/ سوره نحل / آيه هاى 9 - 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
1 . أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا
يُشْرِكُونَ.
2 . يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ
عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ.
3 . خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.
4 . خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ.
5 . وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها
تَأْكُلُونَ.
6 . وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ.
7 . وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ
بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ.
8 . وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ
يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ.
9 . وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ
لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ.
ترجمه
به نام خداوند بخشاينده مهربان
1 - فرمان خدا [درباره كيفر شرك گرايان و بيدادپيشگان ] فرا رسيد، پس شتاب در آن
را نخواهيد، او منزّه و برتر است از آنچه [شرك گرايان با پرستش آن به ذات پاك و بى
همتاى او] شرك مى ورزند.
2 - فرشتگان را با وحى كه [برخاسته ] از فرمان اوست، بر هر كس از بندگانش كه
بخواهد فرو مى فرستد [و آن گاه به آنان فرمان مى دهد] كه [به مردم ] هشدار دهيد [و
اعلام داريد] كه خدايى جز من نيست، بنابراين از من پروا نماييد.
3 - [خداست كه ] آسمان ها و زمين را به حق [و بر اساس عدل و حكمت ]پديد آورد، او
برتر است از آنچه [با پرستش آن به وى ]شرك مى ورزند.
4 - انسان را از نطفه اى [ناچيز و بى مقدار] آفريد و آن گاه او ستيزه گرى آشكار
[و بى پروا] گرديد.
5 - و چارپايان را پديد آورد كه در آنها براى شما [وسيله ] گرما و [پوشش ] و
سودهايى [سرشار] است، و از [شير و گوشت ] آنها [نيز در زندگى خود بهره مى بريد و
]مى خوريد.
6 - و در آنها براى شما [انسان ها] زيبايى [و شكوهى ] است آن گاه كه [آنها را
]شامگاهان از چراگاه بازمى آوريد و آن گاه كه بامدادان [دگرباره آنها را] به چراگاه
گسيل مى داريد.
7 - و بارهاى گران شما را به سوى شهرى برمى دارند [و مى برند] كه جز با رنج جان
ها [و تن ها ]نمى توانستيد به آن [شهر] برسيد. به راستى كه پروردگار شما بس مهربان
و بخشايشگر است.
8 - و اسبان، استران و درازگوشان را [پديد آورد] تا بر آنها سوار شويد و
[برايتان وسيله زرق و برق و تجمّل و] آراستگى باشند و [او ]چيزهايى مى آفريند كه
شما نمى دانيد [و از آنها آگاهى نداريد] .
9 - و [نشان دادن ] راه راست بر خداست، و پاره اى از آن [راه ها] كژ [و منحرف
]است؛ و اگر خدا مى خواست، شما را يكسره [به راه راست و درست مجبور مى ساخت و] راه
مى نمود.
نگرشى بر واژه ها
تسبيح: به باور برخى از واژه شناسان اين واژه به ده معنى آمده است، بدين گونه:
1 - نخستين مفهوم آن تنزيه است، يعنى پاك و منزه است خدا، بسان: «سبحان الّذى
اسرى بعبده...»(168)
2 - گاه به مفهوم «استثناء» آمده است، بسان «لولا تسبّحون»(169) كه به باور پاره
اى منظور اين است كه چرا انشاء اللّه نمى گوييد و استثنا نمى كنيد؟
3 - گاه به معناى نماز آمده است مانند: «فلولا انّه كان من المسّبحين...»(170) و
اگر او از تسبيح گويان و نمازگزاران نبود...
4 - و در برخى از روايات نيز به معناى «نور» آمده است، كه از جمله مى فرمايد:
«فلولا سبّحات وجهه...» و اگر نور وجود و روشنايى جمال معنوى او نبود...
روح: اين واژه به ده معنى آمده است، بدين صورت:
1 - زندگى جان ها به وسيله ارشاد و راهنمايى.
