه نعمت و رحمتى براى انسان هاست و مردم را به رشد فكرى و كمال روحى و عقلى فرا مى خواند. همه مقررات مورد نياز انسان، در كران تا كران آن آمده و سراى آخرت و نعمت هاى جاودانه آن را نيز تضمين مى كند.

وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ.

و افزون بر همه اينها كتابى است كه مردم را به پاداش جاودانه و نعمت هاى اينده و بهشت پرطراوت و زيباى خدا نويد مى دهد.

زيباترين برنامه زندگى براى جامعه ها و تمدّن ها

در آيه پيش، از جامعيت و كمال قرآن سخن رفت، اينك از پى آن به طرح جامع ترين و كامل ترين برنامه زندگى براى جامعه و تمدّن ها پرداخته و مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ

خدا مردم را به دادگرى و رعايت عدل و انصاف در زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و اخلاقى و... - كه از هر گونه افراط و تفريط و تندروى و كوتاهى به دور باشد - فرمان مى دهد.

وَ الْإِحْسانِ

و نيز به آنان فرمان مى دهد كه نيكوكارى پيشه سازند و به يكديگر نيكى كنند.

واژه «احسان» مفهوم كاملى دارد كه همه خوبى ها و ارزش ها و كارهاى شايسته را در بر مى گيرد، و بيشتر به مفهوم بخشش در امور اقتصادى به كار مى رود.

«عطا» و «ابن عباس» مى گويند: «عدل» در آيه شريفه به مفهوم توحيد، و «احسان» به مفهوم انجام واجبات است.

به باور برخى منظور رعايت عدالت در قلمرو عملكردها، و احسان و نيكوكارى در قلمرو گفتار است. با اين بيان، خدا فرمان مى دهد كه جز بر اساس عدل و داد عمل نكنيد و جز به نيكى و نيكوكارى سخن نگوييد.

و از ديدگاه پاره اى ديگر، عدالت و دادگرى مورد نظر قرآن آن است كه انسان بر اساس انصاف رفتار نمايد و پاداش عادلانه كارش را بخواهد، امّا «احسان» آن است كه بر اساس عدالت و انصاف رفتار كند و پاداش نيز نخواهد.

وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى

و نيز خدا به شما فرمان مى دهد كه درباره خويشاوندان نيكى كنيد.

به باور برخى منظور از اين جمله، خويشاوندان پيامبر است كه بايد به آنان نيكى كرد، و در آيه ديگر نيز در مورد آنان مى فرمايد: فانّ لِلّه خمسه و للرّسول و لذى القربى.(212)

و از پنجمين امام نور نيز آورده اند كه فرمود:«نحن هم»؛ ما هستيم كه نزديكان پيامبر خداييم.

وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ

و خدا از كارهاى زشت و ناپسند و تجاوزكارى و بيداد هشدار مى دهد و همگان را بازمى دارد.

با اينكه سه گناه بزرگِ «زشتكارى»، «كارهاى ناپسند» و «بيداد و تجاوز»، همه زشت و ناپسند و ظالمانه اند، آيه شريفه هر كدام از اين عناوين را جداگانه آورده است، چرا كه خدا بر آن است كه هر كدام از اين ضدارزش ها را به طور جداگانه مورد انكار قرار دهد و مردم را از دست يازيدن به آنها باز دارد.

افزون بر اين نكته، هر كدام از اين سه عنوان مفهوم خاصّ خود را دارد، زيرا «فحشاء» به مفهوم كارهاى زشت و نارواست، خواه به طور آشكار انجام شود و يا در نهان؛ و «منكر» اشاره به كارهاى زشتى است كه به طور آشكار انجام شود و مردم موظّف به نهى از منكر گردند؛ و «بغى» به مفهوم تجاوز به حقوق بشر و به بازى گرفتن آزادى و كرامت و امنيّت مردم است.

«ابن عباس» مى گويد: «فحشاء» به مفهوم «زنا»، و «منكر» به مفهوم هر كارى است كه از ديدگاه مقررات اسلام تحريم شده، و «بغى» به مفهوم ستم و تكبّر است.

و به باور پاره اى ديگر، «عدالت» به مفهوم هماهنگى درون و برون، و «احسان» به معناى بهتر و زيباتر بودن درون از برون، و دو واژه «فحشاء» و «منكر» به مفهوم بهتر بودن آشكار و زيباتر بودن برون از نهان و درون است.

يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

خدا شما را اندرز مى دهد كه به ارزش هاى اخلاقى مورد نظر آيه شريفه آراسته گرديد و خويشتن را بسازيد، باشد كه به خود آييد و بينديشيد و به سوى حق باز گرديد.

