/ سوره توبه / آيه هاى 106 - 101
101 . وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنْ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أهْلِ
الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ
سَنُعَذِّبُهُمْ مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ.
102 . وَاَخَرُونَ اَعْتَرِفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً
وَاَخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَحيمٌ.
103 . خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ بِها
وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلوتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.
104 . أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
وَيَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ.
105 . وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ
وَالْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ
فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
106 . وَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِاللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا
يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.
ترجمه
101 - وپاره اى از صحرانشينانى كه بر گرد [شهر] شمايند نفاقگرا هستند؛ و
از مردم مدينه [نيز] بر نفاق پاى مى فشارند. تو [اى پيامبر! ]آنان را نمى شناسى،
[امّا] ما آنان را مى شناسيم.[ما] به زودى آنان را [در اين جهان ]دوبار كيفر خواهيم
كرد[ : يك بار با رسواساختن آنان در زندگى، و بار ديگر به هنگامه مردن ]؛ آنگاه به
سوى عذابى بزرگ [و سهمگين، در سراى آخرت ]باز گردانده مى شوند.
102 - و [از آنان ] ديگرانى هستند كه به گناهان خويش زبان به اعتراف گشوده و
كارى شايسته را با [كارى ] ديگر، كه بد[ و ناپسند ]است به هم آميخته اند؛ اميد كه
خدا توبه آنان را پذيرا گردد؛ چرا كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
103 - [و تواى پيامبر!] از دارايى هاى آنان صدقه اى دريافت دار، تا بدان وسيله
آنان را پاك و پاكيزه سازى؛ و[ هنگام دريافت آن ]بر آنان دعا[ و طلب آمرزش ]نما؛
چرا كه دعاى تو براى آنان [مايه ]آرامشى است؛ و خدا شنوا و داناست.
104 - آيا [آنان ] ندانسته اند كه تنها خداست كه توبه را از بندگان خودمى پذيرد
وصدقه ها را دريافت مى دارد، و خداست كه همان توبه پذير و مهربان است؟!
105 - و [به آنان ] بگو:[هر آنچه مى خواهيد، در زندگى ] انجام دهيد، [امّا
بدانيد]كه خدا و پيامبرش و ايمان آوردگان [راستين ]به زودى كردار شما را مى نگرند،
و به زودى [همه شما] به سوى [آن ]داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد؛ آنگاه [
او] شما را به آنچه انجام مى داديد، خبر خواهد داد.
106 - و[ از آنان ] ديگرانى [نيز] هستند كه [سرنوشتشان با خداست و] به فرمان خدا
وانهاده شده اند؛ [او] يا آنان را كيفر مى كند و يا توبه آنان را مى پذيرد؛ و خدا
دانا و فرزانه است.
نگرشى بر واژه ها
«حول»: به پيرامون و گرد چيزى گفته مى شود.
«مردوا»: اين واژه جمع «مَرَدَ»، در اصل به مفهوم صاف و برهنه بودن است، و بر
اين اساس است كه به پسرانى كه هنوز در چهره آنان مو نروييده است، «امرد» گفته مى
شود. پاره اى نيز آن را به مفهوم ظهور گرفته اند و «مارد» را در مورد كسى به كار
برده اند كه زشتكارى و شرارتش آشكار گردد. و نيز اين واژه به مفهوم سركشى و
طغيانگرى آمده است.
تفسير
ما آنان را خوب مى شناسيم! در ادامه سخن در مورد نفاقگرايان، قرآن مردم با
ايمان را متوجّه پيرامون شهر و ديار خويش ساخته و مى فرمايد:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنْ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ
و پاره اى از صحرانشينانى كه پيرامون شهر شما هستند، نفاقگرايند. آنان به ظاهر
ادّعاى اسلام و ايمان مى كنند و بدين وسيله كفرِ درونى خويش را نهان مى دارند.
به باور برخى منظور از اينان، قبيله هاى چند گانه «جهينه»، «مزينه»، «اسلم»،
«غفار» و «اشجع» بودند كه در اطراف مدينه زندگى مى كردند.
