/ سوره يونس / آيه هاى 20 - 15
15 . وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لايَرْجُونَ
لِقائَنَا ائْتِ بِقُرْانٍ غَيْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مايَكُونُ لى اَنْ
اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقائِ نَفْسى اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما يُوحى اِلَىَّ اِنىّ
اَخافُ اِنْ عَصَيْتُ رَبىّ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ.
16 . قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلااَدْريكُمْ بِهِ
فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ اَفَلاتَعْقِلُونَ.
17 . فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً اَوْ كَذَّبَ
بِاياتِهِ اِنَّهُ لايُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ.
18 . وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَضُرُّهُمْ وَلايَنْفَعُهُمْ
وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ قُلْ اَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما
لايَعْلَمُ فِى السَّمواتِ وَلا فِى الْاَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمَّا
يُشْرِكُونَ.
19 . وَ ما كانَ النَّاسُ اِلاَّ اُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا
كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِىَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ.
20 . وَيَقُولُونَ لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ ايَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا
الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.
ترجمه
15 - و هنگامى كه آيات روشن [و روشنگر] ما بر آنان خوانده مى شود، كسانى
كه به [روز رستاخيز و] ديدار [پاداش و كيفر] ما اميد نمى دارند، [به پيامبر ]مى
گويند: قرآنى جز اين [كه آورده اى ]بياور، يا [مقررات ومفاهيم ]آن را [به گونه اى
كه با خواسته هاى ما همساز باشد ]تغيير ده. [اى پيامبر به آنان ]بگو: مرا نرسد كه
[واژه اى از] آن [كتاب آسمانى ] را از نزد خود تغيير دهم؛ من تنها از چيزى كه بر من
وحى مى شود پيروى مى نمايم؛ من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب روزى سهمگين
مى هراسم.
16 - بگو اگر خدا مى خواست من آن [كتاب ] را بر شما تلاوت نمى كردم و [خدا ]شما
را از آن آگاه نمى گردانيد؛ چرا كه من پيش از [آوردن ] آن، روزگارى [طولانى ]در
ميان [جامعه ] شما به سر بردم؛ [امّا پيش از فرود وحى و آغاز رسالت نه كتابى آوردم
و نه آيه اى برايتان خواندم؛] پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد؟!
17 - پس بيداد پيشه تر از آن كه بر خدا دروغى بندد [و] آيات او را دروغ انگارد،
كيست؟ به يقين مجرمان رستگار نخواهند شد.
18 - و آنان به جاى خدا [ى يكتا] چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى
رساند و نه سودشان مى دهد؛ و مى گويند: اينها شفاعتگران ما در بارگاه خدايند. [اى
پيامبر به آنان ]بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمانها و در زمين
[چنين چيزى را سراغ ندارد و] نمى داند؟ او از آنچه [برايش همتا و ]شريك مى سازند
منزّه و برتر است.
19 - و همه مردم [در آغاز] جز بر يك دين [و آيين درست ] نبودند؛ پس [از آن، در
آن دين درست ] دستخوش اختلاف [و پراكندگى ]شدند. و اگر از جانب پروردگارت [وعده و]
سخنى [در باره شتاب ننمودن در كيفر گناه كاران ] پيشى نگرفته [و مقرّر نشده ]بود،
بى ترديد ميان آنان در آنچه بر سرش اختلاف [و كشمكش ]مى نمودند، داورى مى شد [و
آنگاه بود كه ايمان آوردگان به پاداش مى رسيدند و گناهكاران به كيفر محكوم مى
شدند].
20 - و مى گويند: چرا از سوى پروردگارش معجزه اى بر او فرو فرستاده نمى شود؟ [اى
پيامبر!] بگو: غيب [و معجزه ] تنها از آن خدا [و به خواست او ]است؛ از اين رو شما
انتظار بريد كه من نيز با شما از انتظار كشندگانم.
شأن نزول
در داستان فرود اين آيات دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى از جمله «مقاتل» اين آيات در مورد شمارى از بت پرستان به نام
هاى «عبدالله مخزومى»، «و ليد بن مغير»ه و «مكرّر بن حفص»، «عاص بن هاشم» و «عمرو
بن عبدالله» فرود آمد؛ چرا كه آنان نزد پيامبر گرامى آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا
اگر مى خواهى به تو و كتاب آسمانى ات ايمان آوريم، قرآنى براى ما بياور، و يا اين
را كه آورده اى به گونه اى تغيير ده كه نه ما را از پرستش بتهاى چند گانه «لات» و
«عزّى» و «هبل» باز دارد و نه آن را زشت و ظالمانه بخواند؛ اينجابود كه اين آيات بر
قلب پاك پيامبر فرود آمد. وإِذا تتلى عليهم آياتنا بينات...
2 - اما به باور «كلبى» اين آيات در نكوهش تمسخر كنندگان قرآن وپيامبر فرود آمد؛
چرا كه آنان ضمن به مسخره گرفتن پيام خدا، و پيامبر او مى گفتند: اى محمدصلى الله
عليه وآله وسلم: قرآنى ديگر بياور كه همراه و همرنگِ راه و رسم ما باشد. اگر چنين
كنى، از تو پيروى خواهيم نمود و اگر جز اين باشد هرگز.
تفسير
من تنها از وحى پيروى مى كنم در آيات پيش سخن از ايمان به خدا و سراى آخرت
يا شناخت مبدأ و معاد بود، اينك در ادامه آن، قرآن شريف مى فرمايد:
وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لايَرْجُونَ
لِقائَنَا ائْتِ بِقُرْانٍ غَيْرِ هذا
و هنگامى كه آيات روشن و روشنگر ما كه حلال و حرام و ديگر مفاهيم و مقررات را
درآنها به روشنى بيان داشته ايم، بر آنان تلاوت گردد، آن كسانى كه به فرارسيدن
رستاخيز و ديدار كيفر و پاداش ما اميدنمى بندند و آنها را باور نمى دارند مى گويند:
قرآنى جز اين قرآن كه بر ما تلاوت مى كنى براى ما بياور.
اَوْ بَدِّلْهُ
يا آن را به دلخواه ما بگردان و به جز آنچه هست تغيير ده.
به باور پاره اى منظور آنان اين بود كه مقررات و حلال و حرام آن را به خواست ما
و براساس مصالح و منافع وسليقه هاى ما، دگرگون ساز. و بدين سان در اين انديشه بودند
كه هرچه مى خواستند انجام دهند و هيچ هشدار و نكوهش و كيفرى نيز براى گناهكاران و
بيداد گران در كار نباشد.
در پاسخ بافته هاى پوچ آنان، خدا به پيامبرش دستور مى دهد كه اى پيامبر به آنان
بگو:
قُلْ مايَكُونُ لى اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقائِ نَفْسى
مرا نرسد كه از نزد خود آن را دگرگون سازم و آيه يا واژه اى از آن را تغيير دهم.
افزون بر اين، آنچه در اين كتاب آسمانى گرد آمده، آيات خدا و نشانه هاى قدرت و شكوه
او و معجزات جاودانه اى است كه نه من توان آوردن همانند آنها را دارم و نه هيچ كس
ديگر.
اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما يُوحى اِلَىَّ
من تنها آنچه را از جانب خدا به من وحى مى شود پيروى مى كنم.
اِنىّ اَخافُ اِنْ عَصَيْتُ رَبىّ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ.
من اگر نافرمانى پروردگارم را بكنم و از ديگرى پيروى نمايم، از عذاب سهمگين آن
روز بزرگ مى ترسم.
يك پندار نادرست
پاره اى با استدلال به اين آيه شريفه گفته اند: نسخِ هيچ حكمى از احكام قرآن به
وسيله سنّت و گفتار پيامبر درست نيست؛ چَرا كه آيه مورد بحث با صراحت آن را نفى مى
كند. امّا به باور ما اين پندارِ درستى نيست؛ چرا كه گفتار پيامبر گرامى در مورد
مفاهيم و مقررات دين به صراحت قرآن شريف از خودش نخواهد بود(43) و او جز به خواست
خدا و در راه خشنودى او نمى گويد. با اين بيان، قرآن شريف نسخ نشده و پيامبر واژه
اى از آن را نيز از نزد خود دگرگون نساخته و نخواهد ساخت. و اگر سخنى در نسخ حكمى
از احكام آن بگويد، چيزى جز سخن خدا نخواهد بود كه در قالب قرآن و آيات قرآن نيست؛
مگر نه اينكه قرآن مى فرمايد: و ما ينطق عن الهوى إن هو الاّ وحى يوحى(44) پيامبر
از سر هوس سخن نمى گويد و اين سخن بجز وحى الهى كه به او مى شود نيست.
در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ
اى پيامبر بگو: اگر خدا مى خواست من آن را بر شما تلاوت نمى كردم، و او آن را بر
من فرونمى فرستاد.
وَلااَدْريكُمْ بِهِ
و خداى پر مهر و بنده نواز شما را از آن آگاه نمى ساخت.
به منظور اين است كه قرآن را بر من فرو نمى فرستاد تا بر شما بخوانم و شما از آن
آگاه گرديد و با آن آشنا شويد.
فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ اَفَلاتَعْقِلُونَ.
و من پيش از آغاز وحى و رسالت و فرود قرآن از سوى خدا، روزگارى در جامعه شما و
در كنار شما مردم بودم و در آن مدت طولانى از عمرم، نه ادّعاى رسالت داشتم و نه
چيزى بر شما خواندم؛ و شما تا هنگام فرود وحى و آغاز رسالت به فرمان خدا، چيزى از
اين آيات از من نشنيده ايد. با اين بيان آيا خرد خويشتن را به كار نمى گيريد تا در
يابيد كه بايد به خدا و پيام او ايمان آوريد و از حق ستيزى و بهانه جويى دست
برداريد؟!
«علىّ بن عيسى» در اين مورد مى گويد: واژه «عقل» و خرد به مفهوم دانش و بينشى
است كه به وسيله آن بتوان از پديده و حقيقتى موجود بر آنچه نهان است و نيست استدلال
كرد؛ و مردم در اين مورد يكسان نيستند، پاره اى از ديگران خردمند ترند و توان عقلى
بيشترى براى استدلال و دريافت دارند.
در اين آيه مباركه نيز در همين مورد مى فرمايد:
فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً
پس چه كسى بيداد پيشه تر از كسى است كه دروغى را بر خدا بربندد؟!
منظور اين است كه از چنين فردى ستمكارتر و بيداد پيشه تر نخواهد بود.
اَوْ كَذَّبَ بِاياتِهِ
يا آيات او را دروغ انگارد و بر آنها دروغ بربندد؟! چنين كسى نيز ستمكار ترين
انسانهاست.
اِنَّهُ لايُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ.
