/ سوره ابراهيم / آيه هاى 52 - 42
42 . وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما
يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ.
43 . مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ
أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ.
44 . وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ
ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ
الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ.
45 . وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ
لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ.
46 . وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ
مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ.
47 . فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ
عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ.
48 . يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا
لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
49 . وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ.
50 . سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ.
51 . لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ
الْحِسابِ.
52 . هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ
إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.
ترجمه
42 - و خدا را از آنچه ستمكاران انجام مى دهند غافل مپندار، جز اين نيست كه [
خدا كيفر] آنان را براى روزى به تأخير مى افكند كه چشم ها در آن [ از بيم حسابرسى ]
خيره مى گردد [ و از حركت باز مى ايستد] .
43 - شتابان سرها را [ به سوى آسمان ] بلند كرده [ و از وحشت و هراس ]پلك چشم ها
را بر هم نمى زنند و دل هايشان [ از هر گونه نشاط و اميد] تهى است.
44 - و [ تو اى پيامبر] مردم را از روزى كه عذاب [ خدا] به سراغ آنان مى آيد
هشدار ده؛ پس [ آن روز است كه ] كسانى كه ستم كرده اند مى گويند: پروردگارا، به ما
مدتى [ كوتاه ] مهلت ده تا دعوت [ نجات بخش پيامبر] تو را پاسخ [ مثبت ] دهيم و از
فرستادگان [ تو ]پيروى نماييم. [ امّا به آنان پاسخ داده مى شود كه: ]مگر شما پيش
از اين [ مرحله ]سوگند ياد نمى كرديد كه براى شما [ زوال و ]فنايى نيست؟!
45 - و [ اين شما بوديد كه ] در سراهاى [ همان ] كسانى سكونت گزيدند كه بر
خويشتن بيداد روا داشتند، و برايتان روشن شد كه با آنان چگونه رفتار نموديم، و براى
شما [ از سرگذشت عبرت انگيز و درس آموز پيشينيان ] مثل ها زديم [ و نمونه ها آورديم
] .
46 - و بى گمان آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [ كيفر دردناك ]مكرشان نزد خدا
[ آشكار] است، هر چند كه از نيرنگشان كوه ها از جاى بركنده مى شد.
47 - پس [ چنين ] گمان مبر كه خدا وعده اش را به پيام آورانش خلاف مى كند، [ نه،
هرگز او در وعده اش تخلّف نمى ورزد؛ ]چرا كه خدا شكست ناپذير و انتقام گيرنده است.
48 - روزى كه زمين به زمين ديگر، و آسمان ها [ نيز به آسمان هاى ديگرى ]تبديل مى
گردد، و [ آن روز است كه مردم ] در پيشگاه خداى يگانه قهار ظاهر مى گردند.
49 - و در آن روز گناهكاران را مى نگرى كه با هم در زنجيرها[ يى گران به زنجير]
كشيده شده اند.
50 - تن پوش هاى آنان از «قطران» [ يا قيرى بدبو و چسبيده و سخت آماده اشتعال ]
است و چهره هايشان را آتش [ شعله ور ]مى پوشاند.
51 - تا خدا به هر كس هر آنچه [ در زندگى ] انجام داده است پاداش و كيفر دهد،
راستى كه خدا زودشمار است [ و به سرعت به حسابها مى رسد] .
52 - [ هان اى پيامبر،] اين [ قرآن، پيام و] بيانى رسا [ و بسنده ] براى مردم [
درست انديش ] است [ تا در پرتو آن به سوى خدا و عدالت و آزادى راه يابند ]و به
وسيله آن هشدار داده شوند و بدانند كه او خدايى يگانه است، و تا خردمندان به خود
آيند [ و درس عبرت گيرند] .
نگرشى بر واژه ها
اهطاع: شتاب كردن.
اقناع: سر به سوى آسمان بلند كردن.
طرف: چشم، و به مفهوم باز و بستن چشم و نگاه كردن نيز آمده است.