وَ مِنْ أهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ
و از خود مردم مدينه نيز گروهى هستند كه نفاقگرايند و بر نفاق خويش جسور گشته و
پافشارى مى كنند.
به باور «ابن زيد» و «ابان»، برنفاق خود پايدار مانده و بر آن پافشارى مى كنند و
توبه نمى نمايند؛ و به باور «ابن اسحاق» بر نفاق خود اصرار مى ورزند و از آن دست بر
نمى دارند.
لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ
تو اى پيامبر! آنان را نمى شناسى امّا ما آنان را خوب مى شناسيم.
سَنُعَذِّبُهُمْ مَّرَّتَيْنِ
ما به زودى آنان را دوبار كيفر مى كنيم.
دو بار كيفر و عذاب در كجا؟ در اين مورد كه اين دو عذاب چيست و چه نوع است،
ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى، از جمله «كلبى»، «سدى» و «ابن عباس»، منظور اين است كه خدا
آنان را در اين جهان دوبار كيفر خواهد كرد: يك بار با اعلان نام و نشان و رسوا
كردنشان در ميان مردم، همان گونه كه پيامبر به فرمان خدا در نماز جمعه نام چند نفر
از آنان را برد و فرمود: از مسجد بيرون رويد كه شما نفاقگرا هستيد و نه با ايمان؛ و
دگرباره پس از مرگ و در عالم قبر.
2 - اما به باور برخى از جمله «مجاهد» منظور اين است، كه خدا آنان را يك بار با
اسارت و كشته شدن به دست مسلمانان كيفر مى كند، و بار ديگر در عالم قبر.
3 - از ديدگاه «حسن» آنان يك بار در دنيا باپرداخت زكات كيفر مى گردند و يك بار
ديگر در عالم قبر.
4 - و از ديدگاه «ابن اسحاق» عذاب و كيفر نخست آنان اين است كه در دنيا از شدّت
خشمِ بر مردم با ايمان مى سوزند، و كيفر ديگر شان در عالم قبر خواهد بود.
5 - پاره اى برآنند كه عذاب و كيفر نخست آنان به هنگام مرگ دامنگير شان مى گردد
و فرشتگان بر چهره و پشت آنان مى زنند، و عذاب ديگر شان در قبر خواهد بود.
6 - و پاره اى ديگر مى گويند: عذاب نخست آنان در اين جهان، اجراى حدود و مقررات
كيفرى اسلام بر آنان است، وعذاب ديگر شان عذاب قبر مى باشد.
يادآورى اين نكته لازم است كه آنچه در تفسير آيه آمد، نظر و دريافت دانشوران
است، و آنچه ترديد ناپذير مى باشد، دو عذابى است كه پيش از ورود به آتش شعله ور
دوزخ، گرفتار آن خواهد شد.
ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ.
آنگاه در روز رستاخيز به عذاب ماندگار و سهمگين دوزخ بازگردانده خواهند شد.
بازگشت از گناه و جبران اشتباهات
در دومين آيه مورد بحث، قرآن شريف در اشاره به
توبه و بازگشت گروهى از آنان به سوى حق و عدالت و تصميم به جبران اشتباهات گذشته مى
فرمايد:
وَاَخَرُونَ اَعْتَرِفُوا بِذُنُوبِهِمْ
و گروه ديگرى از صحرانشينان عرب يا مردم مدينه، كسانى هستند كه به گناهان خويش
اعتراف نموده و صادقانه حقيقت را بر زبان آوردند.
خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَاَخَرَ سَيِّئاً
و كارهاى شايسته و خدا پسندانه و كارهاى نادرستى نيز انجام دادند و نيك و بد را
در هم آميختند.
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ
اميد مى رود كه خدا توبه آنان را بپذيرد و آنان را مورد بخشايش و آمرزش قرار
دهد.
به باور مفسّران واژه «عسى» در مورد انسانها به مفهوم «اميد» و «شايد» مى باشد،
امّا هنگامى كه به خدا نسبت داده شود، مفهومش قطعى و انجام پذير مى گردد، و اين
حقيقت قطعى بدان دليل با اين واژه بيان مى گردد كه بندگان خدا ميان بيم و اميد
باشند به گونه اى كه يكسره به گذشت خدا تكيه نكنند و از توبه و جبران اشتباهات باز
مانند.