راستى اين دو كار، گناه و جنايتى سهمگين است، و خدا هرگز مجرمان را رستگار
نخواهد ساخت.
زشت ترين پرستش ها در چهارمين آيه مورد بحث، آفريدگارهستى در نكوهش شرك گرايان و
پرستش ذلّت بار و بيهوده آنان مى فرمايد:
وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَضُرُّهُمْ وَلايَنْفَعُهُمْ
اين شرك گرايان معبودهاى بى خاصيت و بتهاى بى روح و جانى را مى پرستند كه اگر
دست از پرستش آنها بر دارند، آنها نمى توانند زيانى به اينان برسانند و اگر آنها را
بپرستند، در آن صورت نيز نمى توانند سود شان بدهند؛ از اين رو معبودهاى آنان بى
خاصيت و پرستش آنان نيز بيهوده ترين و زشت ترين پرستش هاست.
چگونه؟
چگونه آفريدگار هستى شرك گرايان را به خاطر پرستش بتهايى كه سود و زيانى ندارند،
به باد نكوهش مى گيرد، در صورتى كه اگر اين بتهاو يا معبودهاى ديگرى سود و زيانى هم
برسانند، باز هم پرستش آنها زشت و ظالمانه است، چرا كه پرستش تنها در خور يكتا
آفريدگار هستى است.
پاسخ
درست است كه پرستش هر چيز و هر كسى كه نتواند به انسان نعمتى ارزانى دارد - اگر
چه توانايى سود و زيان رساندن نيز داشته باشد - زشت و ظالمانه است و هر نوع پرستشى
جز پرستش خالصانه يكتا آفريدگار هستى گناهى نابخشودنى است، امّا قرآن بدان دليل شرك
گرايان را بويژه در پرستش اين معبودهاى بى خاصيت به باد نكوهش مى گيرد كه پرستش اين
بتهاى بى روح و شعورى كه هرگز توان رساندن هيچ سود و زيانى ندارند، زشت تر و
احمقانه تر است و قرآن بدين دليل اين را بويژه مورد نكوهش قرار مى دهد.
وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ
و مى گويند: ما اين بتها را بدان دليل مى پرستيم كه در پيشگاه خدا شفاعت كننده
ما باشند، و خدا نيز به ما اجازه پرستش آنها را داده و در روز رستاخيز هم شفاعت
آنها را مى پذيرد؛ و مى پندارند كه پرستش آنها راهى براى پرستش شايسته و تعظيم
خداست؛ با اين بيان شرك گرايان، هم سخن زشتى بر زبان آوردند و هم به كارى بيداد
گرانه دست يازيدند وهم به پندار بيهوده و بى اساسى دل بستند.
به باور «حسن» مفهوم اين فراز از آيه شريفه اين است كه شرك گرايان مى گفتند: اين
بتها و اين معبودهاى دروغين شفاعت گران ما در اين جهانند و زندگى مادى ما را به
سامان مى آورند. آنگاه مى افزايد: و اين گفتار بدان دليل بود كه آنان به روز
رستاخيز ايمان نداشتند. دليل اين آيه شريفه اين است كه مى فرمايد:
وأقسموا باللَّه جهد أَيمانهم لايبعث اللَّه من يموت...(45)
و با سخت ترين سوگندهايشان به خدا سوگند ياد كردند كه خدا كسى را كه مى ميرد بر
نخواهد انگيخت. با اين بيان منظور آنان از شفاعت بتها، شفاعت آنها در اين جهان و به
مفهوم به سامان آوردن زندگى آنان است و نه شفاعت در روز رستاخيز.
در ادامه آيه، خدا به پيامبرش دستور مى دهد كه در پاسخ آنان بگو:
قُلْ اَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لايَعْلَمُ فِى السَّمواتِ وَلا فِى الْاَرْضِ
آيا شما خداى يكتارا از چيزى با خبر مى سازيد و از فايده پرستش معبودها و مقام
شفاعت بتهايى به او گزارش مى دهيد كه نه در آسمانها آنها را سراغ دارد و نه در
زمين؟!
منظور آيه شريفه اين است كه شما از چيزى سخن مى گوييد كه از ريشه بى اساس است. و
نفى علم در اينجا به مفهوم نفى معلوم مى باشد، و بدين وسيله روشنگرى مى كند كه هرگز
چنين چيزى كه شما براى بتها مى بافيد و مى پنداريد، درست نيست؛ چرا كه در كران تا
كران آسمانها و زمين آفريدگار و گرداننده اى جز خداى يكتا وجود ندارد و كسى نيز
نخواهد بود كه در روز رستاخيز از شما شفاعت نمايد.
به باور پاره اى مفهوم آيه شريفه اين است كه: آيا گزارش معبودها و شفاعت گرانى
را به خدا مى دهيد كه نه از آسمانها چيزى مى دانند و نه از زمين؟! درست بسان اين
آيه شريفه كه مى فرمايد:
و يعبدون من دون الله ما لايملك لهم رزقاً من السّماوات والأرض.(46) و به جاى
خدا چيزهايى را مى پرستند كه در آسمانها و زمين هيچ رزقى را در اختيار ندارند و هيچ
روزى را براى آنان مالك نيستند.
سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.
او از آنچه برايش شريك و همتاى مى سازند منزّه و برتر است.
فطرت خدا جويى و خدا خواهى در پنجمين آيه مورد بحث با اشاره به همبستگى وهمدلى
جامعه انسانى در آغاز، و آنگاه پراكندگى و اختلاف انسانها مى فرمايد:
وَ ما كانَ النَّاسُ اِلاَّ اُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا
و همه مردم در آغاز تنها يك امّت بودند؛ پس از آن، در آن دين درست دستخوش اختلاف
و پراكندگى شدند.
در تفسير آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى منظور اين است كه مردم در آغاز، همگى بردين حق و بريك مذهب
درست بودند و پس از آن يگانگى و همدلى، در آن دين اختلاف نمودند؛ و در اين مورد كه
چه زمانى بر يك دين درست بودند و اين اختلاف كجا و چگونه پديدار گرديد نيز بحث است:
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» اين اختلاف و كشمكش در همان روزگار آدم و
فرزندانش پديد آمد، و دليل آن نيز داستان درگيرى فرزندان آدم و كشته شدن يكى از
آنان به دست ديگرى بود. امّا به باور برخى اين اختلاف پس از آدم پديد آمد؛ چرا كه
نسل آدم تا روزگار حضرت نوح - كه حدود ده قرن مى باشد - همگى پيرو يك دين و آيين
توحيدى و يكتا گرايانه بودند و در عصر نوح بود كه كشمكش پديد آمد.
از ديدگاه «عطا» منظور اين است كه مردم از عصرِ پس از ابراهيم همگى بر يك دين و
آيين بودند و نخستين كسى كه اين دين درست وتوحيد گرايانه را تغيير داد و شرك و بت
پرستى را در كنار آن پديد آورد، «عمرو بن لحى» يكى از رهبران عرب بود.
2 - اما به باور گروهى ديگر منظور اين است كه، همه مردم در كفر و شرك بودند؛ و
آنگاه اختلاف در ميان آنان پديد آمد و گروه گروه شدند.
طرفداران اين ديدگاه، در مورد زمان پيدايش اين كشمكش و اختلاف و چگونگى آن نيز
ديدگاه هاى متفاوتى ارائه كرده اند، براى نمونه:
«كلبى» مى گويد: مردم تاروزگار ابراهيم كفر گرابودند و آنگاه بود كه با دعوت آن
حضرت به دو گروه توحيد گرا و شرك گرا تقسيم شدند.
امّا «حسن» مى گويد: مردم از عصر آدم تانوح كفر گرابودند.
و پاره اى برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه مردم پيش از بعثت پيامبر شرك
گرابودند و بادعوت آن حضرت گروهى ايمان آوردند و گروهى بركفر و شرك خويش پاى
فشردند.
چگونه؟
چگونه مى توان همه انسانها را تابعثت پيامبر گرامى كفر گرا دانست، در حالى كه از
قرآن جز اين دريافت مى گردد؛ چرا كه قرآن مى فرمايد: «فكيف إذا جئنا من كلّ امةٍ
بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيداً.»(47)
پس حال آنان چگونه خواهد بود آنگاه كه در روز رستاخيز از هر امّتى نمونه و گواهى
بياوريم، و تو را اى پيامبر بر آنان نمونه و گواه آوريم؟!
پاسخ
در پاسخ اين پرسش گفته اند: كفر وايمان روى جامعه و امت رفته است، نه تك تك
انسانها؛ به همين دليل است كه وقتى در جامعه اى زمام امور و تنظيم شئون در دست
اكثريت بيداد گرو كفر گرا باشد - گرچه انسانهاى با ايمان نيز در آن جامعه وجود
داشته باشند - آن جامعه را جامعه كفر وبيداد يا «دارالكفر» عنوان مى دهند، و اگر
تدبير امور و رهبرى جامعه دردست اكثريت مسلمان باشد، آن را «دار الاسلام» نام مى
گذارند گرچه عناصر كفرگرا نيز در جامعه باشد. و از اين زاويه است كه در تفسيرآيه
مورد بحث، از «حسن» آورده اند كه: مردم همگى تا عصر نوح كفر گرا بودند، جز اندكى كه
راه توحيد و تقوا را گام مى سپردند؛ چرا كه زمين و زمان هيچ گاه از نمونه وحجّت تهى
نخواهد بود.
3 - و سومين ديدگاه در مورد آيه اين است كه همه مردم در آغاز بر اساس خدا جويى و
اسلام گرايى وفطرت مذهبى آفريده شده اند، و پس از آن بر اثر وسوسه ها و دعوتها و
پندارهاى گوناگون، انحرافِ از فطرت و بدعت شرك و كفر پديد آمد و فطرت توحيد گرا و
پاك انسانها دستخوش دگرگونى نامطلوبى گرديد.
وَ لَوْلا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِىَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ
يَخْتَلِفُونَ.
و اگر سخن و وعده پروردگارت پيشى نگرفته بود كه اوبر اساس مهر و لطف خود، در
كيفر گناهكاران شتاب نمى كند و به آنان مهلت تجديد نظر وجبران اشتباهات مى دهد، و
اگر نبود كه آنان را در گزينش راه شرك و توحيد و ايمان و كفر آزاد مى گذارد، بى
گمان در آنچه آنان برسرآن كشمكش داشتند و اختلاف مى كردند، داورى مى نمود و شرك
گرايان را به كيفر مى رسانيد و توحيد گرايان را نجات مى داد، امّا سنّت خدا و فرمان
و سخن او، بر آزادى انسان در گزينش راه است و اين آزادى است كه راز ترقّى و رمز
تكامل واوج شايستگان است؛ از اين رو خدا براساس مهر ولطف خود نسبت به انسانها، كيفر
شان را به روز رستاخيز وانهاد تا در اين سرا هر كدام راه خويش را بر اساس آزادى
برگزينند.