افئدتهم هواء: دل هايشان بر اثر ترس و رنج گنجايش چيزى را ندارد. و بدين صورت
قرآن دل ها را به هوا تشبيه فرموده است.
اجل: سرآمد.
بروز: ظاهر شدن، آشكار گرديدن.
اصفاد: جمع «صفد» به مفهوم زنجيرى است كه به وسيله آن دست را به گردن مى بندند.
مقرنين: چيزهايى كه به هم نزديك و جمع شده اند.
سربال: پيراهن، تن پوش.
بلاغ: بيان كافى و بسنده و رسا؛ و «بليغ» به مفهوم كسى است كه مطلب را به خوبى
بيان مى كند.
تفسير
حال وروز بيدادگران درآن روز سرنوشت ساز
قرآن شريف پس از يادآورى روز رستاخيز اينك در اين آيات به وصف آن پرداخته و مى
فرمايد:
وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ
و خدا را از آنچه بيدادگران انجام مى دهند هرگز غافل و بى خبر مپندار، و گمان
مبر كه اگر به آنان مهلت داده مى شود، از روى غفلت و يا ناآگاهى از عملكرد زشت و
ظالمانه آنان است، هرگز! بلكه آنان به كيفر كردار خود خواهند رسيد و بدين سان به
بيدادگران هشدار مى دهد و ستمديدگان را آرامش خاطر و اميد رهايى از چنگال ستمكاران
مى بخشد.
به باور پاره اى منظور اين است كه: هرگز چنين مپندار كه خدا بيدادگران را كيفر
نداده و داد مظلومان را از آنان نمى ستاند.
إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ.
جز اين نيست كه كيفر آنان را براى روزى به تأخير مى افكند كه ديدگان در آن روز
ازترس حسابرسى و كيفر سخت و دردناك آن خيره مى گردد و از حركت بازمى ايستد و بسته
نمى شود.
به باور «حسن» منظور اين است كه: روزى كه وقتى آنان را مى خوانند چشمانشان خيره
مى شود.
امّا به باور برخى منظور اين است كه: از شدّت ترس و حيرت، چشمانشان بسته نمى
شود.
در ادامه سخن از وصف آن روز هولناك و حال و روز بيدادگران مى فرمايد:
مُهْطِعِينَ
آنان شتاب مى كنند.
به باور گروهى از جمله «حسن»، «قتاده» و «سعيد بن جبير» آنان شتابانند... امّا
به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه آنان همواره به يك سو خيره مى گردند و
چشمانشان باز مى ماند و به يك طرف نگاه مى كنند.
مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ
سرهاى خود را به گونه اى به آسمان بلند مى كنند كه پيش پاى خود را نمى بينند، و
اين بدان جهت است كه دل هايشان آكنده از ترس است.
لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ
چشمانشان همچنان خيره مى ماند و نمى توانند آنها را بر هم نهند.
وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه دل هاى آنان از شدّت ترس از همه چيز تهى
است.
امّا به باور پاره اى دل هايشان از نشاط و اميد تهى است؛ چرا كه سخت ترسانند و
دل هايشان از شدّت ترس و دلهره بسان هوا در فضا پريشان و سرگردان است.
از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه، دل هاى آنان از جا كنده شده و به گلوگاهشان
نزديك شده است، به گونه اى كه نه به جاى خود بازمى گردد و نه از گلو خارج مى شود و
بسان هوا پريشان است.
و از ديدگاه «اخفش» منظور اين است كه دل هاى آنان از خرد و بينش تهى است.
در يكى دو آيه پيش از شدّت هراس بيدادگران در روز رستاخيز سخن رفت، اينك قرآن در
اين آيه، روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و به آن حضرت مى فرمايد:
وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ
هان اى پيامبر، همه مردم را از روزى كه عذاب دردناك خدا به سوى بدكاران و ظالمان
مى آيد هشدار ده!
به باور «جبايى» و «ابومسلم»، در اين فراز خدا به پيامبرش دستور مى دهد كه همه
را از كيفر خدا هشدار دهد.