گفتنى است كه برخى از دانشوران اين آيه شريفه را اميد بخش ترين آيه و پيام براى
امّت شناخته اند. افزون بر آن، آيه مباركه نشانگر بى اساس بودن گفتار كسانى است كه
مى گويند: كارهاى نادرست و ناشايسته انسان، عملكرد خوب و پسنديده او را حبط و نابود
ساخته و از ميان مى برد، و يا كارهاى شايسته او، گناهانش را مى زدايد و از پرونده
عمل او محو مى نمايد؛ چرا كه آيه مورد بحث مى فرمايد: آنان كارهاى نيك و ناروا را
به هم آميختند.
روشن است كه آميخته شدن كارهاى شايسته ونادرست زمانى است كه هردو موجود باشند، و
اين در حالى است كه از ديدگاه طرفداران «حبط عمل» درست نيست؛ چرا كه با آمدن يكى از
آنها ديگرى نابود مى گردد.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
و اين فراز از آيه، نشانگر پذيرفته شدن توبه گناهكاران است كه مى فرمايد: به
راستى كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
داستان فرود اين آيه در داستان فرود اين آيه شريفه، روايات گوناگونى رسيده است:
1 - «ابوحمزه ثمالى» آورده است كه اين آيه درباره سه تن از انصار، به نامهاى:
«ابولبابه»، «ثعلبه» و «اوس» فرود آمد؛ چرا كه اينان از حركت به سوى «تبوك» تخلّف
ورزيدند، و آنگاه كه آياتى در نكوهش از تخلّف كنندگان فرود آمد و آنها شنيدند، از
شدت ناراحتى خود را به ستون هاى مسجد پيامبر بستند و سوگند ياد كردند كه در همان
حال بمانند تا توبه آنان پذيرفته شود و پيامبر بند را از گردن آنان بردارد. پيامبر
از تبوك بازگشت و از جريان آنان آگاه شد، و فرمود من نيز سوگند ياد مى كنم كه بدون
فرمانى از سوى خدا، بند از گردن آنان نگشايم.
در آن شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد، و پيامبر وارد مسجد گرديد و بند از
گردن آنان برداشت و نويدشان داد كه خدا توبه آنان را پذيرفته است.
آن سه تن رفتند و پس از ساعتى به حضور پيامبر باز آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا،
واقعيت اين است كه ثروت و دارايى ما بود كه ما را از همراهى شما و جهاد در راه خدا
باز داشت، اينك كه خدا توبه ما را پذيرفته است بيا و آنچه داريم بپذير و در راه
خدا، انفاق كن.
پيامبر فرمود: در اين مورد نيز بايد در انتظار فرمان خدا باشم؛ و آنگاه بود كه
آيه ديگرى فرود آمد كه: خذ من اموالهم صدقة... از دارايى هاى آنان صدقه اى برگير و
نه همه آن را.
2 - و پاره اى چون «ابن عباس» آورده اند كه اين گروه ده تن بودند كه از جمله
آنان «ابولبابه» بود، و آيه در مورد آنان فرود آمد.
3 - به باور «سعيد بن جبير» و «زيد بن اسلم» آيه شريفه در مورد هشت تن فرود آمد،
كه از جمله آنان «ابولبابه»... بود.
4 - اما به باور «قتاده» آنان هفت نفر بودند.
5 - برخى آنان را پنج تن گفته اند.
6 - و از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: اين آيه درباره «ابولبابه»
فرود آمد؛ چرا كه او در جريان «بنى قريظه» دچار لغزش و خيانت گرديد و به يهودِ
تجاوز كار گفت: بدانيد كه اگر تسليم گرديد، كشته خواهيد شد! و «مجاهد» نيز همين
ديدگاه را برگزيده است.