در ششمين آيه مورد بحث با اشاره به بهانه جويى ها و حق ناپذيرى هاى شرك گرايان
مى فرمايد:
وَيَقُولُونَ لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ ايَةٌ مِنْ رَبِّهِ
و شرك گرايان مى گويند: چرا از سوى خدا معجزه اى آشكار به دلخواه ما بر اين
پيامبر فرو فرستاده نمى شود تا مردم بناگزير بر راستى دعوت و درستى رسالت او گواهى
كنند و ديگر نه نيازى به استدلال باشد و نه معجزه اى ديگر؟
پاسخ آنان اين است كه: اصل اجبار و ناگزير ساختن انسانها به كارى، با اصل تكليف
- كه بر اساس آزادى و اختيار و مقايسه وانتخاب است - سخت ناسازگار است؛ چرا كه هدف
از تكليف آن است كه مردم بر اساس انديشه و فكر، دُرست را از نادرست باز شناسند. و
آنگاه راه توحيد و تقوا را برگزينند و در آن گام سپارند و به پاداش نايل آيند. اينك
اگر به جاى آن، اصل اجبار را بگذاريم و بر اساس آن مردم ناگزير از شناخت خدا و عمل
به مقرارت او باشند و توان مقايسه و انتخاب نداشته باشند، ديگر پاداش به چه مناسبت؟
و چگونه درخور پاداش مى گردند؟
افزون بر آن، اصل اجبار و ناگزيرساختن انسانها به راه و كارى، با هدفِ ازتكليف
نيز منافات دارد.
بر اين اساس است كه به پيامبر دستور مى رسد كه:
فَقُلْ اِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ
بگو آن قدرت بى همانندى كه غيب و معجزه ويژه اوست و مصلحت كارها را پيش از انجام
آنها مى داند، همان يكتا آفريدگارى است كه هر چيز را پيش از پيدايش و پس از پيدايش
آن مى داند و در كران تاكران هستى چيزى براى او پوشيده نيست؛ از اينرو هرچه را
مصلحت بداند فرومى فرستد وهرچه را مصلحت نداند فرونمى فرستد، ومعجزه خواهى شرك
گرايان بدان دليل كه از سَر حق ستيزى و بهانه جويى است پذيرفته نخواهد شد؛ چرا كه
هيچ مصلحتى در آن نيست.
فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.
اينك كه حق را نمى پذيريد و بهانه جويى پيشه ساخته ايد، شما چشم به راه كيفر خدا
باشيد و بدانيد كه شكست و نابودى در اين سرا و آتش شعله ور دوزخ در سراى آخرت
دامنگيرتان خواهد شد؛ و من نيز در انتظار وعده پروردگار خويش هستم ومى دانم كه مرا
برشما حق ستيزان پيروز خواهد ساخت.
21 . وَاِذا اَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ اِذا
لَهُمْ مَكْرٌ فى اياتِنا قُلِ اللَّهُ اَسْرَعُ مَكْراً اِنَّ رُسُلَنا
يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ.
22 . هُوَ الَّذى يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتّى اِذا كُنْتُمْ
فِى الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِريحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِها جاءَتْها ريحٌ
عاصِفٌ وَجائَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَظَنّوُا اَنَّهُمْ اُحيطَ بِهِمْ
دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ لَئِنْ اَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ
لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ.
23 . فَلَمَّا اَنْجاهُمْ اِذا هُمْ يَبْغُونَ فِى الْاَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ
يا اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى اَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَيوةِ
الدُّنْيا ثُمَّ اِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
24 . اِنَّما مَثَلُ الْحَيوةِ الدُّنْيا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ
فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْاَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْاَنْعامُ حَتّى
اِذا اَخَذَتِ الْاَرْضُ زُخْرُفَها وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ
قادِرُونَ عَلَيْها اَتيها اَمْرُنا لَيْلاً اَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصيداً
كَاَنْ لَّمْ تَغْنَ بِالْاَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ
يَّتَفَكَّرُونَ.
25 . وَاللَّهُ يَدْعُوا اِلى دارِ السَّلامِ وَيَهْدى مَنْ يَشاءُ اِلى صِراطٍ
مُسْتَقيمٍ.
26 . لِلَّذينَ اَحْسَنُوا الْحُسْنى وَزِيادَةٌ وَلايَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ
قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
27 . وَالَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها
وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِّنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَاَنَّما اُغْشِيَتْ
وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ
فيها خالِدُونَ.
28 . وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ اَشْرَكُوا
مَكانَكُمْ اَنْتُمْ وَشُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَقالَ شُرَكاؤُهُمْ ما
كُنْتُمْ اِيَّانا تَعْبُدُونَ.
29 . فَكَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ اِنْ كُنَّا عَنْ
عِبادَتِكُمْ لَغافِلينَ.
30 . هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ وَرُدُّوا اِلَى اللَّهِ
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.
ترجمه
21 - و هنگامى كه به مردم پس از [آسيب و] رنجى كه به آنان رسيده است،
رحمتى بچشانيم، بناگاه [به جاى سپاس نعمت ها] در آيات ما به نيرنگى مى پردازند [و
براى ناسپاسى خويش بافته ها مى بافند. اى پيامبر! به آنان ] بگو: مكر [و تدبير] خدا
سريع تر است. وبى گمان فرستادگان ما آنچه را نيرنگ مى پردازيد [و نقشه ظالمانه مى
كشيد، همه را ]مى نويسند.
22 - او كسى است كه شما را در [كران تاكران ] خشكى ودريا به حركت درمى آورد، تا
هنگامى كه در كشتيها قرار گيريد؛ و آن [كشتى ]ها به وسيله بادى خوش [و ملايم ]آنان
را [به سوى هدف دلخواه ]به حركت آورندوآنان بدان [وزش مطلوب بادها ]شادمان گردند،
بناگاه تند بادى [سهمگين ] بر آن [كشتى ]ها مى وزد و از هر سويى [از دريا] موج
[بينانكنى ]به سراغ آنان مى آيدو يقين مى كنند كه در محاصره [كامل ] گرفتار آمده [و
در آستانه مرگ قرار گرفته ]اند، درآن هنگام خدا را خالصانه مى خوانند كه: اگر مارا
از اين [ورطه هولناك ] نجات بخشى، بى گمان از سپاسگزاران [بارگاه تو] خواهيم شد.
23 - امّا هنگامى كه آنان را [از آن شرايط مرگبار] رهايى بخشيد، بازهم در زمين
بناحق بيدادگرى پيشه مى سازند. هان اى مردم! بيداد شما [در مورد يكديگر] تنهابه
زيان خود شماست؛ شما برخوردارى زندگى اين جهان را [مى جوييد]؛ آنگاه بازگشت شما به
سوى ما خواهد بود، و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهيم ساخت.
24 - واقعيت اين است كه وصف زندگى اين جهان، بسان آبى است كه آن را از آسمان
فرود آورديم؛ آنگاه گياه [وروييدنى هاى رنگارنگ ]زمين - از آنچه مردم و دام ها [از
آنها ]مى خورند. با آن [آب ] در آميخته [و مى رويد]؛ تا آنگاه كه زمين بهترين زيور
خودرا برگرفته و آراسته مى شود و ساكنان آن مى پندارند ،كه آنان بر آن توانايى
دارند [و مى توانند از آن نعمت ها بهره ور گردند؛ بناگاه ]فرمان ماشب هنگام يا روزى
فرا مى رسد و آن را به گونه اى مى درويم كه گويى روز گذشته [هرگزچنين دشت سر سبز و
پرطراوت و زيبايى ]وجود نداشته است. ما اين گونه نشانه ها[ى قدرت خود] را براى
مردمى كه مى انديشند به روشنى بيان مى كنيم.
25 - و خدا [ى پرمهر شما را اى مردم!] به سراى سلامت [ورستگارى جاودانه ]مى
خواند، و هركسى را بخواهد[ و شايسته ببيند] به راه راست راه مى نمايد.
24 - [آن ] كسانى كه [در زندگى ] كار نيكو انجام داده اند، [هم پاداش پرشكوه و
بسيار ]نيكويى [چون بهشت پرطراوت و زيبا] دارند و [هم نعمت هايى ] افزون بر آن
[پاداش پرشكوه ]؛ و چهره هايشان را غبار و ذلّتى نمى پوشاند، آنان بهشتيان هستند
[و] در آن جاودانه خواهند بود.
27 - امّا كسانى كه به بديها [و گناهان ] دست يازيده اند،[بهوش باشند كه ]كيفر
هر بدى [و گناه ]، همانند آن خواهد بود و [ذلّت و ]خوارى [چهره هاى ]آنان را فرو مى
گيرد، و در برابر [كيفر دردناك ]خدا هيچ [پناهگاه و] حمايت كننده اى نخواهند داشت
[كه پناهشان دهد. در روز رستاخيز آنان به گونه اى حضور مى يابند كه ] گويى چهره
هايشان باپاره هايى از شب تارپوشيده شده است؛ آنان دوزخيانند كه در آن ماندگار
خواهند بود.
28 - و روزى را [به ياد آوريد] كه همه آنان را گرد مى آوريم، آنگاه به كسانى كه
شرك ورزيده اند مى گوييم: شما و شريكهايتان [كه آنها را براى خدا همتا گرفته ايد]
بر جاى خودتان باشيد [تا به حسابها رسيدگى شود]. سپس [براى بازخواست ] ميان آنان
جدايى مى افكنيم؛ و معبودهاى آنان مى گويند : شما در حقيقت مارا نمى پرستيديد [بلكه
هواى دل خود را مى پرستيديد]!
29 - و همين بس كه خدا ميان ما و ميان شما گواه باشد، كه ما از پرستش شما بى خبر
بوديم.
30 - [درست در] آنجاست كه هركسى آنچه را از پيش فرستاده است مى آزمايد و به سوى
خدا سررشته دار واقعى خود بازگردانده مى شوند و آنچه را به دروغ برمى بافته [و براى
خدا همتا مى گرفته ]اند از [برابر ديدگان ]آنان گم مى شود.
نگرشى بر واژه ها
«تيسير»: به حركت درآوردن چيزى در راهى كه ادامه دارد.
«برّ»: دشت و صحراى گسترده اى كه ميان دو شهر يا دوروستا قرار دارد.
«بحر»: درياى پهناور.
«فلك»: اين واژه در اصل به مفهوم دايره است، و كشتى را نيز بدان جهت كه در آبهاى
دريا دور مى زند به اين نام مى خوانند.
«زخرف»: اوج زيبايى هر چيز.
