/ سوره يونس / آيه هاى 82 - 71
71 . وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَاَ نُوحٍ اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اِنْ كانَ
كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامى وَ تَذْكيرى بِاياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ
فَاَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَشُرَكائَكُمْ ثُمَّ لايَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ
غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَىَّ وَلاتُنْظِروُنِ.
72 . فَاِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَاَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ
عَلَى اللَّهِ وَاُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ.
73 . فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَمَنْ مَعَهُ فِى الْفُلْكِ وَجَعَلْناهُمْ
خَلائِفَ وَاَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ
عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ.
74 . ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً اِلى قَوْمِهِمْ فَجاءُوهُمْ
بِالْبِّيْناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ
نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدينَ.
75 . ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَهرُونَ اِلى فِرْعَوْنَ
وَمَلاَئِهِ بِاياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ.
76 . فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِْن عِنْدِنا قالُوا اِنَّ هذا لَسِحْرٌ
مُبينٌ.
77 . قالَ مُوسى اَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ اَسِحْرٌ هذا
وَلايُفْلِحُ السَّاحِرُونَ.
78 . قالُوا اَجِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ اباءَنا
وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِى الْاَرْضِ وَما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنينَ.
79 . وَقالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونى بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ.
80 . فَلَّمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى اَلْقُوا ما اَنْتُمْ
مُلْقُونَ
81 . فَلَمّآ اَلْقُوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ اِنَّ اللَّهَ
سَيُبْطِلُهُ اِنَّ اللَّهَ لايُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ.
82 . وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
ترجمه
71 - و سرگذشت [درس آموز] نوح را بر آنان بخوان، آنگاه كه به جامعه خود
گفت: اى قوم من! اگر ماندن من [در ميان شما] و اندرز دادنم به وسيله آيات خدا بر
شما گران آمده است، [هرچه در توان داريد انجام دهيد، امّا بدانيد كه ] من بر خدا [ى
خويش ]توكّل نموده ام؛ از اين رو شما [نيز ]تصميم خود را به همراه شريك هايتان [بر
ضدّ من ]بگيريد، آنگاه [نيك بينديشيد تا در ]كارتان [چيزى ]بر شما پوشيده نماند،
سپس در باره من تصميم بگيريد و [اگر مى توانيد] به من مهلت ندهيد.
72 - و اگر [از پذيرش حق ] روى بگردانيد [زيان حق ستيزى تان به خودتان مى رسد،
نه به من؛ چرا كه ] من از شما پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من تنها بر خداست و من فرمان
يافته ام كه از مسلمانانِ [راستين ] باشم.
73 - پس او را دروغگو انگاشتند و ما او را با كسانى كه در آن كشتى به همراه وى
بودند نجات بخشيديم و آنان را جانشين [و وارث بيدادگران عصرشان ]ساختيم، و آن كسانى
را كه آيات [و نشانه هاى يكتايى و قدرت ] ما را دروغ شمردند، غرق كرديم؛ پس بنگر كه
فرجامِ [كار ]هشدار داده شدگان [كه گوش شنوا نداشتند و هشدار پذير نبودند،] چگونه
بود.
74 - آنگاه پس از او پيامبرانى را به سوى [جامعه و] مردمشان بر انگيختيم، و آنان
دليلهاى روشن برايشان آوردند، امّا آنان بر آن نبودند كه به آنچه پيش تر آن را دروغ
انگاشته بودند، ايمان بياورند، [آرى، ما] اين گونه بر دلهاى [تيره حق ستيزان و
]تجاوزكاران [به كيفر بد انديشى و عملكرد، درست شان ]مهر مى نهيم.
75 - سپس از پى آنان موسى و هارون را با آيات خود، به سوى فرعون و سردمداران
[جامعه ] او فرستاديم، امّا آنان گردنكشى كردند و [حق را نپذيرفتند؛ چرا كه ] آنان
مردمى مجرم بودند.
76 - و آنگاه كه حق از نزد ما به سوى آنان آمد، [فريبكارانه ]گفتند: اين افسونى
آشكار است.
77 - موسى [به آنان ] گفت: آيا هنگامى كه حق به سوى شما آمد، [به دروغ و فريب ]
مى گوييد: [اين افسون است؟! به راستى ] آيا اين افسون است؟! در حالى كه افسونگران
رستگار نمى گردند.