2 - به مفهوم رحمت و مهر.
3 - به معناى رسالت و نبوّت(171).
4 - به مفهوم كسى كه از غير انسان آفريده شده است؛ بسان مسيح كه به «روح اللّه»
تعبير شده است.
5 - به معناى جبرئيل.
6 - به مفهوم دميدن.
7 - وحى(172).
8 - يكى از فرشتگان بزرگ و باعظمت.
9 - روح الاءمين.
10 - روح انسان.
«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: انسان داراى روح و نفس است. منظور از نفس انسان
همان حقيقتى است كه توانايى سخن گفتن و شناخت دارد، و روح آن چيزى است كه بيرون
رفتن آن از بدن انسان باعث مرگ او مى شود.
در هنگامه خواب، تنها نفس انسان از پيكر او فاصله مى گيرد، امّا به هنگامه فرا
رسيدن مرگ، روح و نفس، هر دو از كالبد انسان بيرون مى روند و انسان جهان را بدرود
مى گويد.
انعام: اين واژه جمع «نعم» مى باشد و به چارپايانى چون: گاو، گوسفند، و شتر گفته
مى شود، چرا كه اينها در راه رفتن، هموار و باوقار راه مى پيمايند.
دف ء: هر آن چيزى كه انسان به وسيله آن گرم مى شود.
اراحة: باز گردانيدن حيوانات از چراگاه به جايگاه استراحت آنها به هنگام
شامگاهان.
سروح: بيرون بردن حيوانات به چراگاه به هنگام بامدادان.
اثقال: جمع «ثقل» بار گران.
قصد: راست و درست بودن راه كه انسان را به هدف مى رساند.
جائر: راه كژ و منحرفى كه انسان را از حق دور مى سازد.
تفسير
تنها از خداى يكتا بترسيد
آخرين آيات سوره گذشته با هشدار به شرك گرايان و ظالمان پايان يافت، و اينك اين
سوره نيز با هشدار به بدانديشان و حق ستيزان آغاز مى گردد.
در نخستين آيه آن، آفريدگار هستى مى فرمايد:
أَتى أَمْرُ اللَّهِ
فرمان خدا در مورد كيفر شرك گرايان و بيدادپيشگان فرا رسيد.
در مورد تفسير اين فراز، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى همچون: «حسن» و «ابن جريج» منظور اين است كه فرمان خدا نسبت به
كيفر شرك گرايان كه بر حق ستيزى و دروغ شمردن وحى و رسالت پافشارى مى كنند و حق را
نمى پذيرند، نزديك است.
«حسن» در اين مورد مى افزايد: شرك گرايان به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى
گفتند: عذاب پروردگارت را بر ما فرود آور و ما را نابود ساز؛ چرا كه ما به تو و
آياتى كه آورده اى ايمان نمى آوريم.
آن حضرت فرمود: فرمان خدا فرا مى رسد و هر آنچه را رسيدنى است در حقيقت نزديك
است پس اين شتاب شما براى چيست؟ نه، شتاب نورزيد كه خواهد آمد.
2 - امّا به باور «ضحاك»، منظور اين است كه مقررات و احكام خدا فرا رسيد.
3 - از ديدگاه «جبايى» منظور از رسيدن فرمان خدا، فرا رسيدن روز رستاخيز است.
از «ابن عباس» نيز همين ديدگاه روايت شده است.
با اين بيان در آيه شريفه فعل ماضى به مفهوم مضارع به كار رفته است كه مانعى
ندارد، چرا كه ترديدناپذير بودن فرا رسيدن روز رستاخيز در آينده، آن را بسان
رويدادى تحقّق يافته جلوه مى دهد.
افزون بر اين نكته، آفريدگار هستى فرا رسيدن روز رستاخيز را كه براى ما انسان ها
به ويژه شرك گرايان دور مى نمايد، از چشم به هم زدن نيز نزديكتر مى شمارد.
فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ
در اينجا روى سخن با شرك گرايان است كه روز رستاخيز و عذاب خدا و حسابرسى را
دروغ انگاشته و همه را احمقانه به باد تمسخر مى گرفتند و از پيامبر مى خواستند كه
هر چه زودتر آن روز را بياورد و از خدا فرا رسيدن آن را بخواهد؛ درست همان گونه كه
مى گفتند: پس از آسمان بر ما سنگ بباران!
فامطر علينا حجارة من السماء...(173)
آرى، قرآن در پاسخ آنان مى فرمايد: هان اى پيامبر به اين شرك گرايان و
بيدادپيشگان بگو: براى رسيدن روز رستاخيز و عذاب آن روز شتاب نورزيد و شتاب در فرا
رسيدن آن را نخواهيد، چرا كه آن روز سرنوشت ساز و عذاب سهمگين آن بر اساس حكمت خدا
و به هنگامه اى كه مقرّر فرموده است فرا خواهد رسيد، و در آن ترديدى نيست.
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.
اين فراز در جهت پاك و منزّه ساختن ذات پاك و بى همانند خدا از پندارهاى شرك
گرايان آمده و منظور اين است كه: خدا برتر از اين است كه براى او همتا و نظير و
شريك مى تراشند، و نيز از آنچه آنان در مورد ذات پاك او مى پندارند و وصف مى كنند
برتر و بالاتر است.
در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ
عِبادِهِ
خدا فرشتگان را با وحى - كه برخاسته از فرمان اوست - بر هر كس از بندگانش كه
بخواهد مى فرستد.
«ابن عباس» ضمن بيان اين مطلب مى گويد: روشن است كه اين نعمت گران به كسى ارزانى
مى گردد كه صلاحيت نبوّت و پيام رسانى و سفارت الهى را در ميان مردم داشته باشد.
«ابن زيد» مى گويد: منظور آيه اين است كه خدا فرشتگان را با قرآن مى فرستد، كه
به باور ما هر دو نظر به يك حقيقت باز مى گردد.
آيه شريفه بدان دليل از «وحى» به «روح» تعبير مى كند كه حيات دل ها و زندگى و
نشاط جان ها به آن بسته و در گرو آن است.
به باور «حسن» منظور از «روح» در آيه شريفه، رسالت و نبوت است و منظور از «من
امره» نيز در حقيقت، «بامره» مى باشد، و «من» به مفهوم «به» آمده است كه سببيّت را
مى رساند؛ درست همانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: يحفظونه من امر اللّه(174).
او را به فرمان خدا حفظ مى كنند.
أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ.
اين فراز در حقيقت تفسير واژه «روح» است و مفهوم آن اين است كه فرشتگان از سوى
خدا فرود مى آيند و به پيامبرانى كه پيام آسمانى آورده اند، فرمان خدا را مى رسانند
كه كفرگرايان و گناهكاران را هشدار دهيد و از عذاب او بترسانيد و روشنگرى كنيد كه
جز آفريدگار هستى خدايى نيست، و بر آنان است كه توحيدگرايى و يكتاپرستى را پيشه
سازند و از شرك و بيداد دورى جويند و از مخالفت و نافرمانى من پروا كنند.
رهنمود آيه شريفه
از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه منظور از برانگيخته شدن پيامبران
خدا به سوى مردم، دعوت همگانى به احكام و مقررات زندگى ساز و عادلانه و حكيمانه او،
و هشدار دادن به آنان از نافرمانى خدا و دست يازيدن به گناه و زشتى است.
