/ سوره هود / آيه هاى 76 - 69
69 . وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ.
70 . فَلَمَّا رَا اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَاَوْجَسَ
مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلْنا اِلى قَوْمِ لُوطٍ.
71 . وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِاِسْحقَ وَمِنْ وَّراءِ
اِسْحقَ يَعْقُوبَ.
72 . قالَتْ يا وَيْلَتى ءَاَلِدُ وَ اَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلى شَيْخاً اِنَّ
هذا لَشَىْ ءٌ عَجيبٌ.
73 . قالُوا اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ
عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ اِنَّهُ حَميدٌ مَّجيدٌ.
74 . فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى
يُجادِلُنا فى قَوْمِ لُوطٍ.
75 . اِنَّ اِبْراهيمَ لَحَليمٌ اَوَّاهٌ مُّنيبٌ.
76 . يا اِبْراهيمُ اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ
وَاِنَّهُمْ اتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ.
ترجمه
69 - و به راستى، فرستادگان ما [كه فرشتگان بودند] براى [پيامبرمان
]ابراهيم مژده آوردند [و هنگامى كه بر او وارد شدند] گفتند: سلام [بر شما، و او نيز
در پاسخ آنان ]گفت: سلام [بر شما] و چيزى نگذشت كه [ابراهيم ]گوساله بريانى [براى
آنان ] آورد.
60 - امّا هنگامى كه ديد دست آنان به سوى آن [غذا] دراز نمى شود، آنان را ناشناس
ديد و از آنان ترسى احساس كرد. [آنان به وى ]گفتند: مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده
شده ايم.
71 - و زن او ايستاده بود و [از شادمانى ] خنده سرداد، و ما او را به [ولادت
]اسحاق و از پى اسحاق به [ولادت ] يعقوب مژده داديم.
72 - [وى ] گفت: اى واى بر من: آيا [به راستى ] من فرزند مى آورم با اينكه من
پير زنم و اين شويم پير مرد است؟! راستى كه اين پديده بسيار شگفتى است.
73 - [فرشتگان ] گفتند: آيا از كار خدا شگفت زده مى شوى؟! رحمت خدا و بركات او
بر شما خاندان [نبوت ] باد؛ چرا كه او ستوده و والاست.
74 - پس هنگامى كه ترس ابراهيم [از دلش رخت بر بست و ]رفت، و مژده به او رسيد
[كه سر انجام خدا به او فرزند ارزانى خواهد داشت ] با ما درمورد قوم لوط بحث و
گفتگو مى نمود.
75 - چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت كننده [به بارگاه خدا ]بود.
76 - [سرانجام فرشتگان گفتند:] اى ابراهيم، از اين [گفتگو و تقاضاى عفو براى
قومِ لوط ]روى گردان [و بگذر؛] چرا كه فرمان پروردگارت فرارسيده و براى آنان عذابى
كه بدون بازگشت است خواهد آمد.
نگرشى بر واژه ها
«حنيذ»: بروزن «فعيل» و به معناى مفعول آمده و منظور گوشت
بريان شده است.
«ايجاس»: احساس.
«بَعل»: شوهر.
«روع»: ترس.
تفسير
پرتوى از سرگذشت ابراهيم و لوط
در اين آيات، قرآن شريف به ترسيم سرگذشت
ابراهيم و لوط آن دو پيامبر بزرگ پرداخته و مى فرمايد:
وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهيمَ بِالْبُشْرى
وبه راستى فرستادگان ما به سوى ابراهيم آمدند و براى او مژده آوردند.
منظور از اين فرستادگان، فرشتگان خدا، مى باشند و در مورد شمار آنها ديدگاه ها
متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس» فرشتگانِ مورد اشاره جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بودند.
2 - امّا روايت رسيده از حضرت صادق عليه السلام در اين مورد فرشته چهارمى به نام
«كروبيل» را بر آنها مى افزايد.
3 - و پاره اى نيز آنها را يازده فرشته شمرده اند و گفته اند همگى آنان در سيماى
جوانانى نورس وارد شدند.
در مورد نويد ومژده اى كه آنان آوردند نيز سه نظر است:
1 - به باور گروهى از جمله «جبايى» آنان به مژده ولادت اسحاق و رسالت او و ولادت
يعقوب آمدند.
2 - امّا در روايت رسيده از حضرت باقر عليه السلام آنان نويد ولادت اسماعيل از
هاجر را براى ابراهيم آوردند.
3 - و برخى نيز بر آنند كه آنها نويد نابودى قوم تجاوز كار لوط را آوردند.
قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ
آنان هنگامى كه بر ابراهيم وارد شدند، گفتند سلام، و او نيز پاسخ سلام آنان را
داد.
فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ.
و ديرى نپاييد كه ابراهيم به خاطر راه و رسمى كه در پذيرايى مِهمان داشت، براى
آنان گوساله اى بريان شده آورد؛ چرا كه او آنان را در سيماى انسان نگريست و فكر كرد
كه ميهمانانى هستند كه از راه مى رسند؛ و او كه مردى بزرگوار و سخاوتمند و ميهمان
دوست بود و پذيرايى از بندگان خدا را سيره و سنّت خويش مى دانست به سرعت براى آنان
غذا فراهم ساخت و آورد.
1 - به باور گروهى منظور گوشت بريان شده به وسيله سنگهاى داغ است.
2 - امّا به باور «فرّاء» گوشتى است كه در زمين گود و پر از آتش بريان گردد.
3 - و پاره اى نيز آن را گوشت بريان شده اى گفته اند كه آبش بچكد.
در ادامه سخن در باره ابراهيم مى فرمايد:
فَلَمَّا رَا اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ
و هنگامى كه ابراهيم ديد دستهاى آنان به سوى غذا وگوساله بريان شده گشوده نمى
شود و از آن نمى خورند، درنظرش ناشناس آمدند و از آنان احساس بيگانگى نمود.
وَاَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً
و از آنان احساس ترس كرد.
چرا احساس ترس؟ در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى، ابراهيم آنان را در سيماى جوانانى پرتوان ديد كه از خوردن
غذاى او خود دارى مى كنند، و بدان دليل كه خانه اش دركنار شهر بود، از شيوه كار
آنان ترسيد؛ چرا كه در آن روز گار رسم بر اين بود كه اگر كسى غذاى ديگرى را مى
خورد، به خاطر احترام به نان و نمك، احترام صاحب خانه را پاس مى داشت و اگر نمى
خورد نشانه بدى بود و ابراهيم از اين علامت احساس ترس كرد.
2 - اما به باور برخى ديگر ترس اوبدان دليل بود كه فكر كرد آنان راهزنانى هستند
كه براى آسيب رساندن به او آمده اند.
3 - از ديدگاه پاره اى او دريافت كه آنان انسان نيستند و براى كارى بزرگ آمده
اند.
4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، او دريافت كه آنان فرشته اند، امّا بر آن شد كه
مباد براى به كيفر رساندن قوم او آمده باشند.
فرشتگان كه به موضوع پى بردند، به او گفتند:
قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلْنا اِلى قَوْمِ لُوطٍ.
هان اى ابراهيم، مترس كه ما از سوى خدا براى عذاب و نابود ساختن قوم تجاوز كار
لوط آمده ايم و بامردم تو كارى نداريم.
به باور پاره اى آنان دعا كردند و خدا گوساله بريان شده را زنده ساخت و برخاست و
به راه افتاد و آنگاه بود كه ابراهيم آنان را شناخت و دريافت كه از فرشتگانند.
در سوّمين آيه مورد بحث به ترسيم فرازى از سرگذشت همسر ابراهيم پرداخته و مى
فرمايد:
وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ
و همسر ابراهيم كه دختر هارون عموى ابراهيم، و يا دختر خاله او بود، پشت پرده
ايستاده بود و گفتگوى شوى خود با آنان را مى شنيد.
«مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه آن بانو براى پذيرايى ار فرشتگان خدا
ايستاده، و ابراهيم در كنار ميهمانان نشسته بود.
پاره اى نيز بر آنند كه او براى نماز به پاخاسته، و ابراهيم در كنار ميهمانان
خود نشسته بود. و در قرائت «ابن مسعود» نيز آمده است كه: «و امرأته قائمة و هو
جالس؛» زن ابراهيم ايستاده و خودش نشسته بود.
فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِاِسْحقَ وَمِنْ وَّراءِ اِسْحقَ يَعْقُوبَ.