«دعا»: تقاضا و درخواست. و تفاوت «دعا» با «امر» اين است كه امر يافرمان افزون
بر تشويق وانگيزش به انجام كار، از ترك آن نيز هشدار مى دهد و باصيغه «امر» ادا مى
گردد، امّا دعا اين گونه نيست؛ به علاوه در امر، مقام فرمانده، برتراست امّا در دعا
جريان به عكس مى باشد.
«يرهق»: از ريشه «رهق» به مفهوم فراگرفتن وپوشاندن اجبارى است. «زهرى» مى گويد:
«رهق» و «ارهاق» از يك ريشه اند و معناى «ارهاق» آن است كه انسان به كارى كه توان
انجام آن را ندارد وادار شود.
«كسب»: جلب سود.
«قتر»: گرد وغبار.
«زيّلنا»: از هم جدا سازيم.
«اسلاف»: پيش انداختن كارى براى بعد.
تفسير
نكوهش از شرك گرايى و ناسپاسى در اين آيات با نكوهش از شرك گرايى و
ناسپاسىِ شرك گرايان و ناسپاسان مى فرمايد:
وَاِذا اَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ اِذا
لَهُمْ مَكْرٌ فى اياتِنا
هنگامى كه مردم رابراى بيدارى ونجات از آفت غفلت به زيانها و آسيب هايى گرفتار
ساخته وآنگاه آن را برطرف كرده و پس از آن مرحله طعم گواراى آرامش و رحمت خود را به
آنان بچشانيم، در اين هنگام اين كفرگرايان براى رويارويى با آيات ما به هر مكر و
نيرنگى دست مى يازند و از راه افشاندن بذر ترديد و توجيه نادرست و بافته هاى ناروا،
بر حق ستيزى خود پاى مى فشارند.
به باور «مجاهد» منظور از مكر و نيرنگ آنان، انكار آيات خدا و دروغ شمردن آنها و
تمسخر آيات اوست.
قُلِ اللَّهُ اَسْرَعُ مَكْراً
اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: تدبير و چاره انديشى خدا، سريعتر و نيرومندتر است
و او زودتر كيفر مكرتان را به شما مى دهد. به عبارت روشن تر، كيفرى كه به سراغ كفر
گرايان و نيرنگ آنان خواهد آمد، سريع تر و سهمگين تر است. و به باور پاره اى منظور
از «مكر خدا» درآيه شريفه اين است كه: خدا كيفر آنان را از جايى كه نمى فهمند بر
آنان فرود مى آورد.
اِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ.
و بى گمان فرشتگان و فرستادگان ما آن مكرها و نقشه ها و شيوه هاى ظالمانه و
ناروايى را كه شما كفرگرايان به كار مى گيريد و گناهانى كه مرتكب مى شويد، همه را
ثبت خواهند كرد.
و بدين سان قرآن در اين جمله سخت ترين و رساترين هشدار را به آنان مى دهد كه
بدانند و بهوش باشند كه: هر نيرنگ و فريبى به كار گيرند براى روز حساب و كتاب حفظ
مى شود و كيفرش را خواهند ديد؛ و افزون بر آن بدانند كه خدا به كيفر نيرنگشان
نيرومندتر و تواناتر است.
سفرى در ژرفاى جان در دومين آيه مورد بحث، قرآن دست انسان را مى گيرد و او را با
سفرى در ژرفاى جانش با فطرت توحيد گرايى و خدا جويى اش كه در اعماق وجودش سوسو مى
كند، آشنا مى سازد و براى هدايت او پرتوى از نعمت هاى خدا را به ياد او مى آورد و
مى فرمايد:
هُوَ الَّذى يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
او همان كسى است كه توان و امكان سير در خشكى و دريا را به شما ارزانى داشت، و
وسايل و شرايط و امكانات آن را براى شما آماده ساخت. اوست كه دامها را پديد آورده و
آنها را رام شما گردانيده تا بارهاى خود را به وسيله آنها جا به جا كنيد، و براى
گردش در كران تاكران درياها و اقيانوسها كشتى را براى شما پديد آورد و بادها را به
جريان انداخت تا در هر جهتى كه بخواهند كشتى آنان را به حركت در آورد.
حَتّى اِذا كُنْتُمْ فِى الْفُلْكِ
تا آنگاه كه در كشتى قرار گيريد.
وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِريحٍ طَيِّبَةٍ
و آن كشتيها به وسيله بادى خوش و ملايم مردم را به حركت در آورند.
وَفَرِحُوا بِها
و آنان به آن وزش بادهاى مطلوب شادمان گردند،
و به باور پاره اى، آنان به آن كشتيها كه خود و وسايل و امكاناتشان را به سوى
هدف مورد نظر شان مى برند، شادمان گردند.
جاءَتْها ريحٌ عاصِفٌ
در آن هنگام بناگاه تندبادى سهمگين بر آن كشتى ها مى وزد؛
وَجائَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ
و امواج بنيانكن از هر سوى دريا به سراغ آنان مى آيد.
وَظَنّوُا اَنَّهُمْ اُحيطَ بِهِمْ
و آنان يقين مى كنند كه در محاصره كامل بلاها در آمده و مرگ را در برابر ديدگان
خود مى بينند.
دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ
آرى، درست در اوج نا اميدى و گرفتارى و بن بست است كه آنان خداى يكتا را
پاكدلانه و از روى اخلاص مى خوانند و به بارگاه او روى مى آورند، و ديگر از
معبودهاى دروغين و بتهاى ساخته و پرداخته خويش نامى به ميان نمى آورند؛ چراكه باهمه
وجود در مى يابند كه در چنين شرايط هولناكى از آن معبودهاى دروغين هيچ كارى ساخته
نيست.
لَئِنْ اَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ.
و مى گويند: بارخدايا! اگر ما را از اين ورطه هولناك و مرگ آور رهايى بخشى، ما
از سپاسگزاران بارگاه تو خواهيم شد، و ديگر به شرك و كفر نخواهيم گراييد.
آنگاه در ادامه آيات مى فرمايد:
فَلَمَّا اَنْجاهُمْ اِذا هُمْ يَبْغُونَ فِى الْاَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ
امّا هنگامى كه خداى پر مهر آنان را از آن بلا رهايى بخشيده و به ساحل نجات مى
رساند، در اين هنگام است كه دگر باره به نافرمانى و تبهكارى و به بيداد در حق
پيامبران و توحيد گرايان روى مى آورند.
يا اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى اَنْفُسِكُمْ
امّا هان اى مردم! بدانيد كه بيدادگرى شما در حق يكديگر، و آنچه از اين راه به
دست مى آوريد، به زيان خود شماست.
مَتاعَ الْحَيوةِ الدُّنْيا
چرا كه شما با بهره ورى چند روزه از زندگى دنيا و نعمت هاى فناپذير آن، در حقيقت
به دنياى زودگذر دل بسته و از آنچه مايه تقرب به خداست غفلت ورزيده ايد.
ثُمَّ اِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
آنگاه بازگشت شما به سوى ما مى باشد و شما را از كارهايى كه انجام داده ايد آگاه
مى سازيم.
واقعيت اين زندگى زودگذر در چهارمين آيه مورد بحث، قرآن در قالب مثال جالب و
تفكّر انگيزى، واقعيت زندگى مادّى و زودگذر اين جهان را اين گونه ترسيم مى كند:
اِنَّما مَثَلُ الْحَيوةِ الدُّنْيا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ
فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْاَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْاَنْعامُ
مَثَل زندگى زودگذر اين جهان، يا حكايت سرعت و زوال پذيرى زندگى دنيا بسان آب
بارانى است كه آن را از آسمان فرود آورديم، آنگاه گياه و روييدنيهاى گوناگون زمين -
از آنچه انسانها و دامها از آنها مى خورند و بهره ور مى گردند - با آن آب باران در
آميخت.
اين تعبير بدان دليل است كه آب باران از راه ريشه و ديگر راهها به درون گياه راه
مى يابد و با آن مخلوط مى گردد.
به باور برخى منظور اين است كه به وسيله اين باران گياهان و سبزيجات و دانه ها و
ميوه هايى كه انسان از آنها بهره ور مى گردد، با انواع گياهانى كه دام ها مى خورند
با هم مخلوط مى شوند.
در مفهوم اين تشبيه - كه از زندگى زودگذر و خزان پذير اين جهان به آب و گياه شده
است - ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه زندگى زودگذر اين جهان بسان همان آب باران
زندگى ساز و حيات بخش است كه همه از آن بهره ور مى گردند و جان تازه مى گيرند امّا
به زودى قطع مى شود.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور از تشبيه زندگى به گل و گياه اين است كه
بوستانهاى سرسبز و پرگل و لاله در يك لحظه و در يك نگاه به گونه اى انسان را جذب مى
كنند كه دل به تماشاى آنها مى سپارد، امّا پس از آن طراوت و خرّمى به خزان مى
گرايند.
3 - و به باور پاره اى نيز منظور نشان دادن حقيقت زندگى دنياست كه به يك زندگىِ
با اين ويژگيها و صفات و نشانه ها تشبيه شده است.
حَتّى اِذا اَخَذَتِ الْاَرْضُ زُخْرُفَها وَازَّيَّنَتْ
تا آنگاه كه زمين با رويش گلها و گياهان، بهترين زيور و زينت و برترين پيرايه
خود را در برگرفته و در برابر تماشاگرش آراسته و زيبا جلوه مى كند.
وَظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها
و صاحب آن زمين و بوستان چنين مى پندارد كه اينك توان بهره ورى از آن همه نعمت و
طراوت و زيبايى را دارد و مى تواند دانه و محصول و فراآورده آن را برگيرد و از آن
بهره ببرد.
اَتيها اَمْرُنا لَيْلاً اَوْ نَهاراً
درست در اين شرايط، بناگاه شب هنگام و يا در روزى، عذاب ما برآن فرود مى آيد. به
باور برخى فرمان ما براى نابودى آن فرا مى رسد.
فَجَعَلْناها حَصيداً كَاَنْ لَّمْ تَغْنَ بِالْاَمْسِ
و آنها را به گونه اى درويده و از ريشه بركنده و به صورت گياهى خشك در مى آوريم
كه گويى هرگز چنين چيزى نبوده و آن بوستان و آن سرزمين پرطراوت و سرسبز و پوشيده از
گل و گياه ديروز به آن صورت نبوده است.
كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ يَّتَفَكَّرُونَ.
ما نشانه هاى قدرت و يكتايى خود را براى مردمى كه مى انديشند اين گونه به روشنى
بيان مى كنيم تا درس عبرت گيرند.