امّا به باور «ابن عباس» و «حسن» منظور هشدار به مردم مكّه است، و آن بزرگوار
فرمان مى يابد كه به وسيله قرآن شريف به آنان هشدار دهد كه عذاب خدا ممكن است يكى
از اين سه روز بر آنان فرود آيد:
1 - روز رستاخيز.
2 - در همين زندگى دنيا كه با آمدن آن به ذلّت و درماندگى گرفتار مى گردند.
3 - و يا روز مرگ آنان.
به باور ما احتمال نخست با آيه شريفه و ديگر آيات كه از روز رستاخيز سخن مى گويد
بهتر به نظر مى رسد.
فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ
دَعْوَتَكَ
پس كسانى كه در زندگى به خود ستم روا داشته و نافرمانى خدا كرده اند مى گويند:
پروردگارا، ما را به دنيا بازگردان و مدّتى هر چند كوتاه به ما فرصت و مهلت ده تا
دعوتت را پاسخ مثبت دهيم و فرمانت را گردن گذاريم.
وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ
و پيامبران تو را پيروى نماييم.
در ادامه آيه شريفه، آفريدگار هستى خود و يا به وسيله فرشتگان آنان را مخاطب
ساخته و مى فرمايد:
أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ.
مگر شما پيش از اين مرحله سوگند ياد نمى كرديد كه براى شما و قدرت و زرق و برق
شما زوال و فنايى نيست و هماره در دنيا ماندگار خواهيد بود؟!
به باور «حسن» منظور اين است كه آنان سوگند ياد مى كردند كه هرگز گرفتار عذاب
نخواهند شد.
رهنمود آيه
از اين آيه شريفه اين واقعيت دريافت مى گردد كه در سراى آخرت براى انسان هيچ
تكليف و وظيفه اى نيست؛ چرا كه اگر آنجا سراى تكليف و عمل بود چگونه آنان از خدا
تقاضاى بازگشت به دنيا مى نمودند تا ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند و همانجا
اين كار را انجام مى دادند و از كيفر خدا نجات مى يافتند، امّا به باور پاره اى
آنجا سراى ايمان آوردن و انجام كارهاى شايسته است.
در چهارمين آيه مورد بحث در ادامه نكوهش و سرزنش بيشتر گناهكاران مى فرمايد:
وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ
لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ
و شما بوديد كه در شهر و ديار همين حق ستيزان ومخالفان وحى و رسالت و تكذيب
كنندگان پيامبران كه به خود ستم كردند، سكونت گزيدند و برايتان روشن شد كه با آنان
چگونه رفتار نموديم و چگونه با فرو فرستادن عذاب به كيفر كردارشان آنان را نابود
ساختيم.
اين ديدگاه «ابن عباس» و «حسن» در تفسير آيه است، و پاره اى بر آنند كه منظور از
آنان، عاديان و ثموديان، و به باور برخى ديگر سران تاريك انديش و انحصار گر كفر و
استبداد هستند كه در «بدر» كشته شدند.
وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ.
و براى شما از سرگذشت عبرت انگيز و درس آموز پيشينيان مثل ها زديم و نمونه ها
آورديم، امّا شما درس عبرت نگرفتيد و اندرز نپذيرفتيد.
پاره اى مى گويند: منظور از «مثل ها» همان مفاهيم و حقايقى است كه در قرآن آمده
و نشانگر آن است كه خدا همان گونه كه بر آفرينش جهان و انسان تواناست، مى تواند پس
از مرگ و در آستانه رستاخيز دگرباره او را زندگى بخشد. امّا به باور «جبايى» منظور
مثل هايى است كه انسان را به فرمانبردارى خدا تشويق و ترغيب، و از نافرمانى او
بازمى دارد.
يك نكته ظريف
از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه ايمان به خدا و ارزش ها و انجام
كارهاى شايسته، كار انسان است نه خدا؛ چرا كه اگر كار خدا بود، تقاضاى انسان از
بارگاه خدا براى بازگشت به دنيا و كسب ايمان و عمل شايسته بى معنى بود.