جامع ترين و پرمحتواترين آيه

«ابن مسعود» در اين مورد مى گويد: پرمحتواترين و جامع ترين آيه از آيات قرآن همين آيه شريفه است كه به همه نيكى ها و ارزش ها فرا مى خواند و از همه زشتكارى هاى نهان و آشكار و ستم و بيداد عريان و پوشيده بازمى دارد.

«قتاده» مى گويد: خدا در اين آيه مردم را به آراسته شدن به ارزشهاى اخلاقى فرا مى خواند و به آنان هشدار مى دهد كه از ضدارزش ها دورى گزينند.

«عثمان بن مظعون» مى گويد: من نخست به دليلِ دعوت مكرّر پيامبر از من به اسلام، و اينكه نپذيرفتن دعوت آن حضرت برايم گران بود و حيا مى كردم، اسلام آوردم، امّا در حقيقت اسلام را نشناخته و نور آن بر سراچه قلبم نتابيده بود، تا اينكه روزى در حضور آن حضرت بودم كه آن بزرگوار چشم به آسمان دوخته و گويى در انتظار چيزى بود.

از او پرسيدم: در انتظار كسى يا چيزى هستيد؟

فرمود: هنگامى كه با تو سخن مى گفتم فرشته وحى فرود آمد و اين آيه را آورد.

پرسيدم: كدامين آيه؟

فرمود: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

به يقين خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد، و از كار زشت و ناپسند و تجاوزگرى و ددمنشى بازمى دارد. او به شما اندرز مى دهد، باشد كه به خود آييد و اندرز گيريد.

و آن گاه اين كامل ترين برنامه را برايم بيان فرمود، و درست آنجا بود كه فروغ فروزان فروزشگاه وحى و رسالت در كران تا كران جانم تابيدن گرفت و با همه وجود ايمان آوردم.

پس از اين رويداد سرنوشت ساز نزد عموى پيامبر، جناب «ابوطالب» رفتم و جريان خود را با او در ميان نهادم، و او با شور و شادمانى وصف ناپذيرى فرياد برآورد كه:

يا آل قريش اتبعوا محمّداً ترشدوا، فانّه لايأمركم الاّ بمكارم الاخلاق.(213)

هان اى دودمان قريش! از محمّد صلى الله عليه وآله پيروى نماييد و دستور او را با جان و دل به گوش سپاريد و به كار بنديد كه او شما را تنها به ارزشها اخلاقى و انسانى فرا مى خواند.

آن گاه نزد «وليد بن مغيره» رفتم و ضمن گزارش جريان به او، آيه مورد بحث را نزدش خواندم، او با شگفتى بسيار آيه را شنيد و گفت:

ان كان محمد قاله فنعم ماقال، وان قاله ربه فنعم ماقال.

اگر اين گفتارِ محمّد باشد، راستى كه سخنى بلند و ارزشمند است، و اگر اين آيه از سوى پروردگارش نيز آمده باشد باز هم سخن پرشكوه و سازنده اى است.

آن گاه بود كه خدا اين آيه را در نكوهش او - كه با وجود شناخت حق ايمان نياورد - فرو فرستاد كه:

افرايت الّذى تولى و اعطى قليلاً و اكدى.(214)

پس آيا آن كسى را ديدى كه از حق روى گردانيد و بر خلاف ديدگاه و گفتار خود رفتار نمود و اندكى از ثروت خود بخشيد و بخل ورزيد؟

«عكرمه» آورده است كه پيامبر اين آيه را بر «وليد» - كه يكى از سردمداران شرك و مغز متفكّر آنان بود - تلاوت فرمود، و او پس از شنيدن آيه، از آن حضرت تقاضا كرد كه بار ديگر آيه را بر وى بخواند. پيامبر دگرباره آيه را تلاوت فرمود.

آن گاه «وليد» با شگفت زدگى بسيار گفت:

انّ له لحلاوة، و انّ عليه لطلاوة، و انّ اعلاه لمثمر، و انّ اسفله لمغدق، و ما هو قول البشر.(215)

راستى كه اين سخن پرمحتوا بسيار شيرين است و جاذبه ويژه اى دارد، از زيبايى و درخشندگى خاصّى برخوردار است، به درختى ريشه دار و پرشكوه مى ماند كه شاخه هايش پرميوه و تنه و ريشه اش نيرومند و پربركت است. اين گفتار بشر نيست، از آن بسيار فراتر است.

پرتوى از آيات

عدالت و دادگرى

تعهد عملى به اصل عدالت و گام سپردن در شاهراه دادگرى و قسط در ميدان هاى گوناگون زندگى، از اساسى ترين علل تكامل جامعه ها و رشد و شكوفايى تمدن هاست، همان گونه كه تاريك انديشى و انحصارگرى و ظلم و بيداد و اختناق و استبداد و پايمال كردن حقوق بشر از مهم ترين عوامل سقوط جامعه ها و تمدّن ها و زوال سلسله ها و فروپاشى نظام هاست. بر اين اساس است كه در قرآن و روايات، از جمله در آيات مورد بحث، دولت ها و ملت ها به دادگرى سفارش شده و از ظلم و جور در همه چهره ها، هشدار داده شده اند.