7 - «زهرى» بر آن است كه اين آيه شريفه درباره «ابولبابه» فرود آمد؛ چرا كه او
از حركت به سوى ميدان تبوك تخلف ورزيد، و آنگاه پس از ندامت عميق خود را به ستون
مسجد بست... پس از پذيرفته شدن توبه اش به گونه اى كه اشاره رفت - پيامبر بند از
گردن او برداشت، و وى گفت: اى پيامبر خدا، براى كامل شدن توبه ام، تصميم گرفته ام
از شهرى كه دچار لغزش شده ام دست به هجرت زنم و دارايى خويشتن را نيز كه آفت جان من
گرديد و مرا از جهاد باز داشت، همه را براى انفاق تقديم شما دارم.
پيامبر يك سوم از داريى او را پذيرفت و در راه خدا انفاق كرد و دو سوم آن را به
خودش بازگردانيد.
گفتنى است كه با عنايت به ديدگاه هاى هفتگانه اى كه ترسيم گرديد، پيامبر پس از
اين رويداد و فرود آيات، يك سوم از دارايى آنان را گرفت و در راه خدا انفاق كرد و
دو سوّم آن را به خود شان واگذار نمود؛ چرا كه آيه شريفه مى فرمايد: خذ من
اموالهم... از دارايى هاى آنان صدقه اى دريافت دارد.. و نمى فرمايد: خذ اموالهم...
تا همه دارايى آنان را دريافت دارد.
فرمان دريافت زكات و فلسفه آن
در سومين آيه مورد بحث، خدا به پيامبرش دستور مى
دهد كه به منظور پاك و پاكيزه ساختن ايمان آوردگان، بخشى از دارايى هاى آنان را به
عنوان صدقه و حقوق مالى و كفاره گناهانشان، از آنان دريافت دارد. در اين مورد مى
فرمايد:
خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً
هان اى پيامبر از دارايى هاى آنان بخشى را به عنوان صدقه برگير.
واژه «مِنْ» كه براى بيان تبعيض است، نشان مى دهد كه بخشى از اموال آنان بايد
دريافت گردد، و نه همه آن اموال.
نكته ديگر اين است كه مى فرمايد: از دارايى هاى آنان برگير: «من اموالهم» و نمى
فرمايد از دارايى آنان... «من مالهم»؛ چرا كه در آن صورت زكات همه دارايى آنان واجب
مى شود و نه زكات برخى از كالاها. و ديگر اينكه، درست است كه شأن نزول و داستان
فرود آيه خاصّ است و در مورد فرد و يا گروهى خاصّ فرود آمده، امّا حكم آن براى همه
مسلمانان است، چراكه قوانين براى همه بندگان خداست و همگان موظّف به رعايت مقررات
او هستند.
به باور برخى همچون «حسن» و ديگران، منظور از واژه «صدقه» در آيه مورد بحث،
دستور دريافت آن از همان چند نفرى است كه از تخلف از جهاد و حركت به همراه پيامبر
توبه كردند، و اين فرمان در حقيقت تشديد تكليف بر آنان به كيفر خود دارى از حركت به
سوى ميدان كارزار و كفّاره گناه آنان است و به ديگر مسلمانان پيامى نداشته و چيزى
را واجب نمى كند. امّا به باور بيشتر مفسّران از جمله جبايى و ... منظور فرمان
پرداخت و دريافت زكات مقررى است كه براى هميشه واجب گرديد. واقعيت اين است كه به
باور ما نيز، ديدگاه دوم درست است؛ چرا كه نمى توان بدون دليل درست و آشكار آيه
شريفه را به موردى خاص حمل كرد.