نيرنگ ها و نقشه هاى بيدادگران راه به جايى نخواهد برد
در ادامه سخن قرآن ضمن پرده برداشتن از نيرنگ ها و نقشه هاى تجاوزكارانه
كفرگرايان و ظالمان روشنگرى مى كند كه مكر و فريب آنان به هر اندازه هم پيچيده و
گسترده باشد، در برابر تدبير خدا و لطف او بى اثر خواهد شد، و بدين وسيله خاطر
پيامبر گرامى را آرامش مى بخشد.
وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ
و آنان تا آنجايى كه توانستند با پيامبران با فريب و نيرنگ برخورد كردند؛ درست
همان گونه كه با تو اى پيامبر از درِ نيرنگ درآمدند.
و خدا همان گونه كه پيامبران پيشين را از مكر آنان حفظ و حراست كرد، تو را نيز
از نيرنگ كفرگرايان حراست خواهد نمود.
به باور پاره اى منظور كفرگرايان قريش مى باشند كه در مورد رسالت پيامبر و براى
رويارويى با دعوت او به نيرنگ پرداخته و با ايمان آوردگان نيز با نيرنگ و فريب
رفتار كردند.
وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ
و كيفر مكر و نيرنگ شان نزد خداست.
در آيه مورد بحث، مضاف حذف شده است، درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: الظّالمين
مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم(127)
و روز رستاخيز ستمكاران را مى بينى كه از آنچه انجام داده اند، بيمناكند و كيفر
كردارشان گريبان آنان را مى گيرد.
به هر حال در آيه مورد بحث نيز منظور اين است كه خدا به نيرنگ آنان آگاه است و
آنان را كيفر خواهد داد.
وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ.
نيرنگ و فريب آنان هرگز نمى تواند دليل ها و معجزه هاى تو را بى اثر سازد، گرچه
با نيرنگ خود كوه ها را از جاى خود تكان دهند؛ چرا كه برهان ها و معجزه هاى رسالت
تو بسان كوه استوار و يا از كوه ها نيز استوارترند، و نيرنگ و نقشه فريبكارانه اى
كه نتواند كوه را از جا بركند، نخواهد توانست دين و آيين تو را به تزلزل درآورد.
به باور برخى ديگر منظور اين است كه نيرنگ و فريب آنان به هر اندازه پيچيده
باشد، نمى تواند دين خدا را به تزلزل افكنده و به پيامبران زيانى وارد آورده و
رسالت تو را بى اثر سازد؛ چرا كه رسالت محمّد صلى الله عليه وآله از كوه هاى استوار
و سر به آسمان ساييده نيز استوارتر است.
امّا به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود» منظور نيرنگ «نمرود» است
كه براى رويارويى با دعوت ابراهيم عليه السلام چهار باز شكارى و تربيت شده را چند
روز گرسنه نگاه داشت، و آن گاه با نقشه اى ماهرانه دستگاهى براى پرواز ترتيب داد و
بر فراز سر آن بازها قطعه گوشتى آويخت و خود و وزيرش در ميان آن دستگاه فضايى قرار
گرفتند و بازها را به پرواز درآوردند. بازها بر پهنه آسمان اوج گرفتند و بالا
رفتند. درآن شرايط پنجره دستگاه فضاپيما را گشود و به سوى آسمان نگريست امّا بر
فراز خويش جز آسمان نيلگون و فضاى بيكران نديد، سپس از دريچه ديگرى از زير پاى خويش
به بيرون از دستگاه نگريست و ديد از زمين بسيار پرواز كرده اند و چيزى نمودار نيست؛
از اين رو هراسان گرديد و با تدبيرى آن دستگاه و گوشت هاى آويخته شده به آن را كه
در برابر ديد بازها بود همه را به سوى زمين متوجّه ساخت و بى آنكه از تلاش احمقانه
و دجّالگرانه خود بهره اى برد، به زمين فرود آمد.