78 - گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، باز
گردانى، و [آنگاه قدرت را به كف گيرى و ]بزرگى [و فرمانروايى ]در اين سرزمين از آنِ
شما دوتن باشد؟ [نه،] ما به شما دو تن ايمان نمى آوريم.
79 - و فرعون گفت: [اينك كه چنين است برويد و] هر افسونگر دانايى را نزد من
بياوريد.
80 - پس هنگامى كه افسونگران [براى رويارويى با حق ]آمدند، موسى به آنان گفت:
[هر] آنچه را كه [از ابزار جادوگرى ]مى افكنيد، بيفكنيد!
81 - و هنگامى كه افكندند، موسى گفت: آنچه را شما آورديد افسون است كه خدا به
زودى آن را باطل [و بى اثر] خواهد ساخت؛ چرا كه خدا كار تبهكاران را به سامان نمى
آورد.
82 - و خدا با كلمات [و وعده ] خود حق را تحقّق مى بخشد، گرچه گناهكاران را خوش
نيايد.
نگرشى بر واژه ها
«غمّة»: پيش آمد دشوار و انده آفرين، نظير: «شدّت»، «كربة» و
«ضغطة» كه در معنا نظير يكديگرند و عكس آنها «فرجة» مى باشد كه به مفهوم گشايش است.
پاره اى نيز واژه «غمة» را از «غمم» به مفهوم پوشيده و پنهان داشتن معنا كرده اند؛
و بدان دليل به اندوه، غم گفته مى شود كه دل را مى پوشاند.
«اجرام»: دست به گناه و بيداد زدن.
«لفت»: بازگرداندن و جلوگيرى نمودن از كار.
تفسير
پرتوى از سرگذشت درس آموز پيامبران و جامعه ها
در اين آيات انسانساز
آفريدگار هستى به پيامبرش دستور مى دهد كه سرگذشت درس آموز پيامبران، از جمله حضرت
نوح و جامعه او را براى مردم بيان كند.
در اين مورد روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَاَ نُوحٍ اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اِنْ كانَ
كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامى وَ تَذْكيرى بِاياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ
و تو اى پيامبر! سرگذشت نوحِ پيامبر را بر آنان بخوان، آنگاه كه پس از برانگيخته
شدنش به سوى جامعه و مردم خود گفت: هان اى مردم! اگر به راستى ماندن من در ميان
شما، و نيز شنيدن پند و اندرزهاى من كه در پرتو دليل و برهان روشن و روشنگر در باره
اصل توحيد، عدل، رسالت، معاد و شايسته كردارى و رعايت حقوق و آزادى مردم بيان مى
گردد، براى شما گران و ناگوار است و به خاطر اين، به كشتن و يا راندن من از خانه و
وطنم تصميم گرفته ايد، بدانيد كه سخت در اشتباه هستيد و من بر خداى خويش توكل و
اعتماد نموده ام؛ از اين رو در بيان حق از شرارت و ندانم كارى هاى شما نمى هراسم.
با اينكه حضرت نوح هماره توكّل بر خدا داشت و كار خويشتن را به او واگذار نموده
بود، اين يادآورى به خاطر هشدار به آنان است و پاسخى كوبنده به بيدادگرى آنان كه
اگر شما به زور مدارى و فريبكارى خود تكيه داريد ومى خواهيد به وسيله زر، زور و
فريب مرا بترسانيد و از بيان حق باز داريد، بدانيد كه من به خداى توانا اعتماد
نموده و كارم را به او وا مى گذارم و يقين دارم كه او مرا از شرارت شما حراست خواهد
كرد.
فَاَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَشُرَكائَكُمْ
در تفسير اين فراز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: اينك كه چنين است شما و شريك هايتان بياييد
و تصميم خود را بر كشتن من و يا بيرون كردنم ازوطن و از ميان خانه و كاشانه ام، يك
دست و يك جهت كنيد و دو دلى و ترديد را كنار نهيد تا آنچه را كه در برابر رفتار
ظالمانه خود از من خواهيد ديد تصميم شما را بر هم نزند؛ به بيان ديگر اين فراز در
حقيقت هشدارى است از سوى نوح به تجاوز كاران كه به صورت دستور آمده است.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه شما شريكهاى خود را بخوانيد و
تصميم خود را در مورد من و پيام خدا بگيريد، امّا بدانيد كه من از رساندن پيام
توحيد وتقوا و دعوت خود به سوى خدا دست بر نداشته و برخدايان دروغين شما با دليل و
برهان خواهم تاخت و در اين راه بر خدا توكل نموده وكار خود را به او واگذارده ام و
بر اين يقين و اطمينان هستم كه او مرا از بيداد و شرارت شما حفظ خواهد كرد.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور از شريكهاى آنان بتهايى است كه به خدايى و پرستش
گرفته بودند.