قرآن پس از ترسيم اين واقعيت كه خزان و فناپذيرى زندگى اين جهان، به وسيله مرگ،
بسان خزان آن سرزمين سرسبز و پرطراوتى است كه باد خزان بر آن مى وزد و همه چيز را
نابود مى سازد، و پس از هشدار از فريفته شدن به آن و از ياد بردن زوال و خزان آن،
اينك در اين آيه شريفه مردم را به دل بستن به سراى جاودانه آخرت ترغيب مى كند و مى
فرمايد:
وَاللَّهُ يَدْعُوا اِلى دارِ السَّلامِ
و خداست كه مردم را به سراى سلامت فرا مى خواند.
به باور پاره اى از جمله «حسن»، منظور از «سراى سلامت» آن خانه و سرايى است كه
از آفتهاى اين سرا مصون باشد. امّا به باور پاره اى ديگر منظور بهشت پرطراوت و
زيباى خداست، و بدان دليل آنجا را سراى سلامت نام نهاده اند، كه بهشتيان به يكديگر
سلام مى گويند همان گونه كه فرشتگان به آنها سلام مى گويند و خدا به آنان سلام مى
رساند و آنان در بهشت جز سلام و سلامتى ننگرند و نيابند كه در آيه ديگرى اين گونه
ترسيم شده است: تحيتهم فيها سلامٌ(48) و درودشان در آنجا سلام است.
وَيَهْدى مَنْ يَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
و خدا هر كه را بخواهد و شايسته اش بنگرد با ارزانى داشتن توفيقِ انجام كارهاى
شايسته و آسان ساختن كار و در پرتو لطف و مهر خود به ايمان و پروا راه مى نمايد.
به باور «جبايى» منظور اين است كه: و خدا براى همه كسانى كه مكلّف و آماده انجام
وظيفه اند همه راهها را نشان مى دهد و دليلها و علائم را نصب مى نمايد.
و پاره اى نيز بر آنند كه: و خدا در سراى آخرت هر كس را خواست به سوى بهشت راه
مى نمايد.
سر افرازان و سر افكندگان پس از ترسيم زيباى فناپذيرى دنيا و دعوت به سراى سلامت
در دو آيه پيش، اينك در اين آيه به سرنوشت سر فرازان و شايسته كرداران پرداخته و مى
فرمايد:
لِلَّذينَ اَحْسَنُوا الْحُسْنى وَزِيادَةٌ
كسانى كه كار نيكو انجام دهند و در زندگى، آفريدگار خود را فرمان برند، پاداش
نيكو و جايگاه خوش و پر شكوهى خواهند داشت؛ و اين كامل ترين و جامع ترين لذّتها و
نعمت ها و پاداشهايى است كه ممكن است براى يك نفر در نظر گرفت.
در مورد مفهوم واژه «زيادة» ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد»، «حسن» و «قتاده»، منظور از واژه
«حسنى» در آغاز آيه شريفه، پاداش مشخّص و معلومى است كه انسان در برابر انجام
كارهاى شايسته در خور آن مى گردد و منظور از واژه «زيادة»، آن پاداشى است كه از روى
فزون بخشى و فراتر از استحقاق به انسانها ارزانى مى گردد.
2 - امّا از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از «زيادة» آن
نعمت هايى است كه خدا در دنيا به نيكوكاران داده و در روز رستاخيز در مورد آنها از
آنان حساب نمى كشد.
3 - از اميرمؤمنان آورده اند كه فرمود: منظور از واژه «زيادة»، غرفه اى است بزرگ
و پر شكوه از مرواريد كه چهار در دارد.
4 - و از ديدگاه پاره اى منظور نعمت هاى گوناگونى است كه هماره از فضل خدا بر
انسان هاى شايسته كردار ارزانى مى گردد.
5 - و پاره اى نيز بر آنند كه منظور، توجّه به جلوه ذات پاك پروردگار و بهره ورى
ازاين موهبت معنوى است.
در آيات ديگر قرآن نيز از اين فزونى پاداش سخن رفته است كه براى نمونه مى
فرمايد: «لِيُوفينّهم أُجورهم و يزيدهم من فضله»(49) تا پاداش آنان را به طور كامل
به آنان ارزانى داشته و از فزون بخشىِ خود بر آنان بيفزايد.
وَلايَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ
به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه: و سياهى و ذلّت چهره آنان را
نمى گيرد. امّا به باور برخى ديگر گرد و غبار و ذلّت چهره آنان را فرو نمى پوشاند.
و پاره اى نيز به اندوه و گرفتگى معنا كرده اند.
از حضرت باقر آورده اند كه فرمود: «ما من عين ترقرقت بمائها إِلاّ حرم الله ذلك
الجسد على النّار، فان فاضت من خشية الله لم يرهق ذلك الوجه قتر و لا ذِلّة.»(50)
هيچ چشمى از خوف خدا اشك آلود نمى گردد جز اينكه خدا آن چشم و صاحب آن را بر آتش
دوزخ حرام مى گرداند، و اگر اشك آن جريان يابد آن چشم و چهره صاحب آن را غبار و
ذلّت نمى گيرد.
اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
اينان بهشتيان نيك بخت و رستگار هستند و در آن سراى خوش و پرنعمت و وصف ناپذير
جاودانه خواهند بود.
در هفتمين آيه مورد بحث در ترسيم سرنوشت سياه و خفت آور گناهكاران و ظالمان مى
فرمايد:
وَالَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها
و كسانى كه به بدى ها و گناهان دست يازيدند بايد بدانند كه كيفر بدى و گناه، بى
كم و كاست همانند آن است و به همان اندازه كه دست به زشتى و گناه يازيده اند، كيفر
خواهند شد؛ چرا كه كيفر اگر بيش از گناه و بيداد باشد، كارى است ظالمانه و خداى
عادل از چنين كارى پاك و منزّه است، و پاداش فراتر از عملكرد نيز از راه فزون بخشى
و كرامت خداست و نه پاداش كار شايسته - با اين بيان منظور از آيه شريفه اين است كه
كيفر و پاداش هر كارى - بى كم و كاست همانند آن خواهد بود.
وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ
و ذلّت و خوارى چهره آنان را مى پوشاند؛ چرا كه كيفر و عقاب با ذلّت و خوارى
قرين خواهد بود.
ما لَهُمْ مِّنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ
و هيچ كس و هيچ چيزى نمى تواند آنان را از كيفر خدا دور دارد و پناهگاه و نگهبان
آنان باشد.
كَاَنَّما اُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً
آنان چنانند كه گويى چهره هايشان را پاره هايى از تاريكى و ظلمت شب فراگرفته
است.
اين تعبير در مورد چهره سياه و ذلّت زده گناهكاران در آيه ديگرى نيز به اين صورت
آمده است كه:
و يوم القيامة ترى الّذين كذّبوا على اللّه وجوههم مسودّة.(51)
و در روز رستاخيز آن كسانى را كه بر خدا دروغ بسته اند با چهره هاى سياه مى
نگرى.
اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
آنان دوزخيان و همدم آتش شعله ور و سوزان آن هستند و در آن ماندگار خواهند بود.
واماندگى و ذلّت شرك گرايان در ادامه سخن در مورد شرك گرايان و گناهكاران، ضمن
ترسيم صحنه اى از واماندگى و ذلّت آنان در روز رستاخيز مى فرمايد:
وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ اَشْرَكُوا
و روزى را به ياد آوريد كه همه انسانها را از همه جا گرد مى آوريم و آنگاه به
شرك گرايان و همه آنان كه براى خدا شريك و همتا گرفته و در داريى هاى خود براى آنها
نصيب و بهره اى قرار داده اند، مى گوييم:
مَكانَكُمْ اَنْتُمْ وَشُرَكاؤُكُمْ
شما با شريك ها و همتايانى كه براى خدا ساخته بوديد و مى پرستيديد در يك جا قرار
گيريد، درست همان گونه كه در دنيا در كنار هم بوديد.
و پاره اى بر آنند كه منظور اين است كه: شما در كنار هم قرار گيريد تا از شما
باز خواست گردد. درست همان گونه كه در آيه ديگرى در اشاره به اين حقيقت مى فرمايد:
و قفوهم إنهم مسئولون(52) و آنان را بازداشت كنيد كه آنان مسؤولند.
فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ
سپس به هنگام بازخواست ميان آنان جدايى مى افكنيم و از شرك گرايان مى پرسيم كه
چرا اين بتهاى رنگارنگ را به جاى خداى يكتا پرستيديد؟ و از معبودها و بتهاى آنان
نيز مى پرسيم: شما چرا مورد پرستش قرار گرفتيد و به اين كار ناروا تن سپرديد؟
به باور پاره اى منظور اين است كه: پس ميان آنان و بتها جدايى افكنده و آن بتها
از پرستشگران نگونسار خود بيزارى مى جويند و پيوند ميان آنان گسسته مى شود.
وَقالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ اِيَّانا تَعْبُدُونَ.
و معبودهايشان مى گويند: شما هرگز ما را نمى پرستيديد!
به باور «مجاهد»، خدا آن بتها و معبودهاى دروغين را در پرتو قدرت خود به سخن
آورده و مى گويند: ما نمى دانستيم و آگاه نبوديم كه شما مارا پرستش مى كرديد.
و به باور برخى ديگر، آن معبودهايى را كه شريك خدا ساخته بودند و مى پرستيدند،
از شيطانها بوده اند و نه از بتها.
و از ديدگاه پاره اى آنان فرشتگان را به جاى خدا مى پرستيده اند.
چگونه؟
در مورد چگونگى اين انكار دو نظر است:
1 - به باور برخى آن معبودهاى دروغين به منظور تحقير و اهانت به شرك گرايان مى
گويند: ما نه از پرستش شما آگاه بوديم، و نه اينكه به خاطر پرستيده شدنمان از شما
پوزش خواهيم خواست؛ چرا كه شما مرتكب شرك و گناه شده ايد.
2 - امّا به باور «جبايى» منظور شان اين است كه پرستيده شدن ما به وسيله شما
گمراهان، نه به دستور و دعوت ما بود و نه با آگاهى ما؛ نه اينكه پرستش آنان را از
ريشه انكار نمايند؛ چرا كه اين انكار دروغ است و از ويژگيهاى روز رستاخيز اين است
كه كسى توان دروغگويى و خلافكارى نخواهد داشت، و آنجا سراى حقيقت است. از اين رو
منظور شان اعلان بيزارى از كار آنهاست؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: إِذ
تبرّأ الّذين اتبعوا من الّذين اتّبعوا.(53) آنگاه كه پيشوايان و رهبران از پيروان
و رهروان، بيزارى مى جويند.
در اين آيه شريفه نيز قرآن سخن همانها را ترسيم مى كند كه به پرستشگران خود مى
گويند:
فَكَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ اِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ
لَغافِلينَ.