با اين بيان، آفريدگار هستى در اين آيه، دستور دريافت زكات از همه دارندگان
شرايط پرداخت آن را صادر فرمود، كه نصاب آن در نقره دويست درهم، در طلا بيست مثقال،
در شتر پنج رأس، در گاو سى عدد، در گوسفند چهل عدد، و از دانه ها و ميوه ها حدود
پنج وسق،(11) يا يكصدو هشتاد كيلوگرم مى باشد.(12)
در راه پاكى و پاكيزگى فرد و جامعه در ادامه آيه شريفه با اشاره به فلسفه
اجتماعى و روانى و اخلاقى پرداخت زكات و حقوق اقتصادى مى فرمايد:
تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ بِها
از دارايى هاى آنان زكات و صدقه اى مقرّر را برگير، كه تو با اين دريافت حقوق
مالى از آنان، در حقيقت آنان را از گناهان و لغزش ها پاك و پاكيزه مى سازى و در
پرتو قانون خدا رشد و بالندگى شان مى بخشى. و به آنان دعا مى كنى تا بدين وسيله از
پاكان و شايستگان گردند.
به باور برخى فاعل «تطهرهم»، «صدقه» مى باشد و در «تزكّيهم» روى سخن با پيامبر
گرامى است كه در آن صورت معناى آيه اين گونه است: از دارايى هاى شان صدقه اى مقرّر
برگير، كه اين صدقه آنان را پاك مى سازد و تو اى پيامبر بدين وسيله آنان را پاكيزه
مى گردانى.
وَصَلِّ عَلَيْهِمْ
و به هنگام دريافت آن، آنان را دعا كن.
در اين فراز نيز روى سخن با پيامبر است و آن حضرت فرمان مى يابد كه به هنگام
دريافت زكات آنان را دعا كند و پذيرفته شدن كارشان دربارگاه خدا را بخواهد؛ چنانكه
در اين موارد گفته مى شود: خدا انفاق شما را بپذيرد و پاداش نيك به شما ارزانى
داشته و به شما بركت بدهد.
در روايت است كه آن حضرت پس از دريافت زكات و صدقاتى كه نزدش مى آوردند، دستها
را به سوى آسمان مى گشود و به آنان اين گونه دعا مى كرد: «اللّهم صل عليهم» بار
خدايا بر اين بندگانت درود و رحمت فرست.
و در روايت ديگرى آورده اند كه آن حضرت به يكى از اصحاب «بيعت شجره» به هنگام
دريافت زكاتش اين گونه دعا كه : «اللّهم صلّ على آل ابى أوفى» بار خدايا بر خاندان
«ابى أوفى» درود و رحمت فرست.
در ادامه سخن با پيامبر مى فرمايد:
إِنَّ صَلوتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ
چرا كه دعاى تو مايه آرامش براى آنان است و دلهايشان را آرامش مى بخشد.
به باور «ابن عباس»، چرا كه دعاى تو رحمتى است براى آنان.
امّا به باور «قتاده» و «كلبى»، منظور اين است كه: اين دعاى تو بر ايشان مايه
اطمينان قلبى است؛ چرا كه در مى يابند كه خدا اين كار عبادى و خالصانه را از آنان
پذيرفته است، و «ابوعبيده» مى گويد: اين دعاىِ تو باعث پايدارى و پايمردى آنان در
انجام وظيفه است.
وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.
و خدا دعاى تو را مى شنود و به حال آنان در مورد پرداخت زكات و چگونگى آن
داناست.
تنها خداست كه توبه را مى پذيرد در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
آيا آنان تاكنون ندانسته اند و نمى دانند كه تنها خداست كه توبه را از بندگانش
مى پذيرد؟!
آيه شريفه به صورت پرسشى آغاز مى گردد و منظور آگاهى بخشى به مخاطب است تا آن
نكته را كه بايد، بداند. و بدان دليل بايد همگان بدانند كه تنها خدا، توبه پذير است
كه بدين وسيله به سوى حق گرايش يابند و از عذاب و كيفر او دور گرديده و به پاداش و
بخشايشش نايل آيند.
به باور مفسّران آفريدگار هستى بدان دليل اين نكته ظريف و سازنده را بيان فرمود
كه پيامبر در خواست آنان را براى قبول بخشى از داراييهايشان به عنوان كفاره گناه و
تخلفّ ازجهاد، نپذيرفت و فرمود: اين كار با خداست و بايد از او دستورى در اين مورد
برسد؛ از اين رو اين آيه شريفه فرود آمد و روشنگرى فرمود كه پذيرش توبه تنها به دست
خداست...