در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور پاره اى منظور همان خنده است كه به هنگام شادمانى و يا تعجّب به
انسان دست مى دهد؛ با اين بيان، تفسير آيه اين است كه: آن بانو به خاطر تعجب از
غفلت و بى خبرى قوم لوط خنديد؛ چرا كه عذاب مرگبار در چند قدمى آنان قرار داشت،
امّا آن تيره بختان در كام غفلت و گناه به سركشى و تبهكارى خود سرگرمند.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه خنده اش به خاطر تعجّبى بود كه
از ديدن آن شرايط به او دست داد؛ زيرا ديد با اينكه خود كمر به خدمت ميهمانان بسته
و براى پذيرايى آنان ايستاده و با اين حال آنان غذا نمى خورند شگفت زده شد و گفت:
راستى از اين ميهمانان در شگفت هستم كه چگونه ما براى پذيرايى از آنان آماده
ايستاده و غذا فراهم نموده ايم، امّا آنان دست به سوى غذاى ما دراز نمى كنند؟!
4 - برخى مى گويند: خنده اش از روى خوشحالى و تعجّبى بود كه از مژده ولادت فرزند
به او دست داد؛ چرا كه او در آستانه نود و هشت، يا نود و نه سالگى قرار داشت و
ابراهيم نيز در آستانه يكصد سالگى بود.
5 - و برخى ديگر مى گويند: خنده اش بدان جهت بود كه با گذشت يكصدو بيست سال از
عمر و جوانى اش از داشتن فرزند محروم بود، امّا اينك در سن كهولت خود و ابراهيم،
مژده ولادت فرزند را دريافت مى داشت. با اين بيان، در سخن تقديم و تأخيرى است كه در
حقيقت اين گونه است: و ما او را به ولادت اسحاق و يعقوب مژده داديم، و او پس از
شنيدن اين مژده خنديد.
اين ديدگاه از حضرت باقرعليه السلام نيز روايت شده است كه فرمود: منظور اين است
كه: ما آن زن را به پسرى كه نامش اسحاق بود و به مقام والاى رسالت مى رسيد، مژده
داديم، و پس از اسحاق به ولادت يعقوب او را شادمان ساختيم.
«ابن عباس» بر آن است كه منظور از واژه «وراء»، «نوه» يا فرزند زاده است و تفسير
آيه اين گونه است كه: ما آن بانو را به ولادت پيامبرى كه ميان دو پيامبر - پدرش
ابراهيم و پسرش يعقوب - قرار داشت و در حقيقت هر سه پيامبر بودند نويد داديم، و او
از شادمانى خنديد.
6 - امّا پاره اى چون «مجاهد» بر اين باورند كه واژه «ضحك» به مفهوم عادت زنانه
مى باشد و منظور اين است كه: و آن زن از دريافت نويد ولادت، عادت ماهانه اش شروع
شد.
اين مفهوم از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است، و اين در فرهنگ عرب
نمونه دارد كه «ضحك» به فتح «ضاد» به مفهوم عادت ماهيانه به كار رفته باشد، براى
نمونه: در مورد خرگوش مى گويند: «ضحك الارنب»، خرگوش حائض شد.
و به باور برخى اين واژه به مفهوم «در آمدن شكوفه خرما» نيز آمده است، براى
نمونه هنگامى كه شكوفه يا خرماى نخل پديدار گرديد، مى گويند: ضحك النّخلة».
و در برخى از اشعار نيز اين واژه به اين معنا آمده است، از جمله در اين شعر كه
مى گويد:
و ضحك الارانب فوق الصّفا
كمثل دم الحوف عند اللقا
و خون حيض خرگوشها بر روى سنگها بسان خون دلها بود كه در روز پيكار مى ريخت،
امّا «فرّاء، اين ديدگاه را مردود شناخته و مى گويد: از فرد آگاه و مورد اعتمادى
نديده و نشنيده است كه واژه «ضحك» به اين مفهوم باشد، و آن را گاه به طور كنايه در
اين معنا به كار برده اند.
در ادامه سخن، گفتار همسر ابراهيم را ترسيم مى كند كه شگفت زده گفت:
قالَتْ يا وَيْلَتى ءَاَلِدُ وَ اَنَا عَجُوزٌ
راستى اين مژده اى شگفت آور است كه من در پيرى و كهنسالى از شوهرى پير، فرزند
بياورم.
اين شگفتى و پرسش «ساره» نه از روى انكار و ترديد در مورد قدرت بى كران خدا و
حكمت او بود، بلكه تعجّب او بدان دليل بود كه اين جريان فراتر از روش و سيره عادى
در فرزنددار شدن بود، و او به اين جهت خنديد و چنين گفت. كار او در اينجا به كار
موسى شباهت داشت كه وقتى عصاى خود را افكند و به اژدها تبديل شد، خودش ترسيد و پا
به فرار نهاد، و گرنه همسر ابراهيم خدا شناس و خدا پرست بود و مى دانست كه بر خداى
توانا چنين قدرت نمايى ها كارى بسيار ساده است، و گفتار او نيز كه گفت: «اى واى بر
من» نه به نيّت نفرين بود، بلكه از روى جريان عادى است كه زنان آن را به هنگام
شنيدن جملات شگفت انگيز به زبان مى آورند.