اصل عدالت و دادگرى همچون توحيد و توحيدگرايى در همه اصول و فروع و ابعاد عقيدتى و عملىِ دين ريشه دوانيده است. همچنان كه هيچ يكى از مسائل عقيدتى، عبادى، اخلاقى، انسانى، سياسى، اجتماعى، حقوقى، كيفرى، فردى و خانوادگى از روح توحيد و توحيدگرايى جدايى پذير نيست، درست همين گونه هيچ كدام از آنها از روح عدل و داد بيگانه نبوده و از هم جدايى پذير نيستند.

در قرآن همه مفاهيم و حقايق، از توحيد و توحيدگرايى گرفته تا اصل معاد و زندگى پس از مرگ، از نبوّت گرفته تا امامت، از آرمان هاى بلند فردى گرفته تا اخلاقى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و فكرى و فرهنگى و جهانى، از معيار كمال و جمال فرد گرفته تا مقياس سلامت و نشاط و طراوت و صلابت جامعه، همه و همه بر محور عدالت و بر اساس حق استوار شده است.

عدل همدوش تقوا و تقواپيشگى است؛

ركن معاد و ايمان به سراى آخرت است؛

هدف رسالت ها و كتابهاى آسمانى است؛

شرايط اساسى تصدى پست ها در جامعه توحيدى است؛

و از مسئوليت هاى اساسى يك انسان توحيدگرا و يك جامعه ايمان دار و آرمان خواه است، كه با نگرش به چند روايت درس آموز اين بحث را به پايان مى بريم.

1 - اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

انّ العدل ميزان اللّه الّذى وضعه للخلق، و نصبه لاقامة الحق فلا تخالفه فى ميزانه.(216)

به راستى كه عدل و داد، ميزان خداست كه آن را براى حيات و تعالى انسان ها قرار داده و آن را براى برپايى حق و گسترش داد نصب فرموده است؛ بنابراين در ميزان خدا مخالفت نورزيد و با حاكميت او معارضه نكنيد.

2 - و نيز فرمود:

العدل قوام الرعية و جمال الوُلاة.(217)

عدالت باعث پايدارى ملك و ملّت و سبب جمال و زيبايى و دولتها و حكومت هاست...

3 - و فرمود:

بالعدل تتضاعف البركات.(218)

عدالت و دادگرى در جامعه ها و تمدّن ها و حكومت ها، باعث چندين و چند برابر شدن نعمت ها و بركت هاست.

4 - پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود:

عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة، قيام ليلها و صيام نهارها، و جور ساعة فى حكم اشد عند اللّه من معاصى ستّين سنة.(219)

يك ساعت گفتار و رفتار عادلانه و برقرار ساختن دادگرى در جامعه از نظر فضيلت و پاداش، برتر و بهتر از هفتاد سال شب زنده دارى و روزه دارى است؛ درست همان گونه كه تحميل تاريك انديشى و انحصارگرى و ظلم و بيداد و اختناق و استبداد و پايمال كردن حقوق بشر، به اندازه يك ساعت بر مردم نيز در پيشگاه خدا زشت تر و نابخشودنى تر از هفتاد سال گناه فردى است.

5 - و نيز فرمود:

العدل جُنة و اقيه و جنة باقيه.(220)

عدالت و دادگرى سيرى مظمئن و بهشتى جاودانه است.

6 - و نيز فرمود:

اوّل من يدخل النّار امير متسلّط لم يعدل، و ذو ثروة من المال لم يعط المال حقّه، و فقير فخور.(221)

نخستين گروه هايى كه در روز رستاخيز به آتش دوزخ افكنده خواهند شد، اين سه گروهند:

1 - حاكمان سلطه گرى كه در اداره جامعه عدالت را رعايت نكنند،

2 - ثروتمندانى كه حقوق مالى خود را ادا ننمايند،

3 - و تهيدستانى كه فخرفروش و خودبزرگ بين باشند.

7 - و نيز آورده اند كه در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام كه از كيفر پيشواى ستمكار مى پرسيد، فرمود:

هو رابع اربعة من اشدّ الناس عذاباً يوم القيامة: ابليس، و فرعون، و قاتل النّفس و رابعهم الامير الجائر.(222)

او چهارمين كسى است كه به سخت ترين عذاب در روز رستاخيز گرفتار خواهد شد. نخستين اين چهار تن ابليس است، دومين آنان فرعون، سومين آنان كسى است كه خون ديگرى را ظالمانه بريزد و ديگر پيشواى بيدادگر و تجاوزكار كه چهارمين آنان است.