وَيَأْخُذُ الصَّدَقاتِ
و صدقه ها را دريافت مى دارد و بدانها پاداش مى دهد؟!
به باور «جبايى» در اين فراز از آيه، آفريدگار پرمهر از راه تشبيه و مجاز،
دريافت صدقات به وسيله پيامبر و كارگزاران آن حضرت و تهيدستان با ايمان را، دريافت
خود عنوان داده است؛ چرا كه اين كار به فرمان خدا مقرّر شده و انجام مى پذيرد.
در اين مورد آورده اند كه آن حضرت فرمود:
اِنَّ الصّدقة تقع فى يداللّه قبل أن تصل الى يد السّائل(13)
صدقه پيش از آنكه در دست بنده اى از بندگان محروم و تهيدست خدا قرار گيرد، به
دست خدا مى رسد. و اين تعبير از پيامبر بدان جهت است كه پرداخت كنندگان زكات، شور و
شوق افزون ترى براى انجام وظيفه بيابند.
در پنجمين آيه مورد بحث روى سخن را دگر باره به پبامبر نموده و مى فرمايد:
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ
و به آنان بگو: هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد، اما بدانيد كه خدا، و پيامبرش و
ايمان آوردگان راستين به زودى به كارهاى شما خواهند نگريست.
بدين سان در اين فرمان، خداى فرزانه به پيامبرش دستور مى دهد كه به همگان
روشنگرى نمايد و خاطر نشان سازد كه هر آنچه به شما دستور داده شده است، همه را به
طور شايسته و بايسته به انجام رسانيد؛ چرا كه خدا پاداش كارهايتان را مى دهد و او
كارتان را مى نگرد و از آن آگاه است.
پاره اى بر آنند كه منظور از ديدن خدا در آيه شريفه، آگاه بودن اواز كارها و
نيّت ها به هنگام انجام آنهاست، و منظور آيه اين است كه خدا از كارهاى شما آگاه است
و به آنها پاداش مى دهد، و پيامبر نيز از آنها آگاه است و در بارگاه خدا به آن
گواهى مى دهد، و ايمان آوردگان راستين نيز بر آن آگاهند.
اين ايمان آوردگان كيانند؟ اين ايمان آوردگان راستين كه شاهد و ناظر اعمال و
رفتار انسانها هستند، چه كسانى مى باشند؟
در اين مورد سه نظر است:
1 - به باور پاره اى منظور شهيدان راستين مى باشند كه روح آنان ناظر عملكرد
هاست.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر، منظور فرشتگانِ نگارنده اعمال و رفتار بندگان
خدايند.
3 - و در روايات رسيده از امامان نور، منظور اين است كه عملكرد شايسته يا نادرست
اين امّت، هر دو شنبه و پنجشنبه به نظر مبارك پيامبر و امامان راستين (عليهم
السلام) - از على عليه السلام تا امام مهدى (عج) مى رسد و آنان همه كارهاى انجام
شده را مى نگرند. با اين بيان منظور از ايمان آوردگان راستين امامان معصوم مى
باشند.
وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ
و شما به زودى به سوى آن داناى آشكار و نهان - كه به همه چيز و همه كارها و
انديشه ها آگاه است - باز گردانده مى شويد.
فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
و او به شما از آنچه انجام داده و از كارهايى كه كرده ايد، خبر مى دهد، و آنگاه
پس از آگاه ساختن شما از عملكردتان، نوبت دريافت پاداش و يا چشيدن طعم تلخ كيفر مى
رسد.
مبارزه منفى با گناه و گناهكاران
در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِاللَّهِ
و گروه ديگرى نيز هستند كه سرنوشت و كارشان به فرمان خدا واگذار شده است.
به باور برخى اين آيه شريفه در مورد سه تن به نام هاى: «هلال واقفى» «مرارة بن
ربيع» و «كعب بن مالك» - كه از قبيله اوس و خزرج بودند - فرود آمد.