زنجيره اى از نشانه هاى يكتايى و قدرت بى كران آفريدگار
در آيات پيش، از فرستادن فرشتگان و از وحى به پيامبران سخن رفت و روشنگرى فرمود
كه هدف از بعثت ها و رسالت ها و دعوت هاى آسمانى، ارشاد و هدايت مردم به سوى خدا و
مقررات زندگى ساز او و هشدار از نافرمانى خدا و كفر و بيداد است، اينك قرآن در اين
آيات به ترسيم زنجيره اى از نشانه هاى قدرت بى كران وحكمت وصف ناپذير و دلايل
يكتايى و بى همتايى آفريدگار هستى پرداخته و از راه ترسيم شگفتى هاى آفرينش درجهان
انسان، حيوانات و حشرات، درياها و خشكى ها و ديگر پديده هاى بهت آورى كه همه جا
پراكنده اند، بر آن است كه انسان را از شرك و كفر و پرستش هاى ذلت بار هشدار داده و
به سوى آفريدگارش رهنمون گردد؛ از اين رو اين گونه آغاز مى كند:
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ
آفريدگار هستى آسمان ها و زمين را به حق آفريد، تا به وسيله آن دو، بر وجود و
يكتايى و قدرت خود رهنمون گردد و روشنگرى نمايد كه انسان با تعمّق در كران تا كران
آسمان ها و زمين مى تواند به قدرت بى كران و حكمت و فرزانگى وصف ناپذير او پى برد.
به باور برخى منظور اين است كه خدا آسمان ها و زمين را آفريد تا انسان ها از
آنها در راه دين و دنياى خويش آن گونه كه شايسته و عادلانه و خداپسندانه است بهره
برند و حق و عدالت، همه جا تحقّق يابد و پياده شود و باطل و بيداد از زمين و زمان
رخت بر بندد.
تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.
و از آنچه براى او شريك مى سازند و مى پندارند برتر و بالاتر است.
آفرينش انسان
در ادامه سخن در اين مورد، به بيان آفرينش انسان و شگفتى هاى اين موجود ناشناخته
پرداخته و مى فرمايد:
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ.
انسان را از نطفه بى ارزش و بى مقدارى آفريد.
واژه «نطفه» به مفهوم «اندك آب» است كه اينك به قطرات «منى» گفته مى شود. در
آيات ديگر قرآن، به مراحل گوناگون آفرينش انسان اشاره شده و از آنها سخن رفته است،
امّا در اين آيه تنها به همين بسنده مى شود كه خدا اين انسان و اين موجود شگفت
انگيز و تماشايى را از نطفه اى بى مقدار آفريد.
گويى قرآن با ترسيم سرچشمه پيدايش اين موجود شگفت انگيز و با اشاره به فاصله
بسيار ميان نزول و صعود انسان، همه را به قدرت آفريدگار او توجّه مى دهد.
آرى، او انسان را از نطفه اى بى ارزش آفريد، امّا هنگامى كه آن نطفه بى مقدار در
پرتو خواست و قدرت و حكمت خدا به انسانى كامل تبديل شد، با خويشتن به دشمنى و خصومت
پرداخت. و بدين سان آفريدگار هستى با ترسيم فروترين و بالاترين مراحل آفرينش انسان
و رشد و تكامل او، به قدرت بى كران و حكمت وصف ناپذير خود استدلال مى كند.
«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه شريفه اين است كه انسان موجودى است كه به وسيله
باطل به ستيزه جويى مى پردازد و ستيزه جويى او از اين راه آشكار مى گردد.
و بدين سان آيه شريفه روشنگرى مى كند كه انسان اگر در پرتو خرد و انديشه و وحى و
رسالت تربيت نشود، نعمت هاى گرانى كه به او ارزانى شده و هر كدام پله اى از نردبان
رشد و ترقى اوست، همه را تباه مى كند.
نقش حيوانات و منافع آنها در زندگى بشر
پس از اشاره اى به آفرينش انسان، به آفرينش حيوان پرداخته و مى فرمايد:
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها
و چهارپايان را نيز از نطفه اى بى مقدار آفريد.