به باور پاره اى ديگر، «ساره» از قدرت بى كران خدا شگفت زده نشد، بلكه در اين
انديشه بود كه آيا پس از دريافت مژده ولادتِ فرزند، نعمت جوانى نيز به او ارزانى مى
گردد يا در همان حال پيرى خدا به آنان فرزند ارزانى خواهد داشت؟
وَ هذا بَعْلى شَيْخاً
و با اين شوهرم كه پيرى كهنسال است؟!
اِنَّ هذا لَشَىْ ءٌ عَجيبٌ.
راستى كه اين نويد، چيزى شگفت است.
فرشتگان كه شگفت زدگى و گفتار «ساره» را نگريستند گفتند:
قالُوا اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ
آيا از كار خدا شگفت زده اى و تعجب مى كنى؟!
اين پرسش به خاطر انگيزش بيدراى و هوشيارى بيشتر مى باشد و مفهوم آن اين است كه:
آيا از كار خدا در مورد خود و شوهرت تعجّب مى كنى كه مى خواهد در كهنسالى شما
فرزندانى به شما ارزانى دارد؟!
رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ
چنين كارى جاى شگفتى ندارد؛ چرا كه شگفت زدگى زيبنده موردى است كه دليل و سبب
كار ناشناخته باشد، امّا در جايى كه خدا شما خاندان وحى و رسالت را هماره مورد لطف
قرار داده است، ديگر چه جاى شگفتى و تعجّب است؟!
پاره اى بر آنند كه اين فراز ممكن است از ارزانى شدن چنين نعمت هايى بر آن
خاندان پر افتخار گزارش كند، همچنانكه ممكن است دعاى فرشتگان به آن خانواده باشد
كه: رحمت خدا و بركاتش بر شما خاندان رسالت هماره و پاينده باد.
منظور از «اهل بيت» در آيه شريفه، خاندان ابراهيم است. و اين موضوع كه در آيه
مورد بحث، «ساره» نيز در شمار خاندان ابراهيم قرار گرفته، نه بدان دليل است كه
همسرِ انسان از خاندان اوست، بلكه آيه شريفه نشانگر آن است كه «ساره» دختر عموى
ابراهيم و از همان تيره و تبار است.
در اين مورد، از اميرمؤمنان آورده اند كه: آن حضرت بر مردمى گذشت و بر آنان سلام
گفت، و آنان در پاسخ او گفتند: «و عليك السّلام و رحمة الله و بركاته عليكم اهل
البيت و مغفرته و رضوانه.» درود و رحمت و بركات و آمرزش و خشنودى خدا بر شما خاندان
رسالت باد، كه آن حضرت فرمود: ياران، از آنچه فرشتگان به پدر والاى ما ابراهيم
گفتند فراتر نرويد.
اِنَّهُ حَميدٌ مَّجيدٌ.
به راستى كه او در كارهاى خود ستوده و والاست.
منظور از «ستوده»، به باور برخى اين است كه مورد ستايش هماره بندگان است. و
منظور از «والا» و بزرگوار نيز به اين معناست كه او پيش از اينكه كسى در خور لطف و
بخشش گردد، ارزانى داشتن نعمت به او را آغاز مى كند.
به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: نعمت و قدرت خدا بى نهايت گسترده و بى
كرانه است.
در روايت است كه «ساره» پس از دريافت اين نويد، به جبرئيل گفت: نشان درستى اين
مژده چيست؟ او قطعه چوب خشكى را برداشت و آن را با پيچيدن، در دم به صورت چوبى
سرسبز و تازه نشان داد.
پيشواى بردبار و بشر دوست در اين آيه شريفه قرآن از زدوده شدن ترس و نگرانى
ابراهيم از ميهمانان تازه وارد و بحث و گفتگوى او با آنان خبر داده و مى فرمايد:
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فى
قَوْمِ لُوطٍ.
پس هنگامى كه نگرانى و دلهره ابراهيم برطرف گرديد و نويدِ ولادت فرزند از سوى
خدا به او داده شد، با فرستادگان ما چون و چرا كرد و در مورد قوم لوط و كيفر
زشتكاريشان به بحث و گفتگو پرداخت.