خدا براى داورى ميان ما و شما بسنده است و مى داند كه ما از پرستش شما بى خبر
بوديم و خود شما به اين گناه سهمگين دست زديد.
با اين بيان آن ديدگاهى كه مى گويد آنان فرشتگان را مى پرستيدند، بهتر به نظر مى
رسد؛ چرا كه اين فرشتگان هستند كه نه از پرستش ذلّت بار و نارواى آنان خبر دارند و
نه آنان را بر اين گناه سهمگين فرا خوانده اند و براين اساس در روز رستاخيز پرستش
آنان را انكار مى كنند.
امّا اگر طبق ديدگاه دوّم، اين معبودها، بتهاى فاقد شعور و دانش آنها باشند در
آن صورت محكوميت شرك گرايان بيشتر روشن است؛ چرا كه اين نگون بختان نادان پديده
هايى را كه نه شعور و روحى داشته و نه ندا و پيام و دعوتى، آنها را به پرستش و
خدايى گرفته اند.
و در آخرين آيه مورد بحث در يك جمع بندى و نتيجه گيرى از چند آيه گذشته مى
فرمايد:
هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ
و آنجا و در آن روز بزرگ است كه بر هر انسانى آشكار مى گردد كه كدامين كار
شايسته و يا ناشايسته را از پيش فرستاده است؛ و آنجاست كه هر كسى هم كار نيك و بد
خود را مى آزمايد و در مى يابد و هم پاداش و كيفر كارهايش را مى بيند.
وَرُدُّوا اِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِ
و همگى به سوى پاداش و كيفر خدا، سرپرست حقيقى خويش و جايى كه جز او سر رشته دار
و داورى نخواهد بود باز مى گردند.
واژه «حق» در آيه شريفه وصف خداست و مفهوم آن به باور برخى آن قديم هماره و
جاودانه اى است كه فنا ناپذير است و جز او همه و همه فنا پذيرند. و به باور برخى
ديگر «حق» آن قدرتى است كه اين واژه به طور حقيقى برازنده او باشد و او جز يكتا
خداى هستى نيست.
وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.
و آنچه به دروغ و ناروا در باره همتايان ساختگىِ يكتا آفريدگار هستى بر مى
بافتند نابود، و از برابر ديدگانشان گم مى گردند.
31 . قُلْ مَنْ يَّرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ اَمَّنْ يَمْلِكُ
السَّمْعَ وَالْاَبْصارِ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ
الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْاَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ
فَقُلْ اَفَلاتَتَّقُونَ.
32 . فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ
الضَّلالُ فَاَنّى تُصْرَفُونَ.
33 . كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوا اَنَّهُمْ
لايُؤْمِنُونَ.
34 . قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ قُلِ
اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ فَاَنّى تُؤْفَكُونَ.
35 . قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَّنْ يَهْدى اِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ
يَهْدى لِلْحَقِّ اَفَمَنْ يَّهْدى اِلَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ
لاَّيَهْدى اِلاَّ اَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.
36 . وَما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلاَّ ظَنّاً اِنَّ الظَّنَّ لايُغْنى مِنَ
الْحَقِّ شَيْئاً اِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ.
37 . وَما كانَ هذَا الْقُرْانُ اَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلكِنْ
تَصْديقَ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصيلَ الْكِتابِ لارَيْبَ فيهِ مِنْ رَّبِّ
الْعالَمينَ.
38 . اَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا
مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
39 . بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ
تَأْويلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ
عاقِبَةُ الظَّالِمينَ.
40 . وَمِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَّنْ لايُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ
اَعْلَمُ بِالْمُفْسِدينَ.
ترجمه
31 - [هان اى پيامبر] بگو: كيست كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟
[و] يا كيست كه [آفريدگار و] مالك [واقعى ] گوشها و چشمهاست؟ و كيست كه زنده را از
مرده بيرون مى آورد و مرده را از زنده بيرون مى آورد؟ و كيست كه كار [جهان هستى را
]تدبير مى نمايد؟ [آنان ]خواهند گفت: خدا [ى يكتا و بى همتا، و تو ]بگو: پس آيا [از
او ]پروا نمى داريد؟!
32 - اين است خدا، پروردگار به حق شما، [كه داراى اين ويژگيها و نشانه هاست؛] و
[با اين وصف ] پس از حق چه چيزى جز گمراهى است؟ پس چگونه [از حق پرستى ] باز
گردانده مى شوند؟!
33 - اين گونه، سخن [و فرمان ] پروردگارت بر كسانى كه راه نافرمانى را پيش
گرفتند، به تحقّق پيوست [چرا] كه آنان [با اين همه حق ستيزى ]ايمان نمى آورند.
34 - [هان اى پيامبر به شرك گرايان ] بگو: آيا از [معبودها و ]شريكهاى [ساخته و
پرداخته ] شما كسى هست كه آفرينش را آغاز نمايد و آنگاه آن را باز گرداند؟! بگو:
تنها خداست كه آفرينش را آغاز مى كند و آنگاه [كه بخواهد] آن را باز مى گرداند؛ با
اين وصف، چگونه [از پرستش خالصانه او، به شرك گرايى ] باز گردانده مى شويد؟!
35 - بگو: آيا از [معبودها و] شريكهاى [ساخته و پرداخته ذهن ]شما كسى هست كه به
سوى حق راه نمايد؟! بگو: تنها خداست كه به سوى حق راه مى نمايد. پس آيا كسى كه به
سوى حق راه مى نمايد براى پيروى سزاوارتر است يا كسى كه راه نمى يابد مگر آنكه [او
را ]راه نمايند؟! پس شما را چه شده است [و] چگونه داورى مى كنيد؟!
36 - و بيشتر [شرك گرايان و گناهكاران ] جز از پندار [هاى سست و هواى دل ]پيروى
نمى كنند. [در صورتى كه بايد بدانند كه ] پندار، به هيچ [وجه انسان را] از حق بى
نياز نمى سازد [و او را به حق نمى رساند]. به يقين خدا به آنچه انجام مى دهند
داناست.
37 - و چنان نيست كه اين قرآن [پر شكوه ] از سوى غير خدا [و بدون دريافت وحى از
جانب او] سرهم بندى شده باشد؛ بلكه [كتابى است كه از سوى او فرود آمده و ]تصديق
كننده آنچه پيش از آن [آمده ] است مى باشد و [تفسير و ]توضيحى بر آن كتاب [هاى
آسمانى پيشين ] است؛ در [حقانيت و وحى بودن ] آن ترديدى نيست، [و بى گمان ] از سوى
پروردگار جهانيان است.
38 - آيا مى گويند: آن [كتاب ] را به دروغ بر بافته است؟! [اى پيامبر ]بگو: اگر
راست مى گوييد، سوره اى همانند آن بياوريد و هر آن كه را جز خدا [ى يكتا ]مى توانيد
[به يارى و همراهى ] فرا خوانيد.
39 - [امّا آنان آگاهانه وحى و رسالت را دروغ نشمردند] بلكه چيزى را دروغ
انگاشتند كه به دانش آن احاطه نداشتند و هنوز واقعيت آن بر آنان نيامده است. كسانى
[نيز] كه پيش از آنان بودند [وحى و رسالت را] همين گونه دروغ انگاشتند؛ پس به فرجام
[كار ]بيدادگران بنگر كه چگونه بود!
40 - و از ميان آنان كسى است كه به آن ايمان مى آورد و از ميانشان كسى است كه به
آن ايمان نمى آورد، و پروردگارت به [انديشه و عملكرد زشت و ظالمانه ]تبهكاران
داناتر است [و آنان را بهتر از همگان مى شناسد].
نگرشى بر واژه ها
«قرآن»: همين كتاب پرشكوهى است كه در اوج زيبايىِ واژه ها و
قالب ها و محتواست و دربرترين درجه نظم و گزيده گويى است.
«تفصيل»: توضيح و تقسيم و روشنگرى.
«سوره»: به بخشى از اين كتاب خدا گفته مى شود كه - بسان ديوار ساختمان كه آن را
در بر مى گيرد - آياتى را احاطه كرده است.
تفسير
توحيدگرايى و يكتاپرستى در اين آيات قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى
نموده و مى فرمايد:
قُلْ مَنْ يَّرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ
هان اى پيامبر به شرك گرايان بگو: چه كسى با فرو فرستادن بارانهاى زندگى ساز از
آسمان، و يا بيرون آوردن گياهان گوناگون و ميوه هاى رنگارنگ از زمين، به شما رزق و
روزى مى دهد؟!
واژه «رزق» به مفهوم بخششِ هماره و عطاى هميشه است، به همين جهت گاه به حكومتى
كه با پرداخت حقوق به كارمندان و لشكر يانش زندگى آنان را از نظر مادى به گونه اى
اداره مى كند، گفته مى شود: او به سپاهيانش روزى داد. امّا از آنجايى كه ارزانى
دارنده همه نعمت ها و بخشاينده هر گونه رزق و روزى تنها يكتا آفريدگار هستى است، و
اگر او نعمت ها را پديد نياورد و به دست بندگانش نرساند، هيچ زمامدار و زور مندى
نمى تواند چيزى در اختيار ديگران بگذارد، از اين جهت روزى دهنده و روزى بخش واقعى
تنها خداست و واژه «رازق» تنهازيبنده اوست و نه ديگرى؛ و اگر بخواهند اين واژه، را
در مورد ديگرى به كار برند بايد بسان واژه «ربّ» كه در مورد غير خدا به چيزى قيد مى
خورد و گفته مى شود: پروردگار خانه، و يا پروردگار مزرعه، آنجا نيز بايد قيد بخورد؛
چرا كه اين تنها آفريدگار هستى است كه هر جانداراى را بيافريند و به آن زندگى بخشد،
روزىِ آن را نيز مى دهد چه كه حيات و بقاى موجودات زنده در گرو تأمين رزق و روزى
آنهاست.
اَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْاَبْصارِ
و بگو: چه كسى است كه آفريدگار ومالك گوشها و ديدگان است و مى تواند هم اين دو
نعمت گران را به شما ارزانى دارد و هم به آنها قدرت شنوايى و بينايى دهد و هم اگر
اراده كرد، آنها را از شما باز گيرد؟!
وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِ
و چه كسى است كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آورد؟!
به باور پاره اى منظور اين است كه چه كسى انسان را از نطفه ونطفه را از انسان
بيرون مى آورد؟
و به باور پاره اى ديگر، چه كسى حيوان زنده را از شكم مادرِ مرده اش بيرون مى
آورد و آن را كه آفرينشش به مرحله كمال نرسيده است، از زنده خارج مى سازد؟
و برخى گفته اند: چه كسى انسان توحيد گرا و با ايمان را از كفر گرا، و كفر گرا
را از توحيد گرا پديد مى آورد؟
وَمَنْ يُدَبِّرُ الْاَمْرَ
و كدامين قدرت است كه كار جهان هستى را بر اساس حكمت در كران تا كران آسمان و
زمين تدبير مى كند؟!
فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ
در اين صورت و در برابر اين پرسشهاى تفكّر انگيز است كه ناگزير اعتراف خواهند
كرد كه او خداى يكتاست. آرى خداست كه اين شگفتى هاى خلقت و شگرفيهاى آفرينش از اوست
و نه معبودهاى دروغين و بتهاى رنگارنگ.
فَقُلْ اَفَلاتَتَّقُونَ.
و هنگامى كه آنان به اين حقيقت اعتراف كردند بگو: آيا در مورد شرك گرايى و پرستش
اين بتهاى رنگارنگ از خدا نمى ترسيد؟!
دو رهنمودِ آيه شريفه
1 - از آيه شريفه دريافت مى گردد كه بحث و گفتگوى روشنگرانه و مناظره درست در
مورد دين، شايسته است؛ چرا كه خداى يكتا با شرك گرايان بحث و گفتگو مى كند.
2 - و نيز اين نكته دريافت مى گردد كه اين شرگ گرايان به وجود آفريدگار هستى و
گرداننده آن اعتراف داشتند و در وصف او به گمراهى و شرك در افتاده بودند؛ چرا كه جز
پاره اى از فلاسفه ملحد و حق ستيز، همه خردمندان به وجود آفريدگار و گرداننده هستى
ايمان دارند، امّا اين باورمندان به وجود خدا در باره صفات او به دو گروه تقسيم مى
گردند:
گروهى او را يكتا و بى همتا و دانا و فرزانه مى شناسند، و گروهى به شرك مى
گرايند.
گروه هاى چهارگانه شرك گرايان شرك گرايان به چند گروه قابل تقسيم اند:
1 - گروهى از آنان كسانى هستند كه براى يكتا آفريدگار هستى در آفرينش و كار
تدبير جهان شريك و همتا مى پندارند، بسان دوگانه پرستان و مجوس كه به باور اينان،
آن شريك و همتاى پندارى خدا هماره در برابر او عمل مى كند.
2 - همين دو گانه پرستان نيز به دو دسته تقسيم مى گردند: گروهى از آنان همچون
«مانويان» براى خدا شريك و نظير و همتاى قديم و ازلى مى پندارند، و دسته ديگر بسان
«مجوس» براى خدا شريك و همتاى جديد تصوّر مى كنند.
3 - گروه سوّم شرك گرايانى هستند كه در آفرينش و گردانندگى جهان هستى براى خدا
شريك و نظيرى نمى پندارند، امّا در عبادت و پرستش او شريك و همتا براى او مى گيرند.
4 - و اينان نيز دو گروهند: گروهى اجسام كيهانى، بسان خورشيد و ماه و ستارگان را
شريك در عبادت و واسطه ميان خلق و خالق مى پندارند، و گروهى اجسام و بتهاى رنگارنگ
زمين را.
در دومين آيه مورد بحث به شرك گرايان روشنگرى مى كند كه:
فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُ
آرى، اين خدايى كه روزى دهنده جانداران است و زنده را از مرده و مرده را از زنده
بيرون مى آورد، پروردگار حقيقى شماست. اوست كه شما را پديد آورده و اوست كه در خور
ستايش و پرستش است نه بتهاى رنگارنگ.
فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ الضَّلالُ
و پس از روى برتافتن از حق، چه راهى جز سقوط در ورطه گمراهى و بدبختى مى ماند؟!
چرا كه پس از روشن شدن اين حقيقت كه عبادت و پرستش تنها در خور اوست، پرستشِ ديگرى
باطل و گمراهى است.
فَاَنّى تُصْرَفُونَ.
با اين وصف و با اين دليل و برهان روشن چگونه از پرستش آفريدگار يكتاى هستى روى
مى گردانيد و باز گردانده مى شويد؟!
در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:
كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوا اَنَّهُمْ
لايُؤْمِنُونَ.
و همان گونه كه پس از حق چيزى جز گمراهى و انحراف نيست، و يا همان گونه كه شرك
گرايان از ايمان به حق و پذيرش آن روى برگرداندند، درست همان گونه كيفر رويگردانى
از حق بر آنان قطعى گرديد. و اين معنا در مورد كسانى است كه خداى دانا مى داند كه
ايمان نخواهند آورد.
پاره اى نيز گفته اند: منظور آيه اين است كه اين كيفر به خاطر آن است كه آنان
ايمان نمى آورند. با اين بيان مفهوم آيه شريفه اين است كه: اين گونه، فرمان و سخن
پروردگارت در باره كسانى كه نافرمانى كردند، به تحقّق پيوست و به كيفر نافرمانى
خويش رسيدند؛ چرا كه با اين همه حق ستيزى ايمان نخواهند آورد.
دوّمين راه شناخت او در ادامه آيات در اين آيه نيز قرآن روى سخن را به پيامبر
گرامى نموده و از راه ديگرى بر يكتايى خدا استدلال نموده و مى فرمايد:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ
هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: آيا در اين بتهايى كه آنها را شريك و همتاى
خدا، يا شريك داراييهاى خود مى پنداريد، كسى هست كه بتواند پديده هاى گوناگون جهان
هستى را از عدم به وجود آورد و پس از آفرينش دگر باره آنها را در جهان ديگر باز
گرداند؟!
قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ
اگر آنان گفتند: خدايان پندارى ما توانايى چنين كارى را ندارند و يا سكوت را بر
گزيدند و پاسخ ندادند، شما بگو: اين خداى يكتاست كه آفرينش و پديده هاى رنگارنگ
جهان هستى را در آغاز بدون نمونه و الگو پديد آورد، و آنگاه آنها را از بين مى برد
و دگر باره در روز رستاخيز بازشان مى گرداند.
فَاَنّى تُؤْفَكُونَ.
با اين وصف پس چگونه از حق باز گردانده مى شويد؟! و چرا از ايمان به خداى يكتا
روى مى گردانيد؟!
سوّمين راه به سوى يكتاگرايى و يكتاپرستى در اين آيه، آفريدگار هستى از راهى
ديگر بر يكتايى خود استدلال نموده و به پيامبرش دستور مى دهد كه:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَّنْ يَهْدى اِلَى الْحَقِ
اى پيامبر به آنان بگو: آيا در ميان اين شريكها و همتايان پندارى شما، كسى هست
كه مردم را بر اساس دليل و برهان و فطرت و خرد به سوى رستگارى و صلاح رهبرى كند؟
آنان ناگزير خواهند گفت: نه! و تو اى پيامبر بگو:
قُلِ اللَّهُ يَهْدى لِلْحَقِ
تنها خداى يكتاست كه به سوى حق رهبرى مى كند.
اَفَمَنْ يَّهْدى اِلَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لاَّيَهْدى
اِلاَّ اَنْ يُهْدى
پس آيا كسى كه ديگران را به سوى يكتا پرستى و رستگارى راه مى نمايد براى پيروى
شايسته تر است يا آن كسى كه راه نمى يابد جز آنكه هدايت و راهنمايى گردد؟ و
معبودهاى ساخته و پرداخته شرك گرايان و بتهاى آنان نه توان رهبرى مردم به سوى حق و
عدالت را دارند و نه خود هدايت مى شوند؛ چرا كه آنها سنگهاى فاقد روح و جان و يا
خود آفريده آفريدگارند.
در آيه شريفه مى فرمايد: آيا كسى كه به سوى حق راه مى نمايد و ديگران را رهبرى
مى كند، سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى يابد مگر اينكه هدايت
شود؟ اِلاّ أَن يُهدى. اين فرازِ از آيه، نه بدان مفهوم است كه اگر آنها را هدايت
كنند، هدايت مى پذيرند، نه، بلكه آيه شريفه نشانگر عمق جهالت و نادانى كسانى است كه
بتهاى مرده و فاقد خرد و شعورى را - كه اگر به راه حق و عدالت نيز فرا خوانده شوند
و رهبرى گردند، هدايت نمى پذيرند - به خدايى گرفته و آنها را مى پرستند. پاره اى
نيز بر آنند كه منظور از اين شريكها و همتايان ساخته ذهن شرك گرايان، فرشتگان و
پريانند كه اگر مورد هدايت قرار گيرند، هدايت مى پذيرند. و به باور پاره اى منظور
سردمداران ستمكارند كه مردم را به گمراهى مى كشند.
فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.
پس شما شرك گرايان را چه شده است كه چيزهايى را به جاى خداى يكتا مى پرستيد كه
سود و زيانى ندارند؟!
و چگونه داورى مى كنيد كه اين بتها شايسته پرستش اند؟!
به باور پاره اى منظور اين است كه: چگونه بدون دليل و برهان به سود خود داورى مى
كنيد؟!
در ششمين آيه مورد بحث در اشاره به عامل اساسى گمراهى و نگونسارى شرك گرايان و
ظالمان قرون و اعصار مى فرمايد:
وَما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلاَّ ظَنّاً
و بيشتر اين كفر گرايان تنها از پندار و گمان پيروى مى كنند؛ از پندار و گمان بى
اساسى كه به خاطر دنباله روى از سردمداران و پدرانشان دامانشان را گرفته و نه تنها
سودى برايشان ندارد كه عامل گمراهى آنان است.
اِنَّ الظَّنَّ لايُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً
در حالى كه اين گمان و پندار هرگز انسان را نه ازحق بى نياز مى كند و نه او را
به حق مى رساند؛ چرا كه حق در صورتى سود مى بخشد كه انسان به درستى آن آگاهى داشته
باشد و از روى شناخت درست آن را بشناسد؛ در صورتى كه پندار اين گونه نيست؛ زيرا
ممكن است آنچه را به گمان پيروى مى كنيم بر خلاف واقعيت باشد و با دانش و شناخت
برابرى ننمايد.
اِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ.
و خدا به آنچه آنان انجام مى دهند داناست و بر اساس نيّت ها و عملكردها آنان را
پاداش و كيفر خواهد داد.
سند جاودانه درستى دعوت پيامبر پس از ترسيم زنجيره اى از شگفتيهاى آفرينش و
دلايل روشن يكتايى و قدرت خدا، اينك قرآن در اين آيات به سندِ درستى دعوت پيامبر و
حقانيّت رسالت و كتاب او پرداخته و در نفى بافته هاى شرك گرايان - كه گاه قرآن را
تراويده از انديشه بلند پيامبر عنوان مى دادند و گاه با بهانه جويى قرآن ديگرى را
از آن حضرت مى خواستند - مى فرمايد:
وَما كانَ هذَا الْقُرْانُ اَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ
چنان نيست كه اين قرآنِ پر شكوه از سوى غير خدا و بدون دريافت وحى از جانب او،
سر هم بندى شده باشد.