در آيه ديگرى در اشاره به اين حقيقت مى فرمايد: و اللّه خلق كلّ دابة من
ماءٍ.(175)
و خدا هر جنبنده اى را از قطراتى آب آفريد.
گفتنى است كه واژه «انعام» بيتشر در مورد گوسفندان به كار مى رود، امّا به شتر و
گاو نيز گفته مى شود.
لَكُمْ فِيها دِفْ ءٌ
به باور «مجاهد» و «ابن عباس» منظور اين است كه: از آنها پوشش و لباس فراهم مى
آوريد.
و به باور «حسن» منظور چيزهايى است كه از پشم، كرك و موى آنها تهيه مى كنند و
براى مبارزه با سرما مى پوشند، و يا بسان فرش و روانداز از آنها بهره ور مى گردند.
«زجاج» مى گويد: آيه شريفه مى فرمايد در اين چهارپايان چيزهايى است كه شما را
گرم مى كند و نه چيزهايى كه تنها از سرما شما را محافظت مى نمايد.
روشن است كه اين بيان دقيق تر و كامل تر است، چرا كه چيزهايى كه به عنوان پوشش
براى بدن ساخته مى شود و به كار مى رود، انسان را هم از سوز سرما حفظ مى كند و هم
از حرارت و سوز گرما.
قرآن در آيه ديگرى مى فرمايد: و جعل لكم سرابيل تقيكم الحرّ...(176)
و براى شما جامه هايى پديد آورد كه شما را از سرما و گرما نگاه مى دارد.
با اين بيان در آيه مورد بحث، منظور اين نيست كه خدا در چهارپايان براى شما
وسيله گرما قرار داد، بلكه منظور اين است كه در آنها هم برايتان وسيله گرما آفريد و
هم چيزهايى كه شما را از سرما حفظ مى كند.
گروهى از جمله «حسن» مى گويند: منظور آيه اين است كه چهارپايان را براى سودرسانى
به شما آفريد.
آن گاه در جمله ديگرى مى فرمايد: در آنها براى شما وسيله گرما و حرارت قرار داد.
وَ مَنافِعُ
و سودهاى ديگرى نيز براى شما دارند كه از جمله آنها باركشى، سوارى، شخم زمين،
آبكشى و منافع ديگر است.
وَ مِنْها تَأْكُلُونَ.
و از گوشت آنها نيز بهره مى بريد و مواد خوراكى فراهم مى آوريد.
و مى افزايد:
وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ.
و هنگامى كه بامدادان و شامگاهان آنها را به چراگاه مى بريد و از چراگاه بازمى
گردانيد، براى شما مايه آراستگى و زينت هستند.
آرى، هنگامى كه اين چهارپايان سودرسان و نجيب با شكم پر و پستان هاى آكنده از
شير و كوهان هاى برجسته از چراگاه برمى گردند، جلوه خاصى دارند و براى صاحب خود
آراستگى و جمال شمرده مى شوند؛ چرا كه به همراه خويش خودكفايى و تأمين نيازهاى
گوناگون غذايى و دارويى و پوشش خانواده و جامعه را به همراه دارند، و چه جمال و
آراستگى ظاهرى و مادى بهتر از استقلال اقتصادى و عدم وابستگى به ديگران؟
در هفتمين آيه مورد بحث به سودرسانى ديگر آنها پرداخته و مى فرمايد:
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ
الْأَنْفُسِ
دام ها يا چهارپايان، همچون شترها و گاوها، بارهاى گران شما را به نقاط دوردست
مى برند، به جاهايى كه شما بدون داشتن بار هم به زحمت مى توانيد به آنجاها برسيد و
برويد، و خدا اين چهارپايان را براى شما رام ساخت تا به راحتى بتوانيد سفر كنيد و
در جا به جا ساختن بارها و وسايل و زاد و توشه خويش دچار رنج و زحمت نشويد.