4 - امّا از ديدگاه پاره اى ديگر منظور همدستان و همراهان آنان در شرك و بيداد
است.
ثُمَّ لايَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً
در تفسير اين فراز نيز سه نظر آمده است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه در كار خود به گونه اى تصميم بگيريد كه بر
اثر تفرقه و دو دستگى، عملكردتان باعث اندوه نگردد.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: تا كارتان آشكار و هويدا باشد و
چيزى بر شما پوشيده نماند؛ چرا كه واژه «غمة» را از «غمم» كه به مفهوم پوشاندن است،
گرفته اند.
3 - و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: اينك كه چنين است در كار خود نيك
مشورت كنيد و بدون انديشه درست تصميم نگيريد و دست به كارى نزنيد؛ چرا كه در آن
صورت بسان بى خردانى خواهيد بود كه بدون آينده نگرى و تعمّق دست به كارى مى زنند و
براى خود اندوه و ناراحتى پديد مى آورند.
ثُمَّ اقْضُوا اِلَىَّ وَلاتُنْظِروُنِ.
آنگاه اگر توانستيد به من مهلت ندهيد و براى كشتن من هجوم آوريد.
به باور برخى منظور اين است كه: آنگاه به سوى من بياييد و هر آنچه در توان داريد
كوتاهى نكنيد.
پاره اى واژه «اقضوا» را با «فاء» خوانده اند كه در آن صورت معناى آيه اين است
كه: آنگاه به سوى من بشتابيد.
گفتنى است كه اين آيه شريفه كه بيانگر منطق قهرمانانه نوح است، در واقع يكى
ازمعجزه هاى او نيز به شمار مى رود؛ چرا كه آن حضرت با وجود تنهايى و ياران اندك،
با قدرت قلب از آينده خبر مى داد كه شرك گرايان با وجود امكانات بسيارشان نمى
توانند به وى گزندى برسانند؛ چرا كه خداى توانا را نگهبان و حمايتگر خويش مى دانست.
در دومين آيه مورد بحث سخن نوح ادامه مى يابد كه مى فرمايد:
فَاِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَاَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ
پس اگر شما شرك گريان و حق ناپذيران از دعوت من كه پيام خداست روى گردانديد و آن
را نپذيرفتيد، به خود زيان وارد آورده ايد نه به من؛ چرا كه من در برابر رساندن
پيام خدا به شما، از شما مردم پاداشى نمى خواهم تا پرداخت آن بر شما گران آيد.
به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر از پذيرفتن پيام و دعوت من روى گردان
گرديد به من زيانى نمى رسد؛ چرا كه من انتظار مادى از شما ندارم كه روى بر تافتن
شما برايم زيانبار باشد، و اين زيان گريبان خود شما را خواهد گرفت.
اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى اللَّهِ
پاداش كار من تنها بر عهده خداست، نه ديگران.
وَاُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ.
و فرمان يافته ام تا در برابر فرمان خدا از تسليم شدگان باشم؛ چرا كه بر اين
اطمينان قلبى هستم كه بهترين راهى كه انسان بايد بپويد و بهترين چيزى كه مى تواند
به دست آورد همين است.
در سومين آيه مورد بحث در اشاره به حق ستيزى شرك گرايان و بيدادپيشگان و سر نوشت
شومشان مى فرمايد:
فَكَذَّبُوهُ
آنان نوح، آن پيامبر بزرگ خدا را دروغگو انگاشته و پيامش را دروغ شمردند و
گفتند: تو، نه پيامبر خدا هستى و نه او تو را به سوى ما فرستاده و نه ما را به
فرمانبردارى فرا خوانده است.
فَنَجَّيْناهُ وَمَنْ مَعَهُ فِى الْفُلْكِ وَجَعَلْناهُمْ خَلائِفَ
و ما نيز او را با كسانى كه به وى ايمان آورده و در كشتى به همراهش بودند، نجات
بخشيديم و آنان را جانشين و وارث آن بيدادگرانى كه غرق شدند، ساختيم.
به باور «بلخى» منظور اين است كه: و ما نيز آنان را نجات بخشيديم و سران و
رهبران زمين و زمان گردانيديم.