وَلكِنْ تَصْديقَ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ
نه، هرگز! بلكه اين كتاب تصديق كننده ديگر كتابهاى آسمانى است كه پيش از آن از
سوى خدا فرود آمده اند.
اين فراز از آيه شريفه از سويى شهادتى است از جانب خدا كه قرآن، كتابهاى آسمانى
پيشين، همچون تورات، انجيل و زبور «داود» را گواهى مى كند و از دگر سو نشانگر
حقانيت و آسمانى بودن آنهاست، و از طرف سوّم نويدها و بشارتهايى را كه در كتابهاى
پيشين در مورد اين كتاب و آورنده اش آمده، همه را تصديق مى كند و نشان مى دهد كه
مصداق بارز و روشن همان نويدها و بشارت هاست.
و به باور برخى منظور اين است كه: اين قرآن گواه است كه روز رستاخيز خواهد آمد و
هنگامه حساب و كتاب و پاداش و كيفر فرا خواهد رسيد.
وَتَفْصيلَ الْكِتابِ
و نيز بيان كننده مفاهيم بلند، معارف انسانساز و مقررات دين خداست.
و از ديدگاه برخى ديگر، بيانگر دليلها و برهانهايى است كه در امور دين و قلمرو
آيين بدان نياز است.
لارَيْبَ فيهِ مِنْ رَّبِّ الْعالَمينَ.
و در آن هيچ ترديدى نيست و از جانب پروردگار جهانيان فرود آمده است و سند
جاودانه و معجزه پرشكوه و بى مانندى است كه هيچ كسى نمى تواند همانندش را بياورد.
در هشتمين آيه مورد بحث در بيان دلايل آسمانى وحى بودن قرآن مى فرمايد:
اَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ
آيا آن حق ستيزان مى گويند اين قرآن را محمد صلى الله عليه وآله وسلم خود ساخته
و آراسته و به خدا بسته است؟! اى پيامبر بگو: اگر راست مى گوييد پس سوره اى همانند
آن بياوريد كه در زيبايى واژه ها و مفاهيم با آن برابرى كند؛ مگر نه اينكه شما نيز
عرب و زباندان هستيد؟ اگر محمد صلى الله عليه وآله وسلم بتواند اين گونه زيبا و پر
حلاوت سخن گويد چرا شما نتوانيد؟! و بدان دليل كه از آوردن سوره اى همانند آن
ناتوانيد بايد بپذيريد كه اين قرآن سخن بشر نيست، بلكه از سوى آفريدگار انسان فرود
آمده است.
وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
و اگر راست مى گوييد كه اين قرآن از سوى خدا نيست، سوره اى همانندش را بياوريد و
هر كه را جز خدا مى توانيد ومى خواهيد به يارى بخوانيد و براى رويارويى و مبارزه با
آن هر چه در توان داريد انجام دهيد!
در نهمين آيه مورد بحث در بيان اساسى ترين علت حق ستيزى شرك گرايان و مخالفت
آنان با قرآن شريف مى فرمايد:
بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ
بلكه آنان چيزى را دروغ انگاشتند كه به دانش آن آگاهى كامل و احاطه نداشتند.
در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - مخالفت اينان با قرآن نه به خاطر اين است كه آنان آن را ساخته انديشه پيامبر
مى نگرند، هرگز، بلكه دروغ شمردن آن و انكارش به خاطر آن است كه اينان به محتواى
قرآن و معارف بلند و مفاهيم گسترده آن آگاهى ندارند. نه بيان روشن تر حق ستيزى آنان
بيشتر از جهالت و نادانى شان بر مى خيزد؛ چرا كه در اين كتاب پرشكوه آياتى است كه
دريافت مفاهيم آن نياز به تفكّر و انديشه و بهره ورى از آورنده آن دارد و از آنجايى
كه آنان از ظاهر آياتى نظير آيات متشابه نمى توانستند پيام آن را به روشنى دريابند
به انكار آن بر مى خاستند.
2 - به باور پاره اى منظور اين است كه: شرك گرايان بدان جهت به انكار قرآن و
آسمانى بودن او مى پرداختند كه از چگونگى نظم و ترتيب و اسلوب آن آگاهى نداشتند،
درست بسان انسانهاى عادى كه واژه هاى اشعار و خطبه ها را مى شناسند و مفهوم تك تك
آنها را در مى يابند، امّا به خاطر ناآگاهى به نظم و اسلوب آنها، بيان مفاهيم آنها
بر ايشان ممكن نيست.
3 - از ديدگاه «حسن» منظور اين است كه: شرك گرايان بى آنكه علم به بطلان قرآن
شريف داشته باشند، آن را دروغ مى شمارند.
4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، منظور اين است كه اينان آسمانى بودن قرآن را
انكار نمى كنند، بلكه در حقيقت پاره اى از اصول و مفاهيم آن همچون روز رستاخيز،
زنده شدن مردگان، پاداش و كيفر، و بهشت و دوزخ را دروغ مى شمارند.
وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ
در حالى كه هنوز حقيقت آنچه در قرآن به آنان وعده داده شده و فرجام كارشان بدان
مى رسد، نيامده است.
به باور برخى منظور اين است كه: در قرآن حقايقى است كه آنان آنها را نمى دانند و
شناخت آنها جز باروى آوردن به پيامبر نشايد، و چون شرك گرايان در آگاهى به مفاهيم
قرآن به سوى پيامبر نرفته و از درياى بى كران دانش و آگاهى آورنده قرآن بهره
نگرفتند، بدون رسيدن به حقايق قرآن و دريافت تفسير و تأويل و بيان روشن و شرح آن،
به تكذيب آن برخاستند.
با اين بيان مفهوم آيه شريفه اين است كه: شرك گرايان حقايقى از قرآن را كه به
دانش آن دست نيافتند و تفسير آن هنوز بر ايشان نيامده بود، تكذيب كردند؛ و اگر به
پيامبر مراجعه مى كردند همه را آگاه مى ساخت و حقايق آن را بر ايشان تفسير مى كرد و
آنان به آن آگاهى مى يافتند.
از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: إنّ الله خصّ هذه الأمّة بآيتين
من كتابه: أن لا يقولوا إلاّ ما يعلمون و أنْ لا يردّوا مالايعلمون(54) ثم قرأَ ألم
يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب أن لا يقولوا على الله إلا الحق...(55)
خداى فرزانه اين امّت را به دو آيه از قرآن اختصاص داد: يكى آنكه آنچه را نمى
دانند نگويند، و ديگر اينكه آنچه را نمى دانند به سرعت نفى و ردّ ننمايند؛ و آنگاه
به تلاوت اين آيه پرداخت كه: آيا از آنان پيمان گرفته نشد كه در باره خدا جز حق
نگويند؟! و ديگر آيه مورد بحث را تلاوت كرد كه: در حالى كه تفسير واقعى و پيام و
محتواى قرآن براى شرك گرايان روشن نشده و تأويل آن نرسيده بود، آن را تكذيب كردند،
بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه.
و نيز آورده اند كه اميرمؤمنان عليه السلام اين روايت را از اين آيه گرفته است
كه مى فرمايد:
النّاس اعداء ما جهلوا.(56)
مردم دشمن چيزهايى هستند كه نسبت به آنها آگاهى ندارند.
و نيز آورده اند كه آن حضرت اين سخن ارزشمند خود را - كه: قيمة كلّ امرى ءٍ ما
يحسنه؛(57) ارزش واقعى هر انسانى به اندازه كارهاى شايسته اى است كه انجام مى دهد -
از آيه ديگرى برگرفته است كه مى فرمايد: فاعرض عَمّن تولى عن ذكرنا و لم يرد الاّ
الحيوة الدّنيا ذلك مبلغهم من العلم؛(58)
پس تو اى پيامبر! از هر كس كه از آيات ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را
نخواسته است روى برتاب، و اين بالاترين درجه دانش آنان است.
و نيز آورده اند كه آن گرانمايه عصرها و نسلها بيان حكيمانه ديگرش را - كه:
تكلموا تعرفوا؛(59) سخن بگوييد تا شناخته شويد، از اين آيه شريفه گرفته است كه مى
فرمايد: و اگر بخواهيم، بى گمان آنان را به تو اى پيامبر مى نمايانيم، در نتيجه
اينان را به سيماى واقعى شان مى شناسى و از آهنگ سخن به حال آنان پى خواهى برد. و
لو نشاء...(60)
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه پيامبران خود را دروغگو انگاشتند و
رسالت آنان را تكذيب كردند.
فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ.
پس اى پيامبر بنگر، همانگونه كه فرجام كار بيدادگران پيشين و تكذيب كنندگان
پيامبران نابودى بود، سر انجام كار اينان نيز هلاكت و نابودى خواهد بود.
در ادامه سخن در مورد، قرآن، در اين آيه شريفه از آينده خبر مى دهد، و روشنگرى
مى كند كه در ميان همين تكذيب كنندگان آيات خدا و مخالفان قرآن - كه آن را از سوى
خدا نمى دانند - كسانى نيز هستند كه در آينده به آن ايمان آورده و به آسمانى بودن
آن گواهى خواهند داد، و برخى نيز در حال كفر و بيداد خواهند مرد. در اين مورد مى
فرمايد:
وَمِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَّنْ لايُؤْمِنُ بِهِ
و برخى از آنان كه روح حق جويى در ژرفاى جانشان نمرده است سرانجام به قرآن ايمان
خواهند آورد، در حالى كه گروهى ديگر همچنان در حق ستيزى خويش اصرار ورزيده و به آن
ايمان نخواهند آورد. با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه خداى فرزانه بدان جهت
آنان را به كيفر بيدادشان نابود نمى كند و به آنان مهلت مى دهد كه مصلحت در مهلت به
آنان وماندن آنان است.
و به باور پاره اى نيز منظور آيه اين است كه برخى از شرك گرايان به قرآن ايمان
آورده و آسمانى بودن آن را گواهى مى نمايند، جز اينكه در مورد آن كينه و عناد مى
ورزند و بر خلاف آگاهى و عقيده خود در مورد آسمانى بودن آن، همچنان به حق ستيزى و
مخالفت با آن ادامه مى دهند. و پاره اى نيز همچنان در مورد آسمانى بودن آن در كام
شكّ و ترديد خواهند بود. با اين بيان گويى آيه شريفه مى فرمايد: برخى از شرك
گرايان، حق ستيز و كينه جو هستند و برخى نيز در كام ترديد و شك.
وَرَبُّكَ اَعْلَمُ بِالْمُفْسِدينَ.
و پروردگارت بر حال و روز كسى كه به تبهكارى خود ادامه مى دهد آگاه تر و داناتر
است و آنان را بهتر مى شناسد.