در ادامه سخن باز هم قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى ساخته و مى فرمايد:
فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ
پس هرگز چنين مپندار كه خدا در وعده خويش به پيامبرانش تخلّف ورزد، بلكه سرانجام
طبق وعده اش آنان را بر كفرگرايان چيره خواهد ساخت.
إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ.
چرا كه خدا توانا و انتقام گيرنده است و قدرت او فراتر از آن است كه كفرگرايان
بتوانند او را شكست دهند و يا از كيفر او بگريزند.
در هفتمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ
اين كيفر سهمگين فريبكاران و انتقام از ظالمان روزى خواهد بود كه اين زمين به
زمين ديگرى تبديل گردد و آسمان ها به آسمان هاى ديگرى دگرگون گردند.
در تفسير اين فراز از آيه مباركه دو نظر است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه روز كيفر خدا روزى است كه اصل زمين مى
ماند، امّا چهره و هيئت آن با از بين رفتن كوه ها و جنگل ها و پست و بلندى ها
دگرگون مى شود و به صورت صاف و پاك بسان نقره سفيد مى گردد؛ ديگر نه خونى در آن مى
ريزد و نه گناهى بر روى آن انجام مى گيرد؛ و آسمان ها نيز دگرگون مى گردند و ماه،
خورشيد و ستارگان نابود مى شوند و آن گاه اين شعر را مى خواند كه:
فما الناس بالناس الّذين عهدتهم
و لا الدّار بالدّار الّتى كنت اعرف
نه، مردم آنانى هستند كه با آنان آشنا بودم، و نه خانه آن خانه اى است كه من مى
شناختم.
روايت «ابوهريره» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز اين بيان را تأييد مى
كند كه فرمود: خدا زمين را به زمين ديگرى تبديل مى كند ونيز آسمان ها را دگرگون مى
سازد و آن ها را بسان سفره اى صاف و بدون كژى و انحراف درمى آورد، آن گاه مردم به
سوى آن رانده مى شوند و هر كس در جاى نخستين خود قرار مى گيرد و هر آنچه در دل زمين
بوده و يا بر پشت آن قرار داشته در جايگاه خود استقرار مى يابد.
2 - امّا به باور گروهى از مفسّران از جمله «جبايى» منظور اين است كه: زمين و
آسمان به زمين و آسمان ديگرى تبديل مى گردد.
در تفسير اهل بيت عليهم السلام از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت شده است
كه: زمين به صورت نان تازه اى درمى آيد كه مردم تا پايان حساب از آن مى خورند؛ چرا
كه خدا مى فرمايد: ما آنان را جسدى قرار نداديم كه غذا نخورند.(128)
«سهل بن ساعدى» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده است كه فرمود: مردم بر
زمين صاف و سپيدى كه نشانه اى براى كسى در آن نيست محشور مى گردند.
از «ابن مسعود» است كه در روز رستاخيز كره زمين به آتش تبديل مى گردد و وراى
زمين بهشت پرطراوت و زيباى خداست كه مردم به منظره هاى زيباى آن مى نگرند، و آن گاه
كه هنوز حسابرسى آغاز نشده است، مردم بر روى آن كوره داغ و سوزان سخت پريشان و
ناراحت در انتظار فرجام كار خويش هستند.
«كعب» مى گويد: آسمان ها و درياها شعله ور مى گردند و زمين دگرگون مى شود.
و از «ابوايوب» آورده اند كه يكى از دانشمندان يهود نزد پيامبر آمد و گفت: اى
پيامبر خدا، اين آيه را ديده اى كه مى فرمايد: «يوم تبدّل الارض غير الارض...» روزى
كه زمين، به زمين ديگرى تبديل مى گردد...
پيامبر فرمود: آرى، منظورت چيست؟
پرسيد: در آن روز مردم كجا خواهند بود؟
پيامبر فرمود: مردم آن روز ميهمانان خدا هستند؛ از اين رو هرگز در اين مورد فرو
نمى مانند.