«قتاده» مى گويد: بحث و گفتگوى او اين گونه بود كه به آنان گفت: اگر در ميان
آنان پنجاه تن با ايمان و شايسته كردار باشد، باز هم آنان را نابود مى سازيد؟
فرشتگان پاسخ دادند: نه.
ابراهيم گفت: اگر چهل نفر باشد چطور؟
آنان باز هم گفتند:! نه و ابراهيم همين گونه شماره آنان را كاست، تا پرسيد: اگر
در ميان آن جامعه آفت زده يك توحيد گرا و پروا پيشه بزرگ باشد چه خواهيد كرد؟
گفتند: به احترام او مى گذاريم و آنان را نابود نخواهيم ساخت.
ابراهيم بى درنگ گفت: خود «لوط» در ميان آنان است.
پاسخ دادند: ما خود آگاه تريم كه او در ميان آنان است و او را پيش از فرود عذاب
بر تبهكاران نجات خواهيم داد.
«جبايى» مى گويد: چون و چرا و گفتگوى ابراهيم با فرشتگان اين گونه بود كه به
آنان گفت: قوم لوط به چه گناهى درخور عذاب شده اند كه بايد نسل آنان نابود شود؟ آيا
به راستى ريشه كن خواهند شد يا اين هشدارى است كه شايد به خود آيند؟
فرشتگان گفتند: فرود عذاب و بر افكنده شدن ريشه و تبار آنان جدى است.
ابراهيم گفت: با چه عذاب و كيفرى نابود خواهند شد؟ و چگونه خدا خوبان آن قوم را
از ميانشان رهايى مى بخشد؟
آرى پرس و جو و گفتگوى ابراهيم اين گونه بود و از همه چيز در اين مورد مى پرسيد،
كه قرآن از آن پرس و جوى ابراهيم به «جدال» تعبير مى كند؛ چرا كه او به گونه اى چون
و چرا مى كرد كه گويى مى خواست با اين كندوكاو، مطلب پيچيده و موضوع مشكل و معماى
سختى را حل كند.
اِنَّ اِبْراهيمَ لَحَليمٌ اَوَّاهٌ مُّنيبٌ.
راستى كه ابراهيم بسيار بردبار و دلسوز و بازگشت كننده به بارگاه خدا بود؛ چرا
كه او در همه كارهايش به سوى خدا باز مى گشت و به خواست او احترام مى نمود و او به
ذات پاك وى توكّل مى كرد، و اين نشان بازگشت كننده به بارگاه خدا و مفهوم واژه
«منيب» است.(161)
يادآورى مى گردد كه اين فراز نشانگر آن است كه چون و چرا و گفتگوى ابراهيم كار
نادرستى نبود؛ چرا كه اگر جز اين بود از پى آن به اين ويژگيها و اوصاف ستوده نمى شد
و قرآن روشنگرى نمى فرمود كه انگيزه او از اين گفتگو، تنها انگيزه انسانى و الهى
بود و از مهر و نرم دلى و محبت او سرچشمه مى گرفت؛ چرا كه گروه بسيارى را مى ديد كه
به زودى در آتش عذاب خواهند سوخت، و دلش مى سوخت كه چرا آنان با گناه و زشتى سرنوشت
خويش را اين گونه رقم زدند.
در آخرين آيه مورد بحث به ادامه گفتار فرشتگان باز مى گردد كه رو به ابراهيم
كردند و گفتند!
يا اِبْراهيمُ اَعْرِضْ عَنْ هذا
هان اى ابراهيم، از اين گفتار در گذر و از اين چون و چرا در مورد قوم تبهكار لوط
صرف نظر كن.
اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ
چرا كه فرمان پروردگارت در مورد كيفر آنان فرا رسيده و ناگزير عذاب خدا
گريبانشان را خواهد گرفت.
وَاِنَّهُمْ اتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ.
و بى گمان عذابى بازگشت ناپذير كه هيچ كس نمى تواند جلو آن را بگيرد و به
گناهكاران پناه دهد، بر آنان فرود خواهد آمد.
پرتوى از آيات
سه ويژگى درخشان ابراهيم در آيات روشنگر و درس آموزى كه گذشت،
پرتوى از شخصيت والا و پرشكوه ابراهيم آن پيامبر بزرگ در سه ويژگى درخشان به تابلو
مى رود:
1 - ويژگى بردبارى
2 - دلسوزى و صفاى دل
3 - بازگشت هماره به سوى خدا
«انّ ابراهيم لحليم اوّاه منيب(162)»
راستى كه ابراهيم بسيار بردبار، دلسوز و بازگشت كننده به بارگاه خدا بود.(163)