گفتنى است كه شمار آنان را برخى هفتاد نفر آورده اند.
وَاَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا
و كسانى را كه آيات ما را دروغ انگاشتند و حق را نپذيرفتند، به كيفر حق ستيزيشان
غرق كرديم.
فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ.
پس شما شنونده آيات قرآن كه اين سرگذشت عبرت آموز و عبرت انگيز را مى شنوى و مى
خوانى، بنگر كه فرجام كار كسانى كه هشدار داده شدند و هشدار خدا را نپذيرفتند چگونه
بود! و خوب نظاره كن كه خدا چگونه آنان را زير تازيانه كيفر گرفت و نابود ساخت!
پرتوى از سرگذشت پيامبرانِ پس از نوح
در اين آيه شريفه پرتوى از سرگذشت انسانساز
پيامبرانى كه پس از نوح به سوى جامعه ها بر انگيخته شدند، به تابلو رفته است.
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً اِلى قَوْمِهِمْ
پس از نوح و نابود شدن جامعه و قوم او، پيامبرانى همچون ابراهيم، هود، صالح، لوط
و شعيب را به سوى مردمشان - كه دگر باره بر اثر تشكيل خانواده و ولادت فرزندان،
نسلشان رو به فزونى نهاده بود - بر انگيختيم.
فَجاءُوهُمْ بِالْبِّيْناتِ
و آنان با دليلهاى روشن و روشنگر و معجزه هاى آشكارى كه گواه بر رسالت و
راستگويى آنان بود به سوى آن مردم آمدند.
فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ
امّا آنان بر آن نبودند كه به آنچه پيشتر آن را تكذيب نموده و دروغ انگاشته
بودند، ايمان بياورند.
به باور «ابومسلم» و «بلخى» منظور اين است كه: اينان چنان نبودند كه پس از آمدن
آيات و معجزات - به آن چه پيش از آن دروغش مى انگاشتند و آن را تكذيب مى نمودند -
ايمان بياورند. به بيان ديگر آنان پس از آمدن دليل و معجزه نيز بسان پيش از آمدن
آنها، يكسان برخوردكردند به گونه اى كه گويى هيچ دليل و معجزه اى نيامده است.
كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدينَ.
و ما بر دلهاى تيره تجاوزكاران اين گونه مهر مى نهيم تا با اين مهر و نشان
كفرشان شناخته شوند و فرشتگان آنان را سرزنش نمايند.
پرتوى از دعوت آسمانى موسى پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت پيامبران و واكنش بيداد
گران در برابر دعوت هاى توحيدى آنان، اينك در اين آيات به سرگذشت درس آموز موسى و
هارون پرداخته و مى فرمايد:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَهرُونَ اِلى فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ
بِاياتِنا
و پس از آن پيامبران يا جامعه ها، موسى و هارون را به سوى فرعون، ديكتاتور خود
كامه آن سامان و سردمداران جامعه و قومش به همراه نشانه ها و معجزات خود
برانگيختيم.
فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ.
امّا آنان از پذيرش حق و ايمان به دعوت توحيدى او سرباز زدند و گردنكشى پيشه
ساختند؛ چرا كه آنان مردمى گناه پيشه و در خور كيفر بودند.
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِْن عِنْدِنا قالُوا اِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبينٌ.
پس هنگامى كه موسى با آن معجزات و دلايل آشكار و دعوت به سوى حق، به نزدشان آمد،
آنان به جاى پذيرش حق، گفتند: اين افسونى آشكار و هويداست.
قرآن در ادامه سخن، منطق موسى را ترسيم مى كند كه در برابر تهمت آنان گفت:
قالَ مُوسى اَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ اَسِحْرٌ هذا وَلايُفْلِحُ
السَّاحِرُونَ.
آيا شما نشانه هاى قدرت خدا و معجزات را آنگاه كه به سوى شما آمد جادو و افسون
نام مى نهيد و مى گوييد اينها سحر است؟! به راستى آيا اينها افسون است؟! در صورتى
كه افسونگران هرگز رستگار نخواهند شد. به بيان ديگر، آيا شما اين دلايل و معجزات را
افسون مى خوانيد؟! در حالى كه افسونگران براى خود دليل و برهان ندارند و بركارشان
دليل نمى آورند و تنها كارى كه انجام مى دهند اين است كه كارى را بر خلاف واقعيت
آن، در برابر ديدگان مردم كوته فكر و نا آگاه، آن گونه كه مى خواهند جلوه مى دهند.