به باور پاره اى، زمين آن روز براى گروهى به بهشت تبديل مى گردد و براى گروهى
ديگر به دوزخ سوزان.
امّا به باور «حسن» مردم آن روز در زمين ديگرى كه زمين آخرت است و دوزخ نيز در
آنجاست محشور مى گردند.
يادآورى مى گردد كه آيه تقديرى دارد كه در اصل اين گونه است: «تبدّل السّماوات
غير السّماوات» كه به خاطر وجود قرينه حذف شده است.
وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
و مردم از دل گورها سر بر مى آورند و آشكار مى گردند، و همه براى حساب و كتاب در
پيشگاه خداى يكتا كه حيات و مرگ به دست اوست حضور مى يابند.
با اين كه همه پديده ها و همه چيز در هر حال در پيشگاه خدا آشكار است، بدان دليل
در اين آيه برخاستن مردگان از دل گور را پديدار شدن در پيشگاه خدا عنوان مى دهد كه
در آن روز و آن مرحله، حساب مردم تنها با خداست و همه براى حساب و كتاب و دريافت
پاداش و كيفر خويش حضور مى يابند.
در ادامه سخن در اين مورد به صحنه ديگرى از روز رستاخيز و حال و روز گناهكاران
اشاره مى كند و مى فرمايد:
وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ.
و در آن روز گناهكاران را مى نگرى كه بر غُل ها و زنجيرها كشيده شده اند.
به باور «حسن» و «ابن عباس» منظور از مجرمان، تاريك انديشان و كفرگرايان هستند.
از ظاهر آيه شريفه نيز همين مفهوم دريافت مى گردد؛ چرا كه در آيه پيش سخن در اين
مورد بود. با اين بيان منظور اين است كه در روز رستاخيز كفرگرايان به زنجيرند و دست
هايشان به گردنشان بسته شده است.
امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه در روز رستاخيز كفرگرايان را به زنجير مى
كشند و به هم مى بندند.
«ابومسلم» مى گويد: آن روز مردم را به زنجيرى بسيار طولانى به بند مى كشند.
و «حسن» و «ابن عباس» مى گويند: هر كافرى با زنجيرى آهنين به شيطانى كه گمراهش
ساخته است، بسته مى شود.
اين ديدگاه را اين آيه شريفه نيز تأييد مى كند كه مى فرمايد:
احشروا الّذين ظلموا و ازواجهم...(129)
آن كسانى را كه ستم كرده اند، با همرديفانشان همه را گرد آوريد...
و نيز اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
و اذا النّفوس زُوّجت...(130)
و آن گاه كه جان ها به هم در پيوندند...
آن گاه در اشاره به لباس گناهكاران مى فرمايد:
سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ
لباس آنان از ماده سياه و بسيار بدبويى است كه بر سراسر پيكر آنان به صورت جامه
اى ماليده شده است. آن گاه آنان را به آتش مى كشند تا زودتر بسوزند و عذابشان سخت
تر باشد. اين ديدگاه «حسن» و «زجاج» در مورد آيه است، امّا به باور گروهى از جمله
«مجاهد» و «ابن عباس» پيراهنى از مس و يا طلاى گداخته بر تن گناهكاران پوشانده مى
شود.
و «جبايى» بر آن است كه بر تن آنان دو پيراهن خواهد بود كه يكى از همان ماده
بدبو و آماده اشتعال است و پيراهن ديگرى از فلزى گداخته و روان.
وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ.
و چهره هاى آنان را كه برهنه و بدون هيچ گونه پوششى است، آتش شعله ور دوزخ مى
پوشاند و بى هيچ مانعى مورد اصابت آتش قرار مى گيرند.
در ادامه سخن، آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه:
لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ
اين كيفر دردناك براى آن است كه خدا مى خواهد به هر كسى پاداش و كيفر كارش را
بدهد؛ اگر كسى به راستى ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده است به بهشت
پرطراوت و زيبا برسد، و كسى كه به زشتى و گناه دست يازيده به آتش دوزخ سپرده شود.
إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ.