در اين مورد آورده اند كه «كعب» مردى درستكار بود، اما بر اثر سهل انگارى در
كار، آماده حركت به ميدان جهاد، در جنگ تبوك نگرديد، و پس از بازگشت پيامبر به
مدينه نزد آن حضرت رفت و صادقانه و بدون بهانه جويى گفت: اى پيامبر خدا من عذرى در
تخلّف از جهاد نداشتم و خود را گناه كار مى دانم.
پيامبر فرمود: درست مى گويى، اينك در انتظار باش تا خدا فرمانش را در مورد كار
تو فروفرستد؛ و پس از او آن دو تن نيز نزد پيامبر رفتند و نظير او سخن گفتند و
پاسخى بسان او گرفتند. از دگر سو پيامبر خدا به همه ايمان آوردگان پيام داد كه با
آنان سخنى نگويند و با آنان به مبارزه منفى بر خيزند.
اين دستور پيامبر زندگى را بر آنان دشوار ساخت و در مدّت پنجاه روزى كه ايمان
آوردگان رابطه دوستانه خويش را با آنان گسستند، دنيا بر آنان تنگ و روزگارشان تيره
و تار شد «مالك» از خانه اش بيرون رفت و در كنار كوه «مسلح» خيمه اى برافراشت و روى
توبه به بارگاه خدا، آورد و او را خواند تا پس از گذشت پنجاه روزِ سخت و فراموش
نشدنى توبه آنان مورد قبول قرار گرفت و فرشته وحى فرود آمد و با آوردن آيه اى از
قرآن شريف(14) نويد پذيرفته شدن توبه آنان را داد و مردم اين مژده را به آگاهى آنان
رساندند.
«كعب» در اين مورد مى گويد: پس از دريافت خبر، نزد پيامبر آمدم و در سيماى
درخشان او - كه به هنگام دريافت خبر آن شادى بخش، بسان ماه مى درخشيد - اثر
شادمانىِ دريافت خبر و فرود آيه اى از قرآن را ديدم. آن حضرت هنگامى كه چشمش به من
افتاد، فرمود: ابشر بخير يوم طلع عليك شرقه منذ ولدتك امّك(15) هان اى مالك! به
بهترين روز زندگى ات از روزى كه مادرت تو را به دنيا آورد، مژده ات باد!
پرسيدم: اى پيامبر خدا! اين مژده از خدا است يا پيامبرش؟
فرمود: از سوى خداى پرمهر و بنده نواز.
و آنگاه «كعب» به خاطر سپاس به بارگاه خدا از پذيرفته شدن توبه اش، يك سوم
دارايى اش را در راه او انفاق نمود.
به هرحال در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
... إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَليمٌ
حَكيمٌ.
و از تخلّف كنندگان از جهاد گروه ديگرى هستند كه كارشان با خداست و به فرمان او
واگذار شده است كه يا آنان را به كيفر مى رساند، و يا توبه و ندامت آنان را مى
پذيرد.
اين بيان به آن معنا نيست كه سرنوشت آنان نزد خدا مقرر و معلوم نبوده، هرگز،
بلكه به اين مفهوم است كه سرنوشت آنان در بارگاه حق روشن و معلوم بوده و نزد بندگان
تا آمدن آيه اى بر پذيرفته شدن توبه آنان، نامعلوم و بر اساس بيم و اميد بوده است.
دو رهنمود آيه
1 - آيه شريفه نشانگر درستى باور ما در مورد گذشت خدا از گناهكاران است؛ چرا كه
مى فرمايد: كار آنان كه از جهاد سرباز زدند و به گناه دست يازيدند، به فرمان خدا،
واگذار شده است؛ او اگر بخواهد و آنان را شايسته بداند، مورد عفو قرار مى دهد و اگر
بخواهد كيفرشان مى كند.
2 - و نيز نشانگر اين واقعيّت است كه گذشت خدا از گناهكاران و پذيرفتن توبه
آنان، نه از حقوق بندگان است و بر او واجب، كه بر اساس فزون بخشى و كرامت اوست، چرا
كه اگر اين بخشايش واجب بود هرگز آن را در گرو خواست خويش تعبير نمى فرمود، بلكه مى
فرمود: همه آنان را مى آمرزد.