در ادامه سخن در اين مورد اينك در اين آيه شريفه برخورد زشت و ظالمانه آنان را
ترسيم مى كند كه به آن پيامبر بزرگ گفتند:
قالُوا اَجِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ اباءَنا
هان اى موسى! آيا به نزد ما آمده اى تاما را از راه و رسم پرافتخار پدرانمان باز
دارى؟!
وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِى الْاَرْضِ وَما نَحْنُ لَكُما
بِمُؤْمِنينَ.
و آنگاه قدرت و رهبرى جامعه را به كف گيرى و بزرگى و فرمانروايى بر اين سرزمين،
از آن شما دو تن گردد؟!
به باور «مجاهد» منظور از واژه «كبرياء» حكومت وفرمانروايى، و به باور برخى
ديگر، عظمت و اقتدار است.
و واژه «ارض» نيز به باور برخى منظور سرزمين «مصر» است، امّا به باور پاره اى
ديگر همه زمين را شامل مى شود.
و استفهام نيز انكارى مى باشد و منظور اين است كه ما بر راه و رسم پدران و
نياكان خويش هستيم، و هر كس ما را بر راهى جز آن فراخواند، جز در انديشه رياست و
قدرت نيست و بر اين اساس ما نيز از او پيروى نخواهيم كرد.
دومين مرحله رويارويى
در آيات گذشته نخستين واكنش فرعون و سردمداران قوم او را
با موسى و دعوت توحيدى او ديديم، اينك در اين آيات به فراز ديگرى از اين سرگذشت
پرداخته و روشنگرى مى كند كه فرعون هنگامى كه در برابر دليل هاى روشن و معجزه هاى
آشكار موسى و امانده گرديد و راهى براى رويارويى نيافت، رو به مردم فريب خورده و در
بند خويش نمود و گفت:
وَقالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونى بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ.
و اينك هر ساحرى را كه در كار خويش ما هر و داناست، پيش من بياوريد. و بدين سان
افسونگران را از سراسر كشور فراخواند تابا رويارويى با معجزات موسى، او را يارى
رسانند.
آن عنصر خود كامه بدان جهت همه ساحران و افسونگران را خواست، تا هيچ جادوگر و
جادويى در اين مورد از صحنه رويارويى با موسى به دور نماند و پيروزى خودرا بدين
وسيله تأمين كند، غافل از اينكه كار شگرف موسى نه سحر و افسون كه معجزه اى است از
جانب آفريدگار هستى؛ به همين دليل هيچ قدرتى نمى تواند او را شكست دهد. بهرحال،
فرعون هنگامى كه اين واقعيت را دريافت، به جاى پذيرش حق، راه حق ستيزى و عناد را در
پيش گرفت كه اين نكته در آيه ديگرى بدين صورت آمده است كه آن حضرت به فرعون فرمود:
قال لقد علمت ما انزل هؤلاء إلاّ ربُّ السّموات والأرض بصائر...
تو خوب مى دانى كه اين نشانه ها و معجزه ها را كه باعث بينش ها ومايه آگاهى
هاست، جز پروردگار آسمانها و زمين فرو نفرستاده است؛ و راستى تو را اى فرعون تباه
شده مى پندارم و مى نگرم.(77)
در دهمين آيه مورد بحث، قرآن شريف سخن موسى را ترسيم مى كند و مى فرمايد:
فَلَّمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى اَلْقُوا ما اَنْتُمْ مُلْقُونَ.
و هنگامى كه افسونگران و جادوگرانى كه فرعون خواسته بود، به نزد او آمدند، موسى
نيز كه در آنجا بود به آنان گفت: آنچه را مى خواهيد براى مبارزه با آيات و معجزه
هايى كه من آورده ام بيفكنيد، بيفكنيد! به عبارت ديگر مفهوم آيه شريفه اين است كه:
چون افسونگران نزد فرعون آمدند و چوبها و طنابهاى خود را براى رويارويى باموسى حاضر
ساختند، موسى به آنان گفت: هر آنچه مى خواهيد بيفكنيد، اينك بيفكنيد.
به باور برخى منظور اين است كه: هرچه مى خواهيد انجام دهيد، درنگ نكنيد، و انجام
دهيد!