به راستى كه خدا زودشمار است و به سرعت به حساب ها رسيدگى مى كند.
و در آخرين آيه مورد بحث، در اشاره اى پرمعنى به قرآن شريف، مى فرمايد:
هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ
هان اى پيامبر، اين قرآن پيام و بيانى است رسا و بسنده براى مردم درست انديش.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «حسن» و «ابن زيد»، اين فراز اشاره به قرآن
دارد و منظور اين است كه قرآن براى مردم اندرزى بسنده است.
امّا به باور پاره اى اشاره به عذاب هايى است كه از آنها سخن رفت، و منظور اين
است كه اين هشدارها براى كسانى كه بينديشند بسنده است.
به باور ما ديدگاه نخست درست است.
وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ
تا مردم در پرتو آن به سوى خدا راه يابند و از گناه و نافرمانى او بترسند و
هشدارش را بپذيرند.
وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ
و بدانند كه او خدايى يگانه و بى همتاست.
وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.
و تا خردمندان و صاحبان انديشه از اين كتاب پرشكوه و پرمعنويت پند گيرند.
سه نكته درس آموز
1 - از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه قرآن پاسخگوى همه نيازهاى
فكرى و عقيدتى مردم است؛ چرا كه همه عناوين و مفاهيم به طور سربسته و رمزى و يا
گسترده در قرآن آمده و همه چيز از آن دريافت مى گردد؛ از اين رو بر مردم باايمان
است كه همّت گمارند و با خردورزى و نوانديشى به پژوهش در كران تا كران آن بپردازند
و سعادت دنيا و آخرت خويش را در پرتو آن تأمين نمايند.
2 - به باور دانشوران ما آفريدگار هستى از مردم درست انديش، توحيدگرايى و
يكتاپرستى و دانش آن را خواسته است؛ چرا كه مى فرمايد:
وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ
امّا جبرگرايان بر آنند كه از مسيحيان «سه گانه پرستى» را خواسته است و از
زرتشتيان دوگانه پرستى را.
3 - و از آخرين جمله و آخرين آيه مورد بحث، دعوت مردم به سوى تفكّر و تدبّر و
خردورزى خواسته شده است؛ چرا كه عقل، دليل راه انسان است و موجوداتى كه فاقد اين
نعمت گران هستند، نه مى توانند به تفكّر و تعقّل بپردازند و نه درس عبرت گيرند.
وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.
پرتوى از سوره مباركه
از كنار بوستان هاى سرسبز و پرطراوت و گل ها و گل بوته هاى جانبخش چهاردهمين
سوره از قرآن شريف نيز عبور كرديم، و اينك به لطف خدا و مهر او در آستانه پانزدهمين
سوره قرآن قرار داريم.
در گذر از آيات پنجاه و دو گانه سوره ابراهيم با مفاهيم بلند، عناوين انسانساز،
درس هاى جامعه پرداز و پندها و اندرزهاى عبرت انگيز و عبرت آموزى آشنا شديم كه هر
كدام سخت در خور تعمّق و انديشه و بيدارى است.
با مفاهيم بلندى چون:
نو انديشى و كمال جويى،
يكتاشناسى و يكتاگرايى،
يكتاپرستى و عمل شايسته،
رسالت پيامبران و هدف بلند آنان،
پرتوى از هدف رسالت موسى،
با سنت هاى جهان شمولى، چون: سنّت سپاس و فزونى نعمت ها،
توكّل به سرچشمه قدرت ها،
منطق پوسيده شرك و ارتجاع،
كيفر خودكامگان،
كيفرهاى ششگانه اى كه در انتظار ظالمان است،
هدف آفرينش،
صحنه اى از رويارويى فريبكاران با قربانيان فريب،
ترسيم منظره جالب ديگرى از حق و باطل،
درخت پاكيزه و پليد،
پيامى از خدا به بندگان،
پرتوى از نيايش ابراهيم پدر توحيدگرايان،
و ده ها نكته و اندرز و هشدار ديگرى كه گذشت.(131)