به باور پاره اى واژه «شقّ» به مفهوم نصف مى باشد، و منظور اين است كه اين
چهارپايان بارهاى شما را به جايى مى برند كه اگر شما بخواهيد بدون آنها به آنجا سفر
كنيد نيمى از قدرت و توان خويش را در اين راه از دست مى دهيد.
و به باور «عكرمه» و «ابن عباس» منظور اين است كه اين چهارپايان بارهاى گران شما
را به مكّه - كه از شهرهاى كوهستانى و بيابانى است - مى برند.
إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ.
راستى كه پروردگار شما پرمهر و بخشايشگر است؛ به همين دليل هم بى آنكه شما از او
درخواست كنيد، او اين نعمت هاى گوناگون و اين اسباب و سايل آسايش را براى شما
آفريده است.
در هشتمين آيه مورد بحث، به آفرينش دسته ديگرى از حيوانات و رام ساختن آنها براى
سوارى و باركشى اشاره مى كند و مى فرمايد:
وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها
و آفريدگار هستى اسب ها، استرها و درازگوش ها را آفريد تا شما انسان ها بر آنها
سوار شويد و به وسيله آنها بارهاى خود را جا به جا نماييد.
وَ زِينَةً
و هم مايه زينت و آراستگى زندگى شما باشند.
و اين نيز نعمت ديگرى از سوى خدا به انسان هاست كه اين حيوانات را آفريده و همه
را براى او رام ساخته است، تا هم از آنها در باركشى و سوارى بهره گيرد، و هم زندگى
خود را به وسيله آنها زينت و آراستگى بخشد.
از اين آيه شريفه چيزى كه نشانگر حرمت خوردن گوشت اسب، استر و الاغ باشد دريافت
نمى گردد. در صحيح بخارى از اسماء دختر ابوبكر آورده است كه در زمان پيامبر خدا ما
از گوشت اسب بهره مى برديم و از آن خورديم.
وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ.
و خدا چيزهايى كه شما نمى دانيد مى آفريند؛ چيزهايى بسان حشرات، حيوانات،
گياهان، نباتات و ديگر وسايل نقليه كه در دسترس هستند و انسان در زندگى خويش از
آنها به صورت گوناگونى بهره ور مى گردد و زندگى خود را به وسيله آنها رونق و زينت
مى بخشد.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ
و نشان دادن راه راست و درست بر خداست.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه بر خداست كه راه راست را به مردم نشان دهد،
تا مردم راه هدايت و عدالت را بشناسند و آن را برگزينند و از گمراهى و گناه دورى
جويند. آرى، اين كار بر عهده اوست؛ همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: انّ علينا
للهدى(177).
بى گمان هدايت بندگان و نشان دادن راه و رسم زندگى بر عهده ماست.
وَ مِنْها جائِرٌ
و برخى از اين راه ها كژ و بيراهه هستند و كسانى را كه در آنها گام سپارند به
گمراهى مى كشانند.
وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ.
و اگر خدا مى خواست همه شما را به طور اجبار به راه راست مى آورد؛ چرا كه او بر
اين كار تواناست.
به باور «ابومسلم» و «جبايى» منظور اين است كه اگر مى خواست از راه فضل و كرامت
خويش شما را به بهشت و پاداش شايسته راه مى نمود.
و برخى بر آنند كه خدا بر هر راه و گذرگاهى در كمين انسان هاست و هيچ يك از راه
ها از قلمرو قدرت او بيرون نيست؛ همان گونه كه مى فرمايد: اِنّ ربّك
لبالمرصاد(178).
بى ترديد پروردگارت در كمينگاه بيدادپيشگان و منحرفان است.
و پاره اى مى گويند: منظور آيه مورد بحث اين است كه بر عهده خداست كه انسان ها
را - خواه در راه راست گام سپرده باشند و يا راه كژ - همه را عبور دهد، و بازگشت
همه آنها سرانجام به سوى اوست و كسى نمى تواند از قلمرو قدرت او خارج گردد.