مفهوم سخن موسى اين نيست كه آنان را به جادو گرى و افسونگرى فرمان دهد، بلكه
آنحضرت آنان را از اين كار نادرست هشدارداد و روشنگرى فرمود كه آنان با افسون و
جادويشان نمى توانند با آيات قدرت خدا روبه رو گردند؛ اگر در اين مورد در ترديد
هستند هرآنچه در توان دارند انجام دهند تا بدانند كه رويارويى و مبارزه با آيات
روشن و معجزه هاى شگرف او امكان پذير نيست.
پاره اى نيز بر آنند كه موسى به آنان فرمان داد تا هر چه مى توانند انجام دهند و
هر شگردى دارند، به كار گيرند تا بيهوده و بى اثر بودن رويارويى و پيكار شان با
پيامبرخدا بر ايشان آشكار گردد و بدانند كه كار موسى ازاين كارها نيست، بلكه معجزه
است؛ به همين دليل هم افزود: هر چه را مى خواهيد بيفكنيد، اينك بيفكنيد و تمام قدرت
و توان و مهارتى را كه داريد اكنون به كار گيريد و چيزى براى آينده نگذاريد!
در اين آيه شريفه نيز قرآن ادامه بيان موسى را ترسيم مى كند و مى فرمايد:
فَلَمّآ اَلْقُوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ
پس هنگامى كه افسونگران همه ابزارهاى خود را افكندند،موسى گفت: آنچه شما از چوب
و طناب به ميدان آورديد، همه سحر و افسون است، امّا آنچه را من آوردم نه افسون، كه
معجزه الهى است. اين تفسير براى آيه از «فرّاء» آمده ولى نامبرده «ال» در واژه
«السّحر» را براى عهد گرفته است.
اِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ اِنَّ اللَّهَ لايُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ.
بى گمان خدا به زودى اين افسون شما را باطل و بى اثر خواهد ساخت؛ چرا كه خدا
كارتبهكاران را به سامان نمى آورد.
آرى خدا، كار زشت و ظالمانه كسانى را كه آهنگ تباهى و تباه آفرينى در دين دارند
به سامان نمى آورد و آن را باطل مى سازد تا حق آشكار گردد و حق گرايان از باطل
گرايان و تبهكاران بازشناخته شوند.
در آخرين آيه مورد بحث، از ادامه گفتار موسى كه به شكست و رسوايى باطل و بيداد و
پيروزى حق و عدالت نويد مى دهد، سخن گفته و مى فرمايد:
وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ
و خدا با كلمات و وعده تخلّف ناپذير خود، حق را يارى رسانده و تحقّق مى بخشد.
در مورد واژه «كلمات» در آيه مورد بحث سه نظر آمده است:
1 - به باور «حسن» منظور از «كلمات» وعده پيروزى و سرفرازى بود كه موسى به فرمان
خدا به پيروان خويش داده بود و خداى توانا نيز آن را تحقق بخشيد.
2 - امّا به باور «جبايى» منظور از آن، كلام و بيان وواقعيتى است كه به وسيله آن
آياتى را كه بر پيامبر گرامى اسلام فرو مى فرستاد آشكار مى فرمود.
3 - و از ديدگاه پاره اى نيز منظور حكم قطعى و ترديد ناپذيرى است كه در لوح
محفوظ به ثبت رسيده است كه چنين كارى در آينده خواهد شد و اين رويداد مهم روى خواهد
داد.
وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
گرچه تبهكاران و مجرمان، پيروزى حق بر باطل و بيدادرا خوش ندارند.
دو نكته
آيه شريفه نشانگر اين حقيقت است كه آفريدگار تواناو فرزانه هستى حق گرايان و حق
طلبان را در رابطه با حقِ مورد نظر شان به دو صورت يارى مى كند و سر انجام پيروز مى
سازد:
1 - نخست اينكه خدا حق گرايان راهماره به وسيله دليل و برهان يارى مى رساند، و
اين نكته ظريف نشانگر آن است كه دليل و برهان هماره همراه حق و عدالت است.
2 - و ديگر به وسيله پيروزى ظاهرى و چيره ساختن بر باطل گرايان، كه اين نوع از
يارى رسانى به طرفداران حق براساس مصلحت حكيمانه، گاه سريع و بى امان و گاه در
درازمدت خواهد بود؛ چرا كه مصلحت و حكمت گاه به جلوگيرى سريع از شرارت دشمن خواهد
بود؛ و گاه در رها ساختن و مهلت و فرصت و ميدان